من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

woooooooow بازم سایز

 

امروز پسرک مراسم جشن نوروز دارند . از صبح مهد تعطیل بوده و  پسر کوچولوی  کپل من فته خونه ی  مامانم . شب قبلش  هماهنگ کرده بودم و صبح بابایی برده بودش  اونجا . صبح ساعت ۱۰ که زنگ زدم اقا داشتند  خونه رو جا رو برقی  می کشیدند!! و بابابزرگ هم خواب ! ..کلا خونه مامان یک جور  آزادی های  خاص و قوانین خاصی  داره برای  پسرک . یادمه از  بچگی  عشق بالا رفتن از  نردبون سه طبقه مامان اینا رو داشت  و هنوزم داره . کلا عاشق بلندی  هست و  البته اگر  از  ترسی که یک مدت تو حدودا یک سالگی  از  ارتفاع داشت (بخاطر  دو سه بار  پرت شدن از  روی  اپن با مخ وسط آشپزخونه یا از روی  تخت و اینا!! خخخخخخ) فاکتور بگیرم کلا ارتفاع رو دوست داره  بر عکس من!!! و عاشق حموم رفتنه اونجا  و شکلات خوردن که خونه خودمون  کنترل شده است و بازی با سه راهی برق و اینا!!

فک کن به بچه لپ آویزون ما نقش سکه عید رو دادند!!! قررررررررررربونش بشم گردالی  مامان !! دارم رژیمش  میدم کمتر  پلوی  خالی بخوره ..پلوی  خالی  ها!! بدون هیچی روش!! جل الخالق! بهش میگم مادر  جان! این شیکم جنابعالی  داره میره تو  دماغ دهن من وقتی  می ایستی!! مراعات کن  دیگه!  میگه مراعات یعنی  چی ؟ یعنی  پلو نخورم؟!!میگم نه ...بخور ولی  الکی  نخور ..به صدای  شکمت و معده ات  گوش  کن هر  وقت گفت کافیه دیگه نخور!! بچه سه ساله ، ما رو اسکول کرده از  اون روز ...سر  میز  میبینم موقع شام رفته زیر میز و  هی  خم شده و  ادا در  میاره ...میگه جان ؟ بلند تر !!! ...میگم چی شده مامان  ..به خودش میگه باشه!! مامان شکمم  گفت  هنوز  کافی  نیست ..بازم بخور . چند دقیقه بعد باز  میگه باشه ..باشه ...الان میدم بهت ..میگه دلم گفت آب  میخوام ..دارم خفه میشم!!! ما هم با قیافه ی  هالوها داریم  نگاش  می کنیم!!  خدایای  حالا مامان ما بچه بودیم می گفت الهی  بچت سرت بیاره!! همین بلاها رو!! ولی  نه دیگه این ورژنش رو!!! همسری  هم میگه خوشم میاد  کپ خودته!!  جنس  خودته فقط ..دلقک و  شکمو!!!  

از مهد گفتند برا ی مراسم کت و شلوار و پیراهن سفید!! تن بچه کنید .  ما هم پیغام دادیم  شرمنده! بچه ما تا به این سن کت و شلوار  نداشته و نخواهد داشت ..بچه خوش هیکل و کپلی ما تیپش فقط  اسپرته و  لا غیر ...پیغام دادند این آدرس  مزون  مورد تایید ما! برید  کرایه کنید!!  اکههه هی! بدم میاداز  کرایه لباس...خب چاره نبود .  رفتیم کرایه کردیم و سایز اقا رو داشتند خوشبختانه!! و اومدم پیراهن سفیدش رو شستم و دارم شلوار و لباس رو اتو می کنم که مثل جغد میاد میشینه بالای سرم که این چیه روی  اتو!!  میگم کاور  اتو هست که لباس هامون برق  نیفته روش . میگه  چرا برق نیفته؟ میگه خب  لباس بخاطر  گرمای زیاد  اتو ممکنه نازک بشه .یک وقت لکه دار بشه ..برق بیفته و از این توضیحات ..بلند شده داره میره ..میبینم روی  لباسی که دسته گل کردم یک دوده سیاه روی  جیبش  افتاده!! حالا این وسط  بین گفتگوی آموزشی  ما از  کجا دوده پرواز  کرده و  اصلا دوده کجا بود  توی  خونه ی  ما و اینا رو دیگه نفهمیدم ... 

 

وایییییییییییییییی بچه ها یک چیزی بگم ....یادتونه قبلا سایزم رو گذاشته بودم .خب  من راستش  قبلا هم گفتم که از  معرفی  کلاس ورزشم  معذورم .اون جای قبلی با این که خیلی  من مربیش رو دوست داشتم ولی  خوشحالم به هیچ کس معرفیش نکردم! چون برخورد با مشتری  در  حد صفر ..یعنی  فقط به شمابه چشم کسی که پول براشون میاره نگاه میکرد مدیر اونجا و چیزی به نام درک عواطف و مسایل شما ..همراهی ..کمک..و اینا اصلا وجود نداشت .. کلا جو سنگین بود  علیرغم این که من به شخصه خیلی  اجازه نفوذ انرژی های  منفی  اون جا رو به ذهنم نمی دادم...ولی ..ولی  الان این کلاسی که میرم آمادگی جسمانی هست ..5 دقیقه با خونه مون فاصله داره. خیلی  مربیم رو دوست دارم . تموم تلاشم اینه که با تایم اون هماهنک گ بشم بعد دیروز  میبینم بعد از  16 روز  فقط کلاس  ایشون رو رفتن و تموم روح و  جسمم از  این ورزش و خوبی هاش  سراشر شدن   سایز  دور  کمرم کم شده ..اونم چقدر ؟  ده سانت !! باورم نشد  اول . مربیم بدون این که  سایزهای قبلیم رو ببینه  روی  یک کاغذ سایز جدید رو  نوشت و بعد  وارد  برگه مخصوص  سایز من کرد ..یعنی  مثل بعضی جاها اصلا ندید سایزه چند بوده که شل و سفت بگیره متر رو ..شنیدم بعضی  جاها از  این تریک ها میزنند یک وقتایی!! خلاصه دور  گردنم دو سانت ..دور  کمرم دههههههههههههههههه سانت ...حالا اگه بخوام سایزها رو در  این مدت حدودا 5 ماه بگم  اینطوری  میشه :  

 دور  کمر   96-------93-------91----- تو این دوره جدید :  92---------82  

دور شکم : 99-------97------94------تو این دوره جدید :  94----------92   

 

خب  تجربه ی  من نشون داده باید  مراقب باشم . تو همون روز برفی  آش  درس کردن یک دفعه با آش  خوردن سایزم رفت رو ویبره که با دو شب شام خیلی سبک خوردن جبران شد ..ترو خدا نگید  خوششششششششششششششش به حالت ... چه راحت لاغر  میشی!! واقعا  ر نگ لبو  میشم  بعد از  ورزش  هام ..ساعت خواب عصرم  رو گذاشتم برای  این کار ...گاهی  مربی  میگه صمیم ...صمیم ..فقط  یک دور  دیگه ... ومن همش به خودم دلداری  می دم که الان  میشه یک دور ..میشه یک دور ..از تو ایینه بهم میخنده مربیم و میگه نکگاش کنین ..از صبح سر  کار بوده ..ببین خنده هاش رو ...بپر ...بپر بالا .. خم شو ...دراز  نشست ..یک ..دو ....پونزده ...سی ... و من همش منتظر  اون کف قشنگه آخر  کلاسم به افتخار  خودمون ..و بعد  یک حس رهایی و  شادابی  خاص ..از  لای  تمام موهای  سرم  عرق  چیکه میکنه ....لباسم رو انگار اب  کشیدن تنم کردم ....می ارزه ..همش  می ارزه که من  روز به روز  زیباتر و  زیباتر  میشم ... مهرسا منو غافلگیر کرده حسابی و نوشته که  این صمیم در  مورد خودش   دروغ میگه ..اونقدر  هم چاق  نیست ..البته به نظر  مهرسا بعد از دیدن یک عکس  تمام قد ،من اصلا  هم چاق  نیستم!!   خدا روشکر همین الان هم  با وزنی  حدود 15 کیلو بیشتر  از بعضی بچه های  کلاس  باز هم سایز و  هیکلم ازشون بهتره ..یعنی  کشیده تر  به نظر  میام . ولی  خب  من ایده آلیست سخت گیری  هستم . غلو کردن هام از  اون طرفه معمولا!!  

امروز  خیلی  خوشحالم ...خیلی ...از  این که به تصویر بانوی  زیبای  دوست داشتنی و خوش اندام و  موقر  ته ذهنم نزدیک تر و نزدیک تر  میشم خوشحالم. یادم باشه یک عطر  خوشبو برای  خودم کادو بگیرم .این روزها دلم یک عطر  خوب  میخواد . سایهه ای  خوشرنگ و  شادی آفرین ..و یک رژ  خونخوار!!!!  

 

دیشب شام ساعت 6 نصف بشقاب  خورشت قیمه بادمجون دست پخت مامان جون رو خوردم ...واییییییییی آخه بشر  تو چطوری  این ها رو اینقدر  میتونی  خوشمزه درست کنی ؟  بعد هم راحت روی  مبل لم دادم و گفتم دهههههههههههه سانت صمیم .. فکر  کن فقط!!  به نظرم  سلول هام با شنیدن این جمله شرمشون اومد  برنج خورشت ها رو چربی کنند بچسبونن ته انبار!! همش سوخت به نظرم ..صبحانه ها هم با همسری  پنیر و گردوی  خوشمزه خودم رو میخورم و گاهی  کره قاچاقی  هم  می زنم  لای  لقمه ام که چشمم گشنه نمونه ... به جان خودم گشنگی   نمی کشم اصلا ..فقط امید میدم به خودم ... 

 

صمیم ..مرسی که توجه میکنی بهمون...به همه مون ... هم هی  تلاشمون اینه که تو سالم تر و  زیباتر بشی ...ادامه بده ..بچه ها  همه هوات رو دارند (همین الان این پیغام از طرف  بدنم..سلول هام .. اون ته ته های  جسمم بهم رسید ...سلول های  دوست داشتنی و با شعور و با درک ...دوستتون دارم ...)

نظرات 36 + ارسال نظر
افسانه سه‌شنبه 6 فروردین 1392 ساعت 13:44 http://www.eshghemanadrian.blogfa.com

عزیزم من و همسرم هم شکر خدا خیلی همو دوست داریم و واقعا؛ بعد از ۴ سال هنوز با هم قهر نکردیم.بهتون تبریک میگم
من با اجازه لینکتون کردم اگر تونستید لینک کنید

یsaid دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 00:05

واه واه
چقدر برهان و استدلال برای تنبلی و از زیر کار در رفتن واقعا خجالت اوره
شرم بر روزگار

فلفل شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 20:48 http://felfelane.persianblog.ir

توفوق العاده ای

میفا شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 10:23 http://eshghamoman.blogfa.com

هورااااااااااااااااااااااااامبارک مبارک
صمیم مانکن میشود
صمیم جون بدوووووووووووو برو خرید با سایز جدبد حااااااااااال کن

~مریم~ جمعه 25 اسفند 1391 ساعت 20:46

سلام صمیم جان. من تا بعد از عید نمیام نت. برا همین خواستم از الان سال جدید رو بهت تبریک بگم. سال خیلی خوبی رو در پیش داشته باشی عزیزم.

سی سی پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 16:38

صمیم جون افرین به این اراده و پشت کارت امیدوارم هر چه زود تر به ایده ال هات برسی عزیزم.وای که اون پسر زرنگو گوگولیتو از طرف من ببوس
ایشالا خدا برات همیشه سالم نگهش داره

سمیرا پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 16:01

صمیم جان با این سایزایی که دادی فکر نمیکنم بیشتر از 67یا68 باشی این که خیلی عالیه خودت رو اذیت نکن حیفه لازانیا نیست خانمهایی که 85 یا 90 کیلوان دور کمرشون میانگین 95یادیگه آخرش صده فکر میکنم خیلی لاغر شدی خوش به حالت راستی اون قضیه بود که همسرم راضی نبود میترسید بالاخره چراغش سبز شد اخ جون

۶۷ ۶۸ ام آرزوست ...
جان ..آفرین ..بدو بدو زنبیل رو بردار بیا ..تبریک میگم .

رز پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 11:43

سلام
ولقعا که صمیم جان اینقدر از چاقی حرف می زدی با عرض معذرت بشکه که چه عرض کنم فکر می کردم تانکری .
آخه آدم حسابی این دور کمر شما نرماله که !!!!!!!!!!!!!!!!
من با وزن ۵۴ کیلو دور کمرم ۷۸ هست . تازه خیلی هم احساس مانکنی دارم
فیلم کردی مارو به خدا با این اداهای چاقیت

جاننننننننننننن من تو با ۵۴ کیلو ۷۸ هستی ؟ دختر من همین الان وزنم بالای +۲۵ کیلوی تو هست!!!!! اون وقت فقط دو سانت با تو فرق دارم ؟!!! باورم نمیشه ...
البته همیشه همه میگن اصلا اصلا وزنت بهت نمیاد ..برای همینه ..من کلا کمرم گودی مشخصی داره و انحنا ...یکسره نیستم مثل استوانه !! فک کن من بشم ۶۴ کیلو کمرم میشه احتمالا کمر مامان هاچ!!

تانکرررررررررر!! بشکه!!!!

رسپینا پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 00:11

افرین ....کاهش سایزت مبارکه خانوم

ماریا -کرمانشاه چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 18:22

سلام صمیم خانوم . خوبی ؟ من همون همشهری کرمانشاهیت هستم که یه مدت مفقودالاثر بودم . اما حالا اومدم چند روزه تند تند دارم پست های قبلیتو میخونم و از همه خوشحالترم کرد اون پستی که دیدم قبول شدی گلم . آفرییییییییییییییییییییییییین و درود به این همه صداقت و استقامت. صمیم من ژارسال ازدواج کردم و همزمان یه کار مستقل رو با همسرم شروع کردیم . خیلی هماهنگی بین وظایف داره اذیتم میکنه . حالا که دوباره برگشتم ازت میخوام گاهی راهنماییم کنی و امیدوارم کنی که منم میتونم . ضمنا راجب سایز هم باید بگم صد آفرین فک کنم هر چی تو سایز کم میکنی من اضافه میکنم .به هرحال خواستم سلامی بکنم و بگم تو این مدت همش منتظر یه فرصت بودم که بیام و یه دل سیر اینجا رو بخونم. پسرک ماهت رو ببوس . موفق باشی خانومی و برای منم دعا کن

ماری ایمیل بزن بیشتر حرف بزنیم ...
تو تا حدی که می شناسمت می تونی هماهنگ کنی کار و خونه رو ..مطمئنم ..

حوالی باران چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 18:18

خیلی دوس داشتنی هستی

مامان نیکان چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 15:24

الهی همیشه شاد باشی

الهام چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 12:14

صمیم جون باشه حالا دیگه عکستو فقط به مهرسای شیطون می دی ؟
این سلولای با شعور رو خوب اومدی ، واقعاً باید باهاشون دوست بود این جهان پر شگفتی و عظمت رو .
راستی صمیم خدا یه نینیه کوچولو که الان 7 هفتشه تو دلم گذاشته برام دعا کن مخصوصاً وقتایی که میری حرم اونجا پر از انرزی مثبته. یادت باشه هااااااااااااااا انشاالله سال خوبی برای شما و خانواده محترمت و همه همه باشه امسال سال خوبی بود الحمدالله سالی که با وبت آشنا شدم و از تجربیاتت استفاده کردم باهات خندیدم ، گریه کردم ، خوشحال شدم، تحسینت کردم ، دوست شدم باهات الحمدالله دوست دارم بوسسسسسس


مبارکههههههههههههههههه نی نی

مرجان چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 12:09

میدونی عاشقتم

میدونی با این حسات دوباره دنیای مو ساختی
میدونی مدیونتم

دوستت دارم صمیم

تسنیم چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 11:27 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

تو همیشه برای من بمب انرژی واقعی هستی صمیم جانم قربون پسرک گردالیت هم مرتب میشم اینقدر بامزه ست.
یک عطر خیلی خوب دو سه ماه پیش خریدم که عاشق بوش هستم.بهت پیشنهاد میکنم تستش کنی و اگه دوست داشتی بخریش.شایدم شنیده باشی اسمش رو.سیگنوریا اسمش هست.

واله من منتظرم کائنات یک عیدی خوب یا کادوی تولد برام بفرسته این یک قلم رو ... مرسی از پیشنهادت ..آهای کائنات ..اینو یاد داشت کن تو گزینه های ممکنت ..

دختر شیرازی چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 10:47 http://www.dokhtarshirazi.ir

صمیم ....بچه ت....چن بار....از رو اپن ....یا تخت....پرت شده پایین....اونم با مخ؟؟؟؟؟
نکن این کارا رو بالام جان!!

سلام بر صمیم جدیدالسایز!

تازه اینا خوب هاش هست ..دفعاتی که خودش رو به آویز ورودی دار زده رو که ننوشتم اینجا!!! مردم دل ندارند این روزها ...

پیراشکی عشق چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 10:01 http://metoyou10.blogfa.com

منم دیروز نوشته ی مهرسا رو خوندم . خیلی خوشحالم که روز به روز داری به هدفت و رویات (وزن ایده ال ) نزدیک میشی. همه ی خوبیهای دنیا رو برات میخام دوستم.

عسل بانو چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 09:46 http://kaleskechi.persianblog.ir

صمیم عزیز سلام
دیروز مهرسا وبلاگ شما رو به من معرفی کرد و من با خوندن پست پسرک غش و ضعف رفتم حسابی.
با اجازه لینکت می کنم که از این به بعد مرتب و ترتمیز بخونمت
لازم به ذکر است که چند پست از وبلاگ قبلی صمیم و وبلاگ رژیمی صمیم رو هم خوندم

یگانه چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 08:13

سلام صمیم جان
ارزو دارم نوروزی که درپیش داری اغاز روزایی باشد که ارزو داری
می بوسمت پیشاپیش سال نو مبارک

سمیه مامان احسان چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 01:57

چه بامزه! منم به احسان همین طوری می‌گم، وقتایی که به زور می‌خواد آب بخوره یا اصرار داره یه چیز مضر رو زیادی بخوره. اونم گاهی با شکمش حرف می‌زنه و ازش نظر می‌خواد: مامان شکمم می‌گه دیگه سیر شدم!
البته گلاب به روتون در مورد دسشویی رفتن هم (وقتی می‌خواد به زور خودشو نگه داره) یه چیزی توی همین مایه‌ها یاد گرفته.

cheery چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 01:42

صمیم عزیزم اول از همه ازت ممنونم که این همه مطالب پر از انرژی مثبت مینویسی و باعث میشی که با خوندنش روزم رو با شادی بیشتر شروع کنم! :****
و بهت تبریک میگم که انقدر ماهی، و انقدر دوست داشتنی هستی و می تونی بقیه رو شاد کنی مثل خودت!
و بهت تبریک میگم که انقدر ناز و خوشتیپی و روز به روز زیباتر میشی عزیز دل! وای صمیم می دونی چیکار کردی؟؟ 140 میلیمتر دور کمرت کمتر شده!!! فکر کن! 140!!! خیلی عاااااااالیه! یعنی حرف نداری! واقعا آفرین به تو صمیم!
آرزو می کنم هر روز شادتر و خوشبخت تر باشی و همیشه کنار خانواده عزیزت با سلامتی زندگی کنی :*******

۱۴۰...کی به ۱۴۰۰ میرسه دخترم !! بلند بگو انشالله..
ممنونم از این همه اشتیاق دادن به من .

س چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 01:17

صمیم عزیز. سلام. شما مرا نمی شناسی. شاید گاهی یکی دوباری کامنتی گذاشته باشم ولی نه در حد و اندازه های دوستی و رفاقت. الان داشتم با خودم فکر میکردم کاش بیشتر شما را می شناختم یا کاش می توانستیم یکدیگر را ببینیم . شاید از هم خوشمان میامد و دوستان خوبی برای هم میشدیم. من مشهدی هستم ولی متاسفانه مشهد زندگی نمیکنم. امسال عید که مشهد میایم تلاش میکنم در یک جای خاص مثلا حرم به ادمها نگاه کنم و حدس بزنم کدام یکی میتواند صمیم باشد. این طوری من تلاش خودم را برای اشنایی با شما کرده ام. صمیم اشنای عزیز هر وقت حال خوشی داشتی حرم رفتی یا دلت لرزید منِ ندیده و نشناخته را هم از گوشه ی ذهنت بگذران. به امام رضا بگو ادمی هست که ارمانهای بزرگی برای زندگی داشت اما حالا پوک و تو خالی تنها امید به محبت تو دارد. ممنونم صمیم عزیز.

عزیزم ..فدات بشم من کلا قبل از تعطیلات عید میرم سفر و بعدش بر میگردم ...بوووووووووووووووس

سحر چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 01:14

صمیم عزیزم واقعا ممنونم که وقت گذاشتی و اون توضیحات جالب و مفید رو در اختیارم گذاشتی عزیزم..من اون کار رو کردم و اون نور رو تصور کردم و باور کن باور کن هرچی سعی کردم اصلا نزدیکم نمیومد اون نور..خیلی حس خاصی بود اصلا..بعدش خیلی خسته و خوابالو شدم..بعدشم عصبی شدم!! بعد از اون لحظه به بعد تا این ساعت شب همش فکر میکنم من قراره یه کاری انجام بدم ولی یادم نمیاد!! خیلی حس عجیبیه..چرا اون نوره انگار ازم فرار میکرد؟ انگار با آهن ربا میکشیدم سمت خودم ولی نمیشد....
صمیم عزیزم ممنون که این وبلاگ رو ساختی ممنون که هستی این همه انرزی مثبت میریزی تو جون آدم!:)
واقعا با باز کردن وبلاگت خنده و نشاط میاد تو وجودم گلم خیلی ماهی خیلی دوست دارم
انشالا اگه خدا بخواد فردا میریم شمال و بعدشم مشهد..برا همین من از الان سال نو رو بهت تبریک میگم سالی پر از عشق سلامتی پراز رسیدن به هدف های قشنگت برات آرزو میکنم کمرباریک مهربونم:**********

انشالله کم کم به همش می رسی ..راحت تر از حتی تصور کردنش هست ...
به سلامتی و خیر و دل خوش ..سفر شاد ی باشه انشاالله .

مری چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 00:44 http://goleyakh4u.blogfa.com

از پسرتون که مینویسین منی که عاشق دخترم دلم شدیدا پسر میخواد یه پسر شیکمو که بزنه رو شیکم گامبالوش :)
من هنوز ازدواج نکردم اما بچه دوس دارم اونم توی همین سن و سال.خدا بهتون ببخشه صمیم جان

مرجان سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 22:17

صمیم جان آیا شما از ملودی خبر دارین؟ خیلی وقته خبری ازش نیست. فقط می خوام مطمین شم مشکلی نداره. ممنونم.

خدا رو شکر روبراهه ...سالم هستند .

رها سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 21:20


پس با توجه به سایزهایی که نوشتی قبلا زیاد چاااق نبودی!!! الان هم اصلااااااااا چااااق نیستی !! بگم خدا چکارت کنه که تا حالا یه جوری راجع به خودت می نوشتی که تو رو یه هیولای گنده تصور میکردم( شرمنده !!) به خودم میگفتم چقدر هم زیادی اعتماد به نفس داره این بشر! اما انگار دقییییییییییقا برعکس بوده! خدا نکشتت صمیم !

Toktam سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 21:19

Salam azizam kheili khoshhal shodam in post ro khoundam barat arezouye movafaghiyat daram Sale khoubi dashte bashi dar kenare azizamet. Mibousamet pisha pish eydet mobarak

رها سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 18:35 http://miss-raha.blogfa.com

آفرین به ارادت مامان صمیم دوست داشتنی

elham سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 18:07

صمیم جون نگ خوشبحالت چی بگم. دوساله ورزش و رژیم 7 کیلو وزن کم کردم دور شکمم از 99 تکون نخورده. خیلی ناامید شدم دیگه میگم آخه فایدش چیه اینهمه زحمت

دو سال فقط پشتکار تو رو میرسونه . این نکته مثبت در هر کسی نیست عزیزم ..ادامه بده ..ناامیدی مانع بزرگی هست ..

مرضیه بلژیکی سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 16:35

سلام صمیم عزیزم...
پس با سایزی که اعلام کردی معلوم شد که به تصورم نزدیکی...هیچم غلو نکرده مهرسا چون اون از تو سخت گیرتره دخترجون...
خونخوارو خوب اومدی...ولی آدمو کلافه میکنه وقتی تمام تلاشتو میکنی از لبت نزنه بیرون...من که دیوونه میشم...
مبارکت باشه کم شدن سایز...نوش جونت بعد از اونهمه ورزشی که میکنی...فکر کن تو عید وقتی به اون سفرعالی ای که منتظرته میری میتونی کلی لباسای خوشگل بپوشی و با سایز جدیدت حال کنی...برو برای خودت 2تا مانتو سفری خوشگل بگیر به عنوان جایزه از طرف من به خودت تقدیم کن بعدا حساب میکنیم
خوش باشی...بووووووووس

دو تا تقدیم خودم کردم دو ماه قبل ..به اضافه کلی لباس جدید ..
مرسی ..

ساره سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 16:02

وای صمیم از این قند عسلت که مینویسی من همش یاد خاطراتت سر غذا خوردن و برادرت سهیل می افتم بچه به داییش هم که بره خوش اشتهاس . سلامت باشه ایشالا

نالا سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 15:02

صمیم واقعا باحالی ایولت خیلی جلبی

پری سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 14:38

می دونی از شما چی میباره؟ فقط انرژی ولا غیر!
آفرین به پشتکارتون.

مهرسا مستقل سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 14:36 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

صمیم جان٬ دلبندم٬ خون خر!

ای کووووووووووفتت بگیرن ..اه اه بدم اومد ..منظورت این بود ؟!! من خوندم خوار!!!!

من سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 14:22 http://ghezavathayam.blogfa.com

خیلی عالیه خانوم خیلی
ده سانت یه شاهکاره
من که فکر می کنم این همش قدرت اراده است و اون انرژیهای مثبتی که هی روانه سلولهای بدنت می کنی
تبریک میگم دوست من

Sara سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 14:13

Salam man salhas weblogeto mikhoonam.qesmatayi ke az pesaret migi ro doos dashtam hamishe khoda barat negahesh dare.man am niño dashtam. Door az joone hameye ninia dirooz abort shod...Kheyli qosse dram...


عزیزم ... انشالله یه زودی و سلامتی و خیر و خوبی دوباره باردار بشی و دورانش رو به طرزی فوق العاده خوب بگذرونی ..مراقب خودت باش این روزها خیلی ...
اون هر چقدر کوچیک هم بوده باشه باز هم حواسش به تو خواهد بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد