من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

to see john!

آقا ما مثلا سرمون به سنگ زمونه خورد!!! و به راه راست تر هدایت تر شدیم!!!!(رو رو برم!!!) در همین راستا نمازم رو سر وقت میخونم.نه طلبی ازش دارم و نه گله ای.خلاصه با هم چند وقته خیلی رفیق شدیم.حالا این بعد عرفانی منو داشته باشین تا بگم!

 

یه روز با حالتی بسیار عارفانه!!!! و در دل تسبیح گویان وارد وضوخونه شدم بعد دیدم بهتره قبل از وضو یه دستی هم به اب برسونیم!!!!!!!آقا با همون حالت وارد موضع!! شدم و گفتم بذار به این معتادان وبلاگی!!!! ثابت کنم در هر سنی که آدم باشه میتونه عادات ناپسند!!!رو ترک کنه و منم این بار با بدون شلوار و مانتو و بند و بساط میرم  جانی کوچولو رو ببینم!!!!و اتفاقی هم نمیفته !!!!! و نشستم.بعد این سر شیلنگ بی شعور رو گذاشتم تو افتابه و شیر رو هم باز کردم تا درجه آب تنظیم شه.آقا تو افکارم غرق بودم که یهو این شیلنگه مثل کارتون ها و به مانند یه مار زخمی وحشی دور خودش پیچید و صاف صورت منو هدف گرفت و از تو آفتابه در اومد و تا به خودم بیام کلی اب بهداشتی تو حلق و چشم و گوش و دهن و کله و مانتو و ریخت و هیکلم پاشیده شد و من از شوک حتی نمیتونستم ببندم اب رو!!! اقا خدا نصیبتون نکنه.آی حرص خوردم و تو دلم باعث وبانی این افتابه سازی رو لعنت کردم که نگو!!!حالا میخوام بلند شم مثل اینایی که کره خر روشون شاشیده نمیتونم حتی به خودم دست بزنم.از اونهمه اب معطر تو دهنم هم حال تهوع گرفته بودم و حالا سر کار با این ریخت و نجسی چطوری بیام بیرون.با گوشیم به رییسم زنگ زم که من اینجا گیر افتادم و فقط زنگ بزن آژانش و پلاستیک پهن کنین رو صندلیهاش تا من بیام بیرون!!!!!اونم اومد و حالا آی بخند !!!!آی بخند!!!! گفت چکار کردی با خودت؟!!!!! چرا دهنت خیسه اینجا آخه؟!!!! گفتم هیچی ! به شکر خوری افتادیم آخر عمری.خلاصه اگه 875490/1254468+9سالم هم بشه دیگه به شماها گوش نمیکنم که مگه آدم شلوارش رو در میاره و با اون وضع میره دسشویی!! خب دیدین من پیش بینیم خوب بود!!!!!کوففففففففففففت بگیره هر کی بخنده به من دیگه!!!!!!!

 

 

میان متن نوشت:

 

۱-اون روز اتفاقی گوشیم همرام بود و چون فوری رفتم تو سی جان !! کنم  بردمش با خودم و گذاشتم روی جالباسی داخل رست روم!!!!!خدا رحم کرد!!!

۲-تو انگلیسی یه اصطلاح خیلی غیر رسمی هست که میگه مثلا I wanna see John!!!! به معنی میخوام برم دسشویی.نه اینکه برم جان رو ببینم!!!!حالا چرا جان؟ چون یک نام کاملا تیپیک انگلیسی است و من تا جایی که یادم میاد این رو برای تحقیر  انگلیسی های عامی و قدیمی ساختند شاید توسط فرانسوی ها!!! نمونه اش رو تو فارس داریم.من خودم یادمه تو بچگی هامون که زمان جنگ بود بارها شنیده بودم یارو میگفت دارم میرم خدمت صدام!!!! یا مثلا برای نفاق بین شیعه و سنی این رو قدیم ها میگفتن که میرم خدمت خلیفه(هر دو به معنی دستشویی رفتن )و اینجوری نفرت و تحقیر خودشون رو نسبت به عراق و سنی نشون میدادن.البته خیلی ها واقعا نمیدونستن چرا اینو میگن و فقط شنیده بودن!!!

 

 

به مامان میگم  تو چرا اینقدر کارای مردونه میکنی؟شیر درست کردن و واشر خریدن و معافیت مالیاتی از شهرداری گرفتن و پایان کار گرفتن و ... که کار تو نبود که همه اون سالها دنبال این کارای زندگی بودی و بابا فقط میگفت مامانتون یه شیرزنه به خدا!!! و خرت میکرد و خودش راحت بود از اینهمه کار اداری.میگه آره! من کردم ولی تو نکن.بعد مثلا داره منو نصیحت میکنه!اونم جلوی علی!!!!!!!میگه من هر وقت بهت چیزی میدم (از پودر رخشویی و رب و روغن مایع و تن ماهی بگیر تا کوفته و سیر یرخ کرده و ...) خشک هاش رو بذار تو کابینت انبارکنی ات!!!!! و به شوهرت(حالا در یک قدمی علی واستاده!) هر وقت مواد غذایی خودتون تموم شد بگو رفتی و از سوپر این چیزایی که من بهت دادم رو خریدی و بعد ازش دوبرابر پولش رو بگیر و حالشو ببر!!!!!!!!

 معععععععععععععععع!!! جون من شما اگه جای این شوهر من بودین فکر نمیکردین تا حالا چند بار من جیب هاش رو ممکنه زده باشم!!! یا پولهاش رو از تو کیفش کش رفته باشم !!!یا طلای مامانش که گم شد حتما کار من بوده یا خونه مامانم اینا که میریم حتما یه نفر لقمه هاش رو میشماره و ....

یعنی این نصیحته آخه؟!!!! اونم جلوی شوهر آدم!!!!!!بهش میگم چطوری جلسه بعد روی جعل امضای چک های شوهرم با هم کار کنیم؟ نصف –نصف!!!!!!میخنده میگه من که با علی جانم رودرواسی ندارم که!!!!! و علی تا مدتی به هوا و ملکول های قشنگش خیره شده بود و دهنش این هوا!!!!!!!! باز مونده بود!!!!

خدایا شکرت!ننه ما رو حفظ کن! حالا که داریم مطلقه میشیم  که بیشتر دیگه!!!!!

 

 

 

نظرات 32 + ارسال نظر
رهگذز چهارشنبه 24 بهمن 1386 ساعت 16:39

خدا بود این متن..

باید به نویسنده اش آفرین گفت.من فقط چاپش کردم اینجا.

مریم پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 00:35

سلام
راستش این اصطلاحات خیلی دهه ۴۰ و ۳۰ ای هست...یعنی امروز تو صحبتهای مردم اصلا به کار نمیره...اون عبارت خمینی تایمز رو هم من هیچ وقت نشنیده بودم!با اینکه از ۱۶ سالگی تو جامعه امریکا بزرگ شدم...به هر حال ممنون

قزن قلفی سه‌شنبه 9 بهمن 1386 ساعت 00:35 http://afandook.blogsky.com

عجب باحاله این مامانتتتتتتتتتتتت ! کف کردم بخدا ! دمش گرم ! جلو علی ؟
روحمو شاد کرد بخدا خدا ایشالله دلشو شاد کنه و همینطور دل تو رو که اینقدر روحیه ام رو عوض کردی عزیزم ........

آره! فک کردی من واسه چی این گیس هام مشت مشت کنده شدن!! از بس حرص خوردم دیگه!!!
تو که خودت خدای روحیه ای دختر!

زهرا دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 08:31 http://zahra-mahta.blogfa.com

سلام صمیم جون
میگم خیلی حال داد آبه از شلنگ پاشید بهت نهههههههههه؟؟
راستشو بگو چند تا قوطی وایتکس رو خودت خالی کردی؟؟؟
واقعا که مامانت رو خدا برات حفظ کنه خیلی نصیحتاش دلنشینه ....

ایشالله خدا قسمتتون کنه بفهمین چه صفایی داره !!!!!
ممنون.

فرنوش دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 07:52

چگده این مامان تون نازن (; توصیه هاشون رو هم جدی بگیرید برای روز مبادا لازم میشه ها!

ممنونم فرنوش جون
باشه!(خنده)

خانومی دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 00:47 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

اس ام اس راه مناسب صحبت کردن در اون مورد نیست.کاش زودتر بتونین با هم رو در رو و در حالیکه دست هاش رو گرفتی و تو چشماش بهش نگاه میکنی باهاش حرف بزنی.
ای صمیم اون مشهده پیش شماست حرف گوش نمیده که بیاد پیشم دستاشو بگیرم اگه پیشم بود که درد اس ام اس زنی نداشتم
تو خونه که باشم نمیشه تلفنی حرف بزنیم فقط اس ام اس میشه که اونم با اس ام اس که نمیشه حرف زد

آخی! نازی.دور از همین پس!
این جور وقت ها یکم سکوت و آرامش خیلی موثره.
راست میگی.محدودیت داره احساس آدم.

خانومی دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 00:31 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

وااای صمیم اینقده خندیدم از این پستت
این مامانت آخرشه بخدا
قرار بود کم کم از خاطرات اون موقه های مامانو بابات بنویسی منتظریم
اون دستشویی هم آخرش بود
میگم رئیست مرده یا زن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکیش زن ارشد ترش مرد!!!!

خانومی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 23:57 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

از دستم ناراحت که نیستی ؟

نچچچچچچچچچ!!!

خانومی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 23:55 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

وای نه صمیم منظورم این نبود که حتما باید برام کامنت بزاری همینجوری دلم خواست اخه خیلی دوست دارم و اینکه نوشتم باهات قهرم و این حذفا شوخی بود به دل نگیر منظوری نداشتم خانومی
بوووس

نه عزیزم
به دل نگرفتم.راحت باش.

مسافرکوچولوها یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 23:21 http://saladezendegi.blogfa.com

http://dahebahman86.blogfa.com

نه اهل سیاستم..نه هیچ کدام از این بازی ها..اما دانشجو هم انسان است..
دلم برای اینهمه غم می گیرد..شاید تنها کاری که می توانیم انجام بدهیم همین باشد..گذاشتن لگوی حمایت از دانشجوبان در بند..

اشنا یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 22:22

سلام ابجی مطمئنی که اونی که طرفت پرتاب شد اب افتابه بود راستی عزیزم دیشب که اب خوردی افتابه را کجا گذاشتی

من که شناختمت.
حالا هی قبر خودت رو با دستات بکن.خب؟

یاسی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 19:57 http://www.yasaminmemo.blogfa.com

سلام عزیزم.
سوتی؟ نهههههههههههه
تو مگه تا حالا سوتی هم دادی مثل من؟
خیلی ممنونم که اومدی..
عشقی
بوس بوس بوس

تو دیگه بابا!!!!
خواهش .
قربونت.

شاذه یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 19:57 http://shazze.blogsky.com

:))) تو سی جان!!! یاد خاطرات خوشی افتادم!! این اصطلاح رو ده سال پیش تو کلاس انگلیسی داییجان یاد گرفتم. شانس آوردی دوباره فرصتی دست داد که دارم میرم. والا کلی آخ و ناله داشتم :دی آخه این کلاس خیلی خوبه!
بعدشم تو منو کشتی با این وسواسات!! آخه کی میخوای یاد بگیری درست بری دسشویی؟!!!

میگم نگارین جون اگه میشه تو هم چند تا به ما بگو.دوست دارم بدونم.
هیچ وقت!!!!!

خانوم مارپل یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:59 http://www.missmarpel.blogfa.com

اینم سکرت مسیجم!!
راستش من پینگ کردن رو نمیدونم چه جوریه..
این بلاگرد و اینا هم نمیدونم..
ممنونم اگه راهنمایی کنی
راستی این نظر رو تایید نکنیا آبروم میره مادر!!
ممنونم عزیزم موفق باشی

ای واییییییییییییییییی
خودش تایید شد!!(نیشششششششششش!)
اوکی .برم اطلاعات جمع کنم بیام!!!!

نگاهی نو یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:56

بیشتر در اصطلاح عامه می گیم
I wanna run to John
به جای see دیگه از run استفاده میشه

فدات شم.خیلی خوب بود.
مرسی.

خانوم مارپل یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:55 http://www.missmarpel.blogfa.com

سلام مرسی صمیم جان خیلی خوشحال شدم به جون تو ساعت ۸ نشده اومدی کارت زدی!!
به هر حال ممنونم ازت
راستی دوست دارم در مورد نوشته هام نظر بدی چه طوریه خوبه؟ بده؟ یا اینکه کاسه کوزمونو جم کنیم بریم؟!
پستت خیلی باحاله من که حال میکنم مردم از خنده
این اتفاق که واسه منم یه بار افتاد دانشگاه بودیم رفتیم خلیفه!! شیر آب رو باز کردم که دستم رو بشورم آب با فشار باز شد واییی پاشید به مانتوم حالا جایی که نباید خیس میشد
کلی مانتومو تکون دادم که کمی خشک بشه.... حالا کسی میدید میگفت خل الخالق سر پا کار شو کرده!!
موفق باشی راستی یه سکرت مسیج میزنم برات
پلیز گاید می.. تنکس ا لات

سلام عزیزم.
ببین هر کس سه سلیقه ای داره و من توصیه میکم اگه خودت با نوشتن راضی میشی و خوبه برات اصلا به نظر من و به به چه چه یا انتقاد ماها فکر نکن.البته چون ازم خواستی باید بیام و با دقت بیشتری بخونمت.در اولین فرصت عزیزم.
تیک ایت ایزی دی ار.

X یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:36 http://stillness.blogfa.com

خیلی وقتا اولین تجربه ها تلخه! ولی تجربه اس به هرحال! دفعه های دیگه حواست به شلنگ باشه! اینم یه جور درس زندگی بود! نیش!


ببین اون پست قبلی که من گفتم حوری چرا باید تغییر جنسیت داده باشم؟ مگه واسه زنا از اون فرشته خوشکلا ( مدل مردش) نمیارن؟ به قول خودت نرینه اش دیگه!


میگما خداییش این اصطلاحات انگلیسیت خیلی با حالن! هرپستت چندتا معرفی کن!

والله من خودم تا حالا نشنیدم از این جور سرویس ها برا زنها هم باشه چون اگ قرار باشه حوری های نرینه هم عرب باشن دهن بیچاره زن ها سرویس میشه که!!!!! بعدشم چون اون موقع زمونه مردای عرب دوران جاهلیت بوده ک این وعده ها نازل شده یه چیزی باید میگفته خدا تا دهنشون رو اب بندازه و به هموای این یه عده بیان طرف کارهای خوب و اسلام.حالا فکر کن که زن های اون موقع که تخت سینشون میکوبیدن وبه شوهراشون میگفتن الهی مقطوع بشی عبد الجاسم!!! بری جسدت برگرده و ....اگه میخواستن همچین توصیفاتی که اره اونجا هم نرینه داریم چه نرینه ای!!!! بشنون که در جا الفرار از دین و اسلام دیگه قربونت!!!!!!

برات یکی دیگه هم گذاشتم.خوشحالم دوست داری.

sepideh یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:30 http://aarmita.blogfa.com

سلام عزیزم مرسی برای کامنتت
من خودم عاشق مردهای زشتم مردهایی شبیه نوید
دوست دارم شوهرم شبیه خرس باشه
شکم چاق و هیکل گنده و قد بلند
شبیه راننده های کامیون اما خیلی باهوش بازم شبیه نوید خان خیلی مهربون بازم مثل نوید
خیلی با نمک بد این پستت
دست مامانت درد نکنه من از این جور ادمهای شیرین و رو راست خوشم می یاد
اما به نظر من مامانت اصلا نباید اینهمه کار انجام می داد
که کارهای باباتم مامانت انجام بده
من که شاید لای پر قو نخوابم ولی به هیچ عنوان هم حاظر نمی شم کار خیلی زیاد انجام بدم چون کم کم ادمها عادت می کنن
بعد آخی نازی که توی دستشویی این اتفاق برات افتاد
همیشه شاد باشی و زدگیت پر از شیرینی
بعد می شه شماره موبایل هم را داشته باشیم صمیم جون؟
شایدم نشه وی یک دنیا خوشحالم که توی مشهدی و دوستمی می بوسمت

سلام عزیزم
اوهههههههههههههه.نگو.من مطمئنم وقتی با رکابی ببینی همون اقا خرسه رو دیگه اینجوری عاشقش نمیمونی.
عزیزم ترجیح میدم اینجا بیشتر با هم صحبت کنیم.
ممنونم که درک میکنی.

T یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 17:07

وای که تو بزرگ نمیشی اخه به شلوار چه ربطی داره با لباس یا لخت اگه شیلنگ بذاری تو افتوبه و اب باز کنی شیلنگ میپره بیرون باید با دست دیگه نگهش داری خوب اینم واست تجربه شد منم این تجربه رو دارم ولی نه با این شدت و البته تو خونه بود
من اگه بمیرم بیرون دسشویی نمیرم حتی خونه فامیل مگر در شرایط فوق اورزانسی
مامانت خیلی باحاله تصور توصیه هاش پیش دامادش و قیافه اقه داماد که مثلا نمیشنوه نمیتونم جلو خندم رو بگیرم

ایشالله دسشویی نری و جلوی هخمون فامیل ابروت بره و گاز سولفور آهن تولید کنی و ملت ماسک بزنن جلوی روی خودت!!!!
قربونت.ممنونتم.

علی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 16:32 http://www.gozarande.blogfa.com

سلام. خیلی با مزه و با احساس بود. خیلی از مطالبت خوندم. سرچ خیلی جالب بود و اون کفتر بازیت. بیچاره پشت بوم! به هر حال مرسی.

ممنونم.لطف داری.

سایه یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 14:59 http://www.mahesharghi.persianblog.ir

آب روشناییه حالا توالت وجای دیگه نداره . ببین از کجا روشنایی واست میاد خواهر . میگم نورانی شدی

البته علی میگه خدا اون تو مرادت رو داد چون اب نطلبیده مراده حتی توآفتابه!!!!!
چه جور هم!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 14:54

سلام عرفان جان.
خوبی ننه سکینه؟

جانی کوچولو دیگه چیه؟رفتی جانی کوچولو رو تو دستشویی ببینی؟
ای بمیری صمیم با این تعریف کردنت که جون آدم از یه جاییش در میاد.
تو آدم نمیشی هیچوقت نه؟
تکرار کن : من آدم نمی شوم.من آدم نمی شوم.
۱ ۲ ۳ ۱ ۲ ۳
فرشته ها کلی لعنتت کردن اون روز.هی دیدم یه روز این فرشته ی شونه ی راستم داره قربون صدقم میره که رو شونه ی یه آدم حسابی نشسته.نگو فرشته ی تو بهش خبر داده بوده ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه .
اون میان متن نوشتت منو یاد یه دختره تو فامیلمون انداخت.
این میره دستشویی یه روز.گوشیش تو جیب شلوارش بوده.خانوم که میرن می شینن ییییییییی هوووو گوشیش می افته تو پی پی دونی یا همون جا پی پی ای .
سیم کارتم که فاتحه.
بعد که گوشیشو عوض کرد به کسی نگفته بود که اینطور شده.گفته بود نمی دونم گم شده یا تو جوب افتاده.
بعد این خواهر دهن لقش به دختر عمش گفت و دختر عمش هم به من گفت و تک تک به کل فامیل.
الان همه وقتی گوشی جدیدشو می بینن یه پوزخند و یه تیکه بهش می اندازن.
اینه که میگن باباجون به خواهرت هم اعتماد نکن که آبروتو فرتی بر باد میده دادچ من.

الان ۲ ش رو هم خوندم.
جانی رم فهمیدم.مرسی.اصطلاح جالبی بود.

برای پست دیروزت کامنت گذاشتم اما تا اومدم سند بزنم برقا رفت.یه چیزی قبلش هی بهم میگفت زود تر سندو بزن.
واقعا حس ششم بهمنی ها تکه.
آی لاو یو خیلی زیاد.
میراث

سلام میراث فرهنگی عزیز
ببین یه نخ بخیه خیلی قوی تو بازار اومده در حد قطر طناب های دکل کشتی های دزدهای دریایی تنگه ماژلان!!!!!!یه امتحانی بکنی بد نیست.خدای نکرده جونت با خوندن این مطالب من از اونجا!!!!! تنپره بیرون که من بدبختم!!!(نیش!!)
بعدشم آب افتابه بریزه روم بهتر از تو هستم که تو خود افتابه قرص جوشان درست میکنی تا به بدنت کلسیم برسه و ریقت در نیاد!!!!!(بازم نیش منتها گشادتر این بار!!)
تازشم اصلا اشکالی نداره گوشیش افتاده تو پی پی دونی !!! اولا اون تو پی پی های خودش بوده و اصلا هم حال بهم زن نیست!!! بعدشم فوقش مال ننه باباش اون تو بوده که بازم نسبت نسبی دارن با هم و به تو هم باز مربوط نمیشده!!! تازه مگه تو یه روزی خودت تبدیل به خاک کاهو نمیشی و نمیریزنت پای گل و گیاه و مزرع ایندگان!!!!پس بگن میراث فرهنگی (یعنی تو!) ایران به درد پی پی دونی هم نمیخورده!!!
فعلا همین ها برای امشبت بسه!!! تکرار کن با خودت: من با ملاقه ۱۴/۳ (دوبار البته )میخورم دیگه پا روی دم دراز این دختره بددهن بذارم!!!!
نیییییییییییییشششششششششششششششششش!!!!!

خاله ریزه یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 13:14 http://arezoo29590.persianblog.ir

سلام دوست عزیز خوبی ؟‌
بازارچه خیریه پیام امید امسال هم برپاست
جزییات بیشتر رو از وبلاگ بخونین
خوشحال میشیم دوباره ببینیمتون

سلام.
اگه اون عکس رو برداری از بکگراند وبت میام.وگرنه به سلامت میروم.

شیطونک شاکی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 13:01

صمیم جاااااااااااااااااااااااااااااااان !!!!!!!!!!!

تو عصر اتم تو هنوز از افتابه استفاده می کنی ؟ (نیش)

شیلنگ که راحت تر و بهداشتی تره

























بستنی زیاد بخور

موفق باشی

سلام شیطون
من نگفتم از افتابه بهره بردم!!گفتم سر شلنگ رو گذاشتم توش تا آب گرمی که میاد بیرون حروم نشه!!!
باز تحریف کردی تو!!!!!
بزنم وسط بساط مساط بستنی هات!!!!(نیش!!)

ساسا یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 12:56

مقسی بوکو. این یعنی من فرانسه هم بلتم.مرسی از راهنمایی‌های مفیدت و درسته کتاب همون نیواینترچنجه.و اما اینو بگم که در مورد بقیه این اشتباه رو نکنی : چند تا دو راهی یعنی دو مورد چن تا موضوع بین دو راه گیر کردم و در بندهای پی در پی آورده بودم اگه با دقت می‌خوندی.ایضا اینو به این دلیل گفتم که فکر کنی چند یک شدیم همچنان من چندم تو هیچ (چشمک<خوب اسمایل در دسترس نیست>)

وییییییییییییییی!!! وو پغله لفغانس!!!!!!ژ سو ای سوخپخاید!!!!!(این آخری از خودم در آوردم!!!) من هم یه چند تا کلمه اون زمون زمون ها یاد داشتم!!!!!!
و اما نوشتم تا شوخی کرده باشم وسط اونهمه دوراهی ها و سه راهی و چهار راه ها!!!! ولی نمیدونم چرا یکم بهم برخورد این بار!!!!
تو با همون چند تات خوش باش عسیسم!!!!! ما که خاک دوستامون بودیم نوکرتم!!!!(صمیم داش مشدی!!!)
دارم برات!!!(صمیم انتقام گیر!!)
ها ها ها (صمیم قل مراد!!)

مدی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 12:40 http://hmdvamd.persianblog.ir/

سلام صمیم جون
خیلی باحال بود عجب ضد حالی از آفتابه و شیلنگ خوردی !!!!
توصیه های مامانتم جدی بگیر!!!
شاد باشی عزیزم

واقعا بابت همدردیت ممنونم!!!! من الان برم کش تمبون جین علی رو پیدا کنم خودم رو کشمرگ!!! کنم!!!
ممنونم.

مات یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 12:33

دخترم دیگه چرا آفتابه را پر کردی ؟!! خب با همون شلنگ به خودت آب می ریختی . بعدشم حتی اگر لخت هم می رفتی این اتفاق می افتاد، کاری به پوشیده بودنت نداشته که!!!
نمی دانم اگه این وب لاگ را نداشتی این اطلاعات مهمو از کی می گرفتی!!!!
نمی دونم حالا که مهران مدیری برنامه کمدی نمیسازه ،تو نبودی ما چکار می کردیم. ممنون

عزیزم میخواستم خیر سرم اب گرم هدر نشه!!!بدبختی اینه که اگه لباس نداشتم حداقل خودم رو یه جوری آبکشی میکردم وظاهرم انقدر تابلو میشد!!!!!! و نمیخواستم اینهمه لباس بشورم.
هیچی!!!! مثل من به قیافه خودتون تو اینه میخندیدین!!!!!(نیش!!)

سارا یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 11:14 http://sarar.persianblog.ir

آخ جاااان چه مامان باحال و ساده ای داری صمیم!!!

هیییییییییییییییی هییییییییییییییییییی روزگار!!!!!!!

ساسا یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 11:07 http://zolali.blogsky.com

گلاب به روت شد.لطفا یه سری بهم بزن و کمکم کن.می‌دونم تو یکی دیگه می‌تونی

اومدم میس جانکشن!!!!

نرجس یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 11:04 http://narjess.persianblog.ir

صمیم از ته دل دعا می کنم خدا همیشه دلت را از غم خالی نگه داره...
خدا خیرت بده دختر
انقدر خندیدم که نمام روده هام درد می کنه
آدم بی جنبه به من می گن خدایی
شاید باورت نشه در اوج کلافگی و پریشان فکری بودم، ولی انقدر این متنت خنده دار بود که مثل دیوانه ها به مانیتور خیره شده بودم و می خندیدم....
دورت بگردم که خدای نمکی
انشا اله خودت و شوهرت و خانواده ات همیشه سالم باشید...

سلام نرجس جون
ممنونم.مراتب تشکرم رو رسما د ر وبلاگت هم نوشتم.
خدا روشکر که از مود دپرسی در اومدی.
ممنون و برای شما هم همینطور.

مستانه یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 10:22 http://baadbadak.blogsky.com/

:))
ناراحت نشو. من که به تو و اون اتفاق نخندیدم. به مامانت و حرفاش خندیدم.
:))

عزیزم به هر کی دلت خواست بخند.من راحتم!

سارا یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 09:38 http://attitmani.blogfa.com

وااای من اگه بودم دق کرده بودم
چطوری رفتی حموم و چند ساعت تو حموم بودیییییییی

لباس ها رو اقازحمت کشید و شستن خودم هم دوش بود دیگه! کوتاه!! همش سه ساعت!!!! خودم رو با اسکاچ میسابیدم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد