من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

مچ خورون!

کامنت های قبلی به زودی تایید می شود...

خوبیم..مشغول مهمون هامون هستیم....شیراز و شمال

پسرک از بس  دستش رو خورده مچ و بالای دستش  کبود شده!!!  گرسنه نیست ها! دلش  میخواد یه چیزی رو بمکه انگار.. می می مامان هم که خب  حدی د اره دیگه برا همین بچم دیده این مچ دست خودش  همچین گوشتالو و خوشگله حیفه از غریبه منت بکشه!!! بزرگترها که میگن پستونک بده بخوره ولی  من همچنان سرسختانه دارم مخالفت میکنم..نمیدونم این بچه بزرگ بشه  دو تا دستاش  سالم میمونه یا نه؟!!!!!!! بار  اولی  که کبودی  مچ دستش رو دیدم انقدر دلم  کباب شد که من   کجا دست این بچه رو زدم و نفهمیدم و به چی خورده اینطوری   سیاه و قرمز شده تا دیروز  که تو فرودگاه بودیم و  چند دقیقه ای بود نی نی  دستش یعنی بالای  مچش توی  دهنش بود و ملچچچ ملچچچ میکرد  که دو دقیقه بعدش  که چشمم افتاد دیدم چه کرده با خودش!!! از قرمزی گذشته بود و به بنفش میزد از بس  فکش  قویه!! خلاصه داریم روش  کار  علمی پژوهشی میکنیم ببینیم چی جایگزین کنیم تا دستش رو نکنه از مچ!!

 این بچه داری  هم خیلی بامزه هست... دغدغه هاش  هم با نمکن...آدم هوس  میکنه یه چند تا ردیف  کنه پشت سر  هم بلکم یه ذره دلش  شاد شه !!!!!


اول مهر....بیست و اندی!!! سال پیش ..چه روزهایی بود..( چه روزهایی بود؟!!)

پووووووووف !هیچی یادم نمیاد!!!! من واقعا  ذهنم مشکل داره که از روز  اول مدرسه ام هیچی!! هیچی یادم نمیاد...؟

نظرات 103 + ارسال نظر
زهره چهارشنبه 11 آذر 1388 ساعت 23:08

سلام
راستش من وبلاگ شما رو ار کانادا دنبال میکنم. منم یه کوجولو دارم که ۴ ماه و نبم داره. ثابت شده که خوردن دست دندونا رو بیشتر از پستو نک خراب می کنه. تنها مشکل پستو نکهای اورتودونسی اینه که سخت میشه بچه رو ترکش بدی که اونم مثل سینه مادر زمان میبره.

مامان آریانا دوشنبه 9 آذر 1388 ساعت 13:09 http://ariana88.blogfa.com

سلام صمیم جون
خیلی خوب می نویس ونوشته هات به دل میشینه ...مراقب خودت ویونا جون باش ...به ما هم سر بزن

سینا رهگذر پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 21:55 http://www.majid-joon5.blogfa.com

درود بر تو عریر خیلی سایت پر محتوایی داری خسته نباشی. درود بر ایرانو ایرانی . خوشحال می شم به منم سر بزنی

زهرا.دال چهارشنبه 29 مهر 1388 ساعت 12:45

سلام .میگم عیبی نداه!کبودی که با درد نبوده!ما انقدر گناهامون ناثیر سیاهی رو قلبمون میذاره!اون بده وگرنه مچ تپل مپل این عزیز عیبی نداره دوباره سیاههیش بر طرف میشه .البته فکر کنم بیشتر شیرش بدی نیازش به مکیدن ارضا میشه!
شیر دادنش ساعت داره نه؟بزار هر وقت میل داشت می می بخوره!غصه هم نخور خوب میشه.

محبوبه چهارشنبه 29 مهر 1388 ساعت 00:10

آره عزیزم :)

me سه‌شنبه 28 مهر 1388 ساعت 05:02

hatman dareh dandun dar miyareh...baba jan behesh pestunak bedeh o be dictatori khatemeh bedeh!!!!!

دیکتاتوری؟!!!!
شوخی کردی ..مگه نه؟!!

فریده دوشنبه 27 مهر 1388 ساعت 12:45 http://www.samar1388.blogfa.com

سلام صمیم جون اتفاقی با وبلاگت آشنا شدم خیلی خوشگل می نویسی آدم خوشش می یاد وقتی می خونه
امیدوارم فضای خونتون همیشه انقدر شاد و خوب باشه که البته با روحیه ای که تو داری حتما اینجوریه
تو رو خدا زود به زود به روز کن
خوشحال شدم از آشناییت گلم
با اجازت لینکت کردم تا همیشه بتونم دست نوشته هاتو بخونم

h_p چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 21:12

با سلام خدمت شما

میخواستم بدونم شما فقط شبهای ماه رمضان قران رو میخونین یعنی اینطوری جز جز تقسیم میکنین؟

یا بیازم میشه یعنی میشه الانم یه باردیگه با هم بخونیم؟

نیکی سه‌شنبه 21 مهر 1388 ساعت 12:35

چرا انقدر دیر دیر میای:( هر روز میام میبینم خبری نیست
آقای پسر خوبه؟بزرگ شده:*

shabnam دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 16:53

salam khanum!
Hatman ba doctoretoun sohbat konid dar moredeh pestunak, man dandanpeeshk hastam vally ino midounam keh pestounak baray bache salemtar az makidaneh ashyae digar hast mesleh dast,etc...bacheyeh shoma badan dochareh dardeh mahichehaye sourat va fak mishe agar beh makidaneh ashyae bozorg edameh bedeh. Makidane pestounak ta hadi tabi hast va oun hese makidaneh bache ro erza mikoneh. Hamintor, makidan dast, etc momkeneh dar shokofayi dandounhash ham asar bezareh!

ممنونم شبنم جان ..یونا الان شست و گاهی انگشت هاش رو میکنه توی دهنش و در حد لیس زدن اونا رو میخوره.. ندیدم که محکم و شدید بخوره ..

غزل مامان قصیده دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 10:12 http://manevesht.blogfa.com/

سلام ، صمیم عزیز وبلاگمو تازه افتتاح کردم . خوشحال میشم بهم سر بزنی و منو تو جمع دوستات قرار بدی

صبا و پرهام شنبه 18 مهر 1388 ساعت 20:13 http://www.anymoanyma.blogsky.com

سلام صمیم جان


خوبی؟


تو رو خدا به دادم برس


نی نی من به دنیا اومده و شدیدا وابسته می می شده

در حالیکه اولاش اینطوری نبود


حالا یه وقتهایی 2 ساعت زیر می میه

از ضعف دارم می میرم


تو بگو چیکار کردی؟

چون یادمه تو هم همچین مشکلی داشتی

بگو تو رو خدا

من امروز کانکت شدم فقط بخاطر اینکه ازت کمک بگیرم

حتی وبلاگم رو هنوز آپ نکردم


اگه امکان داره یه شماره ای چیزی بهم بدی خیلی بهتره


چون کانکت شدن برام خیلی مشکله


/
/

مانی شنبه 18 مهر 1388 ساعت 16:23

سلام عزیزم .
به نظر من پستونک به بچه بدی چون ترک دادن بچه ای که پستونک می خوره ه راحتر است تا اینکه بخواهی عادت شست خوردن را دربچه ترک بدی . چون ما دو نمونه از این موارد را در بچه هامون داریم .دختر خواهرم هنوز که ۹ ساله اش شصت می خوره پسر خواهرم ۱۰ سالش هنوز داره شصت می خوره ولی دختر من که در بچگی پستونک میخورد در همان ۱۵ ماهگی ترکش دادم .
خیلی راحت سر پستونک را می بری و میگی پیشی خورده
دیگه دهن نمی زنه
قربانت

تنها هستی شنبه 18 مهر 1388 ساعت 15:34 http://kaktoseman.tebyan.net

سلام
خییلی وقته خبری ازت نیست
دیگه دارم نگرانت میشمااااااااااااااااا
کجایی؟
هرچند شما یادی از ما نمیکنی اما خیلی وقته دیگه آپ نکردی هرچی نمیخواستم کامنت بذارم اما دیدم دلم طاقت نمیاره ...
آخه کجا رفتی صمیم؟؟؟
چی شده؟هااااااااااااااااااااااااااااا
تورو خدا بی خبرم نذار

شبنم پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 12:41 http://shabinik.mihanblog.com

حتی اگه فداکاری کنی و مچ خودتو بدی بخوره بازم میرسی به پستونک . البته اگه راه بهتری بود حتما اینجا بگذار ماهم استفاده کنیم .
من دلم غش میره واسه بچه هایی که تپل هستن .....

پستونک ..پستونک... محاله...محاله...
بووووووووووس

هووووووم پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 10:52

دیگه هیچوقت نمینویسین؟:)

بابا حامی... هل بده.... شوق ایجاد کن!!!

آوا پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 08:27 http://biraddepa.blogfa.com/

هنوزکه غایبی مامان گرفتار...............؟

برفین پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 02:29

دلم برات خیلی تنگ شده ..
دلم برات خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی تنگ شده ..
خیلی دوستت دارم ..

گلمی تو....

بئاتریس چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 19:56 http://baghe-ma.blogsky.com

بابا مامان ول کن اون بچه رو. چشَم خشک شد به در! بیا بنویس دیگه :|

عسل اشیانه عشق چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:57

صمیم بانو کجایی پس؟ نکنه یونا مچش رو خورده تموم شده رفتی مچ بخری براش!!

نههههههههههه قربون تو بشم من.

یاس چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:30

بابا صمیم دهنمون سرویس شد بس که اومدیم اینجا و دیدیم آپ نشده .

خانم خونه چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 09:49 http://sozan59.persianblog.ir

سلام صمیم جان خوبی ؟ ما هفته پیش مشهد بودیم. اینقدر دلم می خواست ببینمت . ولی چون کاملا بدون برنامه ریزی و یک ساعته تصمیم گرفتیم که بیایم مشهد نشد که از قبل باهات هماهنگ کنم یه جا ببینمت . اما خیلی خیلی زیاد دلم میخواست می دیدمت . توی وبلاگم هم نوشتم. هر جا تو مشهد می رفتم یه خانوم و می دیدم که یه پسر کوچولو بغلشه فکر می کردم تویی . خیلی دوست داشتم می دیدمت خانومی اما حیف که نشد. پسرت و ببوس .
در ضمن یه پست در مورد زندگی خودت و علی و کارایی که می کنید نوشتی الان خوندم اینقدر خوشم اومد. کاشکی منم می تونستم مثل تو این همه خوب باشم. البته شوهر تو تنها خردادی ایه که من دیدم اینقدر خوب و مهربونه . خردادی هااکثرا عجیب غریبن .یکیش آقای خونه ما . از اون خردادی های دو آتیشس که زندگی باهاش واقعا سخته . به هر میخوام بگم ازت خوشم میاد بخاطر اینکه رو رفتارت مدیریت خوبی داری .

اختیار دارین بانو..شما توی رسیدگی بهبچه و همسر و کار بیرون و کار خونه زبانزد دور و بر ما هستی
خوندم که اومدی مشهد...انشالله خاطره خوب داشته باشی و با پلاستیک های پر از خرید برگشته باشی...
خدا همه خردادی ها رو حفظ کنه حتی دو اتیشه هاش رو...
بوووووووووووووس خانم خونه که سونوت حرف نداشت.

نیایش سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 09:58 http://www.niayeshmehr.blogfa.com

آخ جون بالاخره تونستم براتون کامنت بذارم .
همیشه دوتا فلش زشت می آمد هرچه روی تعویض کد کلیک می کردم بی فایده بود.
تو ختم ها هم بی نصیب ماندم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 03:05

samim jooon kojaayi? delemoon tang shode barat...in aahange ghashango violete aziz post karde bood, goftam barat likesho bezaaram ke taghdimesh koni be ali va yuna joon motmaenam khosheshoon miaad
boos boos
http://www.4shared.com/get/137796186/9db0c521/Aroome.html;jsessionid=ADBA7896BD97BB2BA0E5BBDF35265CC8.dc90

ساسان دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 20:44 http://saytome.blogfa.com

سلام . مطالب خیلی قشنگی داری . یه سر به ما هم بزن . دوست داشتی بیا تبادل لینک کنیم .

سمیه دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 11:33 http://golkhanoom27.blogsky.com

سلام
ایییییییی بابا پس کجایی تو دختر خوب

آوا دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 09:18 http://biraddepa.blogfa.com

مشترک مورد نظر...کسی خونه نیس؟

گیسو یکشنبه 12 مهر 1388 ساعت 16:32 http://www.bang.parsiblog.com

سلام خانومی.خوبین!گل پسرت چطوره!بابا نگران شدیم ها؟چرا خبری نیست ازت؟؟؟

مها یکشنبه 12 مهر 1388 ساعت 13:52 http://www.mahrah.blogfa.com

سلام اگه به وبلاگم بیای خوشال میشم

من آزادم شنبه 11 مهر 1388 ساعت 15:41 http://www.man-azadam.blogfa.com/

من عاشق مچ دست بند بند این کوچولوها هستم

سمیه شنبه 11 مهر 1388 ساعت 09:50

سلام صمیم جان
واقعا خسته نباشی
چرا با پستونک مخالفی شما؟
ایراد علمی شنیدی داره؟
چیزی که من بلدم اینه که بچه ها باید تو دوسال اول زندگیشون تثبیت دهانی پیدا کنن اگر این اتفاق نیوفته بعدها پرحرف و پرخور میشن و مشکلات عجیب و غریب دیگه...
حالا تثبیت دهانی چه جوری به وجود میاد؟؟؟؟
مکیدن در سال اول و جویدن در سال دوم
اینکه مچش رو میخوره هم برای ارضاء همین نیازشه... برای همین روانشناسا میگن هرچی رو که خواست بمکه بذارین بمکه... ازش نگیرین. فقط تمیزش کنین... حالا تجربه ای که دارم چی میگه؟ بعد از دوسال اگر بچه پستونکی باشه راحت میشه پستونک رو ازش گرفت...ولی اگر پستونکی نباشه انگشت یا چیزای دیگه رو باید بمکه که نمیشه ازش گرفت... چون بعد از دوسال به مکیدن ادامه بده هم بازهم همون مشکل تثبیت دهانی پیش میاد

نظر جالبی دادن این روان شناسا..ممنونم از اینکه به من هم میگی.

محبوبه شنبه 11 مهر 1388 ساعت 01:23

جیجمله این پسرک و ..:) پستونک ندیها ... دندوناش داغون می شه ... ازین عروسکای ضد حساسیت واسش بگیر(رونیک تو زیست داره)... خیلی هم شادن و اینطوری دستش هم اذیت نمی شه :)

یعنی عروسک رو بخوره به جای دستش؟

سارا جمعه 10 مهر 1388 ساعت 14:30 http://zibayeirani.blogfa.com/

سلام
مراقب خودت و یونا باش
دوستون دارم

وبلاگ نویس محترم
با سلام

به اطلاع می رساند سومین نمایشگاه بین المللی رسانه های دیجیتال از تاریخ 88/7/8 الی 88/7/18 در مصلای امام خمینی از ساعت 10 صبح الی 20 برگزار می گردد.
لذا از شما دوست عزیز دعوت می شود از بخش های مختلف نمایشگاه بویژه سالن پایگاه های اینترنتی و وبلاگ ها بازدید نمایید.

سومین نمایشگاه رسانه های دیجیتیال

دریا جمعه 10 مهر 1388 ساعت 00:39 http://catasrophe.blogfa.com

آدم هوس باز خوب نیست!

ملیحه پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 16:48

سلام صمیم خانوم
دختر کوچولوی من هم ۳ ماه و ۵ روزه است . اسمش گلنازه و اون هم مدام دستشو می خوره . البته بگم که من بهش پستونک هم میدم ولی انگار باز هم دستش خوشمزه تره ! تازگی بهش از این دندونی ها که برای مقاوم شدن لثه بچه ها برای درآمدن دندان به کار میره می دم . از اون هم استقبال کرده !!!

دنیا پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 15:57

سلام صمیم عزیزاومدم تا خبر سلامتی نسبی اهورا کوچولومون و بدم .دکتر هایی که دیدنش میگن این ماه احتیاج به جراحی نداره اما باید چند ماهی تحت نظر باشه. تشکر می کنم از شما به خاطر دعا هاتون وااز خدا به خاطر این همه لطف.
اهورا کوچولوی ما بازم به دعاهای شما احتیاج داره. . .

خدا رو شکر..ممنونم بابت خبرت..خوشحالم کردی خیلی زیاد.

دنیا پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 15:19

سلام صمیم عزیز
اهورایمان را با سلامتی نسبی از تهران آوردیم به لطف دعای شما ودوستان عزیز پزشکان وضعیتش را خوب ارزیابی کردند و یک ماه دیگر بهش فرصت دادند تا مزه تیغ جراحی را نچشد. باز هم از همه متشکرم که واسه کوچولوی من دعا کردند.

انشالله هیچ وقت لازم نباشه تن نازکش نیازمند تیغ و بیمارستان بشه...

دلژین چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 16:02 http://deljeen.blogspot.com

سلام.وبلاگتون خیلی قشنگه!در صورت تمایل آماده تبادل لینک هستم.اگه به وبلاگ من سری بزنید خوشحال میشم
http://deljeen.blogspot.com

ندا چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 12:25 http://dormant-venus.blogfa.com/

سلام صمیم من خیلی وقته میخونم شاید بیشتر از یکسال. با وبلاگ رژیمیت پیدات کردم بعد این وبلاگتم خوندم خط به خط آرشیوتو.بماند که خیلی جاها اشکمو در آوردی.مثل نامه هاسیی که به علی مینوشتی یا از برادر مرحومت . پر از احساسی. شباهت زیادی به من داری مثل تو مترجمی خوندم مدرس زبان بودم و خیلی چیزا. یونا کوچولوتو ببوس. مگه میشه روز اول مدرست یادت نیاد؟ ای وای عاشقی و هزار دردسر. تازگی دارم از قصه عاشقیم مینویسم با اجازت لینکت کردم خوشحال میشم بهم سر بزنی و بلینکیم. میبوسمت.همیشه لبات خندون. فعلا

منصوره چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 12:20 http://ashpazierangin.blogfa.com

سلام
عزیزم برادر زاده من انگشت پاهاشو میمکید دست که چیزی نیست .حتماْ مزه میده دیگه

گیسو سه‌شنبه 7 مهر 1388 ساعت 22:31 http://www.bnag.parsiblog.com

سلام دوست خوبم. خونه تکونی داشتم و بعد از مدت ها به روز. توی خونه ی مجازی ام منتظر قدوم پر خیر و برکت شما. خوشحال میشم منم ببینید.

آرام سه‌شنبه 7 مهر 1388 ساعت 14:52 http://adasak.persianblog.ir

صمیم جان سلام
پسر دختر عمۀ من الان 4 ماه نیمه است. دو ماه اول عادت مکیدن درش به قدری قوی بود که بنده خدا مامانش به زخم سینه مبتلا شد و خیلی اذیت شد. دکتر بهش کفته بود که برای رفع موقتی مشکل مکیدن نوزاد دادن پستونک هیچ اشکالی نداره و این باعص شد که در عرض سه هفته مشکل سینه اش کاملا حل بشه و خدا رو شکر مجبور نشه شیردهی رو متوقف کنه. خوردن پشتونک رو الان نزدیک یه سه هفته است که کاملا از سرش انداخته و خدا رو شکر همه چیز رو منوال عادی و خوبش می گذره.
می خوام بگم شاید دادن پستونک برای یه دورۀ موقت نه تنها بدم نباشه بلکه هم تو رو از مکیدن قوی و زیاد سینه خلاص کنه هم نزاره این پسر کوچولوی دوست داشتنی ما اون بلا رو سر دستاش بیاره.
این خیلی خوبه که تو مامان آگاهی هستی و سعی می کنی بعضی از روشهای نامناسب رو انجام ندی ولی من فکر میکنم استفادۀ موقتی از پستونک واقعا راه حل بدی نباشه. در حقیقت به همین دلیل هاست که محققین اصلا پستونک رو ابداع کردن. روش های تا امروز درست نبوده خانومی.
راستی دکتر بهش گفته ضمنا پستونک برای پسربچه ها به نسبت دخترا خیلی بی ضرر تره چون ساختار فک و دهن اونا محکم تره و مکیدن پستونک مثل دخترا نمی تونه باعث به هم ریختگی دندونا بشه. موفق باشی.

خیلی ممنونم ارام جون

آوا سه‌شنبه 7 مهر 1388 ساعت 09:45 http://biraddepa.blogfa.com

از پستونک استفاده نکن ولی یه وسیله نرم پلاستیکی تو سیسمونی فروشیها و داروخانه هست که هم ضخامتش خیلی کمه و هم یه کم دون دونه و لثه رو قلقلک میده اگه آقا پسر شما میتونه چیزی رو دستش بگیره این بهترین وسیله اس فقط مواظب باشین آلودگی از طریق همون وسیله یا دستش وارد بدنش نشه.آخه همه دست بچه رو میبوسن یا میگیرن.
خوشحال میشم به من سر بزنین.

نیلو دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 20:59 http://nedasi.blogfa.com

مامان صمیم گل مقاومت نکن مخالفت هم نکن :) پستونک اصلا چیز بدی نیست و بخصوص در شرایط تو که بچه داره دستش رو می خوره حتی ضروریه. بچه حداقل تا 14 ماهگی به این مکیدن نیاز داره و اگر ازش دریغ کنی مشکلاتی براش پیش میاد که روانشانس های کودک بهش میگن oral fixation البته مکیدن زیاد بعد از 18 ماهگی هم همین قدر بده ولی خوبی پستونک اینه که موقع‌اش که بشه می‌تونه در عرض دو هفته ازش بگیری اما دستش همیشه باهاشه و یه وقت می‌بینی داره می‌ره مدرسه و دستش تو دهنشه
اگه از گرفتنش می‌ترسی بهت بگم من به هر دو تا پسرام پستونک دادم و موقعش که شد ازشون گرفتم. یه خوبی دیگه پستونک اینه که وقتی بچه چهار دست و پا میشه هر آشغالی رو نمی کنه تو دهنش و کمتر مریض می شه. بچه‌هایی که پستونک می خورن صبور ترن و یاد می‌گیرن وقتی لازمه خودشون رو اروم کنن البته مامان صمیم حتما خودش بهتر می دونه چی درسته و به صلاح :)

ممنونم که اینهمه به فکر منی نیلو جان...
راستش من هر وقت یونا بخواد بهش می می میدم حتی اگه بخواد الکی فقط توی دهنش باشه و آروم میگیره..تازه من چون باید بذارمش مهد دو روز دیگه برا همون مطمئنم مثل خودم دقت نمیکن و پستونک کثیف و همه جا افتاده رو صاف میذارن دهن بچه..
قربونت.

قزن قلفی دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 12:44 http://afandook.persianblog.ir

میخواستم بگم رو من حساب نکن من بچه داری بلد نیستم نمیدونمم باید چی جایگزین دستش کنی ! :)) اما یه داداش دارم تبریز اون هم بلد نیست !

آتوسا دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 12:33 http://paeize83.persianblog.ir

صمیم جون با اجازه لینکیدمت به من هم سر بزن (آتی)

فورکلارنده دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 02:21 http://www.forklarende.blogfa.com/

خداحافظی

حدیث دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 01:32 http://garfyld.blogfa.com

من عاشق دست خوردن بچه هام مخصوصا وقتی به قول تو ملچچ ملچچ میکنه

مارال یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 15:06 http://maralbeta.blogspot.com/

سلام ادرس جدید موفق وشادباشید

یاسمین یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 13:28

سلام صمیم جون بازم مثل همیشه عالی و شیرین و بامزه امیدوارم همیشه خندون باشی . از طرف من یونا را ببوس بوووس

آتوسا یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 13:02 http://paeize83.persianblog.ir

جانم با این نی نی نازت .

baran شنبه 4 مهر 1388 ساعت 22:19 http://www.3rahi.blogfa.com

اول سلام
دوم یه برادر دارم الآن سه سالشه
و من هم پر از تجربه
راستش برای اینکه جلوی اینکار خوردن دست گرفته بشه بهتره از داروخونه یه لثه کش براش بخرید!
به همین راحتی!!
راستی به من هم سر بزنین!!!

سهیلا شنبه 4 مهر 1388 ساعت 22:09

http://goorban.blogfa.com/
برای آقای کوچکمان دعا کنیم شاید جایی،وقتی آقایی بزرگ شود.

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر 1388 ساعت 17:44

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر 1388 ساعت 17:43

این قضیه ی فارت و اینا هم واقعا شرم اوره.
درسته نمی تونی آدم باشی اما قربونت بشم من الهی حداقل یه نموره سعی که می تونی بکنی ها؟
لاو یو خیلی میخوامت.

خدا زنده زنده خفه ات کنه !!!!

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر 1388 ساعت 17:42

ولی یه چیز جالب.خودتم متوجه شدی؟
شاید به خاطر این دستشو میخوره که همونطوری که خودتم گفتی منت کسیو نکشه.یاد کی می اندازتت؟
خودت.مگه نه؟
خیلی قد بازیات مث منه.کمک نخواستنات و سعی بر مستقل بودنات.
اما یونا به خاله جونیش رفته.چون قد تره.اگه به تو رفته بود اصلا منت غریبه ها!!!!!!!!! رو نمی کشید.
خیلی دوست دارم صمیم عزیزم.
بوس فجیع (دیگه خودت حساب کن هر چی برای علی مالیده بودی ماسید رو صورتت.دی)
مهسا جونت!

دقیقا

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر 1388 ساعت 17:38

سلام به صمیم عزیزم.
من رهگذری می باشم بس عزیز و گرانبها و ماه که از این حوالی رد می شده بودم گفتم یه چی هم بگم دور هم خوش باشیم.دی
از وقتی یونای عزیزم و عزیزت به دنیا اومده نتونستم برات هیچ گونه کامنتی سند کنم به خاطر سرعت ذغالی اینترنتی که همیشه مثل جت بود.حالا هم که وصل شده بازم گاهی ذغالی می شه.اما کلا دلم خیلی برات تنگ شده بود
خیلی دلم می خواست می تونستمم توی قرآن خوندناتون منم باشم و توی دعا کردناتون.توی ذوق کردنا برای یونای عزیز و ...خیلی چیزای دیگه.
به حر حال گفته باشم از این به بعد ما دوباره هستیم.
چاکریم همه جوره.
مهسا
راستی باورت نمی شه اما متن تبریک تولد یونا رو که اون موقع تایپ می کردم رو بنا به عادت برای اینکه نپره کپی کرده بودم و هنوزم دارمش:اینه:

یووهوووو
قربونش بره خاله جونش
تولدت مبارک عزیز دل خاله
اسمشم مث اسم خالش قشنگه
خودشم که به خوشگلی و جیگری و مامانی و بخورمشی خاله جون مهساشه
یونا هم وزن مهسا ولی به نظر من حالا که شناسنامه ای می شه یونا تو خونه آقا مهسا صداش کنین.
تو که اسمشو آقا مهسا نذاشتی حداقل آقا مهسا صداش کن جای دوری نمی ره
منم اسم بچه ی اولمو می ذارم آلیسا خانوم یا آقا آلیسا که تلافی شه

ایشالا برکت بیاره به خونتون و قدم کوچولوش براتون شادی و سلامتی و خوشبختی به همراه داشته باشه
خیلی مواظب خودت باش.
دعا می کنم که زود زود خوب خوب شی مامانی صمیم عزیزم.
خاله ی یونا جونی

ایدا شنبه 4 مهر 1388 ساعت 15:49

خیلی عالیه

لنا شنبه 4 مهر 1388 ساعت 15:31

نکنه پسرک تورو هم خورده که نیستی.

ای‌زی‌باپا شنبه 4 مهر 1388 ساعت 11:48 http://sufr.blogfa.com

سلام. یونا را ببوسید...من گاه به گاه این‌جا را می‌خوانم، اما اگر همسر من این توصیفات شما را از پسرکوچولویتان بخواند کاری را که از آن می‌ترسم و می‌ترسیم دستمان بدهد!!!

نیششش

نینا شنبه 4 مهر 1388 ساعت 11:34

بهش هویج بده پوست بکن بده دستش چون سفته نمیتونه بکنتش و بپره تو گلوش فقط در نقش پستونک عمل میکنه که مفیده

هنوز نمیتونه چیزی رو طولانی دستش بگیره

پریزاد شنبه 4 مهر 1388 ساعت 10:45 http://zehneziba16.blogfa.com

...آدم هوس میکنه یه چند تا ردیف کنه پشت سر هم بلکم یه ذره دلش شاد شه !!!!!
خب ردیف کن خواهر بلکم دل ماهم شاد بشه...

خانومی شنبه 4 مهر 1388 ساعت 10:43 http://khanoomi.blogsky.com/

منم یادم نمیاد و بهتر که اصلا مدرسه رو دوست نداشتم

سمیه شنبه 4 مهر 1388 ساعت 10:39 http://golkhanoom27.blogsky.com

سلام عزیزم اینجا چرا نمیشه کامنتی ثبت کرد آخه؟

مریم جمعه 3 مهر 1388 ساعت 23:51 http://samsalehnia.blogfa.com

زنده و پایدار باشه این اقا کوچولوووووو

بهار جمعه 3 مهر 1388 ساعت 20:17

سلام

اما من.............!
از روز اول مهر اولین سال مدرسه خوب یادمه که کفشهای سفید با پاپیون صورتی روش پام بود و هموون روز تو صف قبل وروود به کلاس هر دو گلش کنده شدو تو حیات مدرسه گم شد

ندا جمعه 3 مهر 1388 ساعت 13:49

صمیم خانوم تنبل شدی ها!! وبلاگت داره از داغی می افته. برس بهش لطفا. یه پیشنهاد : چرا یه پست نمیدی علی بنویسه؟ مثلا راجع به تو و یونا یا هرچی که خودش خواست! نظر خودت چیه؟!

اهل نوشتن نیست...

مانیا جمعه 3 مهر 1388 ساعت 12:14

سلام صمیم جون
میشه یه عکس از این آقا کوچولو بزاری
دلمون آب شد

ترانه جمعه 3 مهر 1388 ساعت 11:42 http://zendegihaa.blogspot.com

این بچه خوردنی تو چه بامزه سو باید یه فکری به حالش بکنی. متاسفانه من بچه و تجربه ندارم که بهت بگم چی کار کن

آزاده جمعه 3 مهر 1388 ساعت 10:42

صمیم جان کارخوبی میکنی پسونک نمیدی. بچه خواهرمنم اینطوری بود.بردیمش دکترش گفت لیسک بدین دستش. از همونا که تو داروخانه ها یا لوازم کودک هست تهیه کن.و رنگ سفیدشم بگیر .الان کمتر دستشو تا مچ میکنه تو دهن. زمستونم دستکش نخی بکن دستش.


خوبی

من تصمیم دارم هرکی واسمون نظر میذاره 2برابرش واسش نظر بذارم;)
اره دیگه ما میتونیم:P
پس اگه نظر زیاد زیاد دوست داری بیا که اتیش زدیم به مالمون
در پناه حق موفق باشی

کسی را بخواه
که بدانی دوستت دارد

صادق باش
گرچه همه چیزت را از دست دهی

اطمینان داشته باش
که همیشه با تو می ماند

و آنگاه که مطمئن گشتی
تو نیز تا انتها با او بمان

و یاد بگیر
که عشق بخشش است
و محبوبت را آزاد بگذار تا در آسمان عشقت به پرواز در آید

سپیده پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 15:43

صمیم جان من میگم اینا همه اش اثرات همون دامن چوبی تو هستش که رو بچه تاثیر گذاشته.kidddiiiiiiiing
قربونش برم خوب دستاش تپلیه ماشالله دوست داره بخورتشون دیگههههه. از طرف من ماچش کن.
راستی من خیلی کم کامنت می ذارم اما وقتی حرف یونا کوچولو میاد وسط نمیشه کامنت نذاشت...

آخه دومن چوبی چه دخلی به مچ دست داره با انصاف؟!!!

مامان سعاد پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 15:05

سلام میشه لطف کنید بگید الان از چه سایتی می شه عکس گذاشت داخل وبلاگ ممنون

من از تاینی پیک اگه فیلتر نباشه میرم..

عسل اشیانه عشق پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 10:49

صمیم جون خب از اون دندونیها بده دستش. اون چیزایی که وقتی بچه میخواد دندون دربیاره میدن هی اونا رو گار میزنه از همونا...

یونا تازه سه ماهشه و دندونی رو نمیتونه دستش برای مدت طولانی بگیره...

پرطلا پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 09:39 http://todayisours.blogfa.com

این پستو دیشب خوندم و از صبح که پا شدم همش دست بنفش یونا کوچولو جلوی چشمم بود.

عزیزم....

مریم پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 08:35

سلام صمیم جان
این پستت رو که خوندم یاد پسرم افتادم (الان ۶ سالشه) ۴ماهش بود که دقیقا همین جوری مچش رو میخورد من هم که خنگ برداشتم به زور بهش پستونک دادم . نمیگرفت منم به زور هرچی اون تف میکرد بیرون دوباره میذاشتم دهنش تا اینکه بالاخره تسلیم شد. منم خوشحال!!! وقتی برای چکاپ ماهانه رفتیم دکتر . دکترش تا دیدش گفت چرا سر خود بهش پستونک دادی و کلی دعوا کرد و گفت ظرف همین یک هفته باید ازش بگیری!یعنی بعد از دو سه هفته که حساب هم بهش عادت کرده بود و تو شیر خوردنش هم تاثیر گذاشته بود چون فکش خسته میشد دیگه درست شیر نمی خورد !
خلاصه به یه ترفندی ( که خود دکتر به ما یاد داد) ما دوباره این پستونک رو از این بچه گرفتیم . اما عادت دست خوردن ترک شد .....!!!
امیدوارم خودت و پسرت همیشه سالم و سرحال باشی البته به جز عادت و رفع نیاز مکیدن یه دلیل دیگه اش فکر کنم خارش لثه ها باشه چون پسر من اواخر ۶ ماهگی اولین دندانش در اومد.

من حسی دارم که بهم میگه پستونک مطقا!! البته دلایلی هم داره ولی این دلیل خیلی منطقی بود .ممنونم.

جوجو پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 08:34 http://alahman.blogfa.com

سلام....من اولین باره میام اینجا...از وب قزن قلفی اومدم.....این پست و پست قبل تو نو خوندم.......الهی جیگر این پسرک رو بخورم من......خیلی قیافه نی نی ها ناز میشه وقتی در حال مچ خوردنن......منم نی نی خیلی دوست دارم!از طرف من چند تا ماچ گنده .....این قده شما هم ناز تعریف کردید که من تو ذهنم مجسم کردم......من خاطرات گذشته +بعضی وقتا روز مرگی هامو مینویسم....خوشحال میشم به منم سر بزنید..

سوری چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 22:30 http://nas-nasi1353.blogfa.com/

ممکنه عادت کنه وبزرگتر هم که بشه دست برنداره از کارش .پسر بچه ی رو دیدم تو سن ده سالگی که انگشتش رو می مکید .
پستونک چه اشکالی داره اگر بهداشتش رعایت بشه .
عکس یونا رو نمی ذاری ؟

انگشت مکیدن توی سن بالاتر دیگه به علت ارضا نشدن حس مکیدن نوزادی نیست بلکه نشانه اختلال رفتاری هست مثلا بی توجهی والدین یا کمی محبت یا جلب توجه برای بدست آوردن چیزی که میتونه هر چیزی باشه... و ....
انشالله

باران چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 21:48 http://barancheckcheck.blogfa.com

صمیم عزیز
از خواندن نوشته هات خیلی لذت می برم و راستش رو بخوای بدونی، زندگی واقعی من رو 100 بار خوندم که درس بشه برای آینده ام.
هی می رفتم تو وبلاگ فینگیل، می اومدم توی وبت، دیگه حالا راحت شدم.
خوب باشی

باران(بهار) چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 20:59

سلام صمیم جان،کوچولوی نازتو ببوس .صمیم من هم مثله شما کارمند دانشگاهم کارشناس آموزشم این روزها که ورودی جدید میاد و حجم کار ما خیلییییییی زیاده همش دچار استرس میشم که کارمو درس انجام دادم؟البته دست گلم به آب میدم و تا یکی دو هفته ای دپرسم آخه اینجا مسئولین خیلی بد برخورد میکنن رسما زندگیمو تعطیل میکنم دیگه میشه تو یه پستت از کارت از اینکه چطوری با شرایط مختلف مواجه میشی کارتو تو زندگیت دخالت نمیدی صحبت کنی؟مرسی

خب من در مورد اتفاقات روزانه محل کارم با علی حرف میزنم و اون همه همکارهای من و روحیاتشون رو میشناسه چون همشون رو از نزدیک دیده وو بیشتر از سلام علیک باهاشون برخورد داشته... وقتی یه مشکلی منو ازار میده و با علی در موردش حرف میزنم ناخوداگاه استرسش از وجودم میره بیرون... یه وقتایی دلگیر میشم یا به قول تو در موارد معدودی دست گل به اب میدم و اونم به علی میگم و وتی اون همه سالهایی که دقیق و درست کار کردم رو به یادم میاره تازه میفهمم که اشتباه اجتناب ناپذیره ...و نباید با یک خطا همه سختکوشی ها و دقا ها رو فراموش کنم...

حدیث چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 19:24

ای جانم.نمیخوای عکسشو بذاری برامون؟

آبجی خانم(حموم زنونه) چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 19:08 http://hamoom.blogfa.com

وای صمیم من فکر می کردم تو فقط از شوهر داری جوری تعریف می کنی که آدم هوس شوهر کردن بکنه !!!‌حالا می بینم از بچه داریتم جوری تعریف می کنی که آدم می خواد یه مهدکودک بچه پس بندازه!!!!!‌خوب این چه وضعشه بابا !!!‌:)))

نییش

ندا چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 18:12 http://nedams.blogfa.com/

خوش بگذره عزیزم اون بچه خوشمزه که دستش رو میخوره نازی

هووووم چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 16:28

:دی ایول

خودم چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 16:11

چرا پستونک مگه چه اشکالی داره؟ از این آسیبی که خوردن مچ به بچه می زنه که کمتره

مراحل رشد فکی دهانی رو مختل میکنه.. دقیقا مثل روروئک که باعث تداخل در روند رشد حرکتی کودک میشه..یعنی از یک مرحله بچه رو به مرحله بالاتر میکشونه بدون اینکه فرصت تجربه در زمان مناسب خودش رو بهش بده...

لنا چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 14:55

سلام صمیم جان.دقت کردی که مرخصی یا داره تمام میشه؟

به روزهای مونده فکر میکنم نه به روزهای دوری از پسرک....
برام انرژی دار بنویسین لطفا..غصه ام میگیره اینطوری.

پرنده خانوم چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 14:39 http://purelove.blogsky.com/

الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی
:*:*:*:*:*:*
صمیم چرا با پستونک مخالفی؟؟؟مگه چه اشکال یا ضرری داره؟
یادت باشه از یونا هم عکس نذاشتی:-(

به شدت با پستونک مخالفم
سری که درد نمیکنه رو چرا دستمالببندم قربونت...مچش رو تا آخر عمر که نمیخوره !!
به زودی فدات شم.

سمیه چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 14:25 http://golkhanoom.blogsky.com

سلام عزیزم خوبی خانمی؟

منم بجای یونا بودم مچشو میخوردم به این سفیدی و توپولی هزار هزار ماشاالله.مهمونداری هم خوش بگذره و خسته نباشی عزیزم .

خانومی چرا پستونک نمیدی اگه بخاطر دندوناشه که اولا الان پستونکهای ارتودنسی اومده بعد هم من خودم اصلا پستونک نخوردم اما دندونهام افتضاح خرگوشی بود . اینقدر که مجبور شدم ارتودنسی کنم . گناه داره اذیتش نکن

صمیم جون نمیدونی چقدر دلم گرفته . چقدر دلم میخواست میشد تو مشهد ببینمت و باهات حرف بزنم . هرچند میدونم بهم میگی خاک تو سرت مقصر خودتی . کاش منم شجاعت تورو داشتم

عزیزم.. قربون دلت بشم من.....

راستش هیچی بهش نمیدم و مصرانه به دستور پزشک یونا گوش میکنم که پستونک و شیشه روند طبیعی رشد دندون ها و فک بچه رو مختل میکنه..

دختره چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 13:15 http://likepoison.blogfa.com

ای جانم قربون اون دست و دهنش بشم من.:*

مژگان چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 13:02 http://ninijon.persianblog.ir

اووووووووف بخورمش .این دیگه مچ خورون نیست که ...دل برونه ...دل ادم غش می کنه که ....از طرف من یک کمی بمالونشه ...باشه ؟

حتما.

ثنا چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 12:57 http://www.zibatarinzendegi.persianblog.ir

سلام خوبی؟
آخی جان خدا برات نگهش داره عریزم
ببین من با اجازت لینکت کردم دوست داشتی به منم سر بزن
خوشحال می شم

شیرین چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 12:20 http://shirin-banoo.blogfa.com

حالا باز خوبه پاشو نمیاره مک بزنه، فکر کنم تو نوبت گذاشته پاشو :D

سبرینا چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 11:38

سلام صمیم جان. به نظر من داره خارشهای لثه اش شروع میشه که مچ دستش رو اونطور مک میزنه. بهتره یکی از اون دندونی هایی که براش خریدی رو بدی دستش تا عادت کنه اونو مک بزنه. ببوسش

مهسا مامان کورش چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 10:54 http://myfootstep.ir

آخی منم دوست دارم 4-5 تا ردیف کنم ((:
راستی براش از این لثه بخارونی ها بخر شاید کمک کنه .

هنوز نمیتونه دستش بگیره

یاس چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 10:42

سلام صمیم
چرا دیگه از یونا عکس نمیزاری ؟؟؟؟

بهاره چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 10:40 http://bato-3tareh-mishavam.blogfa.com/

سلام صمیم جان
خوبی؟
یوناکوچولو خوبه؟؟
راستی صمیم .. میخواستم پیشنهاد بدم که لااقل یه عکس از یونا برامون بذار
خیلی دلم میخواد ببینمش . من عاشق بچه های کوچولو هستم . به خصوص تو این سن

بیشتر از کارهاش بنویس
خیلی بامزه است

علی-سرای فردا چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 10:21 http://sarayefarda.blogfa.com/

روز اول مهر رو به شما مادر و همسر با مهر تبریک می گم. از نوشته هات لذت می برم. کمتر نظر می دم بیشتر می خونم. سالم و شاد باشید. علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد