من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

انگشتم!!!!!

این انگشت سبابه دست راست من نقش اصلی رو تو تایپ کردن مدل من!!! ایفا میکنه الان هم چند روزیه داره سرش میسوزه طفلکی.فک کنم مجبور میشم بکنمش بندازمش دور بلاخره!!!!شومام راحت بشین از بس متن های  کیلومتری منو خوندین و دم نز دین!!!!

دیشب با مامان که تلفنی حرف میزدیم  بابا از خونه مامان جون اینا با موبایل خودش تماس گرفت و خیلی دوست داشت صدای مامان رو بیشتر بشنوه و گذاشته بود رو آیفون.من خیلی از این مدل حرف زدن بدم میاد.یعنی یه جورایی میترسم طرف از اون ور چیزی بگه من نتونم جمع و جورش کنم و ضایه شم اساسی!! حالا فک کنین که آدم اون ور خط مامان جان بنده باشن که بعد از سلام اولین سوالش از علی اینه که از صمیم راضی هستی یا نه؟ و بعد هم بگه منظورم همه جوره هست ها!!!!!! خلاصه تا گوشی رو دادن دست من تا با مامان حرف بزنم همچین تند و تند احوالپرسی کردم و مهلت ندادم حرف بزنه و زود گفتم گوشی دستت با مامان جون حرف بزن که انگار سیب زمینی داغ دادن دستم!!!!بابا هاج و واج مونده که چرا نذاشتی دو کلمه مامانت حرف بزنه ومنم گفتم خب زدین  رو ایفون و منم نمیخواستم جلوی مامان جون شکایتت رو به مامان بکنم!!! بد کردم ؟!!!!!! وتو دلم گفتم مگه من بذارم دفعه دیگه  این کارو بکنین با من!!

میدونی  من خرافاتی نیستم ولی یه اخلاق های خاصی  دارم.مثلا مامان من عادت داره تا یه سرفه میکنی زود میره و یه تخم مرغ میاره و میگه برات تخم میشکنم ببینم کی چشمت کرده!!!! و بعد هم مراسم خاصی که با بلاهت تمام مجبوری  لحظه به لحظه با خانوم همراهی کنی وگرنه فک میکنه تو خدا رو قبول نداری!!!!! حالا فک کن  چی سر من بدبخت اومده که من اینقدر از این تخم شکستن وحشت دارم.بیشتر از آبرو ریزی بعدش میترسم!!! آقا یه روز خونه خاله ام بودیم و این دختر خالمون گفت حالش خوب  نیس!! این مامان من هم بدو بدو رفت و از خاله تخم مرغ گرفت و با یه ذغال ( که در شرایط حد میشه از مداد معموای هم استفاده کرد!!9  اسم آدم های بدبختی که مکنه دو هفته ای هم میشد دختر خاله ام رو ندیده باشن رو یکی یکی گفت و به ازای هر کدومشون هم یه دایره روی تخم مرغه کشید!!!! و بعد دو تا سکه گذاشت روی دو سر  تخم مرغه و یهپارچه هم گرفت روی سر مریض بدبخت !! و یکی یکی اسم ها رو به آرومی میگفت و از دور و بری ها هم شروع کرد و این جور وقت ها اصلا هم پارتی بازی نمیکنه و  اسم تو رو مثلا جا نمیندازه!!!! آقا این تا رسید به اسم من و خوووووووب لفتش داد چون دید من حساس شدم!!!!! و منم در حالیکه داشتم از ترس میمردم هی داد میزدم خب برو بعدی دیگه لامصب!!!! و مامان تا اسم نفر بعدی رو گفت ( عمه بدبخت دختر خالم!!) همچین بومممممممممممممبی  این تخم مرغه شکست و حالا اینا به کنار!! استرسی به من وارد شه بود که قلبم به حلقم رسید و به دلیل این بود که همه اون آدم های جمع  اعتقاد داشتن به این کار و واییییییی به حال بدبختی که به اسمش در میومد و میگفتن دخترمون رو چش زده !!!!!  یهو دیدم این ها غش کردند از خنده و به من نگاه میکنن و هر و هر میخندن.نگو از ترس چشمام پر اشک شده و اینا فک کردن من دارم گریه شوق میکنم که به اسم من نیفتاده!!!! و قربانی بدبخت عمه خانوم از کار دراومده و کی بهتر از اون!!!آقا از همون 7-6 سال پیش این جماعت برای ما دست گرفتن و هر جا میخوان مراسم تخم مرغ شکونی!!!! انجام بدن اول کل قضیه اون روز و نگاه های ملتمسانه و اییییییی و اوییییییی  و لا مصب گفتن های من رو خوب برای ملت تعریف میکنن و یه دور همگی  خجسته دل!!!! میشن و بعد میرن سراغ انجام مراسم ومناسک!!!!! هر چی هم من به این مامان جان گفتم که نکن اینقدراین خرافات رو پخش نکن به گوشش نمیره و کار خودش رو میکنه!!! منم دیگه سعی!! میکنم حساسیت نشون ندم!  میدونین خندار ترنی بخشش کجاست؟ وقتیه که عین این هندی ها انگشت میزنن تو زرده تخم مرغ که بالای کله یارو توی دستمال ولو شده و بعد  انگشت تخم مرغی ر. میزنن عین خال بین ابروهای  مرحوم بدبخت!!!! و مین دارم میرم بیرون!!!! توی بدبخت هم مجبوری بپرسی چی میبری با خودت؟!!!!! اون طرف هم میگه دارم در و بلای  فلانی رو میبرم بیرون .بعد میاد تو خونه و  تو مجبوری بازم بپرسی چی آوردی؟!!! اونم بگه سلامتی فلانی رو!!!!! و اون سکه ها رو هم صدقه میدن!!!! من نمیدونم این ها واقعا چی هست که این قدیمی ها انجام میدن ولی خیلی خنده داره برام!!! البته این موضوع رو نشونشون نمیدم .یعنی یه جورایی فقط این جا دلم میاد  و جرات دارم نظر واقعی ام رو بنویسم ولی  در واقعیت  جلوی خودشون  همراهی میکنم و محترمانه میگم منو قاطی نکنن.

 

دیروز یکی از دوستای متاهلم  زنگ زده که  یک خواستگار  سراغ دارم!!! دختر  عشق خارج!!!!سراغ نداری؟!!!!منم پرسیدم کیه و چه! یارو یه آقای 48-47 ساله دندونپزشک مقیم انگلیسه که الان خونوادش تو ایران دوره راه افتادن و دنبال یه دختر 22-20 ساله خوشگل میگردن که برای اقا فکسش کنن!!!  به دوستم میگه مرتیکه هر غلطی خواسته کرده حالا دنبال دختر تر گل ور گل میگرده!!!؟ با خنده میگه اتفاقا منم همچین سوالی رو به طرز محترمانه ای ازشون پرسیدم و اونام گفتن چون آقای دکتر دیگه الان بچه میخوان داشته باشن خیلی براشون مهمه که همسرشون یه وقت به دلیل سن بالا مشکلی برای بچه نداشته باشن و بهترین گزینه هم دختر زیر 25 ساله براشون.یعنی یه چیزی حدود حداقل 20 سال تفاوت سنی .منم گفتم مونا اینا عروس نمیخوان!! یکی رو میخوان که دست به  بچه زاییدنش خوب باشه!!!!! آخه چی یهنییییییییییییییی!!!!! چقدر بعضی ها رو دارن.حالا من گناه کسی رو به گردن نمیگیرم ولی الان جغله پسر های  20 ساله کوله باری از تجربه دارن ماشالله تو این زمینه!!! تازه ننه باباشون هم ور دلشونن و خبر ندارن چی به چیه.اونوقت من اگه بودم میگفتم مگه مغر خر خوردم که ندیده نشناخته بیفتم تو دهن گرگ!!!!! البته به مونا گفتم یه چند تا شماره از دور و بری ها و آشناها  که خوب حال وکیفشون رو کردن و حسابی با تجربه ان تو بازی دادن این مردای پر رو!!!!و تازه  الانم اگه برن اونجا و یارو خیلی اوضاش خراب باشه غمشون نباشه بده به این خواهر مادر این پیرمرده!!!! ایشالله سر بگبره عروسی و آقای دکتر  تازه پا لب گور!!!! بفهمه دوره زمونه هم تو ایرون عوض شده و دختر آفتاب مهتاب ندیده  فرت و فرت نریخته رو زمین که ایشون بیان و جمع کنن ببرن بذارنش  تو جعبه مخمل خارجی شون!!!! چی بگم ولله!!!

جالبه که در همین راستا مون ا میگفت به یکی از دوستای مشترکمون که مجرده و سی و سه چهار سالشه یه کیسی رو پیشنهاد داده که  پسره 40 رو شیرین داشته  و شرایط دیگه اش هم خوب بوده.و مونا خونوادش رو از تقریبا میشناخته و فقط معرفی رو به عهده خواسته بگیره و تحقیق محقیقا هم پای خود دو طرف.این دوستمون تا شنیده پسره 40 سالشه ااونقدر  عصبانی شده و جیغ جیغ راه انداخته و گفته از تو توقع نداشتم  و مگه من چند سالمه و تو دشمن منی یا دوستم که مونا بیچاره به غلط کردن خودش راضی شده!!!!من نظرم همون موقع که خودمم مجرد بودم و همین الان هم اینه که بابا عزیزم یه خورده باید واقع بین  باشه آدم!! پسر 33 ساله که اول شکفتگیش محسوب میشه تو این جامعه بی در و پیکری که بیچاره ها نمیتونن حتی فکر ازدواج رو بکنن!!!!خیلی هم راحت میتونه با توجه به شرایط  مثلا خوب و در آمد مناسبی که داره  یه دختر زیر 25 سال رو بگیره و دختره هم ممکنه از خداش باشه که زن یه جوون آس و پاس 22 ساله نشده!!!خب  مگه یارو خله که بیاد و همسن خودش رو بگیره که دو روز دیگه  خانومه بیفته تو سرازیری و آقا تازه اول چل چله مستونش باشه!!! ممکنه خیلی ها مخالف این نظر باشن و بگن اتفاقا 35 و اینا واسه دختر الان سنی نیست ولی من  از دید عموم مردم و راحت تر بگم از دید عامه  جامعه دارم اینا رو میگم. تازه به نظر خود من هم سن 40 هم اونقدرها که مردم گنده اش میکنن برای مرد بالا نیست.بیشتر و مهم تر اینه که طرف تو سن بالا اگه خوب مونده باشه به نظر من قضیه حله!! یعنی نه سن و سال پایین نشونه تر گل ورگلیه و نه سن بالا ولی مهم اینه که طرف با همجنس و همفکر خودش پرواز کنه نه مثل اون آقاهه 48 سالهه که گیرم خیلی هم خوب مونده باشه دنبال یه دختر  کوچولو موچولوی چشم بسته و پاک بگرده در حالیکه خودش ممکنه تو شرایط یکسانی با اون نبوده باشه.تو این مورد حرف زیاده و حوصله تون ممکنه سر بره فقط  اینو میدونم که آدم بهتره  انصاف رو رعایت کنه حداقل تو  معیار هاش برای سن و سال ازدواج.

 

نظرات 32 + ارسال نظر
رونالی یکشنبه 5 خرداد 1387 ساعت 23:13 http://ronali.blogfa.com

بابا با مرامممممممممممم.کم بیا وبلاگم!!

فرزانه یکشنبه 5 خرداد 1387 ساعت 13:14 http://lahzehayezendegi.blogfa.com

سلام
من برای سراسری می خوام بخونم. فعلا از عمومی شروع میکنم. برای عمومی
1100
و
grammar digest
رو دارم . تو برای عمومی چی می خوانی؟

قربونت تو وب خودت جواب دادم.

مهرو یکشنبه 5 خرداد 1387 ساعت 11:34

والا من میرم توش!
خودش هم نوشته این وب دومیه است.من این وب دومو از گوگل سرچ کردم و پیداکردم. چنچنه را که گفتی هم با سرچ پیدا کردم و رفتم توش.
فکر کنم سیستم فیلترینگ مشهد اعیونیتر از تهرونه!

صبا و پرهام یکشنبه 5 خرداد 1387 ساعت 08:41 http://anymoanyma.blogsky.com

ok

ولی من لینکت رو بر نمیدارم

اول صبح که میام سرکار ۳ کار رو انجام میدم

۱. چک کردن ایمیلم

۲. یه سر میزنم به وبلاگ گیلاسی

۳. یه سر هم میام وبلاگ صمیم


حالا چرا صمیم ما رو قبول نداره نمی دونم.


موفق


وقتی دیدم جواب آخرین پستت رو دادی ولی جواب منو ندادی جواب خودمو گرفتم


.

اولا ممنون بابت محبتی که به من داری
دوما عزیزم بحث قبول داشتن یا نداشتن نیست.بحث این بود که اصلا من با این وقت کمم فرصت دارم به همه دوستانی که لینکشون رو گذاشتم و این یعنی هر روز حتما میخونموشون دیگه!! سر بزنم یا نه؟ باور کن اینطوری بدون فشار رودرواسی روی خودم حداقل! میرم و میخونم و نظری هم گاهی میذارم برای دوستان خوب.
خواهش میکنم به تایید کردن یا نکردن و غیره ربطش ندین.بحث سلیقه است و من متاسفانه خیلی جاها مطابق سلیقه خودم عمل میکنم.....

مهرو شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 13:44

می دونی؛ من تازه رفتم سرغ وبش.
بازم محض دخالت وفضولی تو کار ملت و خیلی چیزای دیگه...
آدرس جدیدش اینه

sharagimzand.blogfa.com

این یکی هم که فیلتر بود مهرو!!!!
گریهههههههههههههه!!

پریسا شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 13:21 http://ashiyaneyeheshgh.bloghfa.com

هوراااااااااا بالاخره منم وبلاگ دار شدم http://ashiyaneyeheshgh.blogfa.com

X شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 12:47

نیازمند کمک های دوستان برای برگرداندن یک عدد گیلاسی می باشیم! لطفاً ایمیلش رو منفجر کنید( گریه!!!)

گیلی رو راضی کن برگرده صمیم!

باور کن ایمیل زدم برای این دختره.نمیدونم باز چش شده.از صب درگیرشم. حتی حس نوشتن خودمم نمیاد.

شکیبا شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 11:56 http://shakiba-a.blogfa.com

سلام

ما هم این مراسم تخم مرغ شکونی رو داریم. یه روز خاله من نذری داشت و همه ما خونشون بودیم به اضافه خواهر شوهر و جاری خودش. یه دفعه خالم حالش بد شد. بزرگان دستور دادن که تخم مرغ براش بشکونید. خلاصه مراسم شروع شد ولی هر چی اسم بود خوندن این تخم مرغ اوخ هم نگفت. خالم یواشکی منو صدا کرد و گفت برو به مادرت (که مجری مراسم بود) بگو هرطور شده تخم مرغ رو بشکونه و الا دیگه این خواهر شوهر و جاری منو ول نمی کنن. خلاصه من هم ماموریت رو به انجام رسوندم و مادرم هم در یک اقدام ضربتی طوری که بقیه متوجه نشن تخم مرغ رو زد زمین و شکوند :))

رونالی شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 11:20 http://ronali.blogfa.com

سلامممممممم.خوبی؟ای بابا از دست این کارای مامانا!
اما ما از این عملیات انجام نمیدیم.خانواده شوهرم چرا.یه بار بچه جاریم مریض شده بود یک وضعی بود.هی تخم مرغ حروم کردن!!

صبا و پرهام شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 10:03 http://anymoanyma.blogsky.com

صمییییییییییییییییم

می کشمت

خیلی نامردی


بابا من که همه پستات رو دنبال می کنم رو از لینکات حذف کردی


فکرکنم اشتباهی صورت گرفته در سیستم صمیم اسکای


لینکمو بذار و گرنه حکت میکنم !!!!


خوبه برگردی ببینی چقدر نظر م هست


.


.




۲۴ ساعت فرصت داشته بیدی !!! فقط

یواشکی های من شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 09:57 http://www.mymemos.blogfa.com

سلام

من همیشه وبت رو می خونم ...
اما این سری لینکترو می ذارم ... چه بخوای چه نخوای...

قربونت تا بعد

این پست رو تو اف می خونم

ملودی شنبه 4 خرداد 1387 ساعت 09:29

سلام صمیم جونم خوبی؟خیلی وقته برات نظر ننوشتم تازه اونم نظری که لازم نباشه بگم صمیم تایید نکن.خیلی دلم برات تنگ شده دختر خوبی؟از لطفت خیلی خیلی ممنونم.ما هم خوبیم خدارو شکر.تو دست از شیطونی برنمیداری میدونم.میبوسمت.همیشه شاد و سرحال و شنگول ببینمت قربونت برم میبوسمت

nanazi جمعه 3 خرداد 1387 ساعت 21:28 http://ab5648li.blogsky.com

صمیم خانومم! انگشتت چی شده ؟ چرا دیگه نمی نویسی؟
نگرانت هستم !!
خوبی!؟!؟؟

سپیده جمعه 3 خرداد 1387 ساعت 20:05 http://arayeshgar.blogsky.com/

جالب بود

گل ناز جمعه 3 خرداد 1387 ساعت 17:20

بههههههه عجب خونه تکونییی کردی.میگن یکی از موارد فنگ شویی همینه که وقتی چیزای زاید تو کمدها و هر چی رو بریزی دور انرژی های منفی هم باهاش دفع میشه.ولی این دلیل بر پاک کردن لینک تو از بلاگم نمیشه چون چه لینک بدی یا نه من واقعا از طرز مثبت اندیشی و مدل نوشته هات خوشم میاد و بهم انرژی میدی.همیشه لبهات به خنده باشه

رونالی جمعه 3 خرداد 1387 ساعت 15:01 http://ronali.blogfa.com

انا اپ!ارجوک تعال!
زدم کانال ۲ که بیای

غزال پنج‌شنبه 2 خرداد 1387 ساعت 20:41 http://ghazalslife.blogspot.com/

سلام صمیم جان
وبلاگتو مدتیه که می خونم . می خواستم بگم که خیلی چیزا ازت یاد می گیرم و خیلی خوشم میاد که در هر شرایطی روحیه شاد و زنده ات رو حفظ می کنی . از وقتی وبلاگتو می خونم من هم یاد گرفتم که با شرایط کنار بیام و به همه چیز با دید مثبت نگاه کنم و بیشتر بخندم .
مرسی . می بوسمت

سارا پنج‌شنبه 2 خرداد 1387 ساعت 18:40 http://jayekhalvat.blogsky.com

صمیم جون سلام.خوبی؟
منم به این حرفا اعتقاد ندارم.ولی خوب به مامانا که نمیشه این حرفا رو زد.در مورد ازدواج هم گاهی یه دختر بیست ساله میتونه از عهده به مرد ۶۰ ساله بر بیاد و به دختر دیگه از عهده هم سن وسال خودش نمیتونه.

رونالی پنج‌شنبه 2 خرداد 1387 ساعت 14:59 http://www.ronali.blogfa.com

سلام.من اولم؟؟
منم شستم درد میکنه...مثل همیشه قشنگ و باحال بود.دستت درد نکنه!

راحله پنج‌شنبه 2 خرداد 1387 ساعت 10:28 http://rahelemohammad.persianblog.ir

والا صمیم جون الان این دخترای ۲۰ ساله هم حاضرن با یه مرد پولدار خارج زندگی کرده ازدواج کنن ( بلانسبت شما دختر خانمهای عزیز ) زمونه عوض شده خواهر آدم بعضی اوقات رسما یه شاخ ( این هوا { } ) رو سرش در میاره:)

خانمه پنج‌شنبه 2 خرداد 1387 ساعت 08:39 http://he-and-she.blogfa.com/

صمیم مطمئنی انگشتت حالش خوبه الان :)

شراره چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 23:36 http://aeenebahai.blogsky.com

موفق باشی

نانازی چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 21:11

ای خواهرررررررررررر! بزی باید به دهن علف شیرین بیاد!!!!

الهام چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 19:41 http://elkupaz.blogfa.com

سلام.صمیم جون ،نمیگم لینکم کنی ها.ولی اگه دوست داشتی ممنون میشم به وب نوپای منم سری بزنی.
قربانت الهام

علی چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 18:15

چه جالب!!!
من ۳۵ سالمه و یه بار که دوستم به من یه دختر ۳۰ ساله رو واسه ازدواج معرفی کرد خیلی بهم برخورد که مگه من چند سالمه و بابا گوری هستم و ... خلاصه الم شنگه ای بپا کردم که بیا و ببین(دیییییییی)
تازه خودم هم همش سراغ دخترای جوون ۲۰ ساله می رم که صد البته به من نمیدن
هر چند تا حالا چند نوبت به سختی ضربه خوردم ولی خودم هم موندم از این پوست کلفتیم و سر سختیم برای خواستگاری رفتن دخترای نو شکفته
من که بالاخره موضع شما رو متوجه نشدم .آخرش موافقی که مثل من با دخترای جوون ازدواج کنن یا مخالفی؟؟؟؟؟هاننننننن

یه مورد دیگه هست که ۲۲ سالشه موندم یه بار دیگه امتحان کنم یا اینکه دیگه صحنه رو واسه جوونترا خالی کنم؟؟!
نظرتون چیه؟؟؟

























شاذه چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 17:52 http://shazze.blogsky.com

سلام صمیم جونم
امان از این خرافات بیخود!!! واییییییی
ولی خیلی بامزه نوشتی. کلی خندیدم. مرسی

سن ازدواجم درسته... یعنی سنشون خیلی مهم نیست. تفاهم و درک متقابل و فرهنگ مشابه مهمه...

مهرو چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 13:59

یه سوال محض فضولی.
تو از وبلاگ شراگیم خوشت نمی آد؟
یه جورایی سبک نوشتنش شبیه کاوه است.

قبلنا خیلی میخوندمش متاسفانه برام فیلتره.مثلا من عاشق نوشتههای چنچنه بودم (حسن اقا) اون و مهیار و خیلی ها برام فیلترن الان.

مریم گلی چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 13:30

سلام صمیم جان در مورد ازدواج با این سن با لا ها از یه جهاتی خوبه از یه جهاتی هم بده از این جهت که طرف همه چیز جمع کرده و می تونی زندگی راحتی داشته با شی که خوبه اما از نظر مسائل جنسی مطمئنا به مشکل بر می خورن

من چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 13:06 http://you-and-me.blogfa.com/

وای منم سر تخم مرغ شکوندن همیشه فکر میکنم خب اینکه حساب کتاب نداره نکنه سر اسم من بشکنه !

بابک.پ.25 چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 12:35

سلام
جالب بود. هم قضیه ی تخم مرغ و هم قضیه ی ازدواج. ولی خب این.ری هام نیست که همه ی ما مردا گرگ باشم. و باز هم مجددا اینطوری هام نیست که خانم های عزیز همگی بره باشن. امیدوارم همسرتون علی آقا اینو بخونن!!!
دیگه اینکه هیچ اشکالی نداره اختلاف سنی تا 10-15 باشه به نظرم اینجوری بهتره. چون زن و شوهر همیشه در کنار هم می مونن نه در برابر هم.(مسئله ی چشم پوشی و گذشت)
بای بای
امضا: دست نوشته های یک مجرد فهیم

مدی چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 12:33 http://hmdvamd.persianblog.ir/

اول سلام صمیم جونم مرسسسسیییی بسیار ذوق زده شدیم خانمی از دیدن کامنتتان.
خدا نگهداره مامانتون و براتون ... تخم مرغ شکستنشون باحاله... بیچاه اون بدبختی که اسمش در آد دیگه میشه سق سیاه....واقعا آدم تو همچین مراسمی از استرس جون نده شانس اورده !!!!!!
به به ماشالله به آقا دکتر ببینم ۱۷- ۱۸ ساله نمی خوان ؟؟؟ تر گل ور گل ترررر!!!!!

فرزانه چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 12:27 http://lahzehayezendegi.blogfa.com

سلام
آره منم می خواهم تیچینگ شرکت کنم. فکر کنم 2 نفری درس خواندن نتیجه بهتری بده. خیلی خوشحالم که قبول کردی. پس قدم اول:‌ بیا کتابا و منابعمون رو با هم هماهنگ کنیم. باشه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد