من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

ازرده...

  الان  نظرم عوض شده و  اعلام میکنم پست خصوصی و رمز دار رو   قصد ندارم اینجا بذارمش..این تصمیم منه و  خواهش  میکنم برای  رمز درخواست ندین ...  

شاید هم اینجا هیچ وقت از  زندگی من چیزی  نوشته نشه.... 

متاسفم.  

 

 می‌روم شاید کمی حال شما بهتر شود
می‌گذارم با خیالم روزگارم سر شود
از چه می‌ترسی برو دیوانگی‌های مرا
آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود
می‌روم دیگر نمی‌خواهم برای هیچ کس
حالت غمگین چشمانم ملال‌آور شود
ماندنم بیهوده است امکان ندارد هیچ وقت
این منِ دیرینِ من یک آدم دیگر شود..  

نظرات 122 + ارسال نظر
مهناز سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:50

من مثل روزهای دیگه میام به اینجا سر می زنم
امیدوارم زوووووووود برگردی عزیزم

پونه سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:34

صمیم جان همیشه و همه جا آدم موفق هم جاذبه داشته هم دافعه به خاطر حرف اقلیت چرا باید این کار رو بکنی؟ ما چی؟ ماهایی که هر روز اینجا سر میزنیم؟الآن یک سال و نیمه که هر روز اول به اینجا سر می زنم این می دونی یعنی چی؟!!!
من خودم بارها شده ازت خیلی چیزها یاد گرفتم . یاد گرفتم سخت نگیرم ببخشم مثبت نگاه کنم با خنده هات خندیدم با گریه هات گریه کردم ولی این دومین کامنتیه که می ذارم به خاطر ماهایی که دوستت داریم نکن این کارو

دلارام سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:29

خجالت بکش از اینهمه کامنت دختر! از ریش سفید من خجالت بکش ننه! من 40 سالمه ننه جان !

مینا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:25

اتفاقن ما هم می فهمیم اصلن به بقیه کار ندارم من هم می فهمم شرایط عوض شده تورو و اتفاقن حرفم هم همینه که تو در این شرایط جدید و عوض شده میخوای مثل قبل بنویسی و این خیلی توی ذوق می زنه. ببین گیلاسی مثلن یه طنز تلخی داره یعنی زبونش اونجوریه وقتی مشکلاتشو هم به طنز می گه این طنز سیاست تلخه تلخیش میره تو جونت. اما تو انگار خودت نیستی به زور میخوای با نمکش کنی و این نمکه اصلن بهش نمی چسبه. حرف من هم اینه که داری خودتو اینجوری اذیت می کنی همه می فهمن و انتظار ندارن با خوندن پستی که شرح زخمی شدن یونا است بخندن اما انگار این برات وظیفه شده و اون متن مضحک رو می نویسی. از طرفی من انتظار دارم و انتظارم هم به حقه کسی انقدر با همسرش خوبه و نزدیک چرا با یه مرد دیگه درد دل می کنی و با شنیدن صدا و دلداری یکی دیگه آروم می شه. می گی این حال خوب و این که الان دارید می خندین( به خاطر پست 15 دی) به خاطر اونه. من نمی گم تو روابط چی چی داری یا به حیثیتت توهین نکردم که بقیه هم می گن آدم فکر خراب و عقده ای اینا. فقط این مسله برام عجیب بود که آروم شدنت از جانب کس دیگه هم هست. اتفاقن این بقیه هستن هر سوال و ابهام آدم رو به داشتن افکار دیگه ربط میدن. می دونی در واقع این هم برام یه درس بود. یعنی من همیشه فکر می کردم یک شوهر داشته باشم که تا اخر عمر برای هم و همیشه برای هم کافی. و شاهد حرف و فکرم هم تو بودی. اما الان خیلی فکرم بازتر شد. و ازت ممنونم. که از این تفکر ایده آل دست بردارم.

اما انگار این برات وظیفه شده و اون متن مضحک رو می نویسی...

*****************************************
تو فقط نمونه کوچکی از آدم هایی هستند که من را -نمیفهمند... هیچ وقت نفهمیده اند..
خودت را اذیت نکن و اینهمه هم توضیح نده.. بگذار فکر کنم همه یک سو تفاهم بوده ...


امیدوارم همسری خوب داشته باشی و تجربه ات در زندگی انقدر زیاد شود که بدانی ارامش گاهی از پیچیدن باد در موهایت یا دیدن یک سیب خوشبوی قرمز یا شنیدن یک حرف دلنشین به آدم میرسد و ربطی به ناتوانی !! یا درک مردت ندارد.

دلم را عمیق خراش دادی ..خون هنوز از جایش می ریزد ..دردم آمد بی انصاف..خیلی ...

هیما سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:25 http://www.hima77.blogfa.com

هر چیزی که دوست داری و هر جوری که میخوای باش و بنویس
میدونم که تو هم ماهارو دوست داری ..نه زیاد اما یه کوچولو که دوست داری بعد اینهمه سال
مامان صمیم

سما سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:21

صمیم جان نکن این کارو. من دارم با نوشته هات زندگی میکنم. تصور اینکه ببینم دیگه پست نمیزاری منو آزار میده.
صمیم عزیزم میتونم بگم تو زندگی برام حکم استاد داری، تنهام نزاررررررررر (گریه)

دیبا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:06 http://diba1365.blogfa.com

سلاام صمیم جااان
تعجب کردم ازپستت! چرا اخه؟
خیلیا هستن که میان و نوشته هات رومیخونن وکلی درس یاد میگیرن ازهمین روزمرگی هات...حتما چند تاکامنت وحرف مسخره اززبون چند تا آدم نما شنیدی که این تصمیمو گرفتی
اما من به شخصه خیلی ازبابت ننوشتنت ناراحت میشم
بیا وبنویییییییییس
:(((

زهرا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:03

صمیم جون خواهش میکنم نرو

دلارام سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:02

صمییم جون ببین تو نمونه یه انسان موفق با یه شرایط نرمال و عادی هستی که من عاشقه همین عرف بودنه زندگیتم که اینقدرم میتونه جذاب باشه! .. یه زنی که عاشق شوهرشه،بچه داره یه زندگیه واقعا ایده آل هیچ چیزه غیر عادی و آنرمالیم هم تو زندگیش نیست شکر خدا،این خییییییییییلی ارزش داره صمیم من عاشق نرمال بودن زندگیتم!! تو از خیلیا جلوتر و موفق تری و آخر عاقبت توتضمین شدست انشالله چون زندگیت مثل همس منتها یه چیزه متمایز داره اونم عشق گرم و پر شورتونه عزیزم .. من نمیدونم اون خانوم بیتا یا مینا نمیدونم به چه حقی تو رو با وبلاگهای دیگه مقایسه میکنه بلفرضم که تو مثلا از وبلاگ خانوم ایکس خوشت بیاد یه تاثیری گرفته باشی یاد خاطرات قدیمت افتاده باشیو واسه ما تعریف کنی چه ایرادی داره؟؟!! من خودم به شخصه زندگیه خیلیارو خوندم وبلاگاشونو حتی همونیو که مقایست کردنت باهاش ! اما تورو به خاطر همون چیزایی که اون بالا گفتم بیشتر قبول دارم و میپسندم به 1000 و یک دلیل!اما این دلیل نمیشه برم تو وبلاگ اون خانوم دهنمو مث این خانوم تا ته باز کنم و اونو با شما مقایسه کنم بنا به دلایل مسخره خودم! هر کس شخصیت قابل احترام خودشو داره و هیچکس حق قضاوت در مورد دیگری رو نداره جز خــــــــــــــــــــــــدا !!! بفهمن اینو بعضیا!!!!!
ایهاالناسسسسسس!بابا این دخترم یه انسانه دیگه!
من خودم بارها عین میمون از یه سری چیزای صمیم که خوشم اومده،مفید بوده متعالی بوده تقلید کردم! چه لیرادی داره! و 100 نفر دیگرم دیدم که از همه! چیزای همین دختر، کورکورانه تقلید کردن تازه تو کامنتا خیلی لوس و بی معنی به خودش تحویل دادن! و من چقد حرصم درمیومد اگه جای تو بودم ، اما تو با صبوری و بزرگواری تایید و همراهیشونم میکردی.. مهم اینه که اصل زندگیتو علی تو یونا تو سفت چسبیدی چرا مردم اینقدر خودخواه و بی ظرفیت و بی درکن؟؟
ببخشید اگه زیاده روی کردم! از خودت یاد گرفتم که انسان دوستیمو هیچ وقت هیچ جا از کسی دریغ نکنم اگرنه من شناختم از شما در حده همین وبلاگه و فقط اینو میدونم که دور از انصافه بخدا!
حق این دختر که صداقت از تمام کلمات نوشته هاش فریاد میزنه و تجربیات و درس های زندگیشو عین کف دست در اختیار من و تو میذاره این نیس!

در انتهای تاریکی
در انتهای نگاه میبینمت
هرچند تورا با خود برد بهار نارنج
تو را و بوی تو را حتی
.
.
.
کاش تو هیچوقت مسافر همراه اون بهار نارنج نباشی.

خوشبخت سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:53 http://www.daky.blogfa.com

صمیم عزیزم امیدوارم زودتر حالت بهتر بشه. خب اینجا یه محیط مجازیه و متاسفانه ما نمی تونیم بگیم آدمایی میان اینجا از کدوم تفکر باشن. جالبه که خیلی وقتا یه وبلاگ طرف رو اذیت می کنه اما خ ود فرد نمی دونم مریضه که هی میاد خودشو آزار میده!
خانمی می خوام بهت بگم من زمانی که با اینجا آشنا شدم تحت درمان بودم واسه افسردگی و وسواس. اینجا خیلی بهم کرد توی ارتباط با همسرم و اینکه یادم بیاد ازدواج به معنی تموم شدن همه چیز نیست. یادم اومد من یه زمانی بمب خنده بودم.
فکر کنم الان وقتشه که همه ی ما خواننده هات به خواسته ی تو احترام بذاریم. هر وقت راحت بودی از هر چی دلت خواست بنویس که اینجا در اصل خونه ی تو هست و ما مهمونیم.

بهناز سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:51 http://narin86.persianblog.ir

عزیزم اینقدر حساس نباش . اگه چندین کامنت تورو آزرده ، چندین و چندین کامنت داری که تو رو شاد کردن و بهت انگیزه نوشتن دادن

مریم سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:45

عزیزم مطمئن باش تعداد خوانندگانی که خودتو و نوشته هاتو دوست دارند و هر روز می یان اینجا تا با خوندنت انرژی بگیرند و روزشونو شروع کنند خیلی بیشتر از اون چندتا خواننده ای هستند که ...
پس به احترام همه اونایی که دوست دارند و میخوان که بازهم براشون بنویسی و بهشون انرژی بدی، بنویس لطفاً. بووووووووس

لیلا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:40

صمیم جان چرا اینطوری آخه؟! عزیزم من کلا در کار دیگران دخالت نمیکنم و به تصمیمهاشون احترام میذارم، اینجا هم مال خودته و باید توش راحت باشی! اما واقعا دلم گرفت وقتی دیدم اینطوری نوشتی، اینجا خیلیها از جمله خود من هستن که از مقاومت و درایت و مهربونی تو درسهای زیادی گرفتن، من همیشه مثل یک شاگرد میام اینجا و نوشته هات رو میخونم، خیلی خوب میشه که بازهم ادامه بدی، این مشکلات تو دنیای واقعی که آدمها چشم در چشم هستن پیش میاد، چه برسه به دنیای مجازی...

شیراز سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:34 http://planula.blogsky.com/

عزیزم
فکر می کنم که ادم هایی با شخصیت هایی شبیه تو باید زمانی رو که نیاز دارند طی کنند و به دلداری و همراهی برای تصمیم گیری نیاز ندارند. فقط خوشحال می شم که بدونی ما کنارت بوده و هستیم . قضاوت نکرده ایم و نمیکنیم که قضاوت کار یه عزیز و مهربون خیلی بزرگ و وجدان خود شخصه نه ما...
با این حال مثه هر روز اول صبح میام سراغ اینجا...
منتظریم گلم.

نسیم سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:21 http://bardiajeegar.blogfa.com

از ناراحتی و رنجشت بسیار ناراحتم....دلم بسیار گرفت از خوندن شعر پایین پستت....امیدوارم بیخبرمون نذاری دوست جون....مدت کمی نیست همراهتم... راحت نیست خوندن این پستت .... دوستت دارم.

بهاره سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:07 http://greenhouse3000.blogfa.com

امیدوارم هرچه زودتر مانند قبل برگردید و بنویسید و ما بخوانیم و انرژی بگیریم

تسنیم سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 10:58 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

صمیم عزیزم از این ادمهای عقده ای با کامنتهای مسخرشون تو همه جا هست. چرا بخاطر اونها میخوای این همه خواننده ی پروپا قرصت رو که با نوشته هات تا حالا هزاران بار خندیدن و گریه کردن و چیز یاد گرفتن رو تنها بزاری! دم دهن اونها رو هیچوقت نمیشه بست! ولی بدون کسانی هم هستن که با عشق خاصی وبلاگت رو میخونن و بارها دعات کردن از گفتن چیزهای خنده دار و اموزنده ای که براشون گفتی.و همشه به اینجا میان چون صداقت نوشته هاتو با دلشون دیدن.خواهش میکنم هرطور دوست داری و از هرچیز دوست داری بنویس ولی تنهامون نذار.من عاشق نوشته هات و طرز فکر و خودتم.

فریبا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 10:48

وقتی داستان بخیه بچه ت رو با کر کر خنده تعریف می کنی همین می شه

نسیم سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 10:47 http://bardiajeegar.blogfa.com

وای صمیم جونم چی شده؟؟؟؟ چرا عزیزم؟؟؟ تو میتونی هر جور راحتی بنویسی....اینجا مال تو هست....اگه خیلی اذیتت میکنه کامنت دونی رو ببند....راست میگی...اینجا نباید باعث آزارت بشه....من تنها دلیلی که به ذهنم رسید کامنت مهسا و کامنتایی شبیه اون ممکنه باشه که باعث رنجشت شده.... عزیزم درکت میکنم....

دلارام سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 10:24

صمیییییییییییم جان؟ عزیزم؟ توروخدا نزن این حرفارو .. میدونم کامنت من واست هیچ ارزشی نداره اما میدم ! میگم ! که چرا آخه اینطوری میکنی ؟ تو اون صمیم مقاوم و صبور قوی همیشگی هستی و بایدباشی همیشه .. عزیزم اگه روحیت کمی آسیب پذیر و حساس شده یه چن وقت نیا یا از زندگیت میخای ننویسی ، ننویس!اما دلخور نشو ناراحت نشو به کسیم هیچ مربوط نیس چه روندیو میخای پیشه کنی!با یه پست میتونی به همه اطلاع رسانی کنی اما مجبور نیستی جواب همه افکار تخمی تخیلی رو بدی(بی ادبی کردم که خندت بگیره گلمممم) ... ولی بیا همیشه بیا و همیشه خود خودت باش و بمون مث یه مممممممممممرد! هیچکیم مهم نیس جز خودتون .. دوستت دارت دلی

آنیتا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 09:59

naaaa :( samimmm nakon in kaaro :( az oon dele daryaayit entezaar nadaashtam az daste do se taa aadame oghdeyi beranje :( be khaatere maahaayi ke baa neveshtehaat zendegi mikonim bemoon..mesle ghadim bemoon..aslan in post roo paak kon ghashang nist be to va roohiyaate to nemiaad
elahi fadat sham man..nabinam ghameto azize delam
mahale aadamaaye oghdeyi nazaar

بحث دو سه تا نیست. اینهمه کامنت خصوصی و تاییدش نکن ولی میدونم که تو ال و بل و ایناست...الان خسته ام..اینجا باید منو شاد کنه نه اینهمه ازارم بده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد