من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

فتو نامه!

یک اقایی بود از  مایه دارهای  خوب  مشهد  که توی  ایامی  خاص  فکر  کنم محرم بوده هر شب شام نذری  میداد و هر  کسی  میتونسته بیاد و  از مجلس  بهره ببره..خیلی هم آدم متدین و  دست و دلبازی بود. این  بنده خدا یک شب  فامیل های   خودش رو خونوادگی  دعوت کرد و در رو روی  مردم بست و گفت اجازه بدید امشب  مهمون خصوصی دارم..ملت هم  زدند شیشه های  خونه رو پایین اوردن..این اتفاق  تو  مشهد و تو منطقه کوهسنگی  سال ها قبل اتفاق  افتاده بود  و صاحبخونه دیگه هیچ وقت حتی به یک نفر  هم غذای  نذری  نداد ..کم  مونده بود کتک هم بخوره خودش .. ملت اونقدر  عصبانی  شده  بودند و میگفتند به چه حقی  دررو روی  ما بسته و  فامیل های  شکم گنده و  سیر خودش رو دعوت کرده و گفته کسی  دیگه ای  نیاد  که حد نداره ..خشم  اون ها کاملا منطقی بود..چون اون آقا حق  نداشته  وقتی یک بار به همه ملت این امتیاز رو داد که بیان  و از سفره بهره ببرند  دبه در بیاره و  چشم های  منتظر رو  منتظر  تر بذاره و  اصلا به چه حقی  خواص و دوستان خصوصیش رو دعوت کرده آیا؟!!!!
 
 بخش اول این ماجرا واقعی  هست . همونطور که گفتم این آقا ساکن کوهسنگی هستند والان متنفر  از  هر  چی   سفره نذری و احترام به مردم و  این حرف ها.. بخش  دوم و  تایید  کار  مردم رو  میذارم به عهده خود شما..به نظرتون مردم حق  داشتند چون امید بسته بودند به اون خونه حالا به قیمت  آسیب رسوندن به صاحبخونه حق  مسلم شون رو از  حلق اون در بیارند؟ مردم حق داشتند چون   این اقا بر خلاف رسم مشهدی ها که دلشون  فقط  رضا میده شله رو نذر کنن نه پلو خورشت رو..بیان و از  این امیتاز بهره ببرند و بعد هم بگند غلط  کردی دادی  به بقیه ..نه ما؟!!!
این هم شده حکایت ما وعکس  گذاشتنمون..یکی دو بار که عکس از  خودم و  پسرک گذاشتم بدون رمز و هر  کی  یالله گفت  گفتیم بفرمایید خوش  اومدید و هر  کی هم سرش رو انداخت پایین و یک تشکر هم نکرد باز هم گفتیم خوش  اومدین.بعد یک شب  تصمیم گرفتم بگم میخوام عکس بذارم..هیچ ایده ای  نداشتم..حتی مونده بودم چی بذارم..فکرم حتی تا عکس های  6 سالگی  مامانم در  حایی که داره ملچ ملوچ  پستونک میخوره هم رفت ..ولی یک دفعه یک چیزی  جرقه زد توی  کله ام..گفتم بذار ببینم این ادم های  خوب  و اهالی  محل چقدر به من اعتماد دارند..همش  حرفه   و  تا وقتی  این سفره که نون و پنیر ساده ای  توش هست روشون بازه با من خوبند ؟  یا نه ..اهل اعتماد  اند و  میشه روشون حساب  کرد..
شرط و شروط  هام رو گذاشتم... یک چیزی رو دلم میخواد بگم ولی  حمل بر  غرور نکنید .. ببینیند من خیلی   عکس و پوزیشن و مدل عکاسی  دیدم توی  سایت های  عکاسی ..مثل همه شماها که کلی  مدل های  زیبا و خوب  دیدید و عکس من لنگ می اندازه پیش  همشون..ولی  چرا عکس  من براتون جالب اومد؟ چرا  دوست داشتید ببینید ؟ چرا کنجکاو بودید؟  چون  من رو می شناختید..زندگی ام رو میدونستید.. با من و  روزهایی که تعریف  کرده بودم آشنا بودید ..با دیدن عکسم کلی  خاطره از  من  اومد جلوی  ذهنتون که سعی  کرد تطبیق  کنه با عکس  مقابل چشمتون..ولی   چرا اون مدل های  زیبای  عکاسی  با فشن برامون  عادی  هست ؟ چون اون ادم رو نمی شناسیم..چون نمیدونیم در  فلان موقعیت این آدم چکار  کرده؟  چون خونواده و  اخلاق ها و رفتارهاش رو اصلا خبر  نداریم.. یک ادمی  هست مثل بقیه.. حالا میخوام بگم   دیدن  عکس خیلی  معمولی  من با ددین عکس شماها خیلی فرق داره..من با دیدن خیلی  از  عکس ها با اینکه زیبا و  جذاب  بودند  حس  خاصی  نداشتم..اون ادم ها رو نمی شناختم..برام مثل دیدن عکس  ادم ها تو فیسبوک بود ..نه ادم هایی که  باهاشون زندگی کردم بلکه ادم های  دوست دوست دوستان من...پس عکس  خواستن من برای  این نبود که یک مجموعه داشته باشم و هی  نگاشون کنم و هی  کیف  کنم و قاه قاه بخندم... آقا جان من اگه شماها رو ببینم و بر فرض  محال دو روز  دیگه هم یادم باشه این عکس  کی بوده و اسم طرف  چی بوده( تازه بااین خوش بینی که اطلاعات هم واقعی  باشند) اونوقت چی  میاد توی  ذهنم؟  هیچی از شماها ندارم که با اون عکس  تطبیق بدم و خوش خوشانم بشه ..ولی  اگه من  رو حتی یک نفر  از دنیای واقعی  بشناسه  کل این وبلاگ و خاطرات خنده دار و گاه آبرو ریزی و تعریف هام از  خونواده ام و  خودم و بقیه میاد تو ذهنش ..یعنی  اگه یک روز  من یک مصاحبه تلویزیونی  داشته باشم!! یا مثلا کتابم چاپ بشه شماها همتون میتونید بگید  اه بابا ین یارو رو اینجوری  نگاه نکن...ما این خانمه رو می شناسیم و تا شماره شناسنامه بابای من هم که  شکر  خدا اینجا هست!! ولی  من چی  میدونم از  همه اون هایی که عکس  دادند؟
یک نفر  گفت  چه هدفی  پشت این خواسته مسخره هست؟  چرا  تو عکس ما رو با ایمیل داری و همیشه سیو شده هست  ولی  ما یک لینک داریم که ممکنه برداری و دیگه دسترسی  نداشته باشیم..؟ عزیز من. ایا عکس  من رمز  داشت؟ ایا قابل سیو شدن  نبود؟ چطور  من به شما اعتماد کردم دفعات قبل و همین که ازتون خواستم عکس رو سیو نکنید برام کافی بود ولی شما به این همه چیز  دارید فکر  می کنید ..؟ فقط چون منافع خودتون  رو به دنبال داره؟!!! گفتید  شرایط  مساوی  این بود که تو عکس  بذاری تو وبلاگ و عکس  بقیه رو هم تو وبلاگ خودشون ببینی نه با ایمیل..خب  تکلیف  اون هایی که وبلاگ ندارند چی  میشه ؟ توقع ندارید  اجازه بدم عکسم رو هر کسی که حتی  ایمیل هم نداره ببینه..من رمز رو به هر کسی که میل داد و عکس فرستاد دادم.. مشخصات ونام افراد  در  خیلی از  میل هایی که بهم رسید در  حد یک حرف  بود..یعنی من حتی  نمیدونستم این عکس  کی  هست ..بعد ناراحت شدید که چرا گفتم عکس ها  چادر  چاقچوری  هست؟ ب لحاف و تشک پوشونده شدهن آدم های توی  عکس !!!! عزیز من اصلا گیرم  عکس   مینی  بدین به من..چه توفیری داشت برام؟ ولی  بدم اومد که طرف  عکس  داده نشسته روی  سبزه ها و  افتاب  هم از  پشت تابیده  روش و کل عکس  سوخته و سیاهه و فقط  یک کله با بدن دیده میشه..یا عکس  دادن که دو تا ابروی  خالی  دیده میشه ..یا نصف  یک صورت ..یا یک عکس  که همه صورت خط  خطی شده و پوشونده شده..یا مقنعه تا زیر  چون طرف  اومده پایین؟ مگه استخدام حرا ست میخواستید بشید !!!؟  من از  این بی اعتمادی ها و این که رک و راست نگفتن یک عده که ما عکس  نمی دیم بدم اومد..یعنی برای  خودشون این عکس  دادن   زشته..بده ..آسیب  اجتماعی  داره...بی اعتماد ی هست ..جامعه خرابه ..ولی به من که میرسه بدو بدو دنبال رمز  هستند..این عکس هایی که من گذاشتم  اصلا برام مهم نبود اگر  بدون رمز  هم  می گذاشتم فقط  خواستم بعضی  چیزها رو بفهم مکه فهمیدم..یعنی  دور  از  انتظارم هم بود... تعداد دوستانی که من می شناسمشون یا تلفنی و ایمیلی با هم در  تماسیم به 5 نفر  هم نمیرسه توی  محیط  اینجا...تازه اگر  هم رو هم ببینیم فکر  نکنم راحت بتتونیم هم رو بشناسیم ..این کجاش  سوختن داره که طرف  میگه خب  عکست رو برای  همون ها ایمیل کن  و اینقدر  بساط راه ننداز! نه عزیزم..گشتاپو بازی و  جاسوس  بازی  نبود..یک سنجش  خیلی  خیلی  کوچولو و ساده بود..
گفتید  چرا  یک عکس رو برداشتی قبل از  این که به همه رمز بدی ؟  چرا شرایط  رو یکسان نکردی برای  همه...چون بدم اومد ازکار  اون عده که عکس های  اونطوری  دادند..چون تصورم این بود که  اون  عده ( نه همه ) میدونند  برای من اعتماد کردن کار راحتی هست و  به همه خوش بینم مگر  خلافش  ثابت بشه ..چون دو رو بازی  دیدم از  بعضی ها... حالا این وسط  عده ای بودند که حتی  عکس  عروسیشون رو فرستاده بودند..عکس  خونوادگی رو ..عکس با بچه هاشون  رو ..عکس هایی که من شاید برای  کسی  نفرستم ولی  اون ها فرستادند و توضیح دادند که ما توی  این چند سال از تو شناخت داشتیم و امیدواریم این اعتماد  و حفظ  این عکس ها دو طرفه باشه..حساب  اون ها جداست.. حساب  اون هایی که همون اول گفتند ما که  عکس  نمیدیم ولی  تو اگر  دلت خواست رمز بده ( که ندادم ) و  رک موضع خودشون رو بیان کردند هم جداست..احترام  قایل هستم براشون  ...حساب  اون هایی هم که واقعا فرصت نداشتند توی  وقت کم عکس  خوب  ارسال کنند و به عکس  پرسنلی  اکتفا کردند هم جداست. حساب  اون هایی که وبلاگشون رو با رمز  بهم معرفی  کردند هم جداست.اون ها همه نشون دادند به من احترام میذارند..نشون دادند میشه بهشون بارها و بارها اعتماد کرد.. من تک تک عکس ها رو نگاه کردم..برای  خیلی ها  در  کنار  ارسال رمز  نظرم رو هم گفتم..حدودا 200 نفر رمز رو دریافت کردند ولی  چرا بازدید اون پست  به بالای  1000 رسید؟  چند بار  مگه رفتید  دیدید عکس ها رو ؟  از  کجا رمز  رو اوردن بقیه ؟ این بود جواب  اعتماد من که برن یک عده به دختر خاله های  مجازیشون هم رمز  بدن؟ باز هم مهم نبود این دیدن  عکس ولی نفس کار زشت بود..شد عینا دلخوری  که مهسا مامان ملودی  داشت برای  پست های  خصوصیش ..من موضوع خیلی خصوصی رو نشون همه ندادم ولی  منصفانه نبود که یک عده عکس  واضح من و همسرم و پسرم رو ببینند و من هیچی  ازشون ندونم...حتی  هوین نیمه واقعشون  رو ...
گفتید صمیم خانوم! ما به راحتی  میتونیم عکس  از جای  دیگه بردازیم و به اسم خودمون برات بفرستیم ..آفرین! خب  به ذهن  کوچولوی  من این ها هم رسید وقتی  میخواستم رمز بدم..ولی باز  هم دلم خواست چیزی  اعتمادم رو خراب نکنه..نذاشتم این وسوسه ها بیاد ذهنیتم از  بچهه ای  خواننده این جا  رو  تحت تاثیر قرار بده..شما به خودت و اون چند نفری که با اعتماد کامل عکس  خصوصی یا  عروسی  دادن نگاه نکن..نمی دونی که چه خبر بود توی میل باکس من.. چقدر  ادم های  سخیف  پیغام دادند ..چقدر  آرسن لوپن بازی  ها شد فکر  کردند من نمی فهمم ..بابا یک نفر  اومده بود عکس یک هنرپیشه عرب رو گذاشته میگه این منم تو عروسی  پسر  خالم!!! اصلا عکس  تابلو بود ها...خیلی زیاد ... یک کوچولو آرم  تبلیغاتی  بغل عکس  پیدا بود که خوب  کراپ نشده بود و جا مونده بود..نکنید این کارها رو...من ممکنه باز هم بخوام عکس  بذارم..ولی  دیگه متوجه  خیلی  چیزها شدم...اونوقت دیگه رمزی  که  نمیذارم که شونصد تا ایمیل جواب بدم..  ..یک هاله نور!!!  میذارم میگم این منم تو طلوع آفتاب تو کیش!!!!
حالا از  این حرف ها بگذریم هنوز  هم از  گذاشتن عکس  پشیمون نیستم..فقط  از  اون همه آدم   ده نفر  کمی  بشتر  شاید  نظرشون رو گفتند..بقیه  چی؟ من منتظرم ها!!  همین پست کامنت بذارید..یک چیز  جالب هم بگم یک کم بخندیم..از  روزی که عکس  گذاشتم  سه تا لیوان کریستال شکست که یکیش  افتاد صاف روی  کله ام و بعد روی  زمین و خورد شد و من حتی  دردم هم نگرفت ( آبجی  ارنولد اینا) ..یک بار  سوپ داغ ریخت روی دستم  که تا سقف  آشپزخونه پریدم بالا  و با مغز رفتم رو اوپن و همون جا اذون گفتند و من افطار  کردم! و یکی دو بار  هم شوهره ( همون که همه گفتند چه مهربونه این اقاهه)!!  میخواست بگی  نگی  یک کم طلاقم بده نمیدونم سر  چی  چی!! خرما با چایی نبرده بودم یا پنیرش  کم نمک  بود سر سفره!! بعد گفتم اههه خوب شد اون عکس  سه نفری رو برداشتم ها..وگرنه خونه بغلی روی  خونه ما میریخت و سه تایی  زیر آوار  می موندیم  و می رفتیم تا 4 و نیم کیلومتری  بهشت!!!! ( اه اه از  این سریال های  لوس ) خلاصه که  در  کنار  همه این ها فهمیدم که بعععععععععععله چه خبره ..توی  ذهن اکثر  ادم های  اینجا من یک خانوم چاققققققققق گنده بودم که چهل رو راحت داشتم و شکسته تر بودم!! و اینکه علی  بیچاره  هم انگار  عکسش  خیلی  خوشگل افتاده!!  واییییییییییی یک نظر  داشتم از یکی که خیلی دوستش د ارم  اینقد ر این آدم راحت و بامزه است گفت اوههههه چه دماغی  داره این شوهرت..شوکه شدم صممیم!!!! یکی باید من رو از رو زمین برمیداشت یعنی  بعد از خوندن نظرش ..
 
نکته آخر  اینکه ناراحت نباشید..من نه اونقدر  خوشگلم که الان  چشم بخورم از  این عکس  گذاشتن نه اونقدر  عکس هام شبیه هم هستند که شماها تشخص  بدید من همون قبلی ام..حالا چندتا عکس که گذاشتم و شماها پرسیدید صمیم  این ها کی ان و من گفتم خودمم و شماها پشت مانیتور سکته ناقص  کردید  ( دور  از جونتون) معلوم میشه ..
یک چیز دیگه هم  اینکه به مدد  این عکس ها یک عده  بلاخره باور  کردند من همیشه شلنگ تخته نمی اندازم وقتی راه میرم یا حر ف میزنم یا  نفس  میکشم..باور  کنید من  بیرون از خونه  ادم خیلی  جدی ای  هستم مثل همونی که توی  عکس ها دیدید ..کسانی که اولین بار  من رو میبینند باورشون نمیشه من میتونم اینطوری که اینجا هستم (بخشی از   شخصیتم که فوق العاده طنز  و خل مدنگ هست!!)  باشم . به قول  یکی  از بچه ها  همچین  ( قاسمی!) هستم..این دوستمون میگفت یک عمه داره ( یا خاله) که هر  وقت میخواسته شوهرش رو صدا کنه سرش رو میبرده عقب و با غرور و جذبه داد میزده قاسمییییییییی!!!! الهیییییی ! چقدر  خندیدم من ...
خلاصه  اون هایی هم که اومدن و گفتم اه اه مگه  چه تحفه ای بودی که اینهمه همه  رو دق  دادی .برو بمیر با این عکس هات..اون هایی که  خیلی از م ن بدشون اومد و  اون هایی  هم که به نظرشون من یک آدم  مغرور لاف زن هستم.. ..برای  همشون ارزوهای  خوب  میکنم و امیدوارم دلشون بزرگ تر و حس هاشون قشنگ تر بشه توی زندگی ..
پرونده پست عکس هم بسته شد .
والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته
 سیده صمیم (واقعی)  دماغ عملی  گونه کاشته! (شوخی)
نظرات 102 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 12:59 http://www.maryamkhanoomi.blogfa.com

خب خانمی خوندم.من جزو اونایی بودم که نه عکس دادم نه رمز خواستم.هنوزم سر حرفم هستم که خیلی هم فیر نبودی.حالا بی خیال.مرسی که بازم میای و مینویسی پیشاپیش.

مریم چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 12:46 http://www.maryamkhanoomi.blogfa.com

اخیش خوب شد این عکس بازی تموم شد.حالا برم بخونم بیام نظر بدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد