من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

فعلا!

سلام .کامنت ها محفوظن.یه چند روزی نمینویسم....حالم  خوبه.

نظرات 24 + ارسال نظر
سحر دوشنبه 19 آذر 1386 ساعت 12:08

Ok.

قبول هیچ اشاره ای نکردی.
بابا من رفتم وب رپیمیتو خوندم دختر تو با خودت چی کار کرده بودی 105 کیلو توروخدا یه وقت ارادت ضعیف نشه من جای تو می ترسم وقتی هم نرمال شدی باز خیلییییییییییییییییییییییییی مراقب باش فکر کنم تو استعداد ختصی داری که قبلا هم 25 کیلو لاغر شدی اما باز...
دختر فردا میخای نی نی دار شی تو .
حال من همش داشتم به اون جوجه بازیو کفتر بازیت با علی فکر می کردم گفتم این شوهر بنده خداش قد و وزنش چه قدر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
صمیم جان تو فوق العاده آدم با جنبه ای هستی و من احساس می کنم یه دوست فوق العاده خوب پیدا کردم بارها شده من کامنتهایی مانند اونچه برای تو گذاشتم برای دیگران گذاشتم اما در جواب فوق العاده بی ادب بودن حتی گفتن دیگه نیا وب مارو بخون اما تو واقعا من رو قانع کردی تو سعی کردی بفهمی چرا من اینطوری فکر کردم و صادقانه جوابمو دادی ازت ممنونم
بوس بای

سلام سحر جون
سوت زنان!!!!همچین هم چاق نبودم ها!!
ممنونم که مواظب و نگران منی.قربون تو.
تو هم لطف داری قربونت.من یه جاهایی لازم میبینم کمی توضیح بدم و دوست ندارم خواننده فک کنه بهش توهین میشه.میدونی بسته به موقعیت اون طرف بوده.شاید اون لحظه حالش خوب نبوده.تو هم کار خوبی میکنی حرف دلت رو مینویسی.
محبت داری عزیز.بوس.

[ بدون نام ] دوشنبه 19 آذر 1386 ساعت 10:59

it is a yek adad soal
اون عکسه که برات میل کردم رو دیدی؟اصلا شبیهت بود؟
ممنون از جواب اون یکی سوال.مهساهه

مهسا گرفتی مارو؟بزنم داغون کنم اون عکس مکسه رو!!!
من که جواب این یکی رو اول دادم.بعد باز بیا و بگو خب این از سوال عکسی ام!حالا بگو چش و ابروی شیرازی چه جوریه؟!!!
خب؟

همدل دوشنبه 19 آذر 1386 ساعت 10:57 http://hamdellife.blogsky.com

سلام صمیم جون زودی بیا دلمون تنگ شده برات

دارم میام قربونت.
ممنون.

شکیبا دوشنبه 19 آذر 1386 ساعت 10:09 http://shakiba-a.blogfa.com

صمیم عزیز سلام
من مدت زیادی که وبلاگ شما رو می خونم (قبل از اینکه خودم وبلاگ داشته باشم) .
تا حالا ندیده بودم این جوری تاخیر داشته باشی. نگرانت شدم. امیدوارم که همه چی خوب باشه.
خوشحال می شم که به وبلاگ من هم بیای.
همیشه شاد باشی.

سلام.ممنونم.
خدمت رسیدیم بانو.

شیطونک شاکی یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 16:05

زود بیا

(گریه)


بستنی زیاد بخور

موفق باشی

اوکی.

[ بدون نام ] یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 14:52

سلام.
احوالات؟
هو آر یو تودی؟
پلیز دونت بیت این تو آور حال.
یعنی جون مادرت نزن تو حالمون.
حالینگ؟احوالینگ؟
چی شدی تو؟اگه کسی اذیتت کرده فقط عکسشو بده ،اونوقت عکس پاره پاره تحویل بگیر!
نبینم غم تو دلت نشسته باشه گل من.
منتظر سوتی خوشگلات هستم به شدت.
یادم باشه زیر بارون برات دعا کنم که دیگه این مدلی نشی.
هیشکی دوست نداره این مدلی ببیندت ها.
حال منم این روزا زیاد خوش نیست.از شدت فکر زد به دست و قلب و کتف و همه رو ناکار کرد.اما الان خوبم فقط امروز زده به کلیم.گلاب به روت روم به دیفال مشکل خم شدن در دستشویی دارم!!!
زیاد فکر نکن.زندگی که فکر کردن نداره.(دیگ به دیگ چی می گفت؟)
اما جدی می گم ها.فکر بده.فکر نکن.تو حال زندگی کن.زندگی خیلی سادس.فقط خدا رو فراموش نکنی همه چی حله.اگه الان یه چیزی رو برات نخواد مطمئنا داره یه چیز بهتر و قشنگ تر رو برات آماده می کنه.
راستی راستی
بازم که جواب منو ندادی.اون عکسه که برات میل کردم رو دیدی؟اصلا شبیهت بود؟
اما ممنونم از اکسپلنیشین چش و ابروهه.مرسی واقعا ولی از ۲ نمره فقط یه نمرشو گرفتی چون یه نمرش مال مثال بود که نزده بودی.یه مثال بازیگری چیزی پنیری...
مهسا خله.
پی نوشت:الان دیدم که نوشتی حالم خوبه.نمی دونم چرا خوندم حالم بده.
منفی باف شدم ها.خل شدم واقعا.
ولش کن بابا.فکر کنم داشتم به خودم دلداری می دادم.

سلام.خوبی.
ببین اون دختره مرجان محتشم فک کنم مدل ابرو و مزه های بلند و حالت نجیب چشماش شاید بتونه حالیت کنه من چی میگم.

مستانه یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 14:06 http://shahzadesharghi.blogfa.com

سلام
وب جالب و خوبی داری
به من هم سر بزن
خوشحال میشم

اوکی.

شراره مامان بردیا یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 13:55

خب خوشحالم که کامنتارو تایید کردی دختتتتتتر.
راستی اون داستان ۵شنبه رو نوشتم.تقدیم به صمیم عسیسم.
راستی سلی ی ی ی ی ی ی ییییم.(چشمک)

سلی ی ی ی ی عزیزم.
دارم میام تا بخونم.

ٌصمیم یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 13:18

به نیلوفر عزیزم!
شرمنده چون میل زدن خیلی وقت گیر بود اینجوری راحت ترم!
ببین کلا الان بعد از بحث علاقه به رشته بحث کاربدی بودن و بازار کار هم خیلی مهمه اگه کسی بخواد بعدش دنبال کار بگرده!
اون دانشجویی که الان گفتی ترم پنجه هنوز وقت برا جبران داره.تغییر رشته که مال ترم سه هست و اگه الان تغییر رشته بخواد بده خیلی عقب میمونه چون درسایی که به رشته دوم مربوط نیست همش میسوزه و حساب نمیشه تو گذراندها!سه ترم پشت سر هم یا چهار ترم با فاصله منجر به اخراج دانشجو میشه.الان اگه رشته مورد علاقه اون فرد که پایین تر هم ممکنه باشه بازار کار نداره و به قول دوستت آینده هم نداره ولی فقط علاقه هست ارجحیت داره به رشته ای که علاقه نداری.فقط دقت کن که خیلی وقتا یه اسم یه عمر آدم رو تو این مملکت مهندس پروز و دکتر گو!!! ضمانت میکنه.طرف مبره خودشو میکشه و یه رشته لیسانس میخونه که دوست داره بعد هی میگن بلاخرخ میخوای مهندس چی بشی؟!! من توصیه میکنم اول با اساتید همون رشته ای که داره میخونه مشورت کنه چون بازار کارش رو اونا شاید بدونن بعد در مورد اینرشته بیشتر تحقی ق کنه چون خیلی وقتا دو تا استاد بد یا شرایط بد خود دانشجو باعث میشه فک کنه رشته رو دوست نداره!مشروط شدن هم اصلا به مفهوم مرگ و عذاب نیست که! مهم اینه که ترم الان و بعدن رو هم خوب درس بخونه و جبران کنه.
الان بهترین کار مرور درس های این ترمه تا معدلش کاهش پیدا نکنه و بعد هم پیش اساتیید و اهل فن رفتن.
موفق باشی عزیزم.

سارا یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 10:27 http://attitmani.blogfa.com

ای کلک حتما می خوای بری عروسی

سلام
نه جون خودم.
کارم خیلی زیاده این روزا.
قربون تو.

سحر یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 08:03 http://COMETOTELLYOU.BLOGFA.COM

باشه منتظر می مونیم . زود برگرد صمیم جون :(

ممنون.زودی میام.

زهرا یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 07:54

سلام انشاالله که خیره

آره خبری نیس قربونت.

خانومی یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 01:25 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام صمیم کجا ؟
دلم برات تنگیده
ایشالا همیشه خوب باشی کجاایی بدو بیا
من طاقت دوریتو ندارم

سلام
عزیزم همین جاهام.
دارم کامنت جواب مبدم.

امین یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 00:15 http://www.ketabe-zendegim.blogsky.com

سلام
خدایی تو نیای بگی که حالت خوبه و یه چند وقت نیستی من یکی که از دلواپسی نمیرم حتمن سکته میزنم . حالا سکته که نزنم تب که میکنم . تبمنکنم حتمن یچیزیم میشه . مطمئن باش(نیش)
یک به یک

آخ آخ مگه نمیدونی من دارم میمیرم!!اونم از غلط های دیکته ای اون دفع ات!!!
تو هنوز فچ میکنی چیزیت نیس با این کارات؟!!!
بابا اعنماد به نفس!

پر یا شنبه 17 آذر 1386 ساعت 17:09 http:///sarzaminparya.blogfa.com/

امیدوارم همه چیز خوب پیش بره.

قربون تو عزیزم.

شراره مامان بردیا شنبه 17 آذر 1386 ساعت 16:14

سلی ی ی ی ی صمیم جووووونم
چرااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بوس بوس بوس

قربون اون سلی ییییی م گفتنمت بشه صمیم!
خوبی تو خانوم خوشگل درس خون!
بیکاز!
فدات شم!

T شنبه 17 آذر 1386 ساعت 15:01

هاهاها کلی از سوتیهای شما شاد شدیم و بدون بلیط خندیدیم عروسی خوش گذشت؟ ما که جمعه عروسی بودیم جوگیر شدم همش اون وسط مردمو له کردم و واسه خودم جا باز کردم که راحت قر بدم ما خانوادگی نه اینکه خیلی رقاصیم تازه جا هم می خوایم یه عالمه بعد اقاهه هم مجبور بود به خاطر من اون وسط عرق بریزه و ورجه ورجه کنه حالا عروسی کی بود؟ دخترخاله بابای اقای همسر!!!!! بعدش که اومدم خونه به شوشوم گفتم من دیگه نمیرقصم اخه چه ربطی به ما داشت که این همه وسط بودیم اونم میگه تو بیخیال نمیشدی می دونم باز دفه دیگه یادم میره و تو صف اولم منتظرم بیای از عروسی تعریف کنی

اون تیکه له کردن مردم توسط مونولکس محترمتون!!!! اندش بود!
اگه برم باشه!

optimist شنبه 17 آذر 1386 ساعت 14:00

سلاااااااااااااااام صمیم خانوم ، به‌ترین عروس !
خوبید ؟؟؟؟

ما اگر این‌جا نبودیم کجا باید می‌رفتیم ؟ با این همه نازنین بودن شما ؟؟
پست ‌‍"چشم‌هایم را زیر باران شستم .... " کلی مزه داد ، ممنون .
اقوام محترم شوهر جان حتماً کلی مشعوف شدن از دیدن شما و لذت فراوان برای ککی خوش‌مزه !
و می‌دونید چرا ظرف مرغ‌ها دمر شد تو سفره ؟؟ چون احتمالاً سفره تعجب کرده از غذای تازه ، بس که طفلک به بازیافت غذاها عادت داره !
همین !
سلامت و شاد.

سلام عزیزم
من که خیلی نازنینم! اینو که همه میگن جز این پسره!!!
آره کلی خوش بحالشون شد.

خدا نکشتت ! سفره تعجب کرد؟!!
اون شیکم علی یه که با اون غذاها عادت کرده!!!

بهار شنبه 17 آذر 1386 ساعت 13:40 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

کامنتامون و نخوریا... قول دادی. :)

اوکی!
قول!

پرند نیلگون شنبه 17 آذر 1386 ساعت 13:09

ایشالله خیر باشه
خدا رو شکر که خوبی
موفق و سلامت باشی
مراقب خودت باش

سلام.
مرسی عزیز دلم.
راستی حال دسته هه چطوره؟!!!

آهو شنبه 17 آذر 1386 ساعت 12:58 http://tarahiezendegi.blogsky.com

مثل اینکه ویروس ننوشتن همه جا پخش شده .

خدا نکنه.
من زود میام.اینقدر بی تابی منو نکنین!!

X شنبه 17 آذر 1386 ساعت 12:52 http://stillness.blogfa.com

چندروز یعنی چند روز؟



چرا جدیداً هرجا که میرم حرف از ننوشتنه! دلم میگیره...

سلام عزیزم.
زود زود میام.
دلت نگیره گلم.

کاوه - روزمرگی شنبه 17 آذر 1386 ساعت 12:28

سلام دوست عزیزم

امیدوارم مشکلی پیش نیومده باشه !!

این روزا بچه های وبلاگ هر روز یه شکی بهمون میدن .

اون از گیلاسی . اینم از تو

هیشکی هم به این فکر نمیکنه که اخه این دل صاب مرده ی ما نازکه . زود میشکنه و پرنگ پرنگ میشه.

هیشکی فک نمیکنه که اخه بابا قلب ما باتریئیه !

یا رب از ابر لطافت برسان بارانی

سلام کاوه خان.
نه من خدا رو شکر مشکل ندارم.گیلاس جون هم که به سلامتی اومد.
خدا باتری قلب شما رو هم بوتیکو بو تیکو خوب حفظ کنه الهی!!!!
اینجا که بارون میاد اونم چه بارونی!!

ملودی شنبه 17 آذر 1386 ساعت 11:01 http://melody-writes.blogfa.com/

همین که خوبی خدا رو شکر عزیز دلم.مراقب خودت باشو زودی بیا که دلم برای یه ریزه میشه بوووووسسسس گنده

باشه خاله جون!
بوس گنده ات منو کشتود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد