بچه ها برگه اسامی رو روی میز سر کارم جا گذاشتم ...جزء مورد نظر هر کس رو زیر کامنتش هم می نویسم و این اخری ها رو هم نوشتم همون جا زیر کامنت تون .... میتونید تا هنوز تو جدول وارد نکردم از اونجا چک کنید عزیزانم .لطفا کامنتی که برام گذاشتید رو بخونید .(ساعت 10 شب )
قرار ختم قرآن امسال : شب سوم قدر
یعنی از افطار 22 ام ماه مبارک ( شب قدر سوم) تا اذان مغرب روز بیست و سوم
به لیست اسامی بچه هایی که تو ختم قرآن میخوان شرکت کنند نگاه میکنم ..بغضم میگیره .. سال قبل و سال قبل تر چهارده ختم رو هم رد کرده بودیم ..یک جای کار من ایراد داره ..چرا به مشتاقی قبل نیستند دوستانم؟ اشکال کار من چی بوده ؟ تو وایبر و واتس و لاین و گروه های مجازی ثبت نام کردند و ختم قران رو از اون طریق شرکت میکنند ؟ خدا کنه همین طور باشه ؟ یا شایدم من شایستگی دیگه ندارم برای جمع کردن این عده دور هم برای همچین کاری ؟ خدا نکنه ..و اگر بله ، چه کنم ؟ میدونم ..مشکل از منه نه شماها .. من اونقدر دیر می نوشتم که تعداد کمتر و کمتری یادشون بود سال های قبل چه برنامه ای داشتیم اینجا ...من امسال دلم نلرزید تو ماه مهربونی . فرق خاصی نکردم..زیر و رو نشدم..بالا نرفتم ..در جا زدم .شاید هم چند پله پایین تر اومدم ..امسال من بد شدم ..خیلی بد ...دور شدم ..دوووور ....دووور ...
روزی که نوشتم میخواهیم ختم کنیم با هم قرآن رو ..همین چند روز قبل منظورمه، همون روز بعداز ظهر مامان خواب میبینه ..میگه دیدم خاله و مادر بزرگ من که هر دو از سادات بزرگ بودند و خدا رحمتشون کنه، یک باغ خیلی خیلی زیبا و بزرگ رو به مامان نشون دادن و وقتی مامان میخواسته وارد شه گفتندنه ..شما هنوز نه ... این مال صمیم هست .. فقط خودش ..و ما هم منتظرش هستیم ...خونواده ام اون شب افطار مهمون من بودند .. دلم گرفت ..ببین من کجا و خواب مامان کجا ..شاید اشتباه میکنه ..مامان می خندید و میگفت صمیم ولی عجب میوه هایی داشت .. چه باغی بود .. عزیزم نذری داشتی ؟ کاری کردی ؟ و من به زور جلوی اشکامو گرفتم وبرای اینکه نریزند زدم به شوخی و گفتم میگم نکنه بمیرم مامان!!!!!؟ مامان اخم کرد و گفت نه انشالله زنده باشی مسخره!!!دلم لرزید .. وای چه کارهایی که تموم نکردم ...بچه ها میشه خواهش کنم هر کسی که اینجا رو میخونه یا بعدا خواهد خوند اگهمن بد در حقش کردم .. بد صحبت کردم باهاش .. حقی به گردنم داره منو ببخشه و حلالم کنه ؟ یک نفر هست که باید یک امانتی روبهش برگردونم.....مالزی هست ..اون رو یادمه هنوز ..برای این دیر شدن ها ازش عذر میخوام .. برای هر چیزی که گفتم و اذیت شدید از همه تون عذر میخوام ..حداقل اینجا بارم سنگین نباشه ..کسی هست چیزی تو دلش مونده باشه از من و بخواد به خودم بگه ؟ شاید توضیح و دلیلی داشته باشم که گره رو باز کنه ...بهم بگید .خصوصی می مونه .. ایمیل هم بذارید یا اگر زحمتی نیست به ایمیلم هم بفرستید که خواستم جوابی بدم همون جا بتونم .باشه ؟
من امسال مثل یک قورباغه زشت که میره ته ته ته برکه تا دست کسی بهش نرسه ..همون طور اروم و بی صدا و بی ادعا و خسته از این همه هدر دادن وقت و عمر و سرمایه ای که دستم بود .. خسته از خودم و کارهایی که نکردم ..خسته ولی با دلی که نا امید هم نشده بود ...تو تنهایی ام فرو رفتم ... امسال اولین سالی بود که بیشتر توسکوت خودمم..همسری تعجب کرده .. بعداز افطار میگه دلم برای صمیم قبلیم تنگ شده ..کجا فرستادیش ؟!!! نمیدونم چرا به نظرم یک چیزی عوض شده ..من ؟ دنیا م ؟ آدم های دنیام ؟ خدا ؟ ماه رمضون ؟ فکرام ؟ ...نمیدونم .الان دلم اونقدر لبریزه که فقط یک اشاره میخواد تا گریه کنه ...ازتون میخوام شماها به زشتی این قورباغه نگاه نکنید ..برای دیدن زیبایی برکه و آرامشش بیایید جلو ...شماها ولی به کوچکی من نگاه نکنید ..به بزرگی کاری که داریم انجام میدیم دل ببندید ...
امسال یک بغض بزرگ دارم که هنوز باز نشده ... نمیدونم از چی ؟ از کی ؟ از کجا ؟ فقط میدونم این رمضان انگار از صاحب سفره و جود و کرم دور بودم ..دلم میخواد بیاد نازم رو بکشه ..بیاد تو کوچه بگه اعع چرا اینجا واستادی ؟ بیا بریم سر سفره ..بیا .. خجالت نکش .. خودم اما ...با این ریخت و قیافم خجالت میکشم برم ...امشب شب شهادت حضرت علی هست ..الان همه خوابیدند .. پسرک و همسر روی تراس خواب هستند ... چراغا خاموشه و من دارم با بغضی که سنگینی میکنه روی قلبم به این سفره و میزبان و رفت و امد مهمون های با جلال و احترامش نگاه میکنم و آروم میخونم:
خراب کرده ام اقا ..خودت درستش کن ...
امید آخر دنیا ، خودت درستش کن ...
نمانده پشت سر من پلی که برگردم
خراب کرده ام آقا خودت درستش کن ...
ببین چگونه به هم خورده کار من ماندم
به حق حضرت زهرا خودت درستش کن ...
گرفت دست مرا هر کسی ، زمینم زد ..
شکست بال و پرم را ، خودت درستش کن ...
سفال توبه خود را شکسته ام ، از بس
ترک ترک شده ، اما ..خودت درستش کن ..
اگر چه پیش تو در خلوت ابرویم رفت ..
برای محشر کبری خودت درستش کن ...
.
.
.
متن سال قبل رو در شروع این ختم قرآن میذارم .. دعاهاش با من .آمین گفتنش با شما ....
************************************************************************
من این دعاها رو برای همه دوستان و به نیابت از همه اونایی که همراهی میکنند با ما مینویسم اینجا ..گفتنش از من ..اضافه کردن بهش و آمینش با شما ..دعا رو بین دو بسم الله قرار میدیم تا حفظ شه و ارزش پیدا کنه ..
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
1- این ختم قرآن رو از طرف شما و خودم ، اول هدیه میکنم به امام زمان ، برای سلامتی و خوشحالی ایشون ..برای گوشه نگاه نازنین و با برکتشون به همه ی ما ...و بعد هدیه به تمام ائمه و امام های معصوم از حضرت ادم تا حضرت خاتم (ص).
2-این ختم قرآن و ثواب و برکتش رو تقدیم میکنم به تمام رفتگان و درگذشتگان خودمون ، خونواده هامون ، همسایگان و عزیزانمون ...انشالله بهره کافی و نور الهی و برکت و درجات عالی و همنشینی با خوبان و اولیای خداقسمت همشون بشه ..و همچنین تقدیم میکنم به تمام رفتگان به قول مامانم بی وارث و بد وارث ..بی صاحب و بد صاحب ..از ازل تا ابد ...انشالله اونا هم بهره مند بشن و برای برکت و سلامتی زندگی ما دعای خیر بکنند ...
3- آرزو میکنم به حق آیه آیه شریفی که روی لب ها و دل های شما میاد خدا در این شب های بزرگ و عزیز، سلامتی ..برکت و ثروت های بی شمار ...عمر طولانی و پر برکت ..سعادت عزیزان و خیر دنیا و آخرت ..عافیت دنیا و آخرت ، بی نیازی مطلق از غیر خدا .. ماشین و خونه و تفریح سالم و سفر های شاد و مال فراوون که زمینه خیر و برکت و دستگیری نیازمندان باشه بهمون بده و برکتش رو بیشتر کنه .دلمون رو پاک ، نیت مون رو خالص و اهدافمون رو متعالی تر کنه ...نه تنها در روزهای بعد از یایان این شب های بزرگ، بلکه در تمام لحظات عمرمون
4- برای سلامتی همه ی مریض ها ...عزیزانمون که منتظریم یک بار دیگه چشمون رو باز کنند و نگاهمون کنند ..به زندگی عادی برگردند و دوباره صداشون رو بشنویم ..برای برطرف شدن بیماری های جسم و روح همه مون دعا میکنم ..برای تمام پزشکان و کادر درمانی که در هر لحظه ای از زندگی مون برای سلامتی ما قدم برداشته اند دعای خیر میکنم و همچنین برای معلمان ، مربی ها و هر کسی که در رشد و تعالی ما نقش داشته یا چیزی ازش یاد گرفتیم که حالمون رو بهتر کرده بهترین آرزوها و دعاهای خیر و نیک دنیا رو تقدیم میکنم .برای همه اونایی که از دکترها ناامید شدند یا گفتند چاره ای جز صبر ندارید هم سلامتی کامل و اتفاق یک معجزه یا هر چیزی که بهشون ارامش و تسکین بده از خدا میخوام و تقدیری زیبا و شاد و روزهایی آروم برای دور و بری ها و اطرافیانشون .
5- برای تمام دوستان و دشمنان خودمون دعا میکنم .برای دوستان بخاطر خوبی هاشون و برای بدخواه ها ..حسودان و دشمنان مون برای اینکه به ما یاد آوری میکنند چه نعمت هایی داریم که بقیه ازش محروم اند و ما لایق داشتنش بودیم .. برای اون ها آرامش ...دل پاک و بی کینه و برکت و خیر بی شمار آرزو میکنم .
6- برای تمام کسانی که در بند و زندان هستند ..چه مادی و چه روحی ..در بند عادات بد و نفس وسوسه کننده ..در بند زندان و میله های سرد بخاطر اشتباهیث که عمدی نبوده ..در بند وابستگی به کسی یا چیزهایی که خیرو صلاح ما در بودن با اون ها نیست ..اروز میکنم از این بندها رها شیم و خدا اونچه که خودش میدونه از خیر و مصلحت رو برای ما پیش بیاره و دل ما رو محکم تر کنه در اتکا و اعتماد به خودش ...
7- برای تمام پدرو مادرها..تمام بچه ها ..خونواده ها ، جمع های گرم و صمیمی و لبریز از خاطره و خنده و شادی آرزو میکنم ...اگر نداریم یا از داشتنش محرومیم دعا میکنم خودمون روزی یک خونواده رو دور هم جمع کنیم و شرایطی روفراهم کنیم براشون که شادی ،باوری غیر ممکن نباشه براشون ...سلامتی و عافیت و عاقبت به خیری تموم نی نی های توراهی ، یا تازه به جمع ما پیوسته و سلامتی مامان باباهای گلشون رو از خدا میخوام .برای اونایی که چشم انتظار هستند برای یک فرشته آسمونی هم تقدیر الهی و صبر و رسیدن روزی رو میخوام که بوی تن نوزادشون رو با تمام وجود ببلعند ...و اون رو در آغوش بگیرند ..فرزندی سالم و صالح و اهلی و با اینده ای روشن ..
8-برای بهتر شدن زندگی همه ی زوج ها ..برای گرم شدن چراغ دل و زندگیشون ..برای سر و سامان گرفتن همه مجردها .. پیدا کردن همراه و همدم مناسب و هم کفو در تمام شئونات برای همه کسانی که تنهایی و سختی رو تحمل کردند و پاکدامنی و حیا و نجابت روح و جسم رو حفظ کردند- چه اون هایی که هنوز ازدواج نکردند چه اون هایی که در شرف تشکیل یک زندگی جدید هستند- دعا میکنم . و آرزو میکنم تصمیم های زندگی همه مون به خیر و عافیت و سلامت ختم بشه و برامون خوشبختی و تعالی مراتب انسانی و دنیایی و اخروی رو با خودش بیاره ..
9- برای همه مون دعا میکنم لطف و بخشایش و رحمت خدا شامل حال همه مون بشه و خداوند اونچه که از روی غفلت یا حتی عمد انجام دادیم و عاقبت و عقوبت سختی براش مقدر شده رو(با تلاش و جبران و دعای خیر) قلم عفو بکشه و به دعای خوبان و نیکان در این شب های خاص و روزهای پر برکت ما رو در هم گروه آمرزیده شدگان و سعادت مندان و بندگان خاص و خالص و بی آلایش خودش قرار بده ...و روزهای بعدی ما شروعی دوباره باشه برای اینکه منبع خیر وبرکت و شادی به خود و دیگران باشیم ...
10- از خدا میخوام بهمون توفیق بده در این شب ها باعث و بانی کار خیر بشیم حتی شده یک ظرف کوچیک افطاری یه همسایه یا عیادت یک بیمار ..یا یک تماس با فامیل یا اشنا و دوستی که ازش مدت ها غافل موندیم .. یا شاد کردن دل یک بچه ی کوچولو با نیم ساعت بازی و آوردن خنده به لب هاش..یا کمک به مامان یا هر کس عزیز زندگیمون ...با هر چیز و به هر نحوی که از دستمون بر میاد .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اینا دعاهای منه ..کلی و گروه بندی شده ..خیلی بیشتر از اینا در ذهنم هست ...مجال کمه و من منتظر همراهی همه تون هستم و ازتون میخوام در کنار دعاهایی که برای خودتون و عزیزانتون میکنید برای سلامتی و روزگار بر وفق مراد عزیزان من هم دعا کنید ...این روزها به شدت محتاج دعای خیر و از دل براومده ی شماهام ...
این هم لینک قرائت قرآن http://tanzil.net
منتظر همراهی تون هستم بچه ها
خدایا این لیست رو در حافظه کائنات برای همیشه محفوظ نگه دار و تا سال های سال و شب های قدر بعدی و بعدتر ،خودت مراقب و محافظشون باش .
دور اول
شماره جز مورد نظر | تلاوت کننده | |
جزء اول | سراب | |
جزء دوم | مریم 6802 | |
جز سوم | خرمالو | |
جز چهارم | آفرین | |
جز پنجم | ماریا معلم | |
جز ششم | مینا مشهدی | |
جز هفتم | پیراشکی عشق | |
جز هشتم | مریم rayat | |
جز نهم | نوشین ح از کرج | |
جز دهم | ریحان | |
جز یازدهم | محیا | |
جز دوازدهم | مینا از تبریز | |
جز سیزدهم | بهار ط | |
جز چهاردهم | خواهر بهار ط | |
جز پانزدهم | رویای 58 | |
جز شانزدهم | مریم mehr | |
جز هفدهم | رضوان | |
جز هجدهم | رضوان | |
جزء نوزدهم | مامان محمد امین | |
جزء بیستم | نرگس پیکاری | |
جزء بیست و یکم | سمیه 66 | |
جزء بست و دوم | فاطمه م | |
جزء بیست و سوم | عرفانه | |
جزء بیست و چهارم | زهرا ف | |
جزء بیست و پنجم | مه سارا | |
جزء بیست و ششم | ELI | |
جزء بیست هفتم | فاطمه مامان مریم | |
جزء بیست و هشتم | مرسده | |
جزء بیست و نهم | نگار 8282 | |
جزء سی ام |
|
دور دوم
شماره جز مورد نظر | تلاوت کننده |
جزء اول | شکوفه |
جزء دوم | نجمه |
جز سوم | زهرای گیلانی |
جز چهارم | میس مام |
جز پنجم | نیم سیب بانو |
جز ششم | نیم سیب بانو |
جز هفتم | نیم سیب بانو |
جز هشتم | مریم ح |
جز نهم | مامان آرتمیس |
جز دهم | سی سی |
جز یازدهم | این منم |
جز دوازدهم | لیلا مادر دو قلوها |
جز سیزدهم | شهره شهر |
جز چهاردهم | دختری از شمال |
جز پانزدهم | نگاه مبهم |
جز شانزدهم | ناهید 1071 |
جز هفدهم | نعیمه |
جز هجدهم | ستاره |
جزء نوزدهم | ادامه اسامی و جزء ها زیر کامنت تون هست ..لطفا کامنت هایی که برام گذاشتید رو ببینید دوباره. |
جزء بیستم | |
جزء بیست و یکم | |
جزء بست و دوم | |
جزء بیست و سوم | |
جزء بیست و چهارم | |
جزء بیست و پنجم | |
جزء بیست و ششم | |
جزء بیست هفتم | |
جزء بیست و هشتم | |
جزء بیست و نهم | |
جزء سی ام | صهبا نو (10 و 30) |
ختم قرآن امسال شروع شد..لطفا انتهای این پست رو بخونید .قرار شب بیست وسوم ماه مبارک هست .. برام کامنت بذارید. جزء هر کس رو زیر کامنتش نوشتم . چک کنید . ضمنا همه رو تو یه پست جداگانه میارم ..انشالله .
سلام بچه ها ...خوبین ؟ روبراهین ؟
آخ که چقدر دلم تنگ شده بود واسه اینجا و شماها و نوشتن و تعریف کردن. نمیدونم چرا اینقدر این روزها کمبود وقت دارم .میدونم خیلی منتظر بویدید باز اینجا چراغش روشن شه . این دو ترمی که مشغول درس بودم به حدی دلم برای روزهای نزدیک بودن به همسری و پسرک تنگ شده بود که الان از هر فرصتی استفاده می کنیم کنار هم باشیم . به قول اون تبلیغ معروف تلفن همراه : disconnect to connect
قبلش بگم انشالله نماز و روزه و دعا و عباداتتون مقبول حق باشه . هر کس هر جوری که به بهتر شدن حال خودش کمک کنه باز هم نفعش به خودش میرسه .آیین مذهبی و این ها هم که مسلما از واجبات هست و امیدوارم به یقین بهشون عمل بشه نه از روی تبعیت تاریک. فقط ا زتون خواهش میکنم اگر اهل بعضی مسائل نیستیم و مسوولیت کامل اعتقادات خودتون رو هم به عهده میگیریم به بقیه کاری نداشته باشیم( تا جایی که ضرری به ما و خودشون نزنند و همه کنار هم اعتقادات خودمون رو داشته باشیم .منظورم اون هایی هستند که خلاف جریان غالب یک محیط عمل می کنند و فکر میکنند عرف و دین رو عوض کردن با کوچیک کرد بقیه ا مکان پذیره .
رفته بودیم برای همسری لباس بخریم . دهن روزه و هوا اینجا به شدت گرم و من هم از سر کار اومده بودم و خلاصه رفتیم تو لباس فروشی . فروشنده یک پسر جوون خیلی ماه و خوش تیپ و خوش اخلاق و خلاصه خوش سر و زبون بود . از اونا که خیلی دخترا هلاک میشن براش. بعد یک نجابت زیبایی در چشم های این پسر دیده میشد ..یک پاکی قشنگی داشت . شاید یک ساعت اون جا بودیم و همسری کلی لباس رو پرو کرد و با هم شوخی میکردیم. این اقا تعریف میکرد که خیلی ناراحته برای بعضی چیزها .میگفت تو جمعی بودم که همیشه با هم هستند و آدم های آرومی هم هستند . وقتی بهشون گفتم نمی خورم مرسی روزه ام همه با یک حالتی نگام کردند و گفتند تو دیگه از پشت کدوم کوهی اومدی !!!! در دلم هم این بچه رو تحسین کردم هم متاسف شدم برای این تمسخر کردن ها . خود من تو وایبر از طرف یکنفر عضو یک گروهی شدم که خیلی موافق نیستم باهاشون . در واقع تا حد زیادی اختلاف نظر دارم ولی نه بهشون توهین میکنم نه مسخره میکنم و نه خارج میشم از گروه چون اون دوستمون با کلی ذوق و شوق من رو دعوت کرد و فقط برام جالبه که عقاید مخالف خودم رو چقدر میتونم تحمل کنم . آخرینش دیگه یک وبلاگی بود که خوندم و از گوشام داشت دود در میومد و دیگه طاقت نیاوردم و ضربدر رو زدم و خلاص ..همچییین راحت شدم که حد نداشت .. خب نمی خونم دیگه !! ولی دلیلی هم ندیدم توهین کنم به نویسنده اش چون خلاف من نظر داشت .
بچه ها یک اتفاقی هم افتاد که من در کنار یک تلخی یک شیرینی رو هم حس کردم . تو یک گروه فیلم تو وایبر عضو شدم . جزو اولین نفرات بودیم تو گروه . دوستان یکی یکی کلیپ میذاشتن و متعارف و خنده دار بود و معمول . یک نفر یکهو وسط این کلیپ ها یک چیزی گذاشت که در شان نبود . یعنی اون فیلمه کلی مسائل غیر اخلاقی نا متعارف رو نشون میداد تا آخرش یک خط مثلا بگه عزیزان فلان کارو نکنید..!!مراقب خودتون باشید!! من به عنوان یک عضو ، از دوستان خواهش کردم حدود رو رعایت کنند ...بیشتر از این دیگه فراتر نریم تو انتخاب کلی.خیلی مودبانه نوشتم ..واییییی نمی دونید ادمین گروه و یک عده چکار کردند ..به تو چه ؟ برو بشین دعات رو بخون!!! اینجا چکار میکنی ؟!! به خودمون مربوطه ..اصلا از گروه برو بیرون!! حالا اصلا مشخص بود هیچ کدوم بچه های بدی نیستند و واقعا به دست هم نگاه میکنند ببینیند تا کجا پیش برند من با اینکه خیلی ناراحت شدم از عکس العملشون بخاطر این تذکر ملایمی که داده بودم ولی باز هم نوشتم بچه ها شاید به نظرتون اینا چیزی نباشه و بدترش همه جا ریخته! ولی اثری که روی شما میذاره به این راحتی از کائنات ..از روح و از چشم شما پاک نمیشه .خودتون باید مراقب دلتون و خودتون باشید .. نه کس دیگه ..حتی بهشون نگفتم حرمت این ماه رو نگهدارید ..فقط یادشون انداختم این خوشدون هستند که باید در معرض آلودگی قرار ندند خودشون رو .. سرتون رو درد نیارم ..به شدت با من برخورد شد .. توهین شد ... خصوصی اومد برام ... عمومی برام نوشتند ..و من با اینکه از رفتارشون غمگین شدم با خودم فکر کردم چرا باید بچه های ما . دختر های جوون و مادرهای آینده و شاید هم الان ما ، اینقدر کم ظرفیت باشند ..اینقدر دلشون کوچیک باشه برای شنیدن یک نظر مخالف با خودشون ...چرا باید بگن این جا که همه خانومیم چه اشکالی داره مگه ؟!! جان کلام این که ، بچه ها از خودمون مراقبت کنیم.از چشممون ..از دستمون .از دلمون ..از وجودمون. ..این خنده ها و خوش اومدن ها به هر قیمتی نباشه ..و هیچ وقت ..هیچ وقت از رحمت و بخشایش و رافت خدا ناا مید نشیم ..من اون روز به اندازه ی خودم حس مسوولیت کردم و بی تفاوت از کنار یک مساله رد نشدم .اگر هر کدوم از ماها وقتی چیز غیر متعارفی میبینیم یک واکنشی حتی کم نشون بدیم بقیه به درستی کار بدشون این همه ایمان نمی آرند.حداقل نتیجه گیری نمی کنند سکوت یعنی رضایت .. تو زندگی شخصی و روابط و دوستی هامون هم وقتی کسی از خط قرمز شما رد میشه یک آلارم بدید...نگید این یک ذره اشکالی نداره ..جالبه اون ادمین محترم به من گفتند شاید حرفت درست باشه ولی ما وقتی کسی بهمون بگه نکن ، عاد ت کردیم لجبازی کنیم .. متاسفانه خطرش متوجه خودشون میشه ..
چند روز قبل از ماه رمضون دو تایی با همسری یک سفر کاری رفتیم . پسرک رو گذاشتیم خونه مامانم تا اذیت نشه تو گرمای راه .استان خراسان جنوبی رو کلا رفتیم .چقدر نظر من عوض شد با دیدن شهرهای استان که تا بحال ندیده بودم و یک ذهنیت دیگه ای داشتم ازش.چقدر یاد گرفتم زود قضاوت نکنم در مورد هرچیزی که نمی دونم یا نمی شناسم .. یک سفر دو نفره .آقا اینقدر خوش گذشت .. من از گرما و افتاب کباب شدم ولی کنار هم بودن این سفر خیلی چیزها رو پوشوند ...بیرجند هم رفتیم .شهری که به نظر من نگین استان خراسان هست .. من بچگی بیرجند رفته بودم. یکی از اقوان نزدیک ما اونجا بودند . وای که هر چی از بزگری ..نظم ..تمیزی ..زیبایی و مردم خوب و مهربونش بگم کم گفتم . شب رو تو باشگاه فرهنگیان سوییت گرفتیم . اقاهه وقتی کلید رو بهمون داد گفت که شام و نهار هم دارید ها .. من و همسری با تعجب از اینکه اوففف با این قیمت مناسب ببین غذا هم جزو سرویس هست خوشحال رفتیم تو سوییتمون . استراحت کردیم ..گفتیم و خندیدیم و شام رو هم تو اتاق سفارش دادیم بیارن آقا فردا ظهرش گفتیم بعد از ناهار اتاق رو تحویل بدیم که همسری استراحت کافی هم کرده باشه . ناهار رو هم تو رستوران خوردیم و از مزه کباب ها و حجم غذا هم کلی تعجب کردیم .به حدی غذا با کیفیت بود که من واقعا تو مشهد همچین کیفیتی رو خیلی کم دیه بودم تا اون موقع .. خلاصه خوشحال و خرم کلید رو تحویل دادیم و منتظر صورت حساب شدیم ..خب قیمت سوییت که از قبل مشخص بود ...غذا هم که گفتند خودشون میدن و روی اتاق بود و به به چه خاطره خوبی شد ا ز بیرجند ..اقا صورت حساب رو که دادند همسری چند ثانیه نگاه کرد به جدول بلند بالا و پلک هم نزد .. بعد هم با مدیر اونجا خداحافظی کرد و گفت برم عزیزم .. هنوز پامون به ماشین نرسیده بود که گفت موکوشم ترههههه صمیم.....این جمله ماجرا داره و بخصوص با این لحن گفتنش اشاره داشت به شوخی هامون .. خلاصه گفتم وا چرا فدات شم!! اقا وقتی صورت حساب رو دیدم منم شوک شدم ..باورم نشد ...قضیه این طوری بود که هزینه غذا کلا جدا از پول اقامت بود و من هم تعجب کردم چه با کلاس!! یک منوی رنگین هم جلومون میذارن برای انتخاب تازه با اون قیمت مناسب سوییتشون!!!! اقا بعله دیدم که مزه کبابا بیخودی هم عالی نبوده ..پولشون خوشگل تر بوده!! ها ها ها ...(البته باید بگم باز هم به نسبت قیمت بسیار بسیار با کیفیت بود)
همسری هم خندید بهم . یهو یک غمی اومد تو دلم ..اصلا حالم گرفته شد ..همسری میگه ولش کن ..فدای سرت ..بخند دیگه...بهش گفتم میدونی به چی فکر میکنم ..به روزی که صورت حساب رو بدن دستم و من شوکه بشم ..نه بابت غذا و اتاق ..برای یک عمر ...برای سو تفاهم هایی که تو زندگیم برام پیش اومده بود ..برای چیزهایی که با یک سوال میشد متوجه اهمیتش بشم ..واییی..اون روز دیگه نه میشه جبران کرد نه میشه گفت ولش کن .. فدای سرت ...من از صورت حساب میترسم علی ..و بغض کردم ..همسری عمیق نگاه کرد ..سرش رو تکون داد و گفت همین طوره ... خدا اون رو به خیر بگذرونه ...منم بچه ها دعا می کنم انشااله خدا همه چیز زندگی و عاقبت ما رو به خیر بگذرونه ...
تو این شب ها و روزها برای همدیگه دعا کنیم . امشب شب اول قدر هست . اگر دوستان مایل بودند مثل سال های قبل با هم ختم قرآن داشته باشیم بهم خبر بدند تا برنامه اش رو هماهنگ کنم. اگر برنامه جور شه زمانش میشه از اذان مغرب شب بیست و سوم ماه مبارک تا افطار روز بیست و سوم ..یعنی 24 ساعت فرصت داریم جزء هایی که تعین میشه رو بخونیم .من ساعت رو بیشتر میکنم تا بد قول نشیم و وقت کافی هم داشته باشیم . کسانی که میخوان بهم کامنت بدن .
همتون روبه دست های مهربان و رئوفش می سپارم ..بهترین ها و رحمت ها و نعمت ها و شادی ها و خوبی ها و خیر دنیا وآخرت انشالله قسمت همتون باشه ...
دوستتتون دارم ...
کامنت ها تایید شد . ببخشید به بعضی کامنت ها جواب داده شده و بعضی بی جواب هست .محبت همگی تون به من رسید . در زمان های مختلف اون ها رو میخوندم .برا همین این طوری شده .