من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

اتاق عروس !

 

سلامممممممم 

 میگم  کی  اومده قالب من رو عوض  کرده ؟ باور  کنید  یک هفته است پام رو نذاشتم تو  وبم..بعد  پیغام تبریک تهنیت هم  دیدم..فک کن!! انقدر  بامز بود قیافه ام ..حس  دیدن اسمم تو  خط های  ریز و ستونی   روزنامه سنجش  اون سال ها برای  قبولی  دانشگاه ..حس  استرس و شیرینی  دیدن یک چیز  خاص بهم دست داد..بعد دیدم هه!! این که همش  سفیده!  خلاصه ما نبودیم .دست هر  کس  که عوضش کرده درد نکنه!!  خرزو خان دستت درد نکنه ..فقط بدونید  اگه یک وقت  اینجا نوشته شد  امروز  من و همسر  رفتیم دادگاه خانواده و اینا باز  قضیه قالبه بوده!!! 

 

از  امروز  مامانی و بابایی  جونم قراره بیان خونه ما ..یک هفته ای  بمونند . چون خونه خودشون نقاشی  و از  این کارها داره. دیشب با ذوق  به مامان میگم بیا ..بیا ببین براتون اتاق  عروس داماد درست کردم...بعد  یکهو  نمی دونم چرا  بهش  گفتم ببین براتون یک جعبه درسته و  کامل دستمال کاغذی  هم گذاشتم!!!!  ملافه های  سفید .. چادر  نماز  و  سجاده و  حوله نو ... ببین بالشت هم چیدم تو کمد رختخواب  ها براتون!!!  قیافه مامان اونقدر  بامزه شده بود ..میگه  ممنون...امشب که میریم خونه خودمون.از فردا شب  میاییم..اینقدر  هم داد نزن عروس ..عروس  نکن ... میدونید وقتی  گفتم دستمال کاغذی  منظورم رویه ساتنش بود که خود مامان صد سال قبل بهم هدیه داده بود و من هیچ وقت  دوست نداشتم جعبه اش رو لای  این چیز میزا بپیچم و  بخاطر  این که بدونه هدیه هاش   همیشه عزیز هستند  در  هر صورت اون جعبه رو گذاشتم تو اتاق   خودشون.   

جدا منظور  نداشتم..همه حرفام خودجوش  یک جوری  ردیف شد که مامانم صورتی شد لپاش!!! 

 

بابا میگه صمیم جان ..ازت خواش  می کنم اصلا تعارف  نکن با ما ...شام و اینا هم خودت رو زحمت نده ..یک نون و سبزی  خوردن و  پنیر تازه می خوریم ...منم گفتم این حرفا چیه بابایی !! کی  وقت داره سبزی  خوردن پاک کنه!! نون هم کع تو فریزر  هست !! پنیر  هم دم رو خنگ میکنه هر شب  هر شب  بخوری!! همون پلو  درست  می کنم یک چیزی  میریزیم روش  نمیریم از  گشنگی!!! صبا مرده از  خنده میگه هلاک این حرمت به مهمونتم!! 

 انقدر  ذوق  دارم..مثل بچه ها ..نه اصلا مثل اینایی که براشون داره خواستگار  میاد ..خیلی برام مهمه خونه و همه چیز  مرتب باشه وقتی  ماما ن و بابا  میان ..حس  اینکه  پشیمون بشن از  تربیت این طور  دختری!! مسلما حس  دردناکی  خواهد بود ...نمی ذارم ..نمی ذارم.. 

 

دیشب  همه خونواده خونه ما  مهمون بودند به صرف پیتزا ..در  واقع هزینه اش  ور مامانم داده بود و مثلا زحمتش با من. یک کاری  کردم آبروم جلوی  عروسمون رفت ..فر  فقط هفت تا پیتزای  گرد توش  جا شد و من یک پیتزای  دو طبقه درست کردم برای  سهیل داداشم و خانمش و   تو آون گذاشتم ..بعد به جای  این که پنیر روی  اون رو دوبله بذارم یعنی  لای  نون ها  بیشتر  بریزم تا آش  نشه پیتزاش  خیلی شیک  در فر رو باز  کردم و  گفتم خب  این کاسه پنیر رو هم برای  پیتزای  همسر جان میریزم که خیلی  دوست داره کششششششششش بیاد  پیتزاش!!! موقع خوردن پیتزاها  داداشم کلا گفت  صمیم  جان ..یک کاسه گرد بیار من تو آبگوشت نون ترید کنم!!!  یعنی  پیتزاهای  همه رنگ و  لعاب  عالی و بیست ..مال اینا  فلفلش  یک طرف ...سوسیس و  کالباسش  یک طرف  ظرف ...انگشت بهش  میزدی  پیتزاهه غش  میکرد از  یک ور  دیگه!!! منم الکی  گفتم الهییییییییییی  بمیرم سهیل جان ...شرمنده ..پنیرش  اخر  کار  کم  اومد!!!  بعد هم صاف  تو چشمای  عروس  نگاه کردم..جفتمون خنده امون گرفت ...بهش  چشمک زدم و گفتم نیدا دیده!!!! سری تکون داد و گفت هییییییییییییییییی!!!! بهشون قول دادم دفعه بعد  براشون پیتزا  سلطنتی!! درست کنم ... 

 

آی  خوشگل شده بود  پیتزای  همسری ..ای  خوشمزه شده بود ... 

 

یک طرف  هال رو مثلا سنتی  چیدم ..پشتی  گذاشتم ...صندوق  قدیمی  زمان عروسی  مادر شوهرم رو ..روش  ترمه و  یک چیزی که نمی دونم چیه!! بعد  این ورش  مجسمه برنزی قدیمی ...طرح  جا میوه ای  پایه دار  با سکه  یک قرونی ( 1 ریالی !! درسته ؟) !!  تاریخ روی  سکه ها  به سال 59 بر میگرده فکر  کنم ...بعد  مامانم قراره برام چراغ فتیله ای  بیاره بذارم کنار ..تازه به همه گفتم شب  چله همه خونه ما بیایید وخواهرم هم گفت اگه بتونه کرسی  گیر  میاره همگی بریم زیرش  باهاش  عکس  بگیریم....آخی  ما بچه بودیم خونمون کرسی  داشتیم ..برقی ..خیلی  هم خوب و گرم بود ..لحاف  گنده ای  که مادر شوهرم هم بهم داده رو روش  می اندازیم با ظروف  قدیمی و استکان های دسته نقره که مامان قول داده بهم بده ..مال جهاز  خودش  بوده..خلاصه که حال می کنیم ..انقدر  هم خونه ماشااله تمیز و مرتبه ..چون نمی ذارم  چیزی  جمع بشه ... دیشب  همین که من گفتم همگی  شب  چله بیایید  خونه ما  از  اون ور خواهرم گفت پس  ماه بعد تولد دخترم رو هم همین جا بگیریم ... داداشم گفت تولد بابا  رو هم دور  هم همین جا باشیم دیگه!!! سالگرد  ازدواج و  تولد و  ختنه سورون و  نامزدی و  ده تا چیز  دیگه رو هم تا اخر سال ردیف  کردند که همش  خونه ما باشه!! بعد همسری  رو کرده به باجناق  جان میگه ایناها رو ولش!! تو هر  وقت خواستی  فقط  لب  تر کن ..سالن برای  مراسم  ختم هم جون میده!!!! آییییییییی  ضد حال زد ..آی  نزدیک بود  خفه اش  کنه خواهرم ..آی  خوشم میاد  از  این بشر  مسایل شخصیش رو یووهو  وسط  شلوغ پلوغی  ها حل می کنه و  جیگرش  حال میاد!!!  

نکته آخر  هم  هنوز  که همگی  در  حال اخیییی  گفتن هستید یک آخیییی  هم برای  تیشرت مرحوم همسری  بگیم همه با هم که با شلوار  خودم انداختم تو ماشین و الان رنگش شده رنگ کبودی  خاص  آسمون قبل از  غروب  افتاب!!!!  یعنی  تو  کمد قایمش  کردم تا سر و کله  ام همرنگ این رنگ زیبا  نشه!!  منو درسته میکشه اگه بفهمه!!  یعنی  یادم میاد وقتایی که یک ذره لکه روی  مثلا حوله من می افتاد چکارش  می کردم و  چقدر  بهش  غر  میزدم که  اول چک کن ببین لباس ها با هم جو ر هستند .. 

  

 پسرک روی  تخت نشسته کنار  من و بابایی ...بهش  می گم عزیزم..گلم ... برو تلویزیون رو خاموش  کن بیا اینجا ... 

بچه سه ساله با کمال شرمندگی  از  خودم!! دستاش رو برده نزدیک گوش هاش ..میگه ...شخ...شخ ...شخ..رادار بسته شد!! صدات نمیاد  مامانی  جون!! بعد هم پرید جفت پا تو بغل باباش و  من هم  مثل  کوهان کنده شده شتر  وسط صحرا  موندم با لنگه کفش های  رو فرشی ام!!!! رفتم وسط  هال دراز  کشیدم  تا دوتاشون بیان منت کشی!!  بچه نیست که ...سوهان  قمه..چیه ؟ فکر  کردید الان میگم سوهان روح ..نخیر ..شیرینه ..هنوز  سوهان قمه  تپل مامان .

نظرات 42 + ارسال نظر
مریمی شنبه 15 مهر 1391 ساعت 07:41 http://shazdehkoochooloo.persianblog.ir

صمیمکم .... یعنی من عاشق اون تیکه چیدمان سنتی خونه ت شدم .... یادم باشه برات یه مشت از این جینگول آلات که به ستت میاد بفرستم ..... کامل می شه حسابی .... آی من بخورم جیگو یونای گلمو با این حرفای خوشگلش .... واسه قسمت دستمال هم بابا ضایع !

مریمم کلا دود شدم هوا از بس حرفم وزین بود!!!

سارا یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 08:36

خوبی عزیزم امیدوارم همیشه شاد وسرحال و پر انرژی باشی.
شما می دونید چرا ملودی اتفاق های روزانه نمی نویسن دیگه؟

ثنا یکشنبه 9 مهر 1391 ساعت 02:54 http://angizehzendegi.blogfa.com/

مریم من براش دعاکردم

مروارید شنبه 8 مهر 1391 ساعت 22:18 http://pearlearing.blogfa.com/

صمیم جان.. عروس داری بدجور گیرت انداخته ها!!!:)

همراز شنبه 8 مهر 1391 ساعت 03:09 http://mehrabanhamraz60.blogfa.com/

سلام خوبی صمیم؟....چرا نمی نویسی؟...حالا وقت نکردیم نظر بزاریم که دیگه نباید قهر کنی و نیای بنویسی!!!!ما هم دل داریم خوب!!!!

مامان نیکان پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 11:18

صمیم جون یه ایمیل به آدرسی که همینجا گذاشتی فرستادم برات.

میفا پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 02:25 http://eshghamoman.blogfa.com

سلام دوست عزیز
تازه وبلاگتون رو پیدا کردم دیشب حدودای 1 نیمه شب میخوندمش و جالبه. با اجازه لینک کردم.
منم عاشق همسرمم. یه وبلگ نو پا دارم خوشحال میشم سربزنی و دوست داشتی لینک کنی. مرسی.بازم میام

آیدا چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 13:45 http://chapdast91.blogsky.com

سلام
صمیم جون شما از برفین خبری داری ؟ خیلی وقته که نتونستم وبلاگشو بخونم یعنی وبش که هست اما نوشته هاش نیست گفتم شاید باشه و رمزی چیزی داشته باشه http://baanuyebarfi.blogsky.com/

من هم خیلی منتظرم یک روز دوباره برفین بنویسه متاسفانه خبر یا امکان تماس هم ندارم باهاش ....

مریم چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 12:40

سلام صمیم جان. امیدوارم در کنار خانوادت شاد و سلامت باشی. اگه خاطرت باشه زمان زلزله واست کامنت گذاشته بودم اما بعد از اون واست کامنت نذاشتم. البته فکر کنم قبلا هم گفتم زیاد اهل کامنت گذاشتن نیستم. نمیدونم میتونم یه خواهش کنم یا نه؟ به هر حال من میگم تصمیمش با شما.خواهشم اینه که هم خودت و هم اگر می تونی به خواننده های وبلاگت بگی برای یه جوون 26 ساله به نام وحید که داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه دعا کنید . این جوون از اقوامم هست و تازه نامزد کرده. خواهش میکنم واسش دعا کنید و از خدا بخواین به جوونی و خانواده اش رحم کنه. خصوصا اینکه تولد امام رضا نزدیکه و اینکه شما هم مشهد زندگی میکنی اگه حرم رفتی این جوون رو از دعات بی نصیب نذار. انشالله مستجاب الدعوه باشیم هممون
ممنون

انشالله به زودی خیر و صلاح وحید به بهترین نحو ممکن و همراه با شادمانی برای همه تون اتفاق بیفته ...

بهناز چهارشنبه 5 مهر 1391 ساعت 02:08 http://yaldavsorosh.blogfa.com/http://

صمیم جون. همیشه موفق باشی

رسپینا سه‌شنبه 4 مهر 1391 ساعت 11:51 http://r1358.blogfa.com

سنتی سرای صمیم!
همیشه درکنارهم خوش باشید!
یوناراداری روببوس عزیزم

زهرا دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 08:23 http://az-be.persianblog.ir

منم همیشه از سنتی چیدن حداقل یه بخشی از خونه ام لذت می برم اما خب شرایط زندگی اینجا خیلی متفاوت و چون برای همیشه اینجا نیستیم نمیشه راحت و دقیقا مطابق سلیقه ات خونه رو بچینی. دور هم جمع شدنا خیلی مزه می دن ... خیلی ...

فاطمه یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 17:11 http://http://paeezeasheghaneh.persianblog.ir/

سلام صمیم جان. بی نهایت عاشق شخصیت و نوشته های شما شدم. این همه انرژی واقعا قابل ستایشه. خدا گل پسرتون رو براتون نگه داره. آرزوی شادی و خوشبختی براتون دارم.خوشحال می شم به من سر یزنید

ارغنون یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 10:51 http://emelei.blogfa.com

به دنبال اعلام مدیر گوگل مبنی بر عدم توقف پخش فیلم توهین آمیز به پیامبر اسلام (ص) علمای مسلمان برای نشان دادن اعتراض استفاده از جستجوگر گوگل و سایت یوتیوب را در تمامی کشورهای مسلمان به مدت ۲ روز (۳ و ۴ مهر) منع و تحریم کردند. طبق پیش بینی انتظار میرود سهام شرکت گوگل افت کرده و خسارتش به ۲۱۰ میلیون دلار برسد. با پخش و اطلاع رسانی این پیام بزرگترین حرکت را در دفاع از رسول الله (ص) انجام دهیم.

هانا یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 00:39

سلام صمیم جان. یه بار اومدم وبلاگت برام دعاهای خوب خوب کردی. برای تشکر از این محبتت اومدم بهت نماز روزهای یکشنبه در ماه ذیقعده رو یاداوری کنم بهت. نماز خیلی خاصی هست.
اینم لینک توضیحش(در مفاتیح هم هست). به ما هم دعا کن. شما از بنده های خوب خدا هستی عزیز دلم:
http://www.salaamtv.org/fa/EventsComment.aspx?i=233

سمانه مترجم تهرون شنبه 1 مهر 1391 ساعت 16:23

کامنت حمیدرضا آدمو منتقلب میکنه
هزار آفرین برای صمیم.احسنت تو بی نظیری

دختری از شمال شنبه 1 مهر 1391 ساعت 15:44

سلام صمیم جان
خدا روشکر خدا رو شکر خدا حاجتم بهم داد من که از صبح همین جور دارم خدا رو شکر میکنم خواستم خواهش کنم اگه حرم امام رضا رفتین یا چشمتون به گنبد طلاییشون افتاد از طرف من تشکر کنین که جوابم دادن ناامیدم نکردن.
مرسییییی به خاطر همه انرزی مثبت هایی که ازتون تا حالا گرفتم.
خیلی دوستون دارم.

مرضیه شنبه 1 مهر 1391 ساعت 15:27 http://konjedane.blogfa.com

سلام صمیم جان
دفعه بعد گوشتکوب برای آبگوشت سوسیس آقای برادر و خانومش فراموش نشه!
خوش باشین همیشه

لردولدمرت شنبه 1 مهر 1391 ساعت 14:45 http://Mani11.Persianblog.Ir

سلام
قالبت قشنگ شده ولی لطفا تو قسمت Share یه لینک برای فیس بوک هم بذار که ما بتونیم پست های قشنگتو واسه دوستامون Share کنیم....
امیدوارم همیشه شاد و سلامت و خندون باشی

باید دقیقا چکار کنم ؟

نوا پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 13:00 http://navaomom.persiablog.ir

خداچکارت نکنه که همینجوری هم جمله هات کنارهم روده برمیکنه آدمو اگه ازقصد بود چجوری میشد؟!
داداشتم خیلی باحال گفته ها کلا مطلبت شارژکننده بود

دختری از شمال چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 22:00

سلام صمیم جان
من از خواننده های خاموش وبلاگتون هستم تا حالا خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم و افتخار شرکت تو ختم قرآناتون داشتم و ازتون خیلی ممنونم
خواستم ازتون خواهش کنم اگه تو این روزهای عزیز رفتین حرم امام رضا با دل مهربونتون برا براورده شدن حاجتم دعا کنید روزهای سختی دارم میگذرونم و منتظر یه جواب خیلی مهمم خودم هر دعا و نذری که به ذهنم میرسید کردم به خدا خیلی شرمندم که مزاحمتون شدم ولی واقعا محتاج دعام
التماس دعا دارم یا اگه دعا و نذری میدونید بهم بگین تا انجام بدم ممنون میشم
بازم ببخشید

سمانه مترجم تهرون چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 16:12

دوست دارمممممممممممم دورا دور و نزدیک نردیک

دوری/
نزدیکتر بیا/
می خواهم ببوسمت...

مش مشک سه‌شنبه 28 شهریور 1391 ساعت 13:10

سلاممممممممممم
خوبی؟
هر کی قالب وبلاگتو عوض کرده دستش درد نکنهههههه
خوشمل شده
به به فک کنم اون یه هفته ای که مامان و بابا خونتون کلی بشه خاطرررررررره

حمیدرضا سه‌شنبه 28 شهریور 1391 ساعت 12:58 http://ticc.ir

سلام.
دفعه اولم بود که به وبلاگت سر زدم .داشتم برای تخیلات سکسیم دنبال سوژه میگشتم که به ولاگ تو رسیدم. می خواستم زود ببندم و برم اما تا چشمم افتاد به جز بندی قرآنت باریکتر شدم. کار هر روزمه که توی اینترنت دنبال سایتهای فیلتر نشده سکسی بگردم...
ببخشید که بی حیا گونه صحبت میکنم . خیلی وقته دیگه شرم و حیا نمونده واسم.... موندم و خوندم و خجالت کشیدم و رفتم... رفتم قران و باز کزدم و چند آیه خوندم.
حس خوبی بهم داد... برگشتم که بگم ممنون...

کیف کردم صمیم عزیز.... خیلی پرانرژی نوشته بودی...

فران دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 12:04

ای بابا چه عجب !!!
سلام عزیزم
ای جانم عجب پدر سوخته ای شده این یونا!!!!!
وااای خوش به حالت منم انقدر دوست دارم مامانم اینا بیان خونمون چند روزی بمونن!
وقتی هم میان انقدر زود میرن که فقط غریبیش برات میمونه! البته من میرم اما خوب وقتی اونا میان یه چیزه دیگست!
خوش باشین عزییییزم
راستی برای وبلاگت اون غالبت شایدزمانی بوده !!!

رعنا دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 11:34

سلام صمیم جان
خوبین؟
ببخشین کامنتم ربطی به پستتون نداره
شما از ملودی خبر دارین؟
میدونین حالش خوبه یا نه؟
از عید فطر تا حالا وبشو به روز نکرده
راستش خیلی نگرانم ...

متاسفانه بی خبرم. تماسی هم ازش نداشتم . امیدوارم روبراه باشه و فقط سرش شلوغ شده باشه ..

تسنیم دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 10:50

خوش بحال مامان بابا با همچین دختر مهربونیخدا برات حفظشون کنه انشاله.

مریم مامان فاطمه دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 10:31

سلام به عزیز دلم...صمیم مهربونم...
مبارک باشه قالب جدید....هر چی باشه مهم اینه که صمیم عزیز توش می نویسه...
و دیگه اینکه عاشق این دور هم جمع کردن فامیلتم....دوستت دارم..
واسه منم دعا کن..فاطمه آبله مرغون گرفته از چند روزه...و پدرم دراومد...الان به قول قدیما در حال کوچ کردنه آبله اش...ولی دیگه اخلاقش خیلی بد شده..وای اگه بدونی چند شب بیدار خوابی و تب...جوشهای وحشتناک...مخصوصا جای پوشکش...خوشحالم که توی بچگی گرفته ولی اگه یه چندماه دیگه میگرفت یا یک سال دیگه که دیگه پوشک هم نداشت عالی بود...چون تمرکز جوشها بیشتر محلی بود که پوشک داشت...
بازم خیلی به دعات احتیاج دارم..
و دیگه اینکه میدونم از پذیرایی از مامان وبابات سنگ تموم میذاری...مثل همیشه..
راستی یه چیز دیگه هم میخواستم بگم قبلن ها یک سری پستهات دستور غذا یادسرهایی که درست میکردی رو هم میذاشتی ...میشه بازم اگه یه غذا یا دسر یا کیک خوشمزه درست کردی دستورشو بذاری...میخوام بدونم صمیم مهربون وکدبانوی خودم چیا درست میکنه..
کلام آخر...عاشق همه مهربونیاتم...

ای وای انشا لله زودتر خوب شده دخترکت
ممنونم عزیزم
اتفاقا پسرک هم خیلی وخیم بود اوضاع ابله مورغنش ..کوچولو بود و گناهی ... جای یکیش هم روی شقیقه اش موند .دقیقا مثل مامانی جونش!!!
به نظرم خنکی بچه من رو اروم تر میکرد ... حمام یعنی فقط دوش و بدون دستمالی کردن جوش ها هم خارش رو خیلی اروم میکنه ..برو سرچ کن تو وبلاگ تو اون پستم اووونقدر راهنمایی کرده بودن بچه ها که حد نداشت ..کمکت میکنه بعضی ایده ها
مراقب خودت باش . اونم حتما ..سر فرصت .

سمانه مترجم تهرون دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 09:12

سلام مثل همیشه عالی نوشتی.خوشبحالتون چ شرایط خوبی دارید ننه.کرسی که نگو چه حالی میده.

عکس از پسرت بزار دخترم،قیافش یادمون رفته ها!
بزار دیگه

خیلی بانمک بود و کلی خندیدم.ایشالا همیشه سرزنده باشی و بنویسی .راستی وزن کم میکنی هنوز؟

سایز خیلی زیاد ..اونقدر که همکارهام همش میپرسن چکار میکنی ؟ باورشون نمیشه رژیم ندارم ....خیلی خوشحالم ....حس بابا لنگ دراز ..خنده های اونچنینی جودی رو یادته ؟ منم الان اونطوری میچرخم و میخندم ...

بهاره.ط یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 16:20

صمیم جان خیلی دیر به دیر اپ میکنی نه به اون قدیما که صبح بیمارستان رفتنت اپ میکردی نه به الان
ما به این دوری عادت نداریم یه فکری بکن دیگه
اون لپ های تپل اون اقا کوچولو رو هم ببوس

رضوان یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 13:39 http://noorekhoda.blogsky.com/

آخیییییییییییش !!
برا یه پست کاملا صمیم گونه ! ممنونم

عسل اشیانه عشق یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 12:08

منم خیلی دوست دارم خونه ام بزرگ باشه یه قستمش رو سنتی بچینم ولی از این تیپ فلوسها لاموجود!
یه گاز از اون سوهان قم هم از عوض من بزن...

نالا یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 07:51

خوب صمیم جون خدایی ازرو نمیری با این پیتزای محشری که واسه داداشت درست کردی میخوای مهمونی های بعدی رو هم بگیری ایولت به خدا

مامان نیکان یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 06:52

الهی که شاد باشید همیشه

با حضور مادر و پدر هم حسابی صفا کن صمیم خانوم

مهری ص شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 23:32

صمیم جان همیشه از خوندن روزمرهات لذت میبرم . خوش به حال همسر و خانوادت با این صمیم پر انرژی و مهربون . و خوش به حال کا که باشما اشناشدیم و میتونیم این همه ازت یاد بگیریم

خانمی شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 19:17 http://monastories.blogfa.com

وای صمیم از دست تتو

مژگان شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 18:53 http://ninijon.persianblog.ir

چشم ودلت روشن که یه مدت مامانت اینا پیشت می مونن وتو هم کیفش رو میبری ..من اون وسهان قمت رو با چای بخورم ؟...قربونش برم

ندا شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 18:52 http://butterfly28.blogfa.com/

مرسی صمیم جون جوابمو دادی
یونا جونو و ببوس

صوری شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 18:43 http:////http://soorii.blogfa.com/

سلام
صمیم احساس میکنم این نوشته اصلا شبیه نوشته های خودت نبود
امیدوارم یه وقت خدای نکرده وبلاگت دست نامحرم نیفته

؟؟؟؟؟؟ شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 18:16

خیلیییییییی خیلیییییییییی بی مزه بود !!!!!

نگاه مبهم شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 17:13

صمیم عزیزم سلام

عاشقتم

راستی چه حسن تصادفی: منم مهمونی داشتم، منم پیتزا درست کردم واسه مهمونی

بوس واسه خودت و سوهان قم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد