من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

یکمی بخند 2

 فقط ترو خدا ببین حالا که اینهمه آدم  چشم به راه سوالاشون نشستند و دستا زیر چونه ضرب گرفته من نوشتنم یک جور دیگه میاد!!!!

 

بعدشم  چقدر من خوبم!!! ساعت 5 بعد از ظهر  پشت میزم وسط  این همه کار و  در  حالی که دارم انگشتم رو تف می زنم وصافش می کنم( بابا از تایپ کج شده  خب !!!) و بینش برای  فوت نشدن یک سری به ایمیل های اورژانسی  میزنم و جواب  میدم ،اون وقت  برای  تغییر ذائقه تون  این مطلب دیگه رو هم میذارم ..بعد در یکی دو روز آینده برم ببینم چه گلی به سرم بگیرم به این 118 تا کامنت خونده شده ولی بی پاسخ .حالا شما فکر نکن منظورم اینه که کامنت ندی من استقبال می کنم..نخیر ..این عدده که میره بالا انگار  منو یک پله میبرن تو ابرا بالاتر ..خب  راسه دیگه ..چرا خودمو بگیرم بگم اساسا من نیازی به کامنت  های  توده مردم ندارم!!!! اوفففف  چه جمله ای شد .. 

 

دیروز  نه ناهار داشتیم  نه شام درست حسابی !! به نظرتون بایک عدد همسر که دیروز کلی ظرف شسته و  شام سوسیس سیب زمینی  خورده و   ناهار نداشته امروز و شام هم امیدی بهش  نیست (بهم نیست!!) باید چکار کنم ؟ خب  میپرم بغلش و  می گم  من گشنمه!! شام چی  داریم  ؟  نگوو چیزی  نداریم که دارم از  گشنگی  غش می کنم!!! خب  او نوقت دوتایی  میریم یک چیز  پیدا کنیم و مسوولیت از دوش من  تنها برداشته می شه!!  جواب  میده که بهتو میگم اینا رو .. .تجربه اند اینا ... حالا گوش نکن تو .... 

 

پ.ن.

خب من پول این ترجمه هام رو لازم دارم که تااین وقت شب میشینم پاش و  زندگی  میره  رو اسلو موشن ..همسری خودش   میدونه صمیم روی  پول های  کارهای شخصیش حساسیت داره!!! ازش تقاضای  خارج از تعریف!! نمیشه! 

کلا من اگه کار اداری  گیرم نمی اومد میزدم توکار شر خری و مالخری و اینا!! کلا هیجان دارن این کارا ..بخش یواشکی دارن که خوراک خودمه!!!بعد مگه شما مجبوری قیمت رو رو کنی به نزدیکانت!! ؟ هوم!!؟ 

به سوالات این زمینه هم پاسخ میدم ... 

 

بخون  و یک ذره بخند جان ما ...  

 

آیا به راستــــی ‌زمان آن فرا نرسیده است که
به گرفتن عکسهایی که در آنها عینک آفتابی در منزل زده اید خاتمه بدهید ؟ :| :)))))) 


سلیقه م به خواهر همه ی فروشنده ها نزدیکه !
میرم هر مغازه ای دست رو هر چی میذارم میگه اتفاقا من واسه خواهر خودم اینو ورداشتم خیلی راضیه :| :)))))


یه سوال خیلی وقته ذهنمو مشغول کرده
یعنی قبل از فیس بوک و ایمیل مردم این همه چرت و پرت رو توی مغزشون نگه می داشتند؟ !!!!! :))


این مغز آدمی هم عجیب جانوریه!.
یادش می‌مونه که یه چی یادش رفته!
اما یادش نمی‌مونه که چی یادش رفته !

تابستون سال قبل ، آخر شب بود که خسته کوفته و خواب الود رفتم بخوابم، قبل خواب یه اس به دوست دخترم دادم گفتم: شبت بخیر عزیزم،خوابای نیلوفری ببینی، بووووووووووووس
جواب اومد: به به شب تو هم بخیر عشقم، بابا جان کاشکی همیشه ما رو با دوست دخترت اشتباه بگیری !!!
بعدش صدای خنده پدر مادرم خونه رو  برداشت

دوستِ عزیزی که سعی داری با دهن بسته خمیازه بکشی…
چه کاریه واقعن ؟ ! جاش سوراخای دماغت باز می شه خب بدتر میشه


ضد حال به این میگن:
کامپیوتر رو خاموش می کنی میری تو تختت زیر پتوی گرم و نرم بعد می بینی هنوز کامپیوتر خاموش نشده !
با هزار زور بلند میشی مانیتورو روشن کنی ببینی چرا خاموش نشده ، درست همون موقع خاموش میشه ...


دختر خالم به بچش واسه اینکه شیرینی زیاد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شیرینی ها رو شمردم یدونش کم بشه میزنمت
بچه هم وقتی همه خواب بودن رفته همه شیرینی ها رو نصفه گاز زده که تعدادش کم نشه!


تو دستشویی شیر آبو نیم دور می پیچونی کل آب شهر ازش میپاشه به در و دیوار و سر و صورتت ، حالا 17 دور باید بچرخونی تا بسته شه!!!!!
نظرات 26 + ارسال نظر
omid یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 23:01 http://marveh1.blogfa.com

نمیدونم کی هستی ولی خوشهالی من به کسی که خواستم نرسیدم الان که اینو مینویسم گریم گرفته فکر نکنی از اون عاشقاییم که واسه عشقم هیچی نکردم و تو خونه نشستم نه من کلا درسم ضعیف بود مثلا هر سالی دو سه تا تجدید رو شاخم بود ولی وقتی رفتم دانشگاه و دیدمش کل دوره کاردانی شاگرد اول بودم حالا ترم دوم کارشناسی معماریم اما چون نبودش اول نشدم حالام که غیر ممکن ممکن شده و اومده داق دلم تازه شده این وبلاگ رو همین عید امسال ساختم براش بعد این تعطیلات بهش میگم دوسش دارم اگه اومد خوب اگه نیومد یه فاتحه واسم بده هر جمعه بچه خوبی بودم ولی کسی منو نفهمید . دارم میمیرم از بس که نگفتم چی ازش میخوام ای خداااااااااااااااااا اهنگ جدید همایون شجریان رو گوش دادی البوم نه فرشته ام نه شیطان اهنگه چرا رفتی خیلی خوبه اخرش میر بالاااااااااااااااااااااااااااااا هووه

موفق باشید .

نیایش پنج‌شنبه 20 تیر 1392 ساعت 11:05 http://www.drinkit.mihanblog.com

وای چه جمله های باحالی بود...مخصوصا خمیازه با دهن بسته که دیگه قهقهه زدم

واقعا دیدی همین طوری میشه ادم؟!! خنده دار میشه قیافه آدم وقتی که بخصوص یک نفر داره حرف میزنه و خمیازه ات گرفته و میخوای نشون ندی

افسانه چهارشنبه 7 فروردین 1392 ساعت 12:18 http://www.eshghemanadrian.blogfa.com

ایشالله همیشه شاد و سبز باشید عزیزم.لطفا؛ وب منو هم لینک کنید

پگاه پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 12:01 http://www.fara-vagheii.blogfa.com/

سلام
خواستم ازت تشکر کنم
رفتم ارشیوتو خوندم
خیلی بهم کمک کرد
برونگرا بودنت خیلی شبیه منه
ولی برعکس تو من کاملا بی سیاستم
یچیزاییرو یاد گرفتم
به فردین گفتم
اونم گفت حتما ازت تشکر کنم چون خیلی خوشحال شد که بالاخره من یچیزاییرو درک کردم

نالا چهارشنبه 6 دی 1391 ساعت 13:30

فدات بشم بنویسمش برات میفرستم رشته من مدیریت دولتیه وفکر کنم متن ساده ای باشه.نه به خدا منکه نپیچوندم یا بخوام بدونم درامدت چنده من فقط میخوام بدونم چقدر تا ته پایان نامم باید خرج کنم تا بالاخره تموم بشه

نمیشه نرخ تعریف کرد مثلا من برای یک مقاله ده صفحه ای فرمت پی دی اف کمتر از ۱۵۰ نمی گیرم . حتی موردی داشتم که طرف در دو یا سه قسط گفته میدم و من قبول کردم چون موضوع براش حیاتی بود . ولی نرخم رو خیلی پایین نمیارم . من هر چقدر بتونم بهت کمک میک کنم بهم میل بزن بیشتر اوننجا حرف میزنیم . در مرود قیمت هم اصلا نگران نباش ..
بووووووس

میفا چهارشنبه 6 دی 1391 ساعت 00:52 http://eshghamoman.blogfa.com

صمیم جون سایه پدر و مادرت همیشه بالای سرت انشاله....
واااای ماساژ میمیرم براش خوش به حالت
راستی خسته نباشی از صندلی داغ. راستی نسوختی؟؟

معصوم سه‌شنبه 5 دی 1391 ساعت 14:59

سلام صمیم جون.خوب ببخشید نیدونستم الرژی داری وگرنه به جون خودم اون کلمه رو بهت نمیگفتم.الان من کلی شرمنده ام.ببخشیدالان برگشتم به همون 25 سالگیم که خدای نکرده فک نکنی 11 سالمه.دوست دارم

نازیییییییییییییییییییی

الیس در برره دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 23:45 http://www.2baleparvaz.persianblog.ir

سلام خانومی. میدونم با توجه به اینکه هنوز هیچ کامنتی تایید نکردی حتما نیستی. خانومی راستش نمیخوام حامل خبر بد باشم اما چون لینکتو گوشه وب ساچلی دیدم فهمیدم از خواننده هات بوده . نمیدونم شما هم میخونیش یا نه اما گفتم تو این روزها هیچکدوم از ما وبلاگیها نمیخندیم بلکه تک تکمون توی عزای همسر ساچلی از راه دور شرکت کردیم و سعی میکنیم گوشی باشیم برای درد و دلهاش. اگه شما هم دوست داشتی سری بهش بزنو اگه دوست تر داشتی ختم قرانی بذار برای مریضهای سرطانی. بازم از فضولی که کردم عذر میخوام

سلام آلیس
اول این کامنت رو تو وبت گذاشتم بعد دیدم مشکل سرور من با پرشین حل نشده هنوز .اینجا نمایش میدم .

من چند روزه هی پشت این مانیتور به زور بغضم رو قورت میدم و جواب مراجعینم رو میدم ..یک روز دیگه نشد قورت بدم و معلوم بود این قرمزی از چی هست ..خدا غفور رو رحمت کنه و به ساچلی صبر و استقامت تحمل این فراق رو بده ..من اتفاقا برای ساچلی کامنت هم گذاشته بودم ..باورم نشده بود اول که یک مرد با این سن و بچه کوچیکش و زن جوون سی ساله اش ...
منم چند روزه بغض دارم ..دست و دلم نمیرفت ..تعداد کامنت هام زیاد بود و دارم کم کم جواب میدم ..

از سر بی خیالی نبود که اونا رو گذاشتم آلیس ..خیلی ها اصلا ساچلی رو نمی شناسند و تو این دنیای پر غصه یک ذره بخندن به نظرم بد نیست ..اتفاقا وقتی فهمیدم ساچلی از خواننده هام بوده بیشتر غصه ام گرفت براش ..متاسفم اگه دوستای نزدیک ساچلی رو مایوس کردم از خودم با این کار ...متاسفم .

خدا رحمتش کنه ..بعد آدم می فهمه وقتی ساچلی این قدر جگرش خون هست از نبودن غفور ..چرا ما باید سر چیزهای بیخودی زندگیمون رو اینطوری غصه دار کنیم و نق بزنیم ..اول ز همه با خودم هست ..

مراقب خودت باش قربونت بر م .ببینم این کامنت ارسال می شه یا نه . چون که مدت هاست سرور من به پرشین جواب نیمده ...

در مورد پست خودت هم یا رمی روم .یا زنگی زنگ ..اجازه نده سکوت و خودخوری اذیتت کنه . قدر پدرت رو هم بدون .همه خونواده ات رو هم .

محیا دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 06:38

سلام صمیم جون. خیلی اتفاقی با وبلاگت آشنا شدم، همه ی پست هات و خوندم (بلعیدم در واقع!!!) و کلی انرژی گرفتم از تک تکشون.
حالا موندم منی که بعد بیدار شدن، موقع tv دیدن، توو break سر کار، قبل خواب میخوندمت، چیکار کنم الان که همه ی پست هات خونده شد!!
رااااااسسستی یه چیزی که خیلی واسم جالب بود پست مربوط به دوستت شادی بود، چون منم همونجاییم که این دوستت هست مخصوصا که ایرانیهای این شهر نسبت به جاهای دیگه کمترن...
صمیم جون انرژی و شجاعتت واسم قابل تحسینه، مرسی واسه همه ی نوشته هات که پر تجربه و حس خوبن...

مرسی محیا ...
دلم برای شادی تنگ شد دوباره ..

بووووووووووس از این همه استقامت در خوندن ...

معصوم دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 00:06

سلام اجی صمیم یعنی دقیقا منم دستمو زدم زیر چونه ام نشستم دارم به صفحه وبلاگت نگاه میکنم بلکه از این ورا رد بشی بپرم بغلت کنم داد بزنم بیایین بیایین صمیم جونی اومد.بیااااااااااااا دیگه درخت زیر پام داره میوه میده از بس منتظرتما.امیدوارم حالت خوب باشه و سالم باشین هم خودتون هم علی اقا و یوناجونی و هم چنین همه خونواده تون هرچند اینطرفام نیایی.دوست دارمی اجی خوبم.

طیبه شریفی یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 10:58

صمیم جان سلام
سال هاست دارم اینجا رو می خونم، اما هیچ وقت کامنتی نزاشتم. الان یهو احساس کردم چقدر از ته دل دوست دارم و عاشق این خلاقیت و مثبت اندیش بودنت هستم. انشاله تا همیشه دنیا به کام تو، همسرت، پسرت و خانواده ی صمیمیت بچرخه.در ضمن، درسته مامانا همشون گل و تکند اما یه فتوکپی از مامان شما تو خونه ما هم هست(ندونستم این آیکون بوس کدومه؟ پس همینجوری یه عالمه بوس بوس بوس بوس بوس......)

پری شنبه 2 دی 1391 ساعت 17:30

سلام. منم اگه اجازه بدین سوال بپرسم.
اگه قرار بود بتونید یک کاری که تو گذشته کردید رو یه جوری دیلیت کنید و تمام تاثیراتش رو هم باهاش از بین ببرید چه کاری رو انتخاب می کردید؟
اگه می تونستید برگردید به گذشته و کاری رو انجام بدین که حالا از انجام ندادنش پشیمونید چه کاری می کردین؟

انجام ندادنش رو انتخاب میکردم ...
من زیاد حس پشیمونی ندارم تو زندگیم .چرا ..بوده ...یک جاهایی گفتم کاش تصمیم بهتری میگرفتم ولی نمیذارم اون حس دوام داشته باشه و با بودنش ذهنم رو درگیر کنه و آزارم بده .میگم خب یک درس گرفتم . بعضی از این درس ها خیلی برای من گرون تموم شد به همون نسبت مراقبت من هم بیشتر شد .
من حتما خیلی زودتر از اینا ادامه تحصیل می دادم ... برای سرمایه گذاری های بزرگ تر اقدام میکردم ..بیمه عمرم رو زودتر مثلا ده پونزده سال قبل شروع میکردم!! بیشتر به خودم رسیدگی میکردم ..به روحم ... اینا الان چیزهایی نیستند که پشیمون واقعی باشم بخاطر انجام ندادنشون ..نه ..ولی بهتر بود که این کار رو میکردم .
و بعضی چیزهای دیگه ...

رسپینا شنبه 2 دی 1391 ساعت 07:33

این جمله هاخیلی باحال بودن مرسی...ایناروترجمه میکنی؟؟!!!!!

مینا جمعه 1 دی 1391 ساعت 13:24

دستتون درد نکنه عجب چسبید این جکها.کلیییییییییییییییییییتنهایی خندیدم دلم وا شد.

آرزو پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 14:42

سلام
یکمی بخند 1 قشنگتر بود عزیزم

میترا پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 01:20 http://kimiya-farhid.persianblog.ir

مرتضی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 20:58

سلام صمیم خانوم
امروز خیلی اتفاقی وبلاگ شما رو دیدم
حقیقتش دنبال یک مطلبی تویه اینترنت بودم که قدم به قدم بطرف وبلاگ شما که تویه لینکستان یک وبلاگ دیگه بود کشیده شدم
و از اسم وبلاگتون خوشم اومد و اومدم فضولی
همین اول بگم من از اون دسته آدمهایی هستم که دوست دارم با من رک باشن و ملاحضه حالمو نکنن و اگه عیب و ایرادی تویه رفتارم هست گوش زد بکنن تا همون لحظه برطرفش کنم و یا اگه عذرخواهی لازمه فورا عذرخواهی بکنم که کدورت پیش نیاد
پس خواهشن اگه مطلبی پیش اومد و تذکری لازم بود دریغ نکنین
.................
وبلاگتون قشنگه و زیبا و ساده و خودمونی و صد البته هنر دست یک کدبانوی با ذوق ایرانی البته چون هنوز نمیدونم متولد چه ماهی هستین روی اخلاق و رفتارتون قضاوت نمیکنم
................
من متولد مرداد هستم
...............
در ضمن جواب کامنتای منو ندادین اشکالی نداره چون شما یک نفرین و خواننده های وبلاگتون زیادن و توقع بجایی نیست که بخوام جواب بدین همینکه میخونینشون کافیه

ممنونم از حضورتون.

نگاه مبهم چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 15:32



عزیز دلم

روحم شاد و پرانرژی شد و کلی خندیدم با این پست.

دوستت دارم بانو.

شبنم چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 15:31

هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

مهرسا مستقل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 15:25 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

یکمی بخند و کوووووووفت!!!
دندونام سر شد از بس تخمه شکستم و نیومدی جواب صندلی داغ بدی!!
نکنه جزغاله شدی صمیم؟!

یک ظرف شکر گذاشتم جلوم دارم قاشق قاشق میخورم ازش!!!!
مگه تموم میشن این کامنت ها !!!؟

دارم سینه خیز تایپ میکنم مهرسا

فاطیما چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:45

خدا خیرت بده مادرجان کلی دل مان وا رفت
خیر ببینی

آدم دلش جرررررررررررررر نخوره خواهر!!! باز شدن که خوبه!!
خدا روشکر .

نالا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 09:16

سلام صمیم جون من یه مقاله میخوام واسه یه مجله بفرستم البته هنوز ننوشتمش هاااااااااااا.میخوام بدونم قیمتش حدودا چند میشه فارسی به لاتین ترجمه بکنین؟

میگم خب یوهو میپرسیدی صمیم چقدر در آمد از ترجمه داری ؟ یا مثلا صفحه ای چند می می گیری ؟ چرا اینقدر تابش دادی قربونت !!(شوخی )
من باید مقاله رو ببینم . خود مقاله فارسیش باید استاندارد و روی قواعد بین المللی مقاله نویسی باشه وگرنه مترجم رو خیلی گمراه میکنه . ساختارش باید درست باشه . در مرحله بعد موضوع و سواد من در اون موضوع هم مهمه .بعضی مقاله ها رو رد می کنم چون واقعا چیزی از موضوع نمی دونم خودم و تخصصی هست . مثلا بحث های فلسفی سنگین و اینا .
کلمه ای حساب میکنند تو فارسی به لاتین جیگر.. نشونم بده با هم حرف میزنیم برای بعدش .

فرزانه چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 00:37

نه هنو زمانش نرسیده!
اتفاقا همین دیروز خونه مامی با عینک داداشم یه عکس گرفتم اونم با فلش
خسته نباشی بانو

یکی این رو به این همسر ما یاد اوری کنه که کلا عادت داره همه جا عینک بزنه . مثلا رفتیم تویک اداره و نیم ساعت بعد این هنوز عینک افتابیش روی صورتشه و داره با یارو حرف میزنه ..فک کن من ازحرص این صورتم رو پنجول پنجول می کنم ...

معصوم سه‌شنبه 28 آذر 1391 ساعت 23:28

سلاااااااااااااااام صمیم جونی.خدا قوت خواهری خسته نباشی آجی صمیم جون.خیلی باحال بود.دوست دارمی.همیشه بمب انرژی باشی...

قربونت ..
میگم چیزه من به این کلمه اجی یک جورایی آلرژی دارم .. بگو مادر!! به خدا راحت ترم با این کلمه تا آجی ...
حس می کنم تو یازده سالته وقتی اینجوری بهم میگی ..

~مریم~ سه‌شنبه 28 آذر 1391 ساعت 17:40

خنده... عالیییییییییییییی بود. مرسی. ایشاا.. همیشه شاد باشی

قربونت بشم ..

مامان نیکان سه‌شنبه 28 آذر 1391 ساعت 17:19

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد