عید امسال من خلاصه شد تو بیمارستان و درد و تزریق مخدر و باز هم درد و بیخوابی و بی تابی و ترس تنهایی همسر و پسرکم......
از خدا ممنونم که هنوز زنده ام..که هر چند هنوز رنگ آسمون بهار رو ندیدم و توی تخت بودم همه مدتش رو ...ولی محبت شماها هست همیشه دور و برم..ممنونم از همه تبریکات و ممنونم از جوجویی تنها کسی که تولدم رو بهم ۷ فروردین تبریک گفت..چقدر امسال منتظر روز تولدم بودم ...وخدا به من زندگی دوباره داد روز تولدم و ممنونم ازش..باور کردم رفتن به این سختی ها هم که میگن نیست..یه لحظه هست..یه خواب آروم و دردی که دیگه نیست...
چون معلوم نیست باز کی بتونم نیمه نشسته بنویسم همینقدر بگم سوم فروردین بود که دردهای من دوباره نو شدن...انگار فهمیده بودن سال نو هست..من یه کیستی داشتم که اول قرار بود موقع سزارین عمل بشه که دکتر گفت من هر چی گشتم کیستی ندیدم و پنهان شده بود انگار و من صبر کردم تا پسرکم کمی بزرگتر بشه و طبق توصیه دکتر دیگه قرار شد فررودین عمل کنم و دکترم پیشنهاد کرد بذاریم آخر فروردین که درد مهلت نداد . هیچ وقت توی زندگیم همچین دردی رو نداشتم..منی که اینهمه توی درد صبورم منی که درد سزارین رو با شوخی و خنده رد کردم...با صورت روی تخت افتاده بودم و ملافه رو چنگ میزدم..اورژانس..دکتر ...ارامبخش ..صداهای مبهم و دردی که شدتش کمتر نشد اما...و در همون حال تنها آرامبخشی که کمی موثر بود در آغوش گرفتن پسرکم و شیر دادن بهش بود.دکتر متخصص ولی ناشی شب اول بی توجه به شرح حالی که از ۱۸ ماه تحمل این درد و آشنایی با دردهاش بهش دادم منو مرخص کردو گفت هنوز زوده تا آرامبخش تاثیر کنه و گفت کیست نیست!!!و ناراحتی گوارشیه!رفتم خونه مامان و ساعت چهار صبح دیگه نتونستم... فقط بگم تا رسیدم با پیگیری های خواهرم و تماس با یکی از جراح های خیلی خوب که شانس من آنکال بود اون شب من وفرستادن اتاق عمل...فقط یونا رو بغل کردم و وقت شد با نگاه از علی خداحافظی کنم و پسرکم رو بهش بسپارم. وقتی بهوش اومدم دکتر بهم گفت تا حالا همچین موردی ندیده بوده...برای اینکه حالتون بد نشه فقط بگم که کیست در حال ترکیدن و لبریز از خون بوده که به موقع درش میارن..از دردهای بعدش هم بهتره نگم..برای اینکه بتونم به پسرکی که تنها شب دور بودن از مادر رو به سختی گذرونده بود شیر بدم ارامبخش قبول نکردم و فقط بوی تنش و نگاهش دردم رو میتونست تسکین بده.
توی بیمارستان که بودم دلم خیلی گرفت برای همه اونایی که درد دارن و نمیدونن کی این درد قراره تموم بشه .برای سرطانی ها..بچه ها..جانبازها..پیرها و از کار افتاده ها ..برای همه اونایی که امکاناتش رو ندارن تا دردشون رو تسکین بدن...و دعا کردم امسال برای همه باز هم سالی لبریز از شادی و بهار و تن سالم باشه. خدا من رو به خودم برگردوند دوباره تا بهم بگه مسافری بوده که داشتی بی کوله میرفتی و برت گردوندم.
من دوباره از تبریکات و پیام های مهربونتون تشکر میکنم و چون تا یکماه دیگه استراحت مطلق هستم و معلوم نیست کی باز بتونم نیمه نشسته دو خط تایپ کنم برای همه از خدای مهربون تن سالم و دل شاد و خنده های از ته دل میخوام...انشالله روزهاتون گرم از خورشید باشه و آسمون دلتون بهاری و پر از بوی خوب شکوفه.
مواظب خودتون باشین.
تا یه بعد خیلی زود انشالله
وای خدای من... امیدوارم هیچ وقت سلامتی ذره ای ازت دور نشه...
دوستت دارم وامیدوارم هرچه زودتر حالت خوب بشه.قوی باش مثل همیشه ...منتظرتم
یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 01:07
این بالایی من بودم یادم رفت اسممو بگم
خوشحالم که خوبی .. برات خیلی دعا کردم
سلام صمیم عزیز...
بلا به دور مادر خانومی...
بهتری الان؟
سال نو هم مبارک ...
از آخرای ۸۸ دارم میخونمت...
تو و آقای کاوه بی نظیرید...
نوشته هاتون بد جوری به دل میشینه...
اجازه ی لینک کاری هست؟
لطف داری
خواهش میکنم عزیزم.
خدا رو شکر که سلامتیت رو به دست اوردی و در کنار همسر و کوچولوی گلت هستی . علاوه بر اینکه این موضوع برای تو یه تلنگر بود برای ما هم به نوعی هشدار بود که حواسمون باشه و قدر زندگیمونو بدونیم .
باز هم خدا رو شکر
ishalah zude zudkhub shin
دیشب خواب میدیم خونوادگی می خواییم بیاییم زیارت، حرم.
اما نمی دونستم که امروز با یکی آشنا میشم که اهل مشهد و بخوام ازش التماس دعا کنم. صمیم جان تورو به امام رضا قسم اگه رفتی حرم دعام کن.
کاش الان توی حرمت بودم یا امام رضا
انشالله حاجتت روا بشه .
ابتدا تولدت روتبریک میگم و از این خیلی خوشحال هستم که دوباره سلامتید رو به دست اوردی . واقعا از این بابت خوشحال شدم. خدایا شکرت
سلام
سال نو مبارک
انشاالله دیگه رنگ دردو ناخوشی نبینی وزودتر از جات بلند شی
salam samime mehraboon
inshala ke har che zoodtar salaamatie kaamel bargarde behet ...kheili narahat shodam...to mesle gol mimooni aadam heyfesh miaad bebine ye khat oftaade root :* inshala ke hamishe saalemo salaamat baashid har setoon...hamishe be fekretam va barat doaa mikonam
قربونت بشم عزیزم.
صمیم جان خیلی نگرانت شدم. امیدوارم که هر چه زودتر سر حال بشی و درد اذیتت نکنه.
الهی من جیگرم کباب شد ایشالله هر چه زودتر خوب خوب میشی عزیزم
صمیم جون من از خواننده های پرو پا قرص اما خاموشتم. ولی واقعا این پستت نذاشت ساکت بمونم. از ته ته دل برای سلامتی کاملت دعا میکنم و آرزو میکنم به زودی بشی همون مامان سالم و مهربون و شوخ طبعی که بودی و هستی . مطمئنم تو روی درد رو هم کم میکنی با روحیه و امیدت، عزیزم.
خدا رو صدهزار مرتبه شکر که به خیر گذشت
خیلی ناراحت شدم و جا خوردم!
امیدوارم بهتر بشید هر چه زودتر...
جز دعا کاری ازم بر نمیاد!
صمیم همیشه سلامت باشی ، یونایی مواظب مامان گلیت باش . دوست دارم
امیدوارم زودتر خوب بشی و ما دوباره بتونیم پست های قشنگ شما رو بخونیم....
صمیم عزیز سلام
امیدوارم سال پر از سلامتی و شادی براتون در پیش باشه
دوست دارم خانم طلا
بوووووووووووووووس فراوان
samimakam
azizakam, mehraboonam aval az hameh tavalodeto behet tabrik migam ke rastesh man nemidoonestam ke tavalodet kay hastesh va gar na ke az tah e delam behet tabrik migoftam va az khodavand be khater e amal e movafaghiat amizzet mamnoonam azizakam.
miboosamet
noosh noosh
بوووووووووووس
سلام.خوبی؟ تولدت مبارک.منم هفت فروردینم شاید واسه اینه که شبیه منه کارات.ایشالا بهبود سریععععع حاصل شه شبیه من.یونا و علی رو بسار دل انگیز دوست داری.مسعودباشید.التماس دعا
الهی :*
ایشاالله زودتر خوب شی خانومی. عشقت به یونا واقعاً قشنگه. :X
وقتی میآم اینجا خیلی انرژی مثبت میگیرم. مرسی
امیدوارم سلامتیتو خیلی زور بدست بیاری. خیلی مامان ماهی هستی که به خاطر دردونت حاضر شدی درد تحمل کنی ولی اونو محروم نکنی.
سلام
خدا رو شکر خطر به خیر گذشت . قدر این فرصتو بدون .
از جمله ای که درباره کوله خالی نوشته بودی خیلی خوشم اومد و منو حسابی به فکر برد . ما آدما تا وقتی کوچیک هستیم کوله هامون کوچیک ولی سنگینن . سنگین از نیات خوب و دل پاک. هر چقدر که بزرگتر میشیم کوله ها بزرگتر و سبک تر میشن . انگاری که هیچ توشه ای توشون جا نگرفته. امیدوارم با کوله باری پر و سنگین از قدمهای خیر و مثبت راهی دیدار حق بشیم .
سلام عزیزم
سال نو مبارک
امیدوارم زود زود خوب بشی
اتفاقا من تو فکرت بودم که گفته بودی عمل داری دلم ژیشت بود ولی متاسفانه کامپیوترم خراب تازه دیروز درست شد.
مواظب خودت باش عزیزم
سلا م صمیم جونم خوشحالم که خوبی واززیر تیغ به سلامت بیرون اومدی.مواظب خودت باش .سال پربرکتی داشته باشی.
امیدوارم زودتر حالت خوب شه ...
بازم سلام صمیم جونم
داشتم نوشته های آذر ۸۶ رو می خوندم داستان صبوری دوستت صبور
می دونی صمیم ؟ به نظر من آدما معنای اسمشون هستن
دوستت صبور دنیا اومده تا صبور باشه
تو صمیم هستی و آدما رو از صمیم قلبت دوست داری و مهربونی
راستی متولد چه ماهی هستی
هنوز تو پست های قبلیت ندیدم متولد چه ماهی هستی اما بذار حدس بزنم
حدس اولم اسفند هست
حدس دومم آبانه
و حدس سومم ... شاید بهمن شایدم ..تیر .. یا ..شهریور. نمی دونم همه ماههارو گفتم دیگه خودت بگو
صمیم جون به حدی از شخصیتت خوشم اومده که ... روم نمی شه بگم اما رو اسمت خیلی فک می کنم
دیروز به شوهرم گفتم دوس دارم اسم بچمون رو صمیم بذاریم
البته حامله نیستما اما خوب زیاد به اسم بجه فک می کنم
و اسم تو بخاطر شخصیت مثبتی که داری یکی از کاندیداهایی هست که من روش فکر می کنم چون دوست دارم دخترم مثل تو باشه یعنی اگه حامله شدم و خدا بهم یه فرشته کوچولوی ناز مثل فرشته کوچولوی تو داد.
مواظب خودت باش دختر مهربون
خداحافظ
متولد فروردینم رها جان...واییی یه فرشته کوچولو..انشالله به سلامتی هر وقت قدم های کوچکش رو گذاشت توی زندگیتون پر از برکت وشاد یبیشتر بشه//
ممنونم رها.. ممنونتم گلم.
سلام صمیم جونم. رها هستم.
امروزم اومدم تو وبلاگت اما بازم خبری ازت نیست. با اینکه نمی شناسمت ولی خیلی دلم برات تنگ شده. امیدوارم حالت خوب شده باشه. داشتم پست های قبلیت رو می خوندم. اشک بدجوری تو چشام جمع شد وقتی پست دیماه 87 رو خوندم. سرنوشت تلخ شیرین رو می گم.
خیلی قشنگ و دردناک نوشتی. تو یه نویسنده قادری. جدی می گم. رمان "چراغ ها را من خاموش می کنم" نوشته زویا پیرزاد رو خوندی؟ "فریدون سه پسر داشت" نوشته عباس معروفی رو چطور؟ سبک نوشته های تو مثل رمان اونا می مونه. فقط مال تو داستان کوتاهه و مال اونا رمانه. خیلی سبک نوشتاریت آدم و جذب می کنه.
دعای تحویل سال پارسالت رو هم خوندم اونم سوزناک بود و باز اشک تو چشمام حلقه زد. فرشته کوچولوهایی که بالشون تو راه می شکنه یا موقع دنیا اومدن بعلت ناشی بودن ماما بالشون می شکنه. خواهرم یه دونه از این فرشته کوچولوها داره و من از نزدیک زندگی تلخ این فرشته ها رو تجربه کردم. دنیا اونا رو فراموش کرده. خدا کنه خدا اونا رو فراموش نکنه.
دلم بدجوری گرفته. سرت رو درد آوردم. دوستت دارم از صمیم قلبم. مواظب خودت باش
رهای گلم خیلی به من لطف داری..من مجا و او ن نویسنده ها کجا...واقعا خوشحال شدم.
انشالله دلت همیشه شاد باشه گلم.
بوس.
سلام
من تو عید یه کم تپل شده بودم دنبال رژیم می گشتم رسیدم به صفحه قبلیت
تا اینجا اومدم
راستی هنوزم رژیمتو داری؟
هنوزم دارم عزیزم.
سلام صمیم جون.الهییییییییییییییییییی .خدا بهت رحم کرد. ایشالا زود زود خوب بشی. برات دعا میکنم. برای همه اونایی که منتظر یک لحظه فقط یک لحظه مهربونی و بخشش دوباره خدا هستن.مواظب خودت باش
خدا رو شکر که خوب شدی
سلام صمیم جان
خداروشکر که بموقع عملت کردن خیلی مواظب خودت باش به خدای مهربان میسپارمتون
صمیم جون برات آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم و امیدوارم که همیشه در کنار علی آقا و یونا کوچولو سالم و سلامت زندگی کنی....دوستت دارم
وای صمیم جون امیدوارم زودتر خوب شی
میدونم مهمترین درد و نگرانی تو اینطور موقعیت ها واسه خود آدم نیست همش ادم دلش شور بچشو میزنه حتی آدم می خواد زنده باشه واسه بچش
حالا این کیسته کجات بوده؟؟؟
در اثر چی پیداش شده ؟ کیست تخمدان بوده؟
راستی با عرض شرمندگی تولدت مبارک...
کیست تخمدان بی خطری بوده که خودش رو خر کرد و خطری شد نامرد!!!
قربونت.
آخی نازی
ایشالا زودتر خوب بشی
صمیم جان،خدا رو شکر که حالت بهتر شد،همه خوشحال شدیم.امیدوارم الان دردی نداشته باشی؟یونا رو ببوس
شما میدونید چرا سایت گیلاسی باز نمیشه؟
سلام صمیم جان. خوشجالم که خدا تو رو دوباره به خانوادت هدیه کرده. هر روز به وبلاگت سر میزدم تا خبری ازت بگیرم ولی همش بیخبری بود. فقط میتونم بگم خوشحالم از اینکه حالت بهتره. مواظب خودت باش تا سلامتی کاملت رو بدست بیاری. منتظر می مونم. یا علی تا بعد.
الهی خدا همه مریضها رو شفا بده و دردها رو تسکین... خیلی خوشحالم که عملت به خیر گذشته. امیدوارم خیلی زود خوب خوب بشی
گریه ام گرفت!
امیدوارم همیشه شاد باشی و سلامت در کنار خانواده کوچولوت
سلام خانمی . خدا بد نده . میگفتی ما که مشهد بودیم میومدیم کمک .
حداقل این دوستای وبلاگی باید یک دردی بخورن .
برات دعا میکنم به حق اون بچه کوچیکت زود خوب بشی تا بتونی به بچت برسی .
باز هم خواستی بگو هر کاری بشه برات میکنیم .
خدا رو شکر که به خیر گذشت
صمیمم
عروسکم . عسلکم. الهی سارا تمام دردهای عالم رو دوشش بود ولی تو درد نداشتی
زود خوب شو شیرین من
دوستت دارم
صمیم جان سلامتی نعمت خیلی مظلومیه. تا از دستش ندی واقعا قدرش رو نمی دونی . خوشحالم که حالت بهتره. از خدا می خوام که این نعمت بزرگش رو از کسی که دستش به درگاهش درازه نگیره هر چند که بنده ها ناسپاس باشند!
سلام صمیم عزیز
خدا را صد هزار بار شکر که حالت خوبه و خطر برطرف شده
از خواندن وبلاگت خیلی لذت می برم امیدوارم زودتر رو براه بشی و بتونی بازم مطالب جدید بذاری
صمیم جان خیلی ناراحت شدم پستت رو خوندم باورم نمیشه برای یه دوست خوب این اتفاق افتاده باشه
امیدوارم ادامه سال ۸۹ براتون بهترینها رو به ارمغان بیاره
لبخند بهار بوی شکوفه می دهد و گریه اش شادمان می کند دیگران را.
بهارتان مبارک.
به روزم و منتظر قدوم سبز شما...
الهیییییییییی من مرده بشم. اخه چرا؟؟؟؟؟ قربونت برم من.
این دکترا بعضیاشون واقعا اندازه پشگل هم بارشون نیست!! خدا رو شکر که قبل از اینکه دیر بشه عملت کردن... اخه با اون همه درد چطور تونستی قبول کنی که مرخص شی و بیایی خونه؟!
خدا رو ۱۰۰ هزار بار شکر که خطر رفع شده.الان هم به خودت سخت نگیر. مطمئن باش مادر و خواهرت بهتر از تو به یونا میرسن!! تو فقط استراحت کن.
خدای من اشک تو چشمام جمع شد .با اینکه تازه باهات اشنا شدم اما خیلی از نوشته هات و خودت خوشم اومده .مطمئنم که خدای مهربون مواظبته .دعا مینم زوده زود سرحال ببینیمت.
سلام عزیزم
بمیرم الهی نبینم مریضی!
خدا رو شکر که به خیر گذشت امیدوارم هر چه زودتر خوب بشی .مراقب خودت باش
بوسسسس
خانمی امیدوارم زود زود خوب شی و بتونی با قوت و انرژی پسر نازتو بغل کنی و سایه شما و همسرت همیشه بالای سرش باشه و در پناه خدا.
خدا رو شکر که حالت بهتر شده
سلام صمیم جون
من دورادور با تو آشنایی دارم از طریق همین وبلاگت. از شخصیتت خیلی خوشم اومد.
راستش من از وبلاگ رژیمیت خیلی خوشم اومده بود نمی دونم اون وبلاگ مال شماست یا فقط تشابه اسمیه.
به هر حال حس می کنم خیلی شبیه من هستی البته خیلی مهربون تر و صبورتر. منظورم از شبیه بودن شرایط سنی و زندگی زناشویی و شاغل بودن و روحیه لطیف و حساست هست.
خیلی دوست دارم بیشتر با هم آشنا شیم
من رها هستم 27 سالمه شاغلم و عاشق همسرم هستم و ما تازه 1 ساله که ازدواج کردیم
من هیچ وبلاگی ندارم یعنی ساختم اما بلد نبودم چطوری باید باهاش کار کنم نمی دونم چطوری می تونم با شما بیشتر آشنا شم
راستی راجع به سلامتیت هم من مطمئنم با روحیه بالایی که داری زود زود خوب می شی.
من منتظر هستم آخر این پیام واسم پیام بدی. راستی بهم بگو اون وبلاگ رژیمی مال تو بود؟ من 1 سال گهگداری بهش سر می زدم و منتظر بودم تو یک چیزی به مطالب قبلیت اضافه کنی اما هیچ خبری نشد. چرا؟
تا اینکه امروز این وبلاگت رو پیدا کردم. یکسال هست که مطالبت رو می خونم. شخصیت شاد و جالب و مثبتی داری. اگه من هم برات موج مثبت می فرستم دوس دارم دورادور بیشتر آشنا شیم.
صمیم جان
برات از صمیم قلبم دعا می کنم زودتر خوب شی.
سلام صمیم جون
من دورادور با تو آشنایی دارم از طریق همین وبلاگت. از شخصیتت خیلی خوشم اومد.
راستش من از وبلاگ رژیمیت خیلی خوشم اومده بود نمی دونم اون وبلاگ مال شماست یا فقط تشابه اسمیه.
به هر حال حس می کنم خیلی شبیه من هستی البته خیلی مهربون تر و صبورتر. منظورم از شبیه بودن شرایط سنی و زندگی زناشویی و شاغل بودن و روحیه لطیف و حساست هست.
خیلی دوست دارم بیشتر با هم آشنا شیم
من رها هستم 27 سالمه شاغلم و عاشق همسرم هستم و ما تازه 1 ساله که ازدواج کردیم
من هیچ وبلاگی ندارم یعنی ساختم اما بلد نبودم چطوری باید باهاش کار کنم نمی دونم چطوری می تونم با شما بیشتر آشنا شم
راستی راجع به سلامتیت هم من مطمئنم با روحیه بالایی که داری زود زود خوب می شی.
من منتظر هستم آخر این پیام واسم پیام بدی. راستی بهم بگو اون وبلاگ رژیمی مال تو بود؟ من 1 سال گهگداری بهش سر می زدم و منتظر بودم تو یک چیزی به مطالب قبلیت اضافه کنی اما هیچ خبری نشد. چرا؟
تا اینکه امروز این وبلاگت رو پیدا کردم. یکسال هست که مطالبت رو می خونم. شخصیت شاد و جالب و مثبتی داری. اگه من هم برات موج مثبت می فرستم دوس دارم دورادور بیشتر آشنا شیم.
صمیم جان
برات از صمیم قلبم دعا می کنم زودتر خوب شی.
محبت داری رها جان.آره اون وبلاگ گوشه صفحه هم مال منه.
بیشتر مینویسم برات..چشم.
انشالله خدا خودش بهتون سلامتی کامل بده تا بتونین خوشبختی بودن کنار خانواده تون رو با تمام وجود حس کنید. انشالله
با سلام
مدتی هست نوشته های شما رو از اینجا (زوریخ - سوئیس) می خونم و باهاتون آشنا شدم ولی امروز از بابت مریضیتون به خصوص در طول نوروز خیلی خیلی متاسف شدم، خیلی حیف شده که خونوادتون از طراوت شما در این روزها محروم شدند؛ به هر حال عمیقا امیدوارم هر چه زودتر سلامتی خودتون رو مجدد پیدا کنید و آرزوی خوبتون برای سلامتی بقیه مریضها هم برآورده بشه
خدا رو شکر هزار بار
ان شالله به زوذی خوب خوب میشین و سایتون همیشه بالای سر گل پسرتون باشه و همیشه در کنار همسرتون خوشبخت و سلامت باشین
سلام از وبلاگ قبلیتون تا الان رو تو این چند روزه نشستم کامل خوندم
ای کاش منم بتونم یه عشقی به زیبایی شما پیدا کنم
و مرد زندگی منم مثل مرد شما پاک باشه چیزای خیلی زیادی یاد گرفتم از دوستای متاهلم خواستم به وبلاگتون مخصوصا اولاش سر بزنن
خیلی خوشم اومد بهم سربزنین
ایشالله حالتون خیلی زود خوب بشه
شخصیت خیلی قوی و توداری دارید
وااای
نگرانت شدم عزیز دلم
وای صمیم.............................
خداروشکر که به خیر گذشت....
سلام صمیم جون . سال نوت مبارک. خانمی مواظب خودت باش. برای ما لازمی. امیدوارم حالت زود زود خوب بشه. خوب استراحت بکن عزیزم.
صمیم جان اول سال نو مبارک بعدش هم امیدوارم دیگه هیچوقت همچین مشکلایی پیش نیاد و یونای کوچولو هر شب توی آغوش گرم مادرش و با نوازش های اون به خواب بره
برات آرزوی سلامتی می کنم.
صمیم عزیز
این جمله ات شاید نهایت اون چیزی بود که باید میفهمیدی از این درد و میفهمدیم ما
مسافری بوده که داشتی بی کوله میرفتی و برت گردوندم.
مسافر خوبی باشه انشاالله
دنیای خوی و آخرت بهتر انشاالله
در پناه خدا
صمصم جون
خدارو شکر که الان حالت خوبه عزیزم:*
ایشالا که دیگه هیچوقت همچین لحظاتی برات پیش نیاد:*
آرزوی سلامتی و شادی دارم برات
همونطور که با نوشته هات دل ما رو تو اوج غم هامون شاد می کنی
صمیم عزیزم خدارو شکر که الان خوب هستی انشالله خیلی زود سلامتی و تندرستی ت رو بدست بیاری عزیزم تولدت مبارک باشه و انشالله سالی خوب و سرشار از سلامتی عشق و آرامش و خوشبختی در کنار همسر و پسر و همه عزیزانت در پیش رو داشته باشی به امید خدا
بوووووووووووووووس
منتظرت هستیم با انرژی و شاد و تندرست و
آخییییییییی!!!!!!!!! امیدوارم زودتر خوب بشی. من حالت رو درک میکنم چون توی دوران بارداری به خاطر تشخیص اشتباه پزشک چند شب توی سی سی یو بودم و حال روحی بسیار بدی داشتم. خدا راه هیچ کس رو به بیمارستان و دکتر نندازه. یونا کوچولو رو ببوس.
صمیم جان سلام
سال نو مبارک.
من از خواننده های خاموش وبلاگت بودم.ولی امروز برای اولین بار بود که بعد از خووندن متنت اشکام جاری شد.
از خدا میخوام همیشه سالم وسلامت باشی و سایه ات روی سر یونای عزیز باشه.
عزیزم مواظب خودت باش.امیدوارم دیگه از این پست های غمگین توی وبلاگت نخونم.
انشالله به حق همون خنده هایی که رو لبهامون میاوردین زودتر خوب شین
عزیزم سلام!
خدا رو شاکرم بسیار.
خوشحالم که عزیزم دردهای تو حداقل بین این همه بیمار تموم شده.
می بوسمت. به امید بهبودیت.
سلام عزیزم صمیم جون .
برات آرزوی سلامتی دارم . تو منو نمیشناسی ولی من از نوشته هات مدتیه می شناسمت. اگه زودتر می دونستم ... .
منتظرم دوباره قبراق بیای از سلامتی کاملت بنویسی.
خوش باشی . یونای عزیز رو ببوس.
خدا رو شکر که این متنو خودت نوشتی... خوشحالم که حالت خوبه...دعا می کنم که دیگه هیچوقت کارت به بیمارستان نکشه...
دوستت دارم وامیدوارم هرچه زودتر حالت خوب بشه.قوی باش مثل همیشه ...منتظرتم
سلام . امیدوارم هرچه زودتر خوب بشی و سرحال و قبراق بالاسر زندگت باشی.
صمیم من به اندازه موهای سرم تا حالا تو بیمارستان خوابیدم واسه درد و مرضای جورواجور. از کلیه سنگ ساز بگیر که ۱۷ ساله هر سال یه هفته میخوابوندم بیمارستان تا آپاندیس و تعویض دیسک گردن و عمل آبسه پیلونیدال و اسپاسم ماهیچه های قلبم و .....
به خدا قسم ذره ذره حال کسی که بستری بیمارستان میشه و احیانا عمل جراحی می کنه رو درک می کنم . به خاطر همین من می فهمم و می فهمم و می فهمم که وقتی میگی به خاطر شیری که به یونا میدی از دریافت مخدر و آرامبخش امتناع کردی یعنی چه !.....
قسم میخورم حتی خودت نمیدونی چه کار بزرگی واسه یونا کردی ....نه واسه الانش...واسه بیست سالگیش واسه سی سالگیش واسه تمام عمرش....داد میزنم میفهممت و با همه وجود فریاد میزنم خسته ی درد نباشی مادر مهربون...مادر فداکار مادری که همه دنیا رو ریختی پای پسرت با این کار.....
شاید به نظر خیلی ها و حتی خودت و همسرت چیز ساده ای باشه ولی به دلایلی من عمق این کارتو مثل روز روشن میدونم...اگه خواستی خبرم کن تا خصوصی به خودت و همسرت بگم داستان چیه.
وای مگه من چکار کردم؟
ممنون میشم بهمون بگی.
سلام عزیزکم
خیلی خوشحالم که همه چیز خوب تموم شده. امیدوارم سالی پراز برکت و شادی داشته باشی. میدونم که خواهی داشت.
:(( الهی بمیرم.
زود خوب شو باشه ؟
سلام سال نو مبارک
خوشحالم که بخیر گذشت
انشاله ه زودتر خوب میشی
عزیزم اینقدر که نگاهت به زندگیت مثبته و اینقدر که خیلی از قلبها را شاد میکنی خودش کوله بار بزرگی میتونه باشه.ولی امیدوارم هر روز کوله بارت سنگین تر بشه و ۱۲۰ سال سایه خودت و همسر مهربونت بالای سر یونا جون باشه.
واااای صمیم جون.خدا رو شکر که خطر رفع شد.امیدوارم سال ÷ر از سلامتی داشته باشی
سلام
الهی بمیرم من تو عید داشتم ارشیوتو میخوندم ومیخندیدم و تو داشتی درد میکشیدی؟
بگردمت با این روحیهای که من سراغ دارم مطمئنم که این یکیرو هم از میدون بدر میکنی عزیزم توکلت به امام غریب که منم اتفاقا همشهریشم باشه
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
سلام
سال نو مبارک
امیدوارم خدای بزرگ و مهربون همیشه مثل این روزها مراقبتون باشه و شما رو به زندگی قشنگ و پسر کوچولوی دوست داشتنیتون بببخشه.
براتون دعا میکنم که کسالت هر چه زودتر از تنتون رخت ببنده و سلامتی و سرزندگی بهاری همه وچودتون رو پر کنه.
مراقب خودتون باشید.
براتون دعا میکنم.
سلام به دختر همیشه شادم
خدا نکنه هیچوقت مریض باشی همیشه دلت خوش و تندرست باشی . میبوسمت
لبریز شدیم از اینهمه عشق شما...
امیدوارم هر چه زودتر سرحال و سالم و شاداب در کنار خونوادت باشی و باز هم نوشته های سرشار از عشقت رو بخونم
صمیم جان سلام من تازه با وبلاگت آشنا شدم واز اینکه مریض شدی خیلی ناراحت امیدوارم زودتر خوب بشی وپر انرژی به پسر کوچولوت و همسرت برسی بهترینها رو برات آرزو میکنم و تولدت رو با تاخیر بهت تبریک میگم
صمیم عزیزم من از اولی که نوشتی خواننده ات بودم ولی اولین باره واست نظر میزارم خیلی خیلی خوشحالم که بهتری و امیدوارم زودتر خوب بشی که با وجود علی و پسرکت مطمئنم زود خوب میشی. این یه تجربه تو زندگیت میشه که قدر لحظه هاتو با هم بودن را بهتر بدونی.
اگه من بودم اصلا تو اون شرایط عقلم کار نمیکرد آرامبخش نزنم بخاطر بچه ام، این نشون میده تو یه مادر واقعی هستی.
صمیم عزیز واقعا متاسف شدم امیدوارم سلامتی کاملتونو هر چه زودتر بدست بیارید
پسر گلتونو می بوسم
خدا خودش حفظتون کنه
azizam
omidvaram in dorughe 13 bashe va vagheaan inghadr dard nakeshide bashii
vali age vaagheiiye kheili narahat shodam
enshalaa dige pish nayad va khube khub shode bashiii
inam bedun ke dard gonaahe ensano miruzune
yanii intoor ke gofti pake pak shodi
:)
صمیم...
خیلی ترسیدم... انشالله که دردش زودی خوب شه...
مواظب خودت باش... خیلی
پسرک رو ببوس :*
صمیم ارزو می کنم هر چه زودتر نه بطور نیم نشسته بلکه کامل و مثل همیشه شاد و سر حال بشی.
مامان فداکار
امیدوارم هرچه زودتر سرحال و پرانرژی به زندگی عادی برگردی و اینجا از لحظات شیرینت برامون بگی
بوس برای صمیم عزیزو یونای کوچولوش
واااایی....این مادر بودن دیگه چه جور چیزیه!
آرامبخش قبول نکردی که بتونی به پسرت شیر بدی؟!!!این همه گذشت!
باور کن دیگه یه جور دیگه به مامانم نگاه میکنم!
امیدوارم این آخرین درد و بیماریی باشه که اومد سراغ تو و خانوادت.
تولد دوبارت مبارک.
سلام بر زوج جوان خوشبخت. حالتون خوبه؟ بهتر شدی گلم؟
با اینکه مطلبت طولانی بود و وقتم نداشتم اما به دلم نشست و تا اخرش خوندم. خدا رو شکر که به خیر گذشت.
واقعا ادم تا سالمی قدر این نعمت بزرگ و نمیدونه. ایشالا به پای هم پیر بشین و همیشه شاد و خوش در کنار شوهر و کوچولوت باشی.