من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

آخیششششش

 

آخییییییییییشششششششششش(نفس راحت)  ..بلاخره  تموم شد .. امتحانات نفس گیر و روزهای شلوغ کاری و  بدو بدو و نصفه شب خوابیدن و کله سحر بیدار شدن و غذاهای ارسالی و کمک های  جنسی و غیر جنسی!! (معنوی) مامان ها و  همراهی  های  همسری و این آخری ها غر زدن های  پسرک که اههههه .. همش  درس ..درس ..درس ..بیا یک کم کارتون ببین مامانی  جون ...البته این  جملات رو  معمولا برای  هر  کاری که دوست نداره انجام بده میگه :  ای  بابا!!!  همش  مسواک ..مسواک ..مسواک ..دندونام کنده شد از بس  مسواک زدم ..اوه مامانی !! همش  خواب ..خواب  خواب .. چرا منو به زور  میخوابونین اینقدررررررر!!! (ساعت 11 شب این فرمایشات رو می فرمایند !!) خب  خدا رو شکر  که گذشت .پدرجون یک جعبه شیرینی بزرگ برام خرید که تا بازش کردم غش  کردم از  ذوق !! مامانم یک شال خوشگل و  تراول کادو داد .مهمونی هم رفتم بینش که خیلی خوش گذشت ...اتفاقات خوشایند و ناخوشایندم داشتیم که انشالله به خیر بگذره این روزها. 

 از  همدردی مجدد هتون برای  پست قبل بازم ممنونم و برای  همگی  سلامتی و  گرمای خونوادگی و  بودن با عزیزان آرزو میکنم .  

اینو داشته باشید تا من باز بیام .  

راستی در  مورد اون مساله ای  که دوستمون کمک مالی  میخواست باید  بگم در  اطلاعاتی که بعد از ایشون خواستم دوستمون گفت که مبلغ 35 میلیون هست که 5 تومنش  جور شده . اون آقا  دوست این  خانم هستند نه نامزد یا همسر. خونواده و اطرافیان و اینا  تا جایی که تونستند کمک کردند . من از  این دوستمون خواستم کمی ارامشش رو حفظ  کنه و  سعی  کنه به دوستش  امید و قوت قلب بده . این دوستمن گفتند ما  کسی که بخواد کمک کنه رو به این آقا معرفی  می کنیم  دیگه چجوری  اعتما کردنش با خودشون ! که من قبول نکردم و به نظرم  دوستان از  اعتمادی که به من دارند  قدم جلو گذاشتند . با این همه با در  نظر  گرفتن اینکه من مسوولیتی  رو به عهده نمی گیرم و خودم شخصا شناخت ندارم هر کسی بخواد از روی  نوعدوستی و   گره گشایی  کار یک نفر  کمکی  کنه در  کامنت دونی  اعلام کنه . گزینه  هایی مثل  پول مع کردن و اینا از  همون اول کنار  گذاشته شد چون باز  هم من مسوولیتی در  هر  صورت قبول نمیکردم برای این بخش  مالی . این نوشته برای  اطلاع رسانی به دوستانی هست که اعلام آمادگی  کرده بودند ولی  نمی دونستم  چقدر  مایل هستند کمک  کنند و اونها هم نمی دونستند  مبلغ بدهی  دوست دوستمون چقدر  هست ..به هر  حال کاری که شروع شد رو تکمیلش  می کنم سرانجام همه ی  کارها هم با خداست .. 

 

یک دوست دیگه مون مشکلی براش  پیش اومده (بارداری  در  دوران عقد) که   همفکری  می خواست . میذارم اینجا حداقل خدایی نکرده بلایی سر  خودش  نیاره بخاطر بی تجربگی ..کسی  چیزی یا  دلداری به ذهنش  میرسه به دوستمون بگه که اول آرامشش رو بدست بیاره بعد بشینه خوب  فکر کنه و  کار یهویی و پشمونی بیار انجام نده ...لطفا به محیط  شهرستان ( نگفتند کجا) و  عرف نبودن این قضیه بین بعضی  خونواده ها  دقت کنید و بهش  حق  بدید پریشون شده باشه .  

 

من تابستون عقد کردم کنار جشن نامزدی
و بهار هم قراره جشن عقد بگیریم
و امروز بعد از چند روز تاخیر پری..... آزمایش  بتام + بود!!!![گریه]
دارم میمیررررم
میدونم حالمو نمیفهمی... هیچکی نمیفهمه... ایشالله دشمنم هم به روزم نیفته
توروخدا اگه پیامم رو دیدی اگه فکری به ذهنت رسید... اگه راهی بلد بودی.... اگه کسی رو میشناسی
کمکم کن
آبروی من... همسرم... دو تا خوانواده تو یه شهر کوچیک....
تو رو خدا اگه چیزی به ذهنت میرسه بهم بگو...
تو کسی یا جایی رو میسناسی که بتونه کمکم کنه 

پست های بعدی از  خودم خواهم نوشت .  

همتون رو دوست دارم  یک دنیا ...

نظرات 84 + ارسال نظر
نارسیس سه‌شنبه 29 بهمن 1392 ساعت 13:52

سلام گلم من تازه اومدم وبلاگتون رو خوندم.میخوام من رو راهنمایی کنید. قصد بارداری دارم اما با این وجود خیلی هم میترسم از داشتن بچه.میترسم از مسئولیت های خیلی سنگینش. میترسم از طریقه تربیت کردنش. میترسم نتونم خوب تربیتش کنم و از پسش بر بیام.و همچنین چون من سر کار هستم و دانشجو هم هستم میترسم هیچ وقتی واسه تربیت صحیح نداشته باشم.و همچنین دیگه نتونم با همسری تو خونه راحت باشیم. اگه میشه من رو راهنمایی کنید. ممنونم.

سلام . بستگی داره عزیزم به چند چیز. اینکه چند ساله ازدواج کردین ؟ چند سالتونه ؟ آیا همسرت مرد مسوولیت پذیری هست ؟ آیا دل ایشون هم بچه میخواد؟ اصلا شما دو نفر سنگ هاتون رو با هم واکندید یا نه ؟ البته منظورم این نیست که بذارید یه ده سالی بگذره بعد بچه دار بشید!!! منظورم اینه که یک چیزهای اولیه در خونواده دو نفری شما مشخص باشه و بدونید قرار نیست از هم طلاق بگیرید و مشکل حادی هم ندارید بعد به این هم فکر کنید . استقلال مالی همسرتون و بلوغ عاطفی و فکری شما دو تا خیلی در بچه دار شدن مهمه .. تو نگاه کن ببین بزرگترین عیب تو و همسرت چیه ؟ مثلا اگر یک مردی تا یک ذره عصبانی میشه و همه چی رو میشکونه و زن بیچاره رو هم به باد کتک میگیره خب چه کاریه نسل این آدم تکثیر بشه!!! چقدر از درست مونده خود شما ؟ و مدیریت زمانت در چه اندازه است ؟ چقدر میتونی روی مامان و خونواده همسرت حساب کنی ؟ ببین اینا مهم هستند چون وقتی تو شاغلی و مزمان درس هم میخونی و کسی هم نمیتونه کمکت کنه یا دور زا خونواده هستی باید خیلی بیشتر دقت کنی برای زمان بچه درا شدن ... من برام مهم بود ثبات شغلیم و بعد بچه دار شدنم ... برای تو نیمدونم چی اولویت داره .. وقت برای تربیت صحیح بچه که زمان بارداری نیست. تو و همسرت میتونید از همین الان در کلاس های تربیت فرزند شرکت کنید و جدی تر به این مقوله فکر کنید .بین راه دستتون میاد چقدر با هم اختلاف یا اشتراک عقیده دارید . ضمنا این حق بچه هست که وقتی دنیا میاد براش وقت بذارید . خیلی حرف ها هست که بهت بگم اینا رو داشته بش و حتما پیش یک مشاور حضوری برو تا چهره به چهره ببینه تو رو . از روی نوشته های من تصمیم به این مهمی رو نمیشه گذفت .
موفق باشی و از داشتن یک بچه سالم و همسری مهربان و مسوولیت پذیر انشالله بهره مند بشی .

ندا دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت 04:44

سلام
امیدوارم خوب باشى،
منظورم از عدم تأیید کامنتها مربوط به این موضوع نبود صمیم جان
دفعات قبل کامنتها رو سلکت کردى ، من که حدود ٦ساله أینجا رو میخونم ناراحت شدم،ولى خوب اختیار با شماست.

ندای خوب .. من جای شما بودم میگفتم قبلا کامنت من نمایش داده نشده و تعمیم نمی دادم . مگر اینکه یک نفر همزمان چند کامنت بذاره که باز هم قابل تشخیص هست .ممنون از احترامی که به اختیارات نویسنده وبلاگ میذاری .
من هم امیدوارم تو همیشه خوب و خوش باشی

عسل یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 09:35

صمیم گلم خبری ازت نیست چرا؟ دلم برات تنگ شده.
راستی خانومی رژیم هنوز میگیری؟ چند کیلو شدی؟
وبلاگ رژیمی رو آپدیت کن خانوم زیبا

می ام به زودی .
برنامه غذا خوردنم رو مرتب تر کردم این روزها ..

cocoon شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 22:18

خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
فکرم نمی کنم کسی رو مسخره کرده باشم
فقط مثل بقیه آخی آخی نکردم
منم تو یه شهر کوچیکم و هزارتا مشکل
و با همش کنار اومدم
انتظار همچین جوابی رو اصلا نداشتم

مردم با هم فرق میکنند عزیز دلم . تو خودت گفتی خنده ات گرفته بود .. با دوران رضا خان! مقایسه کرده بودی .. گفتی مگه تازه از خوب بیدار شده بوده..خب به نظر من دید بالا به پایینی تو نوشته بود و نشون میداد که این بی دقتی ها و بی آگاهی ها هیچ جوره قابل توجیه نیست برات . . البته مخاطبت اون دوستمون بوده ولی من هم خراشیده شدم با تیزی کلمات تو ..

عذرخواهم اگر انتظار درک داشتم برای این دوستمون . این بنده خدا دیگه نمک روی زخم نمی خواست ..باور کن نمی خواست

یه دوست شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 16:46

خانومی تو سخنرانیای دکتر فرهنگ میگفت اگه یه همچین مسئله ای پیش اومد بلافاصله به خانواده هاتون بگین ما تصمیم گرفتیم مراسم نگیریم و بریم ماه عسل و وقتی هم بچه بدنیا اومد بگین نارسه !! (دقیقا حرف ایشون رو گفتم)
به هر حال مشکل از شما نیست گنا ه که نکردین ... از عرف غلط ما ایرانیاست!!
امیدوارم مشکلت خیلی زود حل شه
صمیم عزیز ممنون از شما

من هم امیدوارم ختم به خیر بشه ماجراش ..
ممنونم.

لیلی88 شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 15:57

اخجون صمیم نظرارو تااایید کرده اخجوووون

سلام صمیم جان میخواستم خطاب به اون دوستی بگم که مشکل بارداری براش پیش اومده
عزیزم منم دقیقا همین مشکل برام پیش اومد اوایل عقدم هم بود حالتو کاملا میفهمم.منم مثل تو تو یه شهر نسبتا کوچیک هستم و خانواده بسیار حساسی دارم ولی مورد من خداروشکر خودش سقط شد و واقعا خدا دوستمون داشت که ابروم جلوی پدر و مادرم نرفت.
اولین کاری که شما باید بکنی اینه که نگران نباشی به خدا توکل کن چهل شب مداوم سوره حشر رو شبی یک مرتبه بخون و اگر حتی یک شب فراموش کردی دوباره از اول بخون.....
اما سریعتر با همسرت تاکید میکنم با همسرت برو سونوگرافی انجام بده و ازمایش انجام بده تا بفهمی تا کجا پیش رفته بیشتر از دوماه بود که حتما پیش پزشک برو اگر کمتر بود من تاجایی که اطلاع دارم با قرص و امپول برطرف میشه
فقط خواهشی که دارم اینه که اگر خدای نکرده قرار بر سقط شد جای نامعتبر و پیش هرکسی نرو کاملا تحقیق کن حتی اگه شده التماس دکترتو بکنی بکن ولی پیش هرکسی نرو(چون تو شهرای کوچک معمولا این کارو انجام نمیدن و نامه از پزشک قانونی میخوادو.....)
خواهر عزیزم امیدوارم مشکلت زودتر حل بشه بخدا میدونم چه اوضاع بهم ریخته ای داری منم همین مشکلو با شرایط تو پشت سر گذاشتم تازه من همسرم هم تهرانه و رفت و امد خیلی بود ولی خداروشکر مشکلم حل شد تو هم نگران نباش
سوره حشر هم خیلی تاثیر داره مطمئن باش که حاجتت براورده میشه.مواظب خودت باش فکرای بد هم به ذهنت راه نده منم این دوران رو داشتم میگذره

( این بخش درمان گیاهی رو حذف کردم زهرا جان . متاسفانه نمی تونم اموزش بذارم برای بقیه . میترسم استفاده نادرست بشه و به خودشون ضرر برسونند .)


از صمیم عزیزم هم تشکر میکنم که انقدر به فکر دوستان هست
صمیم جان من هم رشته خودت هستم و تقریبا از ابتدای وبلاگت همراهت بودم با خنده هات خندیدم و از ناراحتیت ناراحت شدم چندین مرتبه هم برات کامنت گذاشتم ولی خودم رو معرفی نکردم.انشاا... که دیگه ازاین به بعد خاموش نباشم هرچند تو انقدر دوستای خوب داری که که دیگه به من نیازی نداری ولی من هم خودتو دوس دارم و هم یونای عزیزت رو امیدوارم همیشه سرزنده و سلامت باشی

ممنو عزیزم از همراهیت تو تمام این مدت ..دوست خوب زیادش هم کمه اون هم دختری مثل تو ... آرزوهای خوب برای تو هم ...

فاطمه شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 13:20 http://2t7p.mihanblog.com/

چرا نیستی صمیم جان؟

چشم میام .

رضوان شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 00:20

سلام صمیم جان می تونی بهم بگی اون پستی که راجع به رنگ شرابی مو نوشته بودی حدودا چه تاریخی هست. ممنون

عزیزم پاییز بود به نظرم . لطفا آرشیو این سه ماه رو چک کن .

نجمه جمعه 25 بهمن 1392 ساعت 20:00

چرا نیستی؟؟؟؟؟
چقدر بیایم و با در بسته مواجه بشیم

سمیه پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 19:43

سلام صمیم جان من یه هفته ای وبلاگت روازسال 86تااینجاخوندم خوشم اومده ماشالا به این قلمت همین حالاتمام کردم برات این رونوشتم ولی خیلی وقته بروزنشدی نکنه میخوای اون یکی وبلاگت روهم شروع کنم بعدبیای دیگه یالا بنویس موفق وشادباشی من نی نیم همین روزاتوراهه زایمان طبیعیه میخوام برام دعاکنی ازاونجا نایب الزیارتم باشی اگه مشرف به حرم شدی حتی ازدوربادیدن گنبداقاامام رضاسلام من روبهش برسون مرسی عزیزم

به سلامتی انشالله نی نی دنیا بیاد ..

سحر سه‌شنبه 22 بهمن 1392 ساعت 00:13

صمییییییییییییییمممممممم بابا بیا بنویس دیگه تو رو خدا:(
از بس این مدت آرشیوتو خوندم دیگه همه رو از برم!
به خدا دلم تنگ شده برات:((

ریحانه دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 19:08

امیدوارم گرفتاری از نوع مثبت داشته باشی که فرصت نکردی آپ کنی
سالم و شاد باشی صمیم جان

cocoon دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 13:17 http://cocoon92.persianblog.ir/

نمی خوام بد جنس باشم اما آدم همون اول فکر ش رو می کنه تا به این وضع نیوفته
انگار تازه از خواب پا شده که دیده تو شهر کوچیک زندگی می کنه
یه نه گفتنه به موقع...
نمی دونم هنوز تو دوران رضا خانیم که هیچ راهیم برا جلوگیری نبود
واقعا از این همه ... خندم می گیره

ولی من خنده ام نگرفت .. مسخره کردن رو هم درست ندیدم ... انشالله هیچ وقت تو شرایطی گرفتار نشی که مشکلت یک غصه ات باشه و نگاه بقیه هزار غصه ات ..

لیلی88 یکشنبه 20 بهمن 1392 ساعت 19:33

صمیم جان کجاااااایی اخه !!!!!!

دلارام مهربون جمعه 18 بهمن 1392 ساعت 02:27 http://amiralisarfaraz.blogfa.com/

خجالت نداره که. گناه نکرده

زینب پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 21:55

سلام صمیم جان من هم مشهد هستم میشه یک مشاور عالی ومتدین برای زن وشوهر به من معرفی کنی؟؟دعات میکنم

من آقای کشاورز رو برای زوجین قبول دارم . ببین فسلفه بافی نمی کنه و صاف میره سر اصل مطلب ... میتونی روش حساب کنی منتهی بعید میدونم برای قبل از سال جدید وقت داشته باشه . از منشی ها بپرس . میگن چکار کنی .
تلفنش :
8521521

هانیه پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 10:20

ای بابا ژس کجایی دختر؟؟؟ کسی که بهش رای می دن و نفر اول وبلاگ نویسی می شه باید در قبال خواننده هاش متعهد باشه کار هر روز ما شده چک کردن وبلاگ صمیم خانم که شاید یک خبری از خودش داده باشه امتحاناتم که تموم شده به هر جهت انشالله سرگرم خوشی های روزگار باشی و وثقتی که اومدی سرشار از خبرهای خوش باشی

ای دست روی دلم نذار هانیه .. میام ..زود زود .

یکی چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 12:21

از وقتی که نفر اول شدی تو وبلاگ نویسا هم کم مینویسی هم محتاط تر فکر کنم جنبشو نداشتی

ممنون که اون خاطره خوب رو یادم آوردی .. محتاط نشدم خیلی ضیق وقت دارم و لی زودی دست پر میام عزیزم .

ویسکی سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 18:42 http://blogspoot.blogfa.com

وای عزیزم من میفهممت که مثبت بودن این ازمایش قبل از عروسی چقدر بده . بیا سایت نوعروس و قسمت باداری قسمت بارداری قبل از عروسی اونجا بچه ها کمکت میکنن تا هرکاری که میخای بکنی ادرسش nowaroos.com
سوال دیگه ای داشتی من در خدمتتم خانومی

لیلی88 سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 14:33

صمیم جونم چه عجب راه گم کردی نشریف اوردی نظرارو تایید کردی؟ کجایی خانوم؟؟؟ دلمون تنگه براتا:-*

ندا سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 12:01

سلام
از اونجایى که صمیم جان نظر مخالف نظرات خودشون رو تایید نمیکنند
ولى من بازهم عقیده خودم رو میگم
اگه بارداری ناخواسته این خانم و نگه داشتن بچه برای خودشون و خانوادشون عواقب خیلی بدى داره و الان شرایط شروع زندگى مشترک و مادر شدن (که واقعا آمادگى میخواد) رو نداره , پیش متخصص زنان بره.
انشاالله هر تصمیمى میگیره به خیر و صلاحش باشه

ندا جان این کار این دوستمون نه برای من ضرر شخصی داره نه نفع شخصی . من مسوولیت زندگی یک ادم دیگه رو بر عهده نمی گیرم . خودم هم بهش نگفتم حتما بچه ات رو نگهدار .
من هم مثل تو به مشورت با یک پزشک متخصص معتقدم ولی بعضی ها خیلی راحت گفتند بندازش .. برو خوش باش و زندگیت رو بکن ..بچه میخوای چکار الان !!
دم برای ایشون و مثل تو مطمئنم هر تصمیمی میگیره ختم به خیر و عافیت باشه براشون .

سلطان بانو دوشنبه 14 بهمن 1392 ساعت 15:51 http://www.think4all.blogfa.com

دوستای خوبم خوش حال میشم مهمون وبلاگم بشین. صمیم جان خوش حال میشم شما هم بیاین.

میفا دوشنبه 14 بهمن 1392 ساعت 10:19 http://eshghamoman.blogfa.com

سلام صمیم جوووووووووون کجاااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟دلم برات تنگ شده

رویای 58 یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 21:08 http://roya5849.blogfa.com

صمیم جان گفتیم امتحانهات تموم شده بیشتر می نویسی.پس تو کجایی؟

اعظم یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 16:39

ای بابا صمیم جون کجایی پس ..؟؟!! اینقد نظراتت و تایید نکردی و پست جدید نذاشتی که اون بابایی که واسه حاملگیه ناخواستش از سر ناچاری به وب تو پناه آورده بود و دنبال راه و چاره بود فکر کنم الاناست که بچش دیگه دنیا بیاد... راستش خود منم حالا حالاها قصد بچه دار شدن ندارم و یه مدت وضعیتم مشکوک بود و دنبال راه و چاره که اگر خبری چیزی بود چکار کنم روزی که این پستت و خوندم خیلی دوست داشتم ببینم دوستان راجع به اون قسمت آخر چه نظراتی دارن(حاملگی ناخواسته اون دختر خانوم)... هر روز به وبت سر میزدم ببینم ملت چه راهکارایی ارائه میدن تا اینکه در مورد خودم به خیر گذشت... امیدوارم اون دختر خانومم به نتیجه و راه حل مناسبی برسه

pichak یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 13:25

سلام
ان شاالله که همیشه شاد باشی
از مطالب آموزنده ای که در مورد تربیت کودکان نوشته بودی ممنونم
اینجا همه همکارام ازت تشکر میکنن
من دوتا پسر دارم
کیارش و کیانوش
دوقلو هستن و دو سال و نیمه که خدا همچین نعمت شیرین و با مزه ای رو بهم داده
یه کم در مورد تربیت اونها دچار مشکل شدم
حسادت هایی که در مورد هم دارن و دعوا هایی که سر یه اسباب بازی باهم میکنن و .... مو کشیدن و دندون هم گرفتن و قهر کردن و بعد هم گریه کردن
خلاصه هر روز تو خونه ما اگه سه چهار بار از این اتفاقات نیافته روزمون شب نمیشه
سعی میکنم تودعواهاشون وارد نشم و دخالت نکنم تا خودشون حل کنن ولی بعضی وقت مجبورم که حل و فصلش کنم
بگذریم
در مورد تربیت کودک اگه وقت کردی مطلب بذار
ممنون

سمیرا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 14:46

سلام صمیم عزیزم دلم برات تنگ شده بود اومدم یه سری زدم رفتم قربانت برای ما هم دعا کن

آب شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 14:44

آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه.!!

ریحانه شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 14:10

سلام
آخ.اون چیزی که نباید میشد شد
هیچ کاریش نمیشه کرد
از بین بردنش شاید اولین راهیه که به ذهن میرسه اما آینده ترسناکی داره
باید جواب خدارو بدیم
هیچ کس نمیتونه حل تورو بفهمه .هیچ کس.
آروم باش از خدا بخاه راه مناسب رو جلوت بزاره.
پیشنهاد میکنم زودتر عروسی کنید تا اوضاع خرابتر نشه.
شاید اگه منم بودم تقلا میکردم تا زودتر از بین ببرمش.اما این بهترین راه نیست. خدا تنهات نگذاره...

الما شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:37 http://almaa.blogsky.com

تموم شدن امتحانات رو صمیمانه تبریک میگم

بهاره شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 00:10

سلام صمیم جان
اینجا چرا من گزینه ی خصوصی نمی بینم؟ می خوام کامنت خصوصی بدم چی کار کنم خب؟!

جلوی اسمت بنویس خصوصی .
من نمایش نمیدم .

بی نام! جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 15:43

با این سرعت تایید نظرات دیگه این بنده خدا بچش به دنیا اومد و الانم دیگه داره میره مهدکودک!!!!

مادر جون امیر محمد پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 22:24

صمیم جان نمیخوای روزه تو بشکنی ؟بابا دلمون تنگ شده برا نوشته هات

مرمری پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 19:15

میتونم بهش دکتر برای سقط معرفی کنم کاری که خودم کردم بعد هم کلی پشیمون شدم البته به دلایلی

من معرفی دکتر و اینا رو نمایش نمیدم . مسوولیت قبول نمی کنم برای خاتمه زندگی یک آدم زنده...

ساناز چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 23:25 http://delekhosh.blogsky.com

مبارک باشه صمیم جان! :)
به اون دوستمون هم میگم سریعتر اوضاع رو جور کن برو سر خونه زندگیت! بعدش میتونی بگی که بچه م هفت ماهه دنیا اومد!
ینی جز این کاری نمیشه کرد! میشه؟!
نتاسفانه باید بگم که به نظرم هرکاری غیر از رفتن سر خونه زندگی اسمش حماقته! :(

نسیم چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 20:39

اگه یه ویرایشی هم روی لینک های وبلاگت انجام بدی بدنیست
ملودی، مرجان ، بیتا الان با این وبلاگ ها دان منویسن مگه ؟؟؟!!!

دیدن اسمشون هم من رو خوشحال میکنه . دوست دارم جلوی چشمم باشند ..شاید یک روزی بنویسند دوست خوب ...

نگار چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 10:11

سلام صمیم عزیز میدونم مشهد زندگی میکنید( من قصه زندگیتو با علاقه دنبال میکنم )به همین خاطر ازشما یا دوستان مشهدی یک راهنمایی میخواستم .اواخر بهمن قراره برای یک مراسم عروسی عالی بیام مشهد .یه آرایشگاه که کارش خوب و آرایش طبیعی و محو بکنه با قیمت معقول به من معرفی میکنید .ممنون

تو لینک معرفی مشهد در دسته بندی ها، دوستان یک چیزهایی معرفی کردند .. من خودم کار یک آرایشگاه تو هاشمیه رو دوست دارم و از دقت و رفتارشون و سرعت عملشون خیلی خوشم میاد .اگه خواستی بگو شماره اش رو بذارم برات خودت از قیمت ها و اینا بپرس ازشون .قیمت روز برای آرایش مراسم رو ندارم الان .

نجمه چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 01:10

سلام صمیم جون
من یه وبلاگ درست کردم که همش از خوبیهای همسرم می نویسم فقط خوبیها و باورت میشه که چقدر ازش انرژی مثبت می گیرم به همسرم هم نشونش دادم خیلی خوشش اومد و به همه دوستان پیشنهاد می کنم که این کار رو بکنند و روز تولد همسرشون بهش هدیه بدن .

خوبه که دوست داشته .

شیما سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 03:12

خوش به حال اون خانم که باردار شدن
دوست عزیز این که ناراحتی نداره شادی داره!
عقدین که عقدین!
خلاف که نکردین دوست عزیز
منم شهرستان زندگی و میدونم محیط ها کوچیکه و همه توی زندگی هم سرک میکشن
ولی حرف مردم مهم تره یا لذت خودتون؟
اگه خودتون واقعا اون بچه رو دوست دارین دیگه چیزی مهم نیست!
من یکی از آرزوهام این بود که با بچم عروسی یا 9 ماه باردار باشم شب عروسی اما متاسفانه درآمد ماهیانه همسر من 0 هست(بیکارن) اگه حداقل در آمد رو داشتن من حتما باردار میشدم
خانم غصه نخورین
اونمرد حلال شما بوده مردم با غیر حلال هزار بار حامله میشن ککشونم نمیگذره شما ببا همسرت غصه میخوری؟
بیخیال بابا
یا عروسی رو بندازین جلو و جهاز خیلی خیلی خیلی مختصر تهیه کنین
و یا اصلا جشن نگیرین چه اشکالی داره؟
بعد با بچه برین لباس عروسی بپوشین و عکس بندازین
واییی چه حالی میده!
من باا ینکه پدرم اوضاع مالشون خیلی خوبه و پدر شوهر نامردمم اوضاش خیلی خوبه (منظورم اینه بابت عروسی بزرگ مشکلی نداریم) احتمالا نمیخوام عروسی بگیرم چون عقدم طولانی (1سال و شش ماه)شده احتمالا تا همسرم کار گیر آورد بی عروسی برم سر خونه زندگیم!!
بیخیال دختر
برو شاادی کنن!!
کا من جای شما بودمم!!

ملکه خانه خود باشید دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 23:36 http://malakeh2014.blogfa.com/

سلام عزیزم خسته نباشی خدا قوتدرمورد دوستی که در دوران عقد بوده والان بارداره به نظرم الان دیگه شهر کوچک هم آگاهی مردم بالاست دیگه مثل قدیما که نیست بهتره بامادراشون هردوتا هم خانم وهم اقا در میان بزارند و زودتر عروسی بگیرند اخه نی نی چه گناهی کرده بهتره ازاین نعمتی که خدا بهشون داده خوشحال باشند چون دهن مردم رو نمیشه بست

بهناز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 01:51

صمیم جون تو یکى از پستهات خاطره اى در مورد محل قدیمیتون نوشته بودى همونجا که مجبور شده بودید به جاى یکى دوماه خیلى بیشتر بمونید(گاوه دنبالتون کرد)گفته بودى یادم بندازید خاطره ى قبرستان رو براتون بنویسم ولى دیگه زیاد خاطره ننوشتى.اگه وقت کردى برامون بنویس عسلى.مرسى.

چشم .

زینب یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 11:39

سلام صمیم جان یه راهنمایی میخواستم
من یک دختر دوسال و6ماهه دارم..طرف خانواده همسرم تک نوه هست البته خانواده همسرم وهمسرم خیلی خوبن ..ولی الان مدتی مادرشوهرم هرچند وقت میاد ودخترم یکی دوروزی میبره خونشون..به نظرت درسته یا نه؟واگه نه چطور برخورد کنم که ناراحت نشن؟؟چون همه از روی محبته..مادرم مخالفه این عمله وخیلی ته دلم خالی کرد..شما چی میگی؟

سلام عزیزم . دختر دو سال و نیمه ات واقعا میتونه دو روز یا بیشتر دور از تو باشه و بهانه نگیره ؟ اگه اینطوره بچه مستقلی بار اومده . من نمدونم تو در حالت عادی اجازه میدی دخترت رو مامان خودت ببره اینطوری خونش ؟ اگر اجازه میدی و اوکی هست برات خب اینم مثل اون . اما یک مساله مبهم: تو گفتی(و حس میکنی و مطمئنی) همسرت و خونواده اش خوبند پس دلیل مامانت برای شک و فکرهای منفی رو نمی فهمم .

فریده شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 13:42

سلام خوبی عزیزم یه سوال داشتم با اینکه درسات شروع شده رژیک و ورزشت رو چکار میکنی عزیزم ؟میشه توضیح بدی؟ممنون

این مدت کلاس نرفتم .وزنم هم بالا رفته مقداری . یک برنامه غذایی جدید رو دارم شروع میکنم . تازه ثبت نام کردم تو دوره اش .

عانشرلی با موهای صورمه ای شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 13:00

میخام بگم
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم صمیم
این هواااااااااااااااااااااااااااااااااا ماچ برای تو :*:*:*:*::*:*:*:*:*:*:*:*

صمیم جون ،بعنوان یک فرد ِ تازه از طوفان ِ امتحانات گذشته باید بگم که : اون آخیششششششششش اول پست ات رو با تمام استخوانهایم درک میکنم :)))
(دختر چهل کیلویی گوشت اش کجا بود که بگم با گوشت و استخون!! )

بابا چقدر کار کار کار ... یه خورده هم واسه ما پست هوا کن خب !

النازم جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 04:05

سلام به همگی
دوست عزیزم که تو دوره ی عق باردار شدی،اولین کاری که باید بکنی اینه که به همسرت اطلاع بدی و ازش همفکری بخواهی...نکنه خدای نکرده خودت دست به کار بشی و بلایی سر خودت یا اون موجود اهدا شده از طرف پروردگار بیاری...اصلا احساس گناه نداشته باش رابطه ی تو زیبا ترین رابطه ممکن بین انسانهاست و این مشکل از فرهنگ غلط ماست که ...
به همسرت اطلاع بده که یا عروسی رو زودتر برگزار کنن و یا خیلی شیک و مجلسی برید سفر بعدم برید سر خونه تون بدون مراسم و هزینه های اضافی...
انشااله که هرکاری میکنی به خیر و صلاحت باشه عزیزم
به خدا میسپارم ات!

صدف پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 17:17

سلام
به نظر من خیلی سخت میگیری
منم ارشد خوندم هفته دیگه هم دفاعمه
رشتم هم برقه..سرکار هم میرم..بچه کلاس اولی هم دارم..دانشگاهمم درپیت والکی نمره بده نیست...نمره هامم همه عالی....ولی باور کن توی دو سال به اندازه یک ترم تو از درس اینقدر نگفتم که سخته واینا
تازه همزمان مقاله هم میدادم باشگاه هم میرفتم

خوش باشی


باریکلا دختر .

مهرگان پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 16:24

خوب توی شهرستان معمولا بعد از عروسی بلافاصله بچه دار میشن / حالا عقد کردند و رسمی بوده / چرا ابروشون بره ؟ توی مناطق کوچیک که این خیلی مرسوم تر هست که عروس و داماد پیش هم باشند .... ولی هر کاری مثل سقط بی منطقی ترین کاری هست که انجام میدن / شاید بشه عروسی رو جلوتر انداخت.... تا سه یا چهار ماهگی که شکم نشان نمیده / بعدشم شما هر وقت بارداری بشی حرف هست .... به شهر وروستا هم کاری نداره

آذر پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 13:24

سلام
در یکی از سخنرانی های دکتر فرهنگ شنیدم که میگفت در چنین موردی که بارداری در دوران نامزدی اتفاق می افته بهتره با همسرش توافق کنن که هرچه سریعتر عروسی بگیرن و یا بهتر اینه که بگن عروسی نمیگیریم میریم مسافرت و هرچه زودتر بره خونه ی خودش.

عاشق کوهستان پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 13:18 http://mountain.persianblog.ir

زنده باشید

رادمهر پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 01:20

من تازه با وبلاگ اشنا شدم وازخوندنش کلی شاد شدم .
همیشه شاد و سلامت باشید.

نازنین پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 00:11 http://www.zananegieman.persianblog.ir

سلام دوستم .خدارو شکر با هم امتحاناتمون تموم شد .واقعا دوران سختی بود و لی منو شما میتونیم .البته در این بین یه فوتی هم دادیم که داغون شدیم .( قتل اتفاق افتاده ) الان در سوگ اون عزیزیم .امتحاناتم رو از همون اول خراب کردم .اما الان دیگه سپردمش بخدا.

آخ .خدا صبرتون بده

داروگ چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 19:40

سلام صمیم جون
میدونم که وبلاگت خواننده های زیادی داره و حتما خودتم دوستای زیادی داری
یه خواهشی ازت داشتم
روز جمعه 4 بهمن ساعت 11 صبح در محل در شمالی پارک پردیسان مادرای نگران برای سلامتی بچه هاشون در اعتراض به آلودگی هوا جمع میشن. این اعتراض اصلا سیاسی نیست
اگه ممکنه این مطلبو تو وبلاگت و هرجای دیگه که خواستی اطلاع رسانی کن
این آدرس تاپیک این مادرها تو نی نی سایته
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?pageNumber=67&threadID=696437
و اینم صفحه فیس بوکشون
https://www.facebook.com/tehranbluechildren
لطفا دریغ نکن
نفس بچه های تهران بند آمد

به رنگ چادرم چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 16:27 http://ze-mim.persianblog.ir/

سلام جانم
به وبلاگ حکیم بانو یه سری بزن. برای دوست جان میتونن بهتون کمک کنن
http://luminouse46.blogfa.com/

لطفا در جهت سقط نباشه که من راضی به کمک برای این کار نیستم .

ترنم چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 11:30

اگه زودتر امکان ازدواج کردن شون باشه خیلی خوبه ...
اونوقت دیگه کسی نمیتونه چیزی بهشون بگه ...

ماریا - کرمانشاه چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 10:58

سلام جیگرم خوبی . خدا قوت گلم . انشالا همیشه موفق باشی و سربلند . راستی دلم برات تنگ شده بود عزیزم.

دختر شیرازی چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 10:39 http://dokhtarshirazi.ir

سلااااااااااااااااااااااااااااام و صد سلام به صمیم خوشگل،مهربون، با صفا نمککککک شیرین( حال کردی چه آرایه ای به کار بردم؟؟!! اسمش چرا یادم نمیاد؟؟ همین که دو تا چیز متضاد رو میگفتیم.مثلا ارتفاع پست!! فک کنم آرایه ی تضاد بود نمیدونم شایدم یه اسم باکلاس دیگه داشت!)
خلاصه سلاااااااااااااااااااااام بر تو صمیم

زودی بیا از خودت و این پسرک قلمبه ی شیطون بنویس!
انقققققدم نگو مسواک بزنه بچه دندوناش کنده شد خب!!

آرایه ات تو حلقومم!!!

خسته نباشی عززم از امتحانات.راجع به اون خانوم که براش مشکل پیش اومده چون خودم ۳ ماه بعد ازدواجم البته حامله شدم و چون قصد ایران موندن نداشتیم نمیخواستم باردار شم.البته ۲ هفته بود.از یک اقائی قرص و امپول خرید .پیش متخصص هم رفتم .گفت ممکنه با قرص و امپول نیوفته و همین هم شد من ۲ سری این امپول ها رو زدم تا افتاد با درد بسیاررررررررررررررررررررررر وحشتناک .یعنی اگر میدونستم انقدر درد داره اینکا ر رو نمیکرد محالا اگر خانومه راهنمائی میخواد من شماره مو میزارم که راهنمائیشون کنم کامل

سلطان بانو چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 08:47 http://think4all.blogfa.com

سلام شما خبری از ملودی (اتفاق های روزانه) ندارین؟

نه.

مینا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 07:53

به اون خانم: سعی کنین زود یه عروسی ساده بگیرید و برید سر خونتون، به جای جشن عقد مراسم عروسی بگیرید. خدا را هیچ وقت فراموش نکن

بهناز چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 02:18

سلام صمیم جون جووون جوووونى عاشقتم
حدوداً ٢ماهه که با وبلاگ عالیت آشنا شدم تقریباً هر شب میخونمت ولى هنوز تیر ٩١ هستم،نمیدونى چه تاثیر فوق العاده اى روى من گذاشتى و چقدر ازت انرژى مثبت میگیرم.کاشکى این دوستى از جنس مجازى نبود...
تو این مدت حسابى از دست شیطنت هات و خاطرات شیرین بچگیت خندیدم و گاهى هم حسابى اشک ریختم،میخوام بهت بگم تو فوق العاده اى صمیم دوست داشتنى.

مریم سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 19:41

سلام صمیم جان. من از خواننده های خاموش وبلاگتم.
امشب که نگرانی این دوستمون رو توی وبلاگت دیدم فقط یه راه به ذهنم رسید. اونم اینکه یه زودتر به یه بهانه مثلا جور شدن خونه اجاره ای یا مثلا نگران کننده بودن حال عزیزی توی فامیل (با هماهنگی با اون عزیز) مراسم رو زودتر بندازن و بعدم خبر حامله شدن زود عروس خانم رو اعلام کنن... البته مسلما حرف پیش میاد ولی شاید یکم جلوی این حرفا گرفته بشه.
در آخرم باید بگم به نظر من این دوست خوبمون فقط باید به این فکر کنه که کار خلاف شرعی انجام نداده و به خدا توکل کنه. ایشالا که خدا خودش مساله رو براش ساده تر از اونی که فکر میکنه حل کنه.

لادن سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 19:15

سلام.فقط به این خانوم میگم بچه ات رو سقط نکن سقط نکن سقط نکن
هیچکس جز خدا مهم نیست . خلاف شرع که نکردی به هیچ کس هم مربوط نیست فقط به خدا مربوطه و بس . فقط از خدا باید ترسید و بس ، نه از حرف مردم.
سقط نکن عزیزم که بعدا بد پشیمون میشی .
انشاالله خدا خودش کمکت کنه.
یا حق

s سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 19:06

سلام صمیم جون من از خواننده های وبلاگتون هستم میهواستم لطف کنید و جواب این سوالم رو بدید .من قبلا تو نوشته هاتون یه جا خوندم که شما یه بار رفتید واسه هیپنوتیزم.من مادرم بیماری وسواس داره (من میگم وسواس ولی شما نمیدونید چقدر بده در حده اینکه یه آدم واسه یه حموم 6تا شامپو استفاده کنه:((( و بقیه هم دستوراشو باید اجراکنن و...)
آیا هیپنوتیزم واقعا درسته جواب میده رو بیماریا و...
البته میدونم مشکل شما واسه این مورد نبوده اما دعاتون میکنم اگه راهنمایی کنید ممنون

اره یک جلسه مشاوره هم پیشش رفتم ولی یارو قلابی از آب در اومد( هنوزم داره تو روز روشن کار میکنه ها تو مطبش!!) و مطمئنم قصد کلاه برداری داشت که من منصرف شدم و اصلا کلاس رو نرفتم .

فاطمه سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 17:48

مینا سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 16:02 http://kimiaOkhak.blogfa.com

عزیزم دلمون برات تنگ شده بود خوشحالم که امتحانات رو با موفقیت گذروندی .

.روژینا سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 15:19

سلام صمیم جان مبارک باشه موفقیتهات و تبریک میگم
به اون دوست که حامله شده بگید یه قرص میخوره بچه سقط میشه آّبروریزی هم نمیشه اون کار غیر قانونی نکرده که

سمانه مترجم تهرون سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 15:10

خسته نباشی

رعنا سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 14:29

سلام صمیم جان

احتمالا اسم من باید یادتون باشه ... اکثر خاموشم اینجا ولی خواننده خیلی خیلی قدیمی ام ..

دارم میام شهر شما پابوس امام رضا ...

میشه خواهش کنم برام دعا کنین؟

به مشکل بدی خوردم ... دوست سی ساله خانوادگی سر یه قرارداد 600 هزارتومنی نرم افزار، ازم شکایت کرده .. پولشو هم بهش پس دادیم و قبول نکرده ...
خیلی آدمای با نفوذی ان .. کارشناس رو خریدن ... کارشناس تو گزارشش نوشت برنامه 90 درصد درست کار میکنه و اشکالهای جزئی رو باید برطرف کنن، بعد اضافه کرد باید یک سال دیگه ما بریم اونجا و رایگان پشتیبانی کنیم.
علاوه برای اینکه سورس برنامه رو هم رایگان ازمون میخوان ...
بخوایم اعتراض هم کنیم، اینبار باید سه تا کارشناس کار رو بررسی کنن و چون ما اعتراض کردیم، میشه 750 هزارتومن پول کارشناس ... تازه معلوم نیست اونا رو هم نخرن و بازم حکم به نفع خودشون ندن ...

دارم می میرم صمیم ...
مامان و بابا غصه دار ... خودم بدتر ...
امروز داریم میریم پیش یه وکیل دیگه که ببینیم چکار میتونه بکنه ...
کارشناسه تازه دیروز که باهاش تماس گرفتم چرا همچین چیزی نوشتین و این اصلا تو قرارداد ما نبوده، با کلی داد و بیداد برگشته گفته من بهت میگم، باید بری وظیفته!
بعدم میگه اشکالات برنامه رو لیست کن برام فکس کن! می گم چه اشکالی ؟ برنامه که دیگه اشکالی نداره، بازم یه عالمه تهدید کرده. بهش میگم خب این اشکالها رو بفرستم چی میشه؟ چه مرحله ای از کاره. برگشته میگه کاری که بهت میگم رو انجام بده!
با مشورت با یه وکیل متوجه شدم اینا چون دستشون خالی از هر چیزیه، میخوان ازم آتو بگیرن ..
بماند از اینکه چقدر منو ترسوندن که 200-300 میلیون ضرر کردن ..
آخه صمیم جان مگه یه آتلیه عکاسی چقدر در سال کار میکنه که 300 میلیون فقط ضررش شده. میگه قراردادهایی که تو نرم افزاری که ما براشون طراحی کردیم حذف شدن و ما ضرر کردیم..

دارن ظلم میکنن ...
6 ماه درگیریم .. خسته شدم ...

دعام کنین...
دلم داره می ترکه ..

یونا رو ببوسین ..

خدا نگهدارتون باشه

سلام رعنا جان.
درگیر نشو و به خدا بسپار . با وکیل خوب مشورت کن تا کاری از سر ناآگاهی نکنی و به ضررت تموم شه .. انشالله به خیر میگذره عزیزم .

matin سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 09:50

samim joon khanumi ke hamelast begu ba man tamas begire , merc

لطفا در جهت سقط یا کمک به اون نباشه .. من دوست ندارم در این رابطه قدمی بردارم ..

ساغر سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 06:47 http://shahreaftabi.blogfa.com

سلام صمیم جانم
خوبی خانومی؟من واسه بار دوم هست که از خاموش بودن درمیام
راستش تو خانواده ی ما هم با اینکه تو شهری مثل تهران زندگی میکنیم این یک تابو هست که نباید شکسته بشه
یعنی بارداری قبل از جشن عروسی نباید وجود داشته باشه
ببخشید که میخوام بی پرده و رک صحبت کنم
اون بچه حلال زاده هست و در زمان محرمیت پدر و مادرش به وجود آمده
حتی اگر حلال زاده هم نبود نباید کسی فکر کشتن و سقط به ذهنش برسه اصلا
تنها کاری که ما در این موارد انجام میدیم دختر به مادرش و همسرش میگه و یه عروسی میگیرن اونم طی یکی دو هفته بعد از فهمیدن جریان بارداری؛حالا بستگی به شرایط مالی خانواده ها داره که مجلل باشه یا مختصر
اما این اتفاق باید قبل از برآمده شدن شکم عروس خانوم بیفته
یعنی قبل از تموم شدن سه ماهگی بارداری
بعدش هم کسی نمیاد بپرسه بچه هفت ماهه به دنیا اومده یا نه ماهه
به خوبی و خوشی هم آبروشون جمع میشه هم اون خانوم کوچولو یا آقا کوچولوی ناز میشن برکت اولیه ی زندگی پدر و مادرش
به نظر من عقلانی ترین روش جلو انداختن مراسم عروسی هست
چون اون بچه اول پناهش خداست و دومین پناهش مادرش
یکی از معصومین میفرمایند بترسید از ظلم کردن به کسی که پناهی جز خدا نداره
و بچه ی ناخواسته هم که مادرو پدرش انتظارش را نداشتن پناهی جز پروردگار مهربون نداره
با کمی مهربونی همه چیز حل میشه
ببخشید که طولانی شد کامنتم و سرتون را دردآوردم
درپناه خدای یکتا :)

آزیتا دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 23:41

سلام عزیزم خیلی بهت تبریک می گم بابت پشتکارت درمورد اون خانم هم شوهرش پشتیبانش باشه وبچه رو نگه داره بالاخره شوهرشه مراسم نگرفتند .به نطر من ممکنه اول ناراحت بشند خانواده ها ولی بعد از چند روز کنار میان می تونن زودتر عروسی بگیرند.

فافا دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 17:32

خسته نباشی
اخی چه بد خوب با توجه به حساس بودن قضیه تو یه شهر کوچیک...تنها راه سقط کردن

امیدوارم تصمیم درستی بگیره . تنها راه شاید این نباشه فافا

نجمه دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 16:50

دوست منم تو دوران عقدشون حامله شد ولی به هیشکی نگفتن و عروسیشون رو جلو انداختن به نظر من به یه بهونه ای عروسیشون رو جلو بندازن و اصلا به فکر سقط نباشن

لیلی88 دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 16:19

عزیزی که گفتی باردار شدی
به نظر من اصلا ناراحت نبااااش کاریه که شده
خداروشکر کن و به حکمت خدا ایمان داشته باش
خیلی ها چند سال هم تلاش میکنن و اما باردار نمیشن
حتما حکمتی داشته این کااااار
توکلت به خدا باشه و اروم باش

لیلی88 دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 15:59

اخه این دوستمون چه فکری کرده که در دوران نامزدی بار دار شده
ولی دختر عموی من هم در دوران نامزدی حامله شد و به پدر و مادرش گفت که ما نمیدونستیم و یکهوویی این اتفاق افتاد،فامیل هامون خیلی بد میدونن که دختر در نامزدی حامله بشه
خلاصه مادرش حمایت کردش،عروسی نگرفتن رفتن مشهد بعدم بی سرو صدا زندگیشونو شروع کردن،الان گل پسرش ٤ سالشه و همه تقریبا اون قضیه یادشون رفته بعدش هم از شوهرش بوده دیگه اون بچه ،،کاری بوده که نباید میشده ، حالا شده دیگه کاری نمیشه کرد پس گناااااه کبیره که نبوده
یا میتونه سریعتر عروسی بگیره تا وقتی شکمش در نیومده که مردم فکر کنن شب غروسی باردار شده اینجوری بهتره
عزیزم خوشحالم که امتحاناتو خوووب دادی
سلام من رو به عشقم امام رضا برسوون

دلژین دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 13:21 http://nafaas-bekesh.persianblog.ir/

ببین صمیم جان در مورد اون مورد دوم بهت میگم قضیه بارداری. اول اینکه واقعا میدونم چقدر سخت و بده چون بهترین دوستم این اتفاق واسش افتاد همین چند وقت اخیر که نمیشد نگه ش داشت و از طریق دختر خاله نامزدش با یه دکرتی اشنا شد که اون دکتر بهش قرص داد. میتونم اسم قرص رو بپرسم (الان هر چی فکر میکنم یادم نمیاد واقعا) ولی در لحظه یاد دوستم افتادم که اونم ناراحت بود نگران بود و من و نامزدش بیشتر. و نمیشد به کسی بگیم که چه دردی داریم ولی خوب خدارو شکر گذشت حتی به مرحله تشکیل جنین هم نرسیده بود فقط ساک جنینی تشکیل شده بود که دکتر گفت احتمال پوچ بودن هست ولی خوب ریسک نکردیم از قرصه استفاده کرد.
قرصه قبلن کامل عوارضش رو خوندم رو هر کسی ممکنه متفاوت باشه رو دوست من درد خیلی زیاد بود. خیلی زیاد. و خونریزی بیش از حد. اما خوب میشه این راه حل رو توصیه کرد بهش. اگه نظرم رو عمومی میذاری و بعدا به خودت گفت که قرصه رو بگم بهم بگو اسم قرص رو بهت میگم باید بپسرم از دوستم

من شخصا چنین توصیه ای نمی کنم باید با پزشک مشورت کنه و بسته به اعتقادات خودش و همسرس و اخلاقیات و بعد هم شرایط بدنیش تصمیم بگیره .

آرزو دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 12:47

صمیم عزیزم بهت تبریک می گم به خاطر پایان امتحاناتت . ترم اول خیلی سخته ولی دو ترم بعدش راحت تره . ترم چهارم هم که به امید خدا می ری برای پایان نامه . ایشاالله
به اون خانمی که تو دوران عقد باردار شده فقط می تونم این راه رو پیشنهاد بدم که بدون جشن و ... از خونوده هاشون درخواست کنن که سریع برن سر خونه زندگیشون و آقای داماد باید یه بهونه برای این شروع زندگی یهویی به خونواده ها بده و اونا رو قانع کنه . در هر صورت این نی نی باید بمونه و کار خلافی هم از نظر دین و شرع نکردن .

فرشته دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 12:14 http://dosttansalam.persianblog.ir/

تو رو خدا دلت میاد یه همچین حرفی بزنی منم تو دوران عقد حامله شدم
اصلن نه کار خلاف شرع کردی نه خلاف قانون فقط خلاف عرفه که این مسخره بازی ها باید از یه جایی شکسته بشه تو توی شهرتون شروع کن
مطمئن باش اگه تو بچه ات رو از بین ببری تا آخر عمر عذاب میکشی
یه سر برو وبلاگ من عکس بچه ی منو ببین واقعن حیف این بچه ی دست گل نبود که همه گفتن بنداز
الان خیلی هم خوشحالم که بچم رو نگه داشتم به حرفهایی یه مشت آدم عقب افتاده اهمیتی ندادم
تو فقط زودتر قبل از اینکه خانواده ات بفهمن سریع جهیزیه جور کن برو سر خونه زندگیت بچه ی گلت رو هم از بین نبر گناه داره بخدا

بیتا دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 12:06 http://www.ifutouchme.persianblog.ir

صمیم جان اول ازهمه خودت خسته نباشی وخداروشکر که باموفقیت به پایان امتحانات رسیدی
درمورد این خانوم باید بگم من بشدت مخالف بچه دار شدن تا سه سال اول ازدواج هستم بنابراین بدور از مسایل شرعی ومذهبی(که بجای خودش هم محترمه اما فعلا بحث برسر اینده دونفرواین بچه است)میگم باید سقط کنه ولی خوب وقتی نمیدونیم ایشون کجاست ویا مثلا دسترسیش به مثلا تهران چقدر اسون ویا سخته نمیتونیم کاری یکنیم
اینکه این هدیه خداست وحتما صلاح بوده وسقطش قتل نفسه وازین حرفا رو من قبول ندارم اگه زوجین هنوز نسبت به هم شناخت ندارن هنوز حتی آموزش صحیح ندیدن که در دوران عقد اونهم با این سختگیریها که در خانواده وشهرشون هست جلوگیری از بارداری ناخواسته رو بلد نیستن معناش اینه که هنوز برای تربیت بچه ونگهداریش هم آمادگی ندارن

سوری دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 11:41

سلام..البته که بعضی از جاها این مساله میتونه خیلی سنگین باشه و این دوستمون حق دارن که نگران بشن.ولی حالا اتفاقیه که افتاده و بهتره که به فال نیک بگیره.دوست خوبم.شما گفته بودید که بهار جشن عقدتونه.خب با هماهنگی همسرت به خانواده ها اعلام کنین که همین به عنوان جشن عروسیتون باشه.و اگه شرایطشو داشتین برید سر خونه و زندگیتون و اگه نه مدتی صبر کنید تا شرایط جور بشه.انشاالله که خیره این اتفاق.غم به دلت راه نده.تا بهار هم چیزی نمونده.برات آرزوی بهترین هارو میکنم.

حمیده دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 10:42

سلام عزیزم خسته نباشی
درباره اون دوستی که باردار شده اینو بگم که دور و برم زیادن آدمایی که بچه می خوان و هر کاری می کنن نمیشه سنشون رفته بالا یعنی 35 سال و با خرج های میلیونی که دارن می کنن هنوز نتیجه نگرفتن
می دونم که خیلی سخته خواهر خودم دوران عقد همین موضوع براش پیش اومد حدود 20 سال پیش که اون موقع شهر کوچیک و بزرگ نداشت و همه جا خیلی بد بود اما صبر کرد و همه اون حرفها و کارها رو تحمل کرد براش مراسم نگرفتن چقدر سرکوفت زدن که برای پسرمون دختر خونه می گیریم و از این حرفای خاله زنک
به نظر من بچه یه هدیه از طرف خداست که خدای مهربون خواسته اینو الان بهت بده پس حتما یه صلاحی توش هست.
ضمن اینکه بعضی وقتا جواب مثبته ولی به علتی غیر از بارداری هورمونت رفته بالا حتما سونو برو که دقیق باشه.
موقعیت سختیه ان شاله که به خیر بگذره

مهگل دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 10:32

سلام صمیم جان
منم خسته نباشید بهت میگم بخاطر تموم شدن امتحاناتت چون منم خودم کشیدم که امتحان دادن و متاهلی چه صبر ایوبی میخواد تا همین دیروز امتحان داشتم ولی بالاخره تموم شد چه خوب چه بد... یاد حرفت افتادم که گفتی: آخرش یه چیزی میشه دیگه.
وووو بخاطر خانومی که تو دوران عقد باردار شده : واقعا سخته و نیاز به راهنمایی درست و آبرومندانه داره- فکرشو که میکنم تنم میلرزه آره تو یه شهر کوچیک که همه همو میشناسند واقعا سخته- اگه ایشون تازه باردار شدن (نگفتن چ ماهه باردارشدن) خب تا عید حتما عروسی بگیرن بعد از عروسی بگن که باردار هستند و شب زفاف رعایت نکردن و باردار شدن دیگه.... زیاد کسی نمیفهمه درسته دروغه ولی مصلحتیه برای حفظ آبروست... ولی اگه ما اول دوران عقدشه که واویلاست و نمیشه جمعش کرد اسلام یه دستوراتی داده که اگرفراتر از آن پا نهاد باعث خساراتی برای خود شخص- نمیخوام سرزنش کنم ولی احتیاط شرط اول عقله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد