من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

به پاس همه خوبی هایت......

۷ فروردین روز تولد منه و امشب همون شبی بود که یکسال منتظرش بودم و به زیبایی تمام برگزار شد و توهم کنارم بودی پس  میخوام برای تو بنویسم و پست تولدم رو بهت هدیه کنم.

خیلی وقت بود که میخواستم پستی مخصوص تو بنویسم مخصوص تو و برای تو.میدانی! آدم هایی مثل تو خیلی کم این روزها پیدا می شوند.آدم هایی که هر چند روزگار بر خلاف میلشان جاری بوده ولی هرگز ماهی های دیگر را کنار آب نمیتوانند در حال جان دادن ببینند و هرگز کاری نمیکنند که جریان بی رحم آب ماهی کوچک و بی پناهی را حتی لحظه ای خارج از اب پر از اکسیژن حیاتش بیاندازد.میدانی وقتی به دست های کار کرده و پوسته پوسته شده ات نگاه میکنم  و میشنوم  تمام آن سال های سخت چقدر در رنج زخم زبان های مادر شوهرت بودی و حالا پس از چهل و چند سال زندگی مشترک هنوز مادر شوهرت را (خانم گل)) صدا میکنی و روبرویش دو زانو مینشینی و با اشاره دستش  تنهایش میگذاری که یعنی برو و الان میخواهم تنها باشم.وقتی فکر میکنم این پیرزن چروک خورده و مچاله شده دیگر ابهتی ندارد که اسمش را ترس بگذارم از خود میپرسم پس چرا اینهمه صبوری میکنی و درد دلت را برای یکبار هم که شده پیش مادر شوهرت بر زبان نمی آوری و حتی نمیگذاری کسی نازک تر از گل به گل بوته خانم تو بگوید.آن وقت است که   با خود میگویم مگر میشود به تو جز  به دیده احترام و تحسین  نگاه کرد؟ نه! خودت بگو !آیا میتوانم همه آن صبوری ها و احترام ها را ببینم و اندکی فقط اندکی  از تو درس زندگی نگیرم؟.تو علیرغم همه آنچه که در مورد نخندیدن ها وعبوس بودن هایت شنیده ام هرگز جز با لبخندی به شیرینی شکر و زیبایی گل در را برویم باز نکردی.چه ساعت ها که مرا کنار خود نشاندی و برایم ناگفته های تمام آن سال هایت را گفتی.نگفته هایی که حتی به مادر و خواهر خودت هم نمیتوانستی بگویی چون چوب سرزنش آن ها بود که بر پیکر تکیده ات باریدن میگرفت. تو شوهرت را دوست داری و من از هر فرصتی استفاده میکنم تا تو را وادار کنم  با کلمات زیبا نشانش دهی هر چند خودش-شوهرت را میگویم- هم میداند دختری که با اجازه برادر بزرگش راضی شد شبانه با عاشق سینه چاکش پس از خواندن خطبه توسط همان برادر بزرگ به جنگل پناه ببرد و از فردایش در کلبه ای کوچک ولی پر از عشق زندگی اش را شروع کند جز عشق و قداست آن نمیتوان اتظاری دیگر داشت.و صد البته فرزندانی آشنا با عشق در دامانت پروراندی.....

شاید خودت هم ندانی چقدر مرا سرشار از شادی میکنی وقتی با اشتیاق به لب های من نگاه میکنی وقتب برای صدمین بار داستان های محبت های بی پایان تو را در زندگی ام برای دیگران تعریف میکنم و با نگاهی قدر شناسانه فقط با تمام روحی که در چشمهایت جاری است به من نگاه میکنی و دستت را روی دست هایم میگذاری و میگویی تو برایم عزیز تر از این کارهای کوچک هستی دختر!بس کن اینقدر زبان نریز برایم!! و من نگاهت میکنم و میدانی در چشمهایم و میخوانی تشکر را در همه وجودم.

آن اوایل که با تو آشنا شده بودم  بدون آنکه حتی لحظه ای فکر کنی ممکن است من جنبه اش را نداشته باشم(یا از آن قماش آدم ها باشم) به من گفتی شیطان کوچک! محبت تو همان جلسه اول به دلم نشست و من باز هم لبریز از خوشبختی شدم.هرگز فراموش نمیکنم روزی را که به مادرم گفتی این دختر برای من هم خواهر است هم دختر هم مادر هم پدر و هم محرم و همه کس وکار من است و من برق شادی را در نگاه مادرم دیدم و دیدم چگونه در خود نمیگنجد و گفت شما خود آنقدر مهربان هستید که وظیفه دخترم بیشتر از این حرف هاست!میدانی! در این دنیایی که مادرانش اگر چه نباید بگویم همه ولی میگویم بیشترشان فرزند خود را روی چشم میگذارد و مال دیگری را زیر پا تو یک جواهری.من تمام آن بارهایی که مخصوص من و همسرم جداگانه در ظرفی کوچک برنج و قورمه سیزی میپختی و یواشکی وقتی میدانستی هنوز سر کار هستم میدای شوهرت (همان مرد مهربانی که خوبی هایش را از همه اطرافیانتان  هزاران بار شنیده ام) بیاورد  روی گاز خانه ام بگذارد و برای اینکه حتی یک درصد هم در آینده منت دخترت روی سرم نباشد از او هم پنهان میکردی بزرگواری هایت را ...و تمام آن بارهایی که سبزی تازه باغچه ات را برایم میچیدی ومیفرستادی  و یا در میهمانی هایم نمیگذاشتی ماست بخرم و  ماست خانگی وخوشمزه خودت رابرایم میاوردی بدون اینکه حتی انتظار داشته باشی قاشقی غذا از غذاهای میهمانی ام برایت بفرستم یا تو را هم دعوت کنم که اگر هم میکردم نمی آمدی و بزرگوارانه میگفتی  وقت زیاد است راحت باشید ...... من تمام آن بارها برای سلامتی تو و سالم ماندنت دعا کردم و خدا را شکر کردم که  تو را دارم تو را در کنار پدر و مادرم و گاهی حتی شاید کمی خیلی کم بالاتر از آن ها میگذاشتم چون تو وظیفه ای نداشتی و من فرزندت نبودم تا از سر مهر مادری خودت را اینگونه فدایم کنی. میدانی من هم گاهی حس میکنم با تو که هستم گذشت زمان را نمیفهمم.من هم چنان غرق بودن با تو میشوم که یک لحظه  سرم را بلند میکنم و میبینم همسرم با لحنی شوخی میگوید این حرف های شما دو نفر پس کی تمام میشود؟ و تو میگویی باز ما دو دقیقه نشستیم و این پسره سر رسید!!!!! و به من چشمک میزنی و  میخندیم.در این دنیایی که حرف زدن از عشق  و مهربانی باعث میشود عده ای خیال باف و رویا پردازت بخوانند من تصمیم گرفتم از تو بنویسم.... از تو که جواهر من هستی......مشوق من هستی درهمه زندگی ام و دعاهایت دلگرمم میکند و لبخند هایت امیدوارترم.

میدانی چرا اینهمه رشک انگیز وار !! با من خوبی؟ چون من به تو فرصت دادم آن کسی که همه عمر دلت میخواست باشی بشوی برایم.من بدون هیچ پیش داروی و زمینه ذهنی تو را به دنیایم راه دادم و اعتمادت را جلب کردم و نشان دادم ارزش اعتماد و محبتت را دارم.من حتی اگر از خواهر خدم هم گله ای در دلم باشد فقط به تو میگویم و حتی ممکن است رویم مشود به همسرم بگویم و تو همیشه با مهربانی اول به همه درد و دل هایم گوش میکنی  و بعد میگویی عزیزم! شما فقط دو تا خواهر هستید نه صد تا! نگذار این دل چرکین بودن ها  تو رااز او دور کند و به شوهرانتان فرصت دهد پشت سر خواهر دیگر حرف بزنند و بعد شماره خواهرم را میگیری  و پس از حال و احوال پرسی گرم گوشی را به من میدهی و با اخم میگویی دیگر نشنوم! و من با مهربانی که ازر تو یاد گرفته ام در تمام این مدتی که با تو بودم با او نیز  گرم و مهربان صحبت میکنم و همان ذره غبار را هم از دلم بیرون میکنم چون تو با کینه مخالفی و همیشه میگویی ذره ذره این غبارها ست که قلبت را می پوشاند و وقتی به خودت میایی زیر سنگینی نفرت له شده ای!

چقدر خوشحال میشوی وقتی با غذا. کیک یا دسری که خودم به شوق شنیدن تعریف های بی پایانت دوان دوان برایت میآورم  از راه میرسم و تو با افتخار به همه میگوییکه من غذاهای  هر روزه را هم چنان آب و تاب میدهم و تزیین میکنم که آدم هوس مسکند ظرفش را هم بخورد! و من غرق غرور میوشم از داشتن تو.میدانی! هرگز فراموش نمیکنم صدایت را آن روز که در اتاقت تلفنی داشتی با دوستت در شهر دیگر صحبت میکردی و به او میگفتی نمیدانی خانم سرهنگ!که اگر این دختر با من و در زندگی من  نبود من دیوانه میشدم زیر بار زندگی و بودنش و خنده ها و شیطنت هایش مرا امید میدهد و بعد کمی آرام تر گفتی باور کن گاهی فکر میکنم از دختر خودم هم بیشتر دوستش دارم! و من یواشکی آمدم پشت در اتاقت و یکهو پریدم داخل و یک پخخخخخخخخخخ بلند گفتم و تو دستت را روی قلبت گذاشتی و گفتی اوههههه اوههههه نمیدانی تازه مرا سکته هم میدهد و فالگوش هم میاستد ورپریده بلا نگرفته!!!! و غش غش میخندیدی و من یک آن با خودم میگفتم  یعنی این همان هیولایی است که بعضی ها از تو برای خود میسازند و براساس آن سرمشق   خط یعدی را جلو میروند؟

یادت هست آن روزی که زنگ زدی وهنوز سلام نگفته بودم گفتی چیزی شده دختر؟ و من هر چه کردم نتوانستم از تو پنهان کنم وپس از مدتی اصرار از زیر زبانم کشیدی که همسرم قصد دارد خانه ای که ثبت نام کرده بودیم را بفروشد و وقتی شنیدی که همسرم  انقدر برایم عزیز است که هیچ نگفته ام به او و دارم میگذارم تصمیمش را اجرا کند  چون توان دیدن ناراحتی اش را ندارم به فاصله یک ساعت بعد  خودت و شوهر مهربانت آمدید خانه امان و صدایت را روی شوهرم بلند کردید که مگر این دختر بی صاحب است که  هر بلایی!!! میخواهی سرش میاوری و حالا که پدر و مادرش او را به توسپرده اند مگر ما مرده ایم که تمام پس اندازتان رامیخواهی به باد دهی و حتی صلاح مشورت هم  با کسی نمیکنی و بعد شوهر مهربانت فردای همان روز  با پاکتی پر از پول آمد خانه مان و گفت قرض کرده ام برایتان.هر وقت داشتید بدهیبد و تو هم گفتی دختر! نبینم دیگر تنهایی کنج اتاقت بنشینی و ماتم بگیری ومرا بی خبر بگذاری! و شوهرم فقط نگاهم کرد و گفت خوششششششش به حالت! خیلی پشت تو هستند انگار! و  وقتی شما رفتید مرا بغل کرد و گفت تو چرا این ها را بهخودم نگفتی عزیزم و من آرام گفتم وقتی دارم بال زدن هایت را در قفس میبینم چطور بگویم راضی نیستم و همسرم مرا محکم تر به خود فشرد و من فقط گفتم باور کن نمیخواستم بهشان بگویم ومثل همه این ما هها و سال ها  قانون زندگی مان ((خوشی مان برای خودما ن و   مردم اما  غممان فقط  برای خودمان باشد)) را رعایت کردم ولی او زیرک تر از من است وحتی صدایم مرا لو میدهد و بعد پشت سر تو گفتم انگار از پشت تلفن هم مرا میبینی و صدایم را نگاه میکنی.....

.

.

.

.

.

.

.

.

و حالا امروز که روز تولد من است و دیشب که به میهمانی کوچکم آمدی و مرا غرق شادی کردی با هدیه های مهربانی ات برای تو این پست مخصوص را میگذارم هر چند میدانم هرگز  آن را نخواهی خواند چون تو سواد نداری ولی  میخواهم همه بدانند تو خیلی بیشتر از علامه های دهر این دنیای کوچک معرفت و محبت داری و در انتها فقط میگویم: مامان جون عزیزم!مادر  شوهر مهربان و دوست داشتنی من! عزیز من! بیشتر از رشته های سپید مویت که به اصرار من رنگ میکنی تا زیباتر شوی دوستت دارم و از خدا میخواهم تا من زنده ام حضور گرمت کنارمان باشد و محبت های  بی پایانت را بتوانم جبران کنم چون من وتو معتقدیم  زندگی آن حقیقتی  است که خودمان میسازیم نه آنچه همه دنیا در باره اش  تئوری میدهند ......

پس به پاس همه خوبی هایت یک  بوسه بر دستان مهربانت که خود خوبی و همسری به این خوبی و مهربانی  به من هدیه دادی.

                                  قربانت

عروس همیشه  شیطان و بلای تو

                                                                                                             صمیم

 

نظرات 45 + ارسال نظر
مامانعمادوعمید یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 19:59 http://www.amid83.blogfa.com

خدا حفظشون کنه.خوش به حالت من که در حسرتش موندم اینقدر دست وپازدم اما نشد .

هدهد جمعه 28 مرداد 1390 ساعت 17:07

صمیم جون با بغض این نوشته قدیمیتو خوندم
تو آغاز این راهی که هستم من دارم به این نتیجه میرسم سادگی و مهربونی خونواده شوهر چقد مهمترا ز پول و کلاس طاقچه بالا گذاشتنه
تو این شبای عزیز اگه حرم میری برای من و همراهمم خیلی دعا کن عزیزم
سلامت باشی

پریزاد چهارشنبه 26 فروردین 1388 ساعت 09:55 http://zehneziba16.blogfa.com

چقدر لطیف....

روناک پنج‌شنبه 29 فروردین 1387 ساعت 13:21

سلام.من امروز شما رو پیدا کردم.چه وب جالبی.منم دوست دارم بنویسم اما بلد نیستم چطور باید وب درست کرد!من فوق ادبیات دارم.راستی اسم شوهر منم علی است و ضمنا مامان مهین مامانش عین مادرشوهر شماست.اگه بهتر نباشه.!امیدوارم همیشه شاد و خوش باشین.راهنمایی یادتون نره!

چه عالی.چه خونواده خوب و شادی حتما.
یه سرچ تو گوگل به عنوان آموزش وبلاگ نویسی خوب جواب میده.
خیلی راحته به راحتی باز کردن اکانت تو یاهو
ممنونم عزیزم

حدیث یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 23:00 http://www.shekayatnameh.blogsky.com/

سلام خانم صمیم.. من گاهی وقت ها به وب شما سر می زنم. و همیشه با خوندن خیلی از پست هاتون به خودم گفتم ایکاش همه جوونا در مورد خیلی از مسائل مهم زندگی مثل شما فکر می کردن. این پستتون خیلی عالی بود. می خوام بگم دخترام بخوننش تا بفهمن ویاد بگیرن که در آینده اگر عاشق کسی شدن٬ یادشون بمونه که اون معشوق آفریدگاری به اسم مادر داره که حرمتش خیلی واجبه. تولدتون هم مبارک. سالها در کنار همسر و مادرشوهر مهربونتون به خوشی زندگی کنید.

خانمه یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 11:21 http://he-and-she.blogfa.com/

نوروز مبارک . دلت بهاری و سالت پر از شادی و سلامت صمیم جان .
چقدر پر از انرژی مثبت بود . خدا سایه ایشون رو بالای سرتون حفظ کنه .

الهام شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 14:43 http://www.blackpencil.blogfa.com

سلام مهربون. امیدوارم همیشه زندگی بر وفق مراد باشه و سلامتی هدیه ی همیشگی زندگیت.

سلام عزیزم
ممنونم از آرزوی قشنگی که کردی برام.

یه دوست جدید شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 14:19

سلام
خوش به حال " تو" و خوش به حال " مادر شوهرت"
هر دو تون خوبید وگرنه این رابطه به این زیبایی هیچوقت شکل نمی گرفت :)

نگاه تو هم زیبا بود.
ممنونم

رها(ستایش) شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 13:57

تولد این انسان بزرگوار و مهربان مبارک

نگاه به چپ و راست میکنیم!!!!
با من بودی الان یعنی؟!!!
فدات شم.مرسی.

بشری شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 13:46 http://boshraa.blogsky.com

واقعاً‌ قشنگ بود... انقد قشنگ که نمی دونم چی بگم...
جز اینکه کل متنتو کپی کردم که داشته باشمش و بخونمش. حتی سعی کنم از همون اول یه نگاه قشنگ و جدید دیگه به افراد داشته باشم
ممنونم ازت

متشکرم عزیزم.تو لطف داری.

X شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 11:06 http://stillness.blogfa.com

باید دست به دامنت شیم؟ التماس کنیم؟ گریه کنیم؟ بزنیم توی سرخودمون؟ چه کار کنیم که آپ کنی؟

گریهههههههههههههههههههه
آخه من درم آپ میکنم و کامنت جواب مبدم دیگه!!!!!
بزنم خودم رو بکشم دیگه وقتش رسید انگاره!!!!!!

پرند نیلگون شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 10:39

سلام صمیم عزیزم
سال نو و تولدت به خودت و همه عزیزانت و همه اونایی که دوستت دارن مبارک !
همه آرزوهای خوب و بزرگ و بارو نکردنی تقدیمت . از ته دلم برای خوشبختی و سلامت همیشگیت دعا می کنم وقتی این نوشته های فوق العاده ت و می خونم . اینا خوندنش جای حسودی داره ولی من خیلی خوشحال می شم . واسه این که خیلی خاصن و نشونه چیزای بزرگ و مهم . این که آدمای خوب و فهیم و ..... زیادتر از اونی هستن که فکر می کنیم ........
خدا همه عزیزانت رو برای تو و تو رو برای اونا حفظ کنه و همیشه از بودن در کنار هم لذت ببرین .
خیلی دوست دارم یه بار هم شده تو و مامان جون نازنینت رو ببینم از نزدیک و باهاتون حرف بزنم . خیلی !
بهترین ها تقدیم تو شیطون بلای دوست داشتنی !
بابت همه خوبی هایی که داری و همه زیبایی ها و خوبی هایی که خدا بهت هدیه داده و اطرافتن هم بهت تبریک می گم .
بوس تولد
بوس عید
نیش

سلام پرند جون
بابت همه تبریکات زیبات ممنونم عزیزم
بهترین ها هم برای تو وخونواده ات
ما هن مثل همه آدم های روی زمین هستیم فقط با کمی ته رنگ آبی تر...... نه زیباتر و نه خاص تر قربونت بشم من.
بوس.

[ بدون نام ] شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 10:32


چقدر خوبه که به کسی این همه احساس داشته باشی.
خدا حفظشون کنه
مهسا

مرسی!
واستا یه دقیقه!تو میراث فرهنگی من نیستی اینقدر آسه میای و آسه میری این روزا!؟
تبریک عزیزمممممممممم

تقویم صبورا شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 09:47 http://saboorajanam.persianblog.ir

صمیم جان سلام
تولدت مبارک
خوشحالم که مادرخوبی پیدا کردی!
تو ارشیو نوشته هات که راجع به مادرهمسرت مینوشتی واینکه چقدر برات عزیزه... خیال میکردم ... سعی میکنه کمتر برخورد صمیمی داشته باشه تا مشکلی پیش نیاد.... ولی حالا میفهمم که اون با احترام به بزرگترهای خودش....مادر شوهرش....احترام عروساشو .....بخصوص شما را گارانتی کرده .....خوشحالم.....الگوی خوب داشتن همیشه تو زندگی لازمه.....اونم تو دوره ای که معمولا برخوردها را به خاطر خدای نکرده پیش امدن حرف وحدیث کم می کنیم ....شنیدن از رفتار یه نمونه چیز قشنگیه!
من هم به مادرهمسرتون وهم به شما تبریک میگم....

ممنونم صبورا جون
لطف داری
من از اون یک الگو برای رفتار با خودش درست کردم.
متشکرم و متقابلا تبریک میگیم ما هم برای داشتن شما

سارا شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 09:35 http://attitmani.blogfa.com

صمیم عزیز و مهربانم
آرزوی سالی همراه با سلامتی شادی آرامش و شیطنت رو برات دارم
خدا مادرشوهرت رو حفظ کنه و صحیح و سالم نگه داره
تعطیلات خوش بگذره

سلامممممممممممممم سارا جون!خوبی؟
عروسی مروسی که هنوز برگزار نشده.شده؟
بیام ببینم چه خبراست اون ورا!
بوس.

قاصدک شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 08:07 http://www.shirazek.blogfa.com

سلااااااااااااااام
تولدت مبارک شیطون بلا
برام خیلی قشنگ بود.هم نوشته ات و هم اینکه پست تولدت رو به مادر شوهرت اختصاص داده بودی.بوس

ممنونم عزیزم.

محمد شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 01:28

سلام
بهت تبریک می گم وبت حیلی قشنگه یه چی بگم باورت نشه صمیم خانوم !
۴ ساعت پا وبت نشستمو یه کله دارم می خونم الان صدا مامانم در اومد که نمی خوای بخوابی ؟ کلی از پستا رو خوندم
میدونستی خیلی ناز و دوست داشتنی می نویسی ؟
من که دیگه از خواننده های پر و پا قرصت شدم .
آرزو می کنم هر لحظه تو و علی جون واسه هم عزیز تر بشین .

متشکرم.
۴ ساعت خیلیه.ممنو که اینهمه وقت گذاشتین و لطف دارین به ما.

خانومی شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 01:13 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

سلام خانوم خانوما تولدت مبارک ببخش دیر اومدم بگم
خدا نگهش داره مادر شوهرتو برات ...
خیلی خوبه که قدرشو میدونی

قربون تو بشم من.
مرسی عزیزم.

گلناز شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 00:21 http://golehamishehbahar.persianblog.ir

:)پس هم خوش به حال تو و هم خوش به حال خانوم که عروسش قدردانشه.اون ندونه ولی ما که خوندیم و فهمیدیم...سایه ش تا سالیان زیاد بالا سر شما باشه:)

به من اطف داری تو
همینطور شما همیشه شاد و پاینده

مریم پاییزی جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 20:33 http://man0o-del.blogfa.com


صمیم جونم تولد قشنگت رو تبریک میگم عزیزم . امیدوارم سالهای سال کنار همسر مهربونت و زیر سایه ی بزرگترا من جمله مادر شوهر فرشته ت با عشق روزگار بگذرونی
بووووس

چه آرزوی قشنگی برای من کردی.
ممنونم و همین طور برای شما.
فدات شم.

کاوه - روزمرگی جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 19:14

سلام صمیم عزیز

سال نو رو به خودت و همسر گرامیت تبریک میگم.
شاد باش و شاد زی - دیر باش و دیر زی .

میدونی صمیم عزیز. گاهی کسانی هستند که دراوج اینکه نیستند ولی همیشه هستند .
چهره شان علی رغم اینکه نشانی از زیبایی ندارد ولی تو زیباترین و مهربان ترین چشم ها و لبخند را درون مشاهده میکنی.

و دستاشون علی رغم اینکه ردی از نرمی و لطافت نداره همیشه نوازشی لذت بخش هدیه میکنه.

امیدوارم همیشه سایه بزرگشون گسترده باشه بر زندگیتون.

به روزم- شاد باشید.

ممنونم.دقیقا همین طوره.
خدا قسمت شومام بکنه الهییییییییییی!!!!!
با سر روانه شدم الان!

[ بدون نام ] جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 19:14 http://http://porseshe87.blogfa.com/

سلام صمیم خانم ازتون یه خواهشی داشتم به وبلاگم سر بزنین اگه جوابی برای سوالام دارین خواهشا جواب بدین ........من خیلی وقته وبلاگتونو می خونم و.لی خیلی کم نظر گذاشتم ...ممنون میشم اگه جواب سوالامو می دونی راهنماییم کنی چون احساس کردم یه خانمی ازت سوالامو پرسیدم.....l

سلام عزیزم
ممنون.
باشه باشه.دارم میام ببینم چیه.نگران شدم یهو.

نیلوفر جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 17:53 http://nilouyee.blogfa.com/

سلام.
تولدت مبارک صمیم جون.ایشالا صد سال زنده باشی.
از طرف من مادرشوهرت رو ماچ کن.
خوش باشی.

مرسی عزیز دلم.
اینم یه ماچچچچچچچچچچچچچ گنده!
خوب بود؟
گذاشتم تو ماکروفر!!
قربونت.

یاسی جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 16:29 http://www.yaasi.blogfa.com

تولدت مبارک خانوم خانوما که اینقدر خوبی ...:*

فدات یاسی جون
مرسی.

یاسی جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 16:27 http://www.yaasi.blogfa.com

ببینم تو همش باید اینقد احساسی و قشنگ بنویسی اشکم در بیاد؟ صمیم برای منم دعا کن...خیلی خوشحالم اینجارو می خونم...خدا بهت ببخشه شوهرت رو ...مادر شوهرت رو....دعا کن منم بتونم تو زندگیم خوشبختی رو لمس کنم...اینجارو که می خونم دلم هوس میکنه .....

انشالله زود زود هوست محقق بشه خانوم بلا!
چشمک!

تارا جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 15:50

سلام صمیم جونم عیدت مبارک
انشاالله سال جدید سال سرسار از عشق و شادی برای تو و همسرت باشه عزیزم
خدا همه ی مادر شوهرهای مهربونو حفظ کنه مخصوصا مادر همسره تو و مامان جون خودم.
عاشق باشی
اینجاشم خصوصی واسه خودت. می تونی مادر شوهرتو تشویق کنی برن برای سواد آموزی.مادر شوهره منم الان 4ساله که شروع کرده درس می خونه خوبم پیش میره هرچند من مثلا خبر ندارم آخه شوهرم دوست نداشت من بفهمم شاید فکر میکنه جلوی مامان بابای من که پزشکن خیلی بده که بگه مامان من بی سواده.برای من که مهم نبود اون شعورش صدبرابر مدرک دکترا می ارزه ولی برای اینکه شوهرم ناراحت نشه به روی خودم نمیارم اشکالای درسیشو رفع می کنم ولی قراره شوهرم نفهمه که من می دونم خلاصه شده مثل یه بازی حالا نمی دونم چی شد اینو واست تعریف کردم .

میگم انقدر زیبا بود که حیفم اومد تاییدش نکنم.
راه خوبیه.فقط باید بهشون بگم که خودشون رو بیشتر باور کنن.
از اون لحاظ مشکلی ندارم با همسرم.با هم رو هستیم.
قربونت عزیزم.

فوزیه جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 14:27

سلام.خدا سایشو از سرت کم نکنه.نصیب بقیه دوستان هم بشود.امییییییییییییین!!!!
تولدت هم مبارک
بوس بوس

ایشالله
مرسی.
لطف داری عزیزم.

ژ یگولو جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 13:34

سلام صمیم جان...

خوبی عزیز؟؟

تولدت بود جدی جدی؟؟ تولدت مبارک پس خانوم خانوما...

خیلی تبریک میگم بهت عزیز...

در ضمن این پستتم همه احساساتی که داشتی و بیان کردیا.. معلومه که دقیقا حسای واقعیتو نوشتی..

صمیم کامنتای من خصوصیه ایا ؟؟؟ چرا پس من نمیبینم...

سلام
آره بابا ۷ فروردین متولیده شده بیدم!!!
نه! اون یکی انگشتم رفت رو سیم یهویی ژاک شد!!!!
یه جورایی نمیشد دیگه!
ممنون.

مهرو جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 10:54

سال نو مبارک
تولدت مبارک.
تو مثل یک نیروگاه اتمی هستی . چرا؟ چون بر از انرژی مثبتی و به همه هم نور و گرما می دهی. با یک اشارت هم منفجر می شوی.و آسمان را درخشان می کنی./ممنون

مرسی.
راستی کیکم هم زرد بود! پس نیروگاهه تکمیله دیگه!!
فدات!

شقایق جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 10:34 http://red-sea.persianblog.ir

سال نو مبارک / تولدت مبارک / قالب نو مبارک اینم سه تا بوس برای هر کدومش جدا جدا :* :* :* :)

قربونت شقایق جون
راستی منم تبریک که همه چی تموم شد و شدی دکتر واقعی!(چشمک!)
قربونت بشم من که اینقدر خوبی شقایق.
بوس به توان خیلی!

نگاهی نو جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 09:04

خیلی زیبا نوشتی عزیز
من هم رابطه بسیار خوب دختر و مادری با مادر شوهرم دارم

خیلی خوشحالم
الهی شکر.
و مرسی.

آزاده جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 08:57 http://Azadeh-mahan.blogfa.com

سلام تولدتون رو تبریک میگم
با خوندن متن یاد مادرشوهرم افتادم فقط حیف که خیلی ازش دور هستم .خدا این مادرها را حفظ کنه

ممنونم عزیزم
انشالله بتونی زودتر نزدیک بودن بهش رو حس کنی
خدا همه شون رو حفظ کنه.
ممنونم .

سلام صمیم مهربون...
برم بخونم بیامممممممم

بدو بدو.....
مرسی.

لیلی پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 22:38 http://ab5648li.blogsky.com

حتما تو خودت اینقدر خوبی که همه رو خوب میبینی !
همیشه خوشبخت باشی.

ییلاق ذهن پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 22:10 http://zehn.ir

چه پست خوشگلی بود :) چقدر خوشم اومد هی وسطاش مو به تنم سیخ میشد از اینهمه بزرگواری این زن خدا حفظش کنه :)

مدی پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 20:21

سلام
صمیم جون تولدت مبارک

چه زیبا در مورد مادر شوهرت نوشتی. امیدواارم همیشه سلامت باشن و خوش.
مادر شوهر من هم بنده خدا خیلی خوب و مهربونه.

افرین به همه عروس ها و مادر شوهر های خوب(گل)

خانوم زیگزاگ پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 17:39 http://Daily.30n.ir

وااااااااای
بخدا مو به تنم سیخ شد!
اینقد دلم میخواد منم یه همچین مادر شوهری داشته باشم
امیدوارم همیشه سایشون بالا سر خودت و همسر مهربونت باشه :*
قدرشو همیشه بدوووون .

patriot پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 17:02 http://iran-patriot.blogfa.com

سلام
تولدت مبارک
هی ما کامنت بزاریم هی شما نیا تو وبلاگ ما
ببین حالا که تولدت شد بیا یه سری به ما بزن
خدا خوب کسی رو قسمتت کرده صمیم خانوم
اگر مادر من هم وبلاگ مینوشت شاید همین مسایلی که گفته بودی را برای مادر شوهر خودش مینوشت
همیشه سلامت باشید و در کنار هم باشید
پس تا بعد
فعلاpatriot

سحر پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 16:41

اصولا این دختر شمالیها در تور کردن پسر و فرار کردن و کلا ساختن داستانهای عاشقانه مهارت خیلی خاصی دارند.

هما پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 16:09

صمیم جان سال نو و تولدت مبارک.می دونم که شما من رو نمشناسین ولی من هر از چندی میام اینجا و از خوندن نوشته هات لذت می برم.چقدر خوب در مورد مادر شوهرت نوشتی.خدا همیشه براتون نگهش داره.اینو که خوندم یاد مادر شوهر خودم افتادم ؛ اونهم یکی از بی نظیر ترین مادر شوهر های دنیاست. من از صمیم قلب مامان صداش میکنم و اگه دروغ نباشه بیشتر از مادر خودم دوستش دارم.برای مادر شوهر خودم و شما و تمام مادر شوهرهایی که سنگ صبور و دوست عروسهاشون هستن آرزوی سلامتی میکنم و امیدوارم همیشه سایشون بالا سر پسرها و عروس هاشون باشه.

X پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 11:44 http://stillness.blogfa.com

چه عجب آپ کردی! بابا از این پستای احساسی نزن اشکمون در میاد! تعطیلات خوش میگذره؟

نیلوفر پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 06:30

صمیم جون خیلی قشنگ بود...
واقعا هم خودت هم مادر شوهرت گل هستین عزیزم...

شیطونک شاکی پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 02:23



صمیم جان می گم مادرشوهرت دیگه پسر نداره ؟ من دختر خیلی خوبیما ! (نیش)

به جون خودت (نیش)





بستنی زیاد بخور

موفق باشی

دنیا پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 01:07 http://www.donya-1369.blogsky.com/

سلام اگر مایل بودید سری هم به کلبه ی درویشی ما بزنید
اگر با تبادل لینک موافقید منت بر ما گذاشته اید

پیشول پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 00:44 http://mahak-va-pishoo.blogsky.com/

سلام صمیم جان
داشتیم رد میشدیم دیدیم نو شدی گفتیم یه سلامی عرض کنیم

هنوز نخوندم آبجی بخونم بعد میام

شاد باشی. فعلا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد