توضیح : پرسیده بودید قضیه چیه؟کیان چکار کرده بود مگه؟ من از سال 85 این وبلاگ رو درست کردم و برای سالگرد ازدواجمون به علی هدیه دادمش. علی هم گفت راحت باش و مطمئن که من نمیخونم در واقع علی علاقه زیادی به وبلاگ خونی در کل نداره و البته این از اهمیت هدیه من کم نمیکرد .خلاصه برای روز تولد علی که اون مطلب رو نوشتم شب علی با یه نامه اومد و وقتی بازش کردم دیدم کیان از اون پست پرینت گرفته و آخرش یادداشتی برای علی گذاشته و بدون اینکه به من بگه یا هماهنگ کنه از نوشته های من رونمایی کرده برای علی. خب واقعا غافلگیر شدم.من برای این نمی نوشتم که علی بخونه و بدونه چون اون میدونه . من برای خودم مینوشتم تا احساساتم گم نشن توی دلمشغولی های روزمره زندگی ولی این فرصت که علی نه از خودم که از یکی دیگه و بخصوص از کیان که خیلی مورد تایید همه هست اینا رو دریافت کنه فقط و فقط از خود کیان بر میومد و بس...
دوباره برای او
که هر چقدر از او مینویسم باز هم انگشتانم روی کلمات سر میخورند و من را دنبال خود میکشند.
برای او که کلماتش روی کاغذ سفید دیشب مرا با خود به |جایی دورتر| برد...خیلی دورتر از آنجا که بودم.به لابلای چادر سفید زنی پیچیده در باد...در انتهای کوچه ای که بوی انارهایش عشق را دست نیافتنی مینمود.
.
.
خونه مامان بودم. مامان نیست و رفته مسافرت و من و خانم داداشم داشتیم دلتون نخواد پیراشکی درست میکردیم.علی دیر اومد اون شب. ومن اونقدر مشغول که وقتی علی با یه پاکت ایستاد جلوم و گفت اینو کیان داده بهم اول خیلی توجه نکردم و گفتم خب چی هست؟یعنی فکر هر چیزی رو میکردم غیر از این ...با نگاهی که صاف توی چشمام خیره شده بود گفت بازش کن ...و وقتی اولین کلمه رو دیدم ...وای!میخواستم بودی و محکم بغلت میکردم و میگفتم کیان .. چکار کردی پسر..چکار کردی....باور کن تا حالا هیچ چیزی نتونسته بود منو اینطور غفلگیر کنه...مونده بودم چی بگم..تو از نوشته های من نوشتی برای علی و شروعت هم با متنی بود که میتونستم ساعت ها تو ذهنم علی رو در حال خوندنش تجسم کنم و باز هم لبریز شم از شوق.
..کیان تو دوستی رو این روزها داری در حق من تمام و کمال به جا میاری .یه وقتایی فکر میکنم چی میتونه نبودن تو توی اینهمه سال رو برای ما جبران کنه. بارها باخودم گفتم چقدر دیر پیدات کردیم . میدونم اونقدر آدم ها توی زندگیت بودن که بودن یا نبودن ما شاید برای تو فرق زیادی نداشت ولی تو و بودن تو و حضور اینچنینی تو و تلاشی که برای یادآوری /ایمان/ و / امنیت / این زندگی به ما داری من رو سرشار میکنه از داشتنت.
با کلمات نمیتونم بازی کنم. نمی تونم حسی رو که دیشب به من و علی دادی برات توضیح بدم. نمیتونم بگم چقدر محبتت توی دل من بیشتر شد. تو آدم پر رنگی توی زندگی ما هستی .تو ترکیبی از همه رنگ های گرم مهربونی هستی. توگاهی فراتر ازیه آدم میشی کیان و من دوباره و دوباره میفهمم تو چقدر برای آدم ها و احساسشون و بودنشون اهمیت قائلی و چقدر خوشبختند همه اون کسانی که تو دایره دوستی با تو زندگی می کنند.دو سه روز پیش به محبتی که به پسرک داری فکر میکردم و اینکه گفتی دلت گاهی براش تنگ میشه. خیلی از دوستامون ممکنه برای اون دلتنگی کنن ولی محبتی که تو با در آغوش گرفتن یونا بهش میدی و اون هم این رو خوب فهمیده از نگاه من پنهان نمی مونه و من برای خیلی چیزهای دیگه هم از تو سپاسگزاری میکنم.
کیان .... همیشه در اوج بمونی. این هفت سال اول و هفت سال دوم و همه هفت سال های بعدی زندگیت.
پی نوشت :
گوشهات رو بیار جلو کیان: پیراشکی های من بعد از این سرشار از بوی نامه های عاشقانه یک زن به همسرش هست. و تو هم سهم بزرگی داری توی پیچیدن اینهمه بوی ناب زندگی. از حالا به بعد هر وقت پیراشکی درست کنم سهم تو مثل یاد تو محفوظه اینجا و نمی خوام و نمیگیرم و اینا هم نداریم. اوکی؟
ببخشید.....یه سوال که البته توقع پاسخ ندارم.....علی جان چطور دلش میاد وب لاگ به این قشنگی که سرشار از عشق به اون هست رو هر روز نخونه!!!
ظاهرا که هر روز میخونه !!
سلام قالب نو مبارک
اما از وقتی قالب و عوض کردی مطالب برا من نصفه میاد
کامل لود نمیشه
ممنونم.نمیدونم مشکل چیه..چیزی میدونی؟
آبجی عسیسم بازم سلام.
لطف شما زیاد بود وتشکر من کم .
در حقم خواهری کردین و دوست دارم همیشه خواهر باشین برام. من اطرافم کسی به فهمیدگی و روشنفکری شما سراغ ندارم از این رو دوست دارم همیشه باهاتون مشورت و درد دل کنم.
در این جا همیشه به روت بازه عزیزکم.
دست کیان درد نکنه ولی هیچ چیز و هیچ کاری نمی تونه با زیبایی قلم تو و عشق و احساسی که تو نشوتن به کار می بری رقابت کنه. کیف کردم عزیزم. همیشه فکر می کردم باید تو رو با دیدگاهی مخلوط با طنز تجسم کنم ولی می بینم که حتی تو جدی نوشتن هم فوق العاده ای. زیبا و از دل براومده. موفق باشی عزیز.
سلام صمیم خانوم عزیز
نامه به همسرتون عالی بود عالی...صمیم بهترین هارو برای شما و علی و یونا ارزو می کنم...خوش به حال یونا که بین این پدر و مادر بزرگ میشه..پیش دو نفری که می تونن واقعا بهش درس زندگی بدن...
خیلی خوبه که دوستای ادم عشقش رو تایید کنن...البته میدونم عشق نیازی به تایید دیگران نداره اما همین که ببینن و بفهمن و بهمون یا اوری کنن...یه جور حس خوبه...این روزا معمولا همه حسودی می کنن...حتی دوستای صمیمی سعی می کنن یه عیبی روی رابطه بزارن...کیان مرد بزرگیه...تبریک ب خاطر داشتن همچین دوستی.
تولداشون مبارک...همیشه سالم و خوشحال باشید.
ممنونم از اینهمه محبت ...واقعا ممنونم که بهم یادآوری میکنی چه آدم هایی اطرافم هستن...
بوووووس
آخرش ما از فوضولی می میریم و نمیفهمیم این آقا کیان کی بود!
قربونت بشم کیان یکی از دوستان صمیمی ماست.
سلام صمیم عزیز
من خیلی وقته نوشته هات رو میخونم خانومی...نزدیک به ۱ سال البته همیشه خاموش....امیدوارم همیشه با هسرت و پسر نازت خوشبخت باشی خانومی....من تازه وب زدم....امیدوارم بهم سر بزنی....با اجازت لینکت کردم....منتظرت میمونم.
#####__#_____#____###_________ #______
_____#__#_____#___#____#________#-_____
_____#__#_____#__#______#_______#______
#####__#_____#__#______#_______#______
_____#___#___#___#______#_______#______
_____#____#_#_____#____#________#______
#####_____#_______###_____#####______
سلام وبلاگ عالی داری پیش منم بیا منتظرم من با چه اسمی شما رو لینک کنم
روز پدر بر تمامی پدران زحمتکش دنیا مبارک[گل]
خوش به حال شوهرت. پیراشکی چه جوری درست میکنن؟ ایول
زیبا بود !
..................
در خلوتکده ام گاهی خودم را ورق می زنم ،
گاهی ورقِ خودم را می زنم ،
گاهی ورق باز می شوم اینگونه ...
....
مهربان ؛
این بار که به دیدنم می آیی ،
یک سنجاق هم بیاور از دنیای سنجاقک ها !!!
میخواهم دنیایم را به دنیایت قفل کنم ...
می انتظارمت تا بیایی
قندیل های اشکم را آب کنی
چشمانم را بگشایی
و کبوتر سر به هوای دلم را پرواز دهی ! [گل]
میخونم و لذت میبرم .قلمت همواره عاشق باد
خدایا
راهی نمی بینم
آینده را نمی دانم
اما مهم نیست
همین کافیست
که تو همه چیز را می بینی
و من تو را
سلام خانومی
من تازه اومدم اینجا .
خوشم اومد راحت مینویسی احساستو
اسم پسرکت چیه راستی ؟
یونا
باور میکنی که خیلی روی من تاثیر گذاشتی؟ باور میکنی که دلم میخواد در آینده مثل تو زندگی کنم هرروز گرم و گرم تر از عشقی که هرلحظه دوباره متولد میشه
سلام
منم وبلاگ زدم سر بهم بزن http://moferferi.persianblog.ir
[لبخند]
یادآوری:
قبرستون!
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که درین گنبد دوار بماند...
سلام صمیم جون!
صادقانه می گم که حسودیم شد.
هم به دوستی خوبتون و کار بزرگی که کیان کرده بود. یعنی وقتی داشتم یم خوندم که این آدم چی کار کرده مو به تنم راست شده بود. خیلی خیلی هیجان زده شده بودم.
درود به تو کیان.
و اینکه بهت یادآوری می کنه چیزهایی رو که یادآوریش نشاط و عشق رو به زندگیت می یاره.
خدا همیشه آدم های خوب رو برای هم نگه داره.
بوس.
پس یه دوست خیلی خوب داری...
کلی عشق کردم از پستت!
از کیان عزیز ممنون که رنگ عشق رو تو زندگیتون باز پررنگتر از قبل کرد!
خیلی کمن این جور افراد که قدر عشق و عاشقی یه زوج رو بفهمن و ازش لذت ببرن
سلام. احساسات قشنگت واقعا ستودنیه. انشالا همیشه قلباتون گرم و مملو از احساسات زیبا باشه.
che kare ghashangi va che doooset khooobi :)
وبلاگت خیلی صمیمیه خانومی راحت و قشنگ می نویسی یه سوال میشه بپرسم کیان کی هست ؟ خیلی برام سواله
کیان از بهترین دوست های ما هست.
سلام صمیم گلم.بازم مثل همیشه عالی بودی عزیزم.
کلی بهم انگیزه دادی.عشق های فراموش شده رو دوباره یادم انداختی .البته منم مثل خودتم.گاهی خوب خوب گاهی هم ابری گاهی هم بارونی.تو زندگی به نظر من همه چیز نسبیه.بوس بوس بوس بوس.....
یه دنیا بوس .یه دنیا دوست دارم.
یه سوال؟تورو خدا نگی فوضولما.باشه؟
اشکال نداره بدونم کیان کیه که این کار قشنگو کرد؟
از دوست های بسیار صمیمی ما
سلام خانوم خانوما...
داشتم آرشیوت رو میخوندم به مطلبی رسیدم که نوشتی من عادت کردم آدم بشم و از فرشته بودن سقوط کردم...
یه همچین چیزی...
میخوام بگم فرشته خانوم یادت نره که درجه ی آدمیت از فرشته ها خیلی بالاتره و تاکید میکنم این فرشته ها بودن که به آدم سجده کردن...
پس: به درجه و مرتبه ت اضافه میشه نه اینکه کم بشه گلم...
ببخشید فقط یه یاداوری بود قصد فضولی نداشتم...
وبلاگت تنها وبلاگیه که چند روزه منو حسابی سرگرم کرده...
کل آرشیوت رو از ابتدا شروع کردم دارم میخونم و میام جلو فقط چون میدونم دیگه برنمیگردی نظرات قبلی رو چک کنی اگر نظری داشتم توی آخرین مطلب بروز شده ت میذارم...
موفق باشی...
صمیم من عکس تولد می خوام
زووووود باش
عکس های تولد نی نی خوشگلت و بذار
:)
صمیم عزیز.
در مقابل کلمات تو چه می توانم بنویسم جز آن که همه آن ها یک خصوصیت فراموش شده ی انسانی را به من یاد آوری می کنند: قدر شناسی.
تو از این خصوصیت سرشاری: چون یک زن هستی.
زن ها در سکوت و در هزار توی نورانی و شفا بخش وجودشان، به ندرت از یاد می برند که آدم های پیراون شان چه حس هایی را به آن ها داده اند.
من از این قدر شناسی تو ، چیزها می آموزم.
هنوز دوست دارم به نامه ی قبلی تو به علی مراجعه کنم. آن را چند باره بخوانم و بعضی جملاتش را - مثل ور رفتن به لقمه ای خوشمزه در دهان - با طمانینه بخوانم. جملاتی که در آن از خداوند و از والدین علی تشکر کرده ای. آن جملات، اصلا جمله های کوچکی نیست. من ندیده بودم زنی، اینچنین ، به معشوقش سخن بگوید که تو به علی!
از این که مرا - بیش از آن که هستم - دیدی؛ ممنونم!
اونقدر محو خوندن این نوشته تو شدم که دوست صمیمی ام رو که مدت ها ندیده بودم روبروم ایستاد و من نگاهش کردم و سرم رو انداختم پایین و دوباره خوندم تو رو ...یعنی انگار ندیدمش..انگار همه وجودم چشم شده بود فقط برای خوندن تو..
تو خیلی بیشتر از پنجره اگر چه سبز ولی کوچک نگاه من هستی کیان..خیلی بیشتر.چی میتونه برام زیباتر از انتظار نوشته تو برای پست هام باشه .چه اینجا چه وقتی برام تکست میدی.
من این روزها انگار توی اینه دیگه ای دارم به خودم نگاه میکنم..آینه ای که تو جلوم گذاشتی و من خیلی زیباتر از تصور همیشگیم رو توش تماشا میکنم..کدوم زن از اینهمه زیبا بودن کناره میگیره که من؟ ممنونم از آینه بزرگ زیبا نمایی که روبرم گذاشتی و بهم فرصت دادی از اینکه صمیم هستم حس خوشحالی کنم...
حالا معنی حرف هایت و تقدسی که برای زن قائلی را بیشتر میفهمم.
سلام
وایییییییی مردم
چی بود توی بسته؟
تولد دو عزیزت رو با تاخیر تبریک می گم خانمی
مرسی از اینکه مزه خوب خوشبختی رو از ما دریغ نمی کنی ،
شنیدن و دیدن خوشبختی دیگران مثل نگاه کردن یک فیلم عاشقونه و پر احساس به آدمها انرژی میده ............
مرسی عزیزم
مرسی
دختر به خواننده های وبلاگت رحم کن. من نمی دونم چرا این روزها هر وقت که می خونمت موهای تنم سیخ میشه؟! خوش به حال علی و خوش به حال کیان. و خوش ه حال پسرک که از حالا می تونم تصور کنم چه عاشق پیشه ای میشه. تو فوق العاده ای دختر! می دونستی؟
لذت می برم عاشقونه هات رو می خونم . نمی خوای توضیح بدی کیان کیه؟؟
خانومی الان چند کیلویی؟ قبلا هم اینا رو پرسیده بودم ولی بی جواب گذاشته بودی:))
د اقل عکسش و بزار ببینیمش
صمیم خانوم سلام.من چند وقتیه یه رژیم غذایی گرفتم خیلی راضیم.نتیجش فوق العاده بوده.راحتو قابل انجام تو هر شرایطه.خواستید بگید براتون بفرستمش
سلام ببخشید اگه کمی تند حرف می زنم
به نظر من هیچ زنی در دنیا وجود نداره که واقعا یه مرد از بودن در کنارش لذت ببره واقعا میگن فقط خدا میتونه زنا رو بشناسه راست میگن نمیدونم شما با گفتن این حرفا میخواین چیو ثابت کنین و به چه نتیجه ای برسین .ازدواج به نظر من آخرین اشتباهیه که یه فرد عاقل میتونه مرتکب بشه ولی افسوس ......
سلام خانم صمیم گلی اگه یادت باشه پارسال ماه رمضون توی ختم قرآنی که داشتین ازت خواستم واسه پسر ک.چولوی ۴ماهه من دعا کنی پسرکم هیدرو سفال بود بعد هم خبر سلامتی نسبیش و بهتون دادم اهورای من بعد یه مدت عمل شد و امروز با اینکه شانت داره اما کاملا صحیح و سلامت خدا رو شکر جمعه هم رو ز تولد یک سالگی پسرکمه که به شکرانه سلامتی که خدا به این کوچولوی قشنگ زندگیمون داد (۰آخه دکترا میگفتن این بچه عقب مونده است) می خوام واسه اولین تولدش بیارمش زیارت امام رضا .میخولستم ببینم اون عکاسی که واسه عید معرفی کرده بودی الان هم میتونیم با همون شرایط که دوست صمیمیمو ... بریم و آیا امکان این وداره که واسمون عکس. بفرسته اینکه اون نزدیکی ها شیرینی فروشی خوب واسه سفارش کیک داره و اگه میشه یه شماره ایی اسمس چیزی ومورد بعدی اینه واسه همسری یه وبلاگ زدم از شعر های خودش البته خودش نمی دونه اگه ببینی و راهنماییم کنی خوشحال می شم آخه تجربه اولمه شرمنده خیلی طولانی شد پسرکت و ببوس
جریان کیان چیه؟؟؟؟
دارم از فضولی میمیرم...
حیفه که مطالبت راجع به کیان رو بخونم و سر در نیارم...
سلام :
چقدر ساده و صمیمی.
خوشبخت باشین