من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

کفش

یکی از خواب های ثابت (حداقل) سالی یک بار زندگی من خواب کفش خریدن است.همیشه هم یا یک لنگه اش  نبود یا نمی شد پرو کنم یا وسط خرید از خواب بیدار می شدم.این مساله لعنتی تا همین سال های اخیر اذیتم میکرد.خواب دیدن را نمی گویم ها! کفش خریدن را میگویم. خب اگر تو دختری هستی که  سایز پاست 37 و از این  سوسول سایز هاست! امید هیچ درک و معرفتی از  این نوشته از تو ندارم و اگر از این آقا سایز  پا 40-39 هستی که دیگر بدتر...روی هر چی پا  را سفید کرده ای. خب  مساله از اینجا برایم مطرح شد در  زندگی که وقتی من راهنمایی  بودم کفش های  مادرم به راحتی با کمی سفت بستن بندهایش پایم می شد. آنقدر برایم جالب بود که وا! چقدر مامان پاهاش  کوچولو مونده و هیچ آدمی  توی گوشم نگفت خره! پای  تو انگار  قد قایقه بادبانی هست!! یادم هست عکسی دارم  از خودم و خواهرم که از من 4 سال بزرگتر است.هر دوتا با کفش های سفید پاشنه تق تقی!!یک سایز ایستاده ایم و وقتی کمی دقت میکنی  میبینی نصف پای من توی هوا دا رد برای  خودش بشکن میزند و از کفش بیرون است!و آن وقت پاهای استخوانی و ریقوی  او دارد لق لق میزند توی کفش!  چیزی که هیچ وقت مادرم را بابت کوتاهی اش نمیتوانم ندامت نکنم این است که خانه بچگی های  ما زیر زمین بزرگی داشت که  کف  آن موزاییک بود و من با پای برهنه چند ساعت روی زمین خط بازی میکردم و لی  لی  میرفتم و بعدها فهمیدم وقتی قالبی دور پا نباشد پا می شود اندازه خرطوم فیل!! خلاصه این کفش خریدن ها تا سن دبیرستان باز هم اوکی بود.بدبختی وقتی شروع شد که من عادت کردم به کفش ورزشی پوشیدن و  گل را به سبزه هم اراسته کردم یعنی پاهایم از طول خیلی  کوتاه بود! حالا از عرض هم شروع کرد به رشد..لامصب  هر چه زور میزدم توی کفش کوچک جاشان بدهم باز روی  پایم قلمبه می شد یعنی  اینطور بگویم پای من سه بعدی رشد کرد هم طول و هم عرض و این آخری های دبیرستان  دیگر ارتفاع هم به آن اضافه شد!! بگذار توضیح بدهم: ببین  روی پاهایم صاف نیست بلکه برجستگی زیبا و موزونی!!! دارد که جان میدهد برای تست کردن کفش نقره ای پاشنه شیشه ای  سایز 36.5!!!!خلاصه تا کفشی که تازه خریده بودم به قالب پای من در بیاید و اندازه شود یا کنارش جر خورده بود و یا از بس جلویش را به در و دیوار و لبه پله کوبیده بودم که کله پایم جا بشود داخلش  کلا نصف کفش  آویزان شده بود عین هواپیمایی که به دیواره ای میخورد و از وسط دو تکه می شود. خوب یادم هست یک کفاشی اول  خیابان راهنمایی بود و پیرمردی کپل و کمی بد عنق هم فروشنده اش.ان سال ها یعنی مثلا 16 سال پیش برای من دوازده هزار تومان پول چکمه خیلی بود!!( آره؟ شما اون موقع با این پول می رفتید با برو بچ ساندیس میخوردین!؟ بابا مایه دار!) من یادم هست با آن چکمه یک کفش دیگر هم خریدم چون تک سایز بود و هیچ کس احتمالا اندازه پایش آن قدری نبود .یک جفت کفش مخمل جیر مشکی  پاشنه یکسره 7 سانتی! حالا فکر کن خود من با قد بلند و هیکل عظیم الجثه ان سال هایم(این رو تو دماغی بخون : آخه میدونی الان 42 کیلو شدم!!!!)  روی 7 سانت ارتفاع راه بروم چه شود! خواهرم تا دید گفت خاک بر سرت که شده ای قد داربست کنار خیابان!! ولی من عشقی بود که با آن کفش های زنانه زیبا میکردم. اتفاقا آنقدر پوشیدمشان که جیرش کلا رفت و  مادرم کرد داخل کیسه و داد به نمکی! فکر کنم نمکی حتی حاضر نشد یک بسته کوچک نمک هم بدهد به جایش!! خلاصه همین طور که بزرگتر و عاقل تر می شدم  بیشتر متوجه بودم که پاای طاووس خانوم!! را کجا نشان بدهم و مجا پنهان کنم. و بعد کم کم که سر و کله خواستگارها پیدا شد کابوس های من هم شروع شد : داماد پسری  جوان و کت و شلواری شیک و  مادرش هم از آن حاچ خانم های  انگشتر پرتقالی(قد پرتقال) به دست ..حالا مثلا رسیده ایم به خرید عروس .باز به خدا هول سایز لباس عروس از کفش کمتر بود برایم.یادم هست در تصورم مینشستم روی صندلی و داماد با شوق و علاقه نگاهم می کرد و مادرش میگفت اقا یک جفت کفش زیبای شیک سفید برای  عروسم بیاورید الهی قربان قد و بالایش بشوم!!! بعد مردک فروشنده میگفت چه شماره ای و آن گاه چشم ها برا ی اولین بار روی پاهای من میخکوب می شد ...ها؟ چه سایزی ؟ ..نداریم حاچ خانوم و خنده دو تا مشتری  دیگر!! و  نگاه  کج کج مادر داماد  و لبخند ماسیده روی لب  خود داماد بدبخت بد شانس!! یا مثلا در سکانسی دیگر میدیدم  دارم راه میروم یک هو  یایم می لغزد و مچ پایم  می تابد و من می افتم زمین و دانشجویی شیک و زیبا و قد بلند و  احتمالا رشته پزشکی!!! می دود طرفم و میپرسد خانوم  چیزی شد؟ و با دیدن کفش های میرزا نوروز من و پاهای سه بعدی-فضایی ام که روی زمین دراز به دراز بغل هم خوابانده ام راهش را میگرفت و  می رفت.از این دست خواب ها کم نبودند. بدبختی من  به معنی واقعی وقتی شروع شد که خواهرم ازدواج کرد...شوهرش شماره پایش چند بود؟ 39 و خیلی  که زور می زد می شد 40 .. حالا همراه همیشگی من برای خردی  کفش که بود؟ همین خواهر پا 38 ام  و شوهرش هم که همیشه چسبیده بود به او..اولین عیدی که او دامادمان شد آنقدر تلاش کردم بپیچانمش و برای خرید با خواهرم همراهی نکند  من را که دیگر  همه شک کردند میخواهم چه غلطی بکنم که او سر خر است!!؟ !! خلاصه آمد و من با بی و لوچه آویزان راه افتادم.  چند تا کفش را نشانم داد و با مهربانی گفت خیلی زیباست دوست دارم امتحان کنم؟ به پهلوی خواهرم کوباندم که شوهرت واقعا کور است یا  دارد من را مسخره می کند؟ آر این مدل  اصلا شستم هم تویش جا می شود که میگوید (با دهان  کج و لجی بخوانید) : خیلی زیباست..امتحان کن..خلاصه بیست تا کفاشی که رفتیم و من روی هر کفشی یک ایراد گذاشتم به بهانه اینکه تا من اینجا نشسته ام آنها بروند دو تا مغازه بالاتر را هم ببینند داماد شوت را از سر باز کرده و به سرعت جلوی چشمان گشاد فروشنده چند جفت کفش پرو کردم و آخر از همه یک جفت را داخل پلاستیک سیاه  گفتم بگذارد و آمدم بیرون....به خواهرم چشمکی زدم و گفتم فعلا برای بیرون شهر و مسافرت!! یک جفت کفش راحت و گل و گشاد خریدم بعدا سر فرصت می آییم خرید.انگار مثلا ملت توی مسافرت سایز پای شان سه شماره گنده تر می شود!!!

در خانه ما پای مادرم از همه کوچک تر است  37 و یا 38 میخورد به او. بعد خواهرم که او هم خانه پرش دیگر 39 است.بعد برادر  کوچکم و بعد من  و نوبت بعدی  پدر است و بعد برادر صد و خورده ای کیلویی ام که همه چیزش از لباس زیر و رو و حتی  جورابش هم!! سفارشی باید بخرد ولی خب او هر چه باشد مرد است و در میهمانی و عروسی ها توقع کفش باریک و زیبا و  ساق  نیم بندی از او ندارند دیگر!

وقتی با علی آشنا شدم اول به پاهایش نگاه کردم ..خب خدا را شکر از آن سایزهای آبرو  بر نبود و معمولی بود .وقتی برای خواستگاری آمدند دیدم به به خد ابدهد شانس! پای مادر شوهر هم کمی از پای من ندارد و وقتی خواهرش را دیدم کلا دنیا را به من دادند! با  هیکل ظریف و متوسط  پاهایش از من هم گنده تر بود!!! دراز بود البته و شست پایش کلا نیم متر جلوتر  همیشه راه میرفت و این پو ن بسیار مثبتی برایم بود. بعد تر ها به علی گفتم  خانواده شما هم که همه قایقی هستند!! منظورم پا قایقی بود که نگرفت و من  به روی خودم نیاوردم. برادرها و پدر علی  خوشبختانه همه پا گنده هستند ومن  هر شب بعد از ازدواج سر  نماز دعای شکر میکردم و می گفتم  من و این همه خوشبختی  محاله ..محاله ..محاله...

خلاصه تا قبل از آمدن جاری  پا سی و ششی  همه چیز بر وفق مراد بود ولی کم کم خانواده علی فهمیدند که انگار می شود پای عروس  کمی هم کوچک تر و نیم بند انگتی تر!! باشد .خلاصه به مدد سلطنتی که برای خودم راه انداخته بودم هیچ کس  روی این مسالهه زوم نکرد وبه خیر گذشت فقط یادم هست اوایل ازدواجمان من  دمپایی های  برادر شوهرم را پایم میکردم و از این که  می دیدم کفشی هم در  دنیا! هست که نصفش بزرگتر از پای من باشد آفتاب مهتاب  میزدم از خوش بختی. خردی عروسی من هم این طور بود که برای کفش از ساعت 6 عصر راه افتادیم و یکربع به یک  شب که یک مغازه داشت کرکره اش را می کشید پایین  را نشانه گرفتیم و من برای  کفش عروسی ام صندل نیم سانت کف خریدم و عین سند باد هنوز توی  عکسهایم هست که انگشت هایم را روی هم انداخته ام و عین خیالم نیست...واقعا برایم مهم بود پایم آن شب راحت باشد و خدا را شکر راحت تر از آن کفش  8 هزار تومانی!! پیدا نمی شد.

حالا نه دیگر پاهایم را از کسی پنهان میکنم و نه برای خریدن کفش با خجالت و پشت قوزکرده میروم توی کفش فروشی  و با صدای  خفه میپرسم آقا فلان سایز دارید؟ من الان خودم را دوست دارم. میدانم این پاها آنقدر با من در  راه های  سخت زندگی آمده اند که ناسپاسی است اگر دوستشان نداشته باشم.میدانم انگشت هایم آنقدر با ناملایملات زندگی برخورد کرده اند که تنگی کفش دیگر برایشان مهم نیست و مهم تر از همه این که همسرم هیچ وقت چشمش دنبال پاهای  کوچک و لاغر نیست!!!!!(انشالله البته!) و من را با همین پاها دوست دارد . 

پ.ن. 

سایز پای من : 

ورزشی : ۳۹ است  عادی  ۴۰ است. پاشنه دار ۴۱ هم ممکن است برسدبسته به قالبش دارد. خدا لعنت کند این مدل های امروزی را که شماره 46 هم درست کنند باز نصف پا  عربی می رقصد توی  هوا !

نظرات 102 + ارسال نظر
ملودی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 12:31 http://melody-writes.persianblog.ir/

ای بابا من تا اخرشو نخونده بودم فکر کردم سایز پات حالا چقدر هست خوب 39 40 که طبیعیه برای مهمونی هم خوب قالبش باید راحت تر باشه دیگه.قربون اون پاهای گوگولی تپلیت بووووووس.همین که محکم ترین قدما رو با اون پاهای خوشگل برمیداری خودش عالمی داره صمیم جیگرم

mahmood چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 12:15 http://www.eiml.blogfa.com

salam
haletoon khoobe?
vaghean az in ke dasti dar neveshtan darid behetoon tabrik migam
az in ro kheyli kheyli doos daram nazare shoma ro dar khosoose akharin postam bedoonam
pas in lotfo dashte bashid va yek nazar be poste jadide man bedid
bazam migam , nazare shoma baraye man kheyli moheme
az tavajohetoon sepasgozaram

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد