من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

خوشم خوشم....چونان خوشم.....

خوندن کامنت های این پست منو تا اون بالا بالاها برد...ممنون ....ممنون.....

*********************

این چند روزه باهات بودم.از صبح تا شب که دروغه.چون دو روز اول تعطیلی گفتی حیفه اون ارتحال کنه و من و تو عشق و حال!!!(چقدر جواده نوشتن این نخ نمای  لوس!!!) ولی وقتی پنجشنبه از صبح تا شب بودنت رو کنارم دیدم وقتی در اتاق رو بسته بودم و سرم روی کتابام بود و هر نیم ساعت یه بار میپرسیدی صدای موسیقی که اذیتت نمیکنه  و حتی بی سر و صدا و آروم میرفتی و ظرف هایی که من فقط  به بهانه اینکه حس شستنشون رو نداشتم رو میشستی وبرام چای میاوردی  و باز در رو روی من میبستی  و خودت تنها تلویزیون تماشا میکردی و لباس هامون رو اتو میکردی.میدونی پسر! یه جورایی نفسم به این بند شده که بودنت وگرمیت و پرانرژی بودنت و مهربونی هات رو ببینم کنارم و با تموم حجم ریه هام نفس بکشمش و  بدمشون تو سینه ام. وقتی ناگت ها رو با دقت !!برات سرخ میکنم و سیب زمینی سرخ کرده طلایی روغن گرفته که زیر دندونات باید تریک تریک صا بده رو برات آماده میکنم حتی وسط اون سیب زمینی ها و تو روغن  داغ تابه هم انگار میبینمت و به روت میخندم و با لذتی خاص برات شام مورد علاقه ات رو حاضر میکنم.میدونی من تحسین رو تو چشمات وقتی دارم برات غذا آماده میکنم میبینم و سر کیف از اینکه  همه کارام رو زیر نظر داری و با خنده فقط نگاه میکنی ادای این اشپز حرفه ای ها رو درمیارم برات.

 میدونی چیه تو منو همیشه خلع سلاح میکنه پسر؟ اینکه حتی اگه یه وقتایی وحشی بازی هم از خودم در بیارم و بعد ازچند دقیقه تخس و سرکش بیام طرف بازوهات و خودم رو به زور و غر غر توش جا بدم فقط بهم میخندی و دستت رو که روی کله ام به زور گذاشتم رو با نوازش توی موهام میکشی و محکم بغلم میکنی و میگی تو کی آدم میشی بچهههه!!!!؟میدونی چیه تو رو خیلی دوست دارم؟ اینکه تو ناراحتی بابت سوئ تفاهمی که مثلا در مورد متراژ خونه برای آیندمون برامون پیش اومده بود در حالیکه تو پارک داشتیم قدم میزدیم و جفتمون هنگ  کرده بودیم و من با حرص حرف میزدم و تو میگفتی من همیشه حق به جانب خودم میدم حتی یه لحظه هم دستات رو که محکم دستای منو تو دست گرفته بودن شل نکردی و گذاشتی وقتی آروم شدیم محکم تر گرفتیشون  و فقط گفتی دختره خیره سر!!و وقتی میخواستم مثلا با خشم تو چشمات نگاه کنم یه لحظه یه جفت چشم مهربو نرو دیدم که با تعجب نگام میکرد و یهو خنده ام گرفت و منو کشون کشون بردی سوار قایق پدالی کردی و اونجا یه ساعت تموم روی دریاچه من گفتم و تو شنیدی!!! من گفتم که بازم دلم میخواد آخر  صحبت هامون بهم بگی هنوزم دوسم داری و تو با تعجب پرسیدی مگه خل شدی؟با  دو کلمه حرف مگه میشه یادت بره دوستت دارم و من خودم رو لوس کردم و گفتم نه!! تو به این مرغابیهای چاق بیشتر از من توجه نشون میدی آخه!!! و تو گفتی وقتی منو با همین دستات انداختی تو آب و من غرق شدم پرسیدم خب بعدش دو دستی توی سرت میزنی!!! و تو گفتی نه قربونت!!! دو دستی کله تو رو بیشتر تو اب فرو میکنم تا یه وقت ته ته جونت نمونده باشه هنوز اون تو!!!!

یه جور نمایش روانی خاص دارم این روزا!! همش دوست دارم حس و حال آدم های بدبخت رو بگیرم به خودم و فک کنم شوهر کارد خورده ام!!( تو نه ها!!! اون شوهر قلابیه!!) رفته زن صیغه کرده و من جز حرص خوردن کاری نمیتونم بکنم و بدبختم که حقوقم رو نمیتونم خودم خرج کنم!!!!!و همش منو کتک میزنه و بعد بلند داد میزنم  علییییییییییییییییی!!! کجایی؟ و تو بدو بدو بیای و من به زور بکشونمت  پیش خودم و بگم چرا رفتی زن گرفتی و تو بگی من غلط میکنم!!!! تو برا هفتاد و هفت هزار پشتم بسی بابا!!!!!و من بگم پس چرا رفتی اون زنیکه رو  صیغه کردی و بعد قصه ام رو بهت بگم و تو هم بگی اینقدر فک کن تا برم واقعا بگیرم و من یهو از اوج  بی حس و حالی مثل ببر زخمی بپرم روی  قربانی!!! و بگم  اون مردی که بره سر زنش این غلط رو بکنه شکر خورده و تو بگی فدا ت شم حق مسلمه مرداست!!!! و من با کمال ابلهی همه این شوخی های  تو رو جدی بگیرم و فرداش از تو  اینترنت برم شیش صفحه مطلب در مورد خانمان براندازی کار مردای متاهلی که الکی میرن صیغه میکنن رو که برات پرینت گرفتم رو بیارم جلوت و در حالیکه رو شکمت نشستم برات بخونم و اصلا به قیافه کبود از کمبود اکسیژن تو هم محل ندم و هر بار که میگی چرا اینا رو داری به من میگی ؟ با خشم نگهت کنم و بگم به خداوندی خدا قسم اگه این غلط  اضافی رو بکنی یه روز به همه بگو اول که مرگت طبیعی نخواهد بود و دنبال قاتلی مقتولینی   چیزی باشن دو سه  روز بعدش!!!!!و تو انقدر بخندی که اشک از چشمات بیاد و بزنی تو لپم و بگی ایییییییییییییییییییییی روزگار!!!!!!ببین کی داره بهت این حرفا رو میزنه علی آقا!!!و من بگم پس بیخودی منو حرص نده و تو بگی بابا غلط کردم!! یکی دیگه حالش رو میبره یکی دیگه باید کتک ها و نطق هاش رو تحمل کنه!!!!!و من با نیش باز از جایگگاه نرمم بلند میشم و میگم حواست باشه ها!!!! و خودم هم حواسم هست که این حرفا رو دارم به مرد وفاداری میزنم که دختر 17 ساله رو آخر شب یه روز پاییزی یه زنه به بهانه آدرس پرسیدن  آورد تو شرکتش و گفت فقط اگه بپسندین بگین تا من برم بیرون و و یک ساعت دیگه بیام و توبهم گفتی میدونی کل قیمتش چند بود؟ 5 تومن!!!! و گفتی انداختیشون بیرون و فرداش  وقتی به دو تا از دوستات که متاهلن گفتی عجب زمونه ای شده آب  از دهنشو راه افتاد و گفتن تو هم خیلی شوتی انگار مرد!!!!ردش کردی رفت؟ و تو دیگه  کم کم حتی باهاشون رابطه کاریت رو هم قطع کردی و همه این ها رو وقتی بهم می  گفتی من بین بازوهات بودم و سرشار از غروری که همه وجودم رو پر کرده بود.آخه تو به چیزایی اعتقاد داری که دیگه چشم من نیاز نیس همش دنبال تو و نگران تو باشه........

میدونی پسر!!!!10 روز دیگه تولدته و تولد عشقمون.اولین روزی که با هم رفتیم بیرون و خیلی رسمی بعد از سه بار جواب منفی شنیدن بازم منو دعوت کردی و گفتی فقط یه نیم ساعت وقتت رو میگیرم و شد چهار ساعت تموم و وقتی هدیه تولدت رو روی میز گذاشتم تو هم دست کردی توی جیبت و جعبه کوچولویی در آوردی و از توش یه انگشتر ظریف طلا از اونایی که چند ماه بعد مدلش تازه تو بازار در اومد  در آوردی که دو تا حلقه تو هم بود و گفتی بابت قبول کردن دعوت امشب !! و تا خواستم اعتراض کنم به دو سوت کردی تو انگشتم و تا بیام به خودم بجنبم فقط دیدم لب های مرطوب و داغت به سرعت برق بوسه ای از لبهام گرفتن و سریع با حفظ فاصله عقب نشستی و به رومیزی نگاه کردی و به انگشت حلقه دار من و آروم آروم به چشم ها ی من ککه گیج و منگ و مست از این بوسه ناگهانی هنوز تو خلسه بودن لب هام  که داغ داغ بود.

میدونی پسر!! الان درست ده روز به پنجمین سالگرد بوسه دزدیت مونده و من حتی با یاد آوریش داغ میشه صورتم و هر بار که با لبهای مرطوب  منو میبوسی یاد اون بوسه میافتم و میگم خیلی پر رو بودی؟ و تو هنوز با شرم میگی من پر رو نبودم!!! فقط نمیخواستم از د ستت بدم!! و من میپرسم اگه اون روز حلقه رو توی صورتت میکوبوندم و با قهر میومدم بیرون چیکار میکردی و تو گفتی چشمات سر کلاس  بهم گفته بودن میشه به برقشون اعتماد کرد و من چقدر حرص میخورم که توی جونور!! چطوری تونستی بفهمی من میخواستمت وقتی هنوز خودم هم خودم رو به کوچه علی چی میزدم تا دلم خیلی خوش به حالش نشه!!!! و خوش به حالش شد اونم چه خوش به حالی!!! و تو اومدی تو زندگی من و یهو غم ها هم قشنگ شدن چون غصه دوری تو بود و انتظار های رسیدن آخر هفته هم رنگ گرفتن چون برای تو بود و عقربه ها لامصب دنبال هم میدویدن وقتی  تو آغوش تو بودم و سلانه سلانه به زور راه میرفتن وقتی منتظر اومدنت بودم!!

الان بعد پنج سال  وقتی به چشمات به مژه هات به شیارهای تازه کنار لبت  و به چند تا موی نقره ای کنار شقیقه ات و باز به لبهات و به چشم هات که پر از خوابن   زل میزنم و میگی نگام نکن!! نمیتونم بخوابم و خودت میدونی تو فقط بین نوازش  دست های من و گرمی نفس هام روی صورتته که میتونی خوب بخوابی و چشم هات آروم آروم روی هم میفتن .....

 

میدونی پسر!!!!خیلی میخوامت هنوز.....خیلی.....خیلی....ولی تو  توی چشمات مهره مار داشتی ونگفتی بهم همه روزها  و ماه ها  و هفته ها.....نگفتی ...نگفتی......و من کشف کردم امروز.....دیروز.....پارسال... نه همون شبی که دزدیدی بوسه ها رو نه یکی نه دو تا ...هزار تا....

 

 

نظرات 75 + ارسال نظر
پری ناز چهارشنبه 10 فروردین 1390 ساعت 00:07 http://parinaznazi.blogfa.com

من تازه با وبلاگ تو آشنا شدم انقدر نوشته هات به دلم نشسته که از عصر تا حالا دارم از اولی می خونم و میام جلو الان که رسیدم به این واقعا احساساتی شدم
خوش به حالت ... چقدر احساس تنهایی می کنم .
خیلی زیبا نوشتی عزیزم :-*

فاطمه انتظار جمعه 8 آبان 1388 ساعت 14:36 http://entezar00.persianblog.ir

سلام بانو...از وبلاگ پریا به این جا برخوردم....خوندم نوشته ی زیبا و پر احساست را...بعد بعضی کلمات به نظرم اشنا آمد...یونا....نمایشگاه سایه روشن...درست حدس زدم؟

خوشحالم میبنمتون...
دوقلوها خوبن؟

پریزاد چهارشنبه 26 فروردین 1388 ساعت 11:29 http://zehneziba16.blogfa.com

عشقتون پایدارباشه الهی...

آنیتا یکشنبه 24 آذر 1387 ساعت 09:46

صمیم جان
چه زیبا مینویسی ...
چه زیبا حس میکنی...
چه زیبا می بینی....
و چه زیبا قلبم را مالامال از عشقی زلال و چشمم را مالامال از نگاههای عاشقانه ای میکنی که نثار همسرم میکنم...و همه اینها را مدیون توام.

دختر کشتی منو تو ...اینقدر لوسم نکن!!!
بوووووووووووووس به دخترک با احساس

مینالایف یکشنبه 20 مرداد 1387 ساعت 17:21

بخاطر این پستت اشک منم درآوردی...
برای تو عزیزم بهترین ها رو آرزو دارم...
خداوند تو رو برای علی و علی رو برای تو نگه داره... آمین

فانی سه‌شنبه 1 مرداد 1387 ساعت 14:03

خیلی مسخره ای

بلورک دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 11:27

سلام عزییزم
خوشمان آمد لینکاندیم
با اجازت
سری بزنید

به کجا؟!!!!

سارا یکشنبه 16 تیر 1387 ساعت 00:39 http://untitlebs.persianblog.ir

سلام . خیلی کیف کردم . معرکه بود بانو

مجید شنبه 1 تیر 1387 ساعت 07:40 http://www.majonline.blogsky.com

سلام .به طور اتفاقی رسیدم اینجا. این پستت خیلی قشنگ بود .
میدونی ؟
یه جورایی رفتم تو حس و حال خودم و بهار ( همسرم ) حدود ۵ سال پیش .
چند روز دیگه تولدشه . می خوام ببرمش عالی قاپو ( تو گاندی ) چی پیشنهاد می کنی براش بگ
بگیرم . هر چی باشه شما هم یه زن هستید اون هم از نوع احساسیش . مثل خودش ؟!!!
به من سر بزنید خوشحال می شم .
به همسر خوشبختتون سلام گرم من رو برسونید
بای

شقایق جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 17:41 http://shaghayegh.blogsky.com

چرا ما خانوما دلمون میخواد مرتب به کسی که عاشقمونه و عاشقش هستیم بفهمونیم که عاشقمون نیست؟!!! شاید تلاش یه مرد به هر نوعی (چه حرف زدن چه عمل کردن) برای ثابت کردن عشقش به ما جون میده نه؟

خودم پنج‌شنبه 30 خرداد 1387 ساعت 15:04 http://s380380.blogfa.com

عالی بود . زیباترین عشقها بین همسران است وزیباترین اینکه نگهش داری

چای سبز سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 13:19 http://pisces.persianblog.ir

چه عشق زیبایی :) امیدوارم همیشه این حس قشنگت ادامه داشته باشه

الهام یکشنبه 26 خرداد 1387 ساعت 17:51

سلااااااااااام
منم یه علی گل دارم
منم عاشق جفتک انداختنم
هرچند قدمت و سابقه تو رو ندارم
منم یاد اولین بوسه قلبم رو آب می کنه
حال کردم با نوشته ات
تو از زبون دل من مهم نوشتی

الهام شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 01:32 http://afkaremakhdoosh.blogfa.com

صمیم صمیم صمیم نمی دونی چه حالی دارم الان.اشکم بند نمیاد.
ارزو می کنم برات با تمام وجودم که همیشه عاشق بمونی همیشه.
واسم دعا کن.
یادم رفت بگم چند وقته اینجا می ام ولی کامنت نزاشته بودم اما این دفعه واقعا دیوونه شدم.
عاشق بمونی الهی و همیشه هم خوشبخت از وجود این عشق توزندگیت.

سارا جمعه 24 خرداد 1387 ساعت 18:59 http://biadonyabesazim.blogfa.com

سلام . فکر کنم هر دو ، مهره مار داشتین .
در و تخته ، خوب با هم جور شدند .
خوشبخت و سعادتمند باشین .

اقلیما پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 20:14

عالی بود و معرکه...کور بشه هر کسی که نمی خواد ببینه:دی...از طرف من برو امشب واسه خودتون اسفند دود کن عزیزم...خیلی خوب نوشته بودی!

دنیا پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 07:41

صمیم خیلی عالی ،لطیف وسرشارازعشق بود

تبریک تبریک تبریک

الهام پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 03:11 http://spicylife.blogfa.com

سلام عزیزم

وبلاگ من از geryeyeyavashaki.blogfa.com

به اینجا منتقل شد

اینجا هم لینکت کردم

منو با این ادرس لینک کن

مرسی

زن زمانه پنج‌شنبه 23 خرداد 1387 ساعت 00:17 http://zanezamane.blogfa.com

آخی..........
نازنین عاشق....

رونالی چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 23:24 http://ronali.blogfa.com

سلام..............
صمیم لاغرو...
چون خوش تیپ شدی دعوتت میکنم
بیا که تولده!

مهتاب چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 20:14 http://sokootesardema.blogfa.com

قشنگ به زبون اووردی جوری که حست کردم

بیدار چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 18:58 http://tanhaianan.persianblog.ir/

سلام. من خیلی وقته که وبلاگتو می خونم. خوشم میاد از این همه صفایی که تو زندگیتون هست. یادت نره برای این زندگی خوب صدقه بدی.

نسترن چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 16:29

نظر نباید داد در مقابل ایناحساسات قشنگ وپاک .سکوت باید کرد !چون بعضی چیزها هست که سر به ابتذال کلام فرو نمی اورند .
زنده باشی وتولد عشقت مبارک باشه برا هردوتون .

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 10:52

به کاوه سر زده ای؟

یه دوست چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 10:14

صمیم من نمیدونم تو چی میگی منم روزی بود توزندگیم که مثل توبودم هرورز صبح که ازخواب بیدار میشدم میخواستم بهترین غذایی روکه شوهرم دوست داره براش آماده کنم وشاید خیلی بیشترازالان تو به شوهرم عشق می ورزیدم اما الان دیگه نظر قبل رو ندارم به هیچ عنوان برای تو بهترین لحظه ها روآرزومیکنم که همیشه وهمیشه باهم دیگه چنینی رابطه ای داشته باشید

سروستان چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 10:00 http://sarvingolam.blogfa.com/

۱- سلام. با اجازه تون چون از وبلاگ شما خوشم اومد لینکتون کردم
۲- من شما رو به یک بازی دعوت کردم.خوشحال می شم به من سر بزنید و جوابم رو بدید.

احسان سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 14:30 http://hal-e-sadeh.blogspot.com

اولا ببخشید که نیومدم سر بزنم بلاگرولم نشانی از آپ دیت وبلاگت نداشت.
دوما شدیدا دارم نسبت بهتون حسودی مثبت می کنم. خیلی خوشحالم که می بینم چقدر به هم علاقه دارین و بی سانسور می نویسی. راستی از علی بپرس چطوری تونست همچین بوسه ای بگیره! واقعا برام سواله؟!؟!؟!
من که کلی روحیه گرفتم که بعد از ظهر کلا با انگیزه درس بخونم.
D-:)

رونالی سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 12:13

سلام بازم..منم ناگت با سبیب زمینی چرق چرقی!!!!!!!!

من آزادم سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 09:11 http://www.man-azadam.blogfa.com

این پستت خیلی احساسات منو رقیق کرد ....گریه کردم....همیشه خوشبخت باشی

حنا سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 08:50

صمیم جونی ُ خیلی خوشگل بود.
همیشه عاشق باشی و خوشبخت.
دوستت دارم. موچ

فرناز سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 02:18 http://bahane83.persianblog.ir

کیفور شدم .خوبی این جور نوشته ها اینه که با خوندنش همه دوباره قلقلک می شن و احساساتشون گردگیری می شه و تو هم بانی خیری و عشق صمیم جان

گلناز دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 23:58 http://golehamishehbahar.persianblog.ir

نمیشه راحت از کناره این احساس هاس قشنگت گذشت و نگفت صمیم جان عشقت جاودانه
تو لحظات ناب زندگیت منم دعا کن...

الهام دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 23:34 http://www.elish.persianblog.ir/

salam samim jan
khrili ziba va ba shooroo hal minevisi
ishalah hamisheye hamishe eshghetoon daghe dagh bashe,tabrik havarta

سیما دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 22:08 http://www.barane-30ma.blogfa.com

من به آمار زمین مشکوکم...
اگه این شهر پر از آدم هاست...
پس چرا این همه دلها تنهاست.................
.
.
.
عالی بود...
پر از احساس.........

دختر مهربون دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 21:48

صمیم گلم.....قدرت نوشته ی زیبایت در باب عشق زندگییت علی آقا ستودنی و تحسین برانگیز بود...عشقتان جاوید باد... دوستت دارم نازنین عاشق

سطر گریه دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 20:05

همیشه شاد بمانید.

نسترن دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 16:03 http://NA-STA.BLOGFA.COM

نظر نباید داد در مقابل این احشاشات قشنگ وپاک .سکوت باید کرد !چون بعضی چیزها هست که سر به ابتذال کلام فرو نمی اورند .
زنده باشی وتولد عشقت مبارک باشه برا هردوتون .

نیاز دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 15:45

خدا سالهای سالها برای هم نگهتون داره . همینطور منطقی و عاشقانه

بامشاد دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 15:18

واقعا لذت می برم وقتی این جوونها رو می بینم که اینجور عشقولانه زندگی می کنند.

خانوم لنگ دراز دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 13:13 http://Zanboor.blogfa.com

خوش به حال هر دوتون و البته خوش به حال اونی که قراره در آینده بهتون اضافه شه:)

تنها کسی که از الان به فکر کوچولوی یچاره ای!! که هر روز باید شاهد خل بازی های ننه باباش باشه!!!!! بودی دختر!

سپیده دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 12:14 http://aarmita.blogfa.com

سلام خیلی بی نظیر بود نمی دونم چی بگم

راحله دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 10:14 http://rahelemohammad.persianblog.ir

صمیم جون
امیدوارم زندگیتون مثل تمام این ۵ سال گذشته سرشار از عشق باشه و هر روز عشقولی تر از دیروز باشه:)
تولد عشقت هم پیشاپیش تبریک میگم.

من دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 09:46 http://you-and-me.blogfa.com

سلام صمیم جون
خیلی خیلی خیلی قشنگ نوشتی
آرزو میکنم همیشه در کنار هم شاد و سلامت باشید :)

من و گل آقا دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 09:35

خیییییییییییییییییییییلی قشنگ نوشتی و خییییییییییییییییییییلی با احساس

یواشکی های من دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 08:47 http://www.mymemos.blogfa.com

تااومدم درمورد پست قبلیت نظر بذارم که دیدم به روز کردی
همیشه می خونمت

فکراتو کن تصمیماتو بگیر ببین با من تیریپ تبادل لینک هستی یا نه ؟؟؟

مریم دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 08:23

خیلی قشنگ بود همیشه خوش باشی

ساناز مامان دانیال دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 01:03 http://sanazdanialaria.blogfa.com

سلام خیلی قشنگ بود خیلی تود علی اقا مبارک امیدوارم سالهای سال کنار هم خوشبخت و شاد باشید

رونالی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 23:59 http://ronali.blogfa.com

سلام........خوشم از خوشیت!عشق پاکتو تبریک میگم..چه ساده و بی غل وغش دل دادی..
الهی خدا واسه همدیگه حفظتون کنه.........تولد علی اقا هم مبارک!!

صبا ـخاطراتونه یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 23:43 http://khateratsa

سلام صمیم جون
یه چند وقتیه که وبتو میخونم عالیییییییییییییی واین پست آخر محشر بود از ته ته ته ته ته دلم آرزو میکنم همیشه تا قیامتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت زندگیتون پر از عشق باشه...خیلی عمیق بود واقعا اشکم در اومد

رعنا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 23:24

لذت می برم و کیف می کنم از اینهمه اطمینان و دلگرمی
باربی مهربون دوستت دارم

تارا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 22:52

صمیم مهربونم چقد قشنگ می نویسی من و تو خیلی شبیهه همیم خیلی زیاد همسرم خیلی شبیهه همسره توئه خیلی زیاد کاش منم می تونستم اینجوری احساسمو واسه خودم توصیف کنم بیشتر این چیزای که نوشتی برای منم اتفاق میوفته ولی اصلا توجهی بهش نمی کنم راحت ازش می گذرم وقتی نوشته هاتو می خونم تعجب می کنم تو چطور با همه ی وجودت لمسش کردی .ولی گاهی خدا یه جورایی یادم میاره که هدیه شو خیلی سرسری گرفتم این چند روز تعطیلی با یه زوج تازه ازدواج کرده همسفر بودیم که با دیدن رفتاره تازه داماد با تازه عروس بیچاره روزی ده بار به شوهرم خیره می شم و خدارو شکر می کنم.
راستی 4 روزه دیگه تولده همسرمه و و پنجمین سال تولده عشقمون
عاشق باشی

رز یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 22:03 http://www.rosaceous.blogfa.com/

از امروز صبح که نوشته ات رو خوندم و حالا که شبه و دارم برات می نویسم چند بار توی روز نوشته ات اومد توی ذهنم، نمی دونی چه حس خوبی بهم داد این نوشته ات، بر خلاف خیلی از مواقع که می شنوم و می خونم زندگی ها رو، دلم خواست که کاش من هم کسی بود که می تونستم اینطور عاشقانه دوستش داشته باشم و البته دوستم داشته باشه! مطمئنم که زحمت زیادی کشیده شده برای اینکه این رابطه به این جا کشیده بشه، ولی فقط این رو بگم که صمیم عزیز! اینقدر خوب تونستی این حس رو انتقال بدی که از صمیم قلبم آرزو کردم کاش خدا به من هم توجهی داشته باشه و بتونم این حس رو زمانی تجربه کنم!
دعا می کنم و آرزو، که عشقتون جاودان باشه و خدا هردوتون رو برای هم نگه داره!

نهال یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 21:54 http://ma2nafar.blogsky.com

اینقدر پاک و قشنگ نوشتی،که می ترسم چیزی بگم مبادا از قداستش کم بشه...
.
.
.
.
الهی که همیشه عاشق و خوشبخت و سالم بمونید..الهی...

ایلی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 19:25

من هم فقط گریه کردم
همین عزیزمیییییییییییییییییییییی

مدی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 19:08

وااای صمیم از عشق میگه .... چقدر هم قشنگ میگه...
ببینم عال آقا اینجا رو می خونه نه ؟؟؟

نمی دونم کی ! یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 18:49

سلام
خوشششششش به حال شوهرت
جدآ خوشا به حالش :)

Oliera یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 18:41 http://olier.persianblog.ir

زیباست عشقی که شراب گونه باشد.
عشقتون صد ساله باد...
..............بابایی

سارا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 15:36 http://www.lifemoments.co.cc/

صمیم جون
خدا برای همیشه هر دوتون رو برای همدیگه نگه داره
از الان بهت تبریک می گم و امیدوارم همیشه شاد باشی در کنار علیییییییییییییییییییییییی

نازبانو یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 14:51 http://behnazghol.blogfa.com

خیلی عالی بود!
طعم اولین بوسه هیچ وقت فراموش نمی شه. امیدوارم عشقت تا ابد پایدار باشه

سارا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 14:49 http://mehretaban.blogfa.com

سلم صمیم جان
وقتی پستت رو خوندم با اینکه سرکار بودم و خیلی ها دورم بودند گریه کردم
شاید به خاطر حس مشترکمون که نسبت به علی هامون داریم
چشمای پاک،افکار پاک علی تو منو یاد علی عزیزم انداخت و بهش زنگ زدم و گفتم که چقدر دوستش دارم
موفق و خوشبخت باشی گلم

شیوا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 13:57

می دونی چی می خوام بگم؟ خوشبحال علی آقا
مثل تو کم پیدا می شه
عزیزکم

[ بدون نام ] یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 13:55

یهو غم ها هم قشنگ شدن چون غصه دوری تو بود و انتظار های رسیدن آخر هفته هم رنگ گرفتن چون برای تو بود و عقربه ها لامصب دنبال هم میدویدن وقتی تو آغوش تو بودم و سلانه سلانه به زور راه میرفتن وقتی منتظر اومدنت بودم!!

خودت میدونی تو فقط بین نوازش دست های من و گرمی نفس هام روی صورتته که میتونی خوب بخوابی و چشم هات آروم آروم روی هم میفتن .....

فقط گریه کردم

مهسا

عزیزممممممممممممم

ترانه یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 12:52

سلام عزیزم

علی هم مطمئن باش بهترین انتخابی رو که می شد داشته، آدم با تو هیچ وقت پیر نمی شه.

منم پیشاپیش پنجمین سالگرد ازدواجتون رو تبریک می گم و گرمای عشق زیباتون رو همیشه از توی حرفات حس می کنم.

یکی از خواننده های همیشگی وبلاگت.

پریسا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 12:42 http://ashiyaneyeheshgh.bloghfa.com

اول شدم نه؟
بابا عشقولانه ها .مثل ما هم یکی پیدا شد.
به وبلاگم سر نزنی ها باشه؟ اصلا نیا یه موقع برق میگیردت

قزن قلفی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 12:38 http://afandook.blogsky.com

تو که شووور داری به این خوبی و گلی که دیگه دردت چیه ؟ نمی فهمم .... البته یه موقعایی خودمم اینطوری میشم . تا جایی که به خودم میگم ای بمیری آخه دردت چیه ؟ چه مرگته اینطوری غم برک زدی و روضه چیزا و روزای نیومده رو میخونی خودتم زار زار زر میزنی پای منبر خودت !
این جور وقتا رفتن به یه جای زیارتی یا زیارت اهل قبور آرومم میکنه .... تو هم امتحان کن . تو که دیگه حرم بیخ گوشته . عوض ما هم نایب ازیاره باش . به داش رضا هم بگو ایول بابا ... دمت گرم این بود ؟ ......

قزن جون من به شوخی و محض خنده خودم اون چرت و پرت ها رو چند باری بال و پر دادم تو ذهنم و میدونم اگه این کار رو بکنم میترسم واقعا بلایی چیزی سر زندگیممون بیاد!!!
نههههههههههههههههههه!!!

ک یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 12:23

این دفعه خیلی بامزه عشقولانه وقشنگ بو د صمیم

اعظم یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 12:21 http://yass1980.blogfa.com/

عشقت همیشه پابرجا باشه برات از ته دل آرزو می کنم که همیشه و در همه حال عاشقانه زندگی کنید
می بوسمت

مریم گلی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 11:58

خوشبحال علی آقا تبریک می گم پیشا پیش انشالا ۱۰۰۰ سال ذر کنار هم به خوبی خوشی زند گی کنین

شکیبا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 11:56 http://shakiba-a.blogfa.com

از همین امروز تبریک می گم (نمی تونم تا ده روز دیگه صبر کنم) .
خیلی زیبا و لطیف بود. چقدر قشنگن یادآوری اون روزها . باعث شدی منم کمی به گذشته فکر کنم.

امیدوارم همیشه عاشق و شادکام باشید.

سارا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 11:48 http://sarar.persianblog.ir

آخیششش چه عشقولانه. کیف کردم صمیم جون
انشااله همیشه همینطور عاشق همدیگه بمونین و خوشبخت باشین

شکیبا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 11:42 http://shakiba-a.blogfa.com

سلام

صمیم جان از ساعت ۹ دارم پست قبلی رو می خونم الان می خواستم برات کامنت بزارم که دیدم یه پست داغ داغ داره میاد . حالا سلامی عرض می کنم تا برم این پست رو تا بیات نشده بخونم. دوباره خدمت میرسم.
قوربونت

الهام یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 11:39

سلام.صمیم جون.من چند وقتیه که وب لاگت رو چک میکنم.از سبک نوشتنت خیلی خوشم میاد.منم مشهدی هستم .ولی مشهد زندگی نمیکنم.احساساتت توی این نوشته ها دقیقا مثل احساسات و رفتار خودمه.فکر کنم همسرت مازندرانیه؟همسر منم مازندرانیه.امیدوارم همیشه موفق باشی.

نارسیس یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 11:11 http://pacific.blogsky.com

من ترجیح می دهم ساکت بمانم!
در برابر این همه عشق..
این همه صداقت..
این همه یکی بودن..
من حرفی نمی زنم..!
مبادا این حس زیبا را خراب کنم!
من فقط میخوانم...
و تحسین میکنم...

صبا یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 11:04 http://www.hichkare.wordpress.com

خیلی زیبا نوشتی
بهت تبریک میگم
امیدوارم زندگی عشقولانه تون همیشه عشقولانه باقی بمونه
:)

sara یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 10:54 http://jayekhalvat.blobsky.com

صمیم جونم خیلی قشنگ بود.
اون روی قشنگ و احساساتی و ایضا شوهر دوست صمیم رو دوست دارم.
تولد شوهر جونت هم مبارک و ..... به پای هم پیر شین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد