من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

کشفیات من قسمت آخر

 

خب در مورد  کشفیات من  تا جایی  با هم صحبت کردیم که  هدف رو کاملا مشخص کردیم ،برنامه زمان بندی  مناسبش رو هم در  نظر  گرفتیم و  واقعبینانه هم بود یعنی  خودمون اول از  همه تونستیم باورش  کنیم . و بعد اشتیاق سوزان براش داشته باشیم نگیم حالا خوبه ده کیلویی کم کنم نکردم هم ولش!! کسی  نمی کشه که منو!!!!  گفتیم که  من با بدنم مهربون تر شدم..با خودم  صمیمی و با محبت حرف زدم و از خودم  خواستم بهم کمک کنه ..هدفم رو مشخص   کردم و  زمان تقریبی رو..ضمنا بچه ها من ترجیح میدم هفته ای  بین نیم  تا یک کیلو کم کنم و  بنابراین حتی  ششصد گرم در هفته هم برای من یک پیروزی  درخشان هست . ترجیح میدم خیلی   آروم و مهربون از بدنم انتظار کاهش وزن داشته باشم .واقعا این تک تک  اجزا و سلول هام هستند که دارن بهم لطف میکنن و اشتباه  سی ساله!! من رو جبران می کنند با کار بیشتر  و انرژی  بیشترشون ...فکر کنید بزرگتر یک خونواده علیرغم تذکر  های  چندین و چند باره  افراد خونواده  بره هی  سرمایه کلی  خونه رو خرح خوشگذرونی  و ندونم کاری  کنه..بره با دوستاش  بچرخه و پولی که باید برای بقیه اعضای  خونه خرج بشه  رو حروم هدر  کنه..خب  چقدر  ازش  ناراحت میشن بقیه ؟  بعد  از  سال های سال که همه نزدیکانش رو تحت عذاب و ناراحتی  قرار داده یهو بیاد بگه من شرمنده ام..دستام هم خالیه ..آهی  هم در بساط  ندارم..فقط روی  کمک شماها حساب  می کنم....خب  اصلا منطقی  هست این آدم وقتی که اینجور  دستش  خالی  هست بیاد کمربند رو برداره !!! بگه همتون رو سیاه کبود می کنم یالله برید کار  کنید  برید  کلفتی بقیه رو بکنید بر ای  من پول بیارید من عشق و تفریح کنم...درسته ؟!!!  عکس  العمل اعضای  اون خونه چی   میتونه باشه جز   نفرت ...الان من هم همون وضع ندامت رو دارم  در  مقابل بدن و  جسمم ..من هم  میدونم این همهههههههههههههه سال کم گذاشتم براشون..حق  مسلم و طبیعی شون رو ندادم بهشون..الان باید با کرنش و  توضع ازشون خواهش  کنم  با هم دست همدیگه رو بگیریم و برسیم به اونجایی که باید برسیم...پس یادتون باشه دست شما الان زیر سنگ جسم و سلو هاتون هست و  شاخ نشید برای بنده خداها و نگید  یالله بجنبید ..منو لاغر  کنید ...اوکی؟ یادتون می مونه ؟ ما یک مدت سرپرست بد و نامناسبی بودیم برای  این خونواده حالا دوباره میخواهیم مدییت  و لیاقت خودمون رو نشون افراد مشتاق  این خونه بدیم...البته یاتون باشه حس  نکوهش  خود و   تنبیه رو فراموش  کنید  ..ما گذشته رو می گذاریم پشت سر و فقط به جلو نگاه می کنیم...

اولین قدم که خیلی  مهمه  آماده کردن یخچال با میوه های  مورد علاقه و  مفید  هست . من عاششششششق  هلو مخملی  هستم  .همون  هلو زعفرونی .. خب  یک سبد  هلو ..مقداری  زرد الو ..هندونه که می میرم براش ...خیار که عضو همیشگی  یخچال هست .. وخلاصه هر چی  که دوستش  داشتید ...سیب گلاب ...شلیل ..گلابی های  زرد خوشگل ..  ( من انگور و خربزه و اینا اصلا دوست ندارم ...). بعد  من یم بطری نیم لیتری  آب  معدنی رو  پر  می کنم یکسره و  می ذارم روی  میز  کارم یا روی  اپن و میرم  و میام و یک چند قورت  اب  میخورم و  دور  خودم میچرخم و  لا لا لای  می گم با خودم و  تصور  میکنم این اب  همینطور که داره میره پایین همه چیزهای سخت و  سفت سر راهش رو  نرم میکنه و  میشوره و  حل می کنه و با خودش  میبره پایین. خیلی  اب  خوردن اینطوری  بهم میچسبه . دهنم رو کج نمی کنم و به زور آب  نمی خورم..با میل و اشتیاق مینوشم این مایع زندگی رو .

بعد  میشینیم حساب  می کنیم  ساعت بیدار شدنمون از  خواب و ناهار و شام خوردن و استراحتمون الان که هنوز شروع نکردیم  در  چه وضعی  هست؟ ..آقا باید  یک ذره عوض کنیم بعضی چیزها رو  ...ما باید  صبح زود دیگه حداکثر  8 از خواب بیدار بشیم  یعنی  بین 7 تا 8 دیگه صبحانه خورده باشیم..( چه منزل چه سر کار ) باید  ناهار   رو  بین  ساعت یک تا دو بخوریم و شام رو هم خیلی  دیر دیگه 8.30 تا 9.30  و  تا ساعت  11 هم خوابیده باشیم.. باور  کنید بدن طفلکی  لازم داره  یک برنامه تقریبا منظم رو..بدن لازم داره استراحت کنه..بعد مثل من میشید که قبلا یعنی  تا همین دو هفته قبل  ساعت  ده و نیم شام میخوردیم چون همسر  دیر  می اومد خونه و  یازده و ربع تو تخت بودیم...فقط  وقت به اندازه  شستن ظرف   و بستن کیف صبحانه  مهد پسرک وقت داشتم و  واقعا هم خسته  می شدم. ناهار  رو هم  من ساعت حدودا سه تا سه ونیم میخوردم  قبلا چون همون موقع میرسیدم خونه  و البته دیر بود ..بنابراین الان مدتی  هست اگر  سر ظهر مثلا ساعت یک ظهر گرسنه ام شد  یک ساندویچ کوچولو مثل تخم مرغ گوجه یا نو و پنیر  تربچه!  که تو یخچال از صبح آماده گذاشتم رو همون سر کار  میخورم و  به راحتی  سر ناهار  سالاد و ماست میل می کنم...یعنی  سیرم که میلی  ندارم دیگه .

 احساسات خودمون رو بشناسیم.   جون صمیم  به صدای معدتون گوش کنید ..منظورم قار و قورش  نیست ها ..آلارم میده...یعنی  من وقتی  سر ناهار یا  شام  هنوز  5 قاشق  بیشتر  نخوردم یک حس بسیار قوی بهم میگه سیر شدم...مرسی ... من چندبار  بهش  گوش کردم و در  کمال تعجب  دیدم واقعا سیر شدم  اینطوری بود که الان تو پیاله ماست خوری یا ظرف کوچولو برای  خودم نصف کفگیر برنج می کشم  تا اگر  یکهو  دیدک صدای سیر شدم..کافیه بلند شد  چشمم توی  غذاهای  مونده تو ظرفم نباشه ..خیلی  خیلی بهم کمک کرده..ببینید  فرق  این قضیه با رژیم های دفعات قبل من یا توصیه هایی که دکتر  میکنه که ظرف  غذا رو کوچیک  تر و با چنگال بخور کن اینه که اینحا  شما خودت رو با یک ظرف  کوچولو  سیر نیمکنی و  محدود نمیشی  و گول نمیزنی  خودت و  در  حالی که هنوز  سیر نشدی ( در  واقع به صدای   بدنت گوش  نکردی  ) فقط  از روی  دستو ر دکتر یا ترس  از  چاقی  دوباره!!  دست از  خوردن میکشی و مثل مادری که جگرگوشه هاش رو میبرند از  پیشش  همش  چشمات دنبال غذاست!!! بلکه ین بار و با این تفاوت که  واقعا توان نداری  هنوز   که بخوری بیشتر ..چون معده ات میگه سیر شدم..ولی قبلا من ظرفم کوچیک می شد ولی  چشمام سیر نمی شد ..دلم تو ظرف  پلو  بود .. روحم لای  ظرف  خورشت  دلم وول میخورد .. با حسرت به ته دیگ سیب زمینی ها نگاه میکردم..اما الان اول یک دونه ته دیگ برمیدارم  که بدونم فرقی با قبل نداره .بعد  سالادم رو میخورم که دیگه مثل سابق  شیرازی و ریز ریز   نمی کنم بلکه برش های  ورقه ای  خیار و  گوجه  رو میریزم توی ظرف و روش چند  حلقه نازک پیاز و بعد  کمی  نمک و آبلیمو میزنم و انقدررررررررررررر خوشمزه میشه که حد نداره . یک عالمه هم به نظر میاد ..بعد چند برش  از  سالاد میخورم  و  اون وقت بدون اینکه اندازه گیری  کنم نصف  کفگیر حدودا برنج میریزم برای  خودم... اگر دیدم هنوز سیر   نشدم  دو سه قاشق  دیگه ..هی منتظرم الان بهم بگه سیر شدم..سیر شدم... تازه ماستم رو هم میخورم...فقط یک چیز در مورد من عجیب بود واون هم این که وقتی سبزی خوردن میذاشتم سر  غذا خیلی  خیلی بیشتر  میخوردم..انگار  مجبور بودم مثلا سبزی ها رو تموم کنم..بعد متوجه شدم مغزم داره من رو میپیچونه لامصب!!  شکمم سیر شده ولی  چون سبزیها  هنوز  موندن مغز هی بهم میگه عزیزم!! سبزی که خوبه برات ... بخور یک کم دیگه!! چون گفتم بهتون که مغز  آدم  لذت طلب هست و باید کم کم عادتش  داد سلامت طلب بشه! کسی هم که خدا روشکر  سبزی رو خالی  نمیکنه تو  دهنش  یک وری  بجوه قورتش بده.. با یک چیز دیگه حداقل نون خالی  میخوره دیگه!!خلاصه  من هم تا سبزی ها تموم شن  یک پیش دستی  دیگه رفته بودم بالا!! و یکهو متوجه میشدم دلم چقدر  اذیت شده ...اینه که سبزی رو هم کتر  میذارم جلوی  خودم و دور  از  دسترس .  الان همسر  هنوز  باور  نمیکنه من سیر میشم با همین یک ذره غذا ..پس  تمرکز ما روی  آلارم سیر شدن معده هست  نه حجم غذایی که میخوریم ..چون معده اول حساب  کتاب  همه چیزهایی که به نظر شما  چیزی  نیست رو داره و  حتی اب  خالی هم قبلش  خوردید  رو هم حساب  کرده که میگه سبر شدم کافیه .

 من کلی  عکس   از  غذاهای  خوشمزه و شکلات و کیک و اینا دارم  تو کامپیوترم..بیین آدم چاق  همه سیو شده هاش  هم از  همین مدله!!! بعد یک چیز جالبی که متوجه شدم اینه که وقتی  من این پیتزاهای  رنگ و وارنگ رو نگاه می کنم و  غذاهای خوشمزه وبلاگ ها و وبسایت های اشپزی رو چرا انقدررررررررررر  گرسنه ام میشه و  یکهو دست میکنم چند تا شکلات میخورم یا  به حال ضعف  می افتم...بعد دیدم آره خودشه ..من خودم رو در  حال خوردن اون غذا با تمام جزییات تصور و تجسم میکنم یعنی فکر میکنم الان این روبروی  منه . یعنی توی ذهنم  من یک پیش دستی برداشتم با یک چنگال یا قاشق و  مقداری از  این رو در ظرفم ریختم و میارمش بالا و بوش  می کنم با تمام وجود و به رنگ و سرخ شدن زیباش و  عطر غذا فکر میکنم و  بعد دهنم رو باز  می کنم و  لبخند میزنم و یک قاشق از  اون  خوراکی  خوشمزه و جادویی رو میخورم و  تو  دهنم اب  میشه انگار ...!!!!خب  بعله دیگه معلومه که معده بدبخت با این همه تجسم خلاق و شاد و رنگی همراه با بو و صدا و مزه فکر میکنه الان غذاهه روبروشه و برای  هضمش  هی  بزاق و  اسید  معده ترشح میکنه و  به قار و قور  می افته شکم  من و مغرم بهم دستور  میده یالله بخور یک چیزی ..مگه نمیبینی  معده ات سوراخ شد ؟!! ...میبینی چقدر این  تصویر سازی  مهم بود و چقدر  بدنم رو گول زد ؟ خب ما حالا عکس این کار رو می کنیم یعنی وقتی  هوس  غذا خوردن میاد سراغمون یا وقتای  دیگه تصور می کنیم یکهو توی استخر  هستیم و  اب سرد به بدنمون میخوره و  صدای  موج اب  میاد و   همهمه شادی و  خنده بقیه و ما یکهو با لباس شنای زیبا و  هیکل موزون وارد میشیم و  همه یکهو ساکت میشن و برمیگردن به ما نگاه میکنند و سر راهمون روی  دیوار هم سراسر آینه هست و ما از زیر چشم میتونیم خودمون رو ببینیم و یک دفعه میریم روی  دایو و یک پرش  عمیق و  دستمون رو میزنیم به ته استخر و انقدر سبک و لاغر و کشیده هست  بدنمون که زو میاییم بالا و  دست هامون رو لبه استخر میذاریم وبا لبخند به همه نگاه می کنیم و یک قورتآب  پرتقال خوشمزه مینوشیم ...ببینید یانجا من آب  پرتقاله ور گذاشتم تو ی تصوریرم که ناکام شنا  نکرده باشم!!...ببینید این تصویر سازی  برای من هست و ممکنه مال شمافرق داشته باشه .. آب به من حس  خوب  میده..من شنا رو خیلی خب بلد نیستم  بخاطر  ترسی که از اب  و عمق دارم  و این تجسم بهم اعتماد به نفس  میده . من موقع راه رفتن تو استخر  یک جور ی را ه میرم خیلی وسط چشم ملت نباشم و این تصویر سازی بهم میگه اگه الان ازاین هوس دست بکشم چقدر منافع اجتماعی بهم میرسه ... به این کار  میگن روش حذف و جایگزینی .مثلا وقتی  یکهو یک هوش   خوردن حمله میکنه بهتون شما بهش  پاتک بزنید ..یعنی  خودتون رو در  چاق  ترین و زشت ترین حالت ممکنه تصور  کنیند که این گوشت ها   چربی هاازتون اویزون هست و یک لباس  مثل کیسه سیب زمینی  تنتون هست و پاهاتون ورم کرده از  چاقی ..خیلی روش  زوم نکنید فقط  مغز  کپ میکنه و  جا  میزنه و  میگه نخواستم.بابا ..نخواستیم بخوریم این کیکه رو ... یادمون باشه بیشتر روی  تصویرهای زیبا کار  کنید برای  پرت کردن  حواس ، مثل استخر .. یا مثلا من خودم رو در یک سالن ورزشی  تصور  میکنم که روی  وسایل ورزش دارم دراز نشست میرم و  عرق میریزم و  خیسی لباسم رو حس میکنم و یا دور یک سالن ورزشی بزرگ با یک عده خانم سرحال و خوشحال دارم نرم میدوم یا توی  پارکی  سر سبز مهم اینه که قلبم اینجا کمی  تندتر  میزنه و  واقعا فکر  میکنه الان داره ورزش  میکنه . یادمه یک بار  گیلی  گفته بود  اونقدر  صحنه شنا کردن خودش  رو  تجسم کرده که وقتی  اولین بار  میره تو استخر  میبینه داره شنا میکنه .. اینجا مهمه که تجسم شما براساس واقعیت باشه و تو  تجسم شلنگ تخته نکنیم....!!

تا الان دیدیم که صمیم رژیم نگرفت .. با فشار و زور  و بی میلی  غذاش رو کمتر  نکرد ..از  خودش  متنفر  نشد ..ترازو و  متر  و کالری سنج دستش  نگرفت هی  بالا پایین کنه و بزنه تو سرش  که چرا  هویج ده سانتیش  شده 15 سانت!! ( باورتون میشه یک دوره ای  از  عمرم ، هویجام رو سانت میگرفتم بعد میخوردم؟..هییییی  روزگار ..تجربه هم چیز خوبیه ها!!)

حالا برای شروع یک کاغد برارید ..با یک خودکار . کار دارم باهاتون..نگید  ای بابا بذار چند تا وبلاگ دیگه بخونم بعد ..بیکاری  تو هم صمیم؟!! ...اینترنت پره از این جور  خودکار و  کاغذ اوردن ها ..جان من یک این بار رو گوش  کن. بعد به دیروزت فکر  کن  ببین چی  ها خوردی  صبحانه ؟ از صبح تا ظهر ؟ از  ظهر  تا  عصر ..از  عصرونه تا شام ؟ بعد از شام ؟ قبل از  خواب ؟  تو خواب ؟ !!!!

سه روز  بنویس  این ها رو بعد که با دقت نگاه می کنیم میبینم ای وای  خیلی  چیزها رو از روی  عادت خوردیم مثل قند با چای ..یا خرما ..یا حلوا چون  خیرات بود!! یا دو سه تا برش  هندونه اضافه چون آخرش  بوده و حیفه بریزیم دور !! یا حالا دو دونه پسته میخورم موقع این فیلمه ای وای  چرا ظرفش  خالی شد!!!! بعد ببینیم چه مقدار از  این غذاها بخاطر طعم و مزه و بوش  بوده مثل سوخاری ..پیتزا ..سیب زمینی های  برشته و خوشگل کنار قیمه ..شکلات های  خوشگل تو ظرف  که به آدم چشمک میزنن!!! چقدر  از  این خوردن های اضافی بخاطر  تشویق بقیه هست ؟  بخور  عزیزم..بخور تموم شه چیزی  نمونه...چون بقیه خوردند پس من هم میخورم..چقدر  از این خوردن مال وقتی بوده که استرس  داشتیم ..اضطراب ..برای  تسکین خودمون بعد از یک دعوا  یا ناراحتی ..بعد از یک کم محلی  دیدن ....واقعا چقدرش بخاطر  نیاز واقعی بدنتون بوده ؟

حالا یک کوچولو برنامه داریم برای  سم زدایی و بعد  بلافاصله شما وارد بازی  مهیج و شاد  کاهش وزن میشین . اقا  میشه  نگو نمیشه ..من امتحان کردم شد  و نمردم و سالم و  زنده دارم براتون می نویسم ..یک روز  رو فقط اب  میوه نوش  جان کنیم .. لامصب  خورد به ما رمضون  وگرنه  می شد کامل انجامش بدیم ..از  صبح علی  اطلوع تا فردا صبحش یعنی  24 ساعت  آب  میوه خونگی  میخوریم ...یعنی  روزه اب  میوه میگیریم.این کار یکی از روش های  شفا بخشی  در  قدیم بوده ها ..از  خودم در  نمیارم! بابا والله به خدا گرسنگی کشیده نیست اسمش ..این همه ویتامین های  مفید به بدن میرسونیم  تو این یک روز .بینش اب  هم میتونید مصرف کنید ..اب  هویج..اب انگور ..اب  هندونه ..اب  طالبی ..آب  سیب ... هر  چی  تونستید  و میل داشتید . بعدش  حس  یک قهرمان بهتون دست میده..حس سی که تونسته یک  حریف بزرگ رو بزنه زمین ..و اون حریف  کسی نبوده جز  عادت.  ماهی  یک بار  این روزه رو بگیرید و  بعد که به اینه نگاه می کنید خودتون رو نمی شناسید ..رنگ وروی باز ..پوستی که زنده است و نفس مکیشه و شادابه ..چشمایی که برق میزنه ...لپ های سرخ و  قیافه بامزه خودتون ..مثل یک سیب  سرخ و شاد و خوشحال میشید ...اگه وسط این روزه دیگه خیلی  سختتون شد وواقع بهتون فشار  اومد ولش  نکنید  بلکه یک کم عدسی یا  لوبیای  پخته بخورید .. برای  اینکه بفهمید آیا  روزه اب  میوه درست و مفید بوده یا نه بعد از روز  اول به زبونتون نگاه کنید ..باید سفید شده باشه ..یعنی  همه چیز موفقیت آمیز بوده و شما حریف رو به خاک زدید ..افرررررررررررررین .

خب  من الان روزه ام . دیرز عصر  حدودای ساعت 7 شب بود که یک پیاله برنج و  چند قاشق  ماکارونی خوردم. با گوجه و خیار  ابیلمویی . بعد  همسر و پسرک شام دلتون نخواد  خوراک سوسیس با دورچین چیپس و  خیارشورو اینا خوردنبا ماست تازه و  من میل  نداشتم و  هول هم نکردم که فردا میخوام روزه بیگرم  باید بخورم تا نمیرم و  تا افطار فردا میشه 25 ساعت و وایییییییییییی!!  نخیر ..به راحتی  تا آخر شب  هر چقدر  دلم خواست اب  خوردم و  سبک و  خوشحال خوابیدم..برای  همین میگم بنده عادات خودمون نباشیم ... تا الان هم که ظهره  خدا رو  شکر  گرسنه ام نشده و  فقط  کمی  حس  می کنم آب  میخوام ..تصمیم دارم  امروز برای  افطار خودم و همسری عدسی مقوی  درست کنم و  کمی  نون و پنیر  و  گوجه خیار .  خرما حتما می  ذارم و خوشبختانه یکی دو سالی  هست که  به ندرت و بسیار  کم زولبیا بامیه میخریم و  من  میلم خیلی  کم شده امسال  هم . پس ب راحتی  من هم حبوبات و پروتتین دارم ..هم لبنیات ..هم نان و نشاسته ..هم سبزی و   ویتامین ... هم شیرینی  لازم برای  بدن با خرما در  حد یکی دو تا .. البته دو ساعت بعدش  حتما هلوهای  خوشگل و زیبای  تو یخچال رو مهمون می کنم به یک مسافرت رویایی درون بدنم  تا هر چی  ویتامین و  ماده غذایی دارن رو به من برسونند و من هم با اون ویتامین ها شارژ بشم و برای  شما چزهای  خوب و مفید بنوسیم و  حال همگی  مون خوب و خوشحال بشه ...

حرف زیاد دارم. خیلی ..فعلا ای سه تا پست رو جمع می کنم و  برای  همه ارزو می کنم ماه پر برکت و  با فکر و اگاهی  داشته باشیم.

خدیای از  این همه انرژی  که از زمین و زمان برام میفرستی  ازت ممنونم...از  میوه های  تازه ..از  دونه دونه برنج هایی که وقتی  میخورم کشاورز و برنج کارش  یک خنده بزرگ و  شاد میزنن بهم ..از ماست هایی که خودم درست می کنم تو خونه و گاو مهربون دمش رو برام تکون میده  و خوشحاله ..از  حس ارامشی که وقع  غذا خوردن دارم ..از   صبور باش ..اروم باش ..  هایی که به خودم میگم ..از  وقتایی که خسته ام و شب  موقع خواب  دستم رو میارم جلو و بوسش  می کنم و بهش  میگم برای  همه چیز ممنونم صمیم ام...انشااله همهیشه سالم و  اینطور با محبت و با نیرو باشی ..و  میخوابم..حتی  اگه همسر  از  خستگی بادش رفته باشه بوسم کنه یا  حتی بهم بگه چقدر  غذاهام خوشمزه بود ..من از  خودم..از  خدام.. اول تشکر  می کنم... تک تک اعمال و  کمک های  روحی و شادی هایی که به بقیه میدید این ماه و  جمع هایی که دور سفره شما  میهمان میشن انشالله مورد قبول حق ..اول خودتون راضی باشد بعدخدا  هم راضی  هست ...همسایه ها یادتون نره  ...یک ظرف  کوچولوی  آش رشته با نون و پنیر کنارش ..  یا یک سبد سبزی خوردن و با خنده و  خوشرویی گفتن اینکه برای  شما اوردم..میدونم وقتش رو ندارید ..من زیاد گرفتم امروز ... و مهربونی  کردن با بنده هایی از  خدا که دور وبر شما هستند و  منتظر  مهربونی و محبت دیدن و  لبریز از  مهر شدن در  این ماه ...

مراقب خودتون باشید ..برای  ما هم دعا کنید .

نظرات 39 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 24 مهر 1394 ساعت 17:15

سلام
خوشحالم که برای سلامتی و بدنت ارزش قائلی و هدف داری
منم 4 سال پیش وزنم بالا بود و توی حدود 1سال 15دکیلو کم کردم و الان 4 سال هست که وزنم رو ثابت نگگه داشتم و به وزن ایده آل رسیدم
گاهی سخته نمیشه وقت نداری و مهمونی و مهمون داری نمیزاره به هدفت برسی
اما سعی تلاش و مهم تر غلبه بر وسوسه ها اینکه حالا من هوس دارم بخورم یا کشنمه باید فرقش رو بفهمیم و به حرف دیگران هم توجه نکنیم
مطلب رو خوندم یاد خودم افتادم عزیزم

داش محسن شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:57 http://parsi71.blogsky.com

منودعاکنید

سعیده شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 15:52 http://www.mydearhoney.blogfa.com

سلام من و همسریم تازه با هم همسفر شدیم خوش حالمیشم به ماهم سر بزنید و اگه شد تبادل لینک داشته باشیم

داش محسن چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 09:25 http://parsi71.blogsky.com

سلام آبجی من ازمطالبتون لذت می برم
بااینکه مجردم وسنم کمه
اما مطالبتون جالبته
امیدوارم همیشه باخانواده تان شاد وخوشحال باشید
نمازروزه تون قبول درگاه حق

رسپینا جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 12:39

هرچی بیشترمیخونمت بیشتردوست میدارم...بهت گفتم چندوقته دنبالت میگردم...کسی که بی رودربایسی حرفشومیزنه ومهربونه وشادوخیلی چیزای دیگه...ارشیووبلاگتوازفروردیین تاحالا خوندم...یعنی این وبلاگت منوازکاروزندگی میندازه وشوهرم منوطلاق میده خواهر!اماخوشحالم خیلی خوشحالم چون احساس بهتری دارم باخوندن وبلاگت.بااشنایی بیشترباهت.
ممنون که اینقدرانرژیتو ازطریق پستهات به مامنتقل میکنی صمیم شادوپرانرژی !

مرسی از اینهمه محبت و لطفت

ناشناس جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 11:52

سلام منم یه سوال دارم که ممنون میشم روش وقت بذارید
در حال حاضر من ۱۶ کیلو کمبود وزن دارم مشکل بزرگ من کم اشتهایی عصبیه که تاحالا نتونستم حلش کنم از نظر غدد و هورمون هم مشکلی ندارم
شما پیشنهادی برام دارید؟

من متخصص داخلی و متخصص تغذیه بهت پیشنهاد می کنم..واقعا در اندازه سوالت نیستم ..چون مورد جدی هست ..

حمیده چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 10:51

از خوندن مطلبت خیلی سرکیف اومدم خیلی باحالی خیلی
امیدوارم همیشه همیشه پر انرژی باشی

خاطرات تنهایی چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 10:38 http://mehdimemories.blogfa.com

با عرض سلام و ادب
تبریک میگم وبلاگ خیلی جالبی دارید...
مطالبتون واقعا جالبه...
چندوقتیه تصمیم گرفتم بنویسم....
ازخودم و خاطراتم...
خوشحال میشم بهم سربزنید و اولین مطلب وبلاگمو بخونید...
قابل دونستید منو با عنوان وبلاگم لینک کنید و بهم خبر بددید تا شما رو لینک کنم....
موفق باشید.....حق حافظ[گل]

elham یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 22:41

samim jon are raftam ama monteha man 75 kilo ba ghade 168

nemidonam chejori bayad kameshon konam bad inke ye soaal

chand kilo ba hamin rezhim to mah ramezon kam kardi ?

حداقل ۴کیلو رو مطمئنم که کم کردم چون برنامه هفته ای ۱ کیلو بود که من اکثر وقت ها جلو بودم ازش ...

رها@ یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 20:17

خیلی عالی بود صمیم ...بهت تبریک میگم که تونستی اینقدر منطقی و عاقلانه وزن کم کنی...این چیزهایی که نوشتی از تجربیاتت از توصیه های خیلی از دکتر ها بهتر بود...
از اینکه همیشه تجربیاتت رو توی وبت میذاری ممنونم...:)

منم میخوام به امید خدا شروع کنم به ورزش دوست دارم ۱۰ کیلو کم کنم که به وزن ایده آلم برسم :)

حتما خبرش رو بهت میدم...تو هم حتما خبر تلاش هات رو بده

نسیم یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 10:27 http://bardiajeegar.blogfa.com

صمیم جونم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم...این کشفیاتت وصادف بود با کم خوری و ورزش من...ولی حریص بودم همچنان...الان برام جالبه که چیزی نمیخورم ولی حرص هم ندارم...یعنی زمانایی که لازمه میخورم فقط...بقیش میلی ندارم...میبوسمت دوست خوبم.نمیدونی چقدر خوب شده هیکلم و هر روز کلی لباس میپوشم که قبلا میخواستم ولی نمیتونستم و خودمو تو آینه میبینم و ذوق میکنم و بیشتر و بیشتر انگیزه میگیرم برای ادامه...همسر که عین بچه ها ذوق میکنه البته:دی...زیاد اضافه وزن ندارم البته...من 62 بودم....و جالبه بیشتر از اینکه وزن کم کنم سایز کم کردم چون ورزش میکنم:)

elham یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 02:13

salam samim jon khobi azizam

man taze ba webeton ashena shodam kheyli kheyli bedardam khorde

faghat ye chizi mikham ye rezhim vase mah ramezon chikar konam

سلام عزیزم..
مرسی . برو تو لینک وبلاگ رژیمی من ..برای ماه رمضون دارم اونجا .یادت باشه فقط اون رژیم برای وزن ۹۵ کیلوی اون موقع من بوده .

مهنا شنبه 31 تیر 1391 ساعت 21:30

جویدن غذا رو فراموش نکن. . .به تمام اجزایی که داری میخوری فکر کن.خوب بجو و خوب قورت بده و وسط غذا آب نخور.همیشه تو ذهنت به غذاها بگو نه مگه اینکه خلافش ثابت بشه.این چاقی ماها از دله بودن و سالم نخوردنمونه.موفق باشی.در ضمن امیدتو از دست نده.به این فکر کن که بدنت این همه اضافه وزنو یکی دوماهه نیاورده که بخواد یکی دوماهه از دست بده.وقتی داری یه چیز پرکالری میخوری فکر کن بابت سوزوندنش باید چندساعت بدویی و ورزش کنی.البته اون یه روز هفته رو که میتونی هرچی خواستی بخوری فراموش نکن.خیلی مهمه که بی ام آرت رو بالا نگه داری چون اگه پایین بیاد به سختی لاغر میشی.جای این شکلات شیرینی ها هم برو لباسای خوشگل سرچ کن.در ضمن،با یه تیکه کوچولو از اون شیرینی ها هم میتونی هوسشو سرکوب کنی،همیشه لازم نیس کل یه شیرینی رو بخوری.من خودم یه روز تو رژیمم از بس حریص شده بودم ده تا نون خامه ای خوردم!!!
راجب ماه رمضون هیچ ایده ای ندارم.نمیدونم باید چقدر بخورم.راستی یه کف دست نون ینی چند سانتی متر؟من ترازو ندارم.

مرسی برای نکاتت
ده تا!!! واییییییییییییییییییییییییی
دقیقا به اندازه کف دست خودت..بدون انگشت حساب کنی ها ..مثلا یک مربع ۸*۸

بهار شنبه 31 تیر 1391 ساعت 18:38 http://mebadiet.mihanblog.com/

نمی دونم چرا از دوتا پستی کع ازت خوندم حس کردم اردیبهشتی هستی :D

نزدیکم..فروردینی هستم

خانمه شنبه 31 تیر 1391 ساعت 14:21

صمیم جان سعی و تلاش و عبادت مقبول حق.
موفق باشی خانم.
من خیلی شنیدم که خوردن ماست با غذا خوب نیست و بهتره ماست به عنوان یک میان وعده مصرف بشه با مغز گردو و کشمش و اینجور چیزا.
یا مثلا میوه حتما با ید با معده خالی مصرف بشه . منظورم اینه که بعد از خوردن غذا میوه نباید مصرف بشه .
اینا به نظرم رسید که بهت بگم که احتمالا خودت هم میدونی
موفق باشی صمیم پرتلاش

دقیقا ..ممنونم از یاد اوریش ..من در مورد میوه که خیلی رعایت میکنم ولی ماست رو دیگه فوقش ۵ دقیقه بعد از غذا!!!
من ماست و کدو رو خیلی دوست دار م.با کشمش هم همین طور

وای صمیم چه با احساس نوشتی خانم خوشگله

راستی صمیم عزیز واسه کم کردن شکم چطوری با خودم حرف بزنم...اخه من وزنم بالا نیست و غذام هم نسبتا کمه مثلا یک کفگیر یا نهایت یک و نیم تا برنج می خورم...قندای مصنوعی هم به ندرت فقط گاهی خرما.... کلا خوردن یادم میره و گالبته ناگفته نمونه بعضی وقتا هم خیلی هوس می کنم ولی بازم حجمش زیاد نیست ولی شکم دارم که بدم میاد به راحتی وزنم کم میشه و شکمه میره تو ولی خب صورتم بد میشه چون الان در بهترین حالت ۵۳ یکمی کمترم و شکمم تو ۵۰ و کمتر میره تو که صورتم زشت میشه...

یک سوال دیگه دارم واسه تقویت اراده و انگیزه راه حلی داری خانمی؟ من مشکل شروع کردن کارام رو دارم

از مربی بدنسازی یا ورزشی باید ورزش های شکمی رو پرسید . من که انقدررررررررررررر دلم میخواد یک بار !! هم که شده تو عمرم سیکس پک داشته باشم ..هییییییییییییییی
نوشتن کارها از قبل روی کاغذ و مشخص کردن مراحل و تعیین جایزه و تشویق خودت بعد از گذروندن هر مرحله کوچولو ...البته که روش زیاده باید ببینی به روحیه تو کدوم سازگارتره ..

بابای عبدالقادر شنبه 31 تیر 1391 ساعت 12:17 http://tftanha.mihanblog.com

هندونه لاغر کننده نیستااااااااا

صوری شنبه 31 تیر 1391 ساعت 12:16 http://soorii.blogfa.com/

فقط میتونم بگم توکل به خدا

مامان عمادوعمید شنبه 31 تیر 1391 ساعت 10:53 http://www.amid83.blogfa.com

سلام می دونم سرتون شلوغه ولی بااجازه شما من یک هفته ای هست وب شما رومی خونم وانرژی مثبت می گیرم . مدتی بود گاهی تنبلی می کردم وغذای بیرون رو می خوردیم.اما حالا می بینم شماهم گرفتاری های منو دارید وبا این حال با عشق غذا می پزید .من هم تصمیم گرفتم دیگه غذای بیرون نخوریم.تازه من یه مشکل دیگه دارم شوهرم وپسر اولم تپل منو پسر کوچیکم لاغر وکم خوراک وبی استعداد چاقی.تازه من همیشه استرس اون دوتا تپل رو دارم ولی خودشون بی خیال وخوش خوراک.ببخشید من شمارو لینک کردم.

تسنیم شنبه 31 تیر 1391 ساعت 09:53 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

چقدر دوستت دارممممممممممم که اینقدر شیرین همه چیزو توضیح میدی.
خدا برای ما حفظت کنه انشاله.عالیییییییییی بود.
خواهش میکنم منو دعا کن تو این ماه قشنگ.

soso شنبه 31 تیر 1391 ساعت 08:39

فوق العاده بود صمیم جان. تمام انرژی رو که برای کاهش وزن نیاز داشتم بهم داد. همین طور راه درستشو
منم مثل تو سالهاست که با چماق بالای سر بدنم ایستادم که یالا زودباش وزن کم کن اما هر بار بعد از رها کردن رژیم دوباره وزنم برگشته
مطمئنم با راهی که نشونم دادی بدنم هم بیشتر دوستم داره و می تونیم بهتر با هم همکاری کنیم
امیدوارم همیشه در کنار خونوادت سالم و خوشحال باشی

آرزو شنبه 31 تیر 1391 ساعت 08:38

صمیم عزیزم
سلام
تمام پست های کشفیاتت رو برای خودم سیو می کنم تا آن موقع که بتونم ازش استفاده کنم. الان که می دونی نمی تونم. ممنون به خاطر همه ی صداقتت . التماس دعا

اکرم شنبه 31 تیر 1391 ساعت 04:40

سلام عزیزم، دنیا با بودن امثال تو ، چه جای دلنشینیه، زلالی و شفاف و مهربون. در لحظات خوب یادت هستم و خواهم بود. التماس دعا.

آنا شنبه 31 تیر 1391 ساعت 01:13 http://annakhanoom.persianblog.ir

عالی بود.مرسی.خیلی حس خوبی بهم داد.ایشالا که منم بتونم

زهرا شنبه 31 تیر 1391 ساعت 00:57 http://11sobh.blogfa.com

سلام
منم هستم
منمشروع کردم :)

یک مسافر شنبه 31 تیر 1391 ساعت 00:45 http://yek-mosafer.persianblog.ir

خانم خانما، صمیم خانم ، پیام ما بهتون نرسید یا این که قابل ندونستی! بابا من کلی از خودم ایده در کرده بودم.

حالا از اونجایی که برای رضای خدا کار می کنیم بهت می گم که قضیه چی هست(اگر هم برات مهم نبود، نو پرابلم:دی آخه برای رضا خدا بود ). یکی از کامنت های پست عکس دارت، طرف اومده تو کامنت لینک عکس هاتو گذاشته و گفته نمی تونه ببنتشون. یکی از لینک ها کار می کرد و ما نیم صورت شما رو مشاهده کردیم! و البته بقیه اش هم بسیار ساده بود چون کپی برابر اصل دوست و هم اتاقی مشهدی من بودی(شاید هم طرف دخترخاله ات باشه!)
خلاصه دست اون بنده خدای سوتی بده درد نکنه. شما هم دوست داشتی برو کامنت را پاک کن که خلق خدا مثل من زیاده ;)


این کشفیاتت خیلی خوبه ولی قدم اول باورشونه و ایجاد حس. راستی من فردای اون روز اولی که از این ها گفتی شبش از کاینات یک میلیون خواستم و فردا بهم داد:) خلاصه دست کرستف کلمبیت درد نکنه

زهره شنبه 31 تیر 1391 ساعت 00:36

سلام صمیم جون خوش به حالت منم میخوام وزن کم کنم ولی به بچه شیر میدم و همش گرسنمه وزنم هم تقریبا مثل شماست به نظرت می تونم ادامه بدم و چیز های وسوسه انگیز رو نخورم

در دورا ن شیردهی واقعا باید روزی نهایتا ۵۰۰ کالری بیشتر از قبل بخوری ..من اشتباه کردم اون دوران و همش گرسنه ام میشد چون منقطع و زیاد شیر میخورد پسرکم برای همین من به جای یک بیسکوییت یا آبمیوه یک بشقاب گنده برنج میخوردم هی گنده تر میشدم اون موقع ...خیلی مراقب خودت باش ..
حتما میتونی ..

مهسا جمعه 30 تیر 1391 ساعت 22:53

وای صمیم جون عاشق نوشته هاتم.یه بند دارم آرشیو نوشته هاتو می خونم.کاشکی بتونم زندگی رو مثل تو زیبا ببینم.موفق باشی.

بهناز جمعه 30 تیر 1391 ساعت 18:16 http://narin86.persianblog.ir

اینقده انرژی مثبت می گیرم وقتی میام وبلاگت که خدا میدونه . واقعا با حس می نویسی و این حست به بقیه منتقل میشه عزیزم

آنی جمعه 30 تیر 1391 ساعت 18:02 http://newcontinent.persianblog.ir

صمیم رفتم که برم جلو آینه و یه کم با خودم خلوت کنم. من مشکل وزن ندارم. کلا تپلی نیستم. اما نمی دونم چرا با بدنم این کار رو کردم و قرصای هورمونی رو مجبوری می خورم و همینا باعث شد شکم در بیارم...:( ولی فکر کنم کارم راحت تره.
مرررررسی از اینکه تجربه ات رو در اختیارمون گذاشتی. برات آرزوی موفقیت و تندرستی می کنم مهربووووونم.
راستی یه پیشنهاد: چند روزه سامی برام هولاهوپ خریده. از این سنگیناش. روزی 10 دقیقه تا 20 دقیقه سعی می کنم بزنم. خودم می فهمم داره به شکمم فشار میاره. هم خوش می گذره هم ورزشه هم ماساژ شکم (البته من یه کم پوستم کبود شده)

رز جمعه 30 تیر 1391 ساعت 17:38 http://konjedane.blogfa.com

چقدر دوست داشتم بند آخرت رو صمیم.
و در مورد کشفیاتت، ممنون که اینقدر با جزیات مینویسی.
فقط کاشکی کشفیاتی در زمینه ی تغییر عادات غذایی برای چاق شدن هم به ثبت میرسید. در آن صورت خوشحال تر تر میشدم من.

ارزو جمعه 30 تیر 1391 ساعت 17:32 http://hant83.blogfa.com

خدا به سلامتی حفظت کنه

هموطن جمعه 30 تیر 1391 ساعت 16:09

سلام ،حلول ماه ضیافت الله را تبریک میگم . روزه خود وهمسرت قبول باشد وانشاالله در همه شئونات زندگی موفق باشید . ( یک هموطن از جنوب غربی ترین وگرم وسوزان ترین گوشه کشور- قبلا در مطلب - اگراشتباه نکنم - دعوای قاشقی ، بنام مردسالار براتون کامنت گذاشتم )

حیران یار جمعه 30 تیر 1391 ساعت 15:46 http://heyraneyar.blogfa.com/

صمیم جون اینم آدرس ویلاگم
همون سمیه ام ولس اگر میشه تو وبلاگ منو به اسم حیران یار صدا کن
ممنون عزیزم
http://heyraneyar.blogfa.com/

مهدخت جمعه 30 تیر 1391 ساعت 15:25

ممنون

سمیه جمعه 30 تیر 1391 ساعت 15:06

اووووووووووول شدم
راستش من سالیان ساله!!!که خواننده ویلاگت هستم ولی نمی دونم چرا نظر نمی ذاشتم!
دست و دلم به این کار نمی رفت!!
ولی دیگه گفتم طلسم رو بشکنم
خیلی با خاطره هات حال کردم
واقعا باحالی!
دووووووووووووست دارم صمیم جوووووووووونم!

زهرا جمعه 30 تیر 1391 ساعت 14:15

سلام صمیم جون منم خیلی می خوام وزنمو کم کنم ولی زیاد نمی تونم میوه و اب میوه بخورم چون ورم معده دارم و تا حالا 4 کیلو از وزنم کم شده چون نمی تونم خوب غذا بخورم.ولی خیلی دلم می خواد این روزه اب میوه بگیرم.ایشالا که موفق باشی

ادویه (خواننده خاموش) جمعه 30 تیر 1391 ساعت 13:48

نماز و روزه ت قبول صمیم جان
کشفیات بی نظیزت تاثیر باورنکردنی روی من داشت توی دوازده روز گذشته دو کیلو کاهش داشتم، اونم با راحتی و لذت که همش رو مدیون توام و این افکار جذاب و قشنگت . . برنامه سم زدایی رو هم حتما امتحان میکنم.
برات بهترینا رو آرزو میکنم . . .

مامان بردیا جمعه 30 تیر 1391 ساعت 13:30

کشفیاتت جالب بود و فوق العاده !
من هم برم خودم رو کشف کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد