من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

دست به اندازه خودت نزن صمیم

  

۱-بهمن بر میگردم ..بعد از سالگرد سپهر ...تو قدرت کائنات غوطه ورم  این روزها ..بهتون میگم ...میام به زودی ..مراقب خودتون باشید .   

 

۲- به یک  عده جواب  کامنتشون رو دادم . برای وقتی بود  که فرصت داشتم و  همون جا جوابش رو نوشته بودم تا بعدا تایید بشه . تبعیض تصور نشه یک وقت بچه ها ... 

 

۳- دوستانی که کامنت خصوصی  دادند لطفا به من ایمیل بدن و یک توضیحاتی بدن به من تا در  مورد  سوالشون  با هم حرف بزنیم .آدرس تنها نذارید اینجا .

 

 

سلامممممممممم 

   یک چند روزی به خودم استراحت دادم بین کلاس  ورزشم  .یعنی شما که غریبه نیستید   منتظرم همسری شهریه اش رو بده منم بدو بدو کنم برم ثبت نام کنم . خودم دارم ها!! ولی  نمی خوام همش از  خودم بدم این کلاسه رو . ایشون هم ذینفع هستنددیگه!! مگه نه؟!! خلاصه دیروز  شاد و شنگول از  اداره اومدم بیرون و رفتم طرف خونه. تو راه فکر  کردم به روز  جمعه که پسرک رو برده بودیم سرزمین عجایب  . بعد این همسری  کلی برای پسرک بلیط بازی گرفت و  پسرک و پسرعموش رو یک ناهار خوشمزه مهمون کرد و  شب هم باز یک پارک سرپوشیده  بازی  دیگه رفتیم و  خلاصه اون روز  روز  این بچه بود فقط .قربونش بشه مامان.  بعد من تو  مرکز  خرید بهش گفتم عزیزم . پنکیک  من تموم شده بریم بخریم .خب یک اخلاقی هم دارم اینه که این جور  چیزها رو زیاد نمی خرم و باید  اندازه یک وعده!!  تهش  مونده باشه که من به فکر بی افتم یکی  دیگه بخرم .هم زمان همین صمیم  ممکنه سه تا پنکک نو هم داشته باشه که حس  کنه خیلی عاشقشون نیست و  دوست نداره اونا رو بزنه به صورتش و در ظاهر میگه رو صورورتم نمیشینه خوب!! ..یعنی باید  حس  عاشقی  داشته باشم من به این  یک قلم تا ازش استفاده کنم .خلاصه کارت همسری رو گرفتم و رفتم توی یک فروشگاه ارایشی و به نظرم قیمت هاش  خیلی بالا اومد .خب راستش من سی چهل تومن  تا حالا برای  یک پنکک ندادم . بعد دلم سوخت به حال همسری و گفتم آخی ..حالا بذار بعدا بخرم . گناه داره همه پولاش  تموم میشه!!! بعد تا شب  هی این  برای پسرک خرج کرد هی  من  چشمام گرد شد که من چجوری محاسبه کرده بودم آخه  موقع خرید  مگه!!!؟  عادتی  هم که داریم  از هم نمی پرسیم چقدر  پول داری . من هر وقت بخوام حتی برای خونه چیزی بخرم میگم امکانش  هست اینا رو بخریم الان ؟  خب  زشته که کاری کنم که  همسری  خجالت بکشه . خلاصه ناراحت نشدم  اون روز  اما یک حسی  ته دلم اومد که دختر! تو چرا خودت رو اولویت دوم بعد از تفریح بچه گذاشتی ؟ مگه خریدت ضروری نبود ؟  

 

دیروز موقع برگشت به خونه رفتم توی  یک فروشگاه تا لای  این قفسه ها بچرخم و دلم باز شه و یک ایده ای برای شام بیاد توی ذهنم . بعد یکهو یک  فروشگاه ارایشی هم دیدم .رفتم تو  و پرسیدم پنکک چی دارید ؟ خب قیمت هاش بالا بود و گفتم اگه میشه رنج پایین تر  بگید چه  انتخاب هایی دارم ؟ بعد یک نفر از  ته دلم صدا زد  پیس ..پیس ..صمیم !  با توام !  بهش  میگم جانم ؟  میگه جمعه ..جمعه ...خنده ام گرفت ..به خانمه گفتم میشه همون قبلی ها رو دوباره ببینم ؟  گل از گلش شکفت ..نتیجه مشورت با صمیم درونم شد  یک پنکک ...یک کرم پودر ..یک رژ گونه مرواریدی ( من بهش  میگم قلقلی) که خیلی وقت بود دوست داشتم از اینام داشته باشم ...دو تا رژ لب و تمام ..یک کارت  داشتم که بهم جایزه داده بودند . با اون پرداخت کردم و  اومدم خونه . تو راه هی در کیفم رو باز  میکردم هی به اینا نگاه میکردم ..اصلا یه وضعی بود ...خوشحال بود صمیم  درونم . خلاصه رسیده خونه دیدم پدر پسر  خواب  هستند . من هم  رفتم حمام و بعد  اومدم و موهام رو خوشگل کردم و  با لوازم جدیدم  آرایش کردم ... البته یکی از رژها قرار بود رنگش کالباسی باشه که خیلی به من میاد ولی خیلی  شبیه تسترش  نبود .و  البته از این رنگ هم خوشم اومد خیلی ... بعد دیدم اینا  خوابند نمیشه چراغ رو روشن کنم .رفتم تو اتاق  کار همسری و به آینه نگاه کردم ..وای  چقدر  این خانمه زیبا شده بود . سرم رو یک وری  گرفتم ..موهام رو ریختم یک طرفی ..بعد با گیره جمع کردم ..بعد به چشمام حالت دادم ..خندیدیم ..جدی شدم . نیم رخ ..سه رخ ..تمام رخ واستادم ..خدای من چقدر  بهم می اومد  این تناژ رنگ جدید ...اصلا  کاملا جوون تر شده بودم ... از این مدل ارایش ها که به چشم نمیاد در  نگاه اول و صورت رو کاملا طبیعی و بسیار زیبا و صاف  نشون میده ... به خودم گفتم آفرین عزیز دلم ..آفرین ..اینا از  کی  منتظر  تو بودند و تو خودت روشایسته نمیدیدی و حالا ببین چقدر خوب شد اینا  رو خریدی  و دلت هم اومد !!  داشته باشید که همسری  متوجه نشد  من رنگ ارایشم عوض شده فقط  میگفت چقدر بامزه شدی امروز !!!خلاصه شب به  همسری  گفتم تو  همین هفته به کارتم واریز میکنی ؟ خرید ضروری دارم ...پنکک....  یک چششششششششششششم بلند بالا هم شنیدم و  باز صمیم  ته دلم برام  یک اوکی انگشتی فرستاد ! دیشب هم شام دلتون هوش نکنه  زرشک پلو با مرغ  مدل همسری رو درست کردم . مرغ رو با پیازهایی که مامان  خلالی و خشک کرده و خدا خیر دنیا و آخرت بهش بده که من رو از پیازداغ درست کردن راحت کرد   و کمی  هویج و نمک و فلفل سیاه و  زغفرون و دو حبه سیر گذاشتم رو گاز و بعد که  کلا آبش کشیده شد و  طلایی شد رنگ مرغه  اونو تیکه تیکه کردم و با زرشک و  کره و دوباره زعفرون اب کرده سرخ کردم و   پلو رو هم کمی زعفرونی  کردم و اینا رو لابلاش ریختم موقع سرو . یعنی  خیلی  خوشگل میشه قیافش و  همسری میخوره و نمیگه سیرم ..مرسی ..میل ندارم ..جای همگی  خالی  کلا خوشمزه شد و من به دو قاشق  بسنده کردم چون عصرش اش رشته مامان جانم رو میل کرده بودم و کافی بود دیگه . تازه سر کار هم سه تا شیرینی  گنده خورده بودم !! کلا تا مدت ها دور و برش  پر نمی زنم ..وجدان خوش تیپیم هم اصلا ناراحت نشد . تازه روی  ترازو هم رفتم و  عدد کمتر از دیروز رو دیدم بال بال زدم اون بالا!   

کلا این خریدها یاد آوری کرد بهم که دست به اندازه های خودم نزنم ...من لایق باکیفیت ترین و بهترن چیزهام در  زندگیم ...  

 ادامه مطلب  هم داریم ها

 

امی  خدا نکشه تو رو ..دیشب  داشتم به همسری  می گفتم آره یکی از  دوستام از  باکسینگ دی  تعریف میکرد و میگفت لباس نی  نی دوازده پوند رو دو پوند خریده تو حراجی . بعد نچ نچ میکردم  که اینجا مگه کسی راضی  میشه اینطوری آتیش به مالش بزنه! فقط سر هم رو کلاه میذارن خیلی ها . همسری به جای  همدردی با من!! گفت آخه حاشیه سود اونجا بالاست به خاطر حمایت از  تولید و ..... حالا این هی  میخواد  توضیح بده من میپرم وسط حرفش  میگم نخیر ..پس چرا مثلا ماشین و  این چیزها رو اونجا  حراج نمیزنند!!  یعنی  می خوای بگی دولت نظارت نداره روی قیمت ها و  اینا هر چی بخوان تو پاچه مردمشون میکنند و  دو  قرون شب عیدی  بهشون تخفیف  میدن تا دلشون خوش باشه!!؟  مگه مثل اینجاست اقا !!!؟طفلک هی همسری  میخواد دلیل توجیه داشتن این کار رو باز کنه من نمی ذاشتم ..آخرش  حرصش در  اومد گفت  مهلت بده من دو  کلمه حرف بزنم هی  حرف خودش رو میزنه!!! هزار بار گفتم صبر کن ! منم گفتم من هم هزار بار بعضی چیزها رو بهت  یاد آوری کردم چرا یادت میره  پس ؟!! منظورم هم  توضیح  ندادن و حرف نزدنش در  مورد  مزه و  طعم غذاهام بود  که خدا رو شکر  گیر الکی بود  دیشب و  تو دلم چیزی نمونده بود از قبل !!  اونوقت  در  دو ثانیه لبام آویزون شد و رفتم تو  لاک نینجایی خودم!! بعد  هم همسر یک تلفن طولانی  داشت و کلا یادش رفت من از  چی  قیافه گرفتم حالا!! منم رو مبل  دراز کشیدم مثلا دارم  تلویزیون میبینم و زیر چشمی  مراقب حرکاتی  دال بر چشیمونی  همسر بودم!  هه!  چقدر  هم انتظار شیرینی بود!!!! پسرک اومده  کنارم  گفت چرا این شکلی شدی  مامانی جون ؟!!! منم گفتم به باباجون بگو بیاد بوسم کنه حالم خوب میشه . ناراحتم الان. اونم دست به کمر بدو بدو رفت  جلوی  همسر و گفت چرا ناراحتش کردی ؟ یالا برو بوسش کن نازش  کن بگو معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه!!! قیافه همسری  دیدنی بود . بغلش کرد گفت بگو  خودش  بیاد تا بوسش  کنم تازه من که کاری نکردم پسرم .!!( ای  تو روحت!!)  .. من هم آروم به پسرک گفتم بگو  مامانم ناز داره نمیاد ... شما بیا!!! (صمیم در نقش  مربی فرزند پسر برای رفاه حال آیندگان ) حالا به جان خودم اولین بار  بود که این بچه نقش  کبوتر  نامه رسون رو بازی  میکرد!! بلاخره هم همسری  نیومد منو بوس  کنه بگه معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه!!! فقط به پسرک گفت به مامانی بگو دوستش دارم ..خب من هم   حالا بهش تخفیف   دادم تو دلم گفتم  خدا بده برکت!  روز  خوشحالیت رو خراب نکن صمیم جونم ...حالا امی جان خودت خرابش کردی خودت هم یک چیز دیگه بنویس  یک تعریفی بکن من باز برم  درستش  کنم!!!! اصلا من  تمام کامنت های  تعریف های شما از  خودم رو میدم این همسری و براش  میخونم تا بدونه با چه جواهری داره زندگی  میکنه!! خطابتون میتونه با ایشون هم باشه ...  

صمیم : کفتر نامه رسون های  های !!!!  

صمیم غیرتی:  بلههههه!!  اصلا نمی خواد  مستقیم خطابش کنید ..خودم به گوشش می رسونم ..شماها فقط با من حرف بزنید اینجا!! دههههه!! دختر کرد و  شوهر پراکنی!!!

نظرات 90 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 10 بهمن 1391 ساعت 12:15 http://www.baran-53blogfa.com

سلام صمیم جان شمارو خواهرم آرزو بهم معرفی کرد وهمیشه تعریفتو میکنه از این به بعد منم یکی از خوانندگان وبلاکت هستم
موفق وپیروز باشی راستی من شما رو لینک کردم

باران جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 00:53 http://www.baran-53blogfa.com

سلام خوبی من یکی از خوانندگان ثابت وبتم وخیلی از پست های که میزاری خوشم میاد وقت کردی به منم سر بزن

زهرا سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 12:23 http://alivzahra.blogfa.com

سلام صمیم جان مثل همیشه ماشاله با روحیه و خوب من با اجازه تون جزء30 رو ب نیت همهی این رفتگان می خونم انشاله روحشون غریق شادی و یک روز از عمر برزخی شون سر خوان نعمت اولیاءاله.بحق مادر پهلو شکسته خانوم زهرا

masy سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 03:18 http://farmasin.blogfa.com

Pedar o madare man ke 17 sale fot kardan.Maryam va Khodadad..be man ham yek joz bedin lotfan.

عزیزم جزء ۱۴ لطفا

حمیده دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 07:20

سلام صبح بخیر
چه هوایی شده صمیم صبح قشنگ و بهارگونه ات بخیر عزیزم

بیا دیگه لوووووووووفن

ماتاو شنبه 30 دی 1391 ساعت 14:02 http://matav.blogfa.com/

Amir HF شنبه 30 دی 1391 ساعت 13:10

سلام
من قبلا هم پیام گذاشته بودم، اما فک کنم به ثبت نرسیده بود
به نظر جمع اینجا زنونه هستش اما راستش انقدر از نوشتار شما لذت بردم که حیفم اومد احساسم رو ننویسم

ایشالا همیشه انقدر با طراوت پر انرژِی باقی بمونید و کنار همسری تون تا آخر عمر خوشبخت زندگی کنید.

خواهشی که ازتون دارم اینه که وارد حاشیه های خانوادگی نشید تا همیشه شاهد خوشی های شما در این وباگ باشیم!

ایشالا خوشبخت خوشبخت باشید و بمونید . . .
در ضمن من 21 سالمه
موفق باشید!

سرور پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 15:12

صمیم جان ۲روز مونده تا بهمنا.مگه نگفتی بهمن میای.راستی منم تازگیا یتو وبلاگ مینویسم .دوست داشتی بهم سربزن.اسمشم هست من وتو یک دنیا زندگی

زه پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 09:28

سلام صمیم جان.زود برگرد دلمون برات تنگ میشه.

بهار چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 18:18

سلام صمیم جونی.
وقتی برگشتی ما می خوایم که یه ختم قرآن برای شادی روح دادشت اینجا بگذاری. از طرف دوستای صمیم.
لطفا خودت تاپیکش رو بگذار چون کامنت من احتمالا خیلی پایینه و ممکنه خیلی ها نخوننش.
باشه؟ متشکرم.

مرتضی سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 19:22

سلام صمیم خانم

مطلبتون رو خوندم جالب بود

متاسفانه بعضی قسمتای مطلبتون در عین واقعیت زندگی مشترک خیلی تلخه
منظورم اون قسمتش که به درک متقابل همسران مربوط میشه
نادیده گرفتن زحمات یکدیگر
توجه نکردن به تغییرات
معذرت خواهی
و غیره...
که همه بر میگرده فرهنگ ازدواج
وقتی میشه با یک جمله کوتاه زندگی رو شیرین تر کرد نمیدونم خصاصت بخرج میدیم
روی صحبتم هم با مرد خونس هم زن خونه
تویه یک برنامه تلویزیونی خانم خونه به مجری میگفت هر کاری تویه خونه میکنم شوهرم میگه وظیفته
مجری برنامه به شوهرش میگه آقا این حرف رو نزنین
شوهره برگشته میگه نمیتونم نگم
حضار شروع کردن بخنده
آخه یکی نیست به شوهر این خانم بگه آدم نفهم وقتی با نگفتن یک کلمه میتونی دل خانمت رو شاد کنی چرا هی بزبون میاری
همین طور هم هستن مردایی که فقط دلخوشیشون یک جمله خانمشونه که وقتی خسته و کوفته از سر کار میاد بهش بگه خسته نباشین که در مورد زن و شوهرای کارمند خسته نباشین متقابل صدق میکنه
....................
من کارم پیمانکاریه ساختمونه و به اقتضای شغلم با تموم اقشار جامعه سروکار دارم چند سال پیش طبقه پاییین یک خونه رو داشتم آماده میکردم که اتفاقا صاحب خونه طبقه بالا زندگی میکرد که هم خودش و هم خانومش فرهنگی بودن و دبیر دبیرستان
یک روز ظهر وقت نهار بد جور با هم دعواشون شد طوری که مرد خونه اومد پایین پیش من و شروع کرد به گلایه از خانومش که همیشه نهار غذای شب مونده و سرد و سوخته بخوردمون میده
غافل از اینکه خانومشم صبح تا ظهر با خودش میره سر کار و مثل خودش با بچه ها سرو کله میزنه و توقع داشت که خانومش با تموم اون خستگیش بیاد نهار رو حاضر کنه در حین اینکه آقا داره استراحت میکنه و یا چرت میزنه
وقتی بهش دلیل غرغرکردن خانومش رو گفتم قانع شد که حق با خانومشه ولی نه خودش و نه خانومش راه حل رو نمیدونستن
که ازش خواستم همون شب برم بالا و یک جلسه بزارم و راهنماییشون بکنم
نتیجه جلسه شد اینکه پخت نهارشون با یک آرام پز برای پخت خورشت و یک پلو پز برای پخت برنج راه افتاد و در ضمن شبها که وقت اضافی دارن قرار شد موادی مثل لوبیا که دیر پزه رو به اندازه مصرف دوهفته یک جا بپزه و تویه فریزر بزارن
و اگه بعضی وقتا حوصلش نبود غذا از بیرون بگیرن
خلاصه یک مشکل هر روز با یک جلسه حل شد
................
یک بنده خدایی میگفت ما تویه خونمون یک جلسه ای داریم بصورت هفته ای که اسمشو گذاشتیم گفتمان و تویه اون جلسه تمام حرفای نگفته یک هفته گذشته رو میگیم چه تذکر باشه چه تشکر چه گلایه و یا خواسته هامون رو از طرف مقابل
جلسه هم خانوادگیه و هم زن وشوهری
و در جلسه هم همه میتونن قاضی باشن و هم شاکی و هم متشاکی و هم شاهد
آخره جلسه همه روی هم رو میبوسن و با تشکر و معذرت خواهی از دل هم در میاریم تا در آینده مطلب تلخی بینمون نمونه
در ضمن اگه یکی از اعضای خانواده مطلبی رو بخواد غیر از جلسه هفتگی بگه تقاضای جلسه اضطراری میکنه که وقتش سریعا تعیین میشه و جلسه برگزار میشه
بنده خدا میگفت تمام مطالبی که باعث تنش تویه خانوادمون میشه تویه همون هفته تموم میشه و مطلب کشدار نمیشه
در ضمن شرط برگزاری جلسه رک گفتن مطالبه بدون هیچ ملاحضه ای و نظرات طرف مقابل هم شنیده میشه البته بدور از ناراحتی و سروصدا
..................
در ضمن با توافق کل خانواده هر شب و روز رو برنامه ریزی کردن مثلا
شنبه شب و یک شنبه شب تویه خونه هستن تا بکارای خونه و مطالعه و دیگر کارا برسن
دوشنبه شب میرن بیرون تفریح و شام یا دید و بازدید اطرافیان یا پذیرایی از مهمونا
سه شنبه شب و چهار شنبه شب دوباره تویه خونه هستن تا بکارای خونه و مطالعه و دیگر کارا برسن
پنج شنبه شب و روز جمعه و جمعه شب هم برای تفریح و مهمونی رفتن و مهمونی دادن خلاصه انرژی گرفتن برای هفته بعد
..................
از اینکه خیلی خیلی پر چونگی کردم معذرت میخام
ببخشین پیریه و هزار عیب و علت

بله درست می فرمایید .
برنامه ریزی و تلاش برای حل مسائل و همچنین توجه شما به مشکل اون زوج و راه حل کاربردیتون قابل تحسینه .

تشکر برای این همه قبول زحمت برای نوشتن این کامنت پر نکته .


دل من که شکس رف!!


شوخی!
عاشقتم.امیدوارم همیشه خوب باشی صمیم جونی بوووووووووووووووووووووووووووووس

مامان نیکان دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 03:56

ته دلم لرزید از یه شعف خاصی که تو همون یه خط نوشته ی قرمز بالای پست گذاتشی
الهی کائنات برای همتون بهترین ها و معجزه انگیز ترین ها رو بفرسته

ک.ک دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 02:08

از ته دل امیدوارم همیشه خوشبخت باشین سه نفری ...
به مقدساتم از ته دل آرزو کردم.

فاطمه یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 23:48

بسم الله
هفته ی محسنیه [ اﻭﻝ ﺗﺎ ﻫﻔﺘﻢ ﺭﺑﻴﻊ اﻻﻭﻝ ] , ﻣﻨﺸﺎء ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻨﺎﻳﺎﺕ ﺑﻌﺪ اﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ , ایام ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻥ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻭﺣﻲ و ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺩﺭ و ﺩﻳﻮاﺭ... , شهادت حضرت محسن ﻋﻠﻴﻪ اﻟﺴﻼﻡ و برپایى شوراى ﻛﺜﻴﻒ سقیفه و نهادن بنیان ظلم و ستم ﺑﺮ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ اﻟﺴﻼم توسط ابوبکر و عمر ( لعنة الله علیهما و على اتباعهما ) ﺭا ﺑﻪ ساحت مقدس آقا صاحب اﻟﺰمان عجل الله تعالی فرجه اﻟﺸﺮﻳﻒ و شیعیان ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ تسلیت عرض ﻣﻴﻜﻨﻢ .

مریم یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 17:39 http://www.maryamhoseini66.blogfa.com

سلام. خوش به حالتون برای داشتن این عشق پررنگ و محکم. خدا بیشترش کنه. دوست داشتی پیش ماهم بیا

~مریم~ یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 17:27

سلام صمیم جان. خیلی دلم برای نوشته هات تنگ شده. خیلی به انرژی که بهمون می دی نیاز دارم. امیدوارم همه چی روبراه باشه و زودتر بنویسی. مرسی که خبر دادی. کاش ملودی جون هم یه خبری از خودش می داد.. شاد باشی عزیزم

رسپینا یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 15:51

صمیم جان این 2خطی که نوشتی یه تیزرتبلیغاتی قوی بود...هی مامیگیم این دخترمیخوادبیادچی بنویسه؟دستازیرچونه وازاینجاتکون نمیخوریم تابیای...
خداوندبرادرتونوغریق رحمت کنه.

نانا یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 15:09

منتظر ایمیلتم نانا
samim8888@yahoo.com

برای تو وقت پیدا میکنم. مطمئن باش .

نانا یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 15:08

حالا بعد از اینهمه مدت و آزمون و خطا های مختلف و صبوری های شوهر مهربونم به تو رسیدم ....
نمیگم برام خواهری کن ... توقع زیادیه و بعدشم تو که منو نمیشناسی.
فقط میخواستم ازت بپرسم ببینم آیا برات امکان داره بهم یجورایی مشاوره بدی تو بعضی موارد؟
من که وب ندارم .
حالا ایمیل یا هرچی که تو بگی.
میدونم با وجود مشغله و خونه و بچه چقدر سخته و پررروییه.... اما چون قبولت دارم و تنها کسی هستی درحال حاضر که میبینم بعد از اینهمه مدت ازدواج که انشاالله صد سال بیاد روش به خوشی... زندگیش هنوز شورو حرارت روزای اولو داره و بچه که سردش نکرده هیچ خودش هم از این عشق لبریزه و داره بهتون نیرو میده برای با هم بودن بیشتر (به جای اینکه جداتون کنه).....
اگه بگی "نه" دروغ چرا شاید یکم ناراحت که نه ناامید شم که باز هم مث قبل تنها موندم اما بهتر از اینه که بگی "آره" و بعد بی محل کنی...
فقط بدون دوستت دارم و همینجتا منتظر جوابت هستم

نانا یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 14:59

... شاید باورت نشه که شبهای امتحان که تا صب بیدارم. 1ساعت جزوه میخونم و یکم صمیم. یکم درس یکم صمیم برا قوت قلب!! و بعضی وقتا نصف شب قل قلی میرم از خنده!!
البته شرمنده از اینکه کامنت نذاشتم تا حالا. چون بیشتر با گوشی میام.

صمیم جون من فقط یه مشکل دارم.
من سنم کم بود که عقد کردم و بعدشم عروسی. نه خواهر بزرگتری دارم. نه دوست صمیمی که مزدوج باشه مامانم هم با اینکه خیلی گله اما خیلی تو مسائل ازدواج و رابطه با بابام موفق نیستن و زندگی خیلی باحالی ندارن. عمه هام مطیع بی چون و چرای شوهرن مدل قدیم و سنشونم زیاده و نزدیک نیستیم.
خاله هامم که کلا مرد گریزن و با اینکه ازدواج کردن اما میزان موفقیت رو تو سوسک کردن مرد میدونن بیشتر!
حالا حساب کن من با این وضعیت از کی یاد بگیرم؟
به کی اعتماد کنم که نشه خوار چشمم؟ خداروشکر مشکل حادی هم نداریم اما من دوست دارم همیشه آگاه باشم و اطلاعات قبلی داشته باشم. تو این دو سال که ازدواج کردم یکم مطالعه کردم و برنامه دیدم و بیشتر روشم : ادب از که آموختی از بی ادبان!!! بوده!

نانا یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 14:49

سلام صمیم جون.
من نمیدونم از کجا شروع کنم.
قبلن قبلنا خواننده وبلاگ قبلیت بودم . از نوع پروپاقرص و کامنت نذارش!! آخه روم نمیشد. نمیدونستم چی بگم. چون سنم خیلی کم بود 13-14 اونورا بودم. بعد درسام سخت تر شد و اینترنت قدغن و منم ازت دور شدم
گذشت و گذشت و من بزرگتر شدم و ازدواج کردم.
مدتی پیش دوباره یاد وبلاگت افتادم.
اومدم دیدم اینجایی! چقدر همه چی عوض شده و یه فرشته کوچولو به جمعتون اضافه شده اما همچنان همون خونه گرم و صمیمی و عشق و عشق و عشق...
و من میخونم و میخونم.
من باهات میخندم.
باهات گریه میکنم.
و باهات زندگی میکنم. و خیلی از موقع روز شاید به تو فکر میکنم که اگه صمیم بود الان چکار میکرد؟
و خیلی هم به قدرتت ایمان دارم.
الان که ازدواج کردم بیشتر درکت میکنم . میفهممت و بیش از پیش ازت چیز یاد میگیرم...

نازنین یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 11:41

سلام
صمیم جان
کجایی؟ چرا نیستی؟
نگرانت شدمهربار اومدم نبودی
من خواننده خاموشتم اما همیشه به یاد دوستای مجازیم هستم
دعا میکنم هرجا هستی سالم و برقرار باشی

ما همه منتظرتیم

زهره یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 09:51

سلام صمیم عزیزم دلم برات تنگ میشه.توهم مواظب خودت باش وزود برگرد

maryam uae یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 09:47 http://sendrela209.blogfa.com/

roohe sepehrtoon shad

یک لیلی شنبه 23 دی 1391 ساعت 19:48 http://yareaftab.blogsky.com

سلام
همیشه تحسینتون می کنم. آدم بعد از خوندن شما یاد می گیره به خودش احترام بگذاره.

شمسی خانوم شنبه 23 دی 1391 ساعت 12:46

صمیم خانوم پس کجایی چرا نمیایی

یکی ازپستات گفتی این ب م م و ک م م ب چه درد میخورن منم بش فک کردم ک واقعنم ب چ درد خورد اینهمه ماخودمونوکشتیم تا یاد گرفتیم!؟
اما حالا ک سال سوم رشته حقوقم میفهمم ک اهمیتش توتعیین ارثه ک ب جون همه ما بسته س ک ی وقت سرمون کلاه نره !!!
حالا فهمیدی ب چ درد خورد بالاخره!؟!؟

این ها مخفف چی بودن اصلا ؟ یادم نمیاد فاطمه .

عادله جمعه 22 دی 1391 ساعت 16:23 http://www.aadeleh.blogfa.com

سلام من پست جدید گذاشتم و نیاز به کمکتون دارم میشه لطف کنین بیاین؟

مریمی پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 21:11 http://shazdehkoochooloo.persianblog.ir

صمیمکم .... صمیم خودم .....

زی زی پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 19:21

کجایی تو دختر؟ زودتر بنویس دیگه!

مامان نیکان پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 02:19

صمیم جون خوبی؟
امیدوارم اینقدر دورت شلوغ باشه و مشغول شادی و لذت که وقت نکنی اینورا بیایی

معصوم چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 19:09

سلام صمیم جان.چرا خبری ازت نیست؟خوبی؟خوشی؟سلامتی؟

نی لا چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 10:31 http://nelli.blogfa.com

سلام صمیم جان


سومین سالگرد بابا در راه است . برای همین می خواستم یک ختم قرآن بگزارم و امیدوارم که صوابش

به همه ی عزیزانمون که دلتنگشون هستیم برسه .

ممنون همراهیتون هستم .

نازیلا دوشنبه 18 دی 1391 ساعت 14:02

ماشالله بمب انرژی های مثبتی به جان خودم خیلی با حالی.خدا شمارو همیشه از انرژی های بد حفظتون کنه و همیشه فقط خوشی و سلامتی باشه واسه خودتو خانوادت

farzaneh دوشنبه 18 دی 1391 ساعت 11:56 http://mahyas22.blogfa.com

salam
shomam donyaee dari bakhodetaa
kheili khoobe

be manam sar bezan
mahyas22

پری یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 23:44 http://paryoone.blogfa.com

ای بابا. پس چرا باز نیستید صمیم خانوم؟ هی میام و هی شما نیومدید. من منتظرم.

مهسا مامان ملودی یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 18:14

سلام به صمیم عزیزم. منو ببخش که به ندرت میام کامنت میگذارم. میدونی گرفتار بچه هام. دلم برای نوشته هات تنگ شده بود.همیشه نوشته هات منو به خنده وادار میکنه و این حس رو دوست دارم. باید بیام ازت یاد بگیرم که چه جوری از دست پستهای بورینگ و خسته کننده راحت بشم. یونای عزیزم رو میبوسم. یه دنیا شادی برات آرزومندم

نوید یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 13:50

خوب بود

پریسا یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 00:30

دوستم من رمز می خواهم

رها شنبه 16 دی 1391 ساعت 18:18 http://www.1377raha.blogfa.com

وبتون ععععععععععععععععععععععاااااااااااااااااااللللللللللللللللللللللیییییییییییییههههههههههههههههههههه...خوش به حالتون که یه پسر کوچولوی ناز دارین.چندسالشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(اصلا فوضول نیستم ها)خوشحال میشم به وب منم سر بزنید مادر مهربان

الهام شنبه 16 دی 1391 ساعت 15:27

صمیم جون باهات موافقم آفرین

حمیده شنبه 16 دی 1391 ساعت 11:30

ا وا خواهر این صندلی داغ چرا رمزی شده من رمز ندارم
ای شیطون ترسیدی
برمز عزیزمh_s_m_1360@yahoo.com
البته اگه ممکنه
کامل نخوندمش هنوز

لیلی شنبه 16 دی 1391 ساعت 02:32 http://leiligermany.blogsky.com

پس بهتر شد که روز اول نخریدی. چون اگر خرید کرده بودی حتما فقط پنگ کیک می خریدی و از بقیه لوازمات زیبایی محروم میشدی

somy شنبه 16 دی 1391 ساعت 02:07 http://lady-purple.blogfa.com/

سلام به صمیم لاغر ومانکن وخوشگل وترگل وورگل شده خودم (سلام پرانرجی رو حال کردی) عزیزم چند وقت بود نت نداشتم والبته هنوزم ندارم واز مطالبت عقب افتاده بودم ولی امشب همش رو خوندم وکلی حال کردم با تغییرات ومهمونیات وخلاصه مثبتیات واینا..
فقط یه چیزی رو تا دیدم ناراحت شدم صندلی داغ رو دیر رسیدم ..چرا رمزیش کردی عزیزم؟ پس من که به خاطر نبود وکمبود امکاناتم کمی تاخیر داشتم چی؟! دلم گریه میخواد اما ناراحت نمیشم وازت یاد گرفتم که بخوام .میشه لطف کنی بهم رمزش رو بگی تا منم بخونم و از بقیه دوستا عقب نمونم؟
مرسی الهی خیر ببینی. چرا شکلک بوس نداره! بووس

شادی جمعه 15 دی 1391 ساعت 21:56

سلام خوبی؟
صمیم جان من یه چند روزی نبودم الانم که اومدم دیدم برای پست صندلی داغ رمز گذاشتی
خوب حداقل رمزشو به منم بده که وقتی با این همه شرمندگی سوال پرسیدم جوابشو بخونم دیگه
اگه دوست داشتی برام ایمیلش کن zb_368@yahoo.com

پری پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 16:33 http://paryoone.blogfa.com

ئه! عجیبه. صندلی داغ که اینجاس. چطور ندیدم؟!!! ولی رمز داره که. پس من چه جوری بخونم؟ رمزش رو بهم نمی گین؟

چشم ها را بایدشست .
جور دیگر باید دید ...
دقت کن دختر جان ...دقت کن!

پری پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 16:29

صمیم خانوم لایق بهترین هاست.
منتظر بودم صندلی داغ رو بخونم. خبری نشد.

تمنا پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 14:18 http://tamanajoon.blogfa.com

صمیمممممممم خیلی برام جالبه....سبک نوشتنمون عین هم هست.

نمیدونم چرا دوستت دارممممم بیخودی...

الان رسیدم به پست مهر 86........توی پست شهریور اونجا که دندونت رفت تو دلت خیلیییییییییییی خندیدمممم......اونقدر که دیگه نفسم بالا نمی اومد و همسرم با ترس و وحشت اومد تو اتاق

صمیم منم مثل تو بی پروا هستم..توی وبلاگام ترسی از شناخته شدنم ندارم...همونی هستم که نشون میدم
اینم یه وبلاگ دیگه ام هست که آدرسشو گذاشتم.

ماه پیشانو جان پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 09:23 http://Mahpishanoo.blogfa.com

صمیم جون اندر احوالات باکسینگ دى بگم که منم اینجا صندل ٥٠ دلارى گس رو ٥ دلار ابتیاع کردم. هفت تا واسه دوستام براى سوغاتى که دارم میام. واقعیت اینه که منم اون گزارش ب ب س رو دیدم که از حاشیه و اینا مى گه اون حرف کاملا درست و متین اما جنسى که نخوان بمونه رو دیگه هرجورى شده مى فرستن که بره و روز باکسینگ دى هم پیدا مى شن برندهایى که از فرصت استفاده کنن.
آخه نمى شه قیمت تمام شده دو پوند باشه که نمى دونم شاید هم بشه

آ9ا پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 09:02 http://avaparsa.blogfa.com/

سلام صمیم گرامی از خواننده های قدیمی و خاموشتم
در صورت امکان ممنون میشم پسوردت رو داشته باشم
آروم و بی ترس باشی
در پناه خدا

اهنگ وبلاگت خیلی قشنگ بود آوا ..
من هم خوشحال میشم رمز نوشته هات رو داشته باشم عزیزم .

تمنا پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 01:12 http://tamanavakili.blogfa.com

اینم یه وبلاگ دیگه ی من هست......

راستی من عضو نی نی سایت هستم....شما چطور...

اگر شما هم اجازه دادی دوستان وبلاگی باشیم بهم خبر بده.میبوسمت


تمنا پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 01:10 http://manoto82.blogfa.com

سلام صمیم جان///من دوسه سالی هست که میشناسمت......یعنی وبلاگت رو پیدا کردم و بعضی اوقات خوندمت و گاهی گمت کردم......از وبلاگت و خودت خوشم میاد..اگر مایلی و مشکلی نداره تبادل لینک کنیم و با هم دوست وبلاگی باشیم.

مسی چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 21:20 http://zibatarin74.persianblog.ir

ایول خانم خوشگلللللل
آفرین بر اعتماد به نفست
همیشه خوش باشید

سمیرا چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 18:16

سلام خوبی خانم ،یه سوال دارم چه جوری میشه عادت برنج خوری رو کم کرد یا یه مدت قطع کرد آخه میدونی اون پروژه که داشتم رو که یادته میخوام برای دو سه ماه دیگه اقلا یه ده کیلو کم کنم تا اذیت نشم و پرخوری من واسه اینه که عاشق برنجمتجربه کردم همین که برنج رو قطع میکنم چند کیلو کم میکنم تو چند روزی که میتونم طاقت بیارم

کم کم کم کن یکهو قطع نکن .
بشقاب کوچیک تر
زود بلند شدن از سر سفره یا میز
اب نیم ساعت حداقل قبل از غذا
تلقین که من میتونم برنج به اندازه بخورم ..

مونا مامان رادین چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 15:55 http://hedye-nabe-khoda.blogfa.com/

سلام به دوست خوب و نازنینم
صمیم نازنین و دوست داشتنی نمیدونی خوندن کامنتت چقدر بهم انرژی داد و چقدر خوشحالم کرد ...
عزیزم تو خیلی خیلی لطف داری و من از داشتن دوست خوبی مثل تو بی نهایت خوشحالم
همینطور بابت نقاط مشترکی که داریم
روی ماه نازنین پسرت رو ببوس امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و سایه تو و همسر گلت بالا سره یونای عزیز مستدام باشه

آرزو چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 15:31

سلام صمیم جان
هم خودت و هم شوهرت خیلی خوبید من چی بگم آخه؟

رعنا چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 13:39

صمیم جان . اولا که خریدهات مبارک باشه. اگه ممکن هست می شه مارک و قیمتشون رو هم بگی چون منم دنبال یه پنکیک و کرم پودر خوب هستم. دوما اگه یادت باشه در مورد نحوه خرج کردن ازت پرسیده بودم. مثلا اگه من درامد داشته باشم همسرم عمرا برا ی این موارد پول بده(تجربش رو دارم) چون میگه خودت پول داری خرج کن. می خوام بپرسم چطور شما تونستی این مسئله رو حل کنی ممنون می شم خصوصی جواب بدی.

بهم میل بزن رعنا ...

Oliera چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 10:44 http://olier.persianblog.ir/

سلام،
خدا رو شکر که شادید. ایشالا همیشه شاد باشید و لباتون خندون.
بابایی

مریم و علی چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 10:13 http://alidelam.blogfa.com

سلام صمیم جونیم
خوشبحالتون ۱ بسر نامه رسون شیطون دارین برا مواقع ضروری!
خوب کاری کردی چیزایی که لایقت بودن رو واس خودت انتخاب کردی
حالا این مارکش چیه که آدمو بامزه میکنه ومعلوم نمیشه آرایش کردی!؟

مارکش مهم نیست ...ارایشگرش مهمه!!!
صمیم بدجنس

مهسا20 سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 19:10

سلام، چند وقتی هست وبلاگتو میخونم. مثل همیشه پرانرژی
امیدوارم همیشه خوشبخت بمونی.
در مورد وسایل آرایش و قیمت بالا.... متاسفانه اغلب آدم میخواد به عنوان فداکاری و صرفه جویی و....نخره و قطعا هم اشتباهه. آفرین که خریدی و خوشکلتر شدی صمیم جونم.

مرسی . البته همچینم گرون نشد فکر کنی مثلا خدا تومن .ولی از همیشه گرون تر بود که خودش پیشرفتی محسوب میشه در امر خویشتن احترام گذاری صمیم!!
بوس .

آتوسا سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 15:27

قربونت صمیم جون ، این جا دیگه اکشال از خودته !! آخه دوست جووونییییی ! ما خانوما بیشترمون همن طور که می دونی "شنیداری" هستیم . خوشمون می یاد که ازمون تعریف کنن و اینا . تازه از هر جهت امممم، خب اگه خودمون اینو به شوهرا حالی نکنیم اون بندگان خدا از کجا بدونن چی کار باید بکنن ؟! حالا نه که مستقیم بهشون بگیم یا بپرسیم غذا چطور بود ؟ بلکه خیلی ظریف . مثلا وقتی یه غذای چیتان پیتان درس کردی و می خوای سفره رو بچینی همون طور که تو آشپزخونه داری کارای آخرشو می کنی ، حالا بسته به حال و هوا ی خونه .. بگو: آخیش ، با این که غذای پر کاری بود این قده خوشگل شده که خستگی به تنم نموندا ... هی هی ! یا بر عکسش : واه واه ماشالا انگار اثر هنریه چه قده کار می بره . اصنم منتظر بازخورد مثبت نباش چون این حرفارو مثلا داری با خودت واگویه می کنی دیگه تازه تو 10 بار اول ممکنه یه جواب دلسرد کننده هم بشنوی : کی گفت غذای به این سختی درست کنی ؟! مبادا جواب بدیا بدون واکنش به رفت و آومد خودت ادامه بده . بعدشم بشین سر جات و با یه لذت و آرامشی غذا رو میل کن . تی وی هم که باید خاموش باشه .( این خودش 30% کاره ) تو این طوری و با سلوک خودت داری این پیامو می دی که کار مهمی انجام شده . مطمین باش بعد از یه مدت بازخورد های خوب شروع می شن . در ضمن یاد بگیر که از شوهر بخوای هر روز یه جمله ای توصیفی ازتو داشته باشه . اولاش راهشو باید پیدا کنی . مثلا خودت شروع کنی توصیف کردن اون : خدا رو شکر که تو ... چه می دونم .. مثلا اینقد باملاحظه ای ! یا طفلک دوستم شوهرش این قده گیجه !! حالا هر چی !شروع کن به توصیفش . کم کم اونم تو رو توصیف می کنه . ... خلاصه خودت که استادی این شوهرا خودشون یه پا پسرک هستن ! ما باید کمکشون کنیم

ای مادر ..بذار روشنت کنم ..این شوهر بنده خدا روزی چند مرتبه تعریف و توصیف و اینا میکنه مثلا شب موقع خواب ممکنه بغلش کنم و بگم بگو ..یالله بگو چرا با من ازدواج کردی ؟ بعد اون یک کم فکر میکنه میگه چون معلم قبلی مون مثل خمیر بود تو بهتر بودی!!! اذیتم میکنه همش ...بهش میگم ۱۰ تا از بهترین خصوصیات منو بگو !! میگه اووووووووووووووه حالا بذار به دو تا برسن بعد تو بگو ده تا!!! و میگه خب اخلاق که نداری ...شوهر داریتم که ضعیفه خیلی !!! آشپزیت ای بدک نیست آدم نمی میره از گشنگی!!! آهابا مامانم اینا خوبی که نه ..ولش کن ..توکلا با همه خوبی ..پس اینم خصوصیت مثبتی همچین نیست !! ببین چطوری من جز میده آتوسا جان ؟
در مورد تعریف از غذا و اینا من درکش می کنم ..همسرم به غذا به عنوان چیزی که مانع مرگش میشه از گرسنگی نگاه میکنه و مثل من یا خونواده ام یا خیلی از مردها که ذوق غذای خوشمزه دارن نیست !!! یعنی تو فکر کن داداش من از بس خوش اشتهاست وقتی با خانومش کدورتی ناراحتی دارند خانمش زنگ میزنه میگه بیا شب جشن گرفتم برات!! یعنی داداشم با کله میدوه میره خونه و انقدرررررررررررر ذوق میکنه و اصلا کلا یادش میره چی بود چی شد ...!! خب واقعا چیز خوبیه . تو خونه شون به جان خودم هیچ کدومشون در غذا خوردن و لذت بردن از غذا ذوق ندارند ..وسطش ده بار بلند میشن میرن یک کار دیگه می کنند برمیگردن ..با غصه غذا میخرون ..به تزییناتش خیلی زیاد توجه نمی کنند ...تو فکر کن من سینه مرغ رو که به سبک همسرم درست می کنم یک مشت رگ و پی از توش در میاره میذاره بغل بشقابش!! من موندم اینا چرا توی غذای من نیست !! اصلا لاپاروسکوپی میکنه غذا رو ...

فکر کردی من الان چطوری زنده ام پس!! خودم به خودم دلداری میدم دیگه ..مرسی از راهنماییت . من مطمئنم اون متوجه میشه من چقدر زحمت می کشم و به زبون خودش در حد کفایت میگه منتهی مشکل من اینه که تو خونه ای بزرگ شدم که کلا همه سینه خیز میرفتند سمت سفره از بس خوش خوراک بودن .

من سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 13:07 http://ghezavathayam.blogfa.com

عالیه؛ کاشکی منم یاد بگیرم این صمیم درون تو چقدر خوب و البته قویه

زن متاهل سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 12:52 http://www.man159.blogfa.com

سلام صمیم جان
تو هم که رمز رمزی شدی
حالا من چطوری برم جواب سوال مو از صندلی داغ بخونم
مرسی عزیزم

یعنی تو سوال پرسیدی کلا ول کردی رفتی یللی تللی!!!!!!؟
نکن این کارو حداقل با من!

فرستادم برات .

الی سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 12:43 http://lamham.blogfa.com


صمیم عاشق این اخلاقتم

ما بیشتر !!
بوس .

نازنین سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 12:38 http://shomale39.blogfa.com

سلام به شما و دوستان عزیز که پیغام منو میخونن
من یه گروه درست کردم واسه لاغر شدن به صورت دست جمعی و این که تجربیاتمونو به هم بگیم و انگیزمون رو تقویت کنیم هر کی دوست داشت به وبلاگ من سر بزنه و بگه لینک کنیم همدیگرو که با هم باشیم توی این دوره
http://shomale39.blogfa.com

عرفانه سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 12:07

به به، آفرین صمیمم... خیلی خوب کاری کردی که ارزشت رو به خودت یاد آوری کردی. البته نه اینکه بگم ارزش آدم به لوازم آرایشیه که مصرف میکنه خدای نکرده (!) یا قیمت چیزایی که میخره، ولی به نظر منم، تو زندگی باید به آرزوهای نزدیک رسید و همیشه به چشم آرزو ندیدشون. این رفتار گاهی اعتماد به نفس آدمو بالا میبره. پس لازمه، و آفرین که داشتی ش.

دقیقا ..منظور از عنوان کردن قیمت بالاتر از همیشه ارزش بیشتر بخاطر قیمت نبود . احترام به خواسته ای بود که راحت میشد براورده اش کرد و نتیجه اش حس احترام به در خودم بود .
قربونت بشم .

تسنیم سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 11:11 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

مبارکت باشه عزیزم اون لوازم خوشرنگ و آب.‏ خیلی از اون تیکه که پسرک نامه رسون شده بود خندیدم.‏ حالا با اجازت من بجای تعریف از خودت که همیشه میکنم اینبار باید بگم واقعا رفتارهای همسرتون تو جاهای مختلف نمونه و کم نظیر هست ماشالا.خدا برای هم حفظتون کنه الهی.

شانس ما رو!!
دست شما درد نکنه . خوش به حال این همسر که این قدر هواش رو دارند

رز سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 11:02

سلام صمیم جان خجالت میکشم که تا حالا هر چی خوندم کامنت ندادم حالا با یه سوال اومدم
راستش من می خوام زبان بخونم خیلی وقته ازش دور بودم . از چه کتابی شروع کنم ؟ می تونم تو خونه خودم بخونم یا باید برم این موسسه ها که معلوم نیست آخرش چی میشه ؟

آزاده سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 10:09 http://apireyar.persianblog.ir

چه نکته قشنگی بود اینکه لایق بهترینها هستی صمیم جانو مطمئنم که همینطوره.
مدل زرشک پلوت رو حتما امتحان میکنم. دوستت دارم صمیم

زن زمانه سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 07:43


چقدر دوست دارم وبلاگتو و خدا میدونه چقدر شاد میشم وقتی میخونم و انرژی میگیرم

فرزانه سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 04:15

الهی دور اون کبوتر نامه رسون بگردم من ...
ای وای صمیم چقدر این اتفاق زیاد برای من افتاده (خرید برای خودمون!)
مثلا میرم برای خودم شلوار بخرم طرف میگه ۵۰ میگم شاید جای دیگه ارزونتر پیدا کنم صدجا میرم تا شاید یکم ارزونتر گیرم بیاد بعد همسر گرام برای خودش اولین مغازه که میگه ۱۰۰ تومن میخره و اون منم که سرم داغ میشه از عصبانیت و هیچی هم نمی تونم بگم
نتیجه برای خودمون خرج کنیم تا شوهرمون خوشحال تر تر بشن
علی آقا:
یا الله ... با تشکر از علی آقا که محیط خونه را طوری فراهم کردند که صمیم خانم بتونه بیاد و برای ما بنویسه ...
ما که نمی تونیم اما شما از طرف ما ایشون را ببوسید.
در گوشی: چی معنی داره انقدر خانموتون را لوس میکنید دفعه ی بعد که قهر کرد .... بیشتر نازش را بکشید (جبروت صمیم منو گرفت!)

عاقا من تو پست قبلی کامنتمم اول شده!!
عجب آدم باحالیم من!!

مارک اون پنکک رو به منم بگو صمیم جان بلکه یه بابای بچه های پیدا شد واسم!

لیلا. س دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 23:18

خریدهاتون مبارک باشه.ببین این پیازهای خلالی چطوری درست میشن؟آخه من شنیدم پیاز قاچ شده سریع میکرب و ویروس ها رو جذب میکنه.

تو دستگاه میوه خشک کن

پریسا دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 20:42

سلام عزیزم
خیلی متن قشنگی بود دوستم منو به فکر فرو برد خیلی چیزا ازت یاد گرفتم اولین و بهترین دوست مجازی منی که انقد تاثیر گذاری دوست خوبم همیشه شاد و خوشبخت باشی

معصوم دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 20:04 http://balsan.mihanblog.com

تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ “تبلـــورت” مهمه

اهل کجا بودنت مهم نیست ،”اهــل و بـجـا” بودنت مهمه

منطقه زندگیت مهم نیست ، “منطــق زنـدگـیت” مهمه

و گذشته ی زندگیت مهم نیست

امــروزت مهمه که چه گــذشتـه ای واسه فــردات میسازی . . .

سلام صمیم عزیز.همیشه به شادی باشی.الهی یونای عزیزم کفتر نامه رسون.ببوسش.

چقدر زیبا بود

مهر دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 19:17

به علی اقا بگو قدر این جواهرو بدون تو این دوره زمونه از این فرشته ها گیر نمیادبووووووووس واسه صمیم جونم

نیوشا دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 17:43

سلام صمیم جان،

من چند وقت پیش، خیلی اتفاقی به اینجا رسیدم. چند تا از پست‌هات رو خوندم و از اون موقع کلی طرفدارت شدم :) خوش به حال آقای همسر و یونا که تو رو دارن. خریدهای جدید هم حسابی مبارکه.

صمیم جان می‌دونم سرت شلوغه اما یه سوالی ازت داشتم که الان سوال‌هام شد 2 تا! اگر یه موقعی وقت و حوصله داشتی، خیلی ممنون میشم اگر جوابم رو بدی... یکی اینکه برای جلوگیری از افتادگی و ترک خوردن پوست موقع لاغری، از چه راهی استفاده می‌کنی؟ و یکی هم اینکه مارک پنکیک و کرم پودری که خریدی و راضی بودی رو میشه پرسید؟ ;-)
پیش پیش از لطفت ممنون :*

ترک لاغری و زیامان ژنتیکی هست ..بعضی ها میگن مرطوب نگه داشتن پوست باعث میشه پوست کمتر کشیده بشه یا خطاش پر رنگ بشه ولی هیچی نیست که جلوش رو بگیره ...سقید پوست ها ردش صورتی میشه کمتر اثرش دیده میشه و سبزه ها خطش سفید و تابلو هست معمولا .

به پوست من می امد شاید به تو نخوره . . بوتی بود فکر کنم ..نه اون رژ گونه اش بود ..بذار برم خونه چک کنم ..
باور کن بعد از ۹ سال هنوز مارک تی وی مون رو مطمدن نیستم چی هست!!!!

بهاره دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 16:52 http://raddepa3000.persianblog.ir

راستی صمیم جان، از احوال ِ آقای کوچک خبر داری؟ از کوچه ی قلب رد شدن، گویا این روزها رسیدن به بن بست ِ کلیه... درمان دارویی هم جواب نداده انگار...
می خواستم ازت خواهش کنم که اگه برات ممکنه یه ختم ِ قرآن جمعی مثل اون روزا بذاریم. وبلاگ من تازه تاسیسه و خواننده ی زیادی نداره. اگه موافقی یا تو وب خودت بذار، یا لینک بده به وبلاگ من، که من یه پست بذارم...

بهاره به فکر یک کار دیگه هستم ...
خدایا این پسرک رو حفظ کن ..من بچه به بغل چه روزها برای سلامتیش گریه کردم و و دعا کردم ...

بهاره دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 16:41 http://raddepa3000.persianblog.ir

خوب کاری کردی به خودت احترام گذاشتی. تو لایق بهترین هایی...
واااااااااای که آرایش کردن با لوازم آرایش ِ جدید و گرون چه حالی می ده

خواننده دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 15:41

سلام
خیلی خوبه که ملاحظه همدیگه رو می کنید
منم گاهی این احساس رو دارم
اما جدیدا یک فکر دیگه هم دارم
وقتی پستت رو خوندم تعجب کردم
آخه همین دیروز داشتم به این فکر می کردم
که باید بزرگ بشم
و اینقدر به فکر دل خواه خودم نباشم
البته تو که حالا یه بار بودی یه بار که هزار بار نمی شه
اما من خیلی بیشتر به فکر دل خواه خودم هستم
باید بزرگ تر بشم
باید به فلسفه وجودیم نیگاه کنم
...
بردی تو فکر منو ها!

امی دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 14:41 http://weineurope.blogsky.com

اول از ادامه مطلب بگم که مربوط به خودم بود!
ها ها ها کلی خندیدم صمیم، نمردیم و بین یک زن و شوهر دعوا راه انداختیم !! یک آیکون توی بلاگفا هست که دو نفر صورتشون رو از هم دور نگه داشتن اما هی دارن کتک کاری می کنن ادامه مطلب رو که می خوندم همش اون آیکونه جلوی چشمم بود !
حالا از شوخی گذشته برای منم جالبه که در اروپا و آمریکا دم عید باکسینگ دی و بلک فرایدی دارن و تخفیف های باورنکردنی می دن اما در ایران موقع عید که می شه همه چیز چند برابر گرون می شه نه فقط عید که یلدا و ماه رمضون و شروع سال تحصیلی و ... کلاً هر مناسبتی که می شه قیمت ها یه دفعه چند برابر می شه کلاً در ایران همه چیز برعکس دنیاست.
توجیه اقتصادی باکسینگ دی رو نمی دونم اما به ما که خیلی حال می ده فقط هم این نیست کلاً اینجا آخر هر فصل حراج های خوبی می زنن من لپ تاپ خودم رو پارسال شب ژانویه و با آفر عالی شون 300 پوند پایین تر از قیمت اصلی و اولیه اش خریدم! فکر کن 300 پوند به ارزش الان پول ایران یعنی 1/5 میلیون تومن فقط تخفیف گرفتم که خودش در ایران قیمت یک لپ تاپ خوب و برند هست!!
حالا صمیم جان غیرتی نشو برو کنار بذار رو در رو با علی آقا حرف بزنم! اصلاً چه معنی می ده مادر و پسر کبوتر نامه بر می شید واسه ما؟!!
علی آقا چه معنی می ده صمیم ما رو ناراحت می کنید؟! اصلاً چرا نمی ذارید حرفش رو تموم کنه؟ چه معنی می ده حالا که ناراحتش کردید می رید تلفن طولانی می زنید بعدم یادتون می ره دل شیشه ای صمیم شکسته؟! اصلاً حالا که بچه اومده می گه برو مامان رو بوس کن چرا نمی رید بوسش کنید؟! اصلاً واسه چی از غذاهاش تعریف نمی کنید مگه نمی بینید اینقدر وقت و عشق می ذاره برای این کار؟! آخه شما مردها چرا اینقدر مثل همید؟! ( صمیم به جان خودم اون تلفن و بعدشم فراموش کردن بحث و تعریف نکردن از غذا بین مردها اپیدمیه منم اینجا باهاش دست به گریبانم این مردها سر و ته یک کرباسن! ).
خوب دیگه امیدوارم الان با این حرف های لطیفم! علی اقا متوجه اشتباهشون شده باشن و بیان عذرخواهی و بوس و این حرفا .
اما در مورد پستت باید بگم من اینقدر کیف می کنم وقتی می بینم تو با خودت اینقدر مهربونی اینقدر خودت رو دوست داری اینقدر با صمیم درونت حرف می زنی و کلاً یک شخصیت مستقل براش در نظر گرفتی و مواظبی دلش نشکنه، خریدهات مبارک باشه عزیزم ایشالا همیشه شاد و پرانرژی باشی و صمیم درونت رو همیشه همینطور تحویل بگیری و به دلش راه بیای.

الان من اینجوری ام
امی کلی نوشتم برات و موقع سند یکهو یک چیزیش شد و کلا دود شد ر فت هوا میره .نمی دونی تا کجا میره!!!

aghrabe دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 14:32

to mahi samim jun...mahhhhhhhh...yedune bashi...:))))

ببینم تو همون عقربه خودمون هستی ؟
نیای بگی نه ! عقربه ساعتم!!!

مرضیه دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 13:43

سلام....
مبارکه....منم خیلی وقته دلم از اون قلقلی ها میخواد....ولی خدانکنه بریم تو لوازم آرایشی....بااینکه منم مثل شمااهل آرایش آنچنانی نیستم و همش ملیح وساده آرایش میکنم ولی آدم تو لوازم آرایشی کلی پیاده میشه...واین باعث میشه خریدلوازم آرایش ماها انقدربه تعویق بیفته صمیم جونم.

قربونت من تو شیرینی فروشی هم ممکنه کلی پیاده روی کنم!! ولی موندم چرا اینقدر برای خودم دست دست میکردم .
برو بخر برای خودت قلقلی ها رو ..اصلا دل ادم خوشحال میشه با دیدن گوله گوله هاش ..

میفا دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 12:29 http://eshghamoman.blogfa.com

مبارک باشه پنکیک و اینااااااااااا.واااایی من عاشق این جور جایزه دادنا به خودمم.منم این حس رو دارم که این گرونه نخر ولی اغلب اون ندای درونم که بخر بخر تو لیاقتش رو داری پیروز میشه

برو حالشو ببیر صمیم جون. راستی یه روز صبح تا عصر وبلاگ قبلیت رو خوندماااا.موقع ناهار میخوندم یه جا از خنده غذا پرید تو گلوم.اگه خفه میشدم تقصیر تو بودااااا
راستی کامنت پست قبلیم رو تایید نکردی کلی دلم شکستولی من پرو ام بازم برات کامنت میذارم

میفا جان تو دو پست قبل کامنت گذاشته بودی که من تایید کردم ..به جون صمیم پست قبلی چیزی نداشتم از تو ..چرا اینکارو با من میکنی تو !!!؟

وای خدای من اگه خفه میشدی می مردی کی میخواست بیا برای من کامنت بذاره ؟!! حالا مردنت اصلا مهم نبود این ریزش آمار من رو کی باید جوابگو می بود ؟!!!!

حالا جم کن اون دلت رو تیکه هاش نره تو دست و پای ملت ..لپت رو هم بیار جلو یک ماچ اشتی کنون بدم بهت خوب بشی!!!


بووووووووووووووووس

بیتا دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 12:11 http://www.missbita.persianblog.ir

قربونت بشم ..برای سلامتی و شفای کامل خواهرت هم دعا کردم امروز ..انشالله برگرده سر خونه و زندگی و پیش بچه هاش ..محکم باشید و بهش ایمان به سلامتی بدید ....

یگانه دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 12:08

سلام صمیم جان بانوی گرم ودوست داشتنی
عزیزم ببخش که شما شدی مشاور من
نمیونی که چقدر خوشحالم ازاینکه باتودرددل می کنم حرفهایی که نمیشه حتی به مادر وخواهر زد
صمیمم درست متوجه شدی من ازت مشاوره خواسته بودم.
صمیم جان به نظرت من باهاش همراهی کنم یاباز هم مخالفت .
من دفیفا مثل خودت هستم ایده الگرام .همه چی رودرست وسرجاش می خوام .اینقدر حساسم به خاطر اضافه وزن هیچوقت درمهمانی لباسهای خیلی باز نمی پوشم
مردایی که دنبال این موضوعات باشند ارنظر من قابل احترام نیستند.می ترسم اگه ادامه داشته باشه دیگه برام بی ارزش بشه
قربونت از اینکه می خونی

راست میگی ادم خیلی حرف ها رو نمیتونه بزنه به نزدیکان ..اصلا شاید خود آدم حل بشه براش ولی ذهنیت بقیه به جای اولش برنمیگرده . ببین به من ایمیل بزن حرف دارم باهات ..
samim8888@yahoo.com

منتظرم

farzansoft دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 11:32 http://www.farzansoft.ir

سلام دوست عزیز. وب خوبی داری تبریک میگم.
بزرگترین مرکز دانلود سورس کد منتظر حضور شماست.
دانلود انواع پروژه و تحقیق و سورس کد
فروش ویژه اشتراک شروع شد

~مریم~ دوشنبه 11 دی 1391 ساعت 11:27

لوازم آرایش جدید مبارک باشه.. خوشحالم که خوشحالی. الهی.. یونا کلا" این پستت خیلی چسبید. شاد باشی

مرسی .
بیا بوست کنم اینقدر برام لاو فرستادی !
بووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد