من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

داشته های من

 

یه تعدادی از  نظرات  رو نشون نمیده  نمیدونم چرا .. دارم بر میگردونم ..  نگران نشید لطفا .  

دیروز  داشتم با خودم فکر  میکردم من جزء اون دسته زن هایی  هستم که به شوهرشون شهامت میدن برای  جلو رفتن یا  از پشت محکم میگیرنش و نمیذارن بره جلو ..من بهش باور  و  اعتماد میدم یا تصویری  که جلوی روش میذارم یک مرد بی کفایت و غیر مسول هست ؟فکر  میکردم  وقتی  به روزهای  سختی که گذرا هستند میرسم باید  از  موضع  خودم کوتاه نیام و  همون طوری که دلخواهم و در شانم  هست خرج کنم  یا خودم رو به اندازه موجودی  فعلی  همسرم ( نه توان بالقوه اش )  محدود کنم و آستین هام رو بزنم بالا و  خودم وارد گود بشم ؟  یا اصلا نه ..بهتره بیزینس  شخصی  خودم رو داشته باشم بدور از  نگرانی برای  داشتن یا نداشتن کسی دیگه ؟حالا چرا این فکرا رو اون موقع کردم :خب  واقعیت این بود که موجودی  گوشت خونه ما به این ترتیب بود : گوشت چرخ کرده  تموم شده بود ..گوشت خورشتی  نداشتیم ...مرغ یکی دو بسته  کم حجم مونده بود ... یک بسته سینه مرغ ریز شده بود  و  ..همین دیگه . خدا بده برکت. وقتی  چک میکردم  با خودم گفتم حتما غصه  میخورم .ولی  نه  در  کمال تعجب  اتفاقی نیفتاد . من بلند شدم از سر فریزری که با هزار  چیز  دیگه پر شده بود ..خدا رو شکر بادمجون سرخ کرده  داشتم .. سبزی  سرخ کرده و  کوکویی و آشی  داشتم ( در  حد  متوسط) .کلی سیر سرخ کرده مامان برام درست کرده بود .. و از یان دست چیزها . خب  من تو  هفته قبل دو بار به همسری  اعلام کردم گوشت لازم داریم . اتفاقی  نیافتاده بود . مسلما گوش هاش  مشکل شنوایی  نداشتند  .اوکی  پس باید  خودم یک راه حل پیدا کنم . دیروز  کلاس  داشتم  ساعت شش . شروع کردم .ساعت سه و نیم  یعنی  نیم ساعت بعد از رسیدنم  کوکو سبزی  تازه با  زرشک تازه  و دورچین گوجه خیار شور و  ماست وخیار برای  ناهار آماده بود  با نون سنگگ تازه ... بعد  مرغ های  مهربون رو گذاشتم بپزن با ادویه و  سبزیجات  برای  الویه ..برنج هم نم کردم . یعنی  مقدمات  شام شب . بیشتر که فکر  کردم دیدم چه جالب .من میتونم با کالباس  های  تازه و  خوشمزه  الویه درست کنم  و مرغ ها رو مزه دار کنم و باهاش  ته چین درست کنم..اومم ..فکر  خوبی بود . سیب زمینی  و  تخم مرغ  هارو پختم ... سس و ماست  و ادیوه رو  با مخلوط  خیار شور و  کالباس  مزه دار کردم  و گذاشتم یخچال . نیم ساعت بعد  هم رفتم کلاس و  شب برگشتم . ساعت  دقیقا  8 و نیم بود  الویه ردیف شد  چون فقط  رنده کردن مواد مونده بود و  نمک و اینا ..و مرغ های  ظاهرا  ناچیز و  به درد نخور   شدند  مواد  لابلای یک ته چین مرغ خوشمزه ..با زرشک و  زعفرون و  کمی  کره و  این چیزها . یعنی  من دیروز با همین مواد  موجود هم ناهار  داشتم .هم شام خوب  که پسرک و همسری  کلی  تعریف کردند ..هم ناهار فردا  و همه هم  به اندازه و  در  حد مقبول  ذائقه همسری ...  

 

خوشحال بودم  نه برای  اینکه ادای  زن های قانع رو در آورده بودم .. البته اون هم  خودش  هنری  هست ..چون روی  داشته هام زوم کرده بودم نه  نداشته هام ... میتونستم به خیلی  غذاها فکر  کنم که  میشد درست کرد و چون موادش رو نداشتم نمیتونستم درست کنم ..اما این کار رو نکردم ..با همین چیزهایی دم دست  بدون اینکه همسری بفهمه اوضاع یک ذره بیریخته!!!!  خیلی  معمولی و مثل همیشه و  انگار  همین الان اراده کنم هر  چیزی رو میتونم از  تو یخچالم در بیارم رفتار  کردم .. این تصور  باعث نشد یخچال من پر  تر بشه ..اما فکرم رو به کار  انداخت ..   

 برام جالب بود ..من د ر چند روز قبل یک جورایی  ، تغییر کرده بودم ... ذهنم داشت میرفت طرف یک چیزهای  جدید در زندگیم ..دست از  غر  زدن برداشته بودم و  به راه حل فکر  میکردم .گفتم راه حل یاد  یک چیزی  افتادم .   یکی از  آشناهام با استرس و  ناراحتی زیاد  برام تعریف کرد بلاخره کارش با دوست پسرش  به جاهای باریک و  رابطه ای  دور  از  کنترل در  منزل  ایشون کشیده شده  سریع فکر کردم الان باید  چکار  کنه؟ نمی شد  سرزنشش  کرد ..نمی شد  گفت  تو دیگه سقوط  کردی ..باید بهش  امید  میدادم که خودش رو بکشونه از رابطه بیرون .. .. دوست پسر  داشتن شاید  عادی باشه و  رابطه های  بعدیش ..ولی  وقتی  آدم دو تا بچه داره و شوهری که اون موقع خونه نبوده  و  کسی که نقش  قرص مسکن روبرای دردهای این  آدم ایفا میکنه قضیه فرق  میکنه .. حس  عذاب  وجدان شدیدی  داشت ..بهش  گفتم باید  کات کنه با طرف .. چون دیگه وارد مرحله ای شده که نمیتونه کنترلش  کنه . نیازهاش رو ..تا الان یک جوری  باهاشون کنار  می اومد .اون داشت محبت های  ندیده و حر فهای  نشنیده رو در  جای دیگه جستجو میکرد و خب  یک نفر بود که ادعا یمیکرد براش  جون میده ...مشکل اساسی  این زن و شوهر  با چیزی در  حد  طلاق یا اصلاح رفتارهاشون از    کودکی تا  بزرگسالی فقط  درست میشد .من بارها و بارها  دیده بودم هر کدوم شمشیر رو از رو بستند  برای هم .. اینا مهم نبود ..دیشب  تمام مدت فکرم مشغول بود چکار  کنم براش و  یکدفعه اون  چراغ روشن شد ..رهاش کن .. تو مسوول دیگران نیستی ..اون آدم این اتفاق رو برات تعریف کرد تا وجدان خودش و سنگینی قضیه رو حل  کنه  و این سنگینی رو انداخت روی شونه ی  تو ... مراقب خودت باش  صمیم ..وقتی بهم گفت اصلا امکان نداره  با این آدم کات کنه و  اونقدر هم جسارت و جرات نداشت که با همسرش زندگی رو تموم کنند  و  انقدر هم توانایی  و شجاعت نداشت که خودش رو و باورهاش رو عوض کنه و  دنبال یک چیز درونی بگرده برای  این زخم ها  ..خب  من جز اینکه لطفا برای  کس دیگه ای  تعریف  نکن و هر چند  اشتباه بزرگی بوده ( از  نظر  ارزش های  اخلاقی  حداقل  نه قوانین حقوقی) باز هم  به ستار العیوب بودن خدا اعتماد  داشته باش و  خودت رو در  شرایط  تکرارش قرار  نده و درکت میکنم ..برات سخت بوده اون لحظه و بعدش ..و  لطفا به خودت  حرف بد نگو و  خودت رو خورد  نکن ولی اسباب بازی  یک بچه ی  کوچولو هم نشو  ...اکتفا کردم و  ذهنم رو ازاد کردم ...شاید شماها ندونید ولی من قبلا درگیر  سوال ها و مسایلی که باهام مطرح میشد میشدم..یک بار سنگین روی  دوشم بود ..الان یاد گرفتم بیشتر از  خود طرف  جوش نزنم ..بهش بگم به نظر من چکاری بهتره انجام بشه و بعد اجازه بدم خودش تصمیم بگیره ...دیروز   روز  خوبی بود ..فهمیدم  مرز بین پرواز  و سقوط  خیلی باریکه ..و  بیشتر از قبل فهمیدم هیچ چیز در  دنیا گارانتی  نیست که موندگار باشه جز صداقت ودرستکاری ..که یک  جایی بلاخره جواب  میده تو زندگی ادم .. به شرطی که چاشنی  اون درایت باشه و  موقعیت سنجی ..

 و متاسفانه این  اولین  موردی  نیست که این یک ی دو هفته اخیر  می شنوم .. رابطه ای که از  کنترل فرد خارج شده و طرف مونده و  چاله ی  پر  گل و لایی  که نه توان داره و میخواد  پاش رو بکشه بیرون از توش و نه میخواد بو و  آلودگیش رو کسی ببینه ..و اگر هم کسی  دید بگه چه باغچه ی  زیبایی ..به به ..چه گل های  معطری ... 

من برای  خودم و  همه آدم ها از  خدا توان و نیرویی رو  آرزو میکنم که محافظ ما باشه .با هر  اسمی که راحت تر هستیم  باهاش :چه اسمش  ایمان باشه ..چه اخلاق ..چه اصول فردی ..چه اصالت  خونوادگی..چه موقعیت سنجی ..چه کنترل نفس ..چه قدرت  نه گفتن ..چه عرف و قراردادهای اجتماعی ..هر چی که  هست فقط یک چیزی باشه ... یک رشته  ی  نگهدارنده ...فقط باشه .

نظرات 73 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 20:09 http://bahar71mahdi.persianblog.ir/

وبلاگ خوبی داری........موفق باشی عزیزم

مرسی.

ساناز غرغرو چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 11:14 http://1ghor2ghor.blogfa.com

صمیم تو یکی از معدود ادمهای وبلاگی هستی که دوستشون دارم!
با اینکه فکر می کنم خیلی با هم فرق کنیم اما واقعا پستهات دوست داشتنی هستند.. به خاطر خیلی چیزهایی که از شخصیتت توشون نشون داده میشه و تلاشت برای به اشتراک گذاشتن همه خوبی هات..
امیدوارم خوبی هات هر روز و هر روز بیشتر بشه.

برای تو هم ..مرسی از بودنت

رها@ دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 07:15

Be in migan ye kadbanooye nemoone ...asan hamin kookoo sabzi kheili ham khoshmazast...

ریحانه دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 02:12 http://nazaninssss.blogfa.com/

سلام عزیزم. خوشحالم که به داشته هات بیشتر از نداشته هات توجه کردی. راه درستیه. ما خانوما اغلب دنبال کمبودها مخصوصاً درون خودمون هستیم. و این باعث کم شدن اعتماد به نفسمون میشه. تجربه شما در مورد برخورد با مسائل و کارهای اشتباه دیگران باعث شد در زندگی و افکارتون تاثیر بدی نذاره. من یه بار که با مشکل یکی از دوستام مواجه شدم کلاً یک ماه حال روحیم بهم ریخت. در حالیکه بعد اون یک ماه به این پی بردم که دیگران فقط واسه این به ما میگن که خودشون آروم شن و وقتی شاد وخوشحالن دیگه سراغت نمیان. موفق باشی همیشه. تو دبستان خوندیم که خداوند با ریسمان الهی همیشه بنده هاشو کنار خودش محافظت میکنه. خدا نکنه این ریسمان پاره بشه دیگه هیشکی نمیتونه به ما کمک کنه.

مریم از سقف! دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 00:51

واااااااااااااااااای از بچه های که توی این دامن آلوده رشد میکنند
بد ترین بد های جامعه ی فردا ..خدایا رحم کن..
بچه ها پسرند یا دختر؟؟؟

دو تا پسر

طناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 00:50

سلام
صمیم جون باید به خانم گل درمورد پسردایی پنج سالشون بگم که این بازیهای کامپیوتری هم خیلی تاثیر داره تو خشن کردن بچه ها .مثلا پسر عموی دو سال و نیمه ی خودم که خیلی مهربون بود یه مدت خیلی خشن و عصبی شده بود .همه دنبال دلیلش میگشتیم که این بچه چرا اینقدر رفتاراش خشن شده بعد به مامانش گفتم نکنه بازی کامپیوتری میکنه .زن عموم گفت خودش نه ولی وقتی داداشاش بازی میکنن میبینه.خلاصه مامانش یه مدت نذاشت این بازیهارو نگاه کنه و دوباره این بچه رفتاراش عادی شد و دیگه عصبی نبود.
شاید دلیل این رفتارای پسر داییشون این بازیهای کامپیوتری خشن باشه

درسته . این هم میتونه باشه .

ساناز غرغرو یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 23:51 http://1ghor2ghor.blogfa.com

سلام دوست دوست داشتنی من :)
راستش صمیم جان خواستم چیزی ننویسم و کامنت نذارم ولی حس کردم که نمیشه!
چند نکته وجود داشت اول اینکه تو زن واقعا خوبی برای همسرت هستی و همینه که عاشقانه همو دوست دارین :) امیدوارم عشقتون تا ابد مستدام باشه.
دومش این بود که گفتی شاید دوست پسر داشتن و روابط بعدش عادی باشه!! نه عزیزم عادی نیست! گناه هیچوقت نباید عادی بشه و گفتن چنین جمله ای از جانب تو یعنی نوعی تایید گناه و نوعی شراکت در اون. هرگز نباید اجازه بدیم که یک گناه برامون عادی تلقی بشه و یا حتی بتونیم راحت در موردش صحبت کنیم! دوست نامحرم داشتن و هرگونه رابطه ای چه در حالت تجرد و چه تاهل گناه بزرگیه.
نکته سوم اینه که گناه دوستت واقعا یک فاجعه ست. من هرگز نمیتونم و به خودم اجازه نمیدم این گناه رو با چیزی به اسم عقده گشایی توجیه و یا حتی کمرنگ کنم. خیلی خوشحالم که به جای تو نبودم چون واقعا نمیدونم باید چه جوابی بهش می دادم فقط یاد یک آیه از قرآن افتادم:
وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً. وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا [سوره‌ی النساء، آیات 15- 16]
ترجمه: آنهائی از زنانتان که مرتکب فحشاء میشوند چهار گواه ازخودتان بر آنها بگیرید. پس اگر گواهی دادند [که عمل را به چشم دیده‌اند] ایشان (یعنی زنان مرتکب فحشاء) را درخانه نگاه دارید تا ایشان‌را مرگ برگیرد یا الله برایشان راهی ایجاد کند. و دوتنی که مرتکب آن میشوند آزارشان بدهید؛ ولی اگر توبه کردند و اصلاح شدند دست از آنها بدارید که الله توبه‌پذیر و مهربان است.
بیشتر منظورم قسمتیه که میگه آزارشان بدهید تا توبه کنند!
به نظرم گناه انقدر بزرگه که اصلا جای دلداری دادن نداره! باید کاری می کردی که احساس گناه کنه! نه اینکه در نهایت بگه که امکان نداره دست از اون ادم برداره!

این رو برای یک نفر دیگه هم گفتم . من اگر از اول بعد مذهبی و دینیش و حکم سنگسار و جرم زنا رو براش توضیح میدادم نه تنها اثر نداشت که باعث میشد به من هم نگه چکار میخواد بکنه . میدونی بهش گفتم که زن ها محبت دوست دارند ولی تو بازیچه ی این آدم شدی ..دو روز بعد باز بهم زنگ زد و گفت پسره دیگه سرد شده ..من هر چی میتونستم قبلش بهش گفتم سهل الوصول بودن تو باعث رم طرفت میشه .. خب بهش رسید خودش ..باید با خودم راهش بیارم نمیتونم حکم بدم و تموم ..حس گناه رو درش زیر پوستی ایجاد کردم .. ولی بهش نگفتم راه برگشت نداری .. یک جوری حرف زدم که الان همش خودش رو شماتت میکنه ..این خوبه ولی طرف نباید در این مرحله گیر کنه ...باید رد بشه و برسه به توبه .. به نظر شخص من هم این روابط و حتی یک صدم کمترش هم گناه هست ولی باید دست اونایی که گیر کردن رو گرفت ..این آدم این ملی جواب میده یکی دیگه یک طور دیگه .. بله م هم دقت می کنم جوری ننویسم که برداشت بشه من موافقم و برای من هم قبحش ریخته شده!! ..مرسی از صمیمیت و مهربونی دوستانه ات که نوشتی برام .

زهرا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 22:38 http://zahrasn.blog.ir

سلام
صمیم جان منم دقیقاً تو همچین موقعیتی بودم
چنین دوستی، که دیگه اسم دوست روش نمیذارم
هر وقت باهاش حتی برخورد در حد سلام هم داشتم مکدر میشدم
یه روز نشستم با خودم فکر کردم دیدم روحم داره از دست این آدم اذیت میشه
خوب اینهمه حدیث و آیه داریم برای انتخاب همنشین حالا من میشینم حرفهای یه نفر، تعریفهای یه نفرو از گناه کبیره اش گوش میدم که اون سبک بشه بعد هرکاری دوست داره دوباره بره بکنه!؟ من مگه سطل زباله ی او آدم هستم که ناراحتیهاش رو دور از جون رو من خالی کنه
ولش کردم، کاتش کردم، روحم و نجات دادم
نه اینکه خودم پاک باشم
ولی وقتی چنگ میزنه به آرامشم ولش میکنم
خوب کاری کردی :)
تکرار گناه آدم رو مکدر میکنه

مری یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 22:03

سلام صمیم جون
حدس می زنم داری پولدار می شی یا پولدار شدی. ای کلک یه جایزه بده به من
احساسم میگه مربوط به اون موردیه که دچار یه بحران مالی شده بودید
آها یه احساس دیگه هم میگه سرهنگ می خواد خونه رو بده به خودتون

گل یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 19:01

خیلی ممنون صمیم گل

مریم بانو یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 18:20

سلام صمیم جونم وای چقد من با خوندن مطالبت جون و انرژی میگیرم یعنی جگرم حال میاد الانم امدم یک چیزی بگم اوایل شهریور گفتم دوتا کار دارم تو اینماه که باید معجزه بشه انجام بشن حالا امدم بگم شد اقا جون شد معجزه میگم شد دوتا کارم به شکل معجزه اسایی انجام شد خدایا شکرت مرسی صمیم که با وبلاگت امیدوار میشدم و بیشتر تلاش میکردم مرسی خداجونم شکرت

نسیم م یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 16:46

نوشته هات همیشه بهم درس داده مخصوصا الان که تازه 6 ماه از زندگی مشترکم می گذره و میبینم که چقدر شرایط ما خانومها به هم شبیه!

خیلی عالیه عزیزم .واقعا؛ کدبانویی.غذا که همش به گوشت نیست .دیگه از این بهتر.برای دوستتون ارزو دارم که هر چه زودتر متوجه کار اشتباهش بشه و اینو بدونه که اگر ۵۰ سال در کنار شوهرش با دعوا زندگی کنه بهتر از یک ثانیه خیانت کردنه.چون نتیجه این بدتره و یا اینکه به قول شما جرات جدا شدن رو داشته باشه .خدا عاقبت همه ما رو به خیر کنه.

ستاره یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 10:30 http://www.13910613.blogfa.com

اره واقعا بهترین راه همون فراموش کردن باشه

گل یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 07:00

سلام صمیم جان. من یکی از خواننده ای بعضی وقتا خاموش و بعضی وقتا روشن هستم.توی یه موضوعی شدیدا نیازمند کمکت هستم. البته این قشیه در مورد پسر دایی 4-5 ساله من هست.این پسر دایی من حدودا یک سال هست بسیار علاقه مند کارهای خطرناک شده. بهتره اینجوری بگم که از یک و نیم سال قبل علاقه شدید به چاقو و شمشیر و چوب تو این بچه ایجاد شد. هرجا میرفت دنبال چیزهای نوک تیز یا خطرناک میگشت و بعد هم با اونها به اطافیانش نزدیک میشد و سعی در آزار اونها داشت. جدیدا ها خیلی حاد شده و معمولا هر کی خونشون میره سریع میره دستاشو میبنده و با شمشیر پلاستیکیش میزنه. یا مثلا میگه : من دست های تو رو ببندم بعد تو رو با چاقو خرد کنم. فک کنین یه بچه 5 ساله! البته یک برادر بزرگتر از خودش داره 18 ساله که بعضی وقتا با هم دعوا میکنن ولی جو خونه اینجوری نیست که بچه به این جور رفتارها ترغیب بشه. و واقعا ممنون میشم اگه کمکی بکنی و نظرت رو تو این زمینه بگی.

عزیزم این رفتار علت دارد .ممکنه د ر کودکی این رفتار تثبیت شده باشه یعنی یک خنددین ساده یا رفتار تشویق کننده باعث تثبیتش شده باشه لازم نیست خونواده چاقو کش باشن!! خودشون بلکه صرفا اظهار بامزه بودن این کارو کرده باشند و چند بار تکرار شده باشه یا با علاقه و چشم های گرد به فیلم های اینطوری نگاه کرده باشن ..یا حتی تقلید از فیم های خشن گذرا و تک و توک که در منزل دیده شده .. علت دوم که قوی تر به نظر میرسه نیاز این بچه به جلب توجه هست ...یک نیاز فطری و واقعی ..در این موقعیت باید به این رفتار بی توجهی بشه و وقتی حتی برای زمانی کوتاه این کار رو نکرد سریع توجه و آغوش و ابراز علاقه بهش بشه و اشاره ای به کار قبلیش نشه ..اگر خیلی خطرنام هست رفتارش باید چاقو و اینا رو ازش بگیرین و این کار در سکوت انجام بشه نه داد و فریاد ...ببین خیلی مهمه که بدونه بدون شمشیر و اینا هم دوست داشتنی و قابل دوست داشتن هست ..فکر کن با حرفای ترسناک و نگران کننده اش چشمای شماها یا اطرافیانش گرد شده و اون کیف میکنه با دین این عکس العمل ها ..حتی ممکنه یک خشم درونی د ر این بچه باشه که به طریقی دیگه نمیتونه ابرازش کنه .مثلا بچه جدیدی تازه به دنیا اومده تو خنه شون ..با بچه های دیگه مشکل داره تو ارتباط ... تحقیر شده .. والدین برچسب اه ضعیف و ترسوی بدبخت!! مثلا بهش گفته باشن ... تازه در قبال اون حرفا و تهدیدها و تیکه تیکه کردنا با چاقو خیلی عادی و معمولی باید بهش گفت اینا تو فیلم هاست و آدما تو زندگی شون به هم محبت میکنند ..ببین وقتی من به تو محبت میکنم چقدر خوشت میاد ..بعد بغلش کنه و بوسش کنه ..بی توجهی به رفتار بد و تشویق و توجه به رفتار مثبت و کلا توجه به بچه در زندگی ..به هر حال جدی بگیرند ..گاهی به بچه یاد ندادند به چه را هی احساساتش رو نشون بده ..و اون تنها راهی که به نظرش میرسه رو انتخاب میکنه . به نظرم با مشاور کودک حتما صحبت کنند ..من همین ها الان به ذهنم رسید .مرسی از لطفت .

خواننده وبلاگت شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:49

ما هم دو هفته است گوشت نداشتیم و همین روال برام تکرار شد و احساس خوبی بود غذاهای تازه تر گیاهی را تجربه کردیم....حس کدبانوگری...حتی به گیاهخواری هم فکر کردم....خوشم اومد

ولی در مورد اون آشناتون احتمالا خوشت نیاد ولی ما در گناه بقیه حتی با سکوتمون هم میتونیم شریک باشیم...امر به معرو ف و نهی از منکر مراتبی داره اگه تذکر فایده نداشت حرف نزدن یا به نحوی نشون دادن انزجار میتونه حداقل کار ما باشه برای آخرت خودمون تا تو کار اون شریک نباشیم.....عمل اون آشناتون زنا به حساب می آد...

خدای نکرده اون دنیا نبینیم که اعمالی پای ما نوشته شده که انجام ندادیم و فقط با سکوتمون مهر تایید بهشون زدیم....التماس دعا
منم دوستانی داشتم که مجردن و به بهانه ازدواج ارتباطهایی را تجربه میکنن و بعد آه و نالش برای من دوست میمونه منم به همون نتیجه شما رسید دکتر میثاق هم میگفت شعور از اشتباه نامکرر مشخص میشه و حماقت از اشتباههای مکرر.....پس ما مسول حماقت های اونا نیستیم.......خالق ما خودش راه درست هر کاری را مشخص کرده برامون مسیر روشنه .....من با تندی با اون کارشون برخورد کردم که دیگه گنداشون را برای من تعریف نکنن..التماس دعا شما ساکن بهشت هستین..

بله مصداق کامل زنا هست و من هم میدونم . منتها میدونی نمیشد در شروع صحبت هاش با این کلمه فراریش بدم و تاثیر پذیری کلامم رو کم کنم . اول ترغیبش کردم حرف بزنه با گفتن اینکه من قضاوتت نمیکنم و بگو ببینم چکار کردی تا یک فکری با هم بکنیم .بعد لابلای حرفام از حکم حقوقی این جرم ...از آسیب های بعدش ..از بعد عرف و اجتماع و اخلاق و خونواده براش توضیح دادم . باید اون بیشتر حرف میزد تا میفهمم داره دقیقا چکار میکنه ..اینطوری باشه دکترها هم باید به مریض لگد بزنند تا عفونت و گند بهشون نرسه .. من دکتر نیستم ولی در مقابل اون آدم حس مسوولیت داشتم ..چون دوستش دارم ... بله درست میگی ...من تاییدش هم نکردم خوشبختانه ولی بهش گفتم از خودش متنفر نشه و حس گناه و اینکه دیگه بی فایده هست و راه برگشتی نیست و ناامیدی رو هم در او تقویت نکردم ..

ایشون مجرد نیستند .. و این خیلی خطر ناک تر بود . باید متوجهش میکردم . رحمت و توجه خود خدا شامل همه زندگی ها انشالله ..

انشرلی شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:51 http://anne-gilbert.blogsky.com

راستی صمیم جان تویکی از کامنت های پست قبل در مورد دوره های جدید خانم گیس کلابتون صحبت شده بود.ودیدم شما گفتید که نظرتون نسبت بهش مساعد هست.میخواستم ببینم واقعا کاربردی هستند.راستش برای من هزینه کردن اون مقدار پول تو شرایط فعلیم یکمی سخته.میخوام اگه واقعا می ارزه شرکت کنم.شما که قبلا شرکت کردید تا چه حدد تایید می کنید

این چیزها رو با پول قیمت گذاری نکن عزیزم .. حتی اگر یک درس هم ازش بگیری هفتاد تومن و پنجاه تومن و اینا هزینه ای نیست ..و ارزشش رو داره ... بله من دوره رو دارم و به نظرم ملموس و قابل درک و آسون و انجام شدنی هست . موفق باشی عزیزم .

مهرسا مستقل شنبه 13 مهر 1392 ساعت 11:28 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

تو از اون دسته زنایی هستی که شوهرشون باید بذاره روی سر و حلوا حلوا کنه به شدت!!!

آرزو شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:17

صمیم جان مدیریت بحرانی عالی ای داری
کاش منم بتونم یاد بگیرم
در مورد اون آشناتون هم بهترین کارو کردی . همیشه بهترینی

مریم شنبه 13 مهر 1392 ساعت 09:31

چرااا نمی نویسیییییییی
دق کردم

مرضیه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 09:21

آرزوی زیبایی بود

مهگل شنبه 13 مهر 1392 ساعت 09:17

دقیقا مصداق همین بیت:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
صمیم جونم یه سوال داشتم لطفا راهنمایی کنید:
اگه یکی بارفتاراش حرصت بده چه رفتاری باهاش داری؟ یعنی طوری رفتار کنه که خودشو عقل کل بدونه. طوری رفتار کنه که به دید همه خوب بنظر بیاد اصلا در یک کلام خیییلی با سیاست باشه.
چه رفتاری دائمی با چنین فردی داشته باشم؟

لیلا جمعه 12 مهر 1392 ساعت 23:25 http://manoshoharim.blogfa.com

سلام.از امشب میخوام بخونمت.دوست داشتی پیشم بیا.اجازه هست لینکت کنم؟؟؟؟؟؟

رها جمعه 12 مهر 1392 ساعت 22:56

" یه چیزی باشه"...." یه رشته نگهدارنده"
صمیم جان این رشته هست اما دریدن اون الان روشنفکری قلمداد میشه چون هدف لذت طلبی بیشتره بدون هیچ مسئولیتی...
ولی تو قشنگ نوشتی خوبه ادم در کنار این همه داستان که از پرده دری میشنوه حرف ها و نجواهای کسایی که مثل تو هنوز دغدغه حفظ انسانیت رو دارن هم بخونه کمی ادمو اروم میکنه و به جامعه امیدوار
مرسیی

زهره جمعه 12 مهر 1392 ساعت 21:54

4سلام صمیم جون.
من تازه با وبلاگت آشنا شدم
خیلی با انرژی و مثبت اندیشی!
امیدوارم کلی چیزای خوب ازت یاد بگیرم.

دنا جمعه 12 مهر 1392 ساعت 20:44

صمیم جون این که آدم بتونه تو لحظه های بحران به جای اه و ناله کردن و انرژی هدر دادن به فکر چاره باشه به نظر من خیلی اراده میخواد. حالا این بحران میخواد خیلی حاد باشه یا یه مسئله کوچیک. من در این مورد خیلی دارم رو خودم کار میکنم. وقتی یه مشکل پیش میاد مغزمو وادار میکنم مثل کامپیوتر دنبال راه حل بیفته. به نظرم اینجوری استرس و ناراحتی کمتری به آدم وارد میشه.

زهرا جمعه 12 مهر 1392 ساعت 17:18

از نوشته هات و رفتارت و حرکاتت ومادر بودنت و همسر بودنت خوشم میاد اما دو تا سوال:
اگه هیچی نداشتیم نه سیب زمینی و نه مرغ برای مزه دار کردن و نه کالباس ونه تخم مرغ؟ چی؟
دوم اینکه شما شب شام ته چین و برنج و این جور چیزا میخورین چاق نمیشین؟!

خب الویه درست نمی کنیم یک چیزی درست می کنیم که داشته باشیمش . بلاخره یک چیزی هست تخم مرغی .. گوجه فرنگی .. پیاز داغی چیزی هست انشالله .
کم میخوریم چون ناکثرا اهار فردا رو نمی رسم همون روز درست کنم ساعت 4 میگذره اون وقت و دیر میشه ناهار .. ظهر گرمش می کنیم گاهی هم ممکنه مقدماتش رو اماده کنم فرداش درست کنم مثل عدس پلو مثلا .

حمیده جمعه 12 مهر 1392 ساعت 15:42

سلام عزیزم
با تمام وجودم دوست دارم
از این خوش فکری و تحلیلت تو زندگی لذت می برم
تو همیشه انرژی مثبته هستی
امیدوارم چرخ زندگیت خوش بچرخه نازنین دختر

1دختر خوب جمعه 12 مهر 1392 ساعت 14:29 http://in-rozhaye-man.persianblog.ir/

اره واقعا اگه بخوای بشینی و به نداشته هات فکر کنی زندگی خیلی سخت میشه
ولی در عوض وقتی به داشته هات فکر میکنی حالت عوض میشه ،غصه نمیخوری و از هر انچه داری استفاده میکنی و لذت میبری
ماها کلا همیشه به نداشته هامون فکر میکنیم و غصشونو میخوریم
ولی کم پیش میاد شاکر داشته هامون باشیم
به قول اون ک میگه ما همیشه به چیزهایی احتیاج داریم که نداریم و هر انچه داریمو نمیبینیم و انگاری احتیاج نداریم

سها جمعه 12 مهر 1392 ساعت 13:14

صمیم عزیز امیدوارم از حرفی که میخوام بزنم ناراحت نشی
شما جی استاد من
ولی اون تیکه که نوشتی دوست پسر و کارهای بعدش الان عادیه ممکنه برای کسی که میخواد بره دنبال ولی اندکی هم شک داشته باشه مهر تاییدی باشه برای کارش
و خدای نکرده اگه بخواد بره سراغش شاید شما هم اندکی در گناهش شریک بشی
البته دسته هر کس خودش عقل داره ولی فک میکنم اگه اندکی هم در ایجاد انگیزه در گناه کسی سهیم مقصریم
جسارت منو ببخش بانو

ممنون که اشاره کردی ..نمیشه حقیقت رو کتمان کرد واقعا الان میزان این کارها و اتفاقات خیلی خیلی زیاد شده . بله برای من واقعا عرف زندگی خودم نشده و عادی نیست ولی شنیدنش و تکرارش انقدر زیاد شده که انگار خیلی زندگی ها دچارشن ومیخوام بگم این تکرار و عادی بودن باید عین بد بودنش تلقی بشه و مجاز نبودنش ..
بله واقعا این شائبه رو ممکنه ایجاد کنه . مرسی از دقتت .

رها رهی جمعه 12 مهر 1392 ساعت 01:10

سلام صمیم جان
مجرد بودن و دوست پسر داشتن یه چیزیه رابطه ی خارج از عرف داشتن شون یه چیز دیگه . باز هم با هم جمع نمیشن . هرچند فکر می کنم خودت هم تأکیدی روی عادی بودن تجرد و رابطه نداشتی . دوست داشتم شروع کامنت گذاشتنم برات راجع به خود گلت بود . همیشه منتظرم تا مطلب جدید بنویسی

این خانم مجرد نیست ..دو تا بچه و شوهر و زندگی خونوادگی داره ... این قبحش رو بیشتر میکنه ...خیلی بیشتر ..

پریزاد پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 21:01 http://www.ayenehvamess.blogsky.com

آفرین صمیم جان..واقعا عالی نوشتی..لذت بردم و کاملا درک کردم.

maryam afarin پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 20:09 http://safarnamehalman.persianblog.com

salam samim jan man kheili say mikonam ba harchi daram ghaza dorost konam makhsusan inja keh man hastam hamechi nist man hamishe hasrat mikhoram mikhunam shoma miri sabzi mikhari inja ke az in khabara nist man omuratam ro ba sabzi khoshk rah mindazam va harchi peida konam tu yakhchal migardam tu webloghaye ashpazi bebinam monasebeh mavade man che ghazaei daran
shad bashi dustam

نازنین پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 19:14 http://www.zananegieman.persianblog.ir

سلام عزیزم .یه سوالی داشتم .من الان ارشد زبان قبول شدم .شما هم ارشد خوندین چندتا سوال ازتون بپرسم؟بعد اگه دوست دارید میتونید اینو خصوصیش کنید .

بپرس عزیزم .

مادر جون امیر محمد پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 18:58

سلام صمیم جان منم تا همین چند وقت شدایدا خودمو در گیر مشکلات همه میکردم .چون اولاد بزرگ خانواده بودم از یک طرف .وبه خاطر موقعیت شغلی که با خانواده های زیادی سر وکار داشتم.اما بقدری تحت فشار قرار گرفتم که به توصیه مشاور الان کمتر در گیر میشوم.

کار خوبی میکنید .

آتوسا پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 16:56

صمیم در مورد دعای آخر که باید بگم : الهی آمین . چه خوب کردی بار گناه و سرزنش و پشیمانی کسی رو که فقط باهات درد دل کرده بی خود با خودت حمل و نقل نکردی ! والا ! ... و اما در مورد تدبیر منزل ... امممم ... خب اولا ماشالا به سرعت عمل بعدشم در نهایت احترام به همه نظر ها ... خب به نظر من اگه کسی یخچالش خالیه یا که همچین و همچین پر نیست 1- اولا اتفاق مهمی نیس و برای هر آدمی حتی ثروتمندا هم ممکنه پیش بیاد از روی تنبلی مثلا ! 2- خب در این حالت آیا لزومی داره که حتما ته چین که به نظرم یه غذای اعیونیه سرو بشه ؟ ینی قراره آب تو دل کی تکون نخوره ؟ همسر یا پسر ؟ مثلا اگه اون مرغا یه پلو مرغ ساده می شد مگه پسر یا همسر ضربه روحی می خوردن ؟ مثلا اعتماد به نفس همسر کم می شه با غذای ساده خوردن ؟ ... نظر من اینه که یه وقتایی هم باید غذا ساده باشه تا همه بدونن که " تفاوت " وجود داره . و این که بدونن با غذای ساده خوردن هم عزت نفس کسی خدشه دار نمی شه . به نظرم از لحاظ خورد وخوراک ، خانوم خونه باید صداقت بی رحمانه ! داشته باشه تا حدی !! .. ضمن احترام به همه نظرات . می بوسمت .

آتوسا جان ته چین همچینم اعیونی نبود .کمی رغفرون و همون مواد همیشگی .. من تنوع خواستم بدم چون مرغ و اینا که همیشه هست و خواستم حال خودم بهتر بشه با درست کردن ته چین ساده از مواد ظاهرا کم .. اون غذا اگر مرغ میشد خیلی کم برکت به چشم می اومد ...به این بچه برنج خالی هم بدم باور کن صداش در نمیاد .. مرسی از اینکه از این زاویه نگاه کردی ..میبوسمت .طفلی همسری شاید دوست نداشته باشه ولی غر هم نیمزنه من دوست دارم دور هم بودن هامون و زحمت هایی که برای غذا میکشم نتیجه اش چیزی باشه که بقیه هم دوست داشته باشن ..مرسی از لطفت آتوسا جان .

اسکارلت پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 16:42 http://gonewith7171thewind.persianblog.ir

samim
vaghean vaghti in postet ro khundam lezat bordam

az khoda aramesh o ghodrat bishtari vasat arezu mikonam

saba پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 16:17

سلام صمیم جان مطالبی که مطرح کردی واقعا قابل تحسین امیدوارم همیشه موقث باشی

عرفانه پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 13:31

صمیم عااااااااااالی بود این متن. مثل همیشه. و بهتر از همیشه. با اینکه لحن طنز همیشگی توش نبود و اونقدری که همیشه میخندیدم، نخندیدم اینبار، ولی احسنت میگم بهت... اینکه چطوری یه سری اتفاق دور از هم رو، که ممکنه تو زندگی هر کدوممون بیفتن، به هم ربط دادی. ازش درس گرفتی و درس دادی و دعا کردی...
صمیم، بهت افتخار میکنم و میدونم افتخار کردن یا نکردن من برای تو فرقی نداره، ولی من، میبالم به شناختن تو...

فاطمه پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 12:13 http://expectance.blogfa.com

سلام صمیم عزیزم.برای دعات یک الهی امین کشدار .و خدا بهترین ها رو روزیت کنه که اینقدر سخاوتمندانه و بزرگمنشانه به ما مثل خواهر بزرگتر درس زندگی میدی.میدونید چیه ,روم هم نمیشه ولی اینقدر مستاصل هستم که با این وجود حرفم رو بزنم.خیلی دعاتون میکنم و ممنونتون میشم اگه یه وقتی داشته باشی که بتونم باهاتون چت کنم و ازتون راهنمایی بخوام.پیشاپیش هزار بار ممنونم

ماریا -کرمانشاه پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 09:03

سلام گلم. یه واقعیتی هست که آدم وقتی از چیزی ناراحته فقط میتونه و توانش رو داره که عوضش کنه البته ناراحتی از ته دل نه فقط زبونی. ببخشید نمیخوام دوستت رو قضاوت کنم اما صمیم اون اگه از این وضعیت ناراحت بود یا عذاب وجدان داشت مطمئن باش که تغییرش میداد نه اینکه فقط با گفتن ماجرا بخواد شما براش یه نسخه بپیچی که آروم بشه. نه دل از شوهر و بچه ها نه دل از دوست پسر داستان هم خدا و هم خرماست. یه دوستی داشتم (الان باهاش در ارتباط نیستم ) با رئیس متاهل شرکتی که توش بود ارتباط برقرار کرده بود اون آقا ۲ تا بچه بزرگ در حد دانشجو داشت و این خانم ۲۸ ساله بود اون موقع. نمیدونم رابطه شون در چه حدی بود اما وقتی اون تو خونوادش بود این خانوم همیشه شکایت میکرد و از تنهایی و غم و غصه و تو اون رابطه گیر کرده میگفت. دیگه بعد از یه مدت فهمیدم به جای اینکه بشینم دائم براش موعظه کنم و غصه بخورم که آخی طفلکی ببین اسیر شده به این نتیجه رسیدم اون خودش دوست داره این رابطه رو و فقط برای من تعریف میکنه که من دلم بسوزه براش و بار غمش اینجوری سبک بشه. واییییییییی چقد حرف زدم ببخشی. بازم مثه همیشه از تک تک سطرها درس گرفتم . راستی یه چیزی بگم که میدونم خودت بهتر میدونی مطمئن باش که علی آقا قدر تک تک کاراتو میدونه و همه چیزو درک میکنه و سپاسگذارت هست به خاطر این خوبیهات حتی اگه به زبون نیاره . بوس بوس یه دنیا خواهری نازنینم

ساراو سکوت پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 08:58

صمیم جونم منم تو حل مسائل دیگرون مثل تو بودم اونقد مشکلات دیگرون را ازجهات مختلف بررسی می کردم و راهکار ارائه می دادم که گاهی فکر می کردم این مشکل خودمه و این اصلا خوب نیست چون واقعا تو زندگی خود آدم اثر می ذاره والان سعی می کنم زیاد خودمو درگیر مسائلشون نکنم

انشرلی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 08:47 http://anne-gilbert.blogsky.com

متاسفانه این روزها انقدر کثافت(ادم های کثیف وکارهای کثیف) همه جا رو گرفته که زندگی همه رو تهدید میکنه.بالاخره هرمردی وهرزنی امکا داره خطا کنه وچقدر باید مواظب روابطمون وهمدیگه باشیم که طرف مقابل چیزی کم نداشته باشه که خواسته یا ناخواسته بره سمت این ادم های کثیف.بد دنیایی شده صمیم جان.خیلی بد...انقدر میشنوم زن متاهل با یک نفر دیگه که بیشتر یه پسر جوون ومجرد هست رابطه داره.انقدر شنیدم که مثل این میمونه که بگن ماشین فلانی دزدیده شده خانه فلانی را دزد زده از فلانی کلاهبرداری شده...میبینی صمیم این جنایت ها تا این حد زیاد وبه تبعش برای گوش عادی شده...بعضی وقت ها به خودم میگم کاش اسم این اسلامی رو از رو کشورمون برمیداشتیم ومیگفتیم اقا همه ازادند.هرکی دلش میخواد میتونه باصدنفر دوست باشه یا رابطه داشته باشه. ینجوری مردم کمتر فساد اخلاقیشون رو پنهان میکردند.من نوعی بهتر میتونستم بفهمم فلانی اهل این کار هست یا نیست.انقدر همه فسادها زیر زیرکی نبود.من نوعی برای انتخاب همسر راحتتر بودم.کاش اسم مسلمونی اسم با اخلاق بودن اسم سالم بودن رو با خودمون به یدک نمیکشیدیم.حالا که به اینجا کشیده شدیم(کل جامعه )کاش صادقانه میگفتیم ما نه اصول مسلمونی رو رعایت میکنیم ونه اون چیزی که تو فرهنگمون هست .ما دلمون میخواد اروپایی از نوع ازادش باشیم کاش یک کمی رند بودیم

فنجون پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 08:45 http://embrasser.blogfa.com

به به بانو صمیم جادوگر که از یخچال نیمچه خالی میز شاهانه ردیف میکنند :)
صمیم مرسی که همین نکته ها رو مینویسی ... دیگران رو نمیدونم ولی حداقل نگاه من یکی رو خیلی وقت ها تغییر داده.

به نظر من یکی از قوی ترین هنر های تو ، مثبت اندیشی و مدیریت بحرانهاست ... بهترینها رو برات آرزومندم.

sahari پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 00:03

واقعا قشتگ بود با خوندنش به خودم و مسائلی ازاین قبیل که برام پیش میومد و میاد فکر کردم.آدمایی که نمیخوایم دیگرانو ناراحت کنیم اما خودمونو چرا!تازه اونم بخاطر کارِ همین دیگران!منم مدتهاست که یاد گرفتم نه گفتن و نشنیدن و گاهی بی توجهی برای بعضی چیزا واقعا بهتر از کمک و مشاوره و بله گفتنِ بهشونه.اینطوری من آروم میمونم تا بعدها در شرایط مناسب از نظر خودم بازم به همین دیگران کمک کنم!الویت با خودمو روحمو آرامشمه نه دیگران.منم موافقم باهات صمیم جان

پریسا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 23:54

نمی دونم این متن چند بار خوندم اینقدر منو درگیر خورش کرد که برای دعای اخرش هزار بار از خدا خواستم برای همه ی ادما .خیلی دعای خوبی بود

مهسا مامان ملودی چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 23:50

صمیم جونم عزیز دلم میام میخونمت همیشه ولی از روی کم حوصلگی کامنت نمیذارم. منو ببخش دوستت دارم یه دنیا. پسرک رو ببوسش از طرف من .روزهات شاد

گیس گلابتون چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 22:42 http://www.gisgolabetoon.com

خوشحالم که فهمیدی لازم نیست بیشتر از خود آن خانم ناراحتی بکشی. خیلی برخورد خوبی کردی

نسیم معلم چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 22:15

سلام منم موقعیت شبیه به شما را تجربه می کنم الان در مرحله ساخت خونه جدید هستیم برای همین گاهی گوشت تایه هفته ایی موجود نیست بنابراین هرچی غذای بدون گوشت بوده بلد شدم
یه کوفته بلدم که بدون گوشت پخت میشه نمی دونم خوشت میاد یانه؟

مواد لازم:
سبزی شامل گشنیز، جعفری، شوید، ترخون، مرزه همه با هم 1کیلو
لپه 2پیمانه
پیاز داغ
گوجه فرنگی 6عدد
آرد نخودچی نصف پیمانه
نمک، فلفل قرمز، زردچوبه،زیره سیاه به مقدار لازم
روغن زیتون به مقدارلازم
آلو و گردو به مقدار لازم


طرز تهیه :
لپه را از شب قبل خیس کنید و با کمی آب بپزید.برنج را نیز جداگانه پخته و به همراه لپه ها چرخ کنید، بعد سبزیها را که کاملا ریزخورد کرده اید به همراه آرد نخودچی و ادویه جات به لپه و برنج چرخ شده وپیاز داغ اضافه کنید و کاملا ورز دهید تا آماده شود.آنها را گلوله گلوله کرده و وسطشان را در صورت تمایل آلوچه یا مغز گردو بگذارید و در قابلمه ی مناسب قرار دهید.
حال گوجه و آب را مخلوط کرده و بگذارید خوب بجوشد تا به سسی نه چندان سفت تبدیل شود، این سس را روی کوفته ها بریزید و قابلمه را روی شعله ی ملایم بگذارید تا آرام آرام پخته شود و جا بیفتد .همراه روغن زیتون میل کنید. نوش جان

مرسی عزیزم

رها ٥٠ چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 21:48

سلام عزیزم .راست میگی گویا خط قرمز روابط إنسانی خیلی کم رنگ و یا بی رنگ شده، متأسفانه بعضی از خانم های متاهل تکلیفشون با خودشون ، اعتقادا تشون و وظایفشون معلوم نمیکنن و صرفا بر أساس خواسته ها و انتظارات مشروع یا نامشروع خودشون جلو میرن،وتن به این روایط إحساسی خارج از چارچوب میدن . نتیجه از قبل معلومه : روابط پرتنش تر از قبل با همسر ، إجبار به ادامه ارتباط با فرد ثالث حداقل تا زمانی که فرد مذکور بخواهد ، علنی شدن این رابطه علی رغم همه پنهانکاریها، طرد از جامعه ،اطرافیان و حتی فرزندان و نهایتا عذاب وجدان و إحساس گناه دایمی و همیشگی و ..

نازنین چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 20:58 http://www.zananegieman.persianblog.ir

اینو باید اول مینوشتم اما تراوشات ذهنم اجازه نداد
من نمیدونم بعضیها چطور اخه چطور میتونن اینقدر اقتصادی باشن در حین اینکه دارا هستند؟ منظورم به خسیس بودنشون نیست به اسون گیر بودنشونه .چند شب پیش رفتم یه جایی یه درس گرفتم....طرف جاریش اومد خونشون منم اونجا بودم بعد اینا با هم نه خیلی رودرواسی دارن نه خیلی با هم صمیمی ...هر دو طرف هم دارا .....اما باورتمیشه واسه شام چی اورد؟ سریع دو تا کنسرو لوبیا قارچ باز کردو تفت دادو و با کاهو و ترشی و نون خوردیم اتفاقا خیلی هم حال داد. اما با خودم گفتم اگه من بودم و ایضا اگه شوهر من بود حتما حتما کم کمش میرفت از بیرون ساندویچ میگرفت.تازه این کمشه .اگه مامان بابام باشن همسر میره از رستوران میگیره که بازم گرونتر از کنسرو هست .چه چیزی باعث میشه من اینقدر سختگیر باشم؟ینی من اینجوری به دلم نمیشینه ...

نازنین چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 20:53 http://www.zananegieman.persianblog.ir

یه خانومی که شوهرش بهش خیانت میکرد و دوست دختر داشت به من گفت وقتی اون میکنه زن هم باید خسانت کنه تا ته دلش خنک شه که داهر پنهانی حال شوهرشو میگیره .البته اون خانوم نمیدونست من میدونم که هم خودش و هم شوهرش انکاره اند اما من بهش گفتم هیچ دلیلی نداره چون اون کار بدی میکنه منم انجام بدم تا دلم خنک بشه .من در طول زندگیم مسئول زندگی خودم تنها نیستم و زمانی هستم که تنها زندگی کنم .من بای بفهمم این بچه هم در کنار من سهمی داره .نباید پس فردا بخاطر من تمام موقعیتهای زندگیش به خطر بیفته .بعضیها اسم این رو میذارن شجاعت .حالا وقتی به قولا طرف خودش غصه نمیخوره ما چرا غصه کسی رو بخوریم که زندگیش فقط تا این اندازه واسش مهمه .....

منم اعتقاد دارم هر کسی باید قوانین و حدود خودش رو رعایت کنه و به خاطر لجبازی نگذره از اخلاقیات خودش ..

آمنه چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 20:39

آفرین صمیم . تو باعث افتخاری

هرمیون چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 19:48 http://harryhermion.blogfa.com

موافقم با این نظرت ...ما مسئول کارهای بقیه نیستیم.فوقش می شه تذکرات لازم رو داد دیگه بقیه عواقب با خودش!

فافا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 19:17 http://www.manonafasiim.mahtasin.com

این درک بالات خودش یه هنره که کمتر کسی الان داره عزیزم این دید مثبت به داشته ها همه ی این ها هنر به حساب هم نیاد نشونه های یه خانوم خوش ذوق که هست

مریم چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 18:21

بسیار صحبت های پسندیده ای بود
کاملا باهاتون موافقم باید یک چهارچوبی برای رفتارهای آدم باشه

دختر معمولی چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 17:14 http://www.mamooli.persianblog.ir

احسنت

ندا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 16:09 http://avavamaman.ninipage.com/

صمیم جونم. خیلی خیلی ممنونم برای این نوشته خوبت .
من باید یاد بگیرم مشکلات بقیه و عزیزانم روی من و زندگیم اثر نذاره و بدونم که هرکس مسؤول کارهای خودشه .
خیلی ارادت دارم عزیزم

مینا مشهدی چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 14:42

وای صمیم !
نجاتم دادی امروز!
صبح کله سحر که اومدم سرکار یه سری زدم به وبلاگ دوستم که چند وقته میخونمش(دلنوشته های یک دختر دم بخت) ، جریان این بود که 7سال دوست بود با یه پسر حالا داشت با مرد دیگه ای ازدواج میکرد و حالش خیلی داغون بود!
باورت میشه از صبح بغض کردم؟ خیلی حالم بد بود !
وقتی این پستتو خوندم انگار یکی بهم اکسیژن داد !
تو راست میگی من مسئول زندگیه کسی نیستم ، باید انرژیمو واسه شاد کردم زندگیه خودم نگه دارم ، نه اینکه خودخواه باشم فقط زیاده روی نکنم ...

ممنون صمیم جونم تو مثه همیشه فرشته نجات شدی

آنا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 14:18 http://annaslife.blogfa.com

دقیقا همین طوره، باید رهاش میکردی، انرژی منفی میده به زندگی آدم، من هم تو چنین شرایطی بودم اولش آدم میگه مشکل من که نیست اما بعد میبینه همش داره بهش فکر میکنه

memol چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 14:17 http://ona7.blogfa.com

این پستت خلی بهم انرژی داد...
ممنونم...

باران چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 13:50 http://www.baran-53.blogfa.com

صمیم جان واقعا یک خانم همه چی تمام ونمونه ای باور کن بدون تعارف میگم سعی میکنم از این به بعد منم مثل تو بشم .
هزار ماشالله به صمیم گل خودمون
قربون اول صداقتت بشم من
بوووووووووووووووووووووووووووس

مامان نیکان چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 13:19

چقدر قشنگ گفتی صمیم جان
دقیقا هر کدوم از ما توی این تنها مسءول خودمون هستیم
هر کی خودش باید راهشو پیدا کنه و رشد کنه

مریم بانو چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 13:18

سلام دوست نادیده خدا را شکر بابت ابتکار عملت. نیاز مادر اختراعه عزیز. یک سوال من با مهمان شب بمان طولانی بخصوص از قوم شوهر مشکل دارم . البته الان که مادر همسرم ۱۰ روزیه اینجاست خوشبختانه با خودم مهربونی کردم و با او هم و نذاشتم خیلی بهمون بد بگذره ولی مشکلم اینه که او با شوهرش سر ناسازگاری داره و مایله کلا زندگیش را به صورت دورهای پیش بچه ها بگذرونه که خوب همسرم فرزند اول و تک پسره !!!! بعلاوه خاطرات بدی هم از گذشته دارم که برام تداعی میشه و ناراحتم میکنه
اینم اضافه کنم ازدواج با همسر از من انرژی زیادی گرفته هزینه های زیادی از عمر و وقت و موقعیتم گذاشتم ولی خوب خوشبختانه در حال حاضر زندگی ما رو به راهه و به عنئان نگاه عاقل و منصف قبولت دارم نظرت می تونه کمکم کنه .مرسی

الان دقیقا چی ناراحتت میکنه و از چی دلخوری مریم ؟

آلیس چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 13:07

سلام صمیم
خوبی؟مطمئنم که الان که اینارو نوشتی خیلی بهتری مگه نه؟
راستشو بخوای خیلی وقت بود پستات دیگه به دلم نمینشست ولی اینو خیلی پسندیدم منم یه جورایی از اون لحاظ که ایا میتونم و تونستم حامی همسرم باشم یا نه؟ فکرم درگیره. به نظرم هر قدم مثبتی از طرف یکی وقتی میتونه مستدام باشه که پاسخ درخوری از طرف مقابل داشته باشه. فکر من از لحاظ مالی درگیره خدا برا هیچکس نیاره که از لحاظ اخلاقی به خودش و همسرش مدیون بدونه
ارزوی موفقیت و شادی برا همه زنهای سرزمینمون دارم

مهرسا مستقل چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 12:11 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

فقط باشه...

آفرین چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 11:29 http://mylivesky.blogsky.com

آمین

بهار چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 11:21 http://bahar_tolid_2006@yahoo.com

مرسیییییییییییییییییی صمیم جون
خیلی وقته که من هم با یه همچین کسی تو آشناهام سروکله میزنم حرف تو جرقه ای بود برای من
ممنون

شکوه چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 10:57 http://shokooh-afarinesh.blogsky.com

عزیزم هی می خوام همه پستام نشه تعریف ازت ولی با هر بار خوندن پستات حس تحسینم برانگیخته میشه، اینکه ما نخوایم نقش یه فرشته نجاتو برای همه بازی کنیم و بیشتر از خود طرف جوش نزنیم خیلی جمله پرمغزی بود. من گاهی این اشتباه رو می کنم و چون زیاد تکرار شده، کلامم تاثیرش رو از دست داده بعضی جاها

مریم سودا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 10:41

مرسی صمیم جان خیلی عالی گفتی انگار جواب سوال ذهنی منو دادی. ممنونم ازت

زینب چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 10:39

سسسلام......واقعا حرفات قبول دارم کامه به کلمش...
واییییییییییییی چقدر خوب میشه اگه ما ادما یه روز غر نزنیم..سازگاری پیدا کنیم واونوقته که طعم خوشبختی رو میچشیم در غیر اینصورت همش نالونیم...
صمیم جان من بعضی وقتا واقعا از دور وبرم میترسم..خانواده ها تعهدشون نسبت به هم خیلییییییییییی کم شده واین وسطم تا دلت بخواد ادمای نشستن که از اب گل الود ماها بگیرن...
وامااااااااااااااااااااااااااا
صمیم جان اگه گفتم ببینم محدودش خوبه یا نه منظورم این نبود که از روی منطقه بفهمم مهد خوبه یا بد میخواستم ببینم محدودش به مسیر من میخوره یا نه...خوبی یا بدی از اون لحاظ بود عسیسم...

sahra چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 10:14

سلام صمیم جان. با توجه به روحیه تو که آدمی هستی که به خودت اهمیت میدی و خودت رو دوست داری، والبته به خاطر همین شخصیتت هست که من هم دوستت دارم و برات احترام قائلم، سایت زیر رو بهت معرفی میکنم. یه فایل صوتی داره در مورد عزت نفس که خیلی عالیه و برای همه میتونه مفید باشه. و اگه خوشت اومد میتونی به بقیه دوستات هم معرفی کنی.
http://www.trustzone.ir/
اول دانلود میکنی بعد از گوش دادن اگه خوشت اومد پولش رو پرداخت میکنی. مطمئن باش ارزش دیدن رو داره.
موفق باشی دوست عزیزم

مرسی صحرا جان

خورشید چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 09:56

سلام صمیم جونم...می خونمتا همیشه...فکر نکنی کامنت نمی ذرم یعنی: فراموشی.
خیلی این صحبت هات به دلم نشست.چون خودم هم چند وقت پیش همچین رابطه ای از یکی از رفقا که اصلاً آدم فکرشو نمی کرد،شنیده بودم و چقدددددددددددددر فکرمو مشغول کرده بود.
خدائیش این جور مواقع فقط میشه گفت: اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
واقعاَ مرز بین راه سالم و انحراف، یه خط باریکه و واقعاً که از راهی نفوذ می کنه که ادم فکرشو نمی کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد