من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

باز میگردیم!!

 

1-من رسما فوت شدم.بس که خودم خودم چشم کردم.نه بابا!! بیخود نگران قهر کردن من نشین.اصلا کلسام به این چیزا نمیخوره .ما عادت داریم تو سرمون هم که بزنن از طرف عذر خواهی کنیم!!صمیم رو چه به این غلطا!! آقا یه  آنفولانزایی گرفتم  که اگه از نیم سانتی گوریل هم رد شم همونجا پودر میشه!!فقط نمیدونم این پسره (=شوهره!!) چه جونی داره که یه عطسه م نکرد بعد از اینهمه همجواری با یه مریض وحشی مثل من.

 

2-این مرض رو هم از معلم نقاشیم گرفتم.دختره تمام قیافش دماغ شده بود بس که عطسه میکرد بعد فرتی اومده ور دل من و ایراد کارام رو تو صورتم با دماغش نشونم میداد!! و هی تو صورت من حرف میزد و منم که بدنم حسااس ار رژیمممممممم!!!یه سه سوت سرما خوردم.اونم چه سرمایی!!از اونایی که گدا نگات کنه یه هزار تومنی میندازه جلوت!!منم پنجشنبه دعا کردم الهی نیاد سر کلاس و تو خونه فوت کنه!!ْلی هم منو با کتک فرستاد کلاس و گفت به دعای گربه چاقه!!بارون نمیباره!!و بارون اومد و اونم کجا!!؟ تو شلوار خانوم معلم و بیچاره تا چند روز گالری رو تعطیل کرد تا تو خونه با درد خودش فوت کنه!!!بیچاره!!

 

3-شنبه سر کا ر نرفتم و گفتم یه استراحتی به خودم بدم!!طفلی علی هم موند تو خونه تا مواظبت کنه از من.خدا نصیب هیچ زنی نکنه !!اینجور مراقبت ها رو.حالا جالبه شونصد جا زنگ زده و دستور سوپ پرسیده یعد منم تو اتاق بغلی دارم با عزراییل چک و چونه میزنم و اونور آقا داره به مامانم پز میده که از دختر دائم المریضتون دارم مواظبت میکنم!!! آی هوس کردم با لگد بزنم تو نشیمن گاهش!!بعد دیدم این برا من سوپ درست کن نیست.طبق نظر خودم تشخیص دادم واسه  این مرض خاص ! بورانی اسفناج برام خوبه!!زنگ زدم پدر شوهرم برام اسفناج بگیره حالا شوهر گردن کلفتم ور دلم نشسته و نیشش بازه!کردمش تو اتاق تا پدر جون نبینه و تف نندازه تو صورت پسره!! اسفناج ها رو که دیدم اشکم در اومد و تشکر کردم و گفتم قربونتون چون تنها بودم زحمتش مال شما!! ممممممممععععععععع!! 7 کیلو اسفناج برا یه کاسه بورانی!!اونم من که از سبزی پاک کردن متنفرم!!

4- دیدم بورانی  خالی حال نمیده زنگ زدم به مامان جون !!اونام طفلی ها از شمال مهمون سرزده داشتن تو اون هیری بیری دارم دستور اسفناج ته چین رو میپرسم ازش.فقط رب انارش رو فهمیدم و اسفناج پخته اش رو!!!اومدم عدس پلو درست کردم و بعد اسفناج ها رو بدون آب پختم و با گوشت کوب جوبی (که مامان با کتک گذاشت تو جهازم!)!!!لهشون کردم و سیر و پیاز فراوون !(داشتیم مریضی رو که!!) با ادویه زیاد زدم توش و زرشک و رب انار رو هم قاطیش کردم و  گذاشتم کنار قابلمه ور دل این عدس پلوها و روش رو هم زعفرون دادم و جداگانه  مرغ رو هم سرخ کردم و سس خوشرنگ هم  روبراه کردم و همه اینها در حالی بود که آقای همسر داشتن برا خودشون لیمو شیرین میخوردن تا زودتر خوب شن!!!!فقط بگم شستن هر دسته اسفناج با آب و سرکه اونم شیش بار و بعد خشک کردنش منو کشت دیروز!!رسما به غلط کردن افتاده بودم!!این وسط هوس کردم به علت کمبود لمکانات برم سبزی ها رو تو تشت لبایشویی تو حموم بشورم که وقتی علی فهمید یه جوری نگام کرد که مطمئن شدم منو از بقالی سر کوچه خریده آورده تو خونه!!!اصلا تقصیر منه که همه پیشنهادام روبا اون در میون میذارم.نه میفهمید و نه مزه اش فرق میکرد!!فقط به قول علی دفعه بعد که تو آفتابه برات سوپ درست کردم فرقش رو میفهمی!!

 

5-عصری دیدم من دارم تو خونه دق میکنم .گفتم برم خونه مامان جون اینا و هنرم رو نشونشون بدم!!یهو ددیم در میزنن!!آقا بابا و مامان خانوم ائمدن دیدن مریض !! اونم با یه کیسه گونی لیمو شیرین هر کدوم اندازه گردو!! قبلا گفته بودم بهتون که ماما ن من چه جوری خرید میکنه دیگه!! میوه ها رو گذاشت رو اپن و گفت بابات نبینه اندازه شو!!مرتیکه مغازه داره برام دست چین کرد آخه!! تو دلم گفتم آره جون من!!آمار خرید کردنت رو خودم دارم مامان جان!!ما رو سیاه نکن و نمیدونم چی شد که اینآخری رو بلند گفتم.خلاصه دید و بازدیشون که تموم شد و رفتن منم زود خودمو انداختم تو تاکسی و گفتم فقط بگاز!!دو دقیقه بعد خونه مامان جون بودم!! آی از دستپختم تعریف کردن!!! مامان جون میگه مطمئنی دفعه اولت بود از این غذاهای شمالی درست میکردی؟ منم گفتم صمیم رفته علف بچینه!!!دفعه سوم هم بله رو گفتم.

 

6-شب هم کوه ظرف های ظهر رو شستم و از اینکه خدا همچین همسری بهم داده که نمیذاره تو مریضی دست به سیاه و سفید بزنم!!! چند بار تو خلوتم گریه گردم!!و اشک شوق فشاندم و شب هم یه لیمو شیرین برا آقا پوست کندم تا حالش بهتر بشه !!! خدایا شکرت!!

 

7- راستی کامنت های قبلی رو بدون جواب تایید کردم چون جواب همه یکسان بود:  قربونت .منو شرمنده کردی.ممنون.

 

8-راستی آی انار خور شدم که بیا و ببین.روز جمعه از عصر تا اول شب!! دو کیلو انارخوردم و الان ناخنام شده رنگ ناخن معتادا!! آخه دوست دارم خودم دون کنم و ذره ذره بخورم. علی میگه نه به پارسال که لب نمبزدی نه به الان که صد دانه یاقوت شده شیکمت!!!

 

9- آقا شب جمعه تو هاگیر واگیر مریضی من!!مامان زنگ زده حاضر شین میخوام شام مهمونتون کنم!کلا مامان خیلی تو خرج کردن لارجه و اعتقاد داره پول برا خوش گذروندن و دور از جون مرگشه اگه بخواد پولاش رو جمع کنه و یه تیکه طلا بخره.باور میکنین غیر از یه انگشتر فیروزه که من و صبا برا روز مادر خریدیم براش  دیگه هیچ طلایی نداره یا به عبارت بهتر نمیذاره بهش آویزون شه!!اونوقت تو مهمونی ها من با گریه باید التماسش کنم و خانوم رضایت بدن  جواد شن!!!(به طلا میگه جواد!) تا آبرومون حفظ شه!!بگذریم!!تازه اونشب  فقط من و صبا و شوهرامون رو دعوت کرد و به بابا هم گفت دارم میبرمشون بیرون یه دوری بزنیم!! آقا اول رفتیم باع سالار که اگه اومدین مشهد و شاندیز رفتین و اونجا نرفتین بهتره برین همون شهر خودتون و از غصه  فوت کنین!!(دور از جون شما!!) خدایی شیشلیک هاش تکه تو مشهد.ما هم سانتان مانتان کردیم و با قیافه وارد باغ شدیم و همون دم در نگهبانه جلومون رو گرفت و گفت عروسی تشریف آوردین؟!!ها؟؟!عروسی ؟نه!! پس شرمنده چون تعداد مهمونا زیاده و فقط به مهمون ها امشب سرویس میدیم!! ای دهنت سرویس !!نمی شد قبلش زنگ یزنین به من و مامانم و بگیم امشب پا نشیم اینهمه راه بکوبیم بیاییم اونجا!!خلاصه با گوش آویزون اومدیم بیرون و سر خر رو کج کردیم و رفتیم  رستوران گردون حسین شیشلیکی شاندیز!!یه پای باغ سالار که نمیرسه ولی بدک نبود (در واقع بهتون توصیه نمیکنم برین اونجا!) جاتون خالی من ماهیچه  سفارش دادم چون مطمئن بودم علی شیشلیک میگیره و زن و شوهر هم که از اون حرفا ندارن با هم!! و بقیه هم شیشلیک.شام رو خوردیم و اومدیم تو فضای باز باغ و زیر چنار های بلند رو تخت نشستیم و چای سنتی سفارش دادیم با قیلون برا مامان تا حالشو ببره.صبا با دک و پز اومد موهاشو نشونم داد که تازه زیتونی کرده و بیشرف خیلی هم بهش میومد!منم اومدم با گوشیش یه عکس ازش بگیرم و گفتم بهش ای نامرد!چه خوشرنگ شده موهات و هنوز حرفم تموم نشده بود که یه صدایی مثل صدای منور سوتی تو جبهه ها بلند شد و یه چیزی شل و آبکی شترق افتاد  رو  صورت صبا!! از ترس جیغ زد و منم وقتی نگاش کردم از خنده افتادم زیر تخت!! بله !جاتون خالی یه کلاغه  نشیمن گاه دریده!!وسط اونهمه درخت و اون ساعت شب دقیقا هدف گرفت رو کله مبارک خواهر جان و یه  ماده خوشرنگ و شل و ابکی انداخت رو کله اش!! صبا یا جیغ و داد روسریش رو در آورد و با شوهر بیچاره اش دعوا میکرد چون دستش به باسن کلاغه که نمیرسید که!!خلاصه ات خود مشهد مردیم  از خنده و صبا میگفت کوفتت بگیره  با اون چشمای  مسخره و شورت!!! خدایی اند مسخره بازار بود اون شب!!

 

10- و همه اینا دلیل نمیشه که نگم من تا الان 11 کیلو کم کردم و هنوزم دارم با پشتکار ادامه میدم.حال کردین رژیم رو ؟!!

 

نظرات 43 + ارسال نظر
نجمه جمعه 19 مهر 1392 ساعت 16:08

می بینی چه پشتکاری دارم با وجود یک کوچولو که دم به دقیقه میاد بهونه یه چیز رو می گیره هنوز دارم مطالبتو میخونم خیلی دوست دارمشون بوس

مرسی نجمه

مرمر دوشنبه 21 آبان 1386 ساعت 02:21 http://marmarkhanom.blogfa.com/

سلام سر میزنی بهم؟
تنهام

آخی نازی!!

صحرا شنبه 19 آبان 1386 ساعت 15:28

سلام صمیم جون.
فکر نمیکردم کلماتی مثل استات و چپتر و .. اینقدر واسه شما آزار دهنده و نامانوس باشه؟!!!! همونطور کلماتی مثل بیکینگ پودر و ورژن و .... . میگم آزار دهنده چون هدف من از گذاشتن کامنت و پرسیدن حالت و آرزوی بهتر شدنت رو کاملا تحت تاثیر قرار داد. هرچند پاسخ دادن یا ندادن به حال و احوال پرسیدن یه چیز شخصی هست!

راستی دقت کردی چقدر کلمات نا مانوس فرنگی!!تو نوشته هات میاری چپتر و ..... نمیگی سوات ما نمیرسه بفهمیم اینا چی چی هستن اونوقت؟!!

این همه اونی بود که من نوشتم برات .من ((آزار دهنده ))گفتم؟!!!!!!!تازه بعد از نامانوس هم علامت تعجب که نشونه طنز کلامه (یا حداقل استفاده من ازش اینه!! گذاشتم..حتی سوات رو به شوخی اونجوری نوشتم برات.)نمیدونم چرا اینقدر باعث شدم حس تدافعی به خودت بگیری .منظورم یک شوخی صرف بود .حداقل از منی که زبان یه چیزایی بلغور میکنم انتظار نمیره که دو تا حرف و کلمه روحم رو خراش بده!!!!و صد البته هدف شما هم که محبت بود رو زیر سوال نبردم و نمیبرم.من فقط خواستم بهت بگم اومدم تو وبت و الکی نمیگم چقدر قشنگ و خوب و زیبا مینویسی.حالا هم چند تا از کلماتت که خراش دهنده نیس ولی برام استفاده اش در نوشتار فارسی جالب بودن رو میذارم برات:
رفیوج-بنفیت-فوکوس-کرلی-لب-گیت-فنس و ....هنوزم میگم برام جالب بود نه آزار رهنده و سبک نوشتن هر کسی هم شخصیه و به من یا هر کس دیگه ای هم مربوط نیس.
خیلی دلم گرفت....کاش مثل خیلی ها یه قربونت بشم و چهار تا بوس میفرستادم در جوابت تا چوب حرفام رو اینجوری نخورم.و البته عذر خواهی هم میکنم ازت.

الینا شنبه 19 آبان 1386 ساعت 14:24 http://www.tazin.blogfa.com

سلام صمیم جون
چقدر قدرت نوشتن داری من که خوشم اومد به این بامزگی کلمات رو کنار هم میذاری و مینویسی آفرین من مشهد بودم تو ترقبه یک کبابی خوردم که به عمرم جائی نجورنم من ایران نیستم ولی مشهدو خیلی دوست دارم هر وقت ایران سر میزنیم زیارت امام رضا هم میریم البته امسال تابستان نرسیدیم هرم امام ما رو دعا کن اگه یادت افتاد. خلاصه از نوشته هات معلومه خیلی شیطونی

ممنونم الینای با سلیقه
به به پس کباب مشهد رو هم زدی تو رگ!نوش جونت.
خدا کنه هر وقت دلت میخواد بتونی بیای ایران و زیارت هم بری.امام رضا سلام همه کسانی که دوسش دارن رو جواب میده وفاصله ها هم براش مهم نیست.
شاد باشی و وبت پر از عکس های قشنگ و زیبا.

بیژن همشهری گیلاس شنبه 19 آبان 1386 ساعت 11:17 http://www.ritajoon.blogfa.ir

اینگار راس راسی فوت شده
چرا آپ نمیکنی

آپ کردم که دیروز.

حدیث شنبه 19 آبان 1386 ساعت 00:44 http://tazeinat.blogfa.com

سلام . خوبی صمیم جون . ببخشید یه زحمت واستون داشتم البته میدونو سرت خیلی شلوغه اما لطف کن اگه وقت داشتی یه مطلب علمی انگلیسی در مورد کره ماه برام بنویس ( اخه نیست ماشا الله تو انگلیسی استادی گفتم واسه شما ایکی ثانیه طول میکشه این رو برام بنویسید واسه همین مزاحمتون شدم ) ممنون بای

سلام خانم خوش سلیقه و با ذوق
این آدرس ها رو میذارم برات چیزای خوبی میتونی ازش در بیاری.
این مال ویکی پدیاست: مختصر و البته خیلی مختصر انگار!!http://simple.wikipedia.org/wiki/Phases_of_the_Moon


این یکی جامع تره و زبونش هم راحت تر و ساده تره:
http://www.space.com/moon


این یکی تخصصی تره و جامع تر:
http://www.nineplanets.org/luna.html

یکی دیگه هم هست که واضح و خوبه:و من بیشتر از بقیه توصیه اش میکنم بهت:
http://www.windows.ucar.edu/tour/link=/earth/moons_and_rings.html&edu=elem


اینم مال بچه هاست و آموزشیه:
http://kids.nineplanets.org/moon.htm

اگه هم متنش رو آماده کردی به فاری بفرست برام به ایمیلم
alisa5050@yahoo.com و بگو برام فرستادی تا ترجمه کنم برات.یه سرچ بکنی خیلی چیزا گیرت میاد.راستی برا کنفرانس مسخوای یا تحقیق آخر ترم یا ....اگه موردش رو بدونم بهتر کمکت میکنم.
در خدمت هستم همه جوره عزیزم.

مهسا جمعه 18 آبان 1386 ساعت 11:44

زود بیا

چشم.

مهسا جمعه 18 آبان 1386 ساعت 11:44

کجایی صمیم جون؟
دلم برات تنگ شده.
امیدوارم که مسئله ی خاصی نباشه.
دوست دارم
منتظرتم.همینجا!

حالا برو خونه خودتون منتظر باش!۱اینجا بست نشستی ابروی آدم رو میبری با اون قیافه ات!!!!!!!!
نه قربونت.فقط یکم دارم میمیرم از مرض!!
بوس.

ژ یگولو پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 22:54

صمیمممممممممممممممممممم...

کجایی تو؟

حتما باید بیام اینجا جیغ بزنم تو بیای؟؟

بیا دیگه..ااااا...

تو جیغ بزنی و موهاتو لاخ لاخ بکنی من زودتر خوب میشم انگار!!
ادامه بده و خودتو یکی بکش تا من بیام.میدونی که منت کش زیاد دارم!!!!

ژ یگولو پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 01:40

کجایی صمیم؟؟
حالت خوبه؟؟

نوچچچچچچچچ!!

رضا حبیبی پنج‌شنبه 17 آبان 1386 ساعت 00:28 http://4z4.blogfa.com

سلام
اسم وبلاگتون منو جذب کرد
گفتم الآن میام میبینم کلی حرفها و شعرای عاشقانه نثار هم کردین
دیدم سرما خوردین از اونجایی که دلم نمی خواد نخونده نظر بدم چند خطی رو خوندم ولی چون سرم درد میکرد بقیه رو بی خیال شدم
اگه به همسرتون عشق میورزین باعث تبریک وگرنه به من چه

اون جمله آخرت اند مرام و اهمیت دادن بود!!!واقعا ممنون از اینهمه ذوق !!
بی خیال شین سنگین تره انگار!!خودمو میگم!

شاذه چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 18:58 http://shazze.blogsky.com

یعنی من اینجا کمنت نذاشته بودم آیا؟

وای صمیم هزار تا تبریک واسه وزن کم کردن. آفرین ادامه بده.

آخ این چشم شورت خیلییییییییی بامزه بود :))))))))))

ممنون عزیزم
حالت خوبه آیا؟!!
نگو که تو رو هم چشم میکنم.

زهرا چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 17:26

کجایی صمیم جون!

دارم همین دور و برا یورتمه میرم!!
خوبم عزیزم.

صحرا چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 14:17 http://howfar.blogfa.com

سلام صمیم جون!
امیدوارم خوبترشده باشی. راجع به اقایون و مریض داریشون هر چی بگش کم گفتی. اصولا اینا اینقدر جان فشانی میکنن که آدم از مریض شدن پشیمون میشه... .
خوچ به حالت . شما انار دارین. ما انار نداریم. اگر هم بیاد اینقدر ریز و خشک هستن که ه ه ه ه .
بازم خوش به حالت که این موقعیت و داری که با خانوادت بری اینو رو اونور .
صمیم جون خدائیش خیلی اراده داری ۱۱ کیلووووو یعنی خیلییی.
مواظب خودت باش. بوس

سلام مگه کجایی که انار ندارین؟!!!
آخی استات داری و هنوز نخوندی؟ بدو برو بخون تا خوف بشه نمره ات.
راستی دقت کردی چقدر کلمات نا مانوس فرنگی!!تو نوشته هات میاری چپتر و ..... نمیگی سوات ما نمیرسه بفهمیم اینا چی چی هستن اونوقت؟!!

خانم حلزون چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 13:53 http://niyaz5959.blogsky.com

۱۰-همش خوب بود ولی آفرین به ۱۱ کیلو.
من یه دوستی داشتم برای هر یک کیلو که کم می کرد ۵۰۰۰ تومن از شوهرش می گرفت . میگفت آدم باید برای هر کاری انگیزه داشته باشه .
علی جانتان را مجبور کنید برای وزن کم کردن به شما جایزه بدهد.(تا حالا کسی تو زندگیت فتنه انداخته )

من انقدر از این پول های حروم!! از علی گرفتم و بی جنبه شدم و باز چاق شدم و به زور پولا از تو حلقم در آورده شذ!!! که دیگه روم نمیشه از این فیلم ها در بیارم!

ساقی چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 12:26 http://kolbekochik.blobfa.com

صمیم چرا به من سر نمی زنی ؟ الانه که گریه ام بگیره من که لینکت کردم تا هر روز بخونمت از بس که با نوشته هات حال می کنم

بدو بدو برو که دارم میام اون ورا!!
راستی آدرست رو نمیتونم باز کنم.مشکلش چیه؟

یارا چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 08:43 http://yara86.blogfa.com

هنوز بازنگشته اید صمیم خانم؟؟؟ بعدم از قدیم گفتن هرجا کلاغ اسهالی دیدی بشین زیرش!!! حالا هی بشین به خواهرت بخند که کلاغ رو سرش چیز کرده! پس فردا که زندگیش ازین رو به اون رو شد و تو همه چی شانس اورد می فهمی!!!!

یعنی پولدار میشن؟ ببینم تو کلاغ ک.... دریده سراغ نداری؟!!

نیلوفر چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 00:42 http://hormozgangagool.blogfa.com

ممنون اومده بودب بهم سر زده بودی(جواب اومدنمو داده بودی)
اینبار از شیطنتم تو دانشگاه نوشتم دوست داشتی یه سر بیا طرف ما

راستی امیدوارم همیشه زندگیت با علی آقا روبراه باشه و صدای خنده هاتون گوش فلک و کر کنه

ممنونم .
حتما.

یگانه سه‌شنبه 15 آبان 1386 ساعت 19:31

کوووووووووووووووووووووووووشی پس ؟

زیر سایه شما داریم میمیریم از سرما خوردگی!!

ژ یگولو دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 23:52

سلام خانومی..
خوبی گلم؟؟؟

دیشب دیگه نتونستم بیام..سرم شدید درد میگیره اینروزا...میگرنم باز قاطی کرده گیر داده بیخیالم نمیشه...

خودت خوبی؟؟
بینم تو نمیتونی هی ۳ روز یه بار منو حرص ندی ایا؟؟؟
نکن اینکارارو بچه...بچه ۳۰ ساله البته...

صمیم تو هم چه حال داریا..با اون حال خرابت پاشدی اینهمه غذا درت کردی ؟؟ ظرف شستی...اخه چرا اینکاررو میکنی..ادم که مریض میشه به این شدت میگیره میخوابه تا خوب بشه...دکترم میره احیانا...نمیره تو اشپزخونه مرغ سرخ کنه با این سرماخوردگیش...

دیگه اینکه..هیچی...
مواظب خودت باش عزیز..فعلا...

سلام
خدا کنه میگرنت زودتر گم شه بره تو هیپوفیزت لا لا کنه و بیدار نشه حالا حالاها!۱
من هنوز ۲۹ سالمه!بی ادب!!!
من مرده آشپزی میشم یه وقتایی.تازه اون مرغه هم حالمو بدتر کرد بس که روغن داشت تو هوا!!
تو هم مواظب باش و بهتر شی.

خانومی دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 23:20 http://eshgh-bazie-asemoon.blogsky.com/

سلام خانومی هستم از وبلاگ عشق بازی آسمون منم وبلاگ دار شدم یه سر بیا پیشم خیلی خوشحال میشم همیشه وبلاگتو میخونم حتما بیا منتظرم

سلام
اومدم
چه کوتاه نوشته بودی !

خانومی دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 23:12 http://eshgh-bazie-asemoon.blogsky.com/

سلام خانومی هستم از وبلاگ عشق بازی آسمون منم وبلاگ دار شدم یه سر بیا پیشم خیلی خوشحال میشم همیشه وبلاگتو میخونم حتما بیا منتظرم

پرند نیلگون دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 17:53

صمییییییییییییییییییم وااااااااااااااای ( صدای ترکیدن بدتر از اون منورها که گفتی داره میاد . البته مال ترکیدن من از خنده س ) ۰وف شد تنهام تا کسی نگه بهم دیوووووونه !
من ماجرای صبا رو الان خوندم . اون کلاغه ........................ وای وای مامان کلاغ !
ای خدا !
ببخشیدا نمی تونم جلو خودمو بگیرم . عجب کلاغی بود . مطمئنی قبلش با کلاغه هماهنگ نکرده بودی ؟
ها ؟
من اول فک کردم یکی خرمالو پرت کرده توی صورتش ! باور کن منتظر این یکی نبودم دیگه !
من برم بخندم . شایدم بمیرم از خنده .
اگه نیومدم برام فاتحه بخون . منو فراموش نکنی . برام شمع هم روشن کن . گل هم خواستی بیاری رز سفید بیار . گلایول نیاری من بدم میاد .
بوووووووووووووووس

اون کلاغ و پولدار شدنو راست میگی؟ از فردا بدون چتر میرم زیر این چنارا وامیستم!!
خرمالووووووووووو!۱!!مگه صدای منور میده آخه!!
من برات فقط حلوای دست پخت خودم رو میارم(دور از جون البته!!)

nadia دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 15:47

میای سر میزنی یه چی بنویس دلم خوش باشه آخه مادر.

چشم عزیزم.
راستی کو آدرست!!؟

حدیث دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 14:02 http://tazeinat.blogfa.com

سلام خیلی خوشحال شدم برگشتی ( البته میدونستم قهرت زیاد طول نمیکشه ها ) موفق باشی

سلام خانوم با سلیقه.
من و قهر و دوری ؟!!هیهات من الذله!!

قصه گو دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 12:55 http://ghesego.blogsky.com/

خیلی باحال مینویسی .
من کلی از نوشته هاتو خوندم
از شاهکارای آشپزی و آش وحلو و.............
کلی خندیدم
الهی زودتر خوب شی
کدوم مرد مریض داری بلده !
انتظارایی داریا
من داستان دنباله دار مینویسم اگه اهلشی سر بزن
یا علی
راستی سلام ما رم به آقا برسون بگو ما رم بطلبه .

به جون خودم این علی درست درمون مواظب من بود بعد از نوشتن اون پسته!!فچ کنم اومده و اینجا رو خونده و دلش سوخته به حالمن!!
امیدواارم زودتر مشرف بشی .بی واسطه از خود کریمش بخواه.

[ بدون نام ] دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 11:23

ایشالا زود تر خوب بشی عزیزم.سالم سالم.مث همیشه.تبریک بابت ۱۱ کیلو.امیدوارم اونی که دلت می خواد بشه پسرم.همون دیگه بابا،چه فرقی می کنه؟
مهسا.
آی لاف یو.
بوس

من زور میزنم خودمو لاعز کنم بعد تو میگی پسرم؟!!آخه کجام به لندهورا !میخوره دخترم؟!!
بوس بوس.

کاوه - روزمرگی دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 10:19

سلام دوست عزیز

بلا به دور انشالله . کور باد آن دیده ای که دوستان را در بستر بیمار ‌ ِ بی تیمار بخواهد .

یا من اسمک دوا و ذکرک شفا (۱)
بیمار کنی و خود تیمار کنی !
پس منتظریم به فضل کرمت.

۱: ( اگه فعل جمله تغییر پیدا کرده بخاطر اینه که مورد خطاب از سوم شخص به دوم شخص تغییر پیدا کرده )


ایام بکام انشالله .

فعلا که به جای تیمار کردن من خدا اسب رو عوضی کرفته و داره اون رو تیمار میکنه انگار!!
ممنون و جواب سوالتون رو هم تحقیق کنم چشم.چون خودم حتی یه بار هم امتحانش رو ندادم.
خوشحال شدم از اینهمه مشترکات .

رعنا دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 10:17

خوش به حالت
حسودیم شد
دریغ از نیم گرم
مثل گاو می خورم

رعنا؟!!!!!!!!!
چرا مواظب خودت نیستی گلی خانومی.
باور کن هر یک کیلوش آدم بال در میاره بس که سبک میشه.منتظرم بگی شروع کردی..

پرند نیلگون دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 09:28

سلام صمیم جونم
ای وای ! من فک کرده بودم رفتی مسافرت کوچولو یا سرت گرم یه کاریه ... حالا بهدش میای می گی . اصن فک نمی کردم مریض بشی تو آخه !
خدا بگم اون معلمتو چیکار کنه آخه که تو رو مریض کرد . حالا خدا رو شکر که بهتری و بابت موفقیت تو رژیمت هم تبریک بس فراوون منو بپذیر .
واااااااااااااا ی انااااااااااااااااااااار . اسفناااااااااااااااااااااااااااااااااج ................... من عاااااااااااااااااااااااااااااااا شق این دو موجودم . نوش جونت !
شاد و پیروز باشی صمیم گلی

سلام پرند عزیز
شرمنده دیر جواب دادم .رو به موت بودم تا امروز.
ممنون بابات رژیم.قابل شما رو نداشت!
این چند روزه دلت نخواد خیلی اسفناج به خوردم دادن.جات خالی...

ملودی دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 07:37 http://melody-writes.blogfa.com/

الهی قربونت برم من صمیم جون خیلی نگرانت شده بودم نه برای این که فکر کردم قهر کردی یهو به دلم افتاد نکنه چیزی شده باشه و مشکلی برات باشه عزیز دلم.نازییی فدات بشم من که سرما خوردی.تو هم که بد مرییییض کار خونه رو بخوای ول کنی کارای خونه تو رو ول نمیکنن.صبا رو هم که چشم زدی رفت(خنده) همهی اینا به کنار صمیم جون هزار ماشالا به اراده ی تو دختر افرین واقعا آفرین قربونت برم رژیمو ادامه بده همین جور .الان میرم برات اسپند دود میکنم .نگو دختر چشمت میکنن به خدا بوس بوس بوس

سلام ملودی جونم.
شرمنده البته بعدا فهمیدم چه غلطی کردم و گفتم خدا مرگت بده صمیم که اینجوری ملودی بار شیشه ای !! رو نگران کردی.
ممنونم خانومی گلی.
دلم برا کامنت های تاییدی نشوت!!خیلی تنگ شده.(چشمک!!)

حاج باران دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 01:57

فکر می کنم اوایل دی ماه مشهد باشم، حتما رستورانی که گفتی میرم، به طور کلی با شاندیز خیلی حال می کنم.

قدمتون رو چشم همه مشهدی ها.
از معماری داخل باغ مطمئنم خوشت میاد.سنتی و قشنگه.اون حجره های برونش هم نمیدونم چرا منو یاد کاشان میندازه!(تا حالا کاشان هم نرفتم یالبته!)جدی میگم.اومدی خوش بگذرون و حسابی یه دوری بزن تو رستوراناش.البته اگه نخوای با تهران مقایسه کنی.

دنیا یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 19:44 http://www.world-of-mine.blogfa.com

سلام/خوبی؟/بهترشدی؟/منم جدیدانارخورشدم شدید.
خوش باشی همیشه :)

سلام.ممننم.
میگم مشکوک میزنی با این انار خور گفتنت!!

X یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 18:52 http://stillness.blogfa.com

واقعاً وقتی یه غذایی رو توصیف می کنی ، من یکی که دهنم یه دریا آب می افته!


راستی اون شیشلیکاتون خداییش حرف نداره! پارسال ما اومدیم شهرتون ولی هیچکی از این شیشلیکا خوشش نیومد ، فقط منم که هنوز تا اسم مشهد میاد بعد از حال و هوای معنویش ، یاد شیشلیکا می افتم!

آخی نازی عزیزم!!
عجیبه که شیشلیک رو نپسندیدن.البته مهمه کجا رفته باشین.باز قربون تو که یاد خدا میکنی بعد دهنت آب میفته از اسم این چیزا....فدات

زهرا یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 16:45 http://777rosesorkh.blogfa.com

سرما که میخوری همینطور لیمو شیرین و انار ..غذای شمالیم میپزی...با مامانم که بیرون میرین پس بایدم ۱۱ کیلو کم کنی با این همه فعالیت !!!!!!!!البته فکر کنم بیشتر کالری ها از راه تایپ کردن مصرف میشنا!!!!!!!!

قربونت از این ماشین سوار اون ماشین شدن و غذا با ااعمال شاقه پختن خدایی انرژی میسوزونه و من نمیدونستم؟!!
ببین فچ کنم من زیادی دارم مینویسم .این روزا همچین به نظرم حال نمیکنی با این پست های بلند!!

ژ یگولو یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 15:19

اره من یکی که کلا در حال حالم از این رژیم تو و بقیه کارات...

سردرد دارم شدید...

برمیگردم...

سلام ژیگولو
خیلی روبراه نیستی انگار این روزا
اتفاقی افتاده؟نگرانت هستم.

بهار یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 14:08 http://nashenase-hamdel.blogsky.com

اگه همه پرستارا مثل علی آقا بودن دیگه مریضی باقی نمی موند. زودی می رفتن به دیار باقی.
من موندم آخه با این غذاهایی که درست می کنی و این همه هم رستوران می ری چطوری وزن کم می کنی!!!!!!!!!!!!
خدایی تو کتم نمی ره. واقعا خسته نباشی. امیدوارم خیلی خیلی زود باربی بشی. فکر کنم اگه این کارا رو نمی کردی الان ۲۰ کیلو کم کرده بودی.

اگه پرستاریشون با نمک ریختنای علی همراه باشه از خنده همه میرن دیار باقی!!
عزیزم من به نظر خودم سرعت کاهش وزنم هنوز کمه.ولی خب هوای خودمو دارم وقتی میریم بیرون زیاده روی نمیکنم.
۲۰ کیلو رو خوب اومدی قربونت.

تارا یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 13:08

سلام صمیم جونم نبینم مریض باشی
باغ سالار رفتم معماریش جالبه نمای بیرونشم خیلی خوشگله غذاشم که دیگه نگو ~P= یه جای دیگه هم هست تو بلوار خیام همون اولاش دقیقا نمی دونم کجاست اسمش پسران کریمه غذاش خیلی عالیه البته محیطش نمی دونم چه جوریه چون چند بار که اومده بودم مشهد صابخونه گرفته بود برا خونه خلاصه که بهت پیشنهاد می کنم مخصوصا ماهیچشو (;
یکم به همسریت لیموشیرین بده تقویتش کن ایشالا زودتر خوب میشی عزیزم p:
عاشق باشی

سلام خانومی
پسران کریم که حرف اول رو میزنه تو ماهیچه اینجا.معین درباری داخل شهر(بعد از میدون تلویزیون) هم معرکه اس غذاهاش.
کریم رو امتحان کردم.ممنون
آره من فعلا باید یه چند روزی بابت پرستاری یکروزه اش!!تقویتش کنم.خدایا شکرت!

خانمه یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 10:54 http://he-and-she.blogfa.com/

با اینکه این همه اهل آشپزی هستی خوب تونستی تا حالا کم کنی....با خوندن مراحل آشپزیت هم آدم چاق میشه چه برسه به خوردن غذاهات.

ممنون.ولی جدا سختخ نخوردن شاهکارهای خودم!!!
کاش فقط چاق شه! هر لحظه میترسم هر کی بخوره بترکه!!بس که ......

[ بدون نام ] یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 10:34

بلفی----------------
من الان رسمن مردم صمیم جون. سرما خوردم نه این‌جور! اون جور! ان فلو ان زا!!!

خدا شفات بده مادر!!

هیما یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 10:27 http://hima77.blogfa.com

از این ویروسا اگه داری به ما هم بده
مثه اینکه خوش می گذره
صمیم سق سیا !!!!!!!!

خدا نصیبت نکنه دختر این مریضی ها رو.خنده اش یه کنار ولی گریه آدمو هم در میاره!!
به من چه!!!

رها(ستایش) یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 10:02



خدایش من اگه جای تو بودم موهای علی رو دونه دونه میکندم

بابا این چه جور مریض داری بود

اگرچه همشون یه جورند

اما این یکی دیگه نوبرش بود

خدایش خیلی چشت شوره؟

خدا نکنه علی من کچل شه!
الهی قربون مریض داریش.البته حضور ایشون در منزل بسی باعث شادی خاطر ما شد و منبسط شد روحمان!!
نه جون خودم.باسن اون کلاغه انگار مشکل داشت!!

نیما یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 08:56 http://nimaband.blogsky.com

سلام امیدوارم واقعا شوهرت رو بپرستی و زندگی خوبی داشته باشی .اگه تمایل به تبادل لینک داشتی یه سری هم به من بزن ممنون می شم

فعلا که علیرغم این کاراش هنوز خانومش میپرستتش.بس که این آقاهه با معرفته.
خدا شانس بده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد