من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

اهلی ات هستم مرد ....

 

خوب  ترینم   

ازت ممنونم وقتایی که حس  می کنم تنها ترین زن این شهرم  محکم بغلم میکنی و مطمئنم میکنی  هر  اتفاقی بیفته تو رو میتونم داشته باشم و روی بازوهای  مهربونت میتونم حساب  کنم  

 

ازت ممنونم اینهمه برای  پسرمون وقت میذاری و بهش  اعتماد به نفس  میدی ..عشق  میدی ..هر روز با برنامه مرتب  باهاش  کار  میکنی ..انقدر  دوستت داره که تو  خونه مثل  مورچه دنبال سر تو راه میره  و  تو شدی  کسی که دلش  میخواد کارهاش  مثل تو باشه ... 

 

ازت ممنونم در  هر  حالتی  نظرت رو با نظر من یکی  میکنی بعد به پسرک اعلام میکنی . من  همیشه دوست داشتم یگانگی ما رو بینه تو  عمل و همین طور  هم شد ..مثل دیشب که دو ساعت  تموم بغل گوش  من گریه کرد و گفت آبمیوه میخوام و  چون دو بار  بهش  داده بودی  و گفتی  تا فردا باید صبر  کنه من چشمم رو روی  مادریم بستم و  گفتم هر چی  بابایی  بگه عزیزکم ..من و اون بهت فردا اب میوه ات رو میدیم ..و تو لبخند زدی  که همراهیت میکنم و یواشکی  نیمرم  برای عزز کردن خودم  ارزوهای  کوچیک پسرک رو زود براورده کنم تا زحماتمن  زود بر باد بره .. 

 

ازت ممنونم که  همیشه لباس  های   خونه رو تو میشوری و  روی  رخت اویز  می اندازی و من میدونم بین اینهمه مشغله پیدا کردن یک وقت برای  انجام این کارها  خیلی  هم راحت نیست ... ازت ممنونم که به مو و پوست پسرک اینقدر  اهمیت میدی و  حمامش  اکثرا با تو هست  و لوسیون ها  و شامپوهاش رو با دقت و حوصله میزنی  تا ابریشم موهاش  نرم و  نرم تر  بمونه همیشه ...  

 

ازت ممنونم هر کاری  پدر  من داشته باشه براش  انجام میدی ...از  گرفتن قندهای  رزیمی  اش  از  دارو خانه های  دور  از  سر راهت تا  هر  کار دیگه ای که باهات داشته باشن و  هیچ وقت نه نمیگی بهشون ... تو  همه رو بخاطر من میکنی و من میفهمم چرا ... 

 

ازت ممنونم  وقتی  توتراس جا می اندازی  تا بخوابیم بخش  نرم تر و  بالشت بهتر رو برای من میذاری ..زیر  پای  من ملافه اضافه پهن میکنی  تا پام روی  زمین نباشه تو خواب  یک وقت ... موقع غذا با دقت نگاه میکنی ببینی  من کمتر برای  خودم گوشت نریخته باشم و  خیلی وقت ها به زور  اخرین  ته دیگ سیب زمینی  خوشمزه رو به من میدی هر  چند هنوز  میل داشته باشی  خودت .. 

 

ازت ممنونم  هر وقت بخوام با دوستام یا همکارام ناهار برم بیرون  از  وقتت  میذاری و زودتر  میای  خونه و  پسرک رو نگه میداری و در  حالی که کلی  کار داری  برای  من فرصتی رو اماده میکنی  تا تنها و  بی دغدغه خوش باشم ..این ها به من انرژی زیادی  میده ... 

 

ازت ممنونم  وقتی  همزمان میخواهیم نماز بخونیم  به من نمیگی جای  خودم رو عوض کنم..بلکه این تو هستی که میری یک بخش دیگه حتی اگه معذب باشی   نماز  میخونی تا من راحت باشم و حس  نکنم این منم که باید  تغییر کنم تا تو راحت باشی ... 

 

ازت ممنونم  با این که هیچ وقت دلت غذای  تکراری  دوست نداری ولی  تا دو سه روز  هم اگر  چیزی  درست نکنم  این تو  هستی که بی  حرف و  اعتراض  همون رو میخوری  و من از  نگاهت متوجه میشم  که ترجیح میدادی چیز  مورد علاقه ات باشه ...این ها وظیفه نیست  نه  آشپزی من و  نه  صبوری  تو ...این ها  فقط  درک  بالاست .. 

 

ازت ممنونم  که این طور  گرم و مهربون هستی ..این قدر  اهمیت میدی به جزییات مربوط به من ..این همه صبور و خوب و  دوست داشتنی  هستی ... با تو  میشه بدترین ها رو گذروند ..سخت ترین ها رو پشت سر  گذاشت و   گره های  رابطه رو با نرمی و  عشق باز  کرد ... 

 

دوستت دارم   

 

نظرات 102 + ارسال نظر
بهاره سه‌شنبه 14 آذر 1391 ساعت 00:29

سلام.
من به طور خیلی اتفاقی باهاتون اشنا شدم. باور کنید وقتی اینا رو خوندم اشک تو چشمام جمع شد. من 3سال و نیم پیش با یه پسر یه قصد ازدواج اشنا شدم. من همه چیز براش گذاشتم ، فکر کردم بهترین شوهر دنیا برام میشه. اون 2ساله که از ایران رفته و من طبق قرارمون تو این 2سال حتی وقتایی که با هم در ارتباط نبودیم از تعهدم دست نکشیدم اما هر روز سرد و سردتر شد باهام. الان به جایی رسیدم که فکر می کنم یا اون تغییر کرده یا من کور بودمو اونو کامل نشناختم. امشب با خوندن مطالبت واقعا دلم خواست جات باشم. تو اولین کسی هستی که توی تمام زندگیم خواستم جاش باشم. من ایمان دارم که اگه شوهرت اینقدر خوبه پس حتما توام بهترین زن دنیا براش هستی. ارزومه که روزی با مردی مثل شوهر تو اشنا بشم و از ته ته قلبم امیدوام که شما تا اخر عمر همینطور کنار هم شاد و خوشبخت باشید.

غزال پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 01:50 http://www.aroosak89.blogfa.com

شاید خیلیا با خوندن این پستت غصه بخورن وبا شوهر خودشون مقایسه بکنن.بد نیست دلخوریاتم ازش بنویسی یعنی شوهرت همیشه اینطوریه؟

منیر سه‌شنبه 28 شهریور 1391 ساعت 13:31 http://man0pastilakam.blogfa.com

چقدر خوبه که تو هم مثل من عاشق همسرت هستی. اگه دوست داشتی بیا تبادل لینک کنیم.... بووووووس

مسعود جمعه 10 شهریور 1391 ساعت 09:28 http://www.anjoman-sheida.com

سلام بر صمیم
که هم عاشق است و هم بسیار زیبا و عاشقانه می نویسد
باید بگم واقعا اهلی این شیوه ی نوشتن فوق العاده ات شده ایم و هر روز نوشته هایت را مرور میکنیم . به دوستان و همکارانم نیز سایت زیبایت را معرفی کردم
از اینکه نظرم را درج کردین ممنونم

مسعود یکشنبه 29 مرداد 1391 ساعت 01:54 http://www.anjoman-sheida.com

واقعا آفرین بر صمیم
البته این موهبت الهی است که عشق را بهتون هدیه کرده و باید بینهایت شاکر باشین
این عشقه که این بصیرت رو بهتون بخشیده که خوبیهای همو ببینین و قدرشناس باشین
اگه این عشق از هر زندگی ای گرفته بشه هیچکدوم از خوبیها به چشم نمی یاد و نه تنها خوبیی دیده نمیشه بلکه همش میشه عذاب مجسم
الهی همیشه شاد باشین و عشق و محبت بینتون بیشتر از بیش
فرصت کردین واسه سایت تازه تاسیس ما هم با اون بیان زیباتون مطلبی بفرستین .

از نسل او دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 22:42 http://www.hamsarimito.blogfa.com

وقتی برای چیزهایی که در نظر دیگران عادی هست تشکر میکنی از همسرت زندگیت زیباتر میشه..
عالیه
خوشبختیت مستدام

نازی جمعه 20 مرداد 1391 ساعت 17:27

سلام صمیم جون.چندوقت بود به وبلاگت سرنزده بودم بخاطر مشغله زیادم.همچنان مثل قبل عالی مینویسی.
من یک ماه پیش نامزد کردم.میخواستم ازت بپرسم چطور میتونم رابطه مونو گرم نگه دارم.آخه من آدم سردی هستم و ابراز احساسات یکم برام سخته.نگرانم با این اخلاقم عشقم ازم نا امید بشه.
ممنون میشم جوابمو بدی.همیشه شاد باشی عزیزم

ببین مدل نامزدت چطوریه ..یعنی چی که سردم ؟ خب عزیزم اگه محبت ابراز نشه به نظر خودت طرف می فهمه ؟
من واقعا نمیدونم چطور باید بهت بگم محبتت رو ابراز کن ..هر کسی خودش بهتر میدونه ..

مامی دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت 11:36 http://http://ana89.niniweblog.com/

همیشه شاد و خوشبخت باشی عزیزم خوشحالم با وبت آشنا شدم بوس بغل

شمیم یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 15:36

صمیم گرامی سلام ،من دو ساله خواننده خاموشت بودم تو بی نظیری عزیزم ،موفق باشی و سربلند .روزگارتان شیرین تر از عسل(خوش بیود )

آیدا یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 15:28 http://chapdast98.blogsky.com

صمیم عزیزم ..اشک توی چشمام جمع شد.. میدونی تو هم انقدر مهربونی که مهربونیت از پشت این نوشته هات توی قلب من خواننده هم نفوذ میکنه و باعث میشه احرام خاصی برات قائل باشم .. چه برسه به همسر بزرگوارت ... خوشبخت باشید..
باید وقت بذارم و تمام وبلاگت رو بخونم .. مطمئنم درس های خوبی برای زندگی بهم میدی ..من 5 ماه که ازدواج کردم و مطمئنم تو الگوی خوبی خواهی بود :)

مریمی پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 21:28 http://shazdehkoochooloo.persianblog.ir


تمام خاطره هایم به فصل عشق تو باشی
نسیم روح فزایم به فصل عشق تو باشی
نجیب تر ز نگاهت به باغ چشم نیاید
توان سبز صدایم به فصل عشق تو باشی
تو نرم ـ خنده ترین غنچه ی بهار تجلی
نشانه ای ز خدایم به فصل عشق تو باشی
نوای بارش بارانی و ترنم احساس
ترانه های رسایم به فصل عشق تو باشی

هدی چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 15:23

زینک یا همون روی که برای بدن لازمه و در حالت عادی و غیر رژیمی هم باید مصرف بشه.یکروزدر میان یکدونه.در رژیم روزی یک عدد.
ویتامین سی هم خوبه.اگه زیاده از حد مصرف بشه اضافیش بدون دردسر از بدن دفع میشه .
قرص آهن هم اگه ایرانیش یا ففول میخوری روزی یکی خوبه.در روزهای پریودی تا روزی دوتا هم میتونی بخوری.ولی در صورت وجود کم خونی که با آزمایش مشخص میشه تا روزی 4 تا هم ممکنه لازم باشه..
بهترین زمان مصرف قرص آهن در صورت عدم ناراحتی معده یکساعت قبل یا 2 ساعت بعد از غذاست.یعنی با معده خالی جذب و در نتیجه اثرش خیلی بیشتر میشه.در ضمن با شیر ماست نان تخم مرغ و مکملهای کلسیمی و شربت ضداسید معده هم باید حتما با حداقل دوساعت فاصله مصرف بشه..

مرسی هدی عزیزم.
من هر شب اهن (ففول) رو با زینک قبل از خواب میخورم که حداقل دو سه ساعتی از افطارم گذشته . ویتامین سی رو هم موقع سحر ...
ممنونم از این همه دقت و محبتت ..

رسپینا چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 07:07

افرادانلاین:1
.
.
.
اون کیه؟من!
.
.
.
12صفحه روتموم کردم!
هی

گلاره سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 23:04

خوب بسه دیگه همه فهمیدن اهلی شدی
حالا یه ٫ست دیگه بزار
حوصله ام سر رفت هرروز همین رو دیدم
ببین دیگه من خواننده تقریبا خاموش رو به حرف آوردی

رسپینا سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 21:58

صفحه9روتموم کردم استاد!

رسپینا سه‌شنبه 10 مرداد 1391 ساعت 21:23

ای صمیم جان.اخ صمیم جان.وای صمیم جان...اون روزیکه تا2وخورده ای بیداربودم ودرسهای وبلاگت رامیخواندم تاعصرکه خوابیدم چشمهام درحالت خماری بسیورزیباودهانم خمیازه کشان بود!امان ازدست توبااین وبلاگت!...یه چیزی رویواشکی بهت بگم...؟!تواولین پستی که برات گذاشتم میخواستم بنویسم چقدردلم میخوادببینمت!(ولی راستش روم نشدباخودم گفتم ای!خیلی زودپسرخاله نشو!وسریع اون تیکه روپاک کردم)ولی هرچی بیشترمیخونمت واسه دیدنت مشتاق ترمیشم گلم...

پندار دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 22:08

آفرین به تو که این نکات ریز رو درک می کنی و مهمتر که به زبون می آری.

هدی دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 16:01

سلام صمیم جان. من امروز با تو و وبلاگت آشنا شدم.همه چیز از یک کالری بامیه ناقابل شروع شد شوهرم دیشب خرید ولی من نمیدونستم چند کالری داره. بنابراین نخوردم تا امروز صبح تو اینترنت سرچ کنم که گوگل وبلاگ تو رو آورد و من کلی از مطالبت رو خوندم و خیلی خوشم اومد. من یک دکتر داروساز هستم و خیلی خوشحال میشم اگه کاری از دستم بر بیاد انجام بدم. اگه هرسوالی در مورد داروها یا بیماریها داشتی تا جایی که در توانم باشه جواب میدم یا اگه بلد نبودم از تو کتابام میگردم و جوابشو بهت میگم.
در مورد لاغری و کم کردن وزن باید بگم که از نظر علم پزشکی کم کردن نیم کیلو در هر هفته مجازه و اگر سرعت بیشتری داشته باشه با برگشت وزن همراهه....

ممنونم هدای عزیز
میدونی در دوران رژیم من آهن و زینک پلاس و ویتامین سی همون قرص جوشان که عاشقشم!! دارم میخورم خودسرانه!!
میخواستم بدونم احتمالا نمی میرم که ..جدی میگم ..برام یک سوالی شده بود ..
حالا من چه زود از خانم دکتر سوال پرسیدم نذاشتم عرقش خشک شه حداقل!!
بوووووووووس

حمیده دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 11:21

سلام روزه نمازت قبول عزیز
صمیم جان بعضی از نوشته هات مثل کشفیات من قسمت آخر بنظرم فونت و فاصله خطهات از هم مناسب نیست موقع خوندنش خیلی دچار مشکل می شم کاشکی یه فکری واسش بکنی
راستی ما منتظر بقیه رژیمت در ماه رمضون هستیم

یعنی درشته یا ریز ؟ برای خودم که نشون میده طبیعی و عادیه ...
من توورد تایپ میکنم و موقع انتقال ُ این اندازه فونت من رو میکشه و زنده میکنه تا اجاست بشه ...

یه دوست از مشهد دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 10:36

سلام میشه ازتون خواهش کنم از خواننده هاتون بخواین برام دعا کنن وااااااااااااااقعا نیاز دارم . ممنون چون خودم این قدر گناهگارم که دعام به خدا نمی رسه.

این طوری نگو .چرا از خدا ناامید هستی ؟ اون هم تواین ماه ؟
مگه کسی جز تو میتونه خواسته اش رو اونطوری که هست از خدا بخواد ..
برای ارزوهات دعا میکنم عزیز دلم ..

رسپینا دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 02:40

ساعت2ونیم صبح!6صفحه اخروبلاگتوخوندم !

رسپینا دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 02:02

صمیم عزیزدارم مطالب زیباواموزنده وبلاگت رامثل جزوه ای درسی میخوانم!
میخواهم شادیهایت را.عشقت را.خنده هایت را.رفتارباهمسرودلبندت را...بیاموزم.

ملودی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 14:11 http://melody-writes.persianblog.ir/

اییییی جون صمیم مهربون و گل و ناز و دوست داشتنی و همه چیز تموم من یه عالمههههه بوس برات ایشالا در کنار خوب ترینت همیشه شاد و عاشق و موفق و سلامت باشین با گل کوچولو یونا جون . دو تا بووووس گنده برای خودت و یونا و سلام خدمت علی آقای مهربون . تازه من گفته باشم به عنوان خواهر عروس !!!!! که درسته علی اقا خودشون هم ماشالا با کمالات و عاقل و فهمیده و مهربون هستن ولی قسمت اعظم اینها برمیگره به بودن صمیم گلی در کنارشون .

مریم از شیراز یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 00:43

سلام من خواننده خاموش بودم اینجا اما این پست بینظیر بود. امیدوارم همیشه عاشق باشین . بخاطر داشتن همچین عشقی باید شکرانه داد . خدا یکیشو نصیب ما کنه

آفرین شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 23:44 http://afarin55.persianblog.ir/

صمیم عزیزم.می خوام با کمک دوستان یه ختم قران برای ارامش روح مادر نازنین برگزار کنیم.اگه موافقید.لطفا در وبلاگم نظر بذارید.
قبلا از همکاری صمیمانه تون سپاسگزارم.

بهار شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 17:25 http://sana1359.parsiblog.com/

سلام . از وبلاگ سارا اومدم اینجا . اسم وبلاگتون برام جذاب بود و بعد با خوندن مطالب جذاب تر شد . دوست دارم سری هم به وبلاگ من بزنید . خوشحالم می کنید . البته اگه مایل بودید .
ضمنا بهتون تبریک میگم که اینقدر با همسرتون مچ هستید انشالا تا دنیا دنیاست خوب و خوش و سلامت و عاشق بمونید .

نرگس شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 11:19

صمیم جونی یاد این جمله افتادم...تو مسئول همیشگی آن میشوی که اهلیش کرده ای.....
همیشه خوشبخت وشاد باشی خانومی

ترنج جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 22:55 http://http://shaparak75.blogfa.com/

من چند وقته خواننده خاموش شما هستم
اما این متن شما چنان منو سر ذوق اورد که تصمیم گرفتم روشن بشم.با اجازه لینکت میکنم که مرتب بهت سر بزنم
عشقتون همیشه پایدار

مهرناز جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 15:59

سلام صمیم جان.امسال ختم قرآن نمیگیری عزیزم؟

دارم روش فکر می کنم..یک روش جدید

آوینا جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 12:17

سلام امیدوارم حالتون بهتر شده باشه من خواننده خاموشتون هستم لطفا این لینک رو مطالعه کنید و اگر تونستید اطلاع رسانی و کمک بفرمایید

http://www.ninisite.com/content/index.asp?contentID=1254
باتشکر

هما جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 08:06 http://www.alone55555.blogfa.com

زوج خیلی خوبی هستین هرکدوم از اون یکی بهتر و فرشته تر

انشاا... صدو بیست ساله بشین


مررررررررررررررررسی

شهره جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 03:02

به به
ایشالا همیشه همینطوری قدر شناس هم بمونین و همینطور همه همسرها
صمیم جون یه دستور پخت مرغ نوشته بودی بروش خودت، میخاستم یه بار امتحان کنم. هرچی توی این صفحه ها میگردم پیداش نمیکنم
لطفا یه بار دیگه توضیح میدی؟
مرسی عزیزم
دوستت دارم

به جان خودم یادم نیست کدومش رو میگی ..پیدا کردم حتما همین جا میذارم برات ..

مینو جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 02:19

صمیم عزیز از این متنت ایده گرفتم و نامه ای برای همسرم نوشتم.هرچند خیلی متفاوت شد ولی ایده اش از شما بود امیدوارم راضی باشی

قربونت بشم خواهش می کنم .

رسپینا پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 23:19

صمیم جان امروزخیلی اتفاقی باهت اشناشدم...خیلی وقته دنبال جایی مثل اینجاوکسی مثل تومیگردم.این اشنایی روبه فال نیک میگرم.شایدتوفرشته نجاتم باشی!

په ری گیان پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 20:51

سلام بعد از چند مدت دور از اینترنت بودن. مطالب چند پست اخیرتون رو خوندم. کاش می تونستم فقط نصف شما عاقل و با اراده و سرزنده باشم دیگه هیچی نمی خواستم. مطمئنم با این اراده ی شما 30 کیلو رو تا قبل از عید سال بعد زدید و سر سفره ی هفت سین با وزن ایکس منهای سی نشستین!!!!
چه همسر مهربونی. خدا شما رو واسه هم نگه داره.
سوتی ای که دادید نمی رسه به پای سوتی زیبایی که من دادم. الان وقت ندارم تعریف کنم چون اذان مغرب رو گفتن و من هنوز افطار نکردم. روزه هاتون قبول باشه.
میشه لطفا بهم کمک کنید؟ منم می خوام مثل شما یه برنامه ریزی دقیق بکنم واسه درس خوندن. ولی خیلی بی اراده م و وسطش برنامه مو ول می کنم. تو رو خدا بهم بگید چی کار کنم.
میگم شما فقط رژیم چاقی بلدید؟ من یه رژیم واسه لاغری می خوام. من که معده م مشکل داره چه جوری باهاش کنار بیام؟
و در آخر یه نکته: اگه نیم ساعت قبل از غذا یکی دو تا خرما بخورید چون قندش آزاد میشه زودتر سیر می شین.

مرسی عزیزم..
چه نکته جالبی ..قبل از غذا ..

فاطمه جان جون جین پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 20:07 http://mydiary135.blogfa.com

چه روح لطیفی داری درعین حالی که شرو شیطونی
عاشششششقتم

آشنای غریبه پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 18:30

سلام.مدت زیادی مطالبتو میخونم .نظر کمتر گذاشتم چراشو میدونم اما نمیتونم بگم.صمیم جان هر باراز روابط خوب همسرت نوشتی غبطه خوردم.دعا کردم روز به روز خوشبخت تر شی اما از سردیه رابطه همسرم با خودم اشک ریختم.اینبار که مطلبتو خوندم فکر کردم من همیشه خود خواهانه یک طرفه به مسئله نگاه کردم ولی هیچ وقت نپرسیدم صمیم برای همسرش چه میکنه که اینطور با زخورد داشته .ممنون میشم در حقم خواهری کنی و برام راز صمصمیتتو بگی چیزی که من بعد از ۱۲ سال هنوز در حسرتشم

من کار خاصی نمی کنم ..
باور کن..خودمم...یک نفر از بیرون باید بگه بهم کدوم کارم نتیجه بهتری داده ..
برت ارزوی روزهای بهتر و گرم تر می کنم...
خیلی چیزها از ریشه باید اصلاح بشه ...یک راهی هست حتما ..

زهرا پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 17:25 http://tahmineh63.persianblog.ir

همیشه اینجا رو میخونم برای تقویت روحیه...انشالله همیشه سلامت و شاد باشی صمیم جان در کنار همسر محترمت و پسر عزیزت...
ممنونم که ما رو شریک لحظه های زیبای زندگیت می کنی
از اون اکتشافاتت هم خیلی لذت بردم...
راستی چرا دیگه نکته تربیتی نمینویسی؟

نادیا پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 15:36

سلام
من مدت زیادیه از خواننده های وبلاگ شما هسنم ولی هیچ وقت مظر نذاشتم و الان می خوام بگم ایم مطلبتوم عالی بود
شما هم واقعا آدم زیبا بیمی هستید که این همه زیبایی رو درک می کنید
بعضی ها این کارا رو می بینن و یا اون ها رو وظیفه می دونن و یا تو همین کارا انقدر غر می زنن که...
خواستم بگم دوستتون دارم به خاطر افکار زیباتون
و اگر اجازه بدبد این پستتون رو با نقل منبع تو این وبلاگ بذاریم
talieh121.blogfa.com
این یه وبلاگه گروهیه که زمینه مذهبی و اخلاقی داره و چون ابن مطلب شما یه مطلب اخلاقیه خوبه اگه مایل باشید این مطلب رو به عنوان نامه یه همسر مهربان تو وبلاگمون بذاریم
ممنون

لطف داری ...
خواهش می کنم.

هموطن پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 07:38

وقت شما بخیر ونمازو روزه هاتون قبول ، صمیم خانم امروز بعد از سحر به وبلاگت سر زدم و البته سرکی هم به پستهای گذشته ات در سال 86 وسالای دیگه کشیدم ، راس راسی که بعضی وقتا خل بازی هم در آوردی اون حکایت کفتر بازی روی شکم علی خیلی برام جالب بود ودیگه به عمق زن ذلیلی اش پی بردم !! از این شوخیها که بگذرم سوای این خل بازیها معلومه یه پارچه خانوم متعهد ، خانواده دوست وسرحال واز همه بالاتر اهل عبادت ومقید به انجام فرائضی ،که از این بابت بهت تبریک میگم .در یکی از پستها آدرس پخش قرآن کریم (tanzil.net ) را یافتم که با مراجعه به اونجا از صدای برخی قاریان معروف استفاده و واقعا لذت بردم که حتما شما هم در ثواب اون شریک هستید . کار خیر نتیجه اش اینه که همه از اون بهره می برند وبرای صاحب اون هم اجر وپاداش خواهد داشت . انشاالله که در کنار علی آقا ویونا زندگی خوب وشیرینی داشته باشین . ( البته کمی هم این علی آقا را مراعات ! وکمتر اذیت کن !)


چشم.

elham پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 02:19

comente man pasokhi nadasht aya ?

دریا چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 22:27

ولی من اسمه پستتو دوس دارم ی عالمه!نمیدونم چرا!ولی خوبه!من دووووووووووووووووسش دارم!خب ادم اهلیه خیلی چیزا یا کسا میشه.مگ ن؟اهلی شدن خوبه!اقا ما ک وحشی موندیم!از ما دوری نمایید!:دی دی دی

دریا چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 22:24

چ خوبه اینجوری مثه شماها!جالبه اخه!ینی میدونی چیه واسه منی ک همش فک میکنم این جور چیزا پیدا نمیشه!خب این ینی پیدا میشه!ولی خب همش ی احساسه ...!اقا ول کن اصن!ب چرت گویی افتادم!:دی
دعا کن کنکورم خوب شه.باشه صمیم؟توروخدا.

دریا چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 22:20

اخییییییییییییییییییییی!الهیییییییییییییییییییییی!:)
اخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی:)
مورموریزاسیون شدم!منم ک بچه!بی جنبه!:دی

ندا چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 12:52

صمیم جان ایمیلت رو دریافت کردم . واقعا کامل و جامع بود و اطلاعات خوبی داد . حالا بکار ببندیم بلکم فرجی بشه . خیلی خیلی ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و مطلب فرستادی . گل پسرتو می بوسم .

لیلا چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 11:49

صمیم جان سلام
تا مطلبت رو خوندم خواستم بیام بگم عجیبه که اینقدر همسرامون ویژگیهای مشابه دارند ولی وقتی دیدم چندین نفر دیگه هم اینو گفتن حس کردم شاید خیلی از مردها این خصوصیات مثبت رو داشته باشن ولی مهمتر از اون اینه که نگاه زنها به این خوبیها مثل نگاه تو باشه نگاهت و. نوشتنت را دوست دارم
با اجازه ات از بخشهایی از متنت استفاده می کنم.

نغمه چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 11:31

خوشبختیتون مستدام.
حسهات برای من آشناست. خدا رو شکر .
با اسم این پست مشکل دارم باعرض معذرت (اهلی. ...)

برای دوستی که همسرشون دچار سانحه شدند.
خیلی سخته برات حتما منتظر شروع زندگی مشترک بودی بعد ...
به نظرمن الان دوباره باید مثل زمانی که اومد خواستگاریت فکر کنی و کمک بگیری از مشاور و تصمیم بگیری.
ببین تواین یک سال عقدتون همه چی خوب بود اخلاق رفتار شخصیت و... مورد پسندت بود .
و آیا خودت آدم محکمی هستی یا تیپ شخصیتیت وابستست و نیاز به یک تکیه گاه داری هرچند معلولیت باعث نمیشه که زن حس امنیتی به مردش رو از دست بده ولی به هرحال در بعضی موارد همراه نمیتونه باشه.
یکی از بستگان من از یک پا فلج و تموم خریدها و کارهای مربوط به بیرون باخودشه و درکارمنزل هم خیلی کمک میکنه به همسرش .و کلا کارهای مربوط به بچه ها باخودشه خانمش خیلی راحت طلبه :)
ازخدا میخوام کمکت کنه که هرچه خیر و مصلحتته برات پیش بیاد.
--------------------------------------------------------------------------------
پاسخ:
این تیتر اشاره به حرف های روباه به شازده کوچولو بود مطمئنا کتابش رو خوندی
شاید میگی :اهلی کردن یعنی چی؟!

روباه کتاب شازده کوچولو جواب این سوال را اینجوری میده:

یک چیزیه که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه

کردنه...آدم فقط از چیزهایی که اهلی کنه می‌تواند سر در

آره. انسان‌ها دیگه, برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارن. همه

چیز را همین جور حاضر آماده از دکان‌ها می‌خرن. اما چون

دکانی نیست که دوست معامله کنه, آدم‌ها موندن

بی‌دوست...

تو اگر دوست می‌خواهی ,خب منو اهلی کن!


شهریار کوچولو پرسید:

راهش چیه؟

روباه جواب داد:

باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من

می‌گیری این جوری میان علف‌ها میشینی. من زیر چشمی

نگاهت می‌کنم و تو لام‌تاکام هیچی نمی‌گی، چون تقصیر

همه‌ی سؤِتفاهم‌ها زیر سر زبانه. عوضش می‌توانی هر

روز یک خرده نزدیک‌تر بشینی...!

به این ترتیب شهریار کوچولو روباه را اهلی کرد, همونجوری که

گلش قبلا اون را اهلی کرده بود...

بعد از اون رفت پیش گلهای باغ و بهشون گفت:

شما سرِ سوزنی به گل من نمی‌مونید و هنوز هیچی نیستید.

نه کسی شما را اهلی کرده نه شما کسی را. درست همان

جوری هستید که روباه من بود: روباهی بود مثل صدهزار روباه

دیگه. او را دوست خودم کردم و حالا تو همه‌ی عالم تکه.

شما خوشگلید اما خالی هستید. برا‌تون نمی‌شه مُرد...

و بعد روباه رازی را به شازده کوچولو گفت:

جز با چشم دل, هیچی را چنان که باید نمی‌شه دید. نهاد و

گوهر را چشمِ سَر نمی‌بینه

ارزش گل تو به قدرِ عمریه که به پاش صرف کردی

انسان‌ها این حقیقت را فراموش کردن, اما تو نباید فراموشش

کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی

کرده‌ای مسئولی. تو مسئول گُلِتی...




ممنون برای کمک فکری به این دوست

ماه بیگم سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 23:41 http://wild-flower.blogfa.com/

مطلبتو نیم ساعت پیش خوندم. الان دیگه می خوام برم بخوابم. لازمه کامپیوترمو خاموش کنم.
اما می دونی چیه؟ نمی تونم... زل زدم به پنجره وبلاگت... نمی تونم ببندمش...
تو چه کردی با من؟

elham سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 22:29

salam samim jon bebakhshid bazam man mozahem shodam

akhe yeki mikham hey bem enerzhi bede che kasi behtar az shoma

samim jon man age bekham in rezhime toro begiram hame chizo bayad nesf konam?

گلی سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 20:15

سلام یه امیل برات دادم اگه لطف کنی و زود جواب بهم بدی ممنون میشم

فاطیما سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 18:46 http://hojatfa50-50.persianblog.ir/

سلامممم... صمیم عزیزم ... من چن باری واست کامنت گذاشتم و اگه که خاطرت باشه ازت دعوت کردم به وب من هم سر بزنی... من از خوانندگان خاموش وبلاگت هستم... راستش ، شاید وبم به قشنگی و جذابی وب شما نباشه چون من هنوز با همسری زیر یک سقف نرفتم و عشق کوچولویی مثه یوناجوووون و زندگی قشنگی مثه علی آقا و شما ندارم ولی خوشحال میشم شما هم به وب من سر بزنی و نظر بدی...بی نهایت دوست دارم ... دنیا دنیا با محبتی...
اینو هم بگم که منم مثه شما کمی تا قسمتی ابری اضافه وزن دارم و همسری همه جوره رژیم داده منو آخه اگه خاطرت باشه بت گفتم که ما نامزدیم هنوز و همسری میگه تو باردار بشی خنده دار میشی ...همین دیروز توی خیابون به یک ماشین شیک کردم گفتم عزیزم اینو واسم میخری در آینده اونم به یک خانم قلمی نازک وباریک که داشت از اونجا رد میشد اشاره کرد گفت اونجور ماشینا اینجور خانومایی میخواد ...آقا مارو میگی اینقد بهم برخورد که میخواستم بکشمش ...تو یک قدم از من جلوتری چون قدت بلنده ولی من قدم هم کوتاه حالا به این نتیجه رسیدم که لیزوساکشنه یا لیپوساکشن کنم اونم به دستور همسری البته اصلا خودم دوست ندارم توی اتاق عمل برم ولی خب گاهی یه فکرایی میاد توی سرم از اون فکر بدا ...بالاخره همسرم منو از اول همین جور دیده و خواسته حالا چرا اینقد گیر داده نمی دونم!!!؟؟؟؟...واسه همی با خواندن وبت گاهی واقعا آروم میشم همون حالت همزاد پنداری ...!
اگه که ،دوست داشتی خیلی خیلیییی خوشحال میشم...لینک کنی ...
آدرس وبم: http://hojatfa50-50.persianblog.ir/
بوسسسسسس
شادوشنگول باشید

زهره سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 18:02

ایشالا همیشه عاشقانه همدیگرو دوست داشته باشین.می خواستم بدونم اینا رو به همسرت هم می گی؟اگه میگی چه جوری و تو چه موقعیتی؟ببخشیدا

توی گوشش زمزمه می کنم..وقتی استراحت می کنیم ...جوری که خودش هم بشنوه ( مثلا من نمیدونم ) برای بقیه تعریف می کنم
به پسرک میگم و برای اون تعریف میکنم..
ولی این ها رو اینجا نمی خونه .

یه دوست سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 16:10

صمیم عزیزم خیلی دوست دارم نظرت رو در اینباره بدونم
http://violet.special.ir/1391/05/%D8%AA%D9%88-%D8%A8%DA%AF%D9%88-3/#comments

من نه اون خانم رو دقیق می شناسم ونه واقعا اون آقای خواستگار رو ..اصلا نظری نمیدم چون شناخت جامعی جز صحبت های یک مخالف ازدواج این دو نفر بیشتر جلوی روم نبود ...
باید همه جوانب رو سنجید
من اگر بودم حداقل چند جلسه مشاوره ازدواج حضوری میرفتم.. و همه جوانب رو بررسی میکردم ...
اگر اون اقا از طرف خونواده خانم به دلیل سطح پایین شغلیو تحصیلی طرد بشه و فردا روز خانم رو تحت فشار بذاره که با این جماعت قطع رابطه کن انتخاب خانم کدام خواهد بود ؟

نوعروس! سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 15:29 http://www.noarooos.blogfa.com

من خیلی اتفاقی اومدم.اینجا ! ولی خیلی خوشحال شدم مطلبتون را خواندم!
امیدوارم روز به روز علاقه و محبتتون به هم بیشتر بشه و کانون خانواده تون گرم تر!

نرگس سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 13:51

صمیم عزیز و مهربون سلام

مرسی که برام نوشتی که باید از کجا شروع کنم ممنون از راهنماییت می رم و میخونم و امیدوارم بتونم بکار ببندمشون

برای سلامتی و خوشبختی همیشگی آرزو می کنم

شیدا سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 13:08

صمیم جان واقعا انقدر خوشحال میشم هر دفعه که میام وبلاگتو نگاه کنم میبینم مطالب تازه گذاشتی چون به غیر از شیرین بودنت من درسهای زیادی ازتون گرفتم و ممنونم

مش مشک سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 13:06

عزیزممممممممممممم ..

نازی سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 09:12 http://hedyahhaykhodayiman.persianblog.ir

ماشاا... لاحول ولا قوت الا بالله
انشا الله همیشه خوشبخت باشید و پر از روزای خوب و خاطره انگیز

نازی سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 09:11 http://hedyahhaykhodayiman.persianblog.ir

سلام صمیم جان
از ملودی ( اتفاق های روزانه)خبری نداری؟ آخه خیلی وقته اپ نکرده نگرانشم ممنون می شم اگر خبری چیزی داری بهم بدی

ندا سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 08:12

عزیزم خوشبختیتون مستدام ولی واقعا بچه خیلی گناه داره که بگه آب میوه میخاد و شما بهش ندید و بگید تا فردا صبر کنه . من که از خدامه بچم بگه یه خوراکی میخاد و اونوخ دوتا دوتا بهش بدم .

نه گناهی نداره ندا جان..بچه ای که دوبار در نیم ساعت قبلش دو لیوان اب میوه خورده از روی نیاز نیست ..از روی لذت طلبی و همینجوری هست .. پس جایگاه قانون و مقررات چی میشه تو خونه / ما اصلا معتقد نیستیم بچه هر چی میخواد باید بهش داد ..الان میدونه حرف حرف اون نیست توی خونه و بزرگترهای هستند که در خیلی موارد نظر اون رو می پرسند ولی تصمیم با اون هاست ..

در مورد بچه های بد غذا شاید ادم ذوق کنه ولی برای سلامتی این بچه ما خوب نیست ..
مرسی از محبتت .


واییییییییییییی ندا اونو ندیدم چطوری شداونطوری شد ؟!!!
حذف شد .

نیاز سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 01:26

دختر شما هم ما را اهلی کرده اید . خودتان خبر ندارید.

عسل سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 01:19

همیشه خوشبخت باشین صمیمکم.

mahsa دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 23:58

سلام صمیم عزیزم
خوشحالم از اینکه اینقدر خوشبختی..
من هم همسری دارم که مثل همسر تو خوب و با گذشته
با اینکه 2 سال مریض بودم و افتاده خم به ابرو نیاورد و ازم مواظبت کرد تا کاملا خوب بشم...نمیدونم چطوری ازش تشکر کنم...امیدوارم همه ی زنای ایران زمین مثل ما طعم خوشبختی رو بچشن

مریم دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 20:52

چقدر قشنگ بود
خیلی
آرومم کرد
اگر خوب نگاه کنیم همه ی مردها چنین نکات مثبتی دارند
فقط بایدخوب دید
با چشم باز
ممنون از متن زیبات

دنیا میم دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 18:45

به به
صمیم جان ایشالا که عشقتون همیشه همین طور پایدار بمونه
خییییییییییییییلی خوبه این مدلی

بهاره دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 14:53

صمیم جان این پستت عالی بود
من از خواننده های خاموش وبلاگت هستم حدود دو سالی میشه که همراهیت می کنم اما خاموش . فقط تو جریان بیماری پسرت که خدا رو شکر به خیر گذشت یه بار برات کامنت گذاشتم .
می دونی یه مشکلی برام پیش اومده که می خوام نظرت رو در موردش بگی . این پستت باعث شد باهات حرف بزنم .
صمیم من یک ساله که عقدم . چند ماه پیش تو یه سانحه رانندگی نامزدم از هز دو پا فلج شد . الان رو ویلچر زندگی رو می گذرونه . صمیم نامزد م رو خیلی دوست دارم کنارش آرومم اما ... اما عقلم می گه زندگی اینطوری خیلی سخته . نمی دونم می تونم باقی عمرم رو با این مرد در شرایط سخت زندگی کنم یا نه ؟ چند وقتی هست که خیلی به همریختم . دلم میگه وقتی بله گفتی به خب و بدش گفتی الان که براش همیچین اتفاقی افتاده نباید تنهاش بذاری تا بشکنه درون خودش و از کجا می دونی که شانس بعدیت مشکل بزرگتری نداشته باشه و ...و از طرفی منطقم چیز دیگه میگه .میگه زندگیت رو خراب نکن عمرت رو تباه نکن . صمیم میشه راهنماییم کنی ؟
میشه از خواننده های فهیمت بخوای کمکن کنن که تصمیم بگیرم . خیلی آشفته ام به خدا

ببین دوست داشتن کافی نیست .. مسلما همه نامزدها عاشق هم هستند ..شما تو دورانی هستید که شناخت زیادی از هم ندارید ..اگر من بودم به این فکر میکردم که این مرد غیر از پا و سلامتی دیگه چه چیزهایی داره که برام مهم اند ؟ چه رفتاری داره تو این موقعیت ؟ اگه من برام مشکلی پیش می اومد چکار میکرد اون ؟ خونواده اش الان چه رفتاری دارند ؟ کلا ایا قبل از این اتفاق مصر به ادامه نامزدی بودم یا نه ...
باید با عقلت تصمیم بگیری .. مگه خیلی نامزدها در عین سلامتی از هم جدا نمیشن ؟ پس فکر اینکه اگه ولش کنم آهش منومیگیره و از کجا معلوم طرف بعدی بهتر باشه و بله گفتم و بیاد بمونم و اینا فقط احساسی و توجیه ناپذیر هست . من اگر مردم رو اونقدر قوی می دیدم و خودم رو اونقدر محکم در تصمیم ام که این قضیه رو بتونیم بگذرونیم با هم و اون مرد با این مشکل از زندگی اجتماعی کناره نگیره و تو خونه حبس نکنه خودش رو و ... می موندم... شاید هم نه... چون در شرایطش نیستم و واقعا نمی خوام شعار بدم...
تصمیم گیری در این موارد بر عهده دیگران نیست ..باید از پزشک نامزدت بپرسی وضعیتش چطور هست و چطور میشه بعدا ؟ باید از مشاور بپرسی و خودت رو رو کنی براش تا بتونه کمکت کنه ..من واقعا نمیدونم تو چه ادمی و با چه روحیه ای هستی ..جرات نی کنم بیشتر از این نظر بدم..
برات بهترین تصمیم رو ارزو می کنم

E2 دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 12:50 http://donyayee2.persianblog.ir

همیشه خوشبخت باشید

پانیذ دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 12:00

صمیم عزیزم ارامشتون ابدی باشه گلم.
صمیم جان تورو خدا اگه می تونی یه خبر از ملودی بگیر و به ما هم برسون.خیلی به فکرشم.

گوشیش خاموشه .

مرجان دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 11:12

میدونی دیروز صبح که از خواب بیدارشدم از خدا خواستم یک راه جدیدی جلوی پای من بذاره که بتونم رابطه خدشه دارشده با همسرم رو اصلاح کنم این روزها هر چه تلاش میکردم بدتر میشد> تا اینکه اینجا رو خوندم و متنی با همین مزمون برای همسرم ایمیل کردم> معجزه بود صمیم جان ممنون
البته اینکه اینجا جلوی چشمم قرار گرفت و جرقه ایمیل زدن به همسرم در ذهن من ایجاد شد و نتیجه مثبت داشت همه معجزه خدا بود.
نوشتم که بتونم کمی از حس خوبی رو که از اینجا گرفتم برگردونم ممنون همیشه شاد باشی

عزیزم ... اینکه خدا به دل من انداخت که این رو بنویسم بخاطر یک نفر دیگه ای بود که کیلومترها دورتر خدا میخواست بهش نشون بده هر چیزی زمانی داره و واسطه ای ..زمان نوشتن این نامه هم فرا رسیده بود ..
ازت ممنونم برام نوشتی اینو ..خیلی خوشحالم کردی ..انشالله روز به روز زندگیتون گرم تر باشه و همه زوج ها با دیدن محبت های هر چند کوچیک همدیگه نزدیک تر بشن به هم ...

ندا مامان نهال دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 10:53 http://khanevade3nafare.persianblog.ir/

ممنون از علی آقا که لحظات به این خوبی را برای صمیم عزیز رقم میزنه
ممنون از صمیم جون که اینقدر قدردانه

لاله دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 10:18

خیلی حال کردم با این پستت. ایشالا همیشه قدر همدیگه رو بدونین

سحر دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 03:39

عنوانش یه چی دیگه بود خودشم یه دنیای دیگه..
چقدر مردامون شبیه همه صمیم:)

رها دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 02:42 http://newvision88.blogfa.com

عزیزمممم امیدوارم عشقتون همیشه قدرتمند و پر حرارت باشه

فرزانه :) دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 02:31

اوووووووووووف 3> 3> 3> اینها را واقعا به خودشون میگی؟!
آقا یک سوال...؟!
این شوهر من منو بیچاره کرده!!
همش میپرسه منو بیشتردوست داری یا مامانت را؟!
هر جوابی بهش میدم آدم نمیشه!!! (برعکس صحبت های عاشقانه ی شما با همسر :) )
هر چی بگم میره تو خودش دوست هم ندارم بهش دروغ بگم!!
تو که انقدر همیشه جواب های خوب میدی ... کمکم کن!!
یک سواله دیگه ..؟!
چرا مرد ها بزرگ نمیشن ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

مثل سوال من از همسر که منو بیشتر دوست داری یا پسرک رو ؟!!!!
دوتامون نیاز به توجه بیشتر داریم ..هم من ..هم همسر محترم شما! دی!

فاطمه /م دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 01:48

از ته دلم واستون آرزوی خوشبختی می کنم... نه الان که این پست گذاشتی ... همیشه ی همیشه... :)

مامان بردیا دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 00:22

من هم همسرم را عاشقانه دوست دارم .اگه صبوری ها و مهربانی هایش نبود من هرگز اینگونه احساس خوشبختی نمیکردم...

بهاره.ط یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 23:00

امیدوارم از این بیشتر و همیشه احساس خوشبختی کنی صمیم جان

رها@ یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 18:44

عشقتون همیشگی و پر دوام :)‌ چقدر دلم آروم گرفت ...

هموطن یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 16:17

پس دیگه نگو شوهرت گوش بفرمان نیست !! وقتی ( روم به دیوار ) شستن لباسها وظیفه اونه دیگه حرف نداره وکاملا مطیع و رام !!!

نه باور کن وظیفه نیست ..مگه میشه من وقتی لازم باشه نشورم لباس ها رو..شکر خدا الان دیگه ماشین میشوره کلا !!
اوه اوه من هنوز از سالاری های همسر جان نگفتم براتون.. همیشه که بچم اینقدر ناز نازی گوگولی نیست که !

نانا یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 15:14

واقعن فکر نمیکردم هنوز مردی هم پیدا شه که تا این حد فهمیده باشه تبریک میگم بهتون واسه داشتنش... قسمت ما هم بشه از این همسرا

آمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییین

امی یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 14:51 http://weineurope.blogsky.com

چه پست زیبایی رو سر صبح خوندم و چقدر حس خوب گرفتم، منم از همسرت به خاطر اینهمه درک و اینهمه عشقی که نثار همسر و پسرش می کنه تشکر می کنم و البته صمیم جان یک طرف این رابطه زیبا خودت هستی من همه چیز رو 50_50 می دونم ( درست مثل اسم وبلاگت ) اگه تو خوب نبودی همسرت هم نمی تونست همیشه و در همه موارد اینقدر خوب باشه و با جون و دل برای زندگی تون مایه بذاره.

نکته بینی تو حتی در عنوان وبلاگ و ارتباط کاملا منطقی و درستش با اصول زندگی ما خیره کننده هست امی ..
ممنونم از لطفت .انشالله مردهایی خوب و با معرفتی مثل همسر عزیز تو و همسر من و بقیه همیشه در سلامتی و ارامش باشن ..


سورپرایزم کردی ..با این روزهایی که داری و فرصت کم و نیاز به استراحت بیشتر خیلی محبت کردی عزز دلم ..

خانومی یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 14:35 http://vanda59.blogfa.com

بیشتر از زیبایی قدرشناسی تو زیبایی کارهای اون به چشم میاد در این جمله. خوش باشید

نرگس یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 14:02

صمیم جان سلام

نمی دونی خوندن این متن چقدر برای من شیرین و البته غبطه بر انگیز بود اگه حالش رو داشتی و خواستی کمک کنی برام بنویس که چیکار کردی که مردت اینقدر با احساس و درک شده درسته که خیلی از این چیزها درونی و فطریه ولی می دونم که خیلیهاشم بر می گرده به رفتار همسر راستشو بخوای من مشکلات خیلی زیادی رو با همسرم و خانواده اش داشتم خیلی زیاد طوری که وجود من کلا افسرده و بد بین شد و روحم به شدت زخم خورده و دردمند مدتهاست میخوام خوب و نرم رفتار کنم ولی نمی تونم کمی از زن بودنت یادم بده
مادر همسر من به شدت بد زبانه هنوز بعد 11 سال به من می فهمونه که منو نمی خواسته و فقط مجبور شده تسلیم بشه بخاطر پسرش یک بار هم نشده که من پیش این آدم برم و با کنایه چیزی نگه همسرم به شدت بهش وابسته است به من میگه باهاشون رفت و آمدت رو قطع نکن ولی وقتی میرم رنج می کشم وقتی میام خودم رو آزار میدم که چرا او اینو گفت و چرا تو اینو گفتی یا نگفتی باید اینطوری جوابشو می دادی و... همسرم هیچی به پدر و مادرش نمی گه و کلا اهل گلایه از هیچ کس جز من نیست یعنی از من خیلی توقع داره اینکه شام و ناهار ردیف و خونه عالی و بچه ها آروم و همه چیز رو به راه باشه ولی هیچی از پدر و مادرش و دیگران حتی خانواده من و در و همسایه و... انتظار نداره خلاصه سرت و درد نیارم با اینکه می بینه ولی هم اصرار به رفت و آمد داره هم تا چیزی بهش میگم میگه که خیلی سطح افکارم پایینه خلاصه دوست داره هرطوری که خودش اونا رو می پرسته من هم بهم بر نخوره و دوستشون داشته باشم که واقعا ممکن و مقدور نیست خصوصا برای آدم نازک نارنجی و حساسی مثل من
اگه جای من بودی چیکار می کردی که به آرامش برسی وقتی می بینم برای همه آرامش از خدا میخوای از خودم خجالت می کشم چون من این آدم و حتی همسرم رو خیلی وقتها نفرین می کنم که با من و زندگیم اینطوری کردن چکار کنم که به آرامش برسم درون من خیلی ناآروم و متلاطمه دوست دارم مثل قدیمها خوش قلب و مهربون بشم از خوش دیگران خوش و از غم دیگران غمگین بشم ولی الان هم خیلی حسادت می کنم به خوشبختی دیگران و هم اگه اینا غمگین باشن احساس رضایتمندی بهم دست میده اگه می تونی کمک کن از این بدتر نشم و بتونم با آرامش بیشتری تحمل کنم
ببخشید که خیلی طولانی شد

عزیزم اولین قدم داشتن روح بزرگ و بخشودن هست ..مطمئنم که میتونی ..فقط باید این همه حجم خاطرات بد و ازار دهنده رو کمتر کنی در خودت ..بعد رفتارت هم عوض میشه چون نگاهت عوض شده و بعد از اون دیگران هستند که تسلیم رفتار انتخابی تو میشن اول از همه همسرت ..باید نشون داد بهش که ادم ارزشمندی هستی و این با گرفتن خود و قطع رابطه و سکوت و دم نزدن ها ایجاد نمیشه ..برو بخون اینجا رو..ادم دیگری در تو متولد میشه ...

اینجا همیشه به من کمک میکنه راهم رو درست پیدا کنم... لینکش رو هم دارم در وبلاگم ..
http://thewitch150.blogfa.com
برو و درس های بخشودن و بقیه رو با دقت بخون..مطمئنم الان زمان اون رسیده که تو با دادن این کامنت به دنیایی وصل بشی که نه خبری از ازردن هست توش نه ازار دیدن ...
مراقب خودت باش ..
خیلی چیزها باید درونی حل بشه و بعد مشاوره از متخصص ..

پریا یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 13:33 http://www.paria.me

خدا رو شکر بخاطر شما زوج خوشبخت!
شما خودتم خوبی که نتیجه ش شده این
نگاهت به دنیا شیرین و خوشرنگ و مهربانانه س
در و تخته خوب به هم جور شدین، خدا رو شکر...

ناشناس یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:41

همیشه خوش باشی.
خوش به سعادتت که اینقدر همسر با شعور و فهیمی داری. همیشه دوست داشتم یک پسر داشتم تا درست تربیتش کنم برای آینده که مثل پدرش بار نیاد اما صلاح خدا در این بود که دختر دار شوم .

مهرسا مستقل یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:27 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

منم دوستت دارم مرد صمیم٬ مرد صمیمی!
همه ما دوستت داریم...

حورا یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:20 http://aava-ye-daroon.persianblog.ir

کاش همسر من هم اینگونه بود... کمی از خودخواهی اش کم میکرد... کمی احترام گذاشتن را یاد میگرفت... چه کنم که به پدرش رفته!! بعضی وقتها خیلی رنجیده میشوم...
ممنون از پست قبلیت...

مرمر یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:19

سلام دوست عزیز.صمیم جان از خط اول متنت که شروع به خوندن کردم ناخواسته سیل اشکم سرازیر شد اول به خاطر عشق قشنگتون....و دوم بخاطر تمام این کارهایی که من برای همسر....میکنمو هیچ کدوم به چشم بیمعرفتش نمیاد....گاهی خودمو دلداری میدم که مرد متوجه ریزه کارییای زنونه نمیشه...............اما همین همسر با شخصیت شما هم میبینم یه مرد یه مرد جنتلمن واقعی .خدا برات حفظش کنه عزیزم.امیدوارم همیشه خوش باشین.
همسر من از منو وقت کارشم میزنه برای اینکه توو اینترنت الافی و....کنه!
فکر میکنه نمیفهمم یا سر در نمیارم از کارای احمقانه اش!!!
برام دعا کن عاشق ترن!

عزیزم من هم گاهی از دست همین مرد گریه کردم ...گاهی بغض کردم.گاهی دلم شکست ..مگه میشه اینا نباشه تو رابطه ؟ همه ادم ها ابعاد مختلفی دارند من با صبر و مهربونی و احترام این بعد همسرم رو خیلی برجسته کردم در زندگی و متقابلا ازش همین ها رو دیدم ..
در همه ادم ها بخش هایی برای ستودن و تحسین هست ...
متاسفانه بعضی ها با وقت ارزشمند و زندگی که فقط یک بار به ادم داده میشه دارن بازی میکنند بعضی ها و دیر می فهمند خیلی چیزها رو...خیلی دیر ...

تسنیم یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:12 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

خدا حفظشون کنه برات انشاله عزیزم.
عاشق این ریز بینی هات هستم.همسر منم اکثر این کارهای خوبی که گفتی رو انجام میده و تو یادم میندازی که اینها رو ببینم و قدرشناس باشم.

فنجون یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:11 http://embrasser.blogfa.com

سپاسگزاری ....
چیزی است که من از تو یاد میگیرم!

روشنک یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:01 http://hasti727.blogfa.com

بهت تبریک میگم
قدرشو بدون

شقایق یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 11:45 http://shaghayeghm.blogfa.com

تمام اینهایی رو که نوشتی، من درک میکنم. چون خدا یه دونه از مردهای مردش رو هم به من هدیه کرده. عشقتون جاودانه.

آرزو یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 11:37

صمیم جانم
سلام
چه خوب توصیف کردی مهربانی های مردت را. مرا به فکر وا داشت که در بعضی موارد شوهر من هم همین طور است پس چرا من مثل تو نیستم. ممنون که بیدارم کردی.
همیشه خوب و خرم باشی

شیلا مامان رومینا یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 11:33 http://godscourtyard.blogfa.com

قدردانی تو گلم جاذب موهبتهای الهی هست و مطمئن باش بهترینت از این هم بهتر خواهد بود

سارگل یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 11:27 http://www.saargol.blogfa.com

عاشقتممم صمیم مهربون

نور یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 11:17

بزن کفففففففففففففففففف قشنگه روووووووووووو

ایشالا همیشه دلتون به عشق هم گرم گرم و دستاتون تو دست هم باشه....

:*************

هما یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 10:31

سلام واقعا شوهرت مشهدی از مردا مشهدی بعیده این همه گذشت

نه مشهدی نیست
یکی از ملاک ای مهم من برای ازدواج مشهدی نبودن همسرم بود ...مردهای مشهدی خیلی هم خوبند .. من دلایل خودم رو داشتم بانو جان ..

نرگس یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 10:21

بسیار زیبا و سرشار از احساس ...
عشقتان مداوم ... :)

خانمی یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 09:46 http://monastories.blogfa.com

عاشقانه هایتان پایدار صمیمم :)

آتوسا یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 09:46

علیصا ! خوشبختیتون مستدام . سال های سال در کنار هم همین طور عالی باشین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد