خوندن کامنت های این پست منو تا اون بالا بالاها برد...ممنون ....ممنون.....
*********************
این چند روزه باهات بودم.از صبح تا شب که دروغه.چون دو روز اول تعطیلی گفتی حیفه اون ارتحال کنه و من و تو عشق و حال!!!(چقدر جواده نوشتن این نخ نمای لوس!!!) ولی وقتی پنجشنبه از صبح تا شب بودنت رو کنارم دیدم وقتی در اتاق رو بسته بودم و سرم روی کتابام بود و هر نیم ساعت یه بار میپرسیدی صدای موسیقی که اذیتت نمیکنه و حتی بی سر و صدا و آروم میرفتی و ظرف هایی که من فقط به بهانه اینکه حس شستنشون رو نداشتم رو میشستی وبرام چای میاوردی و باز در رو روی من میبستی و خودت تنها تلویزیون تماشا میکردی و لباس هامون رو اتو میکردی.میدونی پسر! یه جورایی نفسم به این بند شده که بودنت وگرمیت و پرانرژی بودنت و مهربونی هات رو ببینم کنارم و با تموم حجم ریه هام نفس بکشمش و بدمشون تو سینه ام. وقتی ناگت ها رو با دقت !!برات سرخ میکنم و سیب زمینی سرخ کرده طلایی روغن گرفته که زیر دندونات باید تریک تریک صا بده رو برات آماده میکنم حتی وسط اون سیب زمینی ها و تو روغن داغ تابه هم انگار میبینمت و به روت میخندم و با لذتی خاص برات شام مورد علاقه ات رو حاضر میکنم.میدونی من تحسین رو تو چشمات وقتی دارم برات غذا آماده میکنم میبینم و سر کیف از اینکه همه کارام رو زیر نظر داری و با خنده فقط نگاه میکنی ادای این اشپز حرفه ای ها رو درمیارم برات.
میدونی چیه تو منو همیشه خلع سلاح میکنه پسر؟ اینکه حتی اگه یه وقتایی وحشی بازی هم از خودم در بیارم و بعد ازچند دقیقه تخس و سرکش بیام طرف بازوهات و خودم رو به زور و غر غر توش جا بدم فقط بهم میخندی و دستت رو که روی کله ام به زور گذاشتم رو با نوازش توی موهام میکشی و محکم بغلم میکنی و میگی تو کی آدم میشی بچهههه!!!!؟میدونی چیه تو رو خیلی دوست دارم؟ اینکه تو ناراحتی بابت سوئ تفاهمی که مثلا در مورد متراژ خونه برای آیندمون برامون پیش اومده بود در حالیکه تو پارک داشتیم قدم میزدیم و جفتمون هنگ کرده بودیم و من با حرص حرف میزدم و تو میگفتی من همیشه حق به جانب خودم میدم حتی یه لحظه هم دستات رو که محکم دستای منو تو دست گرفته بودن شل نکردی و گذاشتی وقتی آروم شدیم محکم تر گرفتیشون و فقط گفتی دختره خیره سر!!و وقتی میخواستم مثلا با خشم تو چشمات نگاه کنم یه لحظه یه جفت چشم مهربو نرو دیدم که با تعجب نگام میکرد و یهو خنده ام گرفت و منو کشون کشون بردی سوار قایق پدالی کردی و اونجا یه ساعت تموم روی دریاچه من گفتم و تو شنیدی!!! من گفتم که بازم دلم میخواد آخر صحبت هامون بهم بگی هنوزم دوسم داری و تو با تعجب پرسیدی مگه خل شدی؟با دو کلمه حرف مگه میشه یادت بره دوستت دارم و من خودم رو لوس کردم و گفتم نه!! تو به این مرغابیهای چاق بیشتر از من توجه نشون میدی آخه!!! و تو گفتی وقتی منو با همین دستات انداختی تو آب و من غرق شدم پرسیدم خب بعدش دو دستی توی سرت میزنی!!! و تو گفتی نه قربونت!!! دو دستی کله تو رو بیشتر تو اب فرو میکنم تا یه وقت ته ته جونت نمونده باشه هنوز اون تو!!!!
یه جور نمایش روانی خاص دارم این روزا!! همش دوست دارم حس و حال آدم های بدبخت رو بگیرم به خودم و فک کنم شوهر کارد خورده ام!!( تو نه ها!!! اون شوهر قلابیه!!) رفته زن صیغه کرده و من جز حرص خوردن کاری نمیتونم بکنم و بدبختم که حقوقم رو نمیتونم خودم خرج کنم!!!!!و همش منو کتک میزنه و بعد بلند داد میزنم علییییییییییییییییی!!! کجایی؟ و تو بدو بدو بیای و من به زور بکشونمت پیش خودم و بگم چرا رفتی زن گرفتی و تو بگی من غلط میکنم!!!! تو برا هفتاد و هفت هزار پشتم بسی بابا!!!!!و من بگم پس چرا رفتی اون زنیکه رو صیغه کردی و بعد قصه ام رو بهت بگم و تو هم بگی اینقدر فک کن تا برم واقعا بگیرم و من یهو از اوج بی حس و حالی مثل ببر زخمی بپرم روی قربانی!!! و بگم اون مردی که بره سر زنش این غلط رو بکنه شکر خورده و تو بگی فدا ت شم حق مسلمه مرداست!!!! و من با کمال ابلهی همه این شوخی های تو رو جدی بگیرم و فرداش از تو اینترنت برم شیش صفحه مطلب در مورد خانمان براندازی کار مردای متاهلی که الکی میرن صیغه میکنن رو که برات پرینت گرفتم رو بیارم جلوت و در حالیکه رو شکمت نشستم برات بخونم و اصلا به قیافه کبود از کمبود اکسیژن تو هم محل ندم و هر بار که میگی چرا اینا رو داری به من میگی ؟ با خشم نگهت کنم و بگم به خداوندی خدا قسم اگه این غلط اضافی رو بکنی یه روز به همه بگو اول که مرگت طبیعی نخواهد بود و دنبال قاتلی مقتولینی چیزی باشن دو سه روز بعدش!!!!!و تو انقدر بخندی که اشک از چشمات بیاد و بزنی تو لپم و بگی ایییییییییییییییییییییی روزگار!!!!!!ببین کی داره بهت این حرفا رو میزنه علی آقا!!!و من بگم پس بیخودی منو حرص نده و تو بگی بابا غلط کردم!! یکی دیگه حالش رو میبره یکی دیگه باید کتک ها و نطق هاش رو تحمل کنه!!!!!و من با نیش باز از جایگگاه نرمم بلند میشم و میگم حواست باشه ها!!!! و خودم هم حواسم هست که این حرفا رو دارم به مرد وفاداری میزنم که دختر 17 ساله رو آخر شب یه روز پاییزی یه زنه به بهانه آدرس پرسیدن آورد تو شرکتش و گفت فقط اگه بپسندین بگین تا من برم بیرون و و یک ساعت دیگه بیام و توبهم گفتی میدونی کل قیمتش چند بود؟ 5 تومن!!!! و گفتی انداختیشون بیرون و فرداش وقتی به دو تا از دوستات که متاهلن گفتی عجب زمونه ای شده آب از دهنشو راه افتاد و گفتن تو هم خیلی شوتی انگار مرد!!!!ردش کردی رفت؟ و تو دیگه کم کم حتی باهاشون رابطه کاریت رو هم قطع کردی و همه این ها رو وقتی بهم می گفتی من بین بازوهات بودم و سرشار از غروری که همه وجودم رو پر کرده بود.آخه تو به چیزایی اعتقاد داری که دیگه چشم من نیاز نیس همش دنبال تو و نگران تو باشه........
میدونی پسر!!!!10 روز دیگه تولدته و تولد عشقمون.اولین روزی که با هم رفتیم بیرون و خیلی رسمی بعد از سه بار جواب منفی شنیدن بازم منو دعوت کردی و گفتی فقط یه نیم ساعت وقتت رو میگیرم و شد چهار ساعت تموم و وقتی هدیه تولدت رو روی میز گذاشتم تو هم دست کردی توی جیبت و جعبه کوچولویی در آوردی و از توش یه انگشتر ظریف طلا از اونایی که چند ماه بعد مدلش تازه تو بازار در اومد در آوردی که دو تا حلقه تو هم بود و گفتی بابت قبول کردن دعوت امشب !! و تا خواستم اعتراض کنم به دو سوت کردی تو انگشتم و تا بیام به خودم بجنبم فقط دیدم لب های مرطوب و داغت به سرعت برق بوسه ای از لبهام گرفتن و سریع با حفظ فاصله عقب نشستی و به رومیزی نگاه کردی و به انگشت حلقه دار من و آروم آروم به چشم ها ی من ککه گیج و منگ و مست از این بوسه ناگهانی هنوز تو خلسه بودن لب هام که داغ داغ بود.
میدونی پسر!! الان درست ده روز به پنجمین سالگرد بوسه دزدیت مونده و من حتی با یاد آوریش داغ میشه صورتم و هر بار که با لبهای مرطوب منو میبوسی یاد اون بوسه میافتم و میگم خیلی پر رو بودی؟ و تو هنوز با شرم میگی من پر رو نبودم!!! فقط نمیخواستم از د ستت بدم!! و من میپرسم اگه اون روز حلقه رو توی صورتت میکوبوندم و با قهر میومدم بیرون چیکار میکردی و تو گفتی چشمات سر کلاس بهم گفته بودن میشه به برقشون اعتماد کرد و من چقدر حرص میخورم که توی جونور!! چطوری تونستی بفهمی من میخواستمت وقتی هنوز خودم هم خودم رو به کوچه علی چی میزدم تا دلم خیلی خوش به حالش نشه!!!! و خوش به حالش شد اونم چه خوش به حالی!!! و تو اومدی تو زندگی من و یهو غم ها هم قشنگ شدن چون غصه دوری تو بود و انتظار های رسیدن آخر هفته هم رنگ گرفتن چون برای تو بود و عقربه ها لامصب دنبال هم میدویدن وقتی تو آغوش تو بودم و سلانه سلانه به زور راه میرفتن وقتی منتظر اومدنت بودم!!
الان بعد پنج سال وقتی به چشمات به مژه هات به شیارهای تازه کنار لبت و به چند تا موی نقره ای کنار شقیقه ات و باز به لبهات و به چشم هات که پر از خوابن زل میزنم و میگی نگام نکن!! نمیتونم بخوابم و خودت میدونی تو فقط بین نوازش دست های من و گرمی نفس هام روی صورتته که میتونی خوب بخوابی و چشم هات آروم آروم روی هم میفتن .....
میدونی پسر!!!!خیلی میخوامت هنوز.....خیلی.....خیلی....ولی تو توی چشمات مهره مار داشتی ونگفتی بهم همه روزها و ماه ها و هفته ها.....نگفتی ...نگفتی......و من کشف کردم امروز.....دیروز.....پارسال... نه همون شبی که دزدیدی بوسه ها رو نه یکی نه دو تا ...هزار تا....
من تازه با وبلاگ تو آشنا شدم انقدر نوشته هات به دلم نشسته که از عصر تا حالا دارم از اولی می خونم و میام جلو الان که رسیدم به این واقعا احساساتی شدم
خوش به حالت ... چقدر احساس تنهایی می کنم .
خیلی زیبا نوشتی عزیزم :-*
سلام بانو...از وبلاگ پریا به این جا برخوردم....خوندم نوشته ی زیبا و پر احساست را...بعد بعضی کلمات به نظرم اشنا آمد...یونا....نمایشگاه سایه روشن...درست حدس زدم؟
خوشحالم میبنمتون...
دوقلوها خوبن؟
عشقتون پایدارباشه الهی...
صمیم جان
چه زیبا مینویسی ...
چه زیبا حس میکنی...
چه زیبا می بینی....
و چه زیبا قلبم را مالامال از عشقی زلال و چشمم را مالامال از نگاههای عاشقانه ای میکنی که نثار همسرم میکنم...و همه اینها را مدیون توام.
دختر کشتی منو تو ...اینقدر لوسم نکن!!!
بوووووووووووووس به دخترک با احساس
بخاطر این پستت اشک منم درآوردی...
برای تو عزیزم بهترین ها رو آرزو دارم...
خداوند تو رو برای علی و علی رو برای تو نگه داره... آمین
خیلی مسخره ای
سلام عزییزم
خوشمان آمد لینکاندیم
با اجازت
سری بزنید
به کجا؟!!!!
سلام . خیلی کیف کردم . معرکه بود بانو
سلام .به طور اتفاقی رسیدم اینجا. این پستت خیلی قشنگ بود .
میدونی ؟
یه جورایی رفتم تو حس و حال خودم و بهار ( همسرم ) حدود ۵ سال پیش .
چند روز دیگه تولدشه . می خوام ببرمش عالی قاپو ( تو گاندی ) چی پیشنهاد می کنی براش بگ
بگیرم . هر چی باشه شما هم یه زن هستید اون هم از نوع احساسیش . مثل خودش ؟!!!
به من سر بزنید خوشحال می شم .
به همسر خوشبختتون سلام گرم من رو برسونید
بای
چرا ما خانوما دلمون میخواد مرتب به کسی که عاشقمونه و عاشقش هستیم بفهمونیم که عاشقمون نیست؟!!! شاید تلاش یه مرد به هر نوعی (چه حرف زدن چه عمل کردن) برای ثابت کردن عشقش به ما جون میده نه؟
عالی بود . زیباترین عشقها بین همسران است وزیباترین اینکه نگهش داری
چه عشق زیبایی :) امیدوارم همیشه این حس قشنگت ادامه داشته باشه
سلااااااااااام
منم یه علی گل دارم
منم عاشق جفتک انداختنم
هرچند قدمت و سابقه تو رو ندارم
منم یاد اولین بوسه قلبم رو آب می کنه
حال کردم با نوشته ات
تو از زبون دل من مهم نوشتی
صمیم صمیم صمیم نمی دونی چه حالی دارم الان.اشکم بند نمیاد.
ارزو می کنم برات با تمام وجودم که همیشه عاشق بمونی همیشه.
واسم دعا کن.
یادم رفت بگم چند وقته اینجا می ام ولی کامنت نزاشته بودم اما این دفعه واقعا دیوونه شدم.
عاشق بمونی الهی و همیشه هم خوشبخت از وجود این عشق توزندگیت.
سلام . فکر کنم هر دو ، مهره مار داشتین .
در و تخته ، خوب با هم جور شدند .
خوشبخت و سعادتمند باشین .
عالی بود و معرکه...کور بشه هر کسی که نمی خواد ببینه:دی...از طرف من برو امشب واسه خودتون اسفند دود کن عزیزم...خیلی خوب نوشته بودی!
صمیم خیلی عالی ،لطیف وسرشارازعشق بود
تبریک تبریک تبریک
سلام عزیزم
وبلاگ من از geryeyeyavashaki.blogfa.com
به اینجا منتقل شد
اینجا هم لینکت کردم
منو با این ادرس لینک کن
مرسی
آخی..........
نازنین عاشق....
سلام..............
صمیم لاغرو...
چون خوش تیپ شدی دعوتت میکنم
بیا که تولده!
قشنگ به زبون اووردی جوری که حست کردم
سلام. من خیلی وقته که وبلاگتو می خونم. خوشم میاد از این همه صفایی که تو زندگیتون هست. یادت نره برای این زندگی خوب صدقه بدی.
نظر نباید داد در مقابل ایناحساسات قشنگ وپاک .سکوت باید کرد !چون بعضی چیزها هست که سر به ابتذال کلام فرو نمی اورند .
زنده باشی وتولد عشقت مبارک باشه برا هردوتون .
به کاوه سر زده ای؟
صمیم من نمیدونم تو چی میگی منم روزی بود توزندگیم که مثل توبودم هرورز صبح که ازخواب بیدار میشدم میخواستم بهترین غذایی روکه شوهرم دوست داره براش آماده کنم وشاید خیلی بیشترازالان تو به شوهرم عشق می ورزیدم اما الان دیگه نظر قبل رو ندارم به هیچ عنوان برای تو بهترین لحظه ها روآرزومیکنم که همیشه وهمیشه باهم دیگه چنینی رابطه ای داشته باشید
۱- سلام. با اجازه تون چون از وبلاگ شما خوشم اومد لینکتون کردم
۲- من شما رو به یک بازی دعوت کردم.خوشحال می شم به من سر بزنید و جوابم رو بدید.
اولا ببخشید که نیومدم سر بزنم بلاگرولم نشانی از آپ دیت وبلاگت نداشت.
دوما شدیدا دارم نسبت بهتون حسودی مثبت می کنم. خیلی خوشحالم که می بینم چقدر به هم علاقه دارین و بی سانسور می نویسی. راستی از علی بپرس چطوری تونست همچین بوسه ای بگیره! واقعا برام سواله؟!؟!؟!
من که کلی روحیه گرفتم که بعد از ظهر کلا با انگیزه درس بخونم.
D-:)
سلام بازم..منم ناگت با سبیب زمینی چرق چرقی!!!!!!!!
این پستت خیلی احساسات منو رقیق کرد ....گریه کردم....همیشه خوشبخت باشی
صمیم جونی ُ خیلی خوشگل بود.
همیشه عاشق باشی و خوشبخت.
دوستت دارم. موچ
کیفور شدم .خوبی این جور نوشته ها اینه که با خوندنش همه دوباره قلقلک می شن و احساساتشون گردگیری می شه و تو هم بانی خیری و عشق صمیم جان
نمیشه راحت از کناره این احساس هاس قشنگت گذشت و نگفت صمیم جان عشقت جاودانه
تو لحظات ناب زندگیت منم دعا کن...
salam samim jan
khrili ziba va ba shooroo hal minevisi
ishalah hamisheye hamishe eshghetoon daghe dagh bashe,tabrik havarta
من به آمار زمین مشکوکم...
اگه این شهر پر از آدم هاست...
پس چرا این همه دلها تنهاست.................
.
.
.
عالی بود...
پر از احساس.........
صمیم گلم.....قدرت نوشته ی زیبایت در باب عشق زندگییت علی آقا ستودنی و تحسین برانگیز بود...عشقتان جاوید باد... دوستت دارم نازنین عاشق
همیشه شاد بمانید.
نظر نباید داد در مقابل این احشاشات قشنگ وپاک .سکوت باید کرد !چون بعضی چیزها هست که سر به ابتذال کلام فرو نمی اورند .
زنده باشی وتولد عشقت مبارک باشه برا هردوتون .
خدا سالهای سالها برای هم نگهتون داره . همینطور منطقی و عاشقانه
واقعا لذت می برم وقتی این جوونها رو می بینم که اینجور عشقولانه زندگی می کنند.
خوش به حال هر دوتون و البته خوش به حال اونی که قراره در آینده بهتون اضافه شه:)
تنها کسی که از الان به فکر کوچولوی یچاره ای!! که هر روز باید شاهد خل بازی های ننه باباش باشه!!!!! بودی دختر!
سلام خیلی بی نظیر بود نمی دونم چی بگم
صمیم جون
امیدوارم زندگیتون مثل تمام این ۵ سال گذشته سرشار از عشق باشه و هر روز عشقولی تر از دیروز باشه:)
تولد عشقت هم پیشاپیش تبریک میگم.
سلام صمیم جون
خیلی خیلی خیلی قشنگ نوشتی
آرزو میکنم همیشه در کنار هم شاد و سلامت باشید :)
خیییییییییییییییییییییلی قشنگ نوشتی و خییییییییییییییییییییلی با احساس
تااومدم درمورد پست قبلیت نظر بذارم که دیدم به روز کردی
همیشه می خونمت
فکراتو کن تصمیماتو بگیر ببین با من تیریپ تبادل لینک هستی یا نه ؟؟؟
خیلی قشنگ بود همیشه خوش باشی
سلام خیلی قشنگ بود خیلی تود علی اقا مبارک امیدوارم سالهای سال کنار هم خوشبخت و شاد باشید
سلام........خوشم از خوشیت!عشق پاکتو تبریک میگم..چه ساده و بی غل وغش دل دادی..
الهی خدا واسه همدیگه حفظتون کنه.........تولد علی اقا هم مبارک!!
سلام صمیم جون
یه چند وقتیه که وبتو میخونم عالیییییییییییییی واین پست آخر محشر بود از ته ته ته ته ته دلم آرزو میکنم همیشه تا قیامتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت زندگیتون پر از عشق باشه...خیلی عمیق بود واقعا اشکم در اومد
لذت می برم و کیف می کنم از اینهمه اطمینان و دلگرمی
باربی مهربون دوستت دارم
صمیم مهربونم چقد قشنگ می نویسی من و تو خیلی شبیهه همیم خیلی زیاد همسرم خیلی شبیهه همسره توئه خیلی زیاد کاش منم می تونستم اینجوری احساسمو واسه خودم توصیف کنم بیشتر این چیزای که نوشتی برای منم اتفاق میوفته ولی اصلا توجهی بهش نمی کنم راحت ازش می گذرم وقتی نوشته هاتو می خونم تعجب می کنم تو چطور با همه ی وجودت لمسش کردی .ولی گاهی خدا یه جورایی یادم میاره که هدیه شو خیلی سرسری گرفتم این چند روز تعطیلی با یه زوج تازه ازدواج کرده همسفر بودیم که با دیدن رفتاره تازه داماد با تازه عروس بیچاره روزی ده بار به شوهرم خیره می شم و خدارو شکر می کنم.
راستی 4 روزه دیگه تولده همسرمه و و پنجمین سال تولده عشقمون
عاشق باشی
از امروز صبح که نوشته ات رو خوندم و حالا که شبه و دارم برات می نویسم چند بار توی روز نوشته ات اومد توی ذهنم، نمی دونی چه حس خوبی بهم داد این نوشته ات، بر خلاف خیلی از مواقع که می شنوم و می خونم زندگی ها رو، دلم خواست که کاش من هم کسی بود که می تونستم اینطور عاشقانه دوستش داشته باشم و البته دوستم داشته باشه! مطمئنم که زحمت زیادی کشیده شده برای اینکه این رابطه به این جا کشیده بشه، ولی فقط این رو بگم که صمیم عزیز! اینقدر خوب تونستی این حس رو انتقال بدی که از صمیم قلبم آرزو کردم کاش خدا به من هم توجهی داشته باشه و بتونم این حس رو زمانی تجربه کنم!
دعا می کنم و آرزو، که عشقتون جاودان باشه و خدا هردوتون رو برای هم نگه داره!
اینقدر پاک و قشنگ نوشتی،که می ترسم چیزی بگم مبادا از قداستش کم بشه...
.
.
.
.
الهی که همیشه عاشق و خوشبخت و سالم بمونید..الهی...
من هم فقط گریه کردم
همین عزیزمیییییییییییییییییییییی
وااای صمیم از عشق میگه .... چقدر هم قشنگ میگه...
ببینم عال آقا اینجا رو می خونه نه ؟؟؟
سلام
خوشششششش به حال شوهرت
جدآ خوشا به حالش :)
زیباست عشقی که شراب گونه باشد.
عشقتون صد ساله باد...
..............بابایی
صمیم جون
خدا برای همیشه هر دوتون رو برای همدیگه نگه داره
از الان بهت تبریک می گم و امیدوارم همیشه شاد باشی در کنار علیییییییییییییییییییییییی
خیلی عالی بود!
طعم اولین بوسه هیچ وقت فراموش نمی شه. امیدوارم عشقت تا ابد پایدار باشه
سلم صمیم جان
وقتی پستت رو خوندم با اینکه سرکار بودم و خیلی ها دورم بودند گریه کردم
شاید به خاطر حس مشترکمون که نسبت به علی هامون داریم
چشمای پاک،افکار پاک علی تو منو یاد علی عزیزم انداخت و بهش زنگ زدم و گفتم که چقدر دوستش دارم
موفق و خوشبخت باشی گلم
می دونی چی می خوام بگم؟ خوشبحال علی آقا
مثل تو کم پیدا می شه
عزیزکم
یهو غم ها هم قشنگ شدن چون غصه دوری تو بود و انتظار های رسیدن آخر هفته هم رنگ گرفتن چون برای تو بود و عقربه ها لامصب دنبال هم میدویدن وقتی تو آغوش تو بودم و سلانه سلانه به زور راه میرفتن وقتی منتظر اومدنت بودم!!
خودت میدونی تو فقط بین نوازش دست های من و گرمی نفس هام روی صورتته که میتونی خوب بخوابی و چشم هات آروم آروم روی هم میفتن .....
فقط گریه کردم
مهسا
عزیزممممممممممممم
سلام عزیزم
علی هم مطمئن باش بهترین انتخابی رو که می شد داشته، آدم با تو هیچ وقت پیر نمی شه.
منم پیشاپیش پنجمین سالگرد ازدواجتون رو تبریک می گم و گرمای عشق زیباتون رو همیشه از توی حرفات حس می کنم.
یکی از خواننده های همیشگی وبلاگت.
اول شدم نه؟
بابا عشقولانه ها .مثل ما هم یکی پیدا شد.
به وبلاگم سر نزنی ها باشه؟ اصلا نیا یه موقع برق میگیردت
تو که شووور داری به این خوبی و گلی که دیگه دردت چیه ؟ نمی فهمم .... البته یه موقعایی خودمم اینطوری میشم . تا جایی که به خودم میگم ای بمیری آخه دردت چیه ؟ چه مرگته اینطوری غم برک زدی و روضه چیزا و روزای نیومده رو میخونی خودتم زار زار زر میزنی پای منبر خودت !
این جور وقتا رفتن به یه جای زیارتی یا زیارت اهل قبور آرومم میکنه .... تو هم امتحان کن . تو که دیگه حرم بیخ گوشته . عوض ما هم نایب ازیاره باش . به داش رضا هم بگو ایول بابا ... دمت گرم این بود ؟ ......
قزن جون من به شوخی و محض خنده خودم اون چرت و پرت ها رو چند باری بال و پر دادم تو ذهنم و میدونم اگه این کار رو بکنم میترسم واقعا بلایی چیزی سر زندگیممون بیاد!!!
نههههههههههههههههههه!!!
این دفعه خیلی بامزه عشقولانه وقشنگ بو د صمیم
عشقت همیشه پابرجا باشه برات از ته دل آرزو می کنم که همیشه و در همه حال عاشقانه زندگی کنید
می بوسمت
خوشبحال علی آقا تبریک می گم پیشا پیش انشالا ۱۰۰۰ سال ذر کنار هم به خوبی خوشی زند گی کنین
از همین امروز تبریک می گم (نمی تونم تا ده روز دیگه صبر کنم) .
خیلی زیبا و لطیف بود. چقدر قشنگن یادآوری اون روزها . باعث شدی منم کمی به گذشته فکر کنم.
امیدوارم همیشه عاشق و شادکام باشید.
آخیششش چه عشقولانه. کیف کردم صمیم جون
انشااله همیشه همینطور عاشق همدیگه بمونین و خوشبخت باشین
سلام
صمیم جان از ساعت ۹ دارم پست قبلی رو می خونم الان می خواستم برات کامنت بزارم که دیدم یه پست داغ داغ داره میاد . حالا سلامی عرض می کنم تا برم این پست رو تا بیات نشده بخونم. دوباره خدمت میرسم.
قوربونت
سلام.صمیم جون.من چند وقتیه که وب لاگت رو چک میکنم.از سبک نوشتنت خیلی خوشم میاد.منم مشهدی هستم .ولی مشهد زندگی نمیکنم.احساساتت توی این نوشته ها دقیقا مثل احساسات و رفتار خودمه.فکر کنم همسرت مازندرانیه؟همسر منم مازندرانیه.امیدوارم همیشه موفق باشی.
من ترجیح می دهم ساکت بمانم!
در برابر این همه عشق..
این همه صداقت..
این همه یکی بودن..
من حرفی نمی زنم..!
مبادا این حس زیبا را خراب کنم!
من فقط میخوانم...
و تحسین میکنم...
خیلی زیبا نوشتی
بهت تبریک میگم
امیدوارم زندگی عشقولانه تون همیشه عشقولانه باقی بمونه
:)
صمیم جونم خیلی قشنگ بود.
اون روی قشنگ و احساساتی و ایضا شوهر دوست صمیم رو دوست دارم.
تولد شوهر جونت هم مبارک و ..... به پای هم پیر شین.