کامنت های قبلی به زودی تایید می شود...
خوبیم..مشغول مهمون هامون هستیم....شیراز و شمال
پسرک از بس دستش رو خورده مچ و بالای دستش کبود شده!!! گرسنه نیست ها! دلش میخواد یه چیزی رو بمکه انگار.. می می مامان هم که خب حدی د اره دیگه برا همین بچم دیده این مچ دست خودش همچین گوشتالو و خوشگله حیفه از غریبه منت بکشه!!! بزرگترها که میگن پستونک بده بخوره ولی من همچنان سرسختانه دارم مخالفت میکنم..نمیدونم این بچه بزرگ بشه دو تا دستاش سالم میمونه یا نه؟!!!!!!! بار اولی که کبودی مچ دستش رو دیدم انقدر دلم کباب شد که من کجا دست این بچه رو زدم و نفهمیدم و به چی خورده اینطوری سیاه و قرمز شده تا دیروز که تو فرودگاه بودیم و چند دقیقه ای بود نی نی دستش یعنی بالای مچش توی دهنش بود و ملچچچ ملچچچ میکرد که دو دقیقه بعدش که چشمم افتاد دیدم چه کرده با خودش!!! از قرمزی گذشته بود و به بنفش میزد از بس فکش قویه!! خلاصه داریم روش کار علمی پژوهشی میکنیم ببینیم چی جایگزین کنیم تا دستش رو نکنه از مچ!!
این بچه داری هم خیلی بامزه هست... دغدغه هاش هم با نمکن...آدم هوس میکنه یه چند تا ردیف کنه پشت سر هم بلکم یه ذره دلش شاد شه !!!!!
اول مهر....بیست و اندی!!! سال پیش ..چه روزهایی بود..( چه روزهایی بود؟!!)
پووووووووف !هیچی یادم نمیاد!!!! من واقعا ذهنم مشکل داره که از روز اول مدرسه ام هیچی!! هیچی یادم نمیاد...؟