من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

بزن تو دل ترس هات

 

 عکس ها اضافه شد . 

 خدای  من هنوز باورم نمیشه این قدر  دوستان از این  قبولی  من ابراز خوشحالی  کنند . اونقدر  کامنت ها گرم و صمیمی و فراتر  از  تعارفات معمول بود  و اونقدر به من انرژی و   اعتماد به نفس  بیشتر  داد که  باورم نمیشد  این قدر  آدم های  دوست داشتنی  هستند که ندیده اینطوری با جون و  دل برای  من ارزوهای  خوب و زیبا  می کنند .  کاش  همه ی آدم ها این فرصت رو داشتند که فراتر  از  محدودیت های  محل زندگی و شهر و کشور و قاره می تونستند  این همه  دوست و  همراه داشته باشند ... برای  تک تک شماها  بهترین هایی که لیاقتش رو دارید آرزو  می کنم و  انشالله  هر  روز  خبرهای  موفقت آمیز  از  همه تون بشنوم .  

 

اقا صمیم زده تو کار شجاعت !! چند وقت  پیش  جاری  جونم برای  پسرش  تولد گرفت . از اونجایی که تولد امسال   پسرک مامانی دقیقا   موقع اسباب  کشی  های بود و شلوغی  ایام کاری  من، من تولد رسمی  نگرفتم برای پسرم  یعنی یک تولد  تو مهد  کودکش  گرفتیم با دو  تا کیک  خوشگل یکی برای مربی ها ویکی برای بچه ها  یه مدت بعدش  هم یک کیک جمع و  جور  گرفتم و  مامان و خواهرم و برادرم اینا اومدن و دور  هم  تولد بود .  در  واقع ماما ن اینا  می خواستند کادوهاشون رو همون جوری بدن و  گفتند تو دیگه تولد نگیر  که خب  من یک شکل و شمایل تولدی  هم دادم بهش  و کادوها تقدیم شد!! جاری  جون و  مامان جون اینا همش  غصه میخوردند که ای  وای بچه ما تولد  نداشته و  جاری   جون پیشنهاد کرد  تولد  امسال پسرکش  مشترک باشه با پسر ما یعنی  ما در  قالب  میهمان فقط بریم تفریح ولی  شمع روشن کنند برای  پسر  توپولی  ما  و  همه کادوهاشون رو اونجا بدن  تا وجدانشون راحت باشه!! جاری  جون  طفلک یک تولد مفصل خونه مامانش اینا گرفت با حدود سی  تا مهمون ( فقط  خواهر برادرها و بچهه اشون اینا!!!)  و کیک بزرگ و   اینا و گفت  برای  این طرف  جدا میگیرم . یعنی قرار گذاشته با همسرش  که یک سال این طرف بگیره یک سال اون طرف . خلاصه به من گفت  شب یلدا کیک تو  خیلی  پف  خوبی  داشت  و پوک شده بود  و ازم خواست  کیک تولد  پسرش رو من درست کنم. دو بسته پودر  کیک آماده هم داد  و گفت ساده ی  ساده  ...بدون هیچی  لطفا ..خب  من اسم اون  کارخونه رو حتی  نشنیده بودم و خودم از  رشد استفاده میکردم ..با سلام و صلوات  داشتم مواد رو اماده  میکردم که یکهو  دیدم ای  داد بیداد!!  کلا اردها توی بسته گوله گوله شدن یعنی  وسطش  قشنگ گوله های  ارد  بود . زود همش رو الک کردم با مشقت زیاد و به همسری  هم گفتم لطفا برو برام  2 بسته رشد هم بگیر  تا اگر  خراب شد  نمونم وسط کار و  ضمنا خامه از قنادی  هم بگیر  میخوام خامه ایش  کنم!! اقا  همسری رو میگی !! دهن  عاعععععع!! گفت صمیم  جان ما نکن!! بذار  یک بار  حداقل  امتحان کنیم بعد  برای  مردم درست کن!! تولد بچه هاست ها!!  من هم که سرمست از موفقیت های  اخیر!!  دیگه اعتماد به نفس در  حد  جنگنده و ضد هوایی و اینا بود!!  گفتم  شوما خیالت راحت!!  همسری  میگه از  همین خیالت راحت گفتن هات  هست که خیالم ناراحت هست  خانوم جان!! خلاصه رفت گرفت و  من توی یک تابه تفلن که فقط برای  کیک   میذارم  کیک اولی رو درست کردم ..خوب شد . دومی رو هم بلافاصه بعد ش گذاشتم تو فر و  وقتی  دو تاش  خنک شد  و به نظرم مغز پخت و پوک شد  خامه ها رو گذاشتم جلوم و  به فکر  فرو رفتم ..خب  مسلما جاری  جون خودش  هم کیک ساده رو خوب  درست میکرد . پس بذار فراتر  از  انتظار  عمل کنه صمیم ...به سادگی  و در  حالی  که تصمیم  گرفتم دیگه اینقدر  کیک درست کردن رو برای  خودم سخت نگیرم و  بزنم تو  دل ترس های  ناشناخته!! روی  کیک اول خامه ریختم و  برش  های  موز و  بادوم خلال شده و  اینا و  با احتیاط  کیک دومی رو گذاشتم روش  و  البته دورهاش رو خامه ای  نکردم چون شب بود و  سنگین می شد و خامه خور  هم نیست کسی و علت اصلی  این که وسیله صاف  کردنش رو هم نداشتم و فق میدونستم چاقو رو باید  تو اب  گرم بزنم و خامه رو اونطوری صاف کنم . خوشبختانه  روش رو صاف و صوف  کردم با خامه و   شکلات اب شده ریختم روش و   تو دلم هی به کیفیت شکلات تخته ای  که انگار  روغن خالی بود!! کمی  حرف های  ممنوع زدم و  خلاصه قیافه اش  خیلی قشنگ شد .  حالا اون روز  از  صبح دو تا پسر  عموهای  فسقلی  خونه ما بودند و  برای  ناهارشون هم ماکارونی درست کردم و یک دستم به کیک و یکی به ظرف شستن و یکی  به غذا درست کردن و یک دست  دیگه و  اضافی  ام هم به  نصیحت کردن این ها!!  نصیحت های من گاهی فیزیکی  میشن ومثلا دنبال سرشون میدوم و اینا میپرند روی  مبل و غش  می کنند از  خنده و  من میگرمشون و  حین یک عملیات قلقلکی  وحشیانه!! کمی  هم نصیحتشون میکنم ... آقا  کیک رفت تو یخچال و من سرمست از  این که اهه ..چقدر  ساده بود ..کاری  نداشت که!! رفتم این دو تا وروجک رو بخوابونم ...ساعت  دو و نیم بود و نشون به اون نشون  که ساعت  5 من در  حالی که از شدن عصبانیت  دیگه کبود شده بودم پسرک رو کشون کشون بدم روی  تخت خودم (کاری که از  اول باید  میکردم و کنار  هم نمی خوابوندمشون) و  اونم  کر کر  خنده بود  و بچه بیچاره  جاری  جون هم از شدت تعجب و دیدن قیافه این مدلی  زن عمو بعد از  5 سال سنی که از  خدا گرفته به دو ثانیه چشم هاش رو بست و  خوابش برد واقعا!!! خلاصه شب رفتیم تولد و  همه سورپرایز شدن و کیک رو خوردن و  منم از  نماهای   مختلف  ازش  عکس  گرفتم که اینجا بذارم انشالله . حالا تحفهه م نشد ولی برای  اولین بار  خوب شد .  

 

خلاصه  گذشت و  چند روز بعد  همسری  پودر  سوخاری  هاتی  کارا  گرفت  اسپایسی بود و گفت اینم امتحان کن ببین چطوری  میشه . خب  ما تو خونه زیاد سوخاری  درست نمی کنیم  یعنی  شاید  من دو سه بار  کلا درست کردم که قیافه همسر ادامه راه رو برام ناممکن کرد!!!  آقا  زدیم تو  کار آشپزی و سوخاری و اینا ..یعنی  قیافه همسری بعداز  خوردن سوخاری ها  جوری بود که من  دستام رو به لبه های صندلی  گرفته بودم تو آسمون پرواز  نکنم .خب  بهتون گفتم که چقدر  مشکل پسند  هست  ذائقه همسری ووقتی  از  کیک یا سوخاری  من تعریف کرد یعنی  دیگه خیلیییییییییییی  خوب بوده و  نمره قبولی  گرفته ...   

دیشب  هم  جاتون خالی  یک زرشک پلوی  خوشمزه با سوپ شیر  درست کردم ..به سلامتی شما  بچه که اصلا لب  نزد و  همسری با نوک قاشق مزه کرد و وقتی  قیافه اش   نمره قبولی بده شد  دو ملاقه کشید برای  خودش  و بقیه اش  هم موند که خودم ظهر برم خدمتشون شرفیاب بشم!!  کلا خوش  حالم این روزها ..خنده دارش  اینه که همسری  دست به ته دیگ میزد  میگفتم نززززززززن میخوام عکس بگیرم ..برای پسرک  میخواست غذا بکشه میگفتن نکنننن قیافه اش به هم میرزه میخوام عکس بگیرم ... اومد سوپ بریزه  با ترس  نگام کرد  منم خنده ام گرفت  یک عکس هشلهف گرفتم گفتم اوکی ..میتونید شروع کنید!! خدایا  جنبه اش رو هم بده در زیندیگانی !!  

 سورپرایز همسری  هم یک ماشین ظرف شویی  ال جی  بود که دیشب رسید .طفلکی بیشتر به فکر  خودش بوده  به نظرم!! نه که تا الان درس   نداشتم خیلی  ظرف  می شستم!!  الان دیگه خدا بهانه رو رسونده اساسی!!!  بچه  کپلی  ما هم از  دیشب  کلا توی  کارتن این  هست و  در  نمیاد و  از  اون تو با ما حرف میزنه!! به دوران زندگی  در  غار  برگشته به نظرم این بچه!!! یعنی  من نمیدونم چرا تا حالا نفهمیدم این بچه عشق  فضای  خصوصی  داره به این شدت ..احتمالا به زودی براش  چادر  بازی  میخریم  ...  

 

عکس  ها باشه به زودی  .هنوز  تا آخر  سال خیلی  مونده!! نههههههههههه؟!! 

 

عکس  کیک  رویایی!!   

 و یک نمایی  دیگه از  اولین کیک خامه ای صمیم   

و  عکس  کوچولوها در  حال برش کیک ( این لینک رو حذف کردم دقایقی  بعدش ..بهتره همون خوردنی  های  بی جان رو با هم ببینیم !!)

  

سوخاری    

یک سوخاری  دیگه  

 

پودر  سوخاری   

 

خب  من برم  و  شماهام که قول دادین که سیو  نکنید  عکس های  آدم های  این وبلاگ رو!! اوکی ؟  روی  قولتون حساب  می کنم ... 

مراقب  خداتون باشه تا پست های  عکس دار بعدی  انشالله ..

نظرات 91 + ارسال نظر
پریزاد شنبه 24 فروردین 1392 ساعت 14:35 http://zehneziba16.blogfa.com

ووی....چه سوخاری های اشتها برانگیزی...دستورش پلیز

فلفل شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 22:09 http://http:/felfelane.persianblog.ir

صمیم تو فوقوالعاده ای بخشی از آرشیوت رو شخم زدم
دوست دارم

رها یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 13:49

سلام وب قشنگی داری پر از زندگی نه مثل اکثر وب ها پراز درد و ناراحتی!تشویق شدم بزنم تو خط آشپزی های جدیدو ابتکاری بنظرم در گرمابخشی به خونه زندگی موثر باشه

عسل اشیانه عشق یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 12:10

مبارک باشه تولد یونا جون. این کیک خوردن داره

مرضیه بلژیکی یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 11:12

سلام صمیم جان...حوصلمون سررفت...کجایی پس؟چرا نمی نویسی؟؟؟اووووووووووووه...میدونی چقدر گذشته؟زودی بنویس برامون...از بوی بهاری که همه جارو برداشته...خوش باشی...

مریم گلی شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 11:14 http://www.faryad-zire-ab90.blogfa.com

سلام؛
ببخشید من یه سوال دارم؛ شما همسر دوم هستین ؟!؟!



منظور ت رو گرفتم .شخصیت ایشون ستودنی هست واقعا .من عاشقشم ..

هانیه شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 00:45

خیلی وقته با وبلاگت اشنا شدم اما اولین باره کامنت می زارم اینقدر خبر خوبی بود که تا خوندم در جا گفتم بیام تبریک بگم .تبریک با یک دنیا ارزوهای خوب

somy شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 00:41 http://lady-purple.blogfa.com

من که همیشه باهاتون آشتیم خانومی.فقط نمیدونم چرا رمز نمیدی اخه به دوستان دادی .منم که همیشه میخونمت وپیگیر کارها وبرنامه های دسته جمعیمون هستم..یعنی اونا رو دوست حساب کردی ومنو نه این دلمو شکست وگرنه که قهر نبودم عزیزم.

نهههههههههه من بعد که همه کامنت هاشون رو گذاشتند و اون پست تموم شد بعد رمزیش کردم ..به کسی رمز ندادم جان خودم ...

بوس..

مریم جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 20:31

وای من دلم خواست اخه صمیم

پگی پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 13:54

سلام عزیزم شما از ملودی خبر نداری ؟


نه .

مریم چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 17:21 http://zendegiasemoni.blogfa.com/

سلام من اولین بار بود اومدم به وبلاگت.
مطالب جالبی مینویسی.
موفق باشی عزیزم...

قربونت برم که انقد از امام زمان مهربون تر و جذاب تری!
خوشم میاد حرف میزنی پاش وامیسی

صمیم مسنجر رو میگم!!!
فک کنم عمرن باهاش کار نمیکنی نه؟؟؟
بیخیال!
عاقا من خونه جدید ساختم! همونه ها!فقط اسم و قالبش عوض شده.بیا ظهور کن در وبسایتم!!
نیست نوئه؛ هی دلم میخواد برم همه جا پز بدم



پیش به سوی ظهور!!!!

زیتون دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 08:02 http://zatun.blogsky.com

desiree دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 05:31 http://desiree.persianblog.ir

صمیم عزیزم برای قبولی ارشد خیلی خیلی بهت تبریک میگم، همین طور برای رتبه عالی ای که آوردی! واقعا لیاقت بهترین ها رو داری، امیدوارم همیشه زندگیت سرشار از شادی باشه و در کنار همسر و پسرت خوشبخت و موفق باشی :***

ندا یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 17:12

شاید اصلا ارسال نشده .نمیدونمممم
خب دوباره تبریک میگم قبولیت رو انشاالله قبولی دکترا .
عکس ها خوشگل و حتما خیلی خوشمزه بودند .
شما خودتون استادید ....من مرغ سوخاری رو اینجور درست میکنم.
اول قطعات مرغ رو کمی پخته ﺑﻌﺪ ﻗﻄﻌﺎت ﻣﺮغ رو اول داﺧﻞ آرد ﺳﻔﯿﺪ ﻏﻠﻄﺎﻧﺪﻩ ﺑﻌﺪ در ﻣﺨﻠﻮط ﺷﯿﺮ و ﺗﺨﻢ ﻣﺮغ )ﮐﻪ ﻧﻤﮏ و ﻓﻠﻔﻞ ﺳﯿﺎﻩ و دارﭼﯿﻦ و.. . زدﻩ ﺷﺪﻩ ( و در آﺧﺮ در آرد ﺳﻮﺧﺎری و در روﻏﻦ ﺳﺮخ ﻣﯿﺸﻪ . روی دستمال کاغذی حوله ای گذاشته تا روغن اضافیش گرفته شه (کلا من همه سرخ کردنیها رو روی دستمال حوله ای میذارم ) ﺳﯿﺐ زﻣﯿﻨﻰ رو ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺧﻼﻟﻬﺎی ﺑﺰرگ و ﺿﺨﯿﻢ ﺑﺮش زدﻩ و 10 دﻗﯿﻘﻪ در آب ﺟﻮش و ﻧﻤﮏ ﺟﻮﺷﺎﻧﺪﻩ و . ﺑﻌﺪ ﻣﺮاﺣﻞ ﻣﺮغ ﺑﺮای ﺳﯿﺐ زﻣﯿﻨﻰ ﻫﺎ اﻧﺠﺎم دادﻩ و در روﻏﻦ ﺳﺮخ ﺑﺸﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﺳﺖ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﮕﻞ.
شاد باشى عزیزم

ندا یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 16:50

شاید اصلا ارسال نشده .نمیدونمممم
خب دوباره تبریک میگم قبولیت رو انشاالله قبولی دکترا .

تی تی یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 14:01 http://taranomeomid91.blogfa.com/

سلام عزیزم.
تازه با وبلاگت آشنا شدم. قبولی ارشدتو تبریک میگم. با دیدن کیک خوشمزه ات دلم ضعف رفت. دلم خواست...
امیدوارم همیشه موفق و شاد باشی گلم
خوشحال میشم به منم سر بزنی.
من لینکت کردم تو هم اگه دوست داشتی لینکم کن
مرسی عزیزم

رسپینا شنبه 28 بهمن 1391 ساعت 22:48

سلام گلم خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی مبارکه قبولیت نوارشد.....انشالاخبرقبولی دکترات خانومی مهربون....بوس

فدات عزیزم .

مهدخت شنبه 28 بهمن 1391 ساعت 20:32

مبارک باشه عزیزم ایشالله دکترا قبول شی

مررررررررررررسی

ندا شنبه 28 بهمن 1391 ساعت 18:14

از توضیحاتت برای ندا به رمز رسیدم مرسی .
توضیح رفتن سپهر دلم رو لرزوند ایشالا هیچ وقت و هیچ وقت غم سراغتون نیاد .
کامنت منو حذف کردی ؟ نکنه از نکات (خواهرانه)آشپزی ناراحت شدی ؟ امیدوارم اینطور نبوده باشه .

اباریکلا

نه عزیزم چیزی رو حدف نکردم مطمئنی ؟

یگانه شنبه 28 بهمن 1391 ساعت 16:51

سلام صمیم جان
امیدوارم خوب وسلامت باشی
مدتی نخوندمت الان که سرزدم دیدم کارشناسی ارشد قبول شدی
تبریک صمیمانه منو بپذیر عزیزم

من یاهو آیدیت رو ادد کردم چرا اکسپتم نمیکنی عایا؟؟
من دوستت دارم به خدا.بقرعان!

بیا جلو!!! بعد اونوقت من ادت کنم تو چی میشی یعنی ؟!! خو نمیدونم ..الان مغزم کار نمیکنه به قرععععععععععان!

آیسودا جمعه 27 بهمن 1391 ساعت 14:36

سلام گلم منم میخوام باهات دوست بشم میتونم منتظر جواب هستم ؟


اینجا همه با هم دوستند دیگه ... لینک اما ..شرمنده . قول نمیدم .

فرفری خانوم پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 17:09 http://www.mylifeismyluv.blogfa.com

سلام به صمیم خانم گل.همیشه ازین حس شجاعتتون واسه انجام کارای جدید خوشم میومد!!
عکس کیک تولدتونو دیدم وااااااااااااای چقد خوشمل شده بووود!!!معلومه خیلی عالی شده
من تاقبل ازین ی خواننده ی خاموش بودم ولی خداییشم خیلی پرکار بودم چون تا حالا تقریبا همه ی پستاتون رو خوندم و کلی لذت بردم گاهی در حد پخش شدن رو زمین خندیدم و گاهی گریه...
به نظرم ی شخصیت دوست داشتنی و پرانرژی هستید..من جدیدا ی وبلاگ درست کردم و توش از خودم و عشقم مینویسم خوشحال میشم بهم سر بزنین


مررررررررررررسی عزیزم ..حتما .

حافظ کوزه شکسته پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 16:37

سلام؛
من همین تازه رسیدم! مبارک باشه! ایشاا... پی اچ دی!
دوووووو روووووز؟! چطوری ؟!!
اسطوره ی راز داری فقط خودم! همین که از نتیجه ی کنکور کارشناسیم با خبر شدم، شدم! در نتیجه تا دو روز بعد واسه ملت زنگ می زدم که بعله من کارشناسی یه جای باحال قبول شدم زود بپرین بیاین بهم تبریک بگین!! البته قابل قیاس با ارشد شما نیست ها! همین جوری از خودم اظهار فضل کردم!!
عکس ها بسیار خوب. دلمان آب شد! تولد من 15 تیره!!(آیکن سوت زدن!)
بازم تبریک عرض می کنم.

ممنون. انشالله خبر ارشدتون رو بشنوم ....

~مریم~ پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 02:39

عکس ها خیلی خوب بودن. خیلی دلم خواست همشو بخورم. مرسی صمیم جان

باران پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 01:21

سلام گلم ان شاالله که تو زندگیتون موفق باشید می تونم باهاتون دوست بشم ودرد دل کنم ویه چیزای ازتون یاد بگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//

خواهش می کنم..سوالی داشتید بتونم کمک کنم در خدمتتون هستم .

مهسا20 چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 19:25

دسته صندلی رو گرفته بودم که پرواز نکنم
ایول
نوش جان هم خوراکی‌های خوشمزتون هم دور هم بودناتون

آخه تو نمی دونی وقتی این بشر تعریف میکنه یعنی پرررررررررررررررررفکت هست دیگه ..
کیک مرغ درست کردم دریغ از یک ذره تعریف!! من هم همش رو درسته بردم دادم همکارهام نوش جان کردند کلی تعریف کردند و نکات خوبی هم بهم یاد آوری کردند ..

رضوان چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 16:26

صمیم جون
خیلی ممنونم عزیزم به خاطر اینکه منم پودر کیک رشد خریدم و برای یکنفر که تازه دانشگاه قبول شده بود و بسیار عزیز بود درست کردم و خیلی خوشحال شد.
اینکه قاشق رو خیس کنم و به خامه بزنم هم از تو یاد گرفتم .

مثله همیشه ممنونم و خیر دنیا و آخرت رو برات از خدا می خوام

راستی می دونستی پودر کیک رشد یه مدل داره که پودر خامه هم تو بسته اش داره . ...به نظرم خوب بود .

عزیزکم قاشق نبود ها!! کارد بلند اشپزخونه بود که تو ی آب داغ زدم یک لحظه و بعد باهاش خامه رو صاف کردم ..البته خب قاشق هم میشه ...

اره من از اون هم دارم الان تو کابیتم . انقدرررررررررررررر ذوق دارم که دلم نمیاد درستش کنم..میخوام مناسبت خونوادگی باشه دیگه بترکونم...!
ها ها ها

نور چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 10:36

خوشمان آمد از این همه ذووووق... گشنمان هم شد

(سه شنبه ها که میرم دانشگاها محاله یادت نیفتنم!!! )


من اگه معتاد شدم تقصیر توئه!!

دست شوما درد نکنه آبجی !! حالا ما شودیم ذغال خوب!! یعنی منظورت اینه که ما سیاهیم و بیریخت!!؟ یعنی میخوای بگی کارمون آتیش بیار معرکه بودنه!!؟
هییییییییییییییییییییییییییییییییییعععععععععع

ندا چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 09:42

سلام صمیم جان . امیدوارم که در کنار خانواده خوب و خوش و سلامت باشی. عزیزم یه چند وقتی نشد بخونمت و امروز که سر زدم دیدم که بسلامتی کارشناسی ارش قبول شدی . خیلی خیلی بهت تبریک می گم . همچنین سالگرد مرحوم برادرت رو هم دوباره تسلیت می گم . ایشاله که خدا برادر شما و برادر خودم رو بیامرزه و قرین رحمتش قرار بده . عزیزم دیدم صندلی داغ گذاشتی با رمز ولی متاسفانه هر چی رمز ازت داشتم رو زدم ولی هیچکودوم نبودن . میشه خواهش کنم رمز جدید رو بهم بدی. یونای گلم رو از طرف من ببوس.

سلام ندا جان یک خورده دور و برت رو نگاه کنی رمز همون جاهاست ..راستش مستقیم به هیچ کس رمز ندادم و معذورم از این که عدالت بین خواننده هام رو مجبورم رعایت کنم ...
حالا پاسخ اون سوالات هم چیز خاصی نیستند ها من ده ها بار خودم نوشتم و گفتم تو هیمن وبلاگم ..
بوس .

عکس یونا رو برداشتی تو؟؟؟؟؟؟؟؟
برم خودمو بکشم من؟؟؟
ینی همه دیدن جز من!
قهرم اصن!

بابا تا گذاشتم یک دقیقه بعد حذف شد . هیچچچچچچچچچچ کس ندیده ..خیالت تخت ..

دنیا مامان اهورا سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 12:45

سلام صمیم گلم قبوایت و تبریک میگم و از اینکه تونستی تودل ترسهات بزنی آفرین صد آفرین
بهترین ها رو برات
آرزو دارم عکسهات خیلی جالب بود

میفا سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 01:29 http://eshghamoman.blogfa.com

عجب اشتها آور...افرین خانوم کدبانووووووووووووووووووووو

مهسا مامان ملودی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 19:36 http://lovelymelody.blogsky.com/

خانم هزارتا تبریک آفرین به تو که این همه اراده داشتی. بهت افتخار میکنم عزیز دلم. یونا جونم خوبه؟ خیلی ببوسش لطفا. صمیم من برگشتم خونه قبلیم. بووووووووس

خانومی یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 11:47 http://www.oraglar.blogfa.com

سلام،صمیم خانوم من چند ماهیه که وبلاگتونو می خونم
خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم
نوشته هاتون پر از انرژی و امید
بااجازتون لینکتون کردم

محیا یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 03:14

دیر رسیدم انگار ولی یه عالمه تبریک

مامان نیکان یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 01:33

دلم می خواااااااااد ! از همشون
خیلی هوس انگیز هستن این خوردنی ها خانوم هنرمند

منصوره شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 22:50 http://ashpazierangin.net

سلام
تبریک می گویم موفق باشی ،عکسها هم جالب بود

حورا شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 10:08 http://aava-ye-daroon.persianblog.ir

قبولی ارشد رو تبریییییییییییییک میگم...
بسی ذوق کردم از دیدن خوراکی ها...

زهره شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 00:37

سلام صمیم جان قبولیت رو تبریک میگم انشاالله توی همه مراحل زندگیت موفق باشی عزیزم.یه خواهش دارم می دونم هم که خیلی زیاده.مامان بزرگم اسفند پارسال فهمید که سرطان داره که باعث شد رحمشو بردارن دوباره بعد از چند ماه قسمتی از معدشو برداشتن وبه دلیلی که قرص های پیشگیری کننده حالشو بد میکرد و گلبول های سفیدش رو به کم شدن بود نتونست اونها رو بخوره الان دوباره گرفتار شده و اطراف جایی که رحم رو برداشتن دوباره سلول ها رشد کردن که نزدیک مثانه و روده بزرگه و دکتر گفته که عمل سختی داره.در هر صورت قراره فردا بعد از ظهر تهران عملش کنند ازت میخوام که اگه برات مقدوره از بچه ها بخوای که براش دعا کنند واگه براشون مقدوره قران بخونند .واقعا دیگه طاقت نداره اول که توی جوونی شوهرشو از دست داده حالا هم اینجور باید درد بکشه واقعا نمی دونم صلاح خداوند چیه.ببخشید که پر حرفی کردم و یه جورایی هم پر رویی امید وارم که دعا های همه بگیره و خدا همه بیمارارو شفا بده

عزیزم انشالله بلا دور باشه از همه تون و عمل مامان بزرگت به خیر تموم بشه و سلامتیش برگرده ..من هر چقدر بتونم خودم امروز براشون صلوات می فرستم و این کامنت هم همین جا باشه تا بچه ها هر کدوم تونستند همراهی کنند ..
دل قوی دار ..

مارال جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 20:06

آقا تورو خدا عکس این بچتو بزار ببینیم چه شکلیه

یک موش کپلی ..

سلام صمیم جونم٬ قیافه ی کیکه که خیلی خوشمزه بود. داری ذوق درست کردن این چیزا رو در وجودم بیدار میکنی
راستی لینکت کردم با اجازه...

مرضیه جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 15:51

سلام عزیزم....پس یه سفر عالی منتظرته ..امیدوارم یه عالم خوش بگذره..اصلا یادم رفته که تازگیا بعد اون مهمونی که داشتی در حد یه خونه تکونی تمیز کردی خونه رو.....
آخه من جلو اونایی که میان اینجا رو میخونن خجالت میکشم خب....که بهم بگی خارجی...اونوقت فکرمیکنن من غرب زده خدانشناسم خواهر نمیدونن که خصلتم اینه....نه اینکه غرب زده باشم خداااااااای نکرده....بازم هرچی شما امر کنی بنده مطیعم
فقط هوای مارو داشته باش خانم زبان شناس ما....

به من اعتماد کن دخترم!! مرضیه بلژیکی خارج نشین غرب زده من!!!!
اذیت نکن دیگه ..قرار گذاشتیم با هم .

maryam جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 15:40

salam samim jan ,ax haye cake khili khoob boood vali un yeki ! be poodre sokahri 2 barabar ard sokhari bayad ard sefid ezafe koni ta vaghti sorkh mikoni in podre sokahri anrize mese male u azizam .

مریم گلی جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 03:39

سلام صمیم جان ممنون از همراهیت عزیزم دیشب دکترش گفت مشکلش میگرن کلاسیکه که یکی دوماه باید دارو مصرف کنه خداروشکر که قابل درمانه مرسی ازت ببخش اگه ذهنتو درگیر مشکل خودم کردم همیشه بهترین ها واسه شما و تمام خونوادت باشه انشا الله راستی این مارمولک از دیروز واسه ما کلاسم میزاره که وای مبینین مریضیم چه اسم با کلاسی داره تازه تا بهش حرفم میزنی میگه ببین داری عصبیم میکنیا دکترم گفته عصبی نشم هیچی دیگه یعنی استثمااااااااااااار اصن یه وضعیی

نانا جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 02:57

صمییییییییییییم!!!
چقد کیکت خوشمزززززس!!!!!!!!! دلم خواست خیلی!!!
از بس بخاطر چاق نشدن خودمو محروم میکنم همه هنرام تحلیل رفته ! فک کنم یه کیک ساده هم نتونم درس کنم دیگه.
دلم خواست کیکتو درسته قورت بدم! !!!
سوخاریاتم عالی هستن.
صمییییییم؟
دلم میخواد بخورم. همه چیزو . الان دلم میخواد دیوارا رو گاز بزنم.
نمیدونم چرا رژیم اینجوریم میکنه؟
تو این حسو نداری؟ هیچوقت؟
بابا من به کی بگم؟
شیرییییییینییییییییی میخوام.
از این کیکا میخوام. : آیکون پاکوبیدن و گریه زاری بچه نفهم!!

کوفت نگیری که دارم هر هر میخندم بچم زل زل نگاه میکنه این چشه یعنی!!
دلم مخیواد دیوارا رو گاز بزنم!!! نکن این کار رو با روحیه حساست ..من شیرینی خامه ای میخوردم تو رژیمم این هوا!! تازه چاق هم نمی شدم و همش می شد قند تو دلم !! چشمات گرسنه نمونن که بدنت فکر میکنه قحطی امده و میره تو کار احتکار چربی برای روز مبادا ..سلول هات شعور دارند ها! یادت نره تنظیم بازار و اینان ندارن صاف همه رو نگه میداره و نمی سوزونه ..

somy جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 02:49 http://lady-purple.blogfa.com

سلام عزیزم .تبریک هم به خاطر قبولی ارشد هم دستپخت قشنگت..
راستی یه کوچولو ناناحنم ازتون شما که به این خوبی جواب دوستان رو میدی پس چرا توی پست قبلتر (درخواست برا رمز صندلی داغ) هیچی جواب نمیدی.کاش لااقل یک کلمه میگفتی ..
بازم تبریک

عزیزم رسما از دادن رمز عذرخواهم ..غیر رسمنش هم میشه ذکاوت و آزمون خطای خودتون دیگه ...
قربونت بشم ..
حالا بیا اشتی ..

بیژن جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 01:41 http://www.ritajoon.blogfa.ir

سلام صمیم خوبی؟
فکر کنم چند سالی میشه اینجا نیومده بودم
اولا تبریک بخاطر خیلی چیزا
برقرار باشی

مریم مامان فاطمه جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 00:47

سلام به صمیم عزیزم...چه کیک قشنگی خانومی...ماشالله هنرمندی ها...آفرین عزیزم چه فکر خوبی کردی که به جای اینکه همه جای کیکو خامه کشی کنی فقط لای دو تا کیک و روشو خامه کشیدی...یه جورایی خاص و جالب شده..خودش واسه خودش ابتکار جالبیه
همین هم مهم بوده که خودت راضی بودی و در درجه دوم مهمونها...
راستی عروسی خواهرم هم برگزار شد...امروز صبح که از خواب بیدار شدم تموم بدنم درد میکرد از بس توی تالار راه رفته بودم...پامم از فشار کفش نوی مجلسیم ...تاول زده و زخمیه...
ولی میتونم بگم که قشنگ ترین لحظه زندگیم ورود خواهرم به تالار بود که همین طور اشکهایی بود که روان بود ...وای که نمیتونم توصیف کنم...خیلی خیلی زیباست که خواهر بزرگ باشی و خواهر کوچیکت رو توی لباس عروس ببینی...
خدایا شکرت...
انشالله که همه جوونا به انچه و انکه میخوان برسن...
این موقع شب که دخترم و همسرم خوابن و سابفه نداره که من بیدار و اونم پای نت باشم ...از شدت خستگی و بیخوابی و استرس چند روزه خوابم پریده از سرم..گفتم بیام و سلامی بگم..
.
دوستت دارم..
فعلا بای

مرسی ..راستش هنوز مهارت نداشتم تو کشیدن خامه روی دیواره هاش!!از خودم مدل در آوردم!!
تبریک مجدد و انشالله ک همیشه خودت و خواهرت و خونواده ت شاد و خوش و آروم باشید ..

یاسمین پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 23:37

سلام. چند وقتى هست میخونمت و همیشه کلى من رو میخندونى خیلى بانمکى مرسى خدا پسر نازت رو هم حفظ کنه

aanitaa پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 21:07

salam samim jaan
ye soaal daram va midoonam ke behtar az to kasi javabamo balad nist,
madaram mikhad biaad mashad dandoonpezeshke khoobo kaar dorost mikhaam. age shomare va adrese daari lotf kon baram email bezan, mikhaam vaaghean kaaresh top baashe, gheymatesham masale nist, baraye 2 hafte dige mikham vaght begiram bara madaram

merci:*:* darzemn kheili khoshaalam ke oon che ke mikhaasti ro be dast ovordi, baaese eftekhaare ke doosti movafagh mesle to daram

مرسی عزیزکم ..برای اون مورد هم بذار یک تحقیقی بکنم آشنا دارم البته . بهت معرفی می کنم . فقط اگه میشه یک میلی بهم بزن یاد آوری کن یکی دو روز دیگه ..مشغله ام زیاده میترسم یادم بره قربونت بشم ..

ساره پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 20:28

عالی بود صمیم شف

شف ...وععععععععو

نازیلا پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 19:59

هنر نزد صمیم است وبس....

روشن پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 17:49

صمیم جان می خواستم نظرم خصوصی با و درج نشه اما هیچ گزینه ای ندیدم لطفا درج نشه

روشن پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 17:48

صمیم گلم روشنکم همون دوست کرمانشاهیت
چند وقتی نت نداشتم
الام خبرقبولیتو دیدم
خیلی خوشحال شذم
الهی فدات شم که انتقال احساساتت انقدر قشنگه
من مثل بابا جونت ارزو می کنم قبولی دکتراتوبه ما خبر بدی

صمیم خواهش می کنم از کائنات بیشتر برامون بگو
چند سالی زندگی ما بدجوری گیر کرده همسری هر کار میکنه درامدش بیشتر شه اما نمی گیره
یه کم مکشل مالی داریم
کنتاب بازی زنگی فلورانس رو چندین بار خوندم
اما نمی دونم اشکال کارمون کجاست که کائنات گاهی وقتها کمتر کمکون کرده
بوس عززیم واسه خودت و یئنای عزیز که همسن سام منه
بای

حتما یک سر به لینک اول وب من بزن جادوگر سفید ... از اول بخون ..بهار همه چیز رو اونجا در این مورد توضیح کامل داده ..

مرضیه موقتا بلژیکی پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 12:32

اصلا دوستامونم بهم میگن واااای مرضی...توچقدر خارجکی هستی...دست خودم نیست خواهر...خصوصیاتم اینه...فکرکنم تو زندگی قبلیم اونجوری بودم البته اگه تناسخ رو بپذیریم
بلژیک دوست ندارم...بلژیک؟؟؟درسته خارجکی ام اما بلژیک؟؟؟ من قبلا ایمیلی هم باهاتون در رابطه با یه مشکلی در رابطه بودم ها...شاید اونم ایده بده...
دوستت دارم...ببخش اسباب زحمت شدم...
راستی یه پیشنهاد دارم از حالا شروع کن یواش یواش براعید آماده شی...من که هرسال تمام کارام دقیقه90 میشه...ولی امسال تصمیم دارم تا آخربهمن خونه تکونی و فرش سالنو استاد کنم... حال کن دور اندیشی رو...گفتم تو هم با یونا سختت میشه...به فکر باش حاج خانوم...
دوستتتتتتت دارم...مراقب خودت و خانواده محترم باش بانو...

همون مرضیه خارجی خوبه ؟ تو باید دوست داشته باشی عزیزم اسمت رو!!
راستش ما احتمالا سفر بریم و همسر فرمودن عزیزم خونه رو برای کی میخوای تمیز کنی خو!!؟ منم دیدم فکر بدی نیست . البته قربونت بشم من ژرده و فرش و اینا که تمیز کاری ندارم خوشبختانه ..می مونه تراس و اشپزخونه و سرویس ها و اینا که انشالله خدا بخواد لیلا خانوم رو راضی کنم بیاد .. نازش زیاد شده تازگی ها ..
بوس از راهنماییت عزیزم ..

مامان هانیا پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 12:20 http://www.haaniaa.persianblog.ir

ضمنا عکس سوخاری هات کاملا مثل عکسهای ژورنالهای آشپزیه و آدم رو گرسنه می‌کنه! می‌خواااااااااااااااااااااممممممم!

مامان هانیا پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 12:19 http://www.haaniaa.persianblog.ir

وای مرسی صمیم گلم از انرژی که دادی بهم.خوشحالم که توی این راه تنها نیستم و شرایط تقریبا یکسانی با تو دارم. این بهم انرژی مضاعف می‌ده که می‌دونم یکی دیگه هم داره این راه رو می‌ره.من اولش مصمم بودم ولی انقدر بعضی اطرافیان برام آیه ی یاس خوندن که آخه بیکاری؟واسه چی؟ حال داری؟ و ... دیگه به این نتیجه رسیدم که خوندنم مساویه با سر پیری و معرکه گیری. امان از حرف مردم. مرسی از انرژی مثبتت که همه شون رو محو کرد برام.

آرزو پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 12:08

وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دلم خواست

نا شناس پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 11:19

سلام
صمیم جان آخر اعتماد به نفسی تو آخه
چجوری اون کیک رو بردی تو تولد ؟؟؟

خیلی شیک...هنر خودم بود نه کیک آماده قنادی دوست عزیز..
برات از خدا صبر طلب می کنم ..با حالی خیلی .

مامان رقیه پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 10:08 http://pooyaye-maman.niniweblog.com

سلام صمیم جان چقد قشنگ شده کیکت
من همیشه خامه رو با سشوار آروووووم صاف میکنم رو کیک خیلی خوب میشه فقط گرمای کم وفاصله سشوار زیاد باشه با کیک
مواظب خودت باش عزیزم

چه جالب ..واقعا نمی دونستم ..قربونت بشم ...

تینگ تینگ پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 09:09

تبریک فراوان بابت قبولی تو کنکور . ودیگه ایمکه صمیم جان یه پیشنهاد دارم برات. به جای خریدن چادر بهتره که همین کارتن ماشین رو با کمک پسرک تبدلش کنین به خونه. با کاغذ رنگی و رنگ و گواش و خلاصه از این پیزا دیگه. فکر کنم بیشتر براش جالب باشه تا یه چادر آماده داشته باشه.

مینا پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 01:04

سلام بابا ایول یه مدت نبودم چقد اتفاق افتاده قران و قبولی وکیک خامه ای همش مبارک ترکوندین بابا اینجا رو قبولی مبارک ماشین ظرفشویی ال جی هم مبارک
دانشگاه ازاد قبول شدین صمیم جان؟
من حالا میتونم قران بخونم؟یه جز که شما دوس داری بده اگه وقتش نگذشته دو تا بده اصلا حالا که شما میدی
خدا داداشی شما رو هم بیامرزه یکی برا بابام یکی پدر همسرم ممنون میشم یه دنیا بوس و ارزوی خوب برات دارم موفق باشی عزیزم

مرسی مینای عزیزم ..قربونت محبت داری ..
جزء ۲۹ و ۳۰ رو بخون لطفا عزیزم ...خدا همشون رو رحمت کنه .

مریم و علی پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 00:41 http://alidelam.blogfa.com

زیبا بود ولی صمیم چرا شمع هارو اینجوری چیدین رو کیک؟هر کدوم 1 طرفی

چون یکی ۵ ساله میشد و یکی ۳ ساله .

مریم گلی چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 21:33

صمیم سلام برادرم از دیشب حالش بده الان رفته دکتر مغز و اعصاب نمی دونم چی میگه و چی میخاد بشه ولی چون تو بچگی سابقه تشنج داشت و 3 سال تحت نظر دکتر بود همه نگرانیم بابام از صب قندش بالاس مامانم از سجاده پا نمیشه لطفا دعاش کن صمیم با خدا قرار گذاشتم درد همه اعضا خونوادم تو تن من باشه دعا کن خدا رو قرارمون بمونه

ای وای . انشالله که به خیر بگذره .. نگو درد همه تو تن من ..بگو خدایا سلامتی رو به همون مون بده و دور شیم از تن رنجوری هایی که طاقتش رو نداریم ..
انشااله شفای کامل به زودی بگیرید ..

معصوم چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 20:26

سلام بر صمیم بانو کدبانوی بزرگ عزیزمان.خسته نباشی واقعا.دست و پنجه ت درد نکنه.تولد یوناجونی رو هم تبریک میگم.خدا حفظش کنه براتون.

مریم چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 19:32

صمیم جونم ماشالا هنرمنده حسابی خیلی خوب بود همه چی که درست کرده بودی، دهنم آب افتاد

مامان هانیا چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 12:13 http://www.haaniaa.persianblog.ir

عزییییییییییییییییزم. چه باحال نوشتی آدم غش می‌کنه از دستت مخصوصا اون قسمت عکس گرفتنش رو. منم باهات همذات پنداری شدیدی کردم چون گاهی از این کارا می‌کنم. راستی قبولی فوقت هم مبارک.خیلی خوشحال شدم. منم قبول شدم و راستش خیلی می‌ترسم با وجود هانیا و اشتغال و اینا نتونم بخونم. یه کم از اون مدل انرژیهای مخصوصت برام بفرست لطفا که یه خانواده‌ای از نگرانی در بیان.بوس.

فقط کافیه بخوای و تصمیم بگیری ..باور کن میشه ...بخصوص ماها که بچه هم داریم و مدیریت رو در بچه داری کاملا یاد داریم ..تومیتونی ..تمام کائنات منتظرن تو اراده کنی سریع سینی ترمه به دست جلوت ارزوت رو حاضر کنند ..موفق باشی الهی .

بهنام چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 09:16 http://chee.blogfa.com

سلام
خیلی خوب می نویسی ، من اکثر مواقع میام و نوشته هاتو می خونی. آخه خیلی با نمکه موفق باشی


ینی عاشقتم که منم مثه خودت به شدت میزنم تو دل ترسام دل و روده شون میریزه بیرون اصن یه وضی!
یونا تپلی شده؟:) ای جونم.هعععععععععععی.چقد من دلم میخواد ببینمش.
ماشین ظرفشویی رو واسه خودش خریده دیگه به نام صمیم به کام علی :))
زودتر عگز بذار لدفن :D

اوفففففففففف با اون تعریف کردنت ..دل و روده چی بود حالا سر صبی!!
اون عگز نوشتن تو حلق و لوز المعده ام!! نکن با زبان فارسی این کارها رو ...

پری چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 00:04

پست خیلی خوشمزه ای بود. منم دلتون نخواد ذرت خوب بو می دم. همه تعریف می کنن ازش.
این پسرک شما از رانندگی توی سینی مسی گرد ها محرومه. یکی واسش بخرید!!!! ما که بچه بودیم حال خودمونو کردیم.

قربونت رانندگی میکنه همچین تو سینی گرد رویی مامانم که بیا و ببین ... بچه خوشبختانه محروم نشده از نوستالژی های کودکی ماها ...

مهر سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 22:35

راستی صمیم رمز این صندلی داغ چیه؟خودت گفتی اونایی که اومدن بهشون رمز میدمیادته؟؟؟

باور کن سوالات جواب همشون تو همین وبلاگ هست و من ده بار قبلا در موردشون نوشتم .
خیلی مدت باز بود ...رمز گذاشتن من رو اگر بدونی اصلا سوال نیم خواد بپرسی دیگه ...

مهر سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 22:26

سلام صمیم جون.ماشین ظرفشویی مبارک.واااای انقدر راجب غذاهای خوشمزه ننویس من تو رژیمم هر بار میام اینجا بعدش گرسنم میشه میرم یه کاری میکنم که عذاب وجدان میگیرمواقعا چرا بچه ها انقدر به تو کارتن رفتنو زیر مبل پشت در و کلا جاهای عجیب غریب علاقه دارن؟؟؟نوه خاله من همش باید یه جایی قایم بشه بقیه دنبالش بگردن وقتی مثلا بعد از خیلی گشتن پیدا شد اون کلی ذوق کنهبوس بوس

پسرک بچه که بود کلا زیر پرده سکونت میکرد!!! الان دختر خالش هم همون ژن بهش رسیده .. جدا ذوق هم داره خب .

لیلی سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 22:13 http://leiligermany.blogsky.com

خدایا این اعتماد به نفس را از صمیم ما نگیرررررر تا بتواند همچنین ملت را از خوردنی های دستپخت خودش مستفیض گرداند. احتمالا از سال دیگه با خوردنی های از نوع ارشد پخت مواجه خواهیم شد

سمیرا سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 20:09

سلام عزیزم تبریک ان شا اله دکترا از حالا برای دکترا با برنامهریزی بخون که فاصله نیفته

مریمی سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 19:32 http://shazdehkoochooloo.persianblog.ir

وای صمیمکممممممممم ! چه خوشگل و چه زیبا و چه فریبا شدن این عکسا ... دوربینش چه باکیفیت بوده ... اصلا آدم این ته دیگو می بینه دلش می خواد ... بابا چرا هی جاذبه های آزاردهنده می گذاری ؟ مردم دل دارن !

هنوز که عکس نذاشتم اینطور ی میکنی مادر جان!!!

بهناز سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 17:43 http://behnaz67.persianblog.ir

کیکت تو حلقم .... حتما عکسا رو بذار

~مریم~ سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 17:27

خسته نباشی صمیم جان. حتما" خیلی خوشمزه شده بود. نوش جان. خیلی دوست دارم عکسهاشو ببینم. کلا" عاشق عکی غدام. شاد باشی عزیزم

نیلوفر سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 16:49

سلام صمیم جون من سالهاست خواننده وبلاگت هستم می خوام کمکم کنی من از دوران نوجونی با چاقی دست به گریبان بودم البته به لطف قد بلند چاقیم چندان تو چشو و جلب توجه نبوده سالها قبل یه دور رژیم گرفتم و وزنم تقریبا متناسب شد الان ماه اخر بارداریم هستم و چون به شدت مستعد چاقی هستم تو این دوران افزایش وزن زیاد داشتم در حد 20 کیلو به نظرت بعد زایمان چطور رژیم بگیرم که لاغر بشم اگه توصیه و روش خاصی داری که خودت باهاش نتیجه گرفتی لطفا بهم بگو ممنون

دوران بارداری من تحت نظر پزشک تغذیه بودم و به نظرم تو هم زودتر اقدام میکردی خوب بود ..الان هم نگران نباش مهم ترین بخشش همون اوایل هست که همه میگن بخور مادر ..زاییدی ..بحور ...و تو باید بادستور پزشک متخصص تغذیه ات بری جلو ..فکر کنم برنامه های راه دور و حضوری دکتر حمید فرشچی بد نباشه ..من خودمم وسوسه شدم بگیرم رژیم هاش رو .. الان ۸۰ تومنه و هر دوره اش که سه ماهه هست برات سه تا حدودا رژیم میفرسته ..شنیدم خوب جواب میداده ..تاکیدش هم حتما روی نیم تا ۴۵ دقیقه پیاده روی هست ..یک سرچی بکن چون باردار هستی نمیشه ادم از خودش چیزی بگه ...

الهام ب سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 15:49

با این آب و تابی که تعریف کردی دلم آب افتاد. عکسسسس بذار زود!

مرضیه سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 15:24

سلام صمیم عزیزم...
عالیییییییییییییییییی...عرض تبریک وظیفه بود جانم....به امید موفقیت های بیشتر...
1پیشنهاد:اگه میخوای حرفه ای تر عمل کنی از شکلات تخته ای استفاده نکن...از لوازم قنادی شکلات بلژیکی مخصوص روکش کیک بگیر...از این برا مافین هم استفاده کنی عالی میشه...اصلا کسی شک نمیکنه خونگیه...لای لایه ها به صورت معمولی پر میکنی ازش، اگه هم خواستی برای روی کیک صاف و یکدست بشه با روش بن ماری ذوب کن و بریز روش...خیلی خوشمزه است...شکلات تخته ای علاوه براینکه همش چرب و چیله گرون تر هم میشه...اونا هم خوشمزه تره هم باقیمت مناسب تر...بسته ای 3تومنه اینجا.
1خواهش:هردفعه که اسممو مینویسم میترسم ندونی کدوم مرضیه هستم...میشه خودت یه پسوند و یا پیشوندی برای ما قائل بشی خانم زبان شناس؟چون زبان شناسی انتظار بیشتری ازت میره ها...گفته باشم...
از جواب کامنت قبلم انقدر از توجهات خاصه شما بهره مند شدم که دلخوریم یک جا برطرف شد...نکن با ما این کارو...ما دوستت داریییییییییم....دست خودت هم که نیست خب...دوست داشتنی هستس خب...

چه جالب ..واقعا تجربه ..تجربه .. مرسی عزیزم ..
ببینم موافق بهت بگیم مرضبه بلژیکی ...جان خودم اینطوری کاملا یادم می مونه کدوم با معرفتی بودی ...موافقی ؟
ما ارادتمندیم بانو ..شرمنده نکنید ...

زهره سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 13:42

شمسی خانوم سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 13:41

وااااااااااااااااااااای صمیم جون ...افرین ایشالا مبارکت بااااااشهدست راستت پشت سرما نمیدونم زیر سرما همون که میگن

منم یبار میخواستم بزنم تو دل ترسهام کیک خامه ای درست کنم کیکم که پخت واسه اینکه زود تموم شه مامانم نیاد غر بزنه که چیکار میکنی زودی خامه زدم همش آب شد ریخت پایین

تولده پسرک هاتونم موبارک

قربونت بشم ..داغ بوده خب کیکه بیچاره!!
مرسی عزیزم.

نسیم سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 13:37 http://bardiajeegar.blogfa.com

صمیییییییییییییم...خدا نکشتت...من دلم ضعف رفت رسما با این پستت سر ظهر
به به به....ماشین ظرفشوییت مبارک خواهر جان....کار بسیاااااار نیکویی فرمودن همسریتون....به قول شما در واقع خودشو نجات داده

میفا سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 13:13 http://eshghamoman.blogfa.com


سلام عزیزم
آفرین اعتماد به نفس.............منم کلا اهل ریکسممیگم یا خوب میشه یا بد .از این 2 حالت که خارج نیست.ماشین ظرفشویی مبارک.......دیگه ظرف شستن تعطیل هوراااااااااااااااااااااراستی تولد پسر هم دوباره مبارک

تسنیم سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 13:05 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

سلام صمیم عزیزم.وای چقدررررررررر خوشحال شدم الان فهمیدم ارشد قبول شدی.هورااااااااااااااااامبارکت باشه عزیزدلم.
مطمئنم اون کیک تولد و اون سوخاری ها خوشمزه ترین غذای دنیا بودن.منتظرم عکسهاشون رو ببینم ها
ماشین ظرفشویی هم خیلی مبارکه.اینقدر بدردت میخوره که نگووووووو.بخصوص تو مهمونی هات.

مرسی عزیزم .. عکسا رو هم گذاشتم .. اتفاقا یکی از دغدغه های ما همیشه مهمونی و ظرف ششستنش بود که من دوست نداشتم مهمون هام یا خودم از وقتمون بذاریم برای این کار .

مریم مامان فاطمه سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 12:24

سلام به صمیم عزیزم...مبببببببببببببببببببارررررررررررکککککه عزیز دلم قبولیت...فدات بشم...خیلی خیلی خوشحالم شدم...به خدا پست قبلیت رو که خوندم خیلی خوشحال شدم ولی فرصت نشد که کامنت بزارم...الان که وقت داشتم گفتم بیام هم واسه شما کامنت بزارم هم واسه امی جان...که دیدم هر دو تون پست جدید گذاشتین...
به امی هم گفتم..عروسی خواهر فرداست ...و دیگه میدونی خرید عروسی و کفش و ...و خرید واسه دخترم...کارای خونه و همسر داری و یه بچه غرغروی بد اخلاق و پروسه از پوشک گیری که چند ماه پیش نا موفق بود ودوباره از سرگرفتم و خلاصه یه پام توی دستتشویی واسه این بچه....
این بود که نتونستم زودتر بیام...راستی این وسط دو بار هم با فاصله سه هفته ای آنفولانزای بد جور گرفتم...فکر کنم خودم و بچه با هم مریض بودیم....اون اونور در حال جیغ و داد ..این ور من مثل یه جنازه...
بدنم در طی دو سال شیردهی به این بچه و وووسر کله زدن بابد اخلاقی هاش و بی خوابیهاش...کلی ضعیف شده و تند تند مریض میشم...کلی صلوات نذر کردم که واسه فردا من و دخترم مریض نباشیم...
خلاصه..خیلی خیلی مبارک باشه واست...انشالله که همیشه بیای و خبر های خوب و داغ بهموون بدی...انشالله که واست این قبولی پر از خیر وبرکت باشه...
دوستتت دارم
راستی یادت نره که عکس کیکت رو بذاری ها....تروخددا...نمیدونم که بهت گفته بوودم یا نه من یکی از عشقهای زندگیم کیک پزی و شیرینی و دسره...و دوست دارم بدونم که صمیم نازم...کیکشو چطوری تزئین کرده...منتظرم شدید...واسه عکس کیک زیبات..
.
.
یونای نازنینم رو ببوس...موفق باشی عزیزم...

به به به سلامتی عروس و دومادی و شادی ..خدا دور کنه بالها رو ازتون انشالله .. ما عهم سخت مریض شدیم خانوادگی ..من هنوز اثراتش مونده روم ..
قربونت بشم ..عکسا رو گذاشتم ولی فکر کنم در مقابل هنر نمایی ها و سلیقه بچه های این وبلاگ و دوستان هنر مند ضایع شد خیلی!!! البته به چشم ما که قشنگه هنوز این اولین تصمیم کبری ..
بوووووووووس

نیوشا سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 11:51

اوه صمیم جان، من وقتی اون سوال رو پرسیدم اصلا فکرم به مسائل امنیتی نبود ;-) ببخشید اگر سوال بیجایی بود... باز هم بهت تبریک می‌گم. شنیدن خبر قبولی کسی که دوست‌ش داری، تو رشته‌ایی که خودش دوست داره، یکی از بهترین خبرهاست... شاد باشی همیشه :x
یک هورا و کف مرتب هم برای صمیم کدبانو. واقعا که حرف نداری صمیم :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد