من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

دهگانه!!

 

 

امروز فقط پی نوشت داریم!!!!!!هر که ناشکری کند دیگر همین کوفت را هم نمینویسیم ها!!گفته باشیم از حالا!!

 

پ.ن.

 

1- سه شنبه عروسی  خواهر جاری جان است   که چون وسط هفته است  و فرداش هم باید کله سحر در اداره حاضر باشیم احتمالا نمیروم .چون اصولا از مهمانی رفتن آنهم از نوع عروسی دامبیلی دومبولیش در وسط هفته که نه راه پس داریم نه راه پیش!! خوشمان نمیاد!!

 

2-علت بیشتر اصلی  ما این است که برای یک فروند  عروسی وسط هفته ای که کسی هم از اقوام خاله جان اینامان !!!نیستند که  خیلی تو نخمان بروند و ما خوشنود شویم از تیپ خودمان!!!! دلمان نمیاید کلی پول لباس و بزک و دوزک بدهیم و.....وشب خسته مانده  بیاییم خانه و همه اش را به اب بسپاریم تا فردایش اخراجمان نکنند!!!

 

3- علت تر تر اصلی اش این است که مامان جانمان هم به علت مشغله نمیتوانند بیایند و حال نمی دهد!!! پس به تکه های کی به خودمان بخندیم!!!!!؟

 

4-دلمان از این میسوزد که مادر شوهر جانمان با خانم سرهنگ  به این عروسی خواهند رفت و ما را در البسه زیبایمان مشاهده نخواهند کرد!!!کلابه فقط دو سه بار با مادر شوهر جانمان به عروسی مشرف شده ایم که بسی باعث پز دادن ایشان به خواستگارهای قبلی  شوهرفعلی مان شد!!!و ما هم خوش خوشانمان شد که خدا را شکر دختر های سیاه وسوله و خشک و ریقو!!!! زن شوهر فعلی امان نشدند!!!(کور شوم اگر جوش خودم را میزد م!!)

 

5-باز هم دلمان از این میسوزد که خواهر بزرگه جاری جان (آن مجرده !) که نور چشم ماست و کلی شوخی داریم باهایش!!!!! آنشب همه را از خنده روده بر خواهد کرد و بی ما به او هم خوش نمیگذرد چون هر و کرش با ما وجود خارجی نخواهد داشت!!من  عزت بانویم را میخواهم!!!! کجایی عزت جون!!( اینجایش را عر بدل  از گریه فراوان بخوانید!!!)

 

6- یک جایمان امروز بد جور میسوزد!!!برای تمیز کردن میزمان نشیمنگاه  مبارک  آبدارچی نزدیک بود برود در کاممان و شیرین کام شویم!!! مردک دنده عقب آمدنش هم به میز تمیز کردنش میخورد!!!!احیف سیب هایی که هر روز تعارف حناقش میکردم!!!!!!!

 

7-ما در محل کارمان اصطلاحات من در اوردی هم داریم مثلا:

خانم فلانی!.من مقاله را چکیدم!(چکیده اش را نوشتم!) یا لطفا کمک کنید این را  بچکونیم!!!!(چکیده اش را نوشتن فرماییم!)(من متاسفم که  الان در اذهان شما کلمات همین طور معانی دیگرشان مرور میشود!!!!!!!)

این چکیدم گاهی به معنای چک کردن هم  استفاده می شود!! امروز من گفتم برنامه امتحانات را  چکوندم و تیکوندم!!(چک کردم و تیک هم زدم!!) حالا این تیکو...ندم را هم بسیار غلیظ گفتیم و  غبار!!سرخی شرم بر لپ های گردالی خودمان هم نشست!!! بعد یک جاهایی خشتک قافیه امان  تنگ میشود و آبرویمان  هووجور در آفتابه اداره بالانس پروانه میزند تا به گوش رییس برسد!!!مثلا به ان وسیله سوسولی که اسم و شغل مورد تصدی امان را روی میز  نشان میدهد میگوییم  جا آدم معرفی کن!!!!! و ما به اشتباه امروز داد زدیم چه کسی ((آدم جا کن!!!)) ما را برداشته است؟ و بعد دست و پا میزدیم در این مرداب توضیحاتمان  و بیشتر تا حلقمان فرو رفتیم در آن!!!!!ای همکار سبیلو خدایت نیامرزاد که این ها را در دهان ما انداختی!!!!

 

8- شب گذشته هر ژانگولر بازی ای از خودمان در اظوردیم که شوهر زبان درازمان!!!! استامبولی هفته پیش مانده را ((که دو بار گرم شده و درسته به یخچال بازگشته)) با جانم عمرم بفرما  کوفت کن بخور تا آب جوش نریختم رو مغزت علی جان!!!!!!نخورد که نخورد!! بعد گفت مگر از جانمان سیر شده ایم که این هایی که به خوردمان میدهی و بعدا از نوشته های وبلاگت میفهمیم چه به خوردمان داده ای را میل فرماییم!!! ما هم در مقابل چشمانش بشقاب را داخل ظرف زیر کابیتن مخصوص غذاهای این دستی!! ریختیم و گفتیم فدایت شویم ما!! خب نخور!دندمان نرم غذای تازه درست مینماییم برایت!!و تا پشتش را کرد سریع قابلمه حاوی استامبولی های در یخچال  وامانده!!!را ریختیم داخل میکسر و سوپش کردیم(مثلا!) تا امروز نوش جان کند و بگوید صمیم جان!! چقدر مزه سوپمان  این بار خوشمزه تر شده!! ممنونم و ما بگوییم غذایی که با عشق پخته شود مزه عشق هم میدهد همسرم!!!!!!!!!!!و او هم بغلمان کند و بگوید الهی بمیرم برایت که اینهمه کار میکنی و خرده فرمایش های مرا هم انجام میدهی!!!!و ما هم تو دلمان بگوییم مجبور بودم!!میفهمی؟!!!!! مجبور!!!!!!!!!!!!!!!

 

9- این شیطان پدر سگ!!! هنوز تف دهانمان روی نوشته مان خشک نشده ما را وسوسه میکند خودمان را به مراسم یین هفته برسانیم و حالی بدهیم به خودمان اساسی!! هر چند موقع عروسی جاری جان این خواهرهایش کچلمان کردند بس که ما را همچون روبات در وسط مراسم به رقص وادار کردند!!!!و ما هم جوگیر شدیم و فقط خدا خواست با آن وزنمان هوس کردی رقصیدنمان را کنترل کردیم!!!!!(نیس خیلی همین فارسی اش را بلدیم!!!!)

 

10- از همین حالا ما را برای شب چله بین دوستان و فامیل رزرو میکنند!!! خدا نیاورد برای کسی که اینقدر دلقک باشد که همه بدون بلیط به سیرک  مجانی بروند با  حضور ش!!!!! ضمنا در همین راستا مشتاقانه منتظریم در آن شب زیبا که هر سال بس که میخوابیم و صبح نمیشود!!!! کیک دست پخت خودمان را بریزیم در شکم ملت تا دیگر به قصد تفریح خوس نکنند ما را هم دعوت نمایند!!!(خاطرتان هست کدام مدل کیک را میگوییم که!!؟)

نظرات 52 + ارسال نظر
یاردبستانی چهارشنبه 28 آذر 1386 ساعت 17:39

سلام
به خدا مردم از خنده
روده بر شدم بس که خندیدم .
به خدا تو محشری . به وبلاگ کسایی که لینک کردی هم سر زدم زمین تا اسمون فرق میکنه وبلاگت با بقیه
موفق باشی .ولی خداییش ابروم پیش همکارم رفت .

سحر دوشنبه 19 آذر 1386 ساعت 12:14

من خودم کاملا با نظرت موافقم که خانواده همسر و داشتن رابطه خوب با اونها خیلی خوب و مهمه من هم حتما اگه ازدواج کنم مثل تو رفتار خواهم کرد عزیزم.

موفق باشی و ممنون از رک بودنت.

عروس سیاهبخت یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 14:56 http://www.doostetnadaram.blogsky.com

خان.می سلام میشخ بگی تو تو کدوم قسمت دانشگاه کار میکنی ؟ من یه سوال محرمانه دارم که هیچکس جوابشو نمیدونه . اگه همزمان دو تا رشته رو بخونی مه ممنوعه و بعد بخوای درسای عمومی رو تطابق بدی اونوقت چیکارن میکنن ؟

سلام.
اصلا از اسمی که رو خودت گذاشتی خوشم نیومد.کی گفته تو سیاه بختی دختر ؟
اومدم و ارشیوت رو هم خوندم.کاش حداقل به خودت بیشتر توجه کنی و خودت رو راضی نگه داری خانمی.فعلا بگذریم.
در این مورد طبق قوانین سازمان سنجش فقط داوطلبان ممتاز که انحراف معیار نمره اشون تو آزمون از یه درصدی بالاتر باشه و به اصطلاح ممتاز نامیده میشوند حق تحصیل همزمان در دو رشته رو دارن و اگه داوطلبی بدون اطلاع دانشگاهش (که همونم خودش جرمه!)بره و سرخود یه دانشگاه دیگه همون رشه یا رشته دیگه ای که نمره اش رو هم آورده بخونه مجرم محسوب میشه و به محض اطلاع سنجش یا دانشگاه از هر دو تا محروم میشه. حداقل اینجا که اینجوری برخورد میکنن.ضمن اینکه تخلف در سنجش قابل پیگیری هست و کار بیخ پیدا میکنه.اگه بتونی واضح تر برام بگب که کدوم رشته ها و کدوم دانشگاه شاید بهتر بتونم نظر بدم.
موفق باشی و همیشه شاد.

سحر یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 10:11

پس ببین هر قدر هم که خانواده شوهرت خوب باشن و تو دوسشون داشته باشی باز مامانت اینا یه چیز دیگن وگرنه چرا باید علت اصلی نرفتنت به عروسی نیومدن مامانت باشه.
کاش مامان من هم مثل مامان تو در اولین تجربه زندگیم بهم بی محلی می کرد اما نمی دونی وقتی داشتم شبانه با تلفن حرف می زدم در اتاقمو باز کرد و من دچار استرسی شدم که هنوزم وقتی کسی در اتاقمو باز می کنه ناخود آگاه از جام می پرم و خلاصه تمام حرفایی که با تلفن زده بودم رو همراه با چاشنی تحقیر برام تکرار کرد و همرو گذاشت کف دست پدر گرامی و خدا می داند چه کسهای دیگر و خلاصه آبروی نداشتمو برد!!! اما من هنوز عاشق چشمهای سبز گربه ایشم هنوزم دلم میخاد خودمو واسش لوس کنم فقط یادمه فردای اون شب بهش گفتم تو مادر نیستی اما از گفتن همونم پشیمون شدم آخه من عاشقشم .
من به تازگی با وبلاگت آشنه شدم فک کنم خودت فهمیدی و نشستم تمام پستاتو خوندم اما صمیم جان همیشه زندگی تو در گوشه خاطرم از قبل از خوندن وبت بود و همیشه می خواستم زندگی این چنینی داشته باشم و الان هم میخام و حتما به خواستم می رسم همون تجربه اول بهترین بهتریییییییییییییییییییین معلم زندگی من بود اون تمام چیزایی که یه زنو شوهر رو خوشبخت می کنه بهم یاد داد اون عشق عشق بازی زندگی...بهم یاد داد و من تمام آموخته هامو در زندگی تو دیدم بنابراین تو باید هم خوشبخت باشی اما ما از هم جدا شدیم و داغ داغیه دستاش همیشه رو داغ دلم موند( چه قد داغ داغ شد) و داغ داغیه لباش همیشه تو گیجی سرم .
فقط یه چیزی صمیم جان چرا مامان علی همیشه مامان خوبست مامان خودت مامان بده چرات خواهر و برادرای علی همیشه خواهر برادر با کلاسن اما خواهر برادر خودت خواهر برادر به درد نخوره تو حتی موقع مریضی صبا یه حرفی که نشون بده مریضیشو جدی گرفتیو نگرانش هستی نزدی .
خیلی حرف زدم انگار فعلا بای بای

سلام
سحر جان من فقط یکی از دلایلم نرفتن مامانه ولی دلیل اصلی اینه که وسط هفته است و من خیلی سرم شلوغه و پاس ماس هم نمیتونم بگیرم فعلا.
میدونی نوشته هام شاید باعث بشن فکر کنی من همه فامیل خودم اخ و بدن و مال همسرم رو رو چشمم میذارم.من شوخی بیشتری حتی تو نوشتن میتونم در مورد خونواده خودم داشته باشم.ضمن اینکه اگه از مریضی صبا به طنز نوشتم دلیل بی خیالی و جدی نگرفتنم نبود.هیچ وقت هر لبخندی رو نشونه بی غمی ندون.
من خوبیهای مامان خودم رو هم میبینم و سپاسگزارم.من مهربونی برادر و خواهر خودم رو حس میکنم و ممکنه زیاد ازش ننویسم.شاید تقصیر نوشتن منه که خط فکری خاصی رو در ذهن خوانده ها ایجاد میکنه.به هر حال من احساس میکنم بعضی ه میخوان بهم ثابت کنن که خونواده همسر نمیتونن و نباید جای خونواده خود آدم رو بگیرن و من معتقد اصلا اینطور نیست و برا من که هیچ فرقی با هم ندارن.
ممنونم از تو و امیدوارم تجربه ای که داشتی و درس هایی که گرفتی به بهترین شکل ممکنی که آرزوته دوباره به شکل یه زندگی زیبا و آروم خودشو به تو نشون بده.شاد باشی .
ضمنا سحر جان
من اشاراتی به ... نکردم.مگه اینکه!!!!!!!!!!!!!

مستانه یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 06:15 http://shahzadesharghi.blogfa.com

سلام
وب خوبی دارید
به وب ما هم سر بزنید

شیطونک شاکی شنبه 17 آذر 1386 ساعت 17:01

کسی اعتراض کرده که کوفت هم ننوشتی(نیش)





بستنی زیاد بخور

موفق باشی

اوکی.

گلپر شنبه 17 آذر 1386 ساعت 15:06 http://sokhan.persianblog.ir

سلام . اسم شما رو زیاد شنیده بودم . امروز اولین بار بود سعادت خوندن وبلاگتون رو داشتم .
خانم جان ٬ بسی طرفدار شدیم . دوباره می آییم با اجازه شما .

از کجاها ؟!!
ممنونم.لطف داری .

نرجس شنبه 17 آذر 1386 ساعت 10:19

خدایی صمیم وبلاگت را که می خونم محاله از خنده اشکم در نیاد!!!؟

آره؟!!!!!

خانوم مارپل شنبه 17 آذر 1386 ساعت 04:20 http://www.missmarpel.blogfa.com/

سلام صمیم جون
بسیار بسیار زیبا و خالی از عیب و ایراد نبشته بودی!!
اگر کسی به همین دهگانه حضرت عالی ایراد گرفته بودندی بسی حرف مجانی زده بودندی!!
امیدوار بودمی که این دهگانه ها به صدگانه ها و هزارگانه ها مبدل شوندی!
از ایزد منان برایت درخواست توفیق و سلامتی you و your اهل بیت را مینماییم
ما نیز به جرگه وبلاگنویسان اهل ادب پیوستیده ایم
اگر لطف نمایید نظر خود را به عنوان پیشکسوت اهل ادب به ما ابلاغ فرمایید بسی از شادمانی خواهیم مرد!

سلام عزیزم.
ممنونم.خوش اومدی مارپل جان.
اونم چشم.

احسان شنبه 17 آذر 1386 ساعت 00:52

سلام صمیم .
من اسمتو زیاد توی نوشته های گیلاسی خانوم دیده بودم. ظاهرا با هم دوست بودین
امروز جمعه ۱۶ آذر . نمی دونم چرا این دختره یه هو قاط زده
گیلاسو می گم تو رو خدا اگه ازش خبر داری ماروهم تو جریان بزار . نگران شدم. از عصری تا حالا اعصابم بهم ریخته.

سلام
الحمدلله که رگشت.
من خودمم شنبه فهمیدم.دیر بود!

خانومی جمعه 16 آذر 1386 ساعت 23:55 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام صمیم خانومی گل مثل همیشه عالی بود
من آپ کردم پیشم بیا بدو منتظرتم

ژ یگولو جمعه 16 آذر 1386 ساعت 23:42

سلام...

صمیمممممم..گریهههههههه..

گیلاسی...

چرا ایننکارو کرد؟؟

صمیم..گیلاسو میخوام...

باور کن خودمم هنوز میدونم!
فعلا که برگشته اگه باز کوچ نکنه این پرستو!!!!

راز جمعه 16 آذر 1386 ساعت 21:07 http://www.himaliya.blogfa.com/

سلام خوبی
وبلاگت عالیه
به من هم سر بزن

X جمعه 16 آذر 1386 ساعت 13:21 http://stillness.blogfa.com

صمیم تو از گیلی خبری نداری؟ دیدی رفته؟ گریهههههههههههه! توروخدا اگه تونستی ازش خبری بگیری ، منم خبر کن!

سلام.
عزیزم برگشت خوشبختانه.

شاذه جمعه 16 آذر 1386 ساعت 03:55

سلام
سر صبحی خوابم میاد اساسی! ولی نمیشد از نوشته های مهیجتان گذشت!! منم امشب یعنی دیشب! (ساعت چهار صبحه) به زور اردنگی ای که خودم حواله ی خودم کردم رفتم عروسی با همان هیکل باربی و عاشق کشمون! من نمی دونم این لباسه چه ایرادی داشت اینقدر بیریخت وایمیستاد؟ همه طرفش زده بیرون... من که گفتم باربیم. اشکال از لباس بود!!

مگه تو چند نبشی که از همه جا زد بیرون؟!!
خودم کم نمیارم!!!(چقدر پرروام من دیگه!!)
عروسی به کام!

تکشاپ.نت جمعه 16 آذر 1386 ساعت 02:15 http://www.takshop.net

دوست گرامی •
با توجه به وبلاگ پربار و نوع بازدیدکنندگان شما مایل به تبادل لینک با شما هستیم •
لطفأ در صورت تمایل لینک وبلاگ را با عنوان " کاتالوگهای دکوراسیون IKEA" به آدرس http://IKEA.blogfa.com را در وبلاگ خود قرار داده و از طریق بخش نظرات وبلاگ و یا ایمیل نام مورد نظر در لینک خود را به ما اطلاع داده تا لینک شما نیز بصورت متقابل در بخش پیوندها به رایگان درج گردد •
لازم به ذکر است که علاوه بر بازدید روزانه وبلاگ IKEA ، لینک آن نیز از طریق فروشگاه اینترنتی تکشاپ.نت بازدید میگردد •
با تشکر – www.takshop.net

ن پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 16:30

سلام.
خصوصی نمیشه نظرداد؟

سلام عزیزم.
به آدرست میل میکنم.فقط فرصت بده بهم خوب بخونم و فکر کنم.

سه وصله ناجور پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 10:41 http://vasleh.blogfa.com/

سلام . خوبی.
من بی اجازه شما رو لینک کردم . البته توی خونه قبلیم با هم رفت وآمد داشتیم .یه سری بزن به ما.

اختیار دارین!!
شما که خودتون صاحبخونه این!!همون بالا خونه ای که ما ازتون اجاره کردیم دیگه!!!!

باران پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 10:09 http://hasrate--didar.blogfa.com

صمیم من لینکت کردم
اون لینکمو اسمشو و آدرسشو عوض کن
تو چرا عروسی خونواده آق علی اینا نمیری:
ها؟؟؟؟؟؟

باشه.فقط یه ۵۲۴۸۵۰۰۲۴۵۵ بار ی باید یاد آوری کنی ها!!
برم فرقی نمیکنه عروسی کدوم ور باشه!فقط وسط هفته نباشه که خرابم!!!

بهار پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 08:57 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

استامبولی چی هست که بعد از یه هفته سوپ بشه چی بشه؟ ببین شوهرت حالش خوبه؟ فکر کنم دیگه سر شده از بس از اینجور غذاها خورده.
عروسی هم اگه فکر می کنی خوش می گذره. ردش نکن.
شاد باشی.

هنی اینقدر خر تو خر میشه!!!؟
حالش که خوب خوبه!!! لامصب سوپ ها رو هم دیگه نخورد.فک کنم بو برده بود این گربه چاقه من!!!!!
سعی میکنم!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 03:20

پاش برو عروسیییییییییییییی اینقده خووووووووووش میگذره مگه میشه عروسی نرییییییی
این الیاس بودا ازت نمیگذرم فردای قیامت یه وقت فک کنی لیمو بود

سلام الیاس جان!!!!!!
فقط نمیدونم چرا کامنت دونیم اینگده بوی لیمو ترش گرفته!!
حال نمیده وسط هفته!

خانومی چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 23:17 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام صمیم خانوم گل
معارفانه : چه باحال بود باز خوبه سقف رو سرتون نریخت خداروشکر بلایی سرتون نیومد
فکر کن صمیم یکی اون ل ب ا س ز ی ر ت و برمیداشت میگفت این مال کیه ؟ ؟؟؟؟ (خنده)
دهگانه : برو عروسی حالشو ببر مامان جونم راضی کن بیاد بگو بیا بریم اینجا خوش میگذره ...
برو یه صفایی به مجلس بده تا بدونن صمیم من چه گلیه ...
آره گلکم بری عروسی ها ....
آخه چرا این علی آقا رو اینقده اذیت میکنی اینقده بهش غذای مونده نده خوب گناه داره طفلی صمیم خیلی بی انصافی دلم واسش میسوزه چرا سرش گول میمالی ....

اوکی اوکی اوکی!!!!بابا من مردم از بس مردم واسه این پسره دلسوزی کردن!!!!(چشمک!)
اون که خدا سرشو گول مالیده منو قالب کرد بهش!!!!

امین چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 22:40 http://www.ketabe-zendegim.blogsky.com

عسلن هیف من که میام اشپزی یادط میدم . اینصری الطماث حم بکنی یادت نمیدم
یعنی شما برنج و ماکارونی رو هم دم نمیکنین ( اول ابکش نمیکنین بعد دم کنین )(تعجب)

سلام آقای دیکته!
ببین من شوخی کردم.چرا به تار سبیلات برخورد!!!!
چر خب برنج و این چیزا رو دم میکنمی ولی کله پاچه رو مثل شما نه!!!!

شیطونک شاکی چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 21:37

اما می دانید که نمی شود
قطعه ی زیر رو "اندرو متیوس" 85 ساله تو استانه ی مرگ نوشته : اگر می توانستم یک بار دیگر زندگی کنم ان وقت سعی می کردم اشتبا هات بیشتری مرتکب شوم و ان قدر بی عیب ونقص نباشم . بیشتر استراحت می کردم و نادان تر از این سفر می شدم . در واقع خیلی چیزها بود که من ان ها را بیش از حد جدی گرفتم . باید دیوانه تر می بودم . اگر یک بار دیگر به دنیا می امدم شانس خود را بیشتر امتحان می کردم ; به نقاط تازه تر می رفتم و بستنی ها یه بیشتری می خوردم . با مشکلات حقیقی روبه رو می شدم و مشکلات خیالی را کنار می گذاشتم . می دانید ; من از ادم هایی بودم که لحظه به لحظه ی عمرم را محطاط و عاقلانه و سالم زیستم ; اگر دو باره به دنیا می امدم تمام لحظات زندگی ام را از ان خود می کردم . من از ان ادم هایی بودم که همیشه با دما سنج و کیسه ی اب جوش و بارانی و چتر نجات سفر می کردم ; اگر دو باره به دنیا می امدم ; سبک تر سفر می کردم ; اگر زندگی از نو تکرار می شد ; در سپیده دم صبح های بهاری با پای برهنه به پیاده روی می رفتم و در پائیز تا دیر وقت به خانه بر نمی گشتم ; چرخ و فلک ها ی بیشتری سوار می شدم ; طلوع خورشید را بیشتر نگاه می کردم و اوقات بیشتری را با بچه ها می گذراندم . فقط اگر زندگی تکرار می شد . اما می دانید که نمی شود .
هیچ کس فرصت دو باره زندگی کردن رو نداره اما می تونیم زندگیمون رو با تجربه ی کسایی که ارزوی حیات دوباره داشتن بسازیم . البته من فقط به قسمتایی که گفته بستنی ها ی بیشتری می خوردم و بیشتر استراحت می کردم عمل می کنم , تا یه وقت زبونم لال موقع مردن حسرت به دل بستنی خوردن و استراحت کردن نباشم






حالا دانستی چرا آیا ؟


بستنی زیاد بخور

موفق باشی

آری دانستم!!!
بستنی زیاد هم آدمو زودتر میمیرونه!!!! کم بخور همیشه بخور شکمو!

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 18:54

سلام
وبلاگ قشنگی داری.به منم سر بزن.
آپم.
ها ها ها ها ها ها
گولت زدم.
من مهسام.
خوبی ؟
اول یه چیزی که من یادم رفت ازت بپرسم.
من یه عکس برات ایمیل کردم.
اگه رسیده می شه بهم بگب چقدر شبیهته؟
و اینکه من یه سوال کرده بودم ازت.اینکه چش و ابروی شیرازی چه شکلیه.یه مثال لطفا برام بزن.
از مورد ۶ و ۸ خیلی خوشم اومد.بیچاره علی.چککککار کنه از دست تو؟
اما مورد ۶ اگه اتفاق می افتاد آخرش بود.
آمارت میزد بالای ۱۰۰۰۰ تا بیننده.آی لاو یو.

بر کله کسی که اینجا خود را عوضی معرفی میکند الهی کلاه گشاد برود و در هم نیاد!!!!!
خب حالا از چشم و ابروی شیرازی.ببین اولندش خیلی مشکی و خوش حالت و کمی هم خماره!کشیده و بلند هم هست.من چند تاشون رو که دیدم خدایی قشنگ بود.اصلا نرگس شیراز رو که از خوشگلی مثال میزنن برا همینه فک کنم!
مثل چش و ابروی خود من!!!(میدونستی مژه هام قد سوزن ته گرد هم نیستن؟!!)

ملودی چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 18:02

سلام بر صمیم بانو بووووووس خانوم برای شب یلدا وقت دارین؟چی ساعتی میگیرین وا؟ساعتی صد هزار تومن؟نه مرسی حالا با فامیلامون مشورت کنم بعد تماس میگیرم جان؟کیک هم جزو خدماتتونه بله متوجه هستم چشم.......دیییییی این بود مکالمه ی بین من و صمیم
میگم برو عروسی دیگه ببین شام میدن خواستگارای سیاه سولهی شوهرتو میبینی مادر شوهر هست میخندین فامیلا رو میبینی تازه فرداش هم خمیازه میکشی سر کار چند تا از اون کلمه ها رو به طرز فجیعی چنان سوتی مانند میگی که نمیشه جمعشون کرد دییییییی
آخ صمیم من همیشه تو کف این غالب کردن غذا مونده ها ی تو هستم دمت گرم داداش ایو وللللل برو دارمتتتتت
واااای مراقب باش بازم آبدارچی نیاد (خنده) بوووووسسسسس گنده

سلام
لطفا زین پس با منشی ما هماهنگ کنین برا مراسم جاتتان!!!!!!!!
آره خودمم تو کفم که این شوهره اینقدر میخوره هنوز باقی الارواح نشده!!!!!!!!!
بزنم تو همه جای اون آبدارچیه که حساب کار دست همه بیاد؟!!!!
ماچچچچچچچچچچچچچچچچ رو لپ تو و نی نی خاله!

پرند نیلگون چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 15:46

آره با اون کفگیره و دسته ش ! موافقم بد رقم ها !
لامصب اشتباهی یه چیز دیگه رو به جای دسته بهش جوش دادن انگار . شایدم کم اومده اون موقع !
آخ جون آخ جون ! قربون کامپیوتر تون برم من . پس دیگه ۵ شنبه - جمعه ها رو هم ترکوندیم باهم داداش
کلاستو عشق است . منم فرنچشو دارم برات .
هه هه

فدات شم این هفته که شرمندت شدم!
مواظب اون دسته بیل(ببخشید کفگیرت باش!)
یه فرنچ دیگه برای......
اکی!!
تو نه! شوشوی خوشگل خودم!

رها(ستایش) چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 15:33



میگما بهتره بلیط بفروشی برای شب یلدا

دو فیلم یا یک بلیط دیگه ! ها؟!!!
هم صمیم رو ببینی هم به ریشش بخندی !!!
میکشمت!

پاراکلیت چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 15:20 http://http://www.fanusekochak.blogfa.com/

سلام صمیم جون
خوشحالم با وبت اشنا شدم
اگه به منم سر بزنی خوشحال میشم
راستی یه سوال.؟....شما وبلاگ لولی و بابی رو میشناسی
اگه میشناسید خبری از اون داری اخه سایتش باز نمیشه

سلام .ممنونم.
آره اسمشون رو زیاد دیده بودم اینور اونور تو وبلاگ بچه ها.
برم ببینم میتونم پیداشون کنم!

پر یا چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 14:38 http://sarzaminparya.blogfa.com/

اوه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
من صمیم جون تو رو با همون کیک می خوامممممممممممممم
از الان واسه سال بعد رزروت می کنم.
عروسی رو من می گم برو خوش می گذره تازه کلی می رقصی به
رژیمت کمک میشه.
بعدش دستور غذای آسونو وکیک آسون می خواییه سر به وبلاگ لاله هم بزنhttp://lilian2323.blogfa.com/
من شور از دستوراش درست کردم عالی شده .کلن خیلی دستوراش آسونه.

سلام
آره خیلی هم بلدم پیتیکو پیتیکو میکنم جای رقص اون وسط!!!!
رفتم.قربونت.خیلی خوب بود.سیو کردم سر فرصت همشو بخونم.
جدیدا.

شهرزاد چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 13:32 http://mariami.persianblog.ir

سلام....جالب بود

سلام شهرزاد جون.
دریا خوبه؟ کسری (بعدیش رو میگم!) در چه حاله تو ابرا؟
فقط ۴۰ روز مونده.تو و ملودی حتما با هم فامیل میشین یه روز!!!(صمیم نوستراداموس!!!)
خیلی وقته این ورا نیومدی.البته تو هم مثل من در سکوت وب اون یکی رو میخونی.
شاد باشی و آقا شهرام هم همیشه با دسته گل منتظرت باشه دم در!

پرند نیلگون چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 13:02

ای به قربان اون صدای جر خوردنش !
بابا پاچه رو می گم دیگه ! که خوارنده ش تو ماه باشی .
دیگه اینم آخرین کفگیر بی ادبی من بود . ته دیگشم امروز سوخته ولی می خورم و به به می کنم آبروم نره !
منم ماچچچچچچچچچچچچچچ ( با غلظت بیشتر چ )
*** می گم ۵ شنبه ـ جمعه ها که نیستی این جا بد جور دل آدم میگیره ها ! انگار مامان آدمن روز تهطیلی رفته باشه مرخصی . جدی می گم !

اون دیگی که من میبینم کفگیرش حالا حالا ها دسته اش ادامه داره!!!!!!نوش جونت.ولی اصل ته دیگ رو خودم باید بذارم تو دهنت تا همچیییییننننننن آب شه اون تو!!!
عزیزم خوشبختانه احتمالا کامپیوتر قرن شورت عباسی خونمونمون!!!!! داره آدم میشه ومیذاره سیخونکش کنم و کارام رو راه میندازه!!!!
چه تشبیه جالب و اشک در بیار ی بود!!!!
مواظب خودت باش مامان جان!غذات رو گازه !فقط کافیه گرمش کنی.
کیس یو!(این با کلاسش بود!)

یاصسمن بانو چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 12:57

با بیحوصلگی نشستم اینجا اما با خوندن پست قبلی همچین خندیدم که نگو ... خوب مردم چی کار کنن راستشو بگو دختر اگر دیرتر پیداتون میکردن چی میشد ((سوتتتتتتتتت))

عزیزم.
هیچی چهار تا پا پیدا میکردن که معلوم بنود کدوم مال کدومه!!!!!!!!!!!
نه!آخه خوبه اینجوری منو وادار به اعتراف میکنی تو؟!!!!!باز بیام تکذیبیه بدم خوبه؟!!!

پرند نیلگون چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 12:00

می دونی اهل ناشکری به این بارگاه نیستیم ، بازم تهدید میکنی ؟
راستی ، جاری جان نی نی شون دنیا نیومده هنوز ؟
*سعدی می خوندی یه زمانی ؟ هنوزم ادامه میدی ؟

من بیام جای مامان جان ؟باور کن اونوخ از شدت سوژه دیگه باید تا آخر هفته مرخصی بگیری ! هی به هم بخندیم . نه ... با هم بخندیم !
* می گم خیلی درباری نوشتیا ! شاه عباسی ، آغا محمد خانی ، کسی رو تو خواب دیدی دیشبش ؟

می گم مگه قندک بسته بود که دور از جان ، زبانمان کور ، چشممان لال ، گوشمان کنده ، شیرین کام ... ؟
بابت تلالو معانی مختلف کلمات در اذهان منور خواننده های گرامی نگران نباش . اینا از مزه های انکار ناپذیر وبلاگ صمیم بانو هستش .
اون مجبور بودمت خییییییییییییلی سینمایی بود ! آدم یاد یه زامبی بدجنس میفته که داره به زور یه پارتی دم کلفت تو یه فیلم رمانتیک تایتانیکی بازی می کنه .
من رقص کردی می خواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
آره همه یادمونه کدوم کیکو می گی : همون که با استامبولی های دو هفته مونده درسته برگشته تو یخچال میکسش کردی و باهاش سوپ درست کردی . غلط نکنم باقی مونده همون سوپه رو می خوای با تخم مرغ و بیکینگ پودر و وانیل قاطی کنی هل بدی تو فر و به اسم کیک بادمجون بدی به خورد ملت ! نه ه ه ه ه ه ه ه صمییییییییییییییییییییییییییم ؟
جالب این جاست که بعدشم میای از پف نکردنش شاکی می شی ! هه هه !
منو ایندفه کشتیا با این همه پارازیت دادنم!
پررو شدم بازم ؟
بوس بوس بوس ( پاچه خواری ! )

سلام بامزه خوردنی من!
ما زر زیاد میزنیم!!!(خودمو میگم!)شماها چرا جدی میگیرین؟
نه ولی چیزی نمونده نی نی که قورتش داده رو بیاره بیرون.دلم از الان برا اون موقعش شور میزنه.خب درد داره دیگه لا مصب!!
میدونی قندک که خودش داره!!!! آخه این بنده خدا مسوول پر کردن قندون هامونه مثلا!!!
اون مجبور بودم برمیگرده به اون جوکه که از ترکه میپرن اگه وسط دریا کشتی غرق شه چکار میکنی و اونم میگه خب از درخت میرم بالا تا خفه نشم!میگن درخت حالا اون وسط کجا بود؟ میگه خب مجبورم !!!میفهمی؟؟؟مجبورم!!!!!!!!!!!
ا راستی میگی ها!!!ایده خیلی خوبیه! فوقش چند تا تخم مرغ بیشتر حرومش میکنم تا پف کنه!!!اگه منم که میدونم تخم مرغا رو چجوری قاطی پلو سوپیها کنم که پف هم بکنه!!!!!!!!!!!!!!
فدات شم.خوشم میاد کل کل میکنی!!!
ماچچچچچچچچچچچچچچ(از بس پاچه ات خواریده شد!!!!این صدای جر خوردنش بود!!)

پرند نیلگون چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 11:39

بده مگه این ادبیات من و تو آخه مگه !
بهدشم ، مگه نگفتی می تونی در یه آن ، دو شخصیت باشی و این حرفا ؟؟؟؟ خب دیگه ! اکشالی نداره پس هم مدل اینطوری بنویسی هم اونطوری !
تو هر جور باشی ما ملخص نوشته هاتیم و مرامت !
صفاتو !

میترسم این بی ادبیاتی ما کار دستمون بده!!!!!(سوت!!)
قربون آبجی.

ساسا چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 11:24 http://s_kh_zendegi.mihanblog.com

سلام صمیم جون بسیار می دوستیمت.میبینیم تو هم به مثل ما نویسان جرگیدیدی.
از رولیدن وبت حال می‌کنیم.بسیار مشتاقیم که شما را ببینیم.اگر روزی گذرمان به شهرتان خورد خبرتان میکنیم به شرطی که ما را نردید.

متشکرم
راستی چرا اینقدر فونت مطلب آخر بزرگ و چشم در آر بود!!!!!!!!

شراره مامان بردیا چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 11:01

طرز تهیه بادمجون قدقدی:))))
سینه مرغ که اگر فیله باشه چه بهتر وگرنه که هیچی.با پیاز و آب و زردچوبه و نمک بدون رب یا هیچ ادویه دیگه حتی اسرار مگی و گالینابلانکا میپزیش زیاد آبدار نباشه.
بعدش اگر فیله بود که چه بهتر وگرنه استخونهاشو جدا میکنی و اینا رو برشهای عمودی میزنی با چاقو.اینطوری خیلی خوش فرم میشه.من اومدم مکعبیش کنم خورد شد و خوب نشد تازه روی آخرین قطعه فهمیدم باید از اول چیکار میکردم.
خب اینم از این.
حالا اینجا تو باید یه سس داشته باشی اونم اینطوری پیاز (۲یا۳تا) رو رنده کن.یعنی با مولینکس هم میشه ولی خیلی له نشه.سرخش کن.گوجه فرنگی رو هم پوستشو بگیر و رنده کن.اگر دلت خواست و دوست داشتی میتونی قارچ و نخود فرنگی و فلفل دلمه یا ذرت یا هرچیزی بریزی که ما اون شب نداشتیم هیچ چیز دیگه.خلاصه هر افزودنی مجازی که طعمشو دوست داشته باشی میتونی به این مخلوط پیازداغ که بهش زردچوبه و آب گوجه رو اضافه کردی بی افزایی.
آهان اینجا از این پودرهای خورش یا قرصهای اسرار مگی استفاه کن به نظرم خیلی خوشمزه تر از گالینا بلانکاست.بعد مثلا پودر سیر یا آویشن هم میشه اضافه کرد ولی مرغ با آویشن فکر نمیکنم زیاد خوب بشه.سلیقه ایه کاملا.خوب توی این سس در آخر میتونی از آب مرغی هم که پختی استفاده کنی و یه لیوان مثلا بریزی توی معجون.بعدش سینه های تکه تکه شده قدقدی رو میذاری توی این سس و در ماهیتابه یا قابلمه یا دیگچه رو میبندی و میذاری واسه خودش یواش یواش روی گاز بمونه و یه نیم ساعت دیگه کاملا تکه های مرغ طعم دار شدن.حتی میشه روی این مرغای حاضر شده مثلا سیب زمین سرخ شده بریزی و یا میتونی سس سفید هم بریزی ولی دیگه این خودش سس قرمز داره سفید نمیخواد.
اون بادمجونا رو هم دلت خواست با پوست حلقه جلقه کن و نمک بزن و بعدش که آبش رفت سرخ کن و یا بچین دور خوراک یا بریز روی غذا.منتها فکر کنم با افزودنیهایی مثل قارچ و فلفل دلمه ای و اینا خیلی عالی بشه.
مجیک شف ایز ات یور سرویس هانی.بوووووووووووووووووس

.thanks a million!!!you did me a big favor،darling.!!!!!!!!!!!
ا منم بلتم خارجکی بنویسم!!!!!!خودش اومد!!!!
ممنونم شراره جونم.قرو فرش زیاده ولی حتما امتحانش میکنم!!!این پسره داره از دست میره بس که به زور غذاهای لذیذ و تازه پزم!!!! رو به خوردش دادم.یکم روبراش کنم با این بد نیست.باز البته اگه نگه این سیاها چیه تو این سفیدا!!!!!!!!!!!!

شراره مامان بردیا چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 10:52

سلی ی ی ی ی ی
سلی ی ی ی ی ی ی ی گوگوووووووووووووول من
خوووووووووبی؟
بعله بعله البته کی خوش تیپ تر و هنزمندتر و زیباتر از شما اونوخ؟
دوستون داریم خیلی زیااااااد شدیددددددددد
میخواستم دیروز برات کامنت بذارما ولی بخشین دیگه
هنوز نخوندم این ده فرمانتو ولی چیزه کدوم بادمجون قدقدی؟
آهاااااااان اونی که مرغ توش داره؟:))))))))
همین الان یوهو توی ذهنم جرقه زد که بادمجون قدقدی اینش دیگه چه صیغه ایه؟
ای خدا از دست تووووووو:))))))))
میرم و بعنوان یه پس نوشت زیرش مینویسم دستورشو نه نه بصورت اختصاصی برای خودت کامنت میذارم.همین الان.بوووووس

سلام شراره جون
ما الان در حال باد شدن هستیم از اینهمه القاب خوب و برازنده مان!!!
آره منظورم همون بود!!
ممنون عسیسم!

خانم حلزون چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 09:55 http://niyaz5959.blogsky.com

ما که مثل بچه آدم مییایم پی نوشت هاتم میخونیم. چرا اینهمه تهدید و خشانت.

اون برا غر های احتمالی خوانندههای احتمالا غر غروی آینده بود!!!!

آرش چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 09:08 http://arash54.mihanblog.com

بهشت این شکلی است:...

ما که توش داریم زندگی میکنیم.شوما رو نمیدونم!!

سارا چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 08:48 http://attitmani.blogfa.com

سلام
خوبی
خوشم میاد هیچ وقت کم نمیاری

آره! روم خیلی زیاده.

زهرا چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 08:07

سلام صمیم جون خیلی باحال می نویسی
موفق باشی عزیزم

ممنون.

فاطمه چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 05:11 http://www.fatima-64.blogsky.com/

شما چی فکر میکنید؟ آیا مردم آمریکا انساس های ساده ای هستند؟ آیا دستخوشِ س-ی-ا-س-ت های د-و-ل-ت-شون سرشون گرمه و متوجه نیستند؟ آیا از رفاه زیاده که اعتراض نمیکنن؟ آیا…. نظر شما چیه؟


من یه آدم عادیم فقط عادت دارم سوال کنم...

خوشحال میشم نظر شما رو هم بدونم:

http://www.fatima-64.blogsky.com/

فعلاً

فاطمه چهارشنبه 14 آذر 1386 ساعت 02:33 http://fatima-64.blogsky.com/?Date=1386-09

سلام،

نتیجهو دستور این سوپتو به مام بده اگه secret نیست. ;)

سلام فاطمه جان.خوبی؟
عزیزم به جای چرت و پرت های که من درست میکنم و به خورد این شوهره میدم بهتره بری سایت مطبخ خاله خونم که تو لینکام هست.(سمت چپ وبلاگم)
من یه وقتایی که برنج اضافه میاد تو میکسر میریزم و برا لعاب به پوپ اضافه میکنم البته فقط کمی هر دفعه.چون خیلی ریز میشن قیافه سوپم رو عوض نمیکنن.

امین سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 22:39 http://www.ketabe-zendegim.blogsky.com

سلام
خوب میبینم چند وقت نبودم کلی شیرین کاری کردی .
اول اینکه چرا گیر الکی به مامانت میدی ، حقت بوده ، میخواستی نگی تا این جوابو نشنوی ( ببین من پسر مامانم ، کلن از حقوق مامانا دفاع میکنم ) ؛ البته دستشم درد نکنه خوب جوابتو داد
در مورد (دم کردن ) : مگه شما غذاهاتون رو دم نمیکنین (یکم اب بریزین و بزارین دم بکشه )، برنج ، ماکارانی ، مرغ ؛ البته مرغ رو به بدین شکل دم میکنن که اول خوب سرخش میکنن بعد سس میزنن و دم میکنن ، اگه خوب سرخ نکنی یا اینکه اب زیاد بریزی بقول ما < اب به کلف > میشه ، مزه اب خنک میده و یجوری بد میشه ، اینو گفتم باز نگیری یه پارچ اب بریزی بعد ملت رو بیچاره کنی
ضمنن کباب مرغ رو هم اگه دم کنی خوب میشه ، اول کباب میکنی بعد دم میکنی (سس نمیخواد ) ، ببین سوال اشپزی داشتی بیا بپرس (نیش)

سلام
ما با مامی بویز ها کاری نداریم!!!!!مرد میخوام جیگر داشته باشی و التماس نکنه که ببخشمش دفعه دیگه!!!
تو حتما هویج و زرشک رو هم دم میکنی؟والا من تا حالا ندیده بودم.بعدشم میری از اینو اونور مطلب میدزدی به اسم راهنماییهای خودت میذاری برام فکر کردی نمیفهمم؟!!!!!!!!!(نیش!)

زهرا سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 21:33

اره عزیزم همون کیکی که تو شمال پختی رو میگی دیگه !!!!!!!!!!!!!!

اهین!!!!

سارا سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 21:03 http://http://chistanzendegi.blogfa.com/

خیلییییییییییی با مزه نوشته بودی جییییییییییییییییگر.بوس بوس

ممنونم.
ماچچچچچچ!!

X سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 19:40 http://stillness.blogfa.com

واسه شب یلدا من طالب کیکتم هستم! بیا پیش خودم!

فدات شم.خودمو میخوای یا کیکامو؟!!!!دومی که دودمانت دو به باد میده.

شیطونک شاکی سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 18:43



می گما

یه وبلاگ دیگه درست کن به اسم

چگونه غذاهای مانده ی خود را به خورد دیگران بدهیم

کار و بارش سکه می شه




خفه نشی تو با این کارات



بستنی زیاد بخور

موفق باشی






منم میگم میخوای یه وب بزنم برات به اسم چرا ما همش باید بستنی بخوریم و ندانیم چرا آیا؟!!!!!!!!!!!و تو هم توش مطلب بنویسی؟
ممنون.

باران سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 16:28 http://hasrate--didar.blogfa.com

سیلاااااااااااام صمیم خانوم
خوبی؟شطوری
منو یادت هست ننه؟نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من بارانم نگاهی به لینکات بنداز
ما دیوونه عشق
تغییر بلاگ دادم هر چند متوجه نشدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بیا و بهم بگو هنوز منو فراموش نکردی؟گریهههه!!!فین:دی
منتظرتما نیای میام میکشمت با دمپایی

آره.تو خوبی؟
اومدم.یادم بود.

هیما سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 15:59 http://hima77.blogfa.com

...
..
.
.
.
.
.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 14:32 http://hasanazar.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید.
یه سری هم به بلاگ من بزنید.
ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد