من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

4 سالگی پسرک

 توضیحی کوچولو برای سوال بعضی دوستان :  

من برای  تمام کسانی که خواننده وبلاگشون بودم و بهشون ارادت  دارم و  موفق به کسب رتبه شده بودند در بین صد وبلاگ منتخب شخصا کامنت تبریک و ابراز خوشحالی  دادم. دلیلی  نمیشه تمام وبلاگ هایی که میخونم رو در صفحه خودم لینک کنم و ضمنا  لینک نشدن اون ها و خیلی های  دیگه  دلیل بر  جالب نبودن یا خدایی نکرده  مهم نبودنشون برای من نیست ..دوستانی  ابراز  نگرانی  کردند که خیلی های دیگه  مقام بهتری آورده بودند ..چرا شما به اون تعداد خاص کامنت دادی و اصلا خودت بودی یا نه ؟..بله  خودم بودم و تبریک نوشتم براشون چون خواننده اون ها هستم و دوستشون دارم  .. امیدوارم نگرانی دوستان برطرف شده باشه .. و ممنون از دقت نظرتون در  همه چیز .   

و توضیح بزگتر :   

از  این کامنت های  بی نام  و نشون و بی شناسنامه وخبر گزاری ها خوشم نمیاد ...گفتم که بدونند ...

 

باز هم سپاس  عمیق و قلبی من تقدیم همه دوستانی که تبریک گفتند یا تعجب و  ناراحتیشون رو از  اول شدن این وبلاگ کوچولو موچولو ابراز  کردند و فرصتی شد با هم آشنا بشیم ...و  تبریک من به همه  بلاگرهای  دیگه چه اون هایی که در لیست صد نفر اول بودند چه اون هایی که نبودند و  همه دوستانی که لیاقت انتخاب شدن  و حتی نشستن در جایگاه اول رو داشتند . مزه خوب و شیرین این همراهی ها انرژی من رو چندین برابر  میکنه ...از وقتی دوره 40 روزه برکت  ثروت رو شروع کردم (دوم تیر ) به طرز شگفت انگیزی خبرهای خوب  میرسه بهم ..  

 

 دریافتی های  6 تیر من  ( پنجشنبه) : 50 تومن صبح ...+   105 هزار تومن هدیه غیر منتظره  و همین جوری! برای  پسرک از طرف مامان جون +چهار  تا کادو از  مهمان هامون برای  اومدن اولین بار به منزل ما (با اینکه میدونند ما اصلا اهل کادو  برای  منزل نیستیم و  فقط  کیک خونگی  میبریم برای دوستانمون -حتی وقتی خونه جدید میخرند- تا بقیه هم راحت بگیرند و رفت و آمد ها کم نشه برای  دلمشغولی  چی بگیرم کادو؟! و این قضیه   جا افتاده کاملا بین ما ) ولی کائنات استثنا کرده انگار  این بار رو .. اقا داره جواب میده .. امتحانش کنید ..40 روز بنویسید  دریافتی هاتون چی بوده اعم از  کادو و پول و غیره و بعد از چند روز از شروع معجزه رو کاملا میبینید ..سپاس از  خدای کائنات برای فرستادن این ثروت ها به سمت شما یادتون نره.. 

 

حالا بریم سراغ ماجراهای تولد این بچه   

از کجاش براتون بگم من ..خدا نصیب نکنه ..آنچه در چنته داشتیم من و این بچه  با هم هنر نمایی هامون رو رو کردیم .مهمون حدودا 25 نفر ..مهمون غریبه هم از راه دور  اضافه شد و  این هم خلاصه ای  از  اتفاقات: 

 

1- برنج من شفته شد کلا!! بعله ..درست شنیدید ..برای اولین بار در  عمرم اونم همچین وقتی برنجم از کته هم بدتر شد . علت :  اشتباه محاسباتی بنده در حساب کردن عمق قابلمه جدید و  کم اومدن جای برنج و  له شدن زیری ها و  خشک شدن رویی ها و  دو دستی  تو سر زندن بنده و  دور  آشپزخونه بدو بدو کنان و رسیدن خواهر  اینجانب به معرکه و  بردن من به بیرون از  مطبخ و اب قند دادن به من و  نفهمیدن هیچ کدوم از  مهمون ها که چطوری  شد برنج  اینقدر مدل شمالی شد!!!! و  به داد برنج رسیدن  توسط  خاله جان و  درست و راست و ریس کردن برنج با شستن زیاد و روغن داغ روش دادن و دربش رو بعد از  پخت باز گذاشتن و سفید شدن نیمی از موهای من و  کنده شدن اون نیمه دیگه و  خنده حضار صمیمی با دیدن  پیتیکو پیتیکوکردن من دنبال خودم در  کنار قابلمه برنج از حرص!!!  نتیجه نهایی قابل خوردن و آبرو داری کردن  ولی نه در  حد انتظار  خودم از خودم و هنرهام ...

 

2- فراموش کردن سرو  سبزی خوردن و  ژله های رنگارنگ ....تحویل دادن سبزی های  اماده و  مرتب و خوشگل توسط مادر شوهربه خواهر  جان  قبل از شام  و  نهادن سبزی و ژله ها توسط ایشون در  یک فقره یخچال دیگر و یاد کردن آوردن این همه زحمت سر شام و  ادای  کلمه لیمو  توسط یکی از  میهمانان و  کوبوندن دو دست روی  پا توسط من که آیییییییییییییی ژله هام ..و  خندیدن حضار و  از اول یک دنیا قاشق و ظرف کثیف شدن و ترکیدن مهمان ها از  خنده از  خل ملنگ بازی های  پذیرایی من و  خواهر محترم و تقسیم سبزی خوردن های  بیست بین مهمان ها و دعای خیر  همگی برای  مادر شوهر  نازنین هی  اشاره بکن که بسه ..انقدر نده ببرند ..برای خودت نگه دار آدم  جان!!! و به رو نیاوردن های  بنده و  لبخند زدن و  چشمک زدن که بذارید ببیننند چه هنرهایی دارید شما ..... 

 

3- فراموش کردن ست کردن و مرتب کردن قاشق  چنگال های  غذاخوری توسط خواهر محترم که این وظیفه به دوشش بود ..و لحظه آخر  متوجه ماجرا شدن و  حالا بگرد اینوسط  قاشق جور کن و بدو بدو رفتن بعد از عمری به درب  منزل خانوم سرهنگ و  مراسم قاشق گیری و فهمیدن کل ملت در  حالی که در  تمام عمر  دانه ای   پف فیل هم از کسی نگرفته بودم این مدلی و  خنده همسر محترم از  هول کردن بنده و لو دادن خواهر بنده و  توضیحات بچه بنده که مامان ..قاشق داشتیم که..رفتی قاشق از کجا خریدی ؟!!!! و  هول کردن من و فرصت نشدن برای قایم کردن دمب خروس  در یک جایی!!!  

 

4- گریه سوزناک بچه هنگام باز شدن کادوها و  آبرو بری  کامل و بی نقص در  این مرحله انجام گرفتن و  باز کردن کادویی که شکل بن تن بود و  بیرون آمدن آقای فارمر از آن و عرررررررررررررررر زدن بچه محترم ما که بن تنش  کو  پ!!! و خطاب کردن بنده جلوی  28 جفت چشم که بییییییییییییییییییشووووووووووووووووووووورا ..نمیخوام اینا رو ..بن تنش  کو!! و آب شدن بنده و فرو رفتن در  حلق زمین و بیرون آمدن  مجدد بنده و  کر کر  مهمانان و  گریه مادرمرده گونه بچه ما و  خیس شدن لباسش از  اشک(به جان خودم) و  خواندن اورادی توسط خاله جان ما در  گوش بچه که خودم برات بن تن میخرم عزیزم و رضایت دادن بچه و نگاه درمانده و بدبخت وار مهمان غریبه که شکل کادویش بن تن بود و داخلش  چیز دیگر بود ... فقط مردم از  خنده و خجالت و شوک!  

 

5- فراموش کردن کشیدن وبردن شام تولد برای خانوم سرهنگ بدبخت که کادوش رو از قبل داده بود و  کسالت داشت نیومد  تولد و  هیییییییییییییییییییع گفتن بنده وسط شام و  فرصت نبودن برای کشیدن غذا از  حلق میهمانان به بیرون و  بردن آن برای  صاحبخانه محترم منتظر!!!! کلا خاک با این  مدیریت و حافظه ..بلند بگو  دور از  جون ... 

 

6- تقسیم بندی  مشتی ماشالله ای  کیک توسط  جاری محترم و  رسیدن دوعدد چشم آقا شیره به  بچه و بابای بچه و مادر بچه و آه سوزناک از نهادهمسری ...البته بعدا کاشف به عمل آمدجاری جان کیک را درست تقسیم کرده بودندی و مهمان محترم بنده به نام دایی جان بچه  با  خیک بزرگشان یک چاقویی به کیک رسانده اند به مقدار  دوازده سانت و  بعد هم ماجرای بلعیده شدن کل دوازده سانت کیک در یک حرکت انتحاری!!! تووسط خان دایی و رویت شدن این عمل ضد انسانی توسط همسر محترم و  آی کیکا رو خورد ...نامرد ..زود باش در بیار و  نزدیک خفگی رسیدن داداش ما و  بی دایی شدن بچه زبون بسته !! و این گونه آبرو داری کردن خانواده مادر بچه!!! جلوی  خانواده شوهر مادر بچه !

 

7-گل سر سبد اتفاقات اون شب :  رقصیدن مادرشوهر  عزیز با سینی وبه سبک شمالی وسط مهمونی  و کف و سوت و  هورا و تعجب بقیه و  پز دادن من به خاله جان و بقیه که واییییییییییییی مامان جون تا حالا برامون این مدلی  نرقصیده بود  و چقدر  خاطر بچه ما عزیز است و  تحسین کردن  خاله جان و  دختر خاله جان این حرکت خودجوش را  و تشکر  من از  مامان جون برای سنگ تمام گذاشتن و  کف و خون مهمانان از  این رابطه گل و بلبلی  و تعجب  مامان جون و فرمایش  پاره ای  توضیحات دقیقا بدین گونه: صمیم جان ..خدا نکشه تو رو ..اینا چیه میگی !!؟  من سینی رو بردم بدم به پدرت که یک کم برامون ضرب بزنن ایشون نگرفت و گفت  نه یک دفعه دیگه حالا ..و  من موندم با سینی به دست و  همه هم نگام میکردند  و  منم شروع کردم به رقصیدن دیگه!!!!! و دیدنی شدن قیافه  خاله جان و  سکوت عمیق  کیلومتری من و  شوک من و  خندیدن خودم  تاضایع نشم بیشتر  از  این به موضوع و  بعد  آه کشیدن برای  این همه  سادگی و صداقت این خونواده شوهر  جان ما ..خب بابا میذاشتید من پزم رو بدم دیگه!!!  

 

8- گیج بازی دو عزیز نزدیک  در  مورد سس سالاد ..و درست کردن این هوا سالاد فصل  توسط بنده و  خواهش کردن از  این دو عزیز که سس رو شما آماده کنید و  آماده شدن یک پاتیل سس توسط  این دو فقره عزیز و  ریختن در  دو جا سسی متوسط و  گذاشتن کل بقیه سس ها در  یخچال !! و عدم اطلاع به من که خب بقیه اش رو کجا بریزیم و  سر  شام کم آمدن سس برای سالاد و  نگاه همه به من و  نگاه من به این فقره عزیز و  نگاه این دو عزیز به آسمون و  گنجیشک ها و ضایع شدن دگر  بار توسط پیتیکو پیتیکو کردن بنده و آوردن بقیه سس ها بعد از ربع قرن وسط شام!!! خداعععععععععععع.... 

 

9- عیلرغم همه این ها مهمونی خوبی بود .به من شخصا خوش گذشت . به بچه ها بیشتر .هدایایی برای  مهمان های کوچولو آماده کرده بودم که خیلی دوست داشتند فراخور  سنشون برای یکی  کتاب  لطیفه ..برای یکی  ماژیک نقاشی .. کتاب داستان مصور بامزه برای یک نی  نی و  توپ قلقلی هم برای  نی  نی دیگه مون ..بادکنک ها طبق رسم تولد بین بچه ها تقسیم شد و هرکدوم  با یک دسته بادکنک رفتند ... تشکر مهمون ها خستگیم رو در آورد ...و خوشحالم تعارف نکردم و به مهمون های  عزیزم که پرسیدندچی بگیریم گفتم پسرکم چی دوست داره و  چی  خوشحالش میکنه و  راحت کردن کار ملت ...هدایا اکثرا اسباب بازی بود..تفنگ  ..ست بن تن ...تیر کمون ...لباس ..پول نقد  و  ست کامل لوازم پیش دبستانی  

 

این  هم هدیه من به همسری .. خردادی خوب من.

نظرات 69 + ارسال نظر
نجمه سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 01:20

چرا همش میگی پسرک؟اسمشو چرا نمی گی؟پسرتو بیشتر دوست داری یا شوهرت رو نگی قاب قیاس نیست و از این حرفا. من از هر کی تا بحال پرسیدم میگن بچمو بیشتر دوست دارم بجز یکی از آشناهامون که 60 سالی داره و 5 تا دختر داره میگه شوهرشو بیشتر دوست داه

چرا میخوای نظر من روبدونی ؟ من بارها تو وبم نظرم رو در این مورد گفتم .اسمش رو نمینویسم چون با سرچ توسط آشنایان لو میره اینجا ..( اگه تا حالا نرفته باشه!!!!)

مامان امیر محمد یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 12:34

سلام صمیم خانم .مدتیه خوانده وبلاگتون هستم فعیلا دست مریزاد تابعد

مهدی گپ پنج‌شنبه 13 تیر 1392 ساعت 03:55

سلام
باور کنید هیچ وقت فکر نمیکردم این وبلاگ هنوز بنویسه
و باور کنید عشق شما به همسر و خانوادتون دلیل این موفقیت بزرگه
همیشه پیروز باشید شاید دوباره چند سال دیگه سر زدم

ممنون از این اظهار لطف

طلک سه‌شنبه 11 تیر 1392 ساعت 21:55


pesare nezi
شما هم اصن چاق نیستی بخای لاغر کنی که

مرسی .
هنو 20 کیلو لازمه ...هیییییییییییییی روزگار ...

زهرا سه‌شنبه 11 تیر 1392 ساعت 21:32 http://alivzahra.blogfa.com

سلام خوشگل خانوم خوشگلیت تو حلقم خیلی نازی ماشالاه خدا پسری تون رو براتون حفظ کنه

فدات شم .

سپیده دوشنبه 10 تیر 1392 ساعت 23:50 http://pariemehrabun.persianblog.ir/

چه نانازی عزیزم
پسرت هم خیلی دوست داشتنیه ، حتما همسرت هم ماهه
مراقب خودت و خونواده نازنینت باش

ممنونم .
محبتت رو میرسونه عزیزم ..

دنیا دوشنبه 10 تیر 1392 ساعت 13:49

سلام خیلی خوشگلیااااا.عروس جان

مرسی مامان جان ...
دنیا ممنونم ازت .

آبجی دوشنبه 10 تیر 1392 ساعت 09:37 http://noghtekhan.blogfa.com/http://

سلام صمیم جونم
نه چراااااااااااااااا
باز نمی شن عکسا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شددددددددددددددد
هورااااااااااااا
ای جانم پسرک عزیز و صمیم خانوم خودمونیما یه جوری گذاشتی که هم گذاشته باشی هم نه
فدایخ اون زبونه شیرینت بشم عروس خانوممممممممممم

اول شدنت بازم مبارککککک
ان اشلله کلی جایزه خوب خوب داشته باشه

راستی خواهری نظر دیروزمو خوندی ؟
چی کار کنم
ایمیله من و همسری برای یاهوست می زنه اعتبار نداره
می خواستم شروع کنم به نوشتن شبیه شما
خیلی از لحاظ مالی .....

از دیشب شروع کردیم به ختم سوره یاسین که دقیقا روز عید فطر تموممی شه می خواستم این رو هم همزمان انجام بدم البته شرایطش رو نمی دونستم ولی دیشب همینجوری یه کاغذ برداشتم توش به فرشته رزق و روزی سلام کردم تاریخ زدم ودریافتی دیروزمو نوشتم


می شه بهم نشون بدید باید چی کار کنم ؟؟؟
لطفاااااااا

انشااله زود به خیر و مصلحت ومرادت میرسی ..
از دست تو ..ببین تا کجاها دقت میکنه این دختر ....

ببین تو سررسید بنویسی منظم تره ..برگه ها پراکنده نمیشن ...

نازنین دوشنبه 10 تیر 1392 ساعت 02:15 http://www.zananegieman.persianblog.ir

سلام عزیزم .تولد پسر گلتون مبارک باشه .خب دیگه تو مهمونی شلوغی پیش میاد متاسفانه دیگه .اما ادم حیفش میاد هیچوقت خرابکاری نمیشه وقتیم میشه که نباید .من هیچوقت به مهمونام اجازه نمیدم بیان تو اشپزخونه چون همه چیرو به هم میریزن. به جاش از روز قبل یا ساعاتی که کسی نیست تقریبا همه چیو اماده میکنم .حتی یخ رو خورد میکنم میذارم تو فریز .ینی اینده نگریم تو این زمینه صده .

ندا یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 20:20

سلام صمیم جون...خیلی وقته با وبلاگت آشنا هستم و چه زود گذشت و پسرت بزرگ شد! خوبه که هنوز شاد و پر انرژی هستی...یه سوال داشتم. میدونم که ملودی وبلاگ اتفاقات روزانه رو می شناسی و باهاتتماس داشت. خیلی وقت که نمی نویسه و بی خبر وبلاگو ول کرده.. از همون موقع خیلی نگرانش شدم. آدمی نبود که بی اعتنا به خواننده های وبلاگش باشه. می خواستم حالشو ازت بپرسم و اینکه خیالم راحت بشه که اوضاش خوبه و مشکلی پیش نیومده واسش. اگه لطف کنی یه خبری ازش بدی ممنون می شم. سلام هم بهش برسون اگه میتونی و بهش بگو حیف شد که دیگه اینجا نیست... مرسی

ملودی خوبه ... گرفتاری های پسر کوچولو و باقی مسائل ... من هم منتظر روز دوباره نوشتنش هستم ..

علی رادان یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 20:07 http://www.kishkhal.blogfa.com

سلام .
اولا روان وزیبا مینویسید وساده وصمیمی
ثانیا من بعد از اینکه شما وبلاگ برگزیده شدی با وبتون آشنا شدم. یعنی با همه اونا که برگزیده شدن جدیدن دارم آشنا میشم(بجز وبلاگ حسنا بانو)
می خواستم ببینم چه ویژگی دارید که برگزیده شدید. به نظرم رسید عمدتا 1 ) قدمت دارید و 2) خوانندگانتون زن هستند 3)نویسندگان هم عمدتا زن هستند
اگه مورد دیگری هم هست بفرمائید تا ما یاد بگیریم.
به هر حال تبریک میگم اولا بخاطر جدیت وپشتکارتون ودر ثانی برای قشنگ نوشتنتون.
خواستید به وبلاگ ما هم سری بزنید دستی به سر ما بکشید ولینک کنید شاید بخت ما هم باز بشه
لینک کردم شما رو

یکی یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 19:49

منکه از تو تصویر نمیتونم بفهمم چی هست مارکش.عطر رو عرض می کنم.

هانتر عزیزم

باران یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 18:54 http://www.baran-53.blogfa.com

من خواهر آرزو از خوانندگان پرو پاقرص وبلاگتونم
همیشه پستایی که میزارید رو حتی تومحل کارشم شده میخونه
اگه گذرتون به خونه ی مجازی منم افتاد خوشحال میشم منو راهنمایی کنید وعیب ونقص هایی که دارمو گوشزدم کنید.

باران یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 18:51 http://www.baran-53.blogfa.com

تبریک میگم بهتون
عجب تیر ماهی بوده براتونامیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیتون اول باشین

لیلی یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 18:04 http://leiligermany.blogsky.com

انشالله این پول های قلمبه که میاین تو خونه تون برکت داشته باشند و برای شادی و سفر و تفریح خرج بشوند

الهه مامان ارمین یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 17:50 http://arminjoon.niniweblog.com

سلام
از صمیم قلب بهتون تبریک میگم واقعا اول شدن حقتونه.من برای اولین بار اومدم و با خوندن پست اخر کلی خندیدم ممنونم که خنده رو روی لبم اوردید خیلی خیلی باحال مینوسید
شاد و سلامت باشید

میفا یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 13:25 http://eshghamoman.blogfa.com

صمیم جووووووووووون از امروز این جریان جذب ثروت رو دارم اجرا میکنمااا. جلوی چشمام همش پول میبینم هر جا راه میرم هی زیر پام رو نگاه میکنم نکنه پول باشه نبینم خلاصه یه وضعیییییییییی

منتظر عکس خوجگل پسرمون هم هستماااااااااا شدید. بوس

ارزو یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 13:04

صمیم جان
منظورت از اون پاراگراف زرشکی پررنگ من که نبودم که ، من راستش وبلاگ ندارم ولی خواهرم داره به نام ............ تموم اسمها تو اون وبلاگ اصلن . خود منم فکر کنم پارسال خودمو کاملا خصوصی معرفی کرده بودم . من نمی خوام بی نام و نشون و شناسنامه باشم . بگو آخه چکار کنم

نه عزیزم ...این حرفا چیه ..شما دور از این حرفاهستید همیشه ..قربونت ..

مهسا گلی یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 12:17

اول شدنت مبارک صمیم جون. انصافا که شایسته این اولی هستی.

ماریا -کرمانشاه یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 11:37

من فقط سکوت میکنم همراه با لبخند به خاطر این همه شیرین کاری تو و یونا جون . اما مطمئنم با همه اینها مهمونیت عالی شده . من دلم مهمونی میخواااااااااااااااااد

رزماری یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 11:05 http://9salasheghi.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
دیروز اتفاقی خوردم به پست یکی از دوستان و لیست بهترین وبلاگ ها و صد البته انتخاب اولم برای خواندن بهترینشون بود . فقط همین رو بگم که از دیروز شروع کردم به خوندن آرشیوت و الحق و الانصاف که واقعا قلم خوبی داری و بندرت شده از متنی اینقدر خوشم بیاد الان هم خیلی خوشحالم که یه دوست جدید به دوستانم اضافه شده
بهت تبریک میگم هم تولد پسرت رو و هم بهترین شدن رو .

صدف مامان رادوین یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 10:52

تبریک میگم اول شدی
تولد گل پسر خیلیییییییییییییییی مبارکه
ایشالا جشن دامادیش
خود من که همیشه از نوشته هات انرژی میگیرم
میشه راجع به بقیه روشهایی که برای جذب پول گفته بودی توضیح بدی؟

نوشتن هر روزه این دریافتی ها ..فکر رکن هبش ..ذوق کردن برای مبالغ حتی کم ..شکر خدا که این همه برکت میداده و من متوجه نبودم .

سارامامان نگین یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 10:31 http://neginnekoo.blogfa.com/

سلام
باباخیلی باحالی تولد عزیزات مبارک اول شدنت هم تبریک
اولین باریه که به وبتون اومدم طرز نوشتن و فن بیانت باحال بود خوشم اومد .ایشاا... هر روز بهتون سر می زنم
http://neginnekoo.blogfa.com/

مینا مشهدی یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 10:17

صمیم جون این به زودیت تو حلقم عزیزم !
اگه میگفتی بعدا عکس تولد رو میزارم حتما مصادف با ظهور آقا

مریم و علی یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 10:02 http://alidelam.blogfa.com

صمیم ژونی هر سال بعد رتبه آوردنت از یونا عکس میزاری باز منتظریم

somy یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 10:00

خواستم بابت معرفی سایت گلابتون ازتون تشکر کنم. بازم از سایت های خوب سراغ داشتید بگید
ممنون

soso یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 09:48

سلام صمیم جون مهربون و کدبانو
من که می دونم تو همیشه بیستی تو مهمونی دادن. حالا اگه یه دفعه اتفاقی تمام آبروریزی های ممکن توی یه مهمونی پیش بیاد (که تازه مهمون غریبه تر هم توش هست) اشکالی نداره
ما به تو ایمان داریم صمیم جونم
اول تولد یونا و علی آقا مبارک باشه
بعدش هم تبریک به خاطر اول شدن وبلاگت. این وبلاگ این قدر خوب و مفید و «صمیمی» هست که واقعا اول شدن حقش بود.
دوستت دارم همیشه
لپ گردالی یونا رو از طرف من ببوس

آلیس یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 09:31

اقا بزنین کف قشنگه رو به افتخار این دختر قوقولی مقولی و وبلاگش که حقشه اول شدنش.......
صمیم جون تبریک میگم بهت هم اول شدنتو هو تولد همسرت و هم تولد پسرکت
همیشه شاد باشین

زی زی یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 09:09 http://zghalei@yahoo.com

سلاااااااااااااام عزیزم
الان از مسافرت اومدم و اومدم وبلاگت. میبینم که اول شدی مباااااااااااااااااااااااااااارکه
خوشحالم که خوشحالی

طاهره یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 09:04

صمیم جان تبریک میگم ./

رسپینا شنبه 8 تیر 1392 ساعت 20:49

تولدیوناجون مبارک...خسته نباشی کدبانوی پرانرژِی!

سحرک شنبه 8 تیر 1392 ساعت 18:21

تولد گل پسری مبارک؛ـ*
اول شدنت هم مبارک بانووووو:ـ*
میدونی صمیم خیلی ماهی عسلی خیلی دوست دارم..عاشق قلمتم..اینقدر قشنگ مینویسی که واقعا انگار منم خونتون بودم

ایشالا همیشه شاد باشی خوشبخت باشی پر از انرزی مثبت باشی مثل همیشه:)

مامان خانومی شنبه 8 تیر 1392 ساعت 16:18 http://asemanema.blogfa.com

اول شدن وبلاگت . تولد پسرکت و تولد همسرت مبارک .
من یه عالمه از پستات رو خوندم و شدم خواننده پرو پا قرصتون . بااجازه

نازبانو شنبه 8 تیر 1392 ساعت 16:13

من تازه با وبتون آشنا شدم یعنی از وب صحرا و از نظر سنجی وبلاگی شما رو پیدا کردم از دیشب دارم می خونمتون و کلی این وسط از نوشته های قشنگتون لذت بردم مخصوصن طنزهاش
خیلی جالب می نویسید و اول شدن تون رو تبریک می گم کم کامنت میذارم اما وبلاگ خوان قهاری هستم و شمالی أم

برای تو شنبه 8 تیر 1392 ساعت 15:25 http://www.dearlover.blogfa.com

تولد 4 سالگی یسرت رو تبریک میگم می دونی همیشه در میهمانی ها اتفاقاتی هست که صاحبخانه را حرص بدهد بسیییییییییی زیاد

مبارکش باشه هدیه هاش و همچنن مبارک همسرتون

سحر شنبه 8 تیر 1392 ساعت 14:57

صمیم جون خیلی خوشحالم که اول شدی واقعا لایقش بودی. یه عاالمه تبریک.......... میدونی چرا اول شدی چون واقعیتها رو مینویسی مثل یه سریا فقط نمینویسی که شوهرم فلان کارو برام کرد...برام میمیره و .... تو همه چیز رو مینویسی و این عالیه و برای من مخاطب خیلی ارزش داره...بخاطر اینه که زندگیت آموزندس و آدم میفهمه تو زندگی همه گاهی یه اختلاف و ناراحتی کوچولو پیش میاد و همش قربون صدقه رفتن نیست و مهم اینه که همیشه و در همه حال همدیگه رو عاشقانه دوست داشته باشیم

.. شنبه 8 تیر 1392 ساعت 14:05

سلام تولید پسر وهمسرتون مبارک...ببخشید من این سوال رو میپرسم.مگه شما وهمسرتون هر دو سر کار نمیرید.برامک جالبه که چرا هنوز مستاجرید بعد10سال....تازه ظاهرا از خانواده با سطح مالی پایین هم نیستید....اگر دوست داشتید جواب بدید

بله سال سوم ازدواج خونه خریدیم ..این که چرا الان نداریم رو مایل نیستم توضیح بدم . ..

هرمان شنبه 8 تیر 1392 ساعت 13:49 http://www.sotedelan22.mihanblog.com

واااای چه کارایی کردین
تو این تولد
البته طبیعیه از استرس ژیش میاد
دلتون شاد باشه

طلوع شنبه 8 تیر 1392 ساعت 11:23

سلام خانومی. من یک خواننده خاموشم که مدت مدیدی است وبلاگت رو میخونم. تبریک مرا پذیرا باش جهت کسب رتبه برتر در میان وبلاگ نویسان. انشاا...در کنار همسر و پسر عزیزت همیشه شاد و کامیاب باشی.. راستی از سبک نوشتنتان خوشمان می‌آید.....

حموم زنونه شنبه 8 تیر 1392 ساعت 11:14

تبریک میگم !
نه به تو به خودم تبریک میگم که این خوشبختی بزگ نصیب من شد که امکان داشته باشم در جریان ریز به ریز زندگی کسی باشم که انسانیت اینجور پر رنگ سر تیتر صفحات زندگیشه . از اینکه به راحتی برام میسر شده با طرز زندگی تو آشنا بشم مفتخرم . از اینکه هم جنس توام با همون توانایی ها با همون توانمندی ها اما با کاستی هایی که اونها رو هم می تونم با بهره گرفتن از روش و منش درست تو برطرف کنم خوشحالم . می دونی که الگویی ! برای ساده خوشبخت بودن الگویی برای راضی بودن برای مخلوق خوش فکر بودن و اندیشه ی زیبات الگویی .
صمیم عزیزم به خودم تبریک میگم که این صفحه هر روز به روی من باز میشه تا یاد بگیرم .

یه دنیااااااااااااااااااااااا آرزوی خوب برات دارم و برای خانواده ات . خوشبختی شادی عشق فراوونی سلامتی نظر لطف خدا چیزهاییه که برات میخوام .

مرضی بلژیکی شنبه 8 تیر 1392 ساعت 11:05

سلام عزیزم...
ببینم؟؟؟شمالیها برنجشون شفته میشه؟؟؟نه خیر خانم خانوما...اون کته شمالیه...که با کباب نوش جان می نمایید...نه برنج مجلسی...من اوایل ازدواج برنجام دلخواه نبود...یه بار که مهمون رسمی و زیاد داشتم مادرشوهرم زحمتشو کشید که کته واقعی از آب دراومد و با هیچ روغن دادن و درباز گذاشتنی درست نشد...پاک آبروم رفت...مجبور شدم برای حفظ آیروی آشپزقابل بودنم سرسفره وقتی همه بعد از غذا تشکرکردند منم در نهایت احترام تشکر بلندبالایی از مادرشوهرم بابت برنج کردم و قضیه به خیر گذشت
نگفتی چطور ماجرای اول شدنت رو به علی آقا گفتی و ایشون چه عکس العملی نشون داد؟

میگم چکار کرد ..
جان صمیم من خودم دیدم برنج رو گوله میکنند بعضی ها شون تو مشت و بعد میخورنش ...

مینا مشهدی شنبه 8 تیر 1392 ساعت 10:02

صمیم جون خسته نباشی
اینجور مهمونیا معمولا با کلی سوتی همراه که شب وقتی میری توی تخت بخوابی هی میان جلوت رژه میرن توام هی میگی ای تف به آبروی نداشتت صمیم

بهار شنبه 8 تیر 1392 ساعت 10:00

خانمی.تبریک بخاطر کسب مقام برتر
تبریک بخاطر تولد فرشته کوچک زندگیتون
اما بابت این تمرین میخوام شروع کنم امیدوارم نتیجه خوبی داشته باشه
اما جشن تولدتون چقدربامزه بوده کلی خندیدم.الهی خیلی حرص خوردی اما مهم اینکه خوب توی یادت میمونه!!!!

تمشک شنبه 8 تیر 1392 ساعت 09:56 http://mahbubedelam.blogfa.com/

تبریک میگم ، البته من هنوز آذر 86 هستم و هنوز خبری از نی نی نیست اونجا

آرزو شنبه 8 تیر 1392 ساعت 09:24

مبارکه عزیزمممم هم اول شدنت و هم تولد پسر گلت
کلی خندیدمممم

پریزاد شنبه 8 تیر 1392 ساعت 09:17 http://zehneziba16.blogfa.com

الان توو لیست برنده ها دیدم اول شدی.مبارک باشه خانمی.لیاقتشو داشتی

سمیراازتهران شنبه 8 تیر 1392 ساعت 08:46

ای خدا چه ماجراهایی داشتی صمیم جان شما که تو مهمونی گرفتن استادی که چرت اینهمه هول کرده بودی؟

وقتم کم بود واقعا ...
و برنامه ریزی خوبی نکرده بودم .

sms شنبه 8 تیر 1392 ساعت 08:15 http://dragoncruel.blogsky.com

سلام
باتبریک وشادباش اول شدنتون!!!
سؤال داشتم!
موضوع وبلاگتون چیه؟!!

خانوم مهربون شنبه 8 تیر 1392 ساعت 07:49 http://honeymoon89.blogfa.com

تبریک می گم صمیمم گلی.انشاالله همیشه پیروز و شادباشی.بابت تولد پسر شیرینت هم تبریک و شادباش عرض می کنم.شادیهات پایدار بانو

یکی شنبه 8 تیر 1392 ساعت 05:37

سلام. مبارکه. مارک عطر چی هست میشه یکم ازش بگید؟قیمت و رایحه منظورمه عزیزم. خیی بانمک تعریف کردید بخصوص قسمت کادوی تولدا رو.

تصویرش هست عزیزم

زهرا(هستی) شنبه 8 تیر 1392 ساعت 01:51 http://hasti00z.blogfa.com

مبارک باشه تولدش. خدا حفظش کنه.
خیلی تو نوشتن خلاقیت دارین.
آورین

صمیم جون سلام. یه عالمه باهات حرف دارم اما اگه میشهو یه لطفی کن و میشه این دوتا لینکو تو وبت بذاری که برای شفای این بچه ها دعا کنن؟

توشیحات بیشتر تو وبم هست. ممنون میشم کمک کنی

http://kalaaf.persianblog.ir/tag/%d8%af%da%a9%d8%aa

%d8%b1%d8%a7_%d8%a7%d8%b2%d8%b4_

%d9%82%d8%b7%d8%b9_%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%af_%da

%a9%d8%b1%d8%af%d9%86



http://www.newmode.blogfa.com/post/103

انشالله خدا خودش به کوچیکیشون رحم کنه و خیر اون ها رو پیش بیاره ...
از دوستان میخوام لطف کنند ..

عسل اشیانه عشق جمعه 7 تیر 1392 ساعت 23:56

راستی سعی کن واسه روز جشن بیایی تهران...

عسل اشیانه عشق جمعه 7 تیر 1392 ساعت 23:56

من هم بهت تبریک میگم عزیزم. هم بابت اول شدنت که حقت بود و هم برای تولد پسرک. توی مراسم ها همیشه همینجوریه. هر چقدر هم که دقت و برنامه ریزی کنی باز یه چیزی هست که باب میل ادم نباشه ولی برایندش مهمه که خدا رو شکر راضی بودی

پیراشکی عشق جمعه 7 تیر 1392 ساعت 23:21 http://metoyou10.blogfa.com

این پستت حال و هوای پستای قدیمیت رو داشت . کلی حال کردم با خوندنش.
و تبریک مجدد برای اول شدنت. برای تولد پسرک و همسرت.

مرحومه مغفوره جمعه 7 تیر 1392 ساعت 21:29 http://www.marhoome.ir

چه اتفاق خوبی بود این انتخاب وبلاگ های برتر و آشنا شدن با وبلاگ شما

آسیه علیزاده جمعه 7 تیر 1392 ساعت 21:04

سلام
تبریک میگم بهتون
خوشحال میشم به سایت و و بلاگ سری بزنید و دوستانتون رو از فعالیت های ما که هدفش آموزش شیوه و منش صحیح زندگی به بچه های 8 تا 17 سال هست آگاه کنید.
pishahangantehranm5.blogfa.com
pishahang.org

خانوم میم جمعه 7 تیر 1392 ساعت 19:11 http://mim69.blogfa.com

سلام دوستی با تبادل لینک موافقی؟ اگه آره ممنون میشم بهم سربزنی تا همو بلینکیم...ممنون بانو

نسیم جمعه 7 تیر 1392 ساعت 18:41 http://bardiajeegar.blogfa.com

اول تبریک بابت اول شدنت صمیم جان
دوم تبریک بابت تولد پسری و همسری
سوم دخترم کم سوتی بده مادر خسته نباشی . واقعا سخته مهمانداری

سلام.
تبریک میگم تولد پسری رو
خندیدم کلی از این قلم قشنگتون

باران جمعه 7 تیر 1392 ساعت 18:15 http://www.baran-53.blogfa.com

عجب مهمونی بوده
خسته نباشی

نیلوفر جمعه 7 تیر 1392 ساعت 18:00

سلام صمیم جان اول از همه تبرییییییییییییییییییییییییییییییییییییک می گم فراوون بعدش می خواستم یه چیزی بپرسم مامان و بابام و خواهرم الان مشهد هستند و دیروز که تو هتل نشسته بودن یه آقاییی میاد در اتاقشونو می زنه و میگه من از غذاخوری امام رضا اومدم و این ۳ تا ژتون برای شماست و شما امروز نهار مهمون امام رضا هستید!!!!!!!! و این آدم کانلا برای ما ناشناسه!!!!اصلا نمی دونیم کی بوده و از کجا می دونسته تو اون هتل و تو اون اتاق ۳ تا آدم نشستن و از خداشونه مهمونه امام رضا بشن می خواستم نظرتو بدونم اخه خیلی عجیبه

سلام ..این رسم مهمان سرای حضرت هست عزیزم .. خادم های ویژه میرن هتل ها و به دعوتی که از قبل رقم خورده و اتفاقی نیست اصلا ..ژتون دعوت رو به دست صاحبش میرسونند ..بله این رسم خیلی قدیمی و زیباست در مشهد و از سوی آستان مبارک حضرت ...

پری جمعه 7 تیر 1392 ساعت 16:41

و البته تولد همسر خوشبختتون

پری جمعه 7 تیر 1392 ساعت 16:27

بسیار خوش گذشته بهتون! تولد یونا کوچولو که داره کم کم بزرگ میشه مبارک.

آفرین جمعه 7 تیر 1392 ساعت 15:59 http://mylivesky.blogsky.com/#

همیشه به خوشی و شادی !
صمیم داشتیم؟ چند روزه معطل موندیم پشت در برای رونمایی عکس جدید یوناجون؟

saray جمعه 7 تیر 1392 ساعت 15:53

jashne tawalode pesaretun mobarak bashe.
tabrik migam awal shodin wa hamishe az khundane matalebetun lezat mibaram.

نیوشا جمعه 7 تیر 1392 ساعت 15:00

بهت تبریک میگم، صمیم جان :) ... برات یه دنیا خبرهای خوب‌ و اتفاق‌های هیجان انگیزتری رو آرزو می‌کنم ... مرسی که هستی و دانسته‌هات رو بی‌منت و دریغ با ما شریک میشی :x
تولد پسری و آقای همسر هم با تاخیر مبارک باشه... برای خانواده کوچیک‌تون سالی سرشار از سلامتی، شادی، خوشبختی، آرامش و موفقیت رو آرزو دارم.
راه که دوره اما از همین جا روی ماهت رو می‌بوسمت.

~مریم~ جمعه 7 تیر 1392 ساعت 13:52

چقدر بامزه تعریف کردی.. کلی خندیدم. خیلی خوبه آدم اینطور موقع ها ریلکس باشه. مهم ابنه که بهتون خوش گذشت. تولد یونای عزیز هم مبارک باشه

ماسح جمعه 7 تیر 1392 ساعت 12:49

سلام
تبریک
http://hagheghat.persianblog.ir/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد