یک روز بعد نوشت: ((( ترو خدا بخندین چون من الان کلی از این اوضاع خنده ام گرفته!!!!))
پدر عروس با سر رفت تو دیوار و الکی الکی سرش تو این بگیر ببند ها شکست!!!!!
پسر عموی عروس با موتور تصادف کرد و دیروز عملش کردن و پاش شکسته !!!!!!
خواهر داماد(خودم!!) دو روزه از شدت تهوع داره میمیره چون خاک بر سر هوس آب زرشک با آلو کرد و خوردن همانا و رو به قبله شدن همانا!!!!
برادر عروس پشت سر اون پسر عموهه بود و الان دو روزه حافظه کوتاه مدت نداره!!!!از سهیل بیست بار پرسیده بلاخره این عروسی شما کی برگزار می شه!!!!!!!دکتر گفته موقته و یکی دو روز دیگه برطرف میشه!!!!!!!
خدایا خودت ختم به خیر کن ولی دوباره ختم به پا نکن!!!!!!
.
.
.
.
پدر شوهر صبا فوت کردن........
فعلا تا سوم صبر میکنیم و بعد برای اجازه گرفتن میریم خونشون.......
باغ و رستوران و آرایشگاه و ارکستر و خلاصه همه چی از قبل رزرو شده و بدبختی اینه که نصفش رو هم پیش پرداخت کرده بابا و کارت های عروسی به دست مهمونا رسیده بود ووقتی سهیل برای کنسلی پرسید گفتن تا آخر شهریور رزرو قبول نمیکنن مگه ماه رمضون اگه دلتون خواست!!!!
چون خونواده عروس همه مهمون های جهاز برون خودشون رو دعوت کرده بودن و وسیله ها همه پشت در خونه ما و اونا آماده بار زدن بود اونو دیگه نشد کنسل کنیم فقط به خونواده اونا تا وسط های مراسم نگفتیم تا خیلی تو پرشون نخوره!!! که البته آخرش هم تیر تو پر شدن طفلی ها.
یه عروسی بی ساز و آواز و ساکت و آروم منتظرمونه!!!!! عروسی بعد از هفتم برگزار میشه .میدونین اگه از فامیل خودمون بودن باز آدم اختیار بیشتری داشت ولی الان مامان اصلا دلش نمیخواد بهونه دست خونواده شوهر صبا بده ضمن اینکه مرد نازنینی هم بود و یه جورایی همه ماتم گرفتیم الان.مامان روز دوم اومدنش مهمونی های مکه اش رو کنسل کرد و همه رفتیم مراسم خاکسپاری و ختم و به مهمون هایی که زنگ میزدن تا بیان هم میگفتیم چند روز دیگه!!!! برنامه قر و قاطی تر ز ین نبود به خدا!!!!این سهیل همش میگفت من خواب میبینم با عصا و دست و پای باند پیچی شده دارم میرم سر سفره عقد و مامان اصلا نمیذاشت طرف موتورش بره ولی میدونی چجوری تعبیر شد؟!!!!!! پسر عموی عروس فردای جهاز با موتور تصادف کرد و الان با عصا و دست و پای باند پیچی قراره بیاد سر مراسم عقد!!!!!!!!
خدایا شکرت که بازم هممون زنده ایم!!!!!!!
سلام. راستش نتونستم جلوی خنده م رو بگیرم. بازم خداروشکر که بخیر گذشت. همیشه به شادی باشید.
ترو خدا تا همه مملکت رو روانه بیمارستان و تیمارستان و غیره ستان نکرده اید این عروسی را به سلامتی برگزار کنید انشاءالله،تعجیلا ولا غیر که در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.از قول منهم به عروس خانوم وشادوماد تبریک بگین ،اگه پرسیدن از طرف کی بگین یه وبگرد دائم الآنلاین که همیشه وبهای خوب رو شکار میکنه.ممنونم که بی اراده جلوی راهم قرار گرفتین.
سلام صمیم عروسی بر گذار شد سالمین
سلام صمیم جون.
من توی ادارمون مطالبتو خوندم به خدا مثل این دیوونه ها اونقدر خندیدم که همه به صحت و سلامتی عقلم شک کردن. از خنده اشکم دراومد.
یه کمی فکر اخراج نشدن ما هم باش.
قربونت.
در ضمن هم مبارکه هم خدا بهتون صبر بده
سلام ......اولا که من شما رو لینک کردم اکه صلاح دونستس تو هم اینکا رو بکن....
دوم اینکه همشهری هستیم.....چه معنی میده این تهرانی ها هی با هم رفیق شدند میرن بیرون وو هیواسه هم تو وبلاگاشون لاو میتر کونن خداییش ما نباید کم بیاریم....
قبول داری؟
انشاا.. از این به بعد ، بلا به دور !
سلام. بلا به دور باشه. انشا... که عروسی خوبی باشه و روح اون مرحوم هم با شادی یک زوج و اطرافیانش به شادی برسه. موفق باشید.
ای بابا حسابی بد آوردین که... امیدوارم عروسی به خیر و خوشی و سلامتی و بی حرف و حدیث انجام بشه.
سلام
صمیم جان حالا ما باید تبریک بگیم یا تسلیت؟
خدا رحمتش کنه.
ان شاا... که عروس و داماد هم خوشبخت بشن.
از سوغاتی ها هم بنویس.
میگم چقدر این روزا سوژه داری برای نوشتن ، ولی حیف که وقت نداری . لطف کن همرو به حافظت بسپر سر فرصت برامون تعریف کن.
آخیییییییییی
یکی به بچه برسه خوب!
ای وای!
ایشالا که دیگه اتفاقی نیوفته!
عروسی رو اصلاْبی سر و صدا نگیرید،چند سال دیگه اون مرگ فرامشو می شه ولی اون عروسی بدون بزن و به رقص همیشه تو دل عروس و داماد می مونه
اوخی صمیم جونم؟!
چی میگی؟؟؟؟ ( بیژور :دی ) چرا اینجوری میشه پس؟ :دی
ایشالا که ختم به پا نمیشه و به خوبی همه چی پیش میره !!:دی
مراقب خودت باش عزیزم !!*:
ای بابا ... !!! تسلیت ... الهییی...بیچاره عروس داماد
بغضضض
دلم سوختید براشون
بغضضض
چرا اینقدر همتون هولید؟خبریه همه با هم مسابقه داده اید؟
با با آروم بشنین سر جا تون دیگه عروس داماذو دق دادین
اخی خدا بیامرزدش.من می دونم چه حالی داره...موقع عروسی پسر خالم داییم فوت کرد...فرض کن....
راستی کنکور دادام بالا خره!!!!
خدارو شکر...
واااای چه خبره...ازدواج پر ماجرا...
آخی چه هیجانی:)) کلن فوت شدن بد حالا و سالمندای فامیل٬ نسبت مستقیم داره با نزدیک شدن به بساط بزم و طرب و شادمانی فامیل.
احتمالا مورفی خان این وسط داره سیخ میزنه به کار ما!!!!
وای بیچاره آقا سهیل و عروس خانم چه شانسی دارن اینا ...
ولی خب اتفاقه خدا رو شکر بدترش نیفتاده ... صمیم صدقه زیاد بدین
چشم حسود بترکه ...
آخی...
خدا رحمتشون کنه...
دلم واسه عروسی گرفت
وایی که چقدر بده موقع عروسی یکی میمیره. :(
سلام صمیم جان
خدا بیامرزه
ولی عروسی همیشه یه بار تو زندگی هر کس اتفاق میوفته و من فکر نمی کنم اون بنده خدا هم راضی بوده باشه که یه عروسی به خاطرش خراب بشه
واقعا متاسفم.خیلی خیلی .طفلی عروس و داماد
تسلیت
و.....
تبریک!
اخی چه بد شانس!
نمی دونم قبلآ هم برات کامنت گذاشتم یا نه . ولی خیلی وقته ( نه خیلیه خیلی ، یه ذره خیلی ) که میام اینجا و اصولآ حال می کنم با وبلاگت !!!!!!! خدا رحمتشون کنه ، و ایشالله عروسی هم به خوبی برگزار شه ، صدقه یادتون نره . و دعا ... و واقعآ برنامه به این شلوغ پلوغی ندیده بودم (;
سلام...داشتم میچرخیدم توی وبلاگها که به وبلاگ شما رسیدم...وبلاگ قشنگی دارین...شاد باشین...دوست داشتین به منم سر بزنین...
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنی
میشه لینکت کنم؟
سلام
دختر چقدر چشت شور بود
گفتی نمیره بیچاره مرد
نکنه پیشگو هم هستی
انشالله خیره
شیطون تو که گفتی مامانت اون مسافری نیست که رفته مکه
تو هم باور کردی؟!!!!!
نیش!!
از طرف من تسلیت به صبا.
خدا همه رفته ها رو بیامرزه.
به بنده ها هم صبر عنایت فرماید.
ان شا الله که مابقی مسائل داداشی ات ختم به خیر بشه.
ای بابا چه قرم قاطی شدین ..... تروخدا یه صدقه بزار کارا بدتر از این نشه .... به صبا جون هم تسلیت بگو ...خدا رحمتشون کنه .
اول اینکه تسلیت میگم. بعدم اینکه عروسی بی ساز و آواز نگیرین ها! اونا حتماً اجازه میدن. خوش می گذره ایشالله...
خیلی متاسف شدم عزیزم.
حیف اونهمه زحمت و دوندگی شما.
ایشاءا.. که ختم به خیر میشه.
سلام صمیم جون
تسلیت میگم
وای صمیم چه یساطی داری. کلی لاغر میشی این وسط ... امیدوارم همه چی خوب پیش بره .
پس حسابی بد شانسی آوردین. ولی به نظر من مراسمو به هم نزنین. حالا یه پیرمردی فوت شده. خدا رحمتش کنه. مگه با بهم زدن مراسم اون خدابیامرز زنده میشه؟
ولی کلا عروسی گرفتن خیلی استرس داره.
خدا بخیر بگذرونه