من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

ماه میهمانی های شاد

 

 همه شنیدیم که  زدودن تراکم و  انباشتگی از محیط اطراف چقدر به جذب  برکت وگردش روون و راحت انرژی  درمحیط کمک میکنه . توصیه  میشه  هر گونه چیز اضافی یا غیر کاربردی  حتی اگر  نو و گرون و  تازه و  شیک و  خوشگل هست ولی ازش استفاده نمیشه  رو  هدیه بدیم یا رد کنیم بره و دور شه از  محیط ما . خب من هم  مدت ها یعنی  حدود دو هفته هست که در دفترچه دوست داشتنی تمرین های  این مدلی ام یک لیست بلند بالا نوشتم  در  مورد جاهایی که باید انباشتگی اش رو برطرف کنم. یکی از  اون ها وسایل و  لوازم پسرک بود . تو این چهار سال  حداقل 5 یا 6 سری  وسایلش رو رد کردم . کفش ها .لباس های  نوی  نوزادی ... لباس های  مهمانی ..کلاه ها و  دستکش ها  و  خیلی  چیزهای  دیگه . گاهی  هدیه تقدیم شده به سیسمونی مادرهای  جوون و  نیازمند...گاهی برای بچه های روستایی ..گاهی  حتی به نی  نی  خواهر خودم . در  مورد وسایل خودم  ،  بعد از  تعطیلات نوروز  من در یک حرکت جسورانه(از نظر  خودم) یک خروار  روسری و شال و  لباس های رنگی  همگی در  حد نو و  پارچه های   هدیه که از طرحش خوشم نمی اومده ولی به نظر بقیه زیبا بودند و   کلی  چیز دیگه رو دادم بیرون و  نفسسسسسسس راحت کشیدم .  نتیجه اش  از  همون موقع سرازیر شدن کلی   لباس  جدید و  نو و زیبا بود . بعد دیشب باقی مانده لباس های  زمستونی و تابستونی  پسرک که از سال قبل مونده بود رو به همراه کیف  های  زیبای دستی نوزادی و  مهدش و  همچنین  دو سه دست لباس  مجلسی و کت و دامن خودم رو دادم به خانم مهمان عزیزم   که ببرند با خودشون به منطقه ای که می شناسند  و  نازی ..طفلکی  گفت صمیم جان ..این مجلسی ها رو خودم دوست دارم داشته باشم ..بردارم ؟ و من هم گفتم اختیار  تام دارید برای هر نوع استفاه از این ها  .بهشون گفتم وسایل بعدی  اسباب بازی های  اضافی  پسرک و  پوتین ها و کفش های  کوچیک شده اش  هست . حتی پوشک های  کوچولو  یا بزرگ باقیمانده رو هم دادم بهشون. از دیشب  این دلم داره حال میاد ..انقدررررررررر سبک شده ..انقدررررررررر کمدم داره  لبخند میزنه بهم  از  دیشب که دارم ذوق میکنم برم دوباره درش رو باز کنم روی  لباس هام دست بکشم .تازه چند شب  بعد  ( این پست  در  چند مرحله نوشته شده) هم اون خانم مهمان نازنین تماس  گرفتند و گفتند  انقدرررررررر  وسایل  برای  اون افراد  دوست داشتنی و  زیبا و  با ارزش بوده که  همه ازت تشکر کردند ..حس  کوچیکی بهم دست داد یک آن .. حس حقارت .. من دو تا لباس  دست دوم یا  نو دادم به  واسطه  یک نفر به عده ای ..و اونا این همه تشکر  میکنند و خوش حالند ..و  تو خودت صمیم خانم ..بی واسطه و  مستقیم ..دنیا دنیا  بی حساب و کتاب  بهت برکت و  نعمت داده شده و  نصف این آدم ها ،  سپاسگزار  صاحب  اصلیش نیستی ... حتی  گاهی  حس  نمیکنی  لازمه تشکری هم بکنی زیر لبی ..چقدر غم انگیز ...

در  مورد افزایش برکت یک چیز تازه رو هم فهمیدم یعنی  میدونستم  خوبه ولی  تذکرش بجا بود برام .  با خانوم سرهنگ که صحبت میکردیم میگفتند ما خودمون دو سه ساله خمس میدیم و  اثر و برکتش رو دیدیم به واقع در  زندگیمون . من هم به همسری گفتم بیا همین امسال برنامه اش رو مشخص  کنیم ..برگشته میگه ببین عزیزم ! بذار بقیه اش رو من برات بگم !من میرم پیش معتمد برای این قضیه و وقتی  داشته هام و  نداشته هام رو براش تعریف کنم دست میکنه زیر تشکچه اش با اشک تو چشم یک بسته مشکی میده دستم میگه شرمندت شدم جوون ..همینو دارم الان!! منم گفتم اصلا سهم  مال ما بشه هزار  تومن .. مهم  تزریق برکت و فراوونیش تو زندگی خودمونه .و با هم خندیدم ...و بهش گفتم تو  کم دارایی های  ارزشمند نداری ..همین خود من ..منو  نگاه کن .چند روی من میتونی قیمت بذاری  فرزندم!!!؟ اصلا به نظرت خمس این دارایی  چطوریاس؟!! 

 از شوخی  گذشته  بعدش نشستم فکر کردم من آیا چیزی دارم تو خونه ام که در  عرض یک سال گذشته استفاده نکرده باشم ..دیدم بعله ..به سلامتی بعد از رد کردن دو  ویترین و بوفه بزرگ کلی  وسایلم رو گذاشتم تو  کمد دیواری که زیر  پرده هاست و دور  از دسترسه و  فقط دم دستی ها رو گذشتم توکابینت و  ازاون وسایل انبار شده! خیلی  هاشون استفاده نشد مثل  جای  آبلیمو خوری و از  این سوسول بازی های  این مدلی  و مثلا شکر پاش سرویس  چینی  میخواستم چکار آخه؟!!! که الان یادم افتاد . من  موندم در  اون سن و  اون موقع عروسی  با کدوم عقلم راضی شدم وسایل شخصی زندگیم رو بچینم تو بوفه وویترین وبه مردم نمایش بدم مثلا !!! و بعدشم هی  توجیه کنم خودم رو که خب  من آخه کابینت زیادی  نداره اشپزخونه ام ..ناچارم  همه ی وسایلم رو بذارم تو بوفه و  ته دل خودم بدونم که آره جون خودم ..اینا گرونا و خوشگلا و  چشم در بیاراش بودند!!! واقعا چه طرز تفکری داشتم من اون موقع ؟ موندم  تو کار  خلقت خودم به خدا ..) خلاصه اگر  خدا انشالله توفیق بده این یکی رو هم تیک بزنم تو دفترم و  خیال خودم و  همه رو راحت کنم . راستش من اهل کلاه شرعی و اینام نیستم  که بگم فلان دست رختخواب رو یک شب بیارم پهن کنم روش  غلت بزنم !! و صبح بذارم تو کمد بگم اینا شامل اون قضیه خمس  نمیشن!!! واقعیتش  رختخواب و اینا که در  حد یک دست  مونده فقط . همش رو همون سال دوم سوم دادیم  برای  دخترک های  خوشبخت و من همیشه دعای  خیر اون ها رو پشت سر  خودم میدونم ...اینا رو نمیگم که بگید آفرین و به به ..فقط  میخام بگم تو  خونه ی  همه مون از  این چیزهایی که دل یک عده رو شاد و کارشونرو راه می اندازه زیاد و فراوون هست .

اون شب  اقای  میهمان  یک حرفی زد  بهم که یک لحظه تو  خودم رفتم ..تو فکر ..وقتی  وارد خونه شد با  تحسین گفت چقدر بزرگ و  روشن ..  از ما در  مورد  خونه پرسید  گفتم با فلان قیمت این خونه رو اجاره کردیم و  با این پولی که ما میدیم به صاحب خونه گلمون ، خونه  75 متری هم بهمون نمیدادند و نمیدند چه برسه به 180 متری مون ...شانسسسسسسسسس آوردیم خیلی اقای فلانی ..شانسسسسس . برگشت مستقیم توی  چشم های من نگاه کرد گفت دخترم ..هیچ وقت نگو شانس ..این مطمئنا نتیجه خوبی هایی  هست که برای  بقیه خواستید ..نیت کردید ..انجام  دادید یا حتی  ندادید ...هیچ چیز تو زندگی آدم شانس  نیست ..بلکه نتیجه  نیات و آرزوهای قلبی ماست برای  بقیه ..اصلا شوکه شدم .این آقا  خود من رو خیلی زیاد  نمیشناسه ..یک نسبت فامیلی داریم با هم . بیشتر خونواده من رو درک کرده تا خودم رو ..بعد  یکدفعه برگرده این نکته رو بهم یاد آوری کنه که پیدا کردن این خونه نه از سر شانس  که لطف خدا و بخاطر  آرزوهای  خوب  و خیرخواهی برای بقیه هست و  نقش بازگشت این خوبی ها رو به خودم بهم نشون بده .یک نشانه ..یک تذکر بود برام و فهمیدم نباید این مسائل رو نادیده بگیرم.این ها آدم رو تشویق میکنه به ادامه راه ..به ادامه دادن این  خیرخواهی ها..به  تکثیرش در بین دوستان ..جامعه ..شاید هم دنیا ...در هر  وسعتی که باشه مهم نیست . مهم انتشار و  زنده نگهداشتنش هست .

قابل توجه یک عزیز دل برادر! اومدی که اومدی ..نیومدی  پول خمس  مونیلکسه رو از خودت میگیرم داداچ .. اوکی ؟ نره تو لیست  خمسی ها  !!

 اون شب  هم برای مهمون های عزیزم یک خورشت قیمه درست کردم باقلوا ...یک رنگی ..یک رویی ...دلتون هوس نکنه  یک وقت  ..بعد  با خورشت بادمجون کنارش ..وایییییییییی .. نون و پنیر و سبزی و گردو بود و سوپ  جا افتاده و  خوش رنگ و بو ..یک سفره ساده . نه بریز و بپاش بود و نه کم  و کسری داشت . تعدادی از گوشت های   خورشت قیمه رو  گذاشتم کنار بادمجون ها شد  خورشت بادمجون!به همین راحتی . تازه مهمون عز یزم برای  یک عالمه  سبزی سرخ کرده و  کرفس و  کوکویی و اینا هم آورد ..شاید کامل مطابق  میل و  ذائقه من نباشه نسبت سبزی ها و  اندازه و  مقدار سرخ کردنشون .ولی  حسی که داشتم از این دریافت غیر منتظره و محبتی که پشتش بود  خیلی  خوشحالم کرد .

دیشب  هم میهمان داشتم حدود  15 نفر .  باور کنید  من گاهی مثل شماها  از بودن این همه آدم مثل باطری که شارژ میشه  منم شارژ میشم . اصلا حالم خوب تر میشه .  دیشب  د لتون  هوس نکنه سوپ برای  افطار  و قورمه سبزی با سبزی های  هدیه اون خانم  و  نون و پنیر و گردو و  سبزی خوردن (زحمت مامان جون )و  زولبیا بامیه هدیه مامانم اینا  و یک سفره بی ریا داشتیم   جمعی که از شدت خنده صداشون تا چند خونه اون طرف تر  میرفت ..خدا روشکر  میکنم همیشه که به من خونه ای رو داد که قبلش  آرزو کرده بودم اگر داشته باشمش توش  مهمون بیاد و بره و شکرانه ی  داشتن این  نعمت  ارامش و اوقات خوش برای  عزیزانم باشه . یکی از میهمان ها به عکس روی  دیوار پذیرایی نگاه کرد . عکس منو همسری و پسرک  و گفت چقدر  این جا سرحال و  جوون بودی ..هم تو  هم  همسرت . آخی ... شوهرت بیشتر  معلوم میشه الان که ...!!! و سکوت کرد.من هیچچچچچچچ انرژی  منفی از  این حرف  نگرفتم .میدونستم  خانم مشکل خونوادگی  داره . میدونستم جوونه و زیبا و  کسی این ها رو ندیده در او ..میدونستم بودنش در  این جمع شادش  میکنه و از  لاک خودش در  میاد ..گفت ناراحت نشی ها ... خندیدم و گفتم این براقیت و زیبایی که تو عکس  میبینی  بخاطر نورهای محیط آتلیه هست ...عکس رو زیباتر  جلوه میده ...نگفتم من زیبا هستم ..نگفتم زشت هستم ..نگفتم آدم گاهی تو یک سال  شاید  اثر  عمر رو بیشتر از یک سال روی  صورتش ببینه مثل  خود شما ... ..خود من ...نگفتم  وا !!! مگه من جوون نیستم دیگه!! در  اون لحظه ارزو کردم خودش و همسرش و بچه هاش  دوباره رنگ ارامش و زیبایی رو ببینند در  زندگیشون . خوشحالم و این رو اثر  انرژی های  مثبت و زیبای  میهمانی  دادن میبینم .قبلا این حس رو نداشتم . گارد میگرفتم ..بدم می اومد ..و در  دلم اون آدم رو شماتت میکردم که به میزبانش  اینطوری میگه ..

حرف مهمون و مهمونی شد .  من مثل همه آدم ها ، میهمان هایی  دارم که وقتی  خونشون میرم باور  کنید  با دست و دلبازیشون مواجه  نمیشم .. کمتر  از   حد  معمولی  خودشون شاید حتی  پذیرایی کنند ..مهمان نوازی  کنند .. ولی وقتی میان خونه من ، تمام تلاشم رو میکنم  حداقل  اگر  هم امکاناتم  بهم اجازه نمیده ولی از  غذای همیشگی  خودمن یک درجه بالاتر باشه پذیراییم . یک وقتایی  همسری  میگه سخت نگیر ..فلانی ها میان ...مثل خودشون بی تعارف!! و بی رودروایسی باش . البته اونا از  سر زحمت ندادن به خودشون گاهی  این مدلی اند و گاهی هم خوب هست پذیراییشون  و مساله مالی نبوده بیشتر وقتها  ولی  کلا میخوام بگم من واقعا و از ته دلم معتقدم مهمان با خودش برکت میاره و هر  چه بیشتر سفره ادم برای اقوام و حتی   همین دورو بری های  خودش  باز باشه و مهم تر روی  گشاده خود آدم ،او ن وقت لذت خاصش رو بیشتر  میشه حس  کرد .ما که کار  خاصی  نمی کنیم هنر  خاصی  نداریم ولی از خدابرای  همه شما  چه حاضرین  و چه اونایی که بعدا از اینجا رد می شن و کلا برای همه ی بنده هاش  در  هر  جای  دنیا ،خیر و برکت و رحمت میخوام  در  این روزها و شب  هایی که  فقط بهانه های  کوچیک  لازم هست برای  داخل شدن ما   به دروازه های بزرگ و  باز رحمت و  آمرزش ... و صاحب اختیاری که منتظر  نشسته و آغوشش به روی  همه  حتی  آدم های  ته لیست ....باز باز  باز   هست ... 

 

شادی ، سلامتی و آرامش  همتون مستدام .

نظرات 84 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 3 مهر 1392 ساعت 02:08 http://mohsenforghani.blogfa.com

خواندیم و تحت تاثیر قرار گرفتیم...

لطف دارید .

مهمان یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 14:11

صمیم عزیزم، ما هم چند سالی هست که خمس میدیم و برکتش رو به وضوح در زندگی مون حس می کنیم. دلم می خواد برات خاطره ای بگم که بیشتر تشویق بشی: روز اولی که تصمیم به محاسبه خمس گرفتم بابام به شدت مخالف بود و می گفت به زندگی کارمندی و پرمشکل ما خمسی تعلق نمی گیره! من یه حساب الکی کردم و گفتم فلان مقدار حداقل خمسی هست که من حساب کردم. بعد خواهرم نیت کرد که اگه در یه مسابقه ای که به نام رسول الله بود شرکت کرد برنده شد جایزه اش رو بذاره برای بدهی خمس ما که به بابا زیاد فشار نیاد. آخه بابام یه بازنشسته ی عزیز و بسیار محترمه و تنها نان آور خانواده هم هست. خواهرکم اون مسابقه رو برنده شد و دو سکه تمام بهار بهش جایزه دادن که هر دوش رو گذاشت برای صاف کردن بدهی مون. بعد با تشویق ما بابا رفت دفتر آیت الله مکارم که مرجعم هست برای محاسبه خمس. اونجا کارشناسشون کاملا متفاوت با اون چیزی که من حساب کرده بودم بعد از سوال و جواب و بخشش و مصالحه و اینا دقیقا همون میزانی که من حساب کرده بودم و معادل قیمت دو سکه بهار آزادی بود رو به عنوان خمس اعلام کرد به بابام. وقتی از دفتر اومد بیرون دیدم اشک توی چشماش جمع شده! گفتم سهم سادات رو خودت پیامبر بهمون داد که بپردازیم مالمون حلال بشه. بعد از اون بابا دیگه همیشه خمس پولش رو میده با طیب خاطر و هر وقت هم که لازم باشه با دفتر مکاتبه می کنم و اجازه می گیرم که مثلا دیرتر یا قسطی خمس سالمون رو پرداخت کنیم

چقدر بجا بوده اون هدیه و چه نیت پاکی ... میدونی من همیشه این یادم میاد که خدا گفته هیچ کس بیشتر از روزی مقدرش نمیخوره و نمیبره ..فقط بعضی هاتون همین روزی مقدر رو یک کاریش میکنید که دور از جون شما و درآمدتون ، حرام میشه و از راه حرام همونی که حلال و طاهر براتون مقدر شده بوده رو به خودتون میرسونید

غزی شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 12:43

یادم رفت لینک رو بفرستم !
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=148781&PageNumber=1

غزی شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 12:42 http://www.oranoos24.blogfa.com/

روز و روزگارت به خیر و شادی
من از لیست وبلاگهای برتر وبلاگ شما رو پیدا کردم چند وقت پیش و بهت تبریک میگم هر چند هنوز وقت نکردم آرشیوت رو کامل بخونم

این پستت رو خیلی دوست داشتم . در مورد قسمت اولش که وقتی دور و برت رو خلوت می کنی حس خوبی ، با اجازت یه کامنت داشتم
این چیزی که می گی ....... تاثیر جریان انرژی بر کیفیت قسمتهای مختلف زندگی خودش یه علم ه به اسم فنگ شویی ...... من قسمتی ش رو اینجا توضیح دادم اگه دوست داشتی سر بزن

بله فنگ شویی علم کهن و بسیار کارآمدی هست ..مرسی از محبتت

sss سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 13:35

فک کردم ثبت نشده
پولو برا دیگران خرج کنیم نه برا خودم.تو اگه بری 200 هزار پول بدی به یکی,غصه نمیخوری که اون پولو از دست دادی؟؟
یا من خسیسم یا شما لارجی

عزیزم یا میبخشی بهش ..یا بهش قرض میدی ..خب گلوله که نمیذارن روی گردن ادم که اگه ندی خلاص!!شوخی نکن اینقدر با من ...
یا مثلا یک عده رو مهمون میکنه آدم ..خب این غصه خوردن نداره چون از روی میل و رغبته ...
دارم شک میکنم به سوالت ها ...

sss سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 01:03

سلام من یه سوال داشتم راجبه قانون جذب ثروت>میگم اگه پولو از دست بدیم به هر طریقی,نگران اون پول نباشیم براش غصه نخوریم؟

این سوال تکراری هست ..فکر کنم خودتون پرسیده بودید ...
یعنی چی که غصه نخوریم براش؟ شما وقتی مرغ و گوشت فریزرتون رو در میارید و باهاش یک غذای عالی درست میکنید و کیف میکنید از خوردنش ..بعد میشینید غصه میخورید که ای وای ..مرغای فریزرم کم شد حالا!! چه خاکی به سرم بریزم !!!عجب کاری کردم!!!

جدی هست این سوال یا شوخی .. ؟

goje یکشنبه 6 مرداد 1392 ساعت 23:25

سلام مطالب شما زیباس

سحر شنبه 5 مرداد 1392 ساعت 15:59

سلام صمیم جان
یه سوال داشتم ازت،ممنون می شم اگه جواب بدی
من دانشجوی ارشدم.نمرم رو استاد اشتباها وارد سیستم گلستان کرده.الانم خود استاد قبول داره.حالا من می خوام ببینم می شه که تغییر داد این نمره رو؟ تو سیستم زده تایید نشده، اعلام نشده.
مرسی

بله . معمولا میشه . استاد به معاونت یا بالاترین مقام نامه مینویسه و میگه من اشتباه کردم و نمره خانم فلانی در این درس (مشخص میکنه ) اشتباها فلان نمره ثبت شده و خواهشمند است به این نمره تغییر پیدا کنه. استاد در این سیستم توبیخ میشه ..و بعد در کمیسیون بررسی و نمره اصلاح میشه ..
باز هم از آموزش خودت دقیقا بپرس ..

ehsan جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 18:34 http://roozbarooz.blogsky.com/

سلام
میشه تبادل لینک کنیم؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لطف شماست .
مرسی .

خود خودم... جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 12:34 http://hamidreza1390eshgh.blogfa.com

سلام. تبریک میگم که وبلاگ به این زیبایی دارید و این همه طرفدار.
خوشحال میشم به وب من هم نیم نگاهی بندازین.
موفق باشید...

لطف داری .

حسین جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 03:23 http://einsad.blogfa.com

خوب قبول که خیلی از جلسات ختم اندام است به جای ختم انعام!!...اما راستی اگر خود شما هم با آمادگی کامل!!مجلس رفته بودی باز هم پشیمون بر می گشتی؟!!
زیاده جسارت است.

من عروسی رو والله با اون آمادگی نمیرم!! چه برسه به این مجالس که هدف فراتر از ایناست ..

همسر یک روحانی پنج‌شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 09:51 http://manorohaneyemahal.blogfa.com/

این میلاد امام حسن هم تو خونه ی ما برگزار شد
تشریف بیارید
در ضمن من همیشه معتقدم همین قدر که تو عزای اماما سیاه می پوشیم تو میلادشون هم باید شاد بپوشیم و شاد باشیم
برای شناخت اماما من دیدم بیشتر تو مجالس شادیشون جواب می گیریم
اصلا معتقدم باید بهمون خوش بگذره تو مجالسشون یادمون بره اصلا غمی داریم مشکلی داریم
حاجتمون و تو شادیا بگیریم
امام حسن کریم اهل بیت هست مگه میشه بشناسمشون و از کرمشون نا امید شیم
لباس شاد پوشیدن نباید مختص مجالس در هم باشه
باید یاد بگیریم دور از نا محرم زیبا باشیم ...
خیلی خوشحالم که دوستی به دل پاکی شما دارم
تو این روزای و شبا التماس دعا

بله این هم اعتقادی هست قابل احترام
اینکه گفتی غذا برکت دار شده بسیار دلنشین بود .
میدونی رنگ و اذین بندی خوبه ولی غرق شدن تو رنگ ها و دور از جون شما زحمت و هزینه زیاد کردن برای انداختن سفر ه های تجملی که حتی شمع هاش هم سبز باشه من نمیدونم چیه دیگه ..البته شما ساده و خودمونی و شاد بود مراسمتون ولی من دیدم چه تزیینات و خرج هایی میکنند برای ست کردن اینکه هم هچیز از رنگ غذاها گرفته تا ست خونه برای این مراسم سبز باشه ..!! یعنی امام ست نباشه نمیبینه نیت رو ؟
مرسی از حضورت ...
مراقب خودت و آقا جان باش ..

حامد پنج‌شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 06:16 http://life360.persianblog.ir/

سلام اگه تونستی یه سر به من بزن!

خدمت رسیدم .
شعر حسن پناهی خدا بیامرز رو دوست داشتم خیلی .

امیر پنج‌شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 04:03

انتقادپذیر باشید خانوم وبلگ نویس برتر. یه درصد به این فکر کنید که شاید لحن نوشتتون پیامی به خوانندتون القا کنه که هرچند مدنظر شما نبوده اما وجود داشته.توضیح بدیدو دفاع کنید وبلاگ که فقط برا نوشتن نیست چون میشه تو یه دفتر خاطرات هم نوشت. برا یاد گرفتن و یاد دادن. یاعلی

من مسوول برداشت های شما نیستم شما هم مسوول ارشاد اونچه که خلاف نظرتون هست نیستید ..من لزومی نمیبینم دفاع کنم ولی لازم میدونم اگر کسی دوست نداشت جایی یا چیزی رو بهش یاد اوری کنم خودش رو در زحمت مضاعف نندازه .. این نوشته شما و پاسخ من ..میذارم دوباره تا با تامل بخونید و دوباره قضاوت کنید ..شما به من تهمت ریا زدید چون حس و برداشت شخصی شما این بود ...من رو مفت خور نامیدید شاید چون دست خودتون از منصب دولتی در هر رده ای کوتاه هست ..شاید هم چون باور نادرست به کارکنان دولت دارید ..کامنت شما بیشترش توهین بود و من شما رو محترمانه ارجاع دادم به بزرگترم ...
**************************************


نثر نوشتنت قشنگه اما مفهوم نوشته هات نه.من سالهاست میخونمت این غرور کم کم تو نوشته هات پیدا شد تا به اینجا رسید که نوشته آخریت سرپا ریا و تعریف کردن از خودت بود. بعدشم این کائنات نیست عزیزم این بیت المال که شما و بقیه کارمندا دارین مفت مفت میخورین. آخریشم اینکه یه جا نوشتی این آقا خود من نمیشناسه یه نسبت فامیلی دور داریم یعنی بیشتر خونواده من درک کرده تا خود من........این جمله دیگه آخرشه تو نثر فارسی معمولا (درک ردن) برای ائمه و افراد بسیار مهم و فقید استفاده میشه نه آدمایه معمولی.یاعلی -------------------------------------------------------------------------------- پاسخ:ممنونم نظر خودتون رو در میون گذاشتید . من اجازه ندارم تفکر شما رو عوض کنم ولی اجازه دارم بعدها برای این سو تعبیرها و شاید هم تهمت ها ، در محضر یک شخص بسیار بزرگ از شما منتظر پاسخ قانع کننده باشم .. در پناه الطاف بی شمار حق باشید انشالله همیشه .

ریحانه چهارشنبه 2 مرداد 1392 ساعت 01:05 http://nazaninssss.blogfa.com

سلام صمیم جان. چند وقتیه با وبلاگتون آشنا شدم و شروع کردم از ابتدای آرشیو میخونمو چون اغلب قبل خواب با موبایل میخونم . نظر گذاشتن ممکن نیست چون این شماره های نظرات ثبت نمیشه.
درباره کائنات و عبور و مرور در مکان هایی که سبک شده خیلی نمیدونستم اما خودم بهم ثابت شده هر وقت اتاقم از انباشتگی خالی شده برکت بیشتر و روحیه بهتری دارم. خیلی وقته خواننده گیس گلابتون و کتاب های این چنینی هستم. اما توضیحات شما خیلی کامل تر از اونیه که فکرشو میکنم. شخصیت جالبی دارین . خیلی دوست دارم بدونم متولد چه سالی هستید . تو پست هاتون فکر کنم نوشتید چند سالتونه باید حدود 35 باشید . خانم بسیار سخت کوشی هستید و بسیار مهربون نسبت به همسر. خوشبختیتون رو از خدا میخوام. از طریق وبلاگتون با ده گام تا ثروت خانم دکتر آشنا شدم و روز 24 ام هستم. ممنون عزیزم از این همه انرژی که به بقیه میدی.راستی چه سالی با همسرتون آشنا شدین. خاطرات آشناییتون رو خوندم کوتاه گفته بودین . مشتاق شنیدن خاطرات بیشتر هستم. از اینکه به مادر شوهرتون عشق می ورزید خیلی خوشم میاد. من عروس هایی که دل مادر شوهر رو به دست میارن خیلییییییییی دوست میدارم. به نظرم احترام به بزرگتر واجبه. و علاقه نشون دادن به فردی که یه هدیه خوب به شخص داده . البته من مجردم و تجربه ندارم ,اومدیم شاگردی شما.

ممنونم ریحانه جان از محبتت . انعکاس محبت و لطف شماست که بیشتر دلگرمم میکنه ...
من که چیزی یاد ندارم هنوز .. همه مون شاگردیم تو این دنیا ...

زینب سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 18:09

صمیم جان من هم ساکن مشهدم وخیلی دوست دارم از نزدیک باهات اشنا بشم.......میشه؟؟؟

همه دوستان وبلاگ دوستان خوب من هستند ...
خوشحالم همشهری هستیم .

خانومی سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 16:28 http://zendegiekhanomane.blogfa.com

سلام صمیم جان.منم توی رساله خوندم که جهیزیه (که از طرف والدین به ما بخشیده شده)خمس بهش تعلق نمیگیره...از درآمد شوهرم که همش صرف میشه و ذخیره ای نمی مونه...
واما درمورد اینکه گفته بودی لباسای اضاق رو به مستحق بدیم خیلی فکر خوبیه منم کمد لباسی خودمو همینطوری خلوت میکنم سالی دوبار.اما بچه رو با توجه به اینکه خودم سه تا دارم تا وقتی میتونه به درد آخری بخوره باید نگه دارم
موفق وسلامت باشی عزیزم

درسته .
من اما کی متفاوت نگاه میکنم . در مورد لباس همیشه فکر میکنم این ها رو بدم بقیه استفاده کنم و خودم منتظر رسیدن لباس های نو و شیک و جدید برای فرزندم باشم ...انشالله خدا برکت بده به همه چیز زندگیت .

ساناز سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 15:57 http://1ghor2ghor.blogfa.com

صمیم؟؟!
دوستت دارم :)
این همه حرفم از خوندن این پستت بود :)

قررربونت بشم .

زی زی سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 12:55

دوباره سلام! وقتی نظراتو میخوندم یه نفر از عروسای ۱۳ - ۱۴ ساله گفت. خواستم یگم محاله چون از نظر قانونی زیر ۱۵ سال رو عقد نمیکنن حتی در اطرافم دیدم که خانواده خواستن دخترشون رو عقد کنن ولی نتونستن چون غیرقانونیه.

منظورش همون سن و سال بوده و چون به هر حال کسی شناسنامه رو واسه یک نظر دادن چک نمیکنه عزیزم .
مرسی از دقت نظرت .

پریسا از استرالیا سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 11:33

صمیم جان،

نمیدونم من رو یادت هست یا نه؟ به هر حال من ارادت خاص دارم به شما بانو. در خصوص اینکه باید همیشه به دیگران کمک کنیم تا خدا هم دست ما رو بگیره یه خاطره دارم که بگم.

من ۲ سال پیش ایران رفتم و رفتم دندونام رو درست کنم. دستیار دکتر یک دوشیزه(نمیخوام بگم سیبیلو،ولی‌ واقعا سیبیل داشت) و خیلی‌ خیلی‌ مذهبی‌ بود. من در حین اینکه دکتر داشت رو دندونام کار میکرد و خیلی‌ درد داشتم روسریم از سرم افتاده بود ولی‌ حواسم نبود. اون خانوم بیشتر حواسش به اینکه روسری منو صاف کنه بود تا اینکه حرفای دکتر رو عملی‌ کنه. خلاصه اون روز اون خانوم در نهیات بد اخلاقی‌ و بی‌ ادبی‌ با من برخورد کرد. ولی‌ من آهسته رفتم پیشش و گفتم خانوم شما مثل اینکه از چیزی ناراحتین؟ و اون شروع کرد به درد دلم و زد زیره گریه. دلش خیلی‌ پر بود و شکسته. من هم در آوردم ۲ تا ده تومانی دادم بهش که از خوشحالی چشاش برق زد. اصلا انتظار نداشت و از رفتارش با من خیلی‌ شرمنده بود ولی‌ من میدونستم که خدا به من پاداش این کارم رو میده. باورت نمی‌شه وقتی‌ برگشتم اینجا.دولت تو حساب همه ما‌ها که دانشجو بودیم ۱۰۰۰ دلار ریخت. پول کمک تحصیل. از اونجا فهمیدم که من هم بندهٔ فووریت خدا هستم.
what goes a round,comes a round

پریسا جان مگه میشه تو رو یادم نباشه ...
عزیزم ..افرین..چه کار خبی ..و چه پاداش نیکویی ..تازه این فقط بخش قابل دیدنش بود ...
نعمت های خدا همیشه روی سرت بباره الهی ..

میفا سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 10:48 http://eshghamoman.blogfa.com

من به خود میبالم که همچین دوست بخشنده ای به اسم صمیم جون داررررررررررررررررررررررم

من هم به بودن تو در اینجا ...

احمدی سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 09:50

خیلی زیبا بود و پر بود از انرژی مثبت
یه پیشنهاد کوچیک اونم اینکه پستاتون رو اگه یه خورده کوتاه تر بنویسید شاید تاثیر گذارتر باشه

خنده ..چشم ...

زهرای گیلانی سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 09:46

سلام صمیم عزیزم .من از خواننده های خاموشت هستم تقریبا تمام ارشیوتو خوندم و لذت بردم. صمیم جان من دیشب ساعت 2:15 داشتم پستای اذر86 رو میخوندم وقتی اون پستت مه مربوط میشد به دایی همسرت که شمال زندگی میکنن وقتی پستو خوندم تا 2:45یه سره گریه کردم .یه حس عجیبی داشتم.صمیم جان ادمایی مثل تو کمن داخل این جامعه.میدونی چرا این همه ادم هر روز میان چک میکنن که ایا این خانوم مشهدی باز پست گذاشته یا نه؟چون انقدر صادقانه و بی شیله پیله مینویسی که ادم کیف میکنه.نعمتی که خدا بهت داده علاوه بر خونواده خوبت قلمته که باعث میشه ادم نصف شب نخوابه و بشینه دستنوشته هاتو بخونه.صمیم جان شما که لیاقتت اونقدر زیاده که همسایه امام رضایی پس بیا شبهای قدر وقتی که میری صحن انقلاب روبه روی گنبد اقا دعای جوشن کبیر میخونی واسه همه دوستای مجازیت دعا کن.همیشه خوب بمون.

ممنونم عزیزم .. ای وای نارحت شدم این همه گریه کردی .. از دل صاف خودت هست این لطف هات به من ...
اگر توفیقی بود حتما ..
میبوسمت .

مرضیه سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 01:32 http://konjedane.blogfa.com

سلام صمیم عزیز.
از این که تصمیم گرفتی خمس بدی خیلی خوشحال شدم. تبریک میگم بهت که روی مسایل دینی هم مقیدی.
یه حدیث از امام باقر هست که میفرمایند (به مضمون) من ضمانت میکنم با پرداخت خمس از پولتون کم نمیشه.
دیگه چه ضمانتی میخوایم بالاتر از ضمانت امام معصوم؟
خوشحال باشی و سلامت عزیزم.

Masy دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 22:06 http://farmasin.blogfa.com

Samim jaan lezat mibaram vaghti weblogeto mikhoonam.oor az hese khoob o energy mosbat misham.mamnoon ke hasti va minevisi.

نانا دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 19:51

صمیم؟
من بارها و بارها اون ایمیل قبلیتو خوندم.
و بارها و بارها پستهای خاصتو خوندم.
مثل یه آمپول به خودم تزریقش میکنم.
صمیم من میتونم . ماه رمضون ماه نخوردن نیست. میخوام به معنویت وجود خودم برسم.
راستش یه کارایی کردم. جدیدا همش سعی میکنم کمتر اسراف کنم. یه دفتر برداشتم و سعی میکنم هر روز یا هر چند روز خودمو تحلیل کنم.
اما بعضی وقتا خودمو میبازم.
ولی باید "بزنم تو دل ترسهام" اونم این ترسهای بیخود من.
باید خودمو کشف کنم.
باید بیشتر شاکر باشم صمیم.
تو تو این راه معلمم باش.
از روند پیشرفت یا پسرفتم خبرت میکنم
خیلی دوستت دارم و عاشقتم.
(کامنتم رو لطفا با سانسور نمایش بده مرسی هزارتا)
راستی صمیم؟ واقعا کاش چندتا پست آموزشی میذاشتی. اینکه از کجا شروع کنیم. خودت از کجا شروع کردی؟ ... خیلی خوب میشد

نگفتی واسه "برکت کائنات" مثلا یکی که مث منه و یجورایی پول تو جیبی میگیره چکار کنه؟ تاثیر داره؟

نانا جان البته این کامنت نیازی به ویراسش نداره ولی میخواستم ازت خواهش کنم خودت خصوصی ها رو جدا بفرست و قابل تایید ها رو جدا . من سخت هست برام که برم کامنت تو رو دوباره سند کنم برای خودم و ویرایش کن م بعد پاسخ بدم و نمایش . ممنون میشم .

همون تاثیر رو داره .قلا هم گفتم تا 40 روز تمام دریافتی ها اعم از نقدی و غیر نقدی رو یادداشت کن . از جاهایی میرسه که فکرشم نمیکنید . به درامد محدود و اینا ربط نداره ...

ماریا -کرمانشاه دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 19:16

الههههههههههههههههههههههههی من قربونت برم با این همه حس قشنگ و این دل مهربونت. انقد بوست کنم و تو بغلم فشارت بدم که این شکلی شی
صمیم جونم خواهر گلم که فقط خدا میدونه چقد ازت درس گرفتم ، از خدا تو این ماه عزیز برای خودت و خونوادت اول سلامتی بعدش رحمت برکت عافیت سربلندی بهروزی موفقیت شادکامی سرافرازی رزق و روزی دل خوش تن سالم لب خندون و یه دنیا آرزوی خوبه دیگه بهت بده که بی تعارف لایق همشون هستی. بوس بوس

عطیه.م دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 15:55 http://atiye58.blogfa.com/

سلام پست خیلی خوبی بود.
خانم صمیم از طریق وب شما با گیس گلابتون آشنا شدم اول که باز شد اما الان چن بار امتحان کردم ولی وبش باز نمیشه برای شما هم همینطوره؟

نه برای من باز شد
به این آدرس http://www.gisgolabetoon.com/

anahid دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 14:42

تو خیلی خوبی

نوشین دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 14:16

سلام
من یکی از خوانندگان این وبلاگ دوست داشتنی و بسیار تاثیر گذار هستم .
صمیم جان می خواهم در رابطه با این جریان کائنات موردی را برات تعریف کنم.
وقتی مطالب شما را خواندم با همسرم در موردش صحبت کردیم و قرار گذاشتیم دوتایی روی این موضوع کارکنیم و تمرکز کنیم . در حالی که شرایط سخت مالی آخر تیر ماه را می گذرانیم و من همیشه به خودم می گفتم من مطمئنم که بلاخره هر چند کوچک باید به من جواب بده !
توضیح : آخر هفته گذشته تمامی ملافه ها و رو تختی خودم و دخترم را شستم و مجدد گرفتم .
امروز صبح که از خواب بیدار شدیم خواستم تخت را مرتب کنم که همسرم کوسن تخت را گرفت که بگذاره روی تخت باور نمی کنی توی کوسن رو تختی 39000 تومان پول تا شده دیدم که اصلا هیچ کدوممون آن را نگذاشته بودیم . و خیلی خیلی برامون جالب بود . و من مطمئنم که این هدیه کائنات هستش .
خیلی از شما متشکرم امیدارم همگی با تمرکز و توجه و توکل به هر آنچه می خواهیم برسیم.

خدای من .. یعنی هیچ کس حتی دخترتون نذاشته بود ؟
وایییییییی عجب هدیه مستقیمی ...

دریا دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 13:27 http://khateratman29.persianblog.ir

افرین صددرصد قبول دارن حرفت و وقتی وسایل اضافی رو رد میکنی و خیلیا رو میبخشی و کمک میکنی بیشتر نفع و سودش به سمت خودمون بر میگرده منم سالی دوبار به صورت کلی این کار رو انجام میدم و هر وقتم ببینم چیزی واقعا موردنیازم نیست حتی اگه مارکش و ازش جدا نکرده باشم رد میکنم بره ولی نه این که بزارم بیرون و نشناسم طرف و آخه دیدم خیلی از این اشخاص با یک حالت مثلا بدخت میان طرفت روز بعد جای دیگه میبینی که بساط پهن کردن و دارن میفروشن همون وسایل و به عنوان دست دوم و بعدشم خرج اعتیاد و... خیلیا رو میشناسم که واسطه هستن و میرسونن وسایل و به دست بقیه این واسطه ها رو هم با گشتن و تحقیق پیداشون کردم اونقدر خودم حس خوبی میگیرم جالبه بدونی الان پیلوتم شده مخزن وسایلی که خونوادم میفرستن و خاله هام و...همه رو بسته بندی میکنم بعد تماس میگیرم میان میبرن چندبرابر برکتش بر میگرده سمت خودم..امیدوارم خدا تنت و سالم نگه داره و روح و روانت و آروم تا همیشه دست خیرت نیازمندی رو خوشحال کنه...

چه کار زیبایی ..آفرین . منظم و مرتب

مریم دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 13:16

سلام صمیم جون من همون مریمم که سوالتی ازم پرسیده بودی در جوابت باید بگم که عزیزم بدون اتاق اضافی چون خونه ما یک خوابه هست و در همون منزل ما و به قول شما با همه چیز مشترک البته همسرم هم خیلی موافق نیست ولی نمیتونه بگه چون از دستش ناراحت میشن و رروابط تیره و تار میشه در نتیجه ترجیح میده ساکت باشه و بگه منزل خودشونه.در مورد این دومی منم نمی تونم مخالفت کنم چون دفعه اول که مخالفت کردم کلی گله گذاری شد و همشون ناراحت و دلخور شدن . ولی عذاب وجدان هم دارم اگه مخالفت کنم وجدانم میگه خب مگه چی میشه اگه این اتفاق بیفده یه جور کمک به همنوع است ولی ته دلم هنوز خوشنود نیستم چون واقعا سخته لطفا راهناییم کنید ممنون لز لطفتون

من اگر بودم وقتی خودم و همسرم مخالف هستیم میگفتیم نه ..از قول همسر هم میگفتیم نه . ما شرایطش رو ندرایم و مثلا پیشنهاد میکردیم یک سوییت کوچولو بگیره مبلغی از اجاره رو ما کمکش میکنیم ..
ببین باید حوزه شخصی و خصوصی شما مشخص باشه . کمک به همنوع وقتی که اگر انجام ندی بقیه وظیفه ات میدونستند و گله میکردند فقط توجیه بی دست و پایی خود آدمه .(ببخشید اینطوری میگم ولی اونا وظیفه همسرت و تو میدونند که میزبانی کنید ) . بگید فقط یک خواب داریم و برای هر سه تاییمون سخته ...نه گفتن رو یاد بگیرید . اولش همه گرد و خاک و گله میکنند ولی بعد عادت میشه ... الان اگه بله بگید دو روز دیگه برای یک چیز دیگه حق خودشون میدوند شما رو مورد سو استفاده قرار بدند .
برادر و خواهر دیگری نداره همسرت ؟ پدر چطور؟ نمیتونه پدر خودش هینه کرایه سوییت رو بده ..؟

مامان گلی دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 10:50 http://kimiamami.persianblog.ir/

صمیم جان من یک خواننده خاموش وبلاگت هستم .خیلی شیرین مینویسی . منم هروقت بتونم برای عروسها یکم جهیزیه وبرای مادران سیسمونی درست میکنم تاآنجایی که در توانم هست نمیدونی چه حسِ خوبی دارم موقع آماده کردن وسایل وتحویل دادن به عروس ومادری که منتظر ورود یک فرشته است ولی دستش خالی برای تهیه وسایل ضروری بچه ش وقتی ازته دلشون خوشحال میشن .خیلی لذت میبرم.
الان هم دارم برای یک عروس شهرستانی که خیلی با آبروست وسایل آشپزخانه که به عهده عروس بوده را درست میکنم خیلی آبرومندو محترم هستند ولی حتی همان وسایل کم را نمیتونند آماده کنند
چند روزپیش خواهرش آمده بود مشهد یکم وسایل آماده کردم بهش دادم با خودش برد یک نفرازآشناها رفته بود خانه شون میگفت عروس اینقدر خوشحال شده ذوق میکرد که شبش تا صبح وسط وسایلها خوابیده انشالله اخر ماه رمضان بتونم بقیه وسایلش راهم بفرستم وخوشحالشون کنم .به نظر من ادم نباید اینقدر داشته باشه که از انچه که دیگر خودش لازم نداره را بده به دیگران .باید انچه راکه داره بتونه با دیگران تقسیم کنه باور کن خداوندهم برات فراحم میکنه هیچ وقت لنگت نمیزاره التماس دعا

احسنت به این دل بزرگت ..
آخیییییییی .. انشااله دخترک خوشبخت بشه ..

نانا دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 10:11

صمیم
چکار کنیم که خودمون زندگی و همسرمونو با بقیه مقایسه نکنیم.
شوهرم میگه این سایتا و وبلاگا زندگی واسه ما نذاشتن ....هی هم میخوام نرم اما معتاد شدم. بعدم من دوست دارم رفتارمو عوض کنم نه اینکه روش سرپوش بذارم. خودمو با بقیه مقایسه نکنم ...

راستی این برکت کائنات واسه یکی مث من که شغلی نداره فعلا و شوهرشم کارمنده و هرماه که حقوق میگیره یه ماهیانه معین بش میده هم ممکنه عمل کنه؟
باید چکار کنم؟؟؟

صمیم :
نانای عزیز
تو دلت توجه میخواد ..دلت مطرح شدن میخواد . دلت برتری نسبت به بقیه میخواد . و چون دقت به داشته های معنوی و اخلاقینت نکردی زیاد ...و چون تو وجودت رو نگشتی ببینی چه چیزهای زیبایی داری باری همین همش دست و پامیزنی که اینا رو در بیرون پیدا کنی .. توصیه من بهت اینه که بشینی فکر کنی چه چیزهایی داری ..چه اخلاق هایی ..چه داشته هایی که بقیه دلشون بخواد اون رو داشته باشند ؟ که بتونی بهش افتخار کنی ..ممکنه تو خیلی گرم وصمیمی باشی با مهمونات ..ممکنه قوت استدلال قوی داشته اشی ..شاید هنرهای دستی و ظریفت قوی باشه ..
توجه به خود رو از درون باید پیدا کرد و گرنه هیچ وق آرامش نداری . من یک جورایی شبیه تو بودم نه کاملا مدل تو ولی دوست داشتم چشم در بیار باشه خیلی چزهام ..بعد دیدم من برای کی دارم خودم رو میکشم؟ برای فلانی ها که به سلامت من ..زیبایی من .. حس های خوب من اهمیت نمیدن و فقط دنبال سوژه حرف زدن هستند ؟ باور کن مردم اینقدر هم البته بیکار نیستند که بشینند هی حرف در یارند که تو این طوری ..اون طوری ..
راحت باش ..ازاد و رها ..

مینا مشهدی دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 09:52

صمیم جون چقدر خوبه که مثه آب زلالی ، ته ته دلت رو میشه دید !
انشالا از در و دیوار واست نعمت و برکت بباره
موقع افطار واسه منم دعا کن ، دعا کن خوشبخت بشم زندگی مشترکم 2روز دیگه شروع میشه !

راستی صمیم دیروز رفته بودیم آزمایش ازدواج مرکز بهداشت اول سناباد پر بود از عروسای 13 - 14 ساله

انقدر بچه بودن که از ترس واکسن گریه شون گرفت ،دلم خیلی سوخت به حالشون هنوز توی دنیای بچگی بودن !
کاش میشد هیچ دختری رو حداقل زیر 18سال عقد نکنند نه ؟؟

نهههههههههه 13 14 ساله ؟!!!!!!
متاسفم فقط ..

ساره دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 08:21

من خواننده خاموش وب شما هستم.عقایدتونو قبول دارم ی سوال دارم اگر تونستید راهنماییم کنید.سی سالمه ازدواج کردم همه جوره شوهرمو دوست دارم ادم خوبیه اما باخانمها خیلی راحته توی محل کارش با دختر مجردی اسمس بازی داره یا بگو بخند میکنه با همه زنها.....بهش ک میگم فکر میکنه حسودم و کار خودشو میکنه اصلا منو نمیبینه وقتی چشمش ب کسی میفته....درصورتی که همدیگرو دوست داریم احترام داریم....بنظرتون چ کنم؟یاعلی

ساره اس ام اس بازی در چه حده ؟ مناسبتی و مثلا لطیفه های شسته رفته و آبرومند یا الکی خوشی و چت صرف و دل و قلوه ای ؟ هدفش چیه ؟سرگرمی و حس خوشایند از این ارتباط یا عادت گرم گرفتن با همه چه زن و چ مرد .؟ من نمیدونم فقط میدونم حس تو اشتباه نیست و دوست نداری اینطوری باشی . بهش مستقیم بگو با جدیت و نه عصبانیت که این کار من رو ناراحت میکنه . اینکه توجهت رو به بقیه میدی توجهی که مختص من باید باشه . مثل توجه خاصی که من به تو دارم ... زیاد طولانی حرف نزن در این مورد ..مستقیم بزن به هدف و اینطوری شروع کن که من .... نه اینکه تو ...
چطوری بهش گفتی مگه ؟

تنها دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 03:29

صمیم جان اول این پست که از بخشیدن لباسها و وسایل اضافه گفتی، یاد خمس افتادم و پیش خودم با نگرانی گفتم ای کاش صمیم خمسش رو هم میداد... که فوراً از ذهنم گذشت "همونطور که خدا لحظه به لحظه به صمیم عنایت کرده و دستش رو گرفته و قدم به قدم با معارف الهی آشناش کرده و نور هدایت رو به قلبش تابونده، در مورد خمس هم حتماً به زودی بر قلب و عقلش تابشی خواهد کرد" و آروم گرفتم که دیدم بله... خانم سرهنگ پیک خدا شده و سخن یار آشنا رو به شما رسونده... الهی که به حق این ماه شریف، شما رو از بندگان مقرب درگاهش قرار بده.

ممنونم از نگرانی هات برای من ...

میم.صار یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 23:32

اکرم یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 23:25

صمیم عزیزم، یقین بدون که همین گفتن هات از زیبایی های واقعی زندگی و پراکنده کردن عطر خوش خیرخواهی و یادآوری ریزه کاری های هنر انسان بودن برکات باورنکردنی برات میاره. این روزها همه رو دعا کنیم.

مامان عماد وعمید یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 18:18 http://www.amid83.blogfa.com

چقدرررر انرژی مثبت گرفتم.آفرین به شما صمیم جان که اینها را می نویسی ،اینها خودنمایی نیست ،این کلمات معجزه می کنه وآموزش مثبت اندیشی ومثبت زندگی کردن را به خواننده هات میده.واقعا اول شدن حقت بود.(اینا احساسات واقعی بودا)

نسیم یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 17:12 http://bardiajeegar.blogfa.com

سفره ات همیشه به شادی پهن باشه عزیزم.
از اینجا همیشه دست پر میرم صمیم.

فاطمه یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 17:00

صمیم جان خدا قوت منم مثل شما کارمندم ولی واقعا توان اینهمه مهمون داری رو ندارم و این هم یه توفیق هست که خدا بشما داده راستی مرجع تقلیدتون کیه بپرسید ببینید به وسایل جهاز خمس تعلق میگیره یا نه در ضمن اگر خمس یه وسیله یا پولی رو بدید و بعدش ده سالم استفاده نکنید دیگه خمس نداره البته اینا از باب تذکر بود یه وقت ناراحت نشید

ممنونم فاطمه جان
این لینک یک سری سوالا و جواب ها در مورد خمس رو مطرح میکنه .
http://ch3.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=265&Itemid=27
شاید دوستان بخوان بیشتر بدونند ..

نسیم یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 16:17

من تاثیر خوبی از شما گرفتم چند ماه پیش وقتی با وبلاگتون آشنا شدم در مورد مهمونی دادن نوشته بودید من که سالی یکی ودو بار مهمونی می دادم حساب کردم در این چند ماه ،دهمین مهمونی را هم دادم واینها را مدیون قلم قشنگت هستم با حرف اون آقا هم موافقم من چند وقتیه به این نتیجه رسیدم که کار ونیت خیر معرفت وحکمت انسان را بالا میبره در ضمن صمیم خانوم من ایمیل ووبلاگی ندارم ولی به خاطر شما وبلاگی درست می کنم

سعیده یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 15:31

سلام صمیم عزیز
راستش با خوندن وبلاگت منم خیلی دلم خاست که توی زندگیم یه تغییراتی بدم اما راستش شرایط برای من یکم سخته من متاسفانه توی زندگی مشترکم به جایی رسیدم که بجز جدایی چاره دیگه ای ندارم الان یک سال و نیمه که همسرم رو ندیدم و درگیر کارهای دادگاهم اما از جدایی وحشت دارم تصورشم سخته اما مجبورم...
راستش به این خیلی فکر میکنم که من چقدر آدم بدی هستم و بودم که الان زندگیم این طوری شده...

نه هیچ وقت خودت رو سرزنش نکن . این باعث میشه نتونی مشکل رو حل کنی ..باید به خودت بگی توی این مدت ازدواج قرار بوده من چه درس هایی رو با اینسختی از زندگی یاد بگیرم و براش بهایی عمرم رو بدم ..و شکر گزار باش که در این دنیا به این ها رسیدی ...چ
انشالله ختم به خیر بشه همه ی کارهات عزیزم

h یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 15:09

صمیم جان منم آخرهرفصل لباسایی که نمیپ.شمو میدم بیرون.سبک زندگیتو الگو قرار میدم.مخصوصا" رک بودن

یک دوست یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 15:00

صمیم عزیز من شاید کمتر از یک ماهه باهات اشناشدم ولی فوق العاده مهرت به دلم افتاده امیدوارم همیشه خوش باشی عزیزم افرادی مثل تو واقعا نعمتن خیلی مراقب خودت باش

زرتاج یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 12:27 http://www.zartaj.ir

واقعا موافقم که مهمون با خودش برکت میاره...ادگ گاهی شاید تنبلی کنه برای دعوت کردن ولی وقتی مهمون میاد میبینه چقدر خوش میگذره و حس خوبی به ادم منتقل میشه....
با قضیه انباشت انرژی هم به شدت موافقم

زرتاج یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 12:25 http://www.zartaj.ir

سلام صمیم جونم....دوست من، زرتاج" وبلاگ زیور آلات دست ساز برنجی"درست کرده که قیمتهاش هم خیلی خوبه...اومدم از این تریبون معرفیش کنم...تا بدونه چه دوست مهربونی داره

آهو یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 11:44 http://www.lahzehayeman1.blogfa.com

عاشق این پستهاتم صمیم چقدر انرژی میگیرم ازت
خیلی دوستت دارم:**********

اسماء معتمد یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 11:35

سلام صمیم خانم نازنین
نماز و روزه هاتون قبول باشه انشالله
چند وقته می خواستم یه پیشنهادی بهتون بدم که دیدم خیلی به پست امروز شما مرتبطه. نمی دونم استاد حورایی که تو شهر شما کلاس دارن و ماه مبارک هم هر شب برنامه دارن میشناسین یا نه؟ ایشون یک سال کل ماه رمضان در مورد برکت صحبت کردن و یکی از بی نظیرترین چیزهایی هستش که من تا حالا شنیدم. امیدوارم که شما هم شنیده باشید وگرنه شنیدنش خالی از لطف نیست و بسیار خوب و عالیه. خوش به سعادتتون که در جوار یکی از منابع لایتناهی برکت، امام رضا (ع) هستین. التماس دعا

ایشون رو میشناسم . برنامه های تلویزیوینیش رو هم در استان دیدم . ولی کاش بیشتر برامون میگفتی قضیه این برکت ماه رمضون دقیقا چی هست و ایشون به چی اشاره کردن ..مرسی از پیشنهادت

حموم زنونه یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 11:07

صمیم جان اگه تو این ماه مبارک گذرت به حرم امام رضا افتاد خواهش می کنم منو از یاد نبر . تو اون دعاها و زمزمه های قشنگت از منم یاد کن . صمیم special هااااااااااااااااااااااااااااا

الهام یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 11:01

سلام صمیم جون آدرس اون دندون پزشکتو نگفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کدوم ؟ همون فلسطین رو میگی
دکتر رواقی ساختمان مرغ افشین

زهرا یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 10:11 http://az-be.persianblog.ir

سفره خونه ات همیشه پر برکت... در خونه ات همیشه باز صمیم جان. سلامت و برقرار باشی که لنرژی های خو و برکت قطعا متحصل نوع نگاه و تفکر ماست

شیلا مامان رومینا یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 10:04 http://godscourtyard.blogfa.com

صمیم به اندازه دنیا دنیا حس های خوب و شاد از این پستت گرفتن برات هزاران بار آرزوی شادمانی خوشحالی سلامتی و خوشبختی میکنم . الهی که برکت زندگیت روزافزون باشه

مریم یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 09:09

سلام صمیم جان
من تقریبا از خواننده های خاموشت هستم و کم کامنت میگذارم اما این پست آنچنان من رو لبریز از احساس شادی و انرژی مثبت کرد که نتونستم کامنت نگذارم واقعا تاثیرگذار بود این پست. دوستت دارم و مرسی که این همه انرژی رو با بقیه تقسیم کردی. آرزوم شادی روز افزونت هست.

آرزو یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 09:02

صمیم جان
می دونستی که خیلی خوبی
اما یه چیز بگم فکر کنم جهیزیه خمس نداره

اگر منظورت دختر تو عقد باشه که خونواده اش کم کم براش جهاز خریدند بله خمس نداره . اگر منظور جهیزیه بعنیوسایل زندگی که خانم با خودش تو زندگی اقا اورده خب اگر مطابق شان و شئونات اون باشه خمس نداره هر چنداستفاده از وسایل نشه و مثلا فقط زینتی و تزیینی باشه .باید به مرجع تقلید خود مرجعه کرد در این مورد .

مینا یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 08:16

من تا حالا خواننده خاموشت بودم عزیزم.امروز قصد داشتم بیام اینجا و یه راهنمایی ازت بخوام. این پست باعث شد نسبت بهت حس خیلییییییییییی خیلیییییییییییی بهتری پیدا کنم. راستش تو خونه ما هم از این دست چیزا زیاده. منم اون سایتی که معرفی کرده بودی و خوندم و ازتمریناتش سودهای زیادی بردم.
در راستای همون تمرینات باید بگم از مدتها قبل دوست داشتم یه کتاب ترجمه کنم تا اینکه اون سایتو خوندم و تصمیمم برای داشتن یه در آمد انفعالی بیشتر شد.
از اون جا که از مطالبت فهمیدم اگه کمکی از دستتون بربیاد دریغ نمیکنید, و از طرفی دستی هم تو این کار دارید,خواستم بپرسم میشه تو این کار راهنماییم کنید. چطور باید شروع کنم؟ممنونم

به نظرم باید به ناشر مراجعه کنید تا کتاب مورد نظر رو در اختیارتون بذاره چون شما هنوز حرفه ای و شناخته شده نیستید نمیشه روی تایید حتمی ناشر در مرود شما نظر داد ..
موفق باشی عزیزم .

روزگار سبز من یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 07:04 http://www.mygreenlife.blogfa.com

مرسی صمیم جون از اینکه این چیزها رو توی وبلاگت مینویسی. برای من خییییلی تلنگر خوبی بود .... واقعا مرسی...
من هم چند وقته یه تصمیم خوب گرفتم.. تصمیم گرفتم از امسال به بعد دیگه اجاره ی خونه ای که توی ایران داریم و الان دست مستاجر هست رو زیاد نکنیم. فقط در همین حدی که قسطش رو در بیاره کافیه. ایشالا که دعای خیر کسانی که میرن توش پشت سر ما تو غربت باشه.

چه فکر بزرگ و زیبایی ..افرین ..

شوکا یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 02:15

در مورد خودتم باید بگم که از اخلاقت خوشم میاد یه جورایی
میگم یه جورایی چون هنوز کامل نمیشناسمت اما تا اینجا که واقعا عزیزی کمک هایی که به مردم نیازمند میکنی خیلی خوبه افرین و اینکه ایشالا همهیشه صدا خنده هات همه جا بپیچه
دو تا سوال
! چرا با ادمایی که بهت فاز منفی میدن مهمونی میدی یا خونشون میری ؟ ارزش دارن؟ نمیدونم چجوری هستی اما من راحت میذارمشون کنار چون از نظرم وقت و روحم با ارزش تر این حرفاست که با ادما حسود بگردم
2.چرا دوتا خورش درست کردی بادمجون و قیمه تقریبا همه چیزش عین همه {چون میدونم بی سلیقه و کم معلومات تو اداب پذیرایی نیستی میپرسما ) میدونم خییییلی نوشتم
شرمنده لازم بود

شرایط فعلی این ادم الان اینطوری شده وگرنه کلا منفی نیست و نبود . من ترجیح میدم در دوستی ، آدم موندن روزهای ناخوش هم باشم برای دوستم ...من رد میکنم انرژی رو ..مثل همین وبلاگ که اگه میخواستم تمام کسانی که لابلای حرفاشون پالس منفی میفرستند رو حذف کنم شامل خیلی ها میشد ...

ولی حال اون دوستمون با شرکت در این مهمونی خیلی بهتر شد . غذای من قیمه بادمجون بود . مطمئن نبودم مهمانم از مزه بادمجون در غذا خوشش میاد ..برای همین جدا سرو کردم . در واقع یک غذا محسوب میشه برای من منتهی در ظرف های جدا مرسی از نظر لطفت به من

شوکا یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 02:08

البته که حق با شماست عزیزم منم گفتم که اون انرزی خیلی مهمه تو همهههه مسایل
اما
میدونی بعضی ها تلقین زیادی هم میکنند یه مثال:
دیدی بعضی ها میرن فال میگیرن حالا با قران با قهوه چای تاروت یا هرچی
یه چیزایی ممکنه بگه که واست پیش میاد تو چند ماه اینده
همین فکر باعث میشه شما ناخوداکاه بری سمت همون چیزا و بدست بیاری بعد میگی ااااا دیدی طرف چه راست میگفت؟؟؟
اره عزیزم این فکر ما هاست که مارو به اون مسیری که میخوایم میکشونه قسمت و تقدیر و حالا یه سری اسم های دیکه که گذاشتن نه خرافات یه جور توجیه
امیدوارم فهمیده باشید
در هر صورت بله هرکس یه عقیدخه داره و محترمه

یک مسلمون مثل همه یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 00:32

سلام خوشحالم که به این نتیجه ی خوب رسیده ای که خمس بدی
و بیشتر از اون خوشحالم که این فرهنگ را ترویج میدی
من تجربه ی خمس دادن را دارم ! خمس تمام حقوق خودم و داراییم را داده ام ! به دارایی های شوهرم کاری ندارم چون اون قبول نمی کنه که خمس بده و بهانه میاره
من احساس سبک باری عجیبی دارم احساس می کنم خمس را در جایی با بهره ای هزاران در صد ذخیره کرده ام !
دلم می خواد همه ی دارایی های عالم مال من باشه و همه اش را صدفه و خمس بدهم !که البته کار مهمی نیست مال خدا را هدیه به خودش دادن ! ولی این احساس خوب ، بی نظیره !

زی زی یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 00:04

سلام صمیم جون... برات دنیا دنیا شادی و آرامش و برکت از خدا میخوام... واقعا خمس دادن خیلی به زندگی برکت میده. ما یک روز در سال رو تعیین کردیم که در اون روز خمس سالمون رو حساب میکنیم و میدیم.

مریم شنبه 29 تیر 1392 ساعت 23:50

صمیم جان همسرتون باید به داشتن شما افتخار کنه واقعا شما این همه انرژی از کجا میاری(گفتم ماشاالله) من تو این ماه رمضان حالشو ندارم واسه خودمون افطار بپزم چه برسه به مهمونی دادن
خیلی وقت تنبلی ول کنم نیست و تازگی ها بدتر شدم خوشحال میشم راهنماییم کنی
شاد باشی و همیشه پر انرژی
دوستدارت مریم

نازیلا شنبه 29 تیر 1392 ساعت 23:41

چه آرامشی داد نوشته هات.سلام.صمیم یه چند وقته پیش نوشته های خیلی خیلی قبلیت رو می خوندم و دیدم اون صمیم دیروز چقدر با صمیم امروز متفاوتتره چقدر بزرگتر شده خانم تر شده چقدر محبتش زیادتر شده نسبت به همه چقدر دلش بزرگتر شده طوری که از بزرگیش همرو تو دلش جا داده واقعا احساس راحتی می کنم پیش صمیمی که ندیدمش اما با نوشته هاش با شخصیتش و خانمیش آشنا شدم حتی قیافه زیباشرو با مهربونیاش و شخصیت محکمش تونستم مجسم کنم باور می کنی شمارو الگو کردم واسه خودم؟کاش بشه منم زندگیم مثل شما محکم و قشنگ و دلنشین باشه - امروز و فردام متفاوت باشه هر روز بزرگتر بشم عاقلتر بشم و به درد بخورتر عین خودت.آرزومه همیشه سلامتی و خوشبختی روزی خودت و خانوادت باشه و این خنده ها و آرامش هایی که شما به ما میدی 1000 برابرش مثل یه ستاره خوشحال خندون تو آسمون زندگیت بدرخشه

نیلو شنبه 29 تیر 1392 ساعت 22:20 http://for-me-21.blogfa.com

ایشالا همیشه جمعتون سالم و خوشحال باشه .. این انرژی های مثبتی که با نوشته هات به ما منتقل میکنی هم اثرش خیلی خیلی مثبت تر بیاد طرفت :)

مسی شنبه 29 تیر 1392 ساعت 21:32 http://zibatarin74.persianblog.ir

آفرین خانم کدبانو ...
کار خوبی می کنید خمس و محاسبه می کنید منم تجربشو دارم
خیلی برکت بسمتتون سوق پیدا می کنه
موفق باشید

دختر شیرازی شنبه 29 تیر 1392 ساعت 18:52 http://dokhtarshirazi.ir

قرررررررررررررررررررررربونت برم من که انقد ماهی

رسپینا شنبه 29 تیر 1392 ساعت 18:02

صمیم عزیزم واسه همینه که اول میشی دیگه عزیزم.
راستش یه جاهایی کامنتهایی دیدم که تعجب کرده بودن چراشمااول شدی؟خوب وقتی حرفهات ازدل میادبه دل ماهم میشینه.این وبلاگ حرف دله.اینجااونقدربی ریا وصمیمانه مینویسی عزیزم که ماهم احساس راحتی میکنیم ...شعارنمی دی..خودت هستی!
انشالاکه زندگیت ازاینی که هست پربارتروشادتربشه.دوست دارم.

باران شنبه 29 تیر 1392 ساعت 17:55 http://www.baran-53.blogfa.com

هزار آفرین به نیت پاک وخالصت
واقعا دورو برمون پراز چیزای هست که شاید یکسال بگذره ولی ازشون استفاده نکنیم
صمیم جان واقع گل گفتی منم حتما همین کارو میکنم حداقل باعث خوشحالی چند نفر بشم.
حرفی که به مهمونت راجب به عکستون زده بود گفتین خیلی حرف منطقی بود من اگه بودم زود بهم برمیخورد وبعد از رفتن مهمونم کلی خود خوری میکردم.
هزار آفرین به بزرگواری شما
التماس دعا

لیلی شنبه 29 تیر 1392 ساعت 17:50 http://leiligermany.blogsky.com

من فکر می کنم ماه رمضان با خودش برکت و رحمت میاره. این برکت رو می شه توی سفره افطاری و مهمون هاش و شادی و محبت آدم هاش دید.
برای خمس هم لازم نیست که مبلغ زیاد باشه. چون قانونش اینه که شما یک زمانی رو مشخص می کنی و در اون زمان خاص هرچی از خرج خانه و خانواده مونده باشه یک پنجمش رو میدی یعنی حتما مبلغ زیادی نیست. ولی صدقه و خمس برکت مال رو زیاد میکنه. اینو خود خدا توی قرآن گفته و چون روزی دهنده خودش هست خودش راه ورود برکت رو هم میدونه.
من هم موافقم که اگر کمدت رو از لباس های بلااستفاده خالی بکنی زود پر میشه چون آدم با خیال راحت تر خرید می کنه بدون عذاب وجدان که این همه لباس دارم این یکی رو کجا بذارم
انشالله این بیان پرانرژی شما ماندگار باشد

شادی فرداها شنبه 29 تیر 1392 ساعت 16:48

صمیم بانو
حظ کردم از طرز فکرت
وقتی تو رو میخونم امیدوارم میشم که آدمی میتونه چه پروسه رشد و کمالی رو طی کنه
بهت تبریک میگم به خاطر روح بزرگت

سارا شنبه 29 تیر 1392 ساعت 15:40

صمیم جان سلام
من نزدیک یک سال هست که خواننده وبلاگت هستم و اولین بار هست که برات پیغام میذارم. بهتر بگم، کلا این اولین بارى هست که تو وبلاگ کسى که از نزدیک نمیشناسم پیغام میذارم. راستش با خوندن این پستت، مثل همه پست هاى دیگه ات خیلى حس خوبى بهم دست داد. همیشه نوشته هات حس امید فراموش شده و دورى رو در من زنده میکنه و کلى انگیزه براى تجربه هاى ناب زندگى بهم میده. جدا از قلمت که بسیار روان و دلنشین هست، طرز فکرت و منشت هم برام خیلى جذاب و دلنشینه. امیدوارم همیشه و همچنان درهاى رحمت خدا رو به روى خودت باز کنى و ازین رحمت بیکران اطرافیانت رو هن بهره مند کنى. براى ما دور از وطن افتاده ها هم یک دعایى بکن ؛)

ترنج شنبه 29 تیر 1392 ساعت 14:59

صمیم مهربوووووووونم، جمله به جمله ت درس میده به من، مرررسی که مینویسیشون که ما هم انرژی بگیریم و یاد بگیریم.مررررسی که اینقدررر خوبی ، این من و امیدوار میکنه به همه ی آدمها که خوبی هست، خوش قلبی و پاکی هست هنوز بین آدما، دوستت دارم خییییلیییییی، خدا برای تو و عزیزانت بهترینها رو پیش بیاره همیشه ایشالا.

زهره بانو شنبه 29 تیر 1392 ساعت 14:51

خدا رو شکر که خوبی دوست جونیم

ممل شنبه 29 تیر 1392 ساعت 13:36

سلام صمیم جان خوبی؟ میشه لطف کنی بگی این تمریناتو باید از کجا بفهمم و انجام بدم

لینک راز ثروت در موضوع بندی موضوعات وبلاگم هست . سمت راست صفحه.

مریم شنبه 29 تیر 1392 ساعت 13:27

سلام صمیم جون من خواننده همیشگیت هستم ولی چند بار بیشتر کامنت نذاشتم خیلی درس از نوشته هات گرفتم یه سوال داشتم اگه زحمتی نیست میشه پاسخم رو بدید ما در تهران ساکنیم و خانواده خودم و همسرم در شهرستان هستند یکی از خواهر شوهرهایم چند سال پیش برای کار به تهران آمد و در منزل ما سکونت داشت حدودا 6 ماه در این مدت من با این مسئله کنار نیامدم و راحت نبودم تا اینکه گذشت و بعد ها فهمیدم که اون هم کلی از دست من شاکی بوده و حتی مادر شوهر بنده گله مند بودند . امسال یکی دیگر از خواهر شوهرهای من قصد دارد حداقل مدت یک سال منزل ما ساکن باشد من خیلی موافق نیستم ولی مخالفت خود را هم نمی توانم عنوان کنم بنا به خیلی از دلایل البته عذاب وجدان هم دارم که مخالفتم را به همسرم بگم. میشه راهنماییم کنید ممنونم

با شما هستند یعنی چی ؟ یک اتاق مستقل در همین منزل شما دارند یعنی ؟ یک ورودی ..یک هال..یک ممر عبور ..یک حمام و دستشویی ؟ پس حوزه خصوصی تو و همسرت چی میشه ؟ نظر همسرت چیه ؟ در مورد اون خواهرش نظرش(نظر همسرت) در مورد قضیه چی بود؟ اصلا از تو نظر خواست یا گفت در خونه منروی خونواده ام باز هست ..؟ ببین اینا رو باید بدونم اول .

مینا شنبه 29 تیر 1392 ساعت 13:25

عزیزم صمیم متنت پر بود از ارامش در تک تک کلمه هاش تا جایی که ارامش رو به من هم داد ممنون گلم .

~مریم~ شنبه 29 تیر 1392 ساعت 13:19

چقدر این پستت به دلم نشست. صمیم مهربون، ممنونم از اینکه این چیزا رو اینجا می نویسی تا ما هم یاد بگیریم و انجام بدیم. از خدا می خوام برات بهترین ها رو رقم بزنه.

فافا شنبه 29 تیر 1392 ساعت 12:59

چه دید زیبایی افرین

شکوه شنبه 29 تیر 1392 ساعت 12:15 http://shokooh-afarinesh.blogsky.com

خدا رو به خاطر وجود آدمایی مثل تو،شکر می کنم.
و دعا می کنم خدای مهربون به من و به همه اونایی که لذت می برن از وجود همچین آدمایی، درک و بینشی شبیه به تو و به هممون ایمانی قوی تر و خالص تر بده.

دنا شنبه 29 تیر 1392 ساعت 12:14

صمیم جون چقدر قشنگ نوشتی عزیزم.من همیشه از خوندن مطالبی که مینویسی لذت میبرم. چون احساس میکنم هر چی که درونت هست و مینویسی به قول معروف هر چه از دل برآید بر دل نشیند. تو این شب و روزهای عزیز ارزوی سلامت و خوشبختی برا خودت و خونوادت دارم.التماس دعا

محدثه شنبه 29 تیر 1392 ساعت 12:11 http://entezareshirin86.blogfa.com

صمیم عزیزم! همیشه از خوندنت پستهات مخصوصا پستهای اینجوری کلی انرژی می گیرم و میگم ما که از خوندن اینا این همه انرژی می گیریم وای بحال اونایی که باهات بودند و از نزدیک شاهد این همه خوبی و خیرخواهی و روی گشاده ات هستند.
ایشالله همیشه برای خودت و خانواده ات بهترینها اتفاق بیفته و زندگیت سراسر نور و رحمت و برکت باشه.
راستی در مورد خمس هم من کاملا با نظر خانوم سرهنگ موافقم.واقعا به زندگی آدم برکت میده و خیلی زودتر از اونی که فکرش رو بکنی دوباره حسابت پر میشه

نیکو68 شنبه 29 تیر 1392 ساعت 12:03 http://delneveshtehay-man.rozblog.com

خدایا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم

و در دریای بزرگی و مهربانی تو قرق شوم

و به بالهایم توانی ده تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم

****************************************

الهی!
ادای شکر تو را هیچ زبان نیست و دریای فضل تو را هیچ کران نیست...
و سرّ حقیقت تو بر هیچکس عیان نیست...

هدایت کن بر ما رهی که بهتر از آن نیست



ممنون عزیز ، حرفات واقعا بدل میشین
روزهای رنگی و پرخیر و برکتی داشته باشی
رفتی حرم یادت نره دعا مون کن

Lidoma شنبه 29 تیر 1392 ساعت 11:45 http://lidomadl.com

سلام .وب زیبایی داری.خوشحال میشم ب وب من هم سر بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد