من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

یک کامنت

 

یک کامنت که  نویسنده اش  درخواست کرده بودند بذارم تابقیه هم بخونند: 

.

 

نمی بخشمت
به امام رضا نمی بخشمت
اینارو واسه دخترای ساده ای مثل من این  وبلاگت مثل سم می مونه
عامل بدبختی من  تو ونوشته ها تی
۱ سال پیش دانشجوی ترم آخر بودم
منم دلم شوهر می خواست
همزبون
یه روز با نوشته هات آشنا شدم
خوندمشون همش تو ذهنم بود
یه پسر چند ماه به من ابراز علاقه می کرد من بهش جواب نمی دادم
تا یاد نوشته هات افتادم
یاد علی شما افتادم
آخه اسم اونم علی بود
با هم دوست شدیم
گفتم مثل صمیم وعلی اش
ولی من بدبخت شدم
بعد از ۲ ماه یک بار یواشکی از پشت بوسم کرد
واز اونجا همه چی شروع شد
تا چشم باز کردم دیدم دیگه دختر نیستم
زنم
زنی که اسم هیچ شوهری تو شناسنامش نیست
من خودمو  می خواستم  بکشم
نمی خوام عیدو واسه فامیلام زهره مار کنم
بعد ار عید
ولی با این نوشته هات ما دخترا را بدبخت نکن
همه که یکی مثل علی پیدا نمی کنند
یکی از هم خونه ای هام هم به خاطر نوشته هات بدبخط شد
دوستی ما دخترا با این پسرا آشغال جز بی آبرویی چیزی نداره
از من که گذشت جوونیم تباه شد -زندگیم تباه شد
متنفرم ازت ولی بذار اینوبقیه هم بخونند
امیدوارم همیشه خوشبخت باشی
الان به زوره قرص دارم اینارو  می نویسم
اگه یه روز حرفای بدی نوشتم
بدون حالت عادی ندارم


پاسخ:
عامل بدبختی  من تو و نوشته هات هستی ...

.
.
.
خب خدا رو شکر  وقتی خوب وخوش  هستند نمیگن صمیم  ما با  نوشته های  تو کلی  از زندگیمون استفاده کردیم و رابطمون بهتر شد و  خودمون رو بهتر  شناخیتم و  شادتر و عشق  تر شدیم و با شوهرمون که قهر بودیم اشتی  کردیم و فهمیدیم چقدر  مامانمون برامون زحمت کشیده! و فهمیدیم اگر  کادو جواهر  نگیریم هم میشه شوهرمون دوستمون داشته باشه و  ...  

انگار  خوب  جایی  پیدا شده تقصیرها بیفته گردن یکی  دیگه..سوال من اینه که شما با میل خودتون  به ارتباط  ادامه دادید یا مجبورتون کردند؟ عزیز من کتاب  خدا که نیست این ها ..عقل دارید..شرایط  خودتون رو می دونید .خونواده و فرهنگ خودتون رو بهتر  از  هر  کس  می شناسید...کسی که حتی  یک لحظه فکر  نمیکنه اگر  با این آدم ازدواج نکنم قراره با این مدل رابطه بعدش  چکار  کنم یعنی  چی؟ شما می دونستید اگر با اون فرد  ارتباط  نزدیک تری  داشته باشید و بعدازدواج نکنید به قول خودتون جوونی  زندگی و سرمایه اتون تباه میشه .خب  من گفتم که اون آدم اوکی  هست؟ از  من پرسیدی  تا بهت بگم ؟ فقط  چون بوست کرد و یاد ت بود که علی هم صمیم رو بوسید و بعدا با هم ازدواج کردند !!دیگه تا اخرش  رفتی ؟ تو دانشجوی  سال اخری  نه یک دختر  پونزده ساله..یک چیزهایی رو حداقل از  دوستات شنیدی  و دیدی و خوندی  حتما...

بخشید من ته این نوشته هام هم یه چیزهایی مینویسم که اگر  ندوید برین دنبال کارتون هم بد نیست خوندنشون..فقط  همین جینگولک بازی ها رو از  من تو ذهنتون دارید ؟  این که حرمتی ...حریمی  چیزی  باشه  ..دختر  جان  ما عقد کرده بودیم ولی  مثل شما اینطوری  هول نکرده بودیم...من هنوز که هنوزه جلوی  پدرم انقدر  احترام دارم براشون که دست همسرم رو نگیرم و تو بغلش  نشینم و خودم درک دارم که بعضی  چیزها برای  خصوصی  و خلوت آدم هست..این ها ر و که هزار بار  نوشتم تو نخوندی  تا ببینی  من چی بودم و چطوری  فکر  میکردم؟
گیرم فکر  کردی  طرفت کسی  مثل علی بود..تو خودت مثل من بودی که از  من تقلید کردی؟  حالا من چیزی  نیستم ها ولی  یک تیکه رو گرفتی و به سلامت...

اینهمه آدم هزار تا فیلم میبینن برن مثل اون فیلم بازی کنن تو زندگی  واقعیشون؟  تو نگفتی با  خودت  برم از همین آدمی که جا پای جاش  میخوام بذارم بپرسم ببینم اون  بعد از دو تا بوس به کجا رسوند کار رو ؟اصلا تا کجا پیش رفت بعد ازدواج کرد؟  فکر  میکنی  اگر من میخواستم به هر  چی که دلم و دلش  می خواست جواب  مثبت بدم الان از خودم راضی بودم؟ ببین  تازه اگر  هیچ کدوم هم برای  همسرم مهم نبود و  تصمیمش  قطعی  قطعی بود من باز برای  خودم عقاید و خطوطی دارم که بهشون پایبندم و به کسی  کاری  ندارم..من برم مهمونی چه حجاب  داشته باشند چه نداشته باشند من همون یه تیکه روسریم روی سرم هست..تو آخه  چی  از  من خوندی  اینجا که این کار رو کردی ؟  

 

اگه نظرت اینه که من تحت تاثیر قرا بگیرم و عذاب وجدان پیدا کنم اصلا..چون  واقعا همه جوره چیزهای  دیگه رو هم اخرش  اضافه کرده بودم..چون الان دخترهای  کمتر  از  سن شما من و  مادرم و  مادربزرگم رو هم درس  میدند ..

امیدوارم همه چیز رو تباه شده تصور  نکنی ..تصمیم  غیر منطقی  نگیری ..اینجا رو هم به دوستات معرفی  نکنی ... 

 

بعدا نوشت: 

به راست یا  دروغ بودن این کامنت  کاری  ندارم ولی صلا فکر  نمیکردم اینهمه آدم بیان بگن وبلاگ من روی  زندگی شون تاثیر داشته..او نهم تاثیرات به این زیبایی..با خوندن بعضی  نظرات دلم از شادی  لبریز  می شد..ممنونم از  اینکه این ها رو به من گفتید ..ممنونم. 

نظرات 93 + ارسال نظر
هدهد یکشنبه 30 مرداد 1390 ساعت 00:45

صمیم جان من انقد چیزمیز از شما یاد گرفتم که حدنداره انقدکه آقامون هم متوجه شده میگه یکم از صمیم یاد بگیر!فک کن!!!
تو این شبای ماه رمضون خیلی یادت بودم
خیلی عجیبه روزگار
التماس دعا

قربونت بشم.
محتاج دعای خیریم.

یک زن:) سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 21:28

کاش کامنت قبلی منو قبول میکردی!

کدوم بود عزیزم؟

یک زن:) دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 20:24

ببینید خانومای ایرانی تا کی میخاید ارزشتونو به یه پردی بکارت متصل کنید؟!!!! همه ی آداما اشتباه میکنن، این خانوم هم اشتباه کرده، همه مردها و زنها شاید کارایی کردن که خیلی راحت از کنارش میگذرن چون اون موزوع رو تو ذهنشون یه تابو نکردن، به خدا ارزشه ی دختر چیزی فراتر از یه تیکه پوسته، بیاید خودمون بره خودمون ارزش قایل باشیم، وقتی تو امتحان تقلب میکنیم وقتی دروغ میگیم وقتی پول مردمو میخوریم یا وقتی عشق دیگران یا زحماتشون رو نا دیده میگیریم نه تنها اشتباه کردیم بلکه به اونا ظلم کردیم، ولی این خانوم با اشتباهش فقط به خودش ظلم کرده، و چون یک انسانه میتونه جبران کنه، میتونه زندگیشو از نو بسازه، منم این اشتباهو کردم ولی الان دارم مثل یه انسان کامل زندگی میکنم، کار میکنم، عشق میورزم، و از زندگیم لذت میبرم، و واقعا اگه مردی میخواد به خاطر خطایی که فقط به خودم ضرر زده منو نخواهد همون بهتر که نخواد!
بیاید یاد بگیریم با داشته هامون زندگی کنیم با نعمتایی که داریم و نمیبینیمشون! با سلامتیمون با استعدادمون، نباید انقد ضعیف باشیم که داشتن یا نداشتن یه لایه پست زندگیمونو داغون کنه، این خانوم هم مثل همه خطا کرده و جوونی کرده، خدا میبخشتش و اگه بخواد میتونه این خانومو از همه ی باکره ها خوشبخت تر کنه، ما که خدا نیستیم در مقام قضاوت نشستیم. امیدوارم خدا از همه گناهامون بگذره.

صمیم جون از شما هم که یه خانوم امروزی و تحصیلکرده ای انتظار نداشتم از خورد کردن شخصیت یک خانوم احساس رضایت کنی، تا وقتی خودمون بره خودمون ارزش قایل نباشیم هیچ مردی هم قایل نیست! خانوما طرز فکرتونو عوض کنید تا کشور ما هم پیشرفت کنه، تا ما هم بتونیم مثل خیلی کشورای دیگه که زن و مرد در یک سطحند، باشیم و به چشم یه انسان بهمون نگاه کنن نه یک کالا! از همین جا از این خانوم میخوام که قویتر باشه و زندگیشو بسازه به جای فکرهای منفی که میکنه، ایشالا زندگیش روبراه میشه و زمانی میرسه که تموم زندگیشو در کنترل خودش داشته باشه و دیگه مسئله ای به این کوچکی آزارش نده:)

من الان چی بگم به شما آخه؟!! قربونت بشم من گفتم انداختن موضوع به گردن یکی دیگه درست نیست..کی زیر سوالش بردم؟ اینکه با خوندن اینجا کسی اغفال شده!! برام قابل هضم نبود..
ممنونم از وقتی که گذاشتید.

..................... سه‌شنبه 24 اسفند 1389 ساعت 21:46

سلام
یه سوال داشتم صمیم این خانوم یاسمین که از شما معذرت خواهی کرد و حلالیت طلبیدش چرا جواب کامنتشو ندادی؟!

مگه من گفتم ازش راضی نیستم...؟ خودش گفت و خودش هم حرفش رو پس گرفت. همین که من همه کامنت ها رو نشون دادم یعنی برام حل شده بود از اول ..

خیلی هنو ز ته دلم به صحت یا سقم این کامنت مطمئن نیستم راستش ..

سعیده دوشنبه 23 اسفند 1389 ساعت 18:44 http://www.saeedehallahverdi.blogfa.com

یاسمین خانوم زیارت قبول
خدا توبه پذیره و مهربان
خوشحالم که هدایت شدی
و جالبه که برام نظر نوشتی اونم از مشهد و بعد حرم
موفق باشی
.
.
.
صمیم جان شرمنده ها دیدم ایشون نظر گذاشتن گفتم بهش تبریک بگم

سیما یکشنبه 22 اسفند 1389 ساعت 17:02

صمیم جون بازم بهم ثابت شد که آدم با هوش و با تدبیری هستی نوش جونت که خوشبختی... لایقشی والا
این دخته یاخواسته عذاب وجدانش کم بش یاخواسته تقصیر رو بندازه گردنه یکی دیگه یا از حسودیشه که خودش به نتیجه نرسیده اما شما رسیدین می خود باعذاب وجدان به شمااین خوشبختی رو تلخ کنه
اما من واقعا همیشه نوشته هاتون رو عیق می خونم و ز روش زندگینون لذت می برم برام درسه

رضوان یکشنبه 22 اسفند 1389 ساعت 09:11 http://planula.blogsky.com/

میشه اینجا خطاب به یاسمین بنویسم؟
با اجازه.

سلام یاسمین عزیز بازگشتت رو تبریک میگم. باورکن این چند روز همش به تو و تمامی دختران این سرزمین فکر می کردم.
عزیزم خیلی خوشحالم. از طرف من دستان اینچنین مادر صبور و قوی را ببوس.

می دونستی خدا چندین بار گفته که چقدر توبه کاران رو دوست داره.الان خیلی دوست داره ها...خوش به حالت .حتما آغوش خدا خیلی گرمه . مگه نه؟ ببین با چشمای مهربونش چه جوری داره نگات میکنه ... ذوق می کنه . آخه بازم یکی دیگه از انسان ها (یعنی تو عزیزم ) به همه ثابت کرد که اشرف مخلوقاته ..
عزیزم خیلی مواظب باش.
شیطان های روزگار به دلهای توبه کننده حریص تر هستند. چون طاقت اینهمه عشق و پاکی رو ندارند. لطفا همیشه اونا رو ناامید کن.
ما رو از حال خودت بی خبر نذار...

اما صمیم خوب و عزیز... پیشنهاد می کنم که حرفای الان این دختر نازنین رو به اضافه هرچیز دیگه ای که از این ماجرا لازم می دونی به صورت یه پست دربیاری . آخه خیلی ها اینجا رو می خونن و شاید باز تونستی با لطف خدا به یه دل ساده و فریب خورده دیگه تلنگر بزنی . شاید تو قسمت نظرات زیاد دیده نشه...ممنون.

بچه ها از کامنت دونی پیگیری میکنند..خودش هم هم رو میخونه...

سعیده چهارشنبه 18 اسفند 1389 ساعت 10:54 http://www.saeedehallahverdi.blogfa.com

صمیم جان دوست عزیز نا دیده ام
سلام
خوبی؟ همسر و گل پسرت خوبن ان شاا... و البته صبا و نی نی ایش خوبه ....
صمیم جان من همیشه و همیشه وبلاگتو می خونم و خیلی هم تاثیر خوب روم گذاشته و خیلی هم استفاده کردم .
برام خوندن این کامنت ارسالی جالب بود یعنی الان دخترای ماشاا... خبره این زمونه که هزار تا مثل صمیم و البته سعیده رو تشنه می برن سر چشمه تشنه تر بر می گردونن با چند تا پست و جمله عشقولانه منحرف میشن و دسته گل به اب می دن ناجور... اگه این کامنت راست باشه که گمان نکنم ... طرف چقدر ... بوده که با یه بوس یواشکی هول برش داشته عفت شو لگد مال کرده... امیدوارم خدا همه جوونای ما رو به راه راست هدایت کنه...
صمیم جان برامون بنویس خواهشا" من یکی خیلی خیلی با نوشته هات حال میکنم ... من اسفند 88 عقد کردم و ابان 89 اومدم سر خون زندگیم .. کلی از تو یاد گرفتم و تو مو قعیت ها خواستم مثل تو رفتار کنم ... یه بارم تو دعوا یاد تو افتادم مثل تو عمل کردم و جوابم داد( همون که تو اوج دعوا بغلش کردی و نسبت به کوبوندن ارام پز بی تفاوت بودی....)

ویدا چهارشنبه 18 اسفند 1389 ساعت 10:08

واااااااااااااااا چه چیزا آدم میشنوه.
اون شخص خودش عقل نداره که بخاطر نوشته های یه وبلاگ بخواه همه زندگیشو به باد بده و بعدش تقصیر خودش رو بندازه تقصیر یه شخص دیگه که این وسط هیچ کارس.
آخه بگو تو که دلت میخواسته که یکی بیاد ....ندت و تو کیف و حالش رو بردی بعدش که به خودت اومدی و دیدی چه خبطی کردی حالا میخوای تقصیرو بندازی گردن یکی دیگه که چی بشه؟

یاسمین سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 21:07

صمیم تو را خدا از حرفام ناراحت نشی
اعصابم خورد بود
دارم از عذاب وجدان می میرم
نظر قبلیه منو لطفا عمومی کن تا کمکم کرده باشی
امیدوارم خوشبخت تر از امروز باشی

یاسمین سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 21:05

از همه کسانی که به من بی احترامی کردن تشکر می کنم
ازهمه کسانی که به من گفتن بی عقل تشکر می کنم
از همه کسانی که به حماقتم خندیدند تشکر می کنم .
از همه کسانی که به احساس بچه گانه ام خندیدند تشکر می کنم
از کسانی که بهم روحیه دادند تشکر می کنم
از کسانی که همدردی کردند تشکر می کنم
به خدا اینارو با چشم گریون می نویسم
از صمیم عزیزم هم تشکر می کنم
می بوسمش هم خودشو هم پسر گلشو
صمیم جونم معذرت می خوام
من واقعیتو به مادرم گفتم
قربون مادر صبورم بشم
الان پیشمه
امروز پیش دکتر زنان رفتیم
باورم نمیشه
خداروشکر
اون شب تا صبح گریه می کردم
نذر کردم اگه مشکلی نبود نمازمو بخونم اولین فرصت برم مشهد
خدارو شکر می کنم
جمعه ساعت ۶ عصر با مادرم با قطار می آیم مشهد
قسم خوردم تا آخر عمرم نماز وروزه ای را که هیچ وقت قبول نداشتم شروع کردم
به خدا من دختر خرابی نبودم توی ۲۲ سالگی همه زندگیمو فدای یه پسر کثیف کردم فقط یک نفر
از خدا می خوام منوببخشه
جلوی همه شما قول می دم دیگه دسته خدای گلم رها نکنم
از همتون می خوام که واسم دعا کنید خدا منو ببخشه
تو را قران واسم دعا کنی

یه خواهشم از همه بچه ها دارم توی رابطه هاتون مثله من احمق نشید پسرا اگه پیغمبرم باشند اگه باهات رابطه ج برقرار کنند دیگه محله سگم بخت نمی ذارند
اما حرف آخرم
صمیم جون حلالم کن واقعا مقصر تو نبودی قسم میخورم
امیدوارم حلالم کنی
حلالم می کنی ؟
ببخشم
بوس

تینا سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 21:02

عجبببببببببببببببببب
یعنی هر چقد علامت تعجب بزارم بازم کمه
عزیزم شما که جنبه اش رو نداری جیزه اینترنت وبلاگ برات جیزه
این وبلاگ رو صدتا دختر و پسر مجرد میخونن ... یعنی همشون باید.............
تازه صمیم که اوپن نمینویسه
اگه وبلاگایه دیگه رو میخوندی چی میگفتی؟؟؟
عجبببببببببببببببببب
خودت هم برای تابوهای این کشور نکش
به فکر یه راه عاقلانه باش

بانو سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 20:41 http://eyshemodaam.blogsky.com

چه بوس ندیده !!!!!!!!!! هر کس آدم بوس کرد که آدم بعدش نباید هر کاری بکنه! اتفاقا شما همیشه می گی آدم باید حد و حدود رو بشناسه !
بعدشم با این نحوه ی استلالاتی که ایشون کرده اند حتما به دکتر روانپزشک احتیاج دارند ! چون اسم اون پسر هم علی بود تو هم بعللله ؟؟ بابا علی جزو پر بسامدترین اسامی مردان ایرانی هست !!!! اسم یک آقایی که همه می شناسیم هم سید علی است !!! اونم می بوسی ؟؟؟؟

مریم و علی سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 18:17 http://alidelam.blogfa.com

بدون بوس قبل عقد زندگی عاشقانه ای دارم...
چادریم ، دانشجو سال آخرم...
همسرم 2 سال بهم ابراز علاقه کرد بعد ازدواج هم عین قبلش عاشقم و عاشقشم...
اسم همسرم علی...
همون طور که همه ما یکی نیستیمو آدما از همدیگه متفاوتن پس زندگیشونم متمئنا متفاوت و تقلید کار درستی نیست، خودت باید لحظه های عاشقانتو کشف کنی

حوا سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 17:16 http://hamishebud.blogfa.com

واااااااااااااااااااا...مردم خل شدنا!

شکلک برای وبلاگ سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 16:25 http://www.smiley4u.blogsky.com/

سلام !! هدف از مزاحمت معرفی وبلاگم بود که شکلکهای خوشمل برای آدمای خوشمل داره!! دوست داشتین بسرین !شاید از شکلک های خوشتون اومد!!!!!!!
با تشکر!
www.smiley4u.blogsky.com

پریسا سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 14:49

خانمی که کامنت رو گذاشتی فکر نمی کردم یه آدم بتونه اینقدر احمق باشه. تو بچه گیهات کارتون سوپر من رو هم می دیدی می رفتی می رفتی از پشت باو می پریدی پایین. یا لابد زی زی گولو رو که می دیدی تو هم بزرگ و کوچیک می شدی. از آدمی که فکر بکنه بین دختر بودن یا نبودن فاصلش خود کشی بیشتر از این توقع نیست . بعد هم می دونی تو اگر واقعاً می خواستی خود کشی کنی تا حالا این کار رو کرده بودی خود کشی که دیگه جار زدن نداره.

نازیلا سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 13:41

سلام.صمیم جان تو الگوی خیلی عالی واسه دخترا هستی من خودم خیلی وقتا ازت خیلی درسها یاد گرفتم خدا شمارو ازسر ما کم نکنه خوشبختیت هزار برابر بیشتر بشه.

بیتا سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 11:56 http://www.raziyane.persianblog.ir

به حق چیزای ندیده! دیگه این مدلیشو ندیده بودیم!

زهرا سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 10:35

متاسفم

رها باربی سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 10:21 http://tolop.blogfa.com

سلام عزیز دلم
خوبی صمیم جونم
خیلی وقته نبودم راستش درگیر خرید خونه بودیم و بعدش هم اسباب کشی و خونه جدید و کاغذ دیواری و تمیزکاری و از این کارها
من چه بیام بهت سر بزنم چه نیام تو همیشه برام عزیزی
خیلی عزیز
حتی اون موقع که یه خواننده خاموش وبلاگت بودم
صمیم جونم از اینکه همه چی تو زندگیت خوب و خوش و خرم پیش می ره خوشحالم
گلکم من و شوشو جان واسه عید داریم می ریم شمال. شاید از شمال بیایم مشهد آخه چند ساله نرفتم زیارت راستش تا حالا من و شوشو با هم نرفتیم مشهد. آخرین بار که رفتم قبل از ازدواجمون بود سال 86. خیلی دوس دارم ما رو بطلبه امام رضا. اگه قسمت شد میایم. شما عید کجایید؟ دوس دارم اگه مشهد بودید حتی شده یه قرار کوچیک تو حرم ببینمت. فرقی برام نمی کنه حتی اگه نشد که ببینمت بازم دوستت دارم . این شماره منه اگه دوست داشتی یه اس ام اس بزن شمارتو داشته باشم که اگه اومدیم مشهد حتما بهت زنگ بزنم گلم. خیلی دوست دارم بوس بوس
به شوهرت هم سلام برسون و یونا جون رو هم ببوس
آهان داشت یادم می رفت شمارم رو بدم
اِ تو چرا ارسال نظر به صورت خصوصی رو نداری
من چطوری شمارم رو یه جوری بدم که فقط خودت ببینی؟

زیبا سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 09:46 http://ziba5500.blogfa.com/

صمیم جون خودت رو ناراحت نکن
به زوری که کسی رو مجبور نکردی نوشته هات رو بخونه
هر کسی هم مسول اعمال خودش هست
من که یک سال و نیم نامزد بودم دختر رفتم خونه شوهر
حالا کسی دلش خواسته و هر کاری رو کرده و حالا که پشیمون شده داره دنبال یکی می گرده که گناهش رو بندازه گردن اون
به اون دختر خانوم می خوام بگم سعی کن اشتباهت رو گردن بگیری و مردونه وایسا پای کارات

فرناز سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 09:24

خودتو و وبلاگتو خییییییییییییییلی زیاد دوست دارم صمیم جون!

عسل کوچولو سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 03:24

چی میگه این؟؟حسن کچل هم باعث درس نخوندن من بود!!!!چه ربطی داره؟؟؟من نشستم تو ذهنم رمز های موفقیت صمیم و دسته بندی کردم...که در مواقع لزوم که به دردم خورد ازش استفاده کنم...و همینطور خیلی کسای دیگر رو....بستگی به طرز فکر آدم داره.......ولی این اصلا عادت درستی نیست که آدم ها منتظرن تا اشتباهشون رو گردن کسی بندازن.......
یه پیام هم به اون خانم.....عزیزم...درسته که کار اشتباهی صورت گرفته ....
اما این رو خدا می بخشه ولی خودکشی گناهی هست که بخشیده نمیشه....یعنی فرصتی برای بخشیده شدن وجود نداره..... پس از چیزی که خدا می بخشه به خاطر مردم پناه به چیزی نبر که نا بخشودنیه.....
خیلی ها تو دنیای ما تا مرز خود کشی میرن ....شاید حتی خود من.....ولی به خاطر گناهش و... این کار و نمی کنن
این آخرین راه نیست
می دونم که برات سخته و اتفاق افتاده
ولی تو دنیای امروز اهمیت چندانی نداره
به خصوص تو کشور های خارجی
و از طرفی پیشرفت علم می تونه کمکت کنه
خیلی از دختر ها وضعیت تو رو دارن ....
خیلی ها به صورت مادر زادی...
خیلی ها به خاطر یک اتفاق فیزیکی...
می تونی تحقیق کنی....
هزاران دختر بی گناه تو همین دور و اطراف ما بدون اینکه بخوان و حتی فرصتی برای انتخاب یا تصمیم گیری داشته باشن مورد تجاور قرار میگیرن و بدون هیچ گناهی میشه گفت سرنوشتشون عوض میشه.....پس اون ها چه کار کنن؟؟می دونم که حرف های من ممکنه کوچکترین تاثیری تو وضعیت روحیت نذاره ولی امید وارم به درد بخور بوده باشه....و امید وارم که از چاله به چاه نیوفتی....
پس به خوبی ها فکر کن...حتی اگه سخته....و بدون... خیلی کسا هستن که تو رو می پذیرن ....هر طوری که باشی....فقط کافیه که بخوای و درست تصمیم بگیری..
صمیم جان ...تو هم اونجا نشین هی نظر بخون تایید کن....یه جوابی به ۲ تا از نظر ها بده دلمون خوش باشه..
خودمون و کشتیم واست..

وصال دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 22:23

سلام قشنگم.بنویس.همیشه بنویس.اینجا کسی هست که با حرفها و نوشته های خوبت به خودش و دور وبریهاش کمک کنه که به زندگی از دریچه مهربون تر و زیباتری نگاه کنند.یونا رو ببوس.یه دختر دارم همسن پسر شما.واسه همین بچه های اینقدری رو خیلی دوست دارم.یه وقت یه عکس ازش نذاری!!!

آرام دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 22:08 http://arameshetoofani.parsiblog.com

یکی دوباری اومده بودم اینجا، اما کامنت نمی ذاشتم چون وقتی حرفی برای گفتن ندارم خب لزومی نمی بینم برا اینکه صرفا از خاموش بودن در بیام حرفی بزنم!
اون موقع ها منم مردی رو عاشق بودم که میدونستم همونه که میخوام و خب الان 8 ماهه که عقد کردیم، اون البته الان برای ادامه تحصیل رفته خارج از کشور و امیدوارم من هم به زودی ( دفاع از پایان نامه ام تا تابستون طول میکشه) بهش بپیوندم. من و همسرم هم عاشقانه هم رو دوست داریم و خوشحالم که این عاشقانه ها زیاد باشه بین آدم ها...
از دیشب تا الان همه پستات رو خوندم! کامل و الان می تونم مث خیلی از خواننده های قدیمیت بنویسم یا نظر بدن یا ...
من دوست، تو هم دوست؟

عقربه دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 22:01 http://www.heartbeat5050.blogfa.com

سلام صمیم عزیز.به گفته خودش تو حالت عادی نبوده و واقعا انگار واسش سخت بوده...اما تو به دل نگیر صمیم جان... راستی از این حرفا بگذریم با لاخره خواهر بزرگ ما شمایی..خیلی دلم می خواد بدونم چطور علی اقاتونو سنجیدید..آخه تو یه نوشت خونده بودم که کاملا از علی آقا شناخت پیدا کرده بودید...درسته شاگردتون بود اما به نظرم جورای دیگه هم بوده...اگه وقت کردید خیلی خوشحال می شم که از تجریات شمام استفاده کنم و یه پست بذارید..مرسی مرسی مرسی بوسسسس

صدرا دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 19:17 http://roozha88.blogfa.com

نمی دونم چرا اکثر آدما اشتباهات خودشون رو گردن بقیه میندازن؟
منم یه دخترم احتمالا همسن همین کسی که این کامنتو گذاشته،کامنت نذاشتم ولی بیشتر از ۲ ساله که وبلاگ تورو مرتب می خونم
با خنده هات خندیدم با ناراحتیات گریه کردم،خیلی چیزا ازت یاد گرفتم
خیلی وقتا تو بدترین شرایط روحی نوشته های تو لبخند رو لبم آورده،واقعا بی انصافیه که یه کسی این طور اشتباهاتش رو به نوشته های کاملا شخصی تو نسبت بده

فرزانه دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 18:28

سلام
_ _
oo
0
این قیافه ی من بعد از خوندنه این مطلبه!
.
.
خوب صمیم جان این چه وعضشه چرا به دخترای پاک مردم یاد میدی برن با اولین علی آقایی که پیدا کردن برن بخوابن ؟! هااا؟!
عجب!
حالا جدی..... من همیشه میترسیدم که نکنه بعد از چند سال زندگی با سعید روابطمون سرد بشه ! یا بعد از به دنیا اومدن فرهاد مامان مهر ما دوتا به هم کم بشه !!!
اما دیدم نه اینطورها هم نیست البته 50% با کمک تو بود !
اما والا یاد نگرفتم برم زنا کنم بعد تهمت بزنم و تقصیر را گردن کسه دیگه ای بندازم و بعد خودکشی کنم!
دوست عزیز کارت درسته !!!!
با خودکشی هیچ راه برگشتی دیگه نداری هااا!!!! :(

ری را دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 17:11 http://www.rirasan.blogfa.com

خوشحالم
همیشه نگاهم این بوده که زندگی مشترکم عاشقانه باشه
وبت رو نخوندم جز پست آخر
موفق باشی
آری گلم ،دلم ،حرمت نگه دار

۴۲۶۴۳ دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 17:11

اینجا همه دارن یه دختر ساده رو که تو جوونی خودش یه کاریو کرده رو ملامت میکنند
گردن ما که بو میده بندازید گردن ما
اون دختر هم گناهی نداره شرایط جامعه داره به سمتی سوق پیدا میکنه که اینجور رفتارها عادی میشه و دیگه کسی برا باکره بودن چه پسر چه دختر تره ای هم خورد نمیکنه تازه ایناکه پسر و دختر بودن بسیارن زنان و مردانی که دست اینارو از پشت بستند.
اینجا هم نمیتونی مقصرو پیدا کنی یکم اگه منطقی فکر کنی مقصر اصلی پدر و مادر محترمتونند که اولا شرایط و ضوابط برا شما تعریف نکردندثانیا کاری که شده حالا چی کار کنیم
بین بد و بدتر نباید روی گزینه بدتر انگشت گذاشت
این رفتار شما میتونه یه رازی بین خوادت و خدای خودت باشه
مطمئن باش که کمتر پسری هست که بخواد در مورد گذشته دختر بدونه مگر اینکه خود دختر سوتی بده
هیچ وقت هم سعی نکن پترس بشی و از این کارت برا باقی تعریف کنی برگرد به زندگی طبیعیت
حتما حکمتی در این رفتار بوده
امیدوارم خداوند از سر تقصیرات همه ما بگذره

ساده دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 14:43

سلام
من هم یک سال ونیم عقد بودم ولی دختر موندم...
حالا میشه یکی که سایت پورن میره میبینه،بره یقه مدیر سایتو بگیره بگه چرا از این چیزا گذاشتی اینجا؟
البته دور از جون وبلاگ شما صمیم خانم.

[ بدون نام ] دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 14:40

عجب بابا
اولا که به نظر نمیاد زیاد راست بگه.
دوم اینکه همچین کسایی خودشونو بکشن بهتره.
اینقدر عصبانی شدم که.......
لعنت به هر چی احمق این مدلیه.
مه_سا

پریزاد دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 14:00 http://zehneziba16.blogfa.com

واقعا متاسف شدم.عجب ادمایی پیدا میشن.طبق نظر این خانم پس باید دیگه کسی از خوشبختیش ننویسه تا خانم گول نخوره!!!!
بی خیال صمیم.ما ادما هر وقت کم میاریم دنبال مقصر میگردیم.

مهسا دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 13:09

من خیلی چیزا از شما یاد گرفتم این اراجیفو گوش نکن اون بنده خدا هم حال خوشی نداره خواسته یه جا خودشو خالی کنه و خودشو تبرئه کنه من خیلی وب لاگتونو دوست دارم اما این دومین باره که نظر میدم خوشبخت باشین

صمیم جون با همه حرفای این بالا موافقم .

شما به خودت نگیر عزیزم . ما منتظریم تو بازم ازون پستای خوشگل و شارژت بزاری . ما ام کیف کنیم ازین که هنوزم شاد وعاشق و خوشبختی :-) خدا ام به اون دختر عزیز کمک کنه و دیگه واسش بد نخواد .

عزیزم یه اسپند هم واسه خودت دود کن این خواننده های عجیب غریب چشمت نکنن .


خاتون دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 11:35 http://bootejeghe.blogsky.com

وا حالش خوشه ها طرف!!! اومده اینجوری وجدانشو صاف کنه!!!
از اول خودتو جمع میکردی که نخوای بعدا گناهتو بندازی گردن ملت!!!
ولی اینو بدون که ما در بست تحت تاثیر مثبت شما و خانواده محترمتون هستیم بدون تو راهی!

مامان طاها دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 11:03 http://taha138705.persianblog.ir

سلام.خوبی؟پسر گلت خوبه؟نمیدونم چی بگم والا...بیشتر خنده ام گرفت از حماقت این دختره...واقعا مسخره هست ...
خدا میدونه اگه تو رو نداشت که توجیح کنه این کثافت کاریشو چیکار میکرد ؟نمیدونم ایشون تو ده زندگی میکنن یا واقعا از نظر روانی و عقلی مشکل جدی دارن؟بازم با حوصله و معرفتت که جوابشو دادی..بیشتر شبیه جک بود...اووووووووووه ....تقریبا همیشه میخونم وبلاگت رو اما خوب خیلی وقت نمیکنم کامنت بذارم اما وقتی هم میذارم شما کم لطفی میکنی جواب نمیدی.به منم که سر نمیزنی آخه تو چطور صمیمی هستی که با من صمیمی نیستی؟آخه من چه کنم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یونا رو ببوس و بعدش هم خوش باش..

مهرداد دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 10:06 http://liveforlove.blogfa.com/

با خوندن این پست سرم گیج رفت ..
آخه چه ربطی داره
خیلی خوب جواب دادین

ورونیکا دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 09:59 http://voroonikaposts.blogfa.com

عجب حرفی ...
صمیم جان خیلی وقتا وب تو خونه رو از صدای خنده من پر کرده...
خیلی وقتا احساس بد وجودم با نوشته های تو از بین رفته...
اینجا رو خیلی دوست دارم.. وهمیشه برای تو و همسر و پسرکت سلامتی و شادی ارزو می کنم

پارمیس دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 09:45 http://asheghanegi-dar-fazablogfa.com

سلام
اولین باره که میام به وبلاگت
تقریبا بیشتر پست ها رو خوندم
نمیدونم راجب این پست چی باید بگم
فقط میتونم به اون دختر بگم متاسفم
و اینکه اینکه با خودکشی فقط خانوادشو بی آبرو میکنه
نوشته هات صمیمیه
مثل خودت
به ماهم سر بزن
و برامون دعا کن
راستش دلم خیلی گرفته بود
الان بیشترم شد
ولی به نظر من کار اون دختر به شما ربطی نداشته
منم ترم 6 هستم
توی دانشگاهی کوچیک تو شهری کوچیکتر
و خدارو شکر میکنم که تا به حال ازین اتفاقا برام نیفتاده
خوشحالم که وبتو دیدم
فعلا

نگاه مبهم دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 09:22

صمیمم سلام.

باورم نمیشه که آدمی بخواد توی رویا زندگی کنه. بعد که چشم باز کنه و ببینه آنچه نباید شده بگرده دنبال مقصر.

گلم!

حرفای تو برای این دوست کافیه من فقط می خوام بدونی که اگه الان همه من و همسرم رو زوج خوشبخت و پر از آرامشی می دونن به خاطر درسایی هست که از صمیم یاد گرفتم که لحظه لحظه زندگیم رو با محبت و عشق بگذرونم.

می بوسمت.

نرگس دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 09:22

صمیم جون . من خیلی وقته که وبت رو می خونم و خیلی کم کامنت گذاشتم. فقط خواستم بگم که روابط گرم توی خونه ما به خاطر اینه که من وبت رو می خونم. من خیلی بداخلاقی می کردم توی خونه. ازت یاد گرفتم که باید به شوهرم محبت کنم بعد ازش انتظار محبت داشته باشم. فقط دوستت دارم و ازت ممنونم.

صبا و پرهام دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 09:00 http://anymoanyma.blogsky.com

ووووووووووووووووووووووووییییییییییییییییییییییییییییییی


دهوا شد

صمیم عبصانی شد

ترسیدم











مممممممممممممممممممممممممممم

مبتدی دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 07:44

به نظرمن خودش مقصر من ۶ ماه عقد کردم اما هنوز دخترم خیلی هولبوده خودش باید مراقب میبود نه که ۰۰۰۰۰خیلی احمقانه بود کارش

علی وفاطمه دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 07:39 http://http://soothsayer88.blogfa.com/

عجب

مارال دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 05:14

اِ اِ اِ نگاه کن توروخدا
صمیم جون ایمیل منو که یادت هست.
فکر می کنم که خدا یه کمی عقل داده برای اینجور موقع ها.
خب باباجون تو که دنبال یه راه برای تضمین خطاهات می گشتی وگرنه چرا باید خودت رو با زندگی دیگری مقایسه کنی.
ماشالله چه تخته گاز هم رفتی!!!
به هرحال آرزوی عاقبت به خیری برای همه می کنم.

صمیم خوبم نکنه یه وقت ناراحت و آرزده بشی هااااااااا مطمئن باش که کسانی که از تو درسهای خوب گرفتن خیلی خیلی بیشتر از کسانی هستند که اشتباهات خودشون رو گردن یکی دیگه بندازن.
زندگی هایی که گره هاشون با خوندن مطالب تو محکم تر شده.
اینو همیشه یادت باشه.
می بوسمت گلم

زنگ زده دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 02:02

به این خانم هم بگین توبه کنن و از رحمت خدا نا امید نشن اگه واقعا توبه کنه من دیدم کسی که حاضر شده با کسی که واقعا خوب بوده ولی فریبش دادن ازدواج کنه (البته اون دختره دیگه واقعا با حجاب و پاک بوده از نظر این پسره دیگه همه چیش اوکی بوده اونم گفته دیگه حالا که همه چیش اوکیه به خاطر اشتباهی که تو گذشته مرتکب شده گیر ندیم)
توصیه می کنم برنامه سمت خدا رو ببینن که شبکه 3 ظهرا بعد از نماز میذاره و اگه خواستن زنگ یا ایمیل بزنن تا اونا بگن چکار کنه دنیا هنوز به آخر نرسیده ...

زنگ زده دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 01:56 http://zedezang.blogfa.com

صمیم جان واقعا متاثر شدم وقتی اینو خوندم من که یه دختر هفده سالم می فهمم که یه پسر با دختری که باهاش روابط خیلی آزاد داشته هیچوقت ازدواج نمی کنه چون با خودش میگه اگه این دختره امروز اومده با من از کجا معلوم فردا نره با یکی دیگه یا قبل از من با کسی دیگه ای نبوده باشه ؟ من از بچگی مامانم یه جمله بهم یاد داده و چه غلط چه درست ترجیح میدم با این یه جمله و با احتیاط زندگی کنم اونم اینه که یه مرد حتا اگه خودش افتضاحترین کثافت کاریارو کنه و هر غلطی دلش خواست کنه ولی بازم وقتی بخاد ازدواج کنه میره دنبال یه دختر نجیب و با وقار که دست هیچ پسری بهش نخورده باشه بنا بر این نباید به هیچ قیمتی حاضر بشیم این پاکی و معصومیتو به خاطر یه پسری که هنوز معلوم نیست آخرش چی میشه از دست بدیم درست نمیگم؟! منم وبلاگ شما رو خوندم ولی حتا حاضر نیستم شمارمو بدم به یه پسر یا تلفنی با یکی رابطه داشته باشم بنابر این اون دختر نباید اشتباهشو بندازه گردن وبلاگ شما اتفاقا وبلاگ شما آدمو به سمت و سویی هدایت می کنه که آدم دلش میخاد که اگه داره به یه مرد محبت می کنه این محبت ها تو قالب خانواده باشه نه با یه پسری دور از چشم خانواده
به همه توصیه می کنم برنامه گلبرگو ببینن و اگه تاحالا ندیدن آرشیوشو از تو سایت tv3.ir بخونن تا بفهمن سرانجام این روابط چی میشه و چه معایبی داره . آدم نباید خودشو با کسی مقایسه کنه باید دید فرهنگ خانواده و اعتقاداتت چطوریه شاید اگه خانواده ی یکی بدونن با یه پسری دوسته عمرا حاضر نشن باهاش ازدواج کنه حتا اگه از بهشت اومده باشه ولی یه خانواده دیگه اینطوری نباشه ...
ببخشید که اینقد طولانی شد

laleh دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 01:13

bandeye khoda halate aadi n adashte... khodesh ham ke gofte... aslanam taghsire to nist. fekr nemikonam hich aghle salimi hatta be andazeye sare soozan harfaye in khanoom ro taeed kone.
khodeshoon sar o goosheshoon mijonbe, bad ke kar az kar gozasht donbale moghasser migardan

Nastaran دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 01:05

ajab adamayi peyda mishanaa.... bi aghlie khodeshoono mindazan gardan e digaroon!

نیلوفر یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 23:40

صمیم جان مثل مامانا حرف زدیا!

دلنشین بود.منطقی بود.

مطمئن باش همه اینجوری نیستن.بیشتر ما تشخیص میدیم کجای حرفات شوخیه و از کجاش باید الگوبرداری کنیم.کاملا مشخصه که حرمتها تو خانواده شما رعایت میشه.تو نگران نباش.

masi یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 23:13 http://ribbonlearn.blogfa.com/

عزیزم شما خودت رو اصلا ناراحت نکنی ها. این بند ه خدا دلش پر بوده و دیوار از شما کوتاه تر پیدا نکرده . این مسخره ترین حرفی بود که شنیده بودم. که کسی با خوندن خاطرات شما و روز مرگی های شما بره خودش رو بد بخت کنه و بندازه گردن شما.واقعا جالبه. حالا مثلا اگه شما تلفنی با این فرد صحبت کرده بودین و بهش گفه بودین بره دوست شه و اون کارا رو بکنه یه چیزی...اما تو دنیای مجازی!!!!ولی به این دوستمون میگم دنیا به آخر نرسیده که . هیچ چیزی تموم نشده. همین که به اشتباه بودن قضیه پی بره یه دنیا می ارزه . زندگی کن

فاطمه یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 21:34

سلام صمیم عزیز !
من مدت هاست میام و وبلاگتو میخونم ... نوشته هات رو دوست دارم ... در یک کلام , پر از حسّه !
هیچ وقت نظرم رو نمی گفتم اما این بار مجبور شدم !
هر چند می دونم ادمی نیستی که به حرفایی این چنین گوش بدی ... اما دلم میخواد بدونی بر عکس این خانوم نوشته هات به من یاد داد زندگی زناشویی چیزی فراتر از اونیه که من فکر می کردم ... چیزی بیشتر از روزمرگی ... فکر کنم این حداقل برای ادمی مثل من که مخالف سرسخت ازدواج بودم چیز کمی نباشه ...
خوشحالم توی شهری زندگی می کنم که ادمی به با شعوری تو هست ... .
موفق باشی دوست من !

بلوطی یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 21:03 http://number13.blogfa.com

صمیم به نظرم این یه نویسنده واقعی نیست عزیزم
من خودم خیلی بارها شده اومدم نوشتم صمیم واسه نوشته هات من خیلی چیزا تو زندگی متاهلیم یاد گرفتم البته من تورو از زمان دوستی با شوهرم می خوندم! والله ما هم دوست پسر دوست دوختر بودیم والله ما رو هم از پشت که نه از جلو بوس کرد!! تازه ۱۹ سالمم بود نه ۲۲ سال و بازم عقلم رسید تو یه رابطه غیر رسمی تا کجا باید جلو برم...
این که عین به بچه ۲ ساله اینجوری کامنت میذاره البته ازشم بعید نیست که فوری ...!
صمیمم مطمئن باش یه خواننده حسود و روانی بوده و بس!!
نمی خوام اینو بنویسما ولی اون بره خودشو بکشه بهتره چون با این جوگیر بودن و کم عقلی بعدا یه گند بزرگتر بالا میاره!
مراقب خودت عشقت و پسر گلت باش صمیم.

مینا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 20:18 http://tavalodydigar89.persianblog.ir/

عجب
اگه قراره که ما هر وبلاگی رو که میخونیم خودمون رو مثل اون شخصیت کنیم پس الان باید یه دختر هزار چهره بودیم
پس عقل و شعور برای چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خانوم مارپل یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 20:10

خیلی وقته کامنت نزاشتم اینجا ولی دیگه این کامنت حرصمو در آورد!
هر چند همه حرفا رو تو زدی ولی هر کسی با ریسمان دیگران بره تو چاه بیوفته و حتی بمیره حقشه! پس خدا عقل رو واسه چی داده؟؟
یعنی آدم اینقدر بی جنبه اس که با یه بوس دامنش لکه دار بشه؟!
واقعا که!

مریم و علی یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 19:55

سلام
من که ندونستم چی بگم
شاید صمیم با احتیاط بیشتر رفتار کرد و الان یعنی بعد ازدواج این خوشیارو داره تجربه میکنه نه اینکه قبل ازدواج
با نوشته هاش مخالفم چون اینجور تقلید از یک نوشته شاید کار یک دختر 12 ساله باشه
ولی براش متاسفم و ناراحت

لیلا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 19:28

به امام رضا فکر نمی کردم یکی همچین کامنتی بذاره
فردا یه نفر میاد می گه به ابوالفضل ازت نمی گذرم
من وبلاگ تو رو خوندم بچه دار شدم الان بچه م مریضه تو بیمارستانه
نه واقعن آدم چی بگه
!!!
اول فک کردم به هوای تو ازدواج کرده (نیس کلن هیچ موجود متاهل دیگه ای دور و برش نبوده و علی هم کلن اسم کمیابیه!) بعد شوهره تو زرد از آب در اومده و الان تریپ مهرم حلال جونم آزاده! (که تازه بازم به تو ربطی نداشت)
ولی اینکه با طرف رابطه جنسی داشته و الان پشیمونه رو رسما باید از حضراتی که گودرز رو به شقایق ربط می دن پرسید!!! عزیزم خب تکلیفتو با خودت مشخص می کردی تو که می خواستی ویرجین باشی خب پا نمی دادی- مجبورت کرده بودن!
آدم نمیره چه چیزا که نمی بینه

سارا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 19:15 http://1darbedar.blogfa.com

سلام ...

عجب دوره و زمونه ایی شده... هرکس دوست داره گناه خودش را گردن دیگری بندازه .... حتی اگه آدمی گیر نیاره برای اینکار ...گناه را میندازه گردن خدا و خودش را از همه ی مسئولیت هاش رها میکنه .... پس این سلول های خاکستری که توی کله ی من و شما گذاشتن برای چیه ؟ بخدا طوری نمیشه اگه آکبند نبریدش اون دنیا ها !!! ...
حتی همین نوشته هم نشون میده اصلا از عضوی یه اسم عقل استفاده نشده ....

شیوا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 18:40

خدا واقعا به بعضی آدم ها کمک کنه

راحتترین راه همیشه انداختن تقصیر به گردن بقیه است برای فرار از قبول مسولیت کار خود

نور یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 18:19

سلام صمیم جان....

استدلالات کاملا درسته!

خیلی خووووووبه که -مودبانه و منطقی -جوابش رو دادی!

اون خانوم هم ......خدا کمکش کنه!!!

نیلو یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 17:10

صمیم جان شما عجب قدرت خارق العاده ای داشتی ما خبر نداشتیم. حالا که شما چنین قدرتی داری یه زحتمتی هم بکش این ماجرای لیبی رو هم ختم به خیر کن، راستی آلودگی هوای تهران رو هم درباره اش بنویس اونم خیلی وقته رو زمین مونده...منم یه مشکل خانوادگی دارم برات ای میل می کنم (؛

جدا بعضی ها واقعا نمی فهمن یا خودشون رو به نفهمی می زنن.
به این خانم عزیز بگو از هپروت در بیاد و بیاد تو زندگی واقعی. مسئولیت زندگیش رو خودش به دوش بکشه که بتونه براش کاری کنه وگرنه این جوری تا ابد باید دنبال مسببین بگرده و آخر هم پیدا نکنه

هر چی دلت میخواد بگو یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 16:10

سلام با اجازه شما اولین باره که نظر میدم معمولا سیو میکنم بعدا میخونم اما امروز نتونستم نظر ندم دخترخیلی دلم به درد امد وقتی دیدم دختری با تحصیلات عالی انقدر ساده و احساساتی هست من چند ساله این وبلاگ رو میخونم به دوستان زیادی هم معرفی کردم اونها هم راضی بودند ولی نه دیدم ونه شنیدم کسی این کار رو بکنه و اینقدر ذهنش رو در گیر کنه شما خودتون باید راهتون رو پیدا کنید و بی راهه نرید یه وبلاگ ساده نباید بتو نه جریان زندگیتون رو عوض کنه اما همیشه راه چاره هست مضاف بر اینکه شما باید تاوان اشتباهاتتون رو بدین از صمیم خانم هم خواهش میکنم در صورت تمایل این متن رو به وبلاگشون منتقل بکنن تا این دوست احساساتی ما به جای حماقت برای نن پیغام بدن و من بهشون ایمیلم رو بدم و با هم به جای هر کاری این مشکل رو حل کنیم شاد باشید

سمیرا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 15:51

به دلیل نگیر صمیم جان بالاخره خطا کرده و باید تقصیرش رو گردن یکی بندازه
بچه که نبوده با یه بوس بره تو کار
والله ما اصلا اجازه بوس هم قبل از عقد ندادیم
این خودش جنبه نداشته اسمش علیه که باشه چه ربطی داره

ساتین یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 15:42

عجب منطقی! حالا چون تو خوشبختی و اینو تو وبلاگت می نویسی که با همسر و پسرت از زندگی رضایت داری عامل بد بختی این جور دخترهایی؟
ما هم دختر بودیم ، ما هم عاشق شدیم
البته هنوزم نمی دونم چطور میشه آدم یهو چشم باز کنه ببینه دختر نیست چون این پروژه به این آسمونی ها هم نیست که آدم اصلا نفهمه

کلا اینکه آدم حماقت ها شو با پای دیگران بنویسه هیچ مشکلی رو ازش حل نمی کنه هر آدمی مسئول خوشبختی یا بد بختی خودشه!

جودی آبوت یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 15:24

سلام دوست عزیز امروز برای اولین بار هست که به وبلاگتون اومدم..و این پست هم اولین چیزی بود که از شما خوندم..واقعا از جوابی که به این دوست عزیز دادید خوشم اومد.ما آدما دست آخر خودمون باید جوابگوی اعمال بد وخوب خودمون باشیم چون خدا چیزی به نام عقل در وجود همه قرار داره کاش گاهی اوقات یادمون بیاد که باید ازش استفاده کنیم...از ماست که بر ماست .....

lilium یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 15:18

چه ادمای احمقی پیدا میشن

سلین یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:29

این دیگه از اون حرفا بودها... یعنی برای کارت دنبال توجیه می گردی، بگرد ولی این توجیه قابل قبولی نیست. بعدشم عزیزم دنیا به آخر نرسیده که... یعنی اون یه تیکه گوشت انقدر مهمه که تو بخوای به خاطرش خودکشی کنی؟ اونم توی قرن 21؟ واقعا مسخره اس. سرت رو بگیر بالا، خیلی قشنگ تر از گذشته زندگی کن. دروغ هم نگو. هرکی شما رو بخواد به این چیزها توجه نمی کنه. خودمون باید برای خودمون کاری بکنیم. نشون بدیم ارزش ما به این چیزها نیست.

شیدا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:26 http://easternprincess.blogfa.com

به قول مامانم داره دود از سرم بلند میشه! خیلی فاجعه اس الان دیگه بچه دبستانیام با یه آلو آلو گفتن دهنشون پر آب نمیشه! واقعا خدا به هرکس عقل داد چه نداد و به هر کس عقل نداد چه داد؟!!
نمیدونم این شخصیت دوباره میاد تو این وبلاگ یا نه اما خییییلی دلم میخواد بش بگم متاسفم که عقلتو تعطیل کردیو چسبیدی به احساسات احمقانت و با اینکه همچین شکستی خوردی هنووووووز بالا خونت اجاره اس! خودکشی!
مگه زندگی مفت که همیطوری از دستش بدی؟! آدم باید شجاعت داشته باشه از اشتباه خودش درس بگیره و عاقبت کارشو گردن کسه دیگه نندازه.
این وبلاگ اصصصصصصصصصصصصصصصصصلا سم نیس بهترین وبلاگیه که من خوندم صمیم و وبلاگش و نوشته هاش فوق العاده اند من کم کم ۵ سال از تو دختر ساده!!! کوچیکترم اما وقتی صمیم از زندگیشو و همسرش مینویسه اصلا حس نمیکنم مطالبش سمی باشن!! فقط ازش درس میگیرم واسه آیندم و از عشق قشنگشون لذت میبرم. تو که اینقدر کمبود جنبه داری چطور رفتی دانشگاه؟! یه وبلاگ علمی تخیلیم واست سمه با این فقدان جنبه!
آخه ...! کی به تو گفت بری دنبال دوست پسر؟! تو رو صمیم بدبخت نکرده توسط عقل ناقص خودت بدبخت شدی!

آیلار یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:17

هر کسی مسئول رفتار های خودشه
چه معنی داره اصلا این حرفها
موقع خوشی و شروع دوستی طرف خودش هم کمی عقلشو کار بندازه بد نیست.

puzzle یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:17 http://n-23.blogfa.com

وا!!!! چه بی منطق...به امام رضا قسم صمیم من به یه خانم وبلاگ نویس که روابطش با شوهرش دچار مشکل شده وبلاگ تورو معرفی کردم و گفتم ازش خیلی میتونی کمک بگیری...
به خدا قسم حرفات و رابطه خوبت با شوهرت(تاکید میکنم برای این خانم که شوهرت!)انقدر روم اثر گذاشته که هم بعضی ذهنیتای بد یا اطمینانای بیجامو متعادل کرده و هم میدونم خیلیاشو توی زندگیم به کار میبرم...این که نشد دلیل...عجب!!!!

آزاده یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:11 http://www.azadehye-arsalan.blogfa.com

سلام....خندم گرفت به این حرفا......چرا ما آدما عادت داریم واسه خطاهامون دنبال مقصر بگردیم؟من که نمیدونم...شاید چون آدمیم....هه.......به اون دوست عزیز بگید خودشو نکشه ...دنیا که به آخر نرسیده....وبلاگت و عشقولانه هات جالبه به منم سر بزن دوست عزیز!اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن.

اطلس یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:03 http://www.daky.blogfa.com

وااای خدایای من اینا دیگه کین؟؟؟؟ دختر گنده مثل بچه ۱۴ ساله حرف زده! من فکر کنم هم سن الان ایشون هستم اما برام قابل درک نیست حرفاش! بابا آدم عاقل می دونه که حتی دوتا برادر هم مثل هم نمیشن این چه حرفیه که چون اسمش علی بود یاد صمیم و علی افتادم!! خدایا اندکی درایت و عقل بده جوونای ما! به منم بده منم جوونم اما نوع جوونیام با اینا فرق داره! برید ببینید من تو وبلاگم راجع به تفریحات و دغدغه های زمان مجردیم نوشتم! الان این دختر کجای کاره؟! :(

ماهنوش یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:01

چه حرفهاییییییییییی!!!!!! دهنم باز موند/!!!!!!!!!!! منم یه دختر مجردم .. از اول تا اخر وبلاگتم خوندم .. همیشه فکر کردم خوبیاتو تو زندگیه آیندم پیاده کنم نه تو خیابون و با هر کسی!! اونم فقط به دلیل تشابه اسمییییییییی :000000000000000 اونم تو این عصر و این حرفها یاد عصر جاهلیت عربها افتادم !!
تازه من خیلی معقول تر هم شده افکارم ،باور کن سطح توقعاتمم اوردم پایین و فهمیدم که پول هم کم باشه از خوشبختی چیزی کم نمیکنه....
صمیم جون من بارها گفتم تو خیلی معقول ، همه جانبه و چند بعدی بودنته که تحسین برانگییزه .. خدا به انسان عقل داده .. پس تنها کاری که میشه کرد اینه که دعا کنیم با یه حرفه دیگه و برداشتای خودساخته و شخصیش خودش و زندگیه دیگران رو تباه نکشونه!
دوست دارم عشقم،خواهر بزرگ و مهربونم

ملودی یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:56

صمیم جون قربونت برم خیلی خیلی خوب توضیح داده بودی و متوجه اشتباهش کرده بودیش.به قول تو چرا وقتی هزار تا چیز یاد میگیرن نمیان بگن صمیم جون دستت درد نکنه مارو راهنمایی کردی دید ما رو عوض کردی نوشته هات باعث شد یه دریچه ی فکری دیگه به رومون باز بشه و از اشتباهمون در بیایم. البته شاید خیلی ها اینکارو هم میکنن و تشکر میکنن ها منظورم کلی بود. ولی حالا که اینطوری شده همه چیزو به هم ربط میده میاد اینجوری مینویسه .؟
من به شخصه متاسفم برای دخترای سرزمینم برای دخترایی که اینطور مورد بی عدالتی قرار میگیرن و قدم اولیه رو هم خودشون برمیدارن که مورد بی عدالتی قرار بگیرن.عزیز من شما خواسته رفتی دنبال یه کاری که هر عقل سالمی میدونه آخرش هیچه بعد کار اشتباهی که خودت کردی میندازی گردن صمیم؟ یعنی هر کی هر کی رو بوس کرد باید تا آخر راه برن.اوووووووه علی تو یه شرایطی صمیمو یه بوس کرده اونم چند سال قبل .تو باید انقدر تصویر سازی بکنی که حرمت هیچی رو نگه نداری؟اصلا اعتقاد و مذهب و اینا هم گیرم به کنار اینجا هم اروپا و این چیزا عادی ؛ تو شخصیت و حرمت خودتو میخواستی حفظ کنی.اصلا چرا به خودت نگفتی علی صمیمو بوس کرد بذار من بهتر از اونا باشم همین یه بوسو هم بذارم برای بعد از ازدواج؟ ببخشید با عرض شرمندگی باید بگم این راهو آگاهانه رفتی.یعنی چی چشم باز کردم دیدم دختر نیستم؟ به قول صمیم دختر بچه ی کوچولو که نبودی اینهمه رفتی و اومدی و دانشگاه رفتی و به قول خودت به پسرا محل نذاشتی اونوقت نمیدونستی تو یه رابطه ای آدم تا آخر نمیره ؟ چرا بقیه تا چشمشونو میبندن و باز نمیکنن اینطوری نمیشه ؟یه بوس کرد محترمانه بهش حالی میکردی مراقب رفتارش باشه و اینکه خوشت نمیاد دو تا دیگه هم ببوسه ده تا دیگه هم ببوسه . میگفتی همین یکی بود بقیه شو بذار بزای بعد از عقد .شما رفتی تو خونه ی طرف همه جور روابطی داشتی اونوقت صمیم مقصره ؟ مگه صمیم اینجا نوشته که هر روز خونه ی علی اینا هم بوده ؟ واقعا روت شد به صمیم اینو بگی؟نه من موندم روت شد تو؟دختر عاقل آدم اقلا یه چیز ناشناخته ای برای طرف باقی میذاره یا نه؟ گیرم اصلا طرف مقابل بهترین آدم روی زمین اصلا بیاد تو رو عقد هم بکنه .یعنی تو باید انقدر با طرف خودمونی بشی بعد اشتباه خودتو بندازی گردن بقیه ؟
من میدونم عزیزم تو اشتباه کردی و خیلی هم برات متاسفم و واقعا ناراحت شدم وقتی خوندم یه دختری به خاطر ندونم کاری خودش در درجه ی اول و در درجه ی دوم اون پسره ؛ همچین اتفاقی براش افتاده .عزیزم اگه میومدی میگفتی اشتباه کردم و این اتفاق برام افتاده اگه میشه کمکم کنین تا از این بحران در بیام بهتر نبود؟ الان سرزنش کردن خودت فایده نداره ما هم سرزنشت کنیم فایده نداره .همه رو گردن صمیم بنده خدا هم بندازی بازم فایده نداره .فقط به این فکر کن که این ماجرای تلخی که باعثش خودت بودی ؛ برات درس عبرت بشه تا بتونی مردمو خودتو زندگی رو اطرافتو بهتر بشناسی.مرگ هم اگه قرار بود چاره ی کار باشه خدا میگفت هر دختری که این اتفاق براش افتاد میتونه بره خودشو بکشه .تو حق نداری راجع به مرگ خودت تصمیم بگیری این کارو خدا و عزرائیل به موقع برات انجام میدن راضی به زحمت انسانها نیستن تو این مورد.به نظرم خودتو نباز .حالا عصبانی بودی اومدی یه چیزی به صمیم جون گفتی عیب نداره من میدونم صمیم انقدر مهربونه که درک میکنه توی شرایط بحران روحی بودی و به دل نمیگیره و میدونم انقدر مهربونه که خودشم برات ناراحت شده .هر چه زودتر برو به یه مشاور مراجعه کن و نذار این اتفاق زندگی و اینده و همه چیزتو ازت بگیره .از این به بعد هم اینده اندیش تر باش تو همه ی موارد زندگیت .برات دعا میکنم که این بحرانو بگذرونی و بدون که دنیا به آخر نرسیده و تو میتونی موفق باشی و زندگی رو ادامه بدی.یادت باشه میتونی.
ببخشید صمیم جون قربونت برم من دیگه روده درازی کردم اساسی.واقعا چی بگه آدم .

سحر مامان ریما یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:43 http://meandmydaughter.blogfa.com

به حق چیزهای ندیده و نشنیده.

نگار یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:19

صمیم، فکر کنم ما هیچی نگیم بهتر باشه چون جواب خودت بهترین و کاملترین جواب بود.

هستی یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:19

ایشاله مشکل این خانوم حل بشه ولی چقدر بی منطق رفتار کرده آخه این چه دلیلیه که از رو نوشته های وبلاگ کسی اونم نه با شناخت کامل چون اسم طرفتون یکی بوده همون راهو بری متاسفانه دخترا دارن به کجا می رن ؟‌

رویا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:09

واااااااا عجب طرز فکری داره این خواتتده وبلاگت1اصلا نمی دونم چی بگم چون اسمش علی بود میشد مثل علی صمیم؟!!من که از خوندن نوشته هات خیلی لذت میبرم و واقعا دوستشون دارم اما هر کسی واقعا مسئول افکار و اعمال خودشه البته که بعضی ها هر اتفاقی که میافته زمن و زمان رو مقصر میدونن یکیشون هم شما در ضمن حالا اشتباهی شده..آدم اشتباه میکنه پای اشتباهش هم میایسته خودکشی یعنی چی؟!

سارا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:08

بی خیال صمیم جون. ما که با نوشته هات حال می کنیم. اگه کسی اینقد ساده باشه (که من شک دارم) حالا با نوشته های تو نشد با وب یکی دیگه کارهاشو توجیه میکنه

north یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:06

خدا شفاشون بده

پریا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:05 http://www.blogme.blogfa.com

آدمای بی اراده ای رو که عقل و منطقشون رو فدای یک لحظه خوشی و لذت میکنن درک نمیکنم. جالبه که پیامدش رو در نظر نمیگیرن و بعد میندازن گردن بقیه!!

آیدا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:45 http://1002shab.blogfa.com/

wow...
بعضی ها چه خوشحالند.آخه دختر جان تو خودت عقل نداری؟خودت نمی تونی فکر کنی چی غلط چی درست؟
کی صمیم این جا نوشته شده که اگه با دوست پسرت بخوابی حتما میاد می گیرتت؟!
چرا گناه خودت رو می ندازی گردی یکی دیگه؟می خوای از عذاب وجدانت کم بشه؟این راهش نیست.
خوابیدنت با اون پسر فقط و فقط تصمیم خودت بوده حالا هم پای کاری کردی وایستا یا ازش راضی هستی و ادامه میدی یا نه سعی می کنی جبرانش کنی.این مسخره بازی ها که تقصیر صمیم و اله و بله بچه بازیه.سعی کن بزرگ شی و پای کارات بایستی.

Zan adi یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:44 http://Lajbazi-ba-to.blogfa.com

Baba toro khoda bikhiyal dg kasi too gharn e 21 vase bekarat nemire khodesho bokoshe!!!khatab be un dokhtar migam age Kari kardi ke toosh lezat bordi digaran moghaser nadoon hata un pesaro paye Kari ke kardi bemoon ta vaghti amsale to hastan pesaraye ma haghe mosalameshoon midoonan ke ye zan nabayad khodesh vase jesme khodesh tasmim begire!!!!

باران مامان ترانه یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:38 http://www.tarlanak.persianblog.ir

یعنی چی

تینگ تینگ یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:33 http://tingting.blogfa.com

من اصولا؛ اهله تعریف کردن نیستم ولی ای کاش این کار رو می کردم. ای کاش من می اومدم این جا و می نوشتم که صمیم جان من با خوندنت عاقل شدم. تصمیم های بهتری می گیرم و اینکه برای شوهرم احترام بیشتری قائلم. من بیشتر از قبل عاشق شوهرمم. من اجازه می دم تا شوهرم احساس کنه تصمیم گیرندست. کوتاه می یام تا دلخوری پیش نیاد. تا رومون به هم باز نشه. من دیگه از یه عالم ظرف تویه ظرفشویی ناراحت نیستم و خودم رو مقصرش نمی دونم. من از اینکه گاهی اوقات حتی یه دو هزار تومنی هم تویه کیفم نیست و هر روز انتظار حقوق رو می کشم هم نا راحت نیستم. من دیگه از اینکه احساسم رو و چیزه واقعی رو که هستم به دیگران بگم ناراحت نیستم.
من همه ی این ها رو مدیون یه وبلاگم . یه وبلاگ که برام مهم نیست تویه چه دسته رده بندب می شه. برام اون ادمی که داره می نویسه مهمه . برای من صمیم مهمه.

می گما شاید لازم باشه بالای وبلاگت بنویسی ورود دختران ممنوع. (:

soso یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:29

صمیم جونم دیگران رو نمی دونم اما چیزی که منو جذب نوشته هات و روش زندگیت کرده ارزش حریم هایی هست که همیشه برای خودت باقی نگه می داری وگر نه توی نت هزاران هزار وبلاگ هست که خیلی ها مثل من و تو دارن از زندگی خصوصی و (وخیلی خصوصی شون) اونجا می نویسن.
اگه قرار باشه بدون فکر کردن و سنجیدن شرایط یکی از این ها سرمشق زندگیمون بشه دیگه سنگ رو سنگ بند نمی شه.
به هر حال خوشحالم که با تو دوست خوبم آشنا شدم و ممنونم که تا حالا با حرفای قشنگت توی خیلی از تصمیم گیری ها کمکم کردی.

در گوشی یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:20 http://shooikar50-50.blogfa.com

صمیم عزیزم سلام واقعا واقعا برای این دختر خانم متاسفم و کاملا درکش می کنم حالا کاریه که شده و مقصر هم فقط خودشه البته خب نوشته های تو خیلی جالبه و ادم رو به ازدواج متمایل می کنه نه رابطه اون الان دنبال یه مقصر می گرده که البته خودش نباشه به هر حال باید تاوان بده ولی نه با خودکشی راه حل(جراحی) هست بهتره از الان نجیب باشه اگر چه می دونم تا آخر عمرش عذاب وجدان داره و باید هم داشته باشه دختر خانم این همه آدم مجرد دارن این وبلاگ رو می خونن چرا کس دیگه این کار رو نکرد ؟

علیرضا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:53 http://reza-mir960.blogfa.com

سلام
نه خوشم اومد
نه جدی عین واقعیت رو گفتی
دخترای این دوره زمونه و پسرا هم ایزن!!(ای خانوم!!)همه جوره همه رو درس میدن
اینکه اگه حال و حولی کردی و حالا میخوای بندازی گردن یکی دیگه از مصادیق کامل بی مرامیه
خب اگه حالی کردی لذتشو بردی
شاد باشی

دنیا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:35

صمیم من با نوشته های تو کلی از زندگیم استفاده کردم و رابطمون بهتر شد و خودم رو بهتر شناختم و شادتر و عاشق تر شدم و با شوهرم که قهر بودم اشتی کردم و فهمیدم چقدر مامانم برام زحمت کشیده! و فهمیدم اگر کادو جواهر نگیرم هم میشه شوهرم دوستم داشته باشه ، و خیلی چیزهای دیگه....!

از خواننده های تقریبا خاموشت هستم!!

صمیم جون از صمیم قلبم دوست دارم، چون ازت درس می گیرم که چطور با مشکلاتم کنار بیام و صبور باشم
یک دنیا ازت ممنونم

N.S یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:28

اول یه چی بگم!! چرا مردم ما ارزش دخترا رو فقط به جسمشون می دونن؟؟؟ مگه نمی گن اصل روح آدمه؟ اگه کسی جواب رو می دونه بگه !

دوم اینکه اگه واقعن فکر می کنی تمام ارزش تو رو زمین بخاطر دختر بودنته و حالا که زن شدی دیگه ارزشی نداری من به شخصه برات متاسفم و هر غلطی دلت می خواد بکن!!! کاش یه روز آدما بفهمن جسم مثلا پاک رو زمین زیاده ولی کو روح پاک؟ مگه تو کالایی که تا موقعی که آکبندی بدرد بخوری اگه به هر نحوی از آکی در اومدی دیگه بدرد نخوری؟؟؟
من پسرم ولی دعا می کنم خدا نسل پسرای کثیف رو منقرض کنه!! منم پاک نیستم ولی اینقدم بی وجدان نیستم!

ببین گذشته ها گذشته!!یه خریتی کردی دیگه بدتر نکن!!!
بازم بشین ببین ارزشت چقدره ! هر چند خیلی ها این چیزا رو درک نمی کنن!!
من قصد دخالت نداشتم!خواهشا اگه کسی اینا رو می خونه باز فردا بخاطر حرفای من کاری نکنه!!

تسنیم یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:14 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

خوب جوابشو دادی صمیم جان.واقعا چقدر بی حیا هستن که هذ غلط خوری ای میکنن و اسون ترین توجیه رو پیدا میکنن میزارن سرپوش کارهای نکبتی شون.قربون اون دلت برم که باید یه همچین کامنتهایی رو تحمل کنی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد