من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

کشفیات من قسمت دوم

 

من کلی  حرف  دارم . فعلا اینا رو نوشتم تا منتظر نمونید بقیه اش  انشالله چند روز اینده    

کامنت ها رو جواب  دادم.

  

نشستم روی  تخت و فکر  کردم...

خب  این کتاب  راست میگفت . اول از  همه باید  با این حجم سلول های بدنم دوست بشم. مگه من قبول ندارم که تمام ذرات کائنات دارای  شعور باطنی  هستند و  بهترین  برنامه از قبل براشون در سیستمشون گذاشته شده ..مگه من باور  ندارم که همه چیز به بهترین حالتش در  دنیا وجود داره فقط باید  بیاد در  ذهن من یا روی کاغذ( نمونه اش رو در  مورد  خونه پیدا کردن دیدم که تجسم کردم و نوشتم برای خودم ) تا سریع اجابت بشه .به قول  اساتید ، مثل این  می مونه که کاتالوگ کائنات رو بذارن جلوت و بگن انتخاب کن.خب  طرف وقتی اصلا حتی ورق هم نمی زنه و بازش  نمیکنه  و با بی میلی میگه من که چیزی   نمی بینم یا میگه هر  چی  ارزون تره و زودتر  حاضر  میشه همون رو برام درست کنین و هر چی  شد مهم نیست !! خدا باید بهش  چی بده اون وقت ؟ یه کسی هم هست  ورق میزنه  و انگشت میذاره  روی  یک چیز و میگه   اینو لطفا برام اماده کنید و  در  کوتاه ترین  زمان ممکن جنس اصل و اصیل به دستش میرسه  و هزینه اش  هم قبلا پرداخت شده ( اراده کردن شما ).  

 

 اصلا تصورش  هم خنده داره که ما چیزی رو دوست داشته باشیم بعد هی  ازش بد بگیم ..مثلا بگیم آره ساراجون که بهترین دوست منه و  عاشقشم  از بس  این دختر  بیریخت و بد دهن و  بی تربیته . از بس  بوی  گند میده و  وقتی  باهاش   میریم بیرون همش  خجالت می کشیم و اینقدررررررررررر   خوبه!! و انقدررررررررر دوستش  دارم  و  فداش بشم و ...خنده داره ..نه؟ خب  منی  که میخوام وزن کم کنم یا بیماری ای  دارم که میخوام درمان بشه یا مشکلی  در  بدنم هست یا هر  چیزی ، اول باید برادریم رو بهش ثابت کنم بعد ادعای  ارث و میراث کنم..اول باید  یک ذره محبت و  عشق نشونش بدم بعد توقع کنم با  تمام قدرت و  نیروش با من همراهی  کنه . وقتی یک آدم چاق  میره جلوی آینه ، جان من چقدر با خودش و هیکلش  حال میکنه؟ اول از  همه لب هاش رو کج و کوله میکنه و یک نگاه نفرت انگیز به پهلوهای  برجسته و شکم گنده و افتاده اش ( دیگه خیلی شورش  کردم ولی  خب  هستند خیلی ها) میکنه  و میگه خدایا کی بشه من از  دست این کوفتی ها راحت بشم ؟ کی  میشه آب بشن و کنده بشن برن گورشون رو گم کنن من صاف و صوف  بشم ؟ بعد با دست شرق شرق  میکوبه روی  پهلوهاش و  میگه آب  خالی  هم میخورم نکبت چاق  میشه!! گندت بزنن که یک لباس  آدم حسابی  تنت نمیشه !! این ها آیا نشونه محبت و دوستی  هست ؟ یعنی  انصافا  خود شما اگه جای  پهلوها و شکم و بقیه جاهای چاقتون بودید یک ذره هم راضی  میشدید با کسی که اینطوری باهاتون رفتار  میکنه  همراهی  کنید ؟  

مشکل خیلی از ما اینه که باور  نداریم  تک تک سلول های ما حس و گوش و شعور و  فهم دارند . باور  نداریم این گلی یا گلدونی که گوشه اتاق یا خونمون هست صدای ما رو میشنوه ..امواج حسی ما رو میگیره ..اگه از  چیزی ناراحت باشید گل پژمرده میشه اگه خونه با نشاط و با روح باشه گل بهتر  رشد میکنه ..اگه  با یک تیغ یا قیچی  نزدیکش بشیم و  حتی یواش بگیم الان سوراخ سوراخت میکنم اون گل به حالت سکته می افته و بیهوش  میشه ..این ها رو اگر هم تو  ایمیلی  چیزی  خوندیم اولش  تعجب  کردیم بعد هم بهش خندیدم و  به راحتی فراموشش کردیم. هی  من میخوام  فقط  در  مورد  وزن و کشفیات بنویسم هی بحث ها با هم  موازی میشن. من الان کاملا درک میکنم که وقتی خدا میگه در قیامت همه چیزها و بدن و  اعضای  شما و حتی  سنگ و  خاک هم گواهی  میدن که شما چه کارهایی  کردید ما فکر  می کنیم وا!! مگه سنگ هم حرف  میزنه؟  نه عزیزم..وقتی یک دکتری  نوار قلب  میگیره و از روش  کوچکترین تغییرات قلب رو متوجه میشه ایا نوار قلب با زبون فیزیکی با دکتر  حرف زده؟ وقتی میگن حتی  محل نماز  خوندن شما هم گواهی  میده به عبادت شما و شهادت میده آیا  به این معنی  هست که زمین شکاف  میخوره یک زبون از توش  در  میاد و میگه ایشون در  محیطی به مساحت  نیم متر  در  فلان تاریخ نماز  خوندند روی  من!!؟ نه اینطوری  نیست ..حس  ما ..امواج مغزی ما ..ارتعاش سلول های  ما  در  اون  مکان ثبت میشه و  همش  میشه نوار قلب ..نوار  مغز ..میزان تمرکز و  معنویت ما ثبت میشه ..همه هم در  قالب  انرژی ..  خواه یک میلیون سال بعد  خواه یک لحظه بعد ..برای  همین جاودان موندن های  انرژی های  ماست که هیچ عملی  از  ما (حتی به اندازه یک مثقال که در  قران بهش اشاره شده)  ناپدید نمیشه  و از بین نمیره و در  حافظه کائنات ثبت جاودان میشه و هر وقت اراده الهی  بر این باشه که برای خود ما که فراموش کار هستیم ظاهر بشه به سرعت باور  نکردنی این انرژی ها در مغز ما میگذره و  ما یادمون میاد .. .  

 

برادر  من وقتی  بچه بود حدودا ده سالش بود یک بار تا لحظه مرگ رفت . تعریفش خیلی  جالب بود .اون روز  یک روز بارونی بود و  سهیل هر وقت کلید یادش  میرفت مثل بچه غیر آدم!! میرفت روی  دیوار  و از روی  در  می اومد تو خونه  و در روباز  میکرد تا مزاحم خانواده هم نباشه!!! یک روز  مامان یک فریزی صندوقی که سیمش اتصالی  داشت رو گذاشته بود پشت در تا تعمیر کار بیاد و زودتر ببرنش  درستش کنند . سیم برق فریزر افتاده بود روی  لوله گاز و لوله گاز  هم به در آهنی  منزل  در  تماس بود!  بارون هم می اومد .خلاصه سهیل جان میرن بالای  در و  هنوز  پاش رو کامل نذاشته بوده که یکهو شروع میکنه به بندری رقصیدن( به روایت داداش کوچیکه!!)  و از  اون بالا تالاپی  می افته پایین . خودش  تعریف میکرد که تو همون چند ثانیه یک هو یاد  سه سالگیش و  آب بازی  تو حیاط  خونه و دوچرخه قرمزش ..بعد یاد اولین روز  مدرسه ..بعد یاد پاک کنی که از  دوستش گرفت و پس نداد!! بعد یاد  بابا بزرگ و  کتاب  خوندن هاش ..بعد یاد بازی های  تابستونی  با دوستاش و  کلی  چیزهای  دیگه می افته..میگفت انگار  یک لحظه تو سالن سینما نشسته بودم و فیلم میدیدم...خب  این ها همیشه در  ذهن و مغز ما هست ولی بنا به ضرورت  در بخش  عقب و  غیر قابل دسترس قرار گرفته اند ولی  این بایگانی  اونقدر  منظم و به روز و مرتبه که تصورش هم سخته. فکر  کنین چطوری پس  این روانکاوها میرن ته ذهن آدم رو بیل میزنن و یک چیزایی یاد آدم میاد که در  حالت عادی یادش  نبوده ..حالا تو خلسه یا هر حالتی که مغز ریلکس میشه ؟ منظورم اینه که بدن ما دقیقا مثل یک آدم بالغ و عاقل و با شعور و با فهم و  کمالات  خیلی  خوب  میفهمه حس  ما بهش  چیه .  خب من  در  مجموع خودم رو دوست دارم .من  همیشه معتقد بودم و هستم که خانم زیبایی هستم و اونقدر  بلدم مناسب  لباس  بپوشم که این اضافه ها ( اینجا معلوم بود که بخش هایی از  خودم رو دوست ندارم )  به چشم نیان خیلی . بعد رفتم جلوی آینه. یک نگاه کردم به خودم..به کمرم ..به پهلوهام ... به بازوهام ... دست کشیدم روی خودم..روی  پاهام ...گفتم بچه ها ( بعد از این قضیه من به بدنم و سلول هام میگم بچه های  عزیزم)  من خیلی اذیتتون کردم..میشه این بار  کمکم کنین با همدیگه این راه رو بریم ..عسل های  من ..هر وقت خسته شدید من بس میکنم..هر وقت حس کردید بهتون فشار  میاد کافیه یک اشاره کوچولو به من بکنید ..قول میدم...( نخندید ..من بارها با خودم در  اینه  حرف زدم..یادتونه که ؟ ) بعد مراحل اصلی رو شروع کردم:

1- اول از  همه تصمیم گرفتم خوب فکر  کنم ببینم دقیقا چی  چی  میخوام ؟ روی  هوا که نمیشه ..حس وحالی هم که نمیشه ..مگه وقتی کسی برای  دکتری  درس  میخونه میره پارک و هی  دو دقیقه نگاه به کتابش  میکنه و باز  به تاب بازی بچه ها  نگاه میکنه ؟ نه . دونستن اینکه چی  میخوام و  در  چه زمانی و  چطور و  هدفم چیه از  این کار  و خیلی سوالات دیگه برای من لازم بود در  ابتدای کار . حالا من چند نمونه از سوالاتی که از  خودم پرسیدم برای شروع کار  رو مینویسم تا شما هم بدونید چطوری  استارت زدم اصلا . این سوالات برای  همه اهداف  زندگی  ما کاربرد داره .پس  هر  هدفی که دارید اول برید سراغ جواب  این سوالات بعد شروع کنید .

1-خواسته  تو چیه صمیم ؟     دلم میخواد وزن کم کنم و لاغر و خوشگل بشم .

2- ببین صمیم جان! این خواسته ی  شخص  خودته یا  غریزه یا فشار  اطرافیان و حرف اون ها باعث  شده دلت این خواسته رو بخواد ؟

 اوم...... خب  همیشه خواسته خودم بوده و  الان مدتیه که نظر  همسرم هم برام در  این خصوص مهم تر جلوه میکنه و البته نه مهم تر  از  حس خوشگل بودن از  نظر  خودم.

3- صمیم ! ایا این خواسته ( مثلا کم کردن 30 کیلو!! یا خدا!!) با نظرت اصلا امکان پذیر هست ؟ یعنی  خودت باورش  داری ؟  میتونی بهش برسی ؟

خب اره . من قبلا 20 کیلو رو کم کردم و  حتی  همون 20 کیلو هم خوبه . البته این 30 کیلو دیگه  نهایت  لاغری من میشه .ولی نه من تصمیمم همین 30 کیلو هست .

4-  آیا هدفت رو میشه اندازی گیری  کرد ؟    بعله که میشه .. 30 کیلو . ( یا فلان قدر  پول)

5-  الان کجا هستی صمیم ؟  نقطه شروعت کجاست ؟ از  کجا میخوای شروع کنی؟

اینجاش  دیگه خصوصی  میشه . من الان وزنم x  هست  و باید  x-30  بشه .

6- صمیم جان! چه نفعی  از رسیدن به این  هدف  میبری ؟

اکه هی!  خب  معلومه دیگه عزیزم... اول از  همه  سبک و با نشاط و سالم تر  میشم..قلبم راحت و  اروم میزنه .. بدنم به راحتی نفس  میکشه اصلا .. خون تو رگهام بدون برخورد با دیواره های  سخت و گرفته  جریان پیدا میکنه . بعد  ظاهرم خیلی  بهتر  از  الان میشه . لباس ..وای  اینو بگو .هر  چی بخوام میتونم سایز خودم بخرم . پسرم به داشتن مامان جوون و خوشگل و  موزون  افتخار  میکنه. همسرم هم همین طور . میتونم روی  رقصم کار  کتنم چون مثل پرنده سبک بال میشم بعدش ..بازم بگم ؟  و خیلی  چیزهای  دیگه .

7-  زمان شروع و  پایان رو تعیین کنید .

زمان شروع رو میذاریم مثلا 15 تیرماه 91  .. هفته ای  یک کیلو .. سخته ؟ خب  بگید هفته ای نیم کیلو ..اینجور  وقت ها انقدر باید  عدد رو از  خودتون بپرسید و ببینید مغزتون با این هدف  اوکی  هست و باورش  داره و  امکان پذیر  میدونه اون رو  تا به عددی برسید که بشه . مثلا من میگم میخوام هفته ای  4 کیلو کم کنم..ته ته دلم هم میدونم میتونم..البته این خودکشی  هست ها ..مثال گفتم...بعد یکی  دیگه میگه هفته ای  4 کیلو ؟ عمرا ..بعد از  خودش  میپرسه سه کیلو و نیم چطوره ؟  همین طور  لقمه لقمه! میره جلو تا مثلا به نیم کیلو در  هفته برسه..ببینید خیلی  خیلی  مهمه که مغز ما این عدد رو باور  داشته باشه  تا برو بچ ( سلول های  عسلی و  گوگولی ) باهاش  هماهنگی و همراهی  داشته باشند .

خب  از  15 تیر  هفته ای  یک کیلو  میشه ماهی  4 کیلو . یعنی من  حدودا 8 ماه و نیم زمان لازم دارم یعنی  از  15 تیر  میشه تا اخرهای  اسفند مثلا .  این برنامه رو باید کوچک ترش  کرد ..باید گفت فاز  اول  پروژه    سه ماه  ( مرداد ...شهریور ..مهر ..) فاز  دوم  ( ابان ...آذر  .دی  ..)  و فاز سوم هدف من  ( بهمن و اسفند ) اگه شما کوچیک تر  دلتون میخواد بذارید  8 مرحله .. ماهی 4 کیلو  و  حتما حتما در  پایان هر  کیلو کاهش  وزن برای  خودتون جایزه بگیرد و کتبا و رسما از  خودتون تشکر  کنید .

8- صمیم !  تو این راه کاهش  وزن به چه موانع و گیرهایی  ممکنه برخورد کنی ؟ ( ما دقیقا باید بدونیم چی  منتظرمون هست  تا یکهو غافلگیر نشیم.این بخش مهمی  از  هدف گذاری و  برنامه ریزی هست )

خب  اول از  همه سست شدن و  شکستن برنامه کاهش وزن بزرگترین مانع من برای رسیدن به وزن خوشگل مشگلی  من هست . .. تو  مهمونی ها  بقیه اصرار کنند حالا یک ذره بکش برای خودت..به جایی برنمی خوره!! ..  تو برنامه پیاده روی یا رقص روزانه تنبلی  کردن...باشکستن رژیم مثلا با خوردن یک دونه شیرینی  نگم به خودم اب که از سر گذشت  چه یک نی  چه صد نی ..نه! باید بگم عزیزم..اشکالی  نداره ..رقص باحال فردامون دو برابر  میشه ...یا مثلا مامانم بگه بسه دیگه دختر! پوست و استخون شدی!! در  حالی که هنوز ده کیلو فقط کم کردم...و خیلی  موانع دیگه  مثلا کمرم درد بگیره به خودم بگم دیدی رژیم گرفتم همه چیزم به هم ریخت!!! یا مثلا  با شوهرم یا دوستم بحثم بشه از  حرصم بشینم بگم خب ! حالا اصلا رژیم بگیری که چی  بشه! که این لندهور!!!  خوش به  حالش بشه! میخوام صد سال سیاه نشه!! ( باور   کنید آدم تو  حرص و عصبانیت از  این بدترش رو هم فکر  میکنه!!)  یا مثلا برم سوپر  و هی به این چیپس و شکلات های رنگارنگ زل بزنم بگم گناه من چیه آخه خدا!!!!!؟ 

9- من برای  رسیدن به این هدفم چه اطلاعات و  دانستنی هایی باید داشته باشم ؟

خب  دونستن کالری  غذاها یا دم دست بودن اون ها در  خونه لازمه .. من باید بدونم  شیرینی  اضافه خوردن یا ظرف آجیل رو گذاشتن جلوی رو و به قول پسرک ( همه رو هام هامش کنم..یک لقمه خامش  کنم!!) کلی  کالری  اضافی داره ..من باید بدونم بدنم در  هر  موقع روز چی لازم داره .. الان دلم شربت آلبالو میخواد ..قشنگ بشینم فکر کنم چند لحظه که حالا چرا شربت آلبالو ؟ ..خب آب  خوشمزه خالی  و مفید میخورم  روش هم یک مشت البالوی  با حال گوگولی .. میدونید نباید بذارید  مغز  گولمون بزنه و  حرص و  هوا و هوس خودش رو در  قالب  نیاز بدن و سلول ها جا بزنه و تقلب  کنه .

10- تو این راهی که میخوای  بری صمیم جان  کی  همراهیت میکنه ؟  یاور  تو کی  هست ؟ کی  هلت میده به جلو؟ ..

خب  راستش  همه امید من  به  اراده سفت و سخت خودم و  بعدبه شماهاست بچه ها ..تو وبلاگ بنویسم رشدم رو و موفقیت هام رو و شماها تشویقم کنید ..بنابه دلایلی  نمی خوام همه تخم مرغ هام رو در  سبد  همسرم بذارم . نمی خوام اگه بنا به دلایلی سرعتم توی  این مسیر  کم شد یک آینه دق از  نظر  خودم ،  جلوم باشه!! ( چقدر  رک و راحت ام با شماها ..میبینید ؟)

11- حالا میرسیم به نوشتن یک نقشه درست و حسابی  با جزییات کامل . واضح و دقیق که بدونیم هر روز  هفته  دقیقا قصد انجام چه کارهایی رو داریم ..میتونید  یک نقشه کلی  بنویسید وبعد ریزتر و با جزییاتش  کنید .  حس های  پنجگانه تون رو دخالت بدید تو این نقشه . شانس رسیدن به هدف بیشتر  میشه .

مثلا من اینطوری  نوشتم :

با سلام خدمت تمام بچه های  عزیزم ( تک تک سلول های بدنم )

امروز  15 تیرماه  ما همگی در نقطه بلند و  کوهستانی و زیبای  90 کیلو و یک خورده  !هستیم .( ای جانم..کلیسا و اتاق  اعتراف  کدوم طرف بود ؟) هدف  ما رسیدن به ییلاقات زیبای  60 کیلو هست . با همراهی و کمک خدای بزرگ  این هدف رو با هم در  8 ماه  و هفته ای  یک کیلو و به عبارتی  ماهی  4 کیلو انجام میدیم... راه کاملا هموار و مشخص هست . توی  کوله هامون آب  سالم و  مفید داریم روزی  هشت لیوان آب  رو با عشق  به تک تک سلول ها میرسونیم . سالادهای  خوشمزه و رنگارنگ بدون سس با ماست دلچسب و  خوش طعم  منتظر  ماست ..میوه های  رنگارنگ که طعم خوب و دل انگیزشون رو الان دارم تو دهنم حس  می کنم... هر  وقت بدنم لازم داشت غذا میخورم..هر وقت سیر شد بس میکنم. چیزهای  بدرد نخور و  ادم زشت کن! ممنوع.. هفته ای  دو روز  با بر و بچ و دوستانم میریم استخر آب بازی و شیطونی و شنا . به به حس  خنکی اب  تو این گرمای  تابستون..حس  حوضچه سرد و خنک ..حس  نشستن لب  ساحل ماسه ای   موج های ابی ..حس  تیوپ سواری .. ببین چقدر  شکمم صاف و خوشگله. اصلا چین چین نمیخوره!!! بعد هم میرم خرید  برای  خودم .الان همسری  دست روی  هر  چی  میذاره اقاهه یک نگاه  به من میکنه میگه نه یک سایز  کوچیک تر  مناسب  خانم هست ( آخ جانمممم.) مانتوهای  رنگی و سبک و شاد ..شلوارک های  خوشگل برای  تو خونه .. اون دامن مشکی  خوش  دوخته که چند سال پیش  دوختم چقدر  راحت تنم شد ..وای  چقدر  بهم میاد ..ببین منو صمیم ! یک پیراهن ساده و رنگی  استین حلقه که روی  تنت میلغره و چقدر توش  جوون تر و  کم سن تر و  شیطون تر  میشه قیافت رو تنت میکنی برای  مهمونی  های  دوره دوستانه ات ... چه بوی  خوبی  میاد ..بوی  سالاد  خیار و  گوجه . .موهات رو میریزی روی شونه ات و کیکی که برای  پسرک و همسرت پختی رو از  تو فر  در  میاری و  لبخند تحسین و تشکر رو تو صورتشون میبینی ..صمیم اصلا ت هر  چی  اراده کنی  بهش  میرسی ..

و خیلی  چیزهای  دیگه ..برای  ماه های  پاییزی و  زمستونی ..برای  برنامه ورزشی تو یا ون ماه ها ..برای  ذوق و شوق  خرید های  زیبا برای  سال نو ..برای  چک آپ وقت گرفتن ..برای  ثبت نام در  کلاس های  ورزشی  مناسب با وقتم ..برای ماه رمضون.برای برنامه غذایی ام در  اون ماه ..

خب  خیلی شد این ها و هنو ز بهتون نگفتم اصلا روش  من در  غذا خوردن چطوری بود و  چی شد  و تجسم هام چی بود و  چکار رکدم که اونطوری  دارم از اون روز  وزن و سایز کم میکنم و حس سبکی  فوق العاده ای  دارم .

روی  همین ها فکر  کیند و کار  کنید تا من هفته اینده در  اولین فرصت بنویسم براتون..الان هم میخوام برم برای  نماز زیبا و  آسمونی  ظهر  اماده بشم و چادر  سفیدم که بوی  نویی و  شادابی میده رو اماده کنم و با آب  خنک یک وضویی بگیرم که دلم حال بیاد و برای  همه تون همه دعا کنم...

من خیلی  امید بستم به شماها  تو یان راه..شماها هم به من امید داشته باشید و همه به خدایی که جز  اراده او  و  اشتیاق و طلب ما ، هیچ چیز   قابل عرض دیگه ای در  کائنات  نیست .

 سوالات هدف گذاری رو از کتابچه تمرینات هدف استاد  محمود معظمی  گذاشتم براتون که وقتی  خریدمش و خوندمش   دو روز بعد  خونه جدیدمون  پیش روی  ما ظاهر شد . من بدون ذره ای  چشمداشت و فقط برای  شادتر شدن زندگی  دوستانم  این کارها رو می کنم و فقط  محبت هایی که تا حالا  ازتون دیدم و  زندگی من رو بهتر کرده و دعاهای  شما برام کافیه . انشالله در  نوشته های بعدیم  سوالاتی که در  مورد  هدف  های  بزرگ زندگی  باید از  خودتون بپرسید و اصلا بدونید هدف هاتون چی ها هستند  رو می نویسم .قدم به قدم میریم جلو .

این مبحث رژیم  هنوز تموم نشده و ادامه داره .

نظرات 66 + ارسال نظر
نجمه چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 17:38

بیتی یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 14:41

سلام صمیم جان... من به طور اتفاقی وبلاگت رو دیدم و شروع کردم به خوندن و میخکوب حرفای قشنگت شدم... خیلی حرفات به دلم نشست و با اشتیاق همه کشفیاتت رو خوندم... صمیم جان من هم می خوام به خواست خدا با این روش به خواستم برسم... یه نی نی نخودی کولوچو... کمکم کن و بگو چکار کنم عزیزم... چند وقته که تصمیم گرفتم درمان ذهنی برای این مساله بکنم و دیدن وبلاگ تو رو یه نشونه حس می کنم. امیدوارم به راحتی 60 کیلو بشی و زندگی سسه نفرتون شادتر از همیشه باشه.

آزاده چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 15:29

سلام این پیام امروز تو وبلاگم اومد منم بهش عمل کردم.. بخونش این پیام مال من نیست ولی بخونش: تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت ۲۰ میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه ۲۰ نفر بفرست………… ۲۰ روز دیگه منتظر معجزه باش

یک لیلی سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 12:35

سلام صمیم عزیزم
چندماهی بود که نه شما رو و نه هیچ یک از دوستام رو نخوندم. چقدر دلم برات تنگ شده بود، برای شادابی و اراده واین همه انرژی مثبت که داری و منتشر می کنی. شاد و موفق باشی عزیزم. مرسی از معرفی کتاب.

مامان نیکان دوشنبه 19 تیر 1391 ساعت 18:04

خیلی ممنون صمیم جون از اینکه دانشت را با ما شریک میشی.
پست قبلی را که خوندم اولش یه جوری بود برام. انگار باورش سخت بود. راستش فکر کردم فقط با تجسم و حرف و تفکر داری وزن کم می کنی. اما این پست را که خوندم خیلی چیزا یاد گرفتم.
نکته اول اینه که با خودت دوست باشی
نکته دوم اینه که بدونی دقیقا چی می خوای و تجسم اونم خواسته را داشته باشی
نکته آخر و مهمترین نکته عمل کردن، برنامه ریزی و هدفمند بودنه.
من دیدم که اینطور هم نیست که اصلا رژیم نداشته باشی. اتفاقا به خوردنت دقت می کنی و حواست هست. اما این همراه با سختی دادن روح و جسمت نیست.
متاسفانه نکته اصلیی که خیلی ها در این موارد ذهن خلاق و اینا نمی گیرن همون نکته آخرشه که باید با هدف و با برنامه و با همت به سمت مقصد حرکت کرد.
الان هم من برای خودم سوال ها رو نوشتم و هدفم هم که تموم کردن دکترام هست را می خوام با جدیت دنبال کنم. امیدوارم بتونم همت داشته باشم برای انجامش.
باز هم ممنونتم عزیزم

مریم دوشنبه 19 تیر 1391 ساعت 17:59 http://osianeman.persianblog.ir

صمیم جان ممنونم واقعا من هم در قله خوشگل ۹۰ هستم و باید ۳۳ کیلو کم کنم ... تازه هم یه دوره حدید رژیم رو شروع کردم... الان هم یادداشت برداشتم که اینکارها رو بکنم ... کاش من هم اونجا بودم و می تونستم بیام استخر.... حالا بیا ما دو تا لااقل از همدیگه خبر بگیریم ببینیم می تونیم همدیگر رو ساژورت کنیم؟بوس

سلام عزیزم...وای چ پر انرژی...دلم گرفته بود با حرفات یکم آروم شدم..اجی میشه به منم سری بزنی باهم دوس شیم؟؟؟؟ منتظرتما....پسرتم ببوس..اسمشو آخز نفهمیدم

نجوا یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 14:02 http://nnaajjvvaa.blogfa.com

ﺩﯾﺸﺐ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ
ﻋﺸﻖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪﻡ
ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﻤﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺗﻮﻗﻒ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﻣﻦ
ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﮔﺸﺘﻢ. . ..
[گل][گل]

ساره یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 11:01

مرسی صمیم
با تو شروع میکنم.خیلی به این حرفایی که نوشتی نیاز داشتم

سلام صمیم جان. خوبی مانکن خانوم آینده.
ممنون بایت نوشتن یه همچین پستی اساسی انگیزه گرفتم هدفمند برای کاهش وزن قبل تصمیم به بارداری که احتمالا" سال بعد باشه من الان 60 کیلوام(نقطه شروع) و میخوام بشم 50 کیلو تو 4 ماه یعنی ماهی 2.5 کیلو لاغری . اونوقت من اگه با 50 کیلو که تا عیدم تثبیت بکنمش میتونم یه بارداری قشنگ بدون اضافه وزن داشته باشم چون 10 کیلو هم چاق شم تو اون مدت تازه میشم هیکل الانم.صمیم جونم دوستت دارم یونای جیگر رو هم ببوس.

می نا شنبه 17 تیر 1391 ساعت 21:31

قصد من مخالفت و ناراحت کردنت نبود - آخه لحن جوابت تند بود .من میخواستم بدونی که اگر شانس با آدم یار نباشه روال درست طی نمیشه و ممکنه همه کوشش آدم بی نتیجه بشه . راستش جوابت غیر دوستانه بود پشیمون شدم که نظرمو گفتم انگار آدما تحمل کوچکترین نظر غیر تاییدی رو ندارن

من هم حس خوبی نگرفتم از لحنت .. نه پشیمون نشو باب مذاکره باز شده الان ... حداقل اینکه ته دلمون کفرمون در نمیاد چرا گذاشتیم کسی اینطوری بهمون حرف بزنه ...سو تفاهم ها همیشه با صحبت حل میشن نه سکوت ...
برای من بهتر شد حسم الان .. امیدوارم تو هم خوب تر بشی ..

می نا شنبه 17 تیر 1391 ساعت 21:14

صمیم جان منظور من این نبود که همه موفقیتا رو به حساب شانس بذارم گفتم که مثل یه بستره که تلاش ما رو به سمت هدف هدایت میکنه .
بعد هم میدونم که درایت شما نقش مهمی تو شرایطت داشته ،اما گفتم فرض کن همسرت مرد قدرنشناسی بود و مثلا خوبیای تو رو پای وظیفه میذاشت مثل خیلیای دیگه . اونوقت این تیوریا روی اونم اینقدر موثر میشد.
ضمنا من توی نزدیکام کساییی رو میشناسم که دقیقا میدونستن چه مردی میخوان با همه جزییات و تلاش هم کردن اما شانس آشنایی براشون اتفاق نیفتاد

اره شانس دخیل هست منتهی بعضی ها بهش میگن استفاده از زمان مناسب با تصمیم مناسب .. برای ازدواج ما خیلی خنده داره که اگر منشی موسسه رقیب که همسرم برای ثبت نام کلاس زبان رفته بود رفتارش اونقدر خودخواهانه نبود به راحتی همسرم اونجا ثبت نام میکرد و اصلا پاشو نمیذاشت تو موسسه ای که من تدریس میکردم و باب اشنایی ما باز نمی شد ..همه چیز به خاطر یک بداخلاقی از کس دیگه که منجر به یک اتفاق زیبا برای ما دو تا شد ..یا مثلا فکر کن مدیر اموزشگاه من رو هم مثل خیلی های دیگه فقط برای کلاس خانم ها انتخاب میکرد و شانس رفن به کلاس تاپ اون ها رو نداشتم و .....خب این دومی رو نمیشه همش رو گفت شانس ..چون مثلا یک سری خصوصصیات قبل از این اتفاق در من بوده و اون مدیر دیده و روی اون ها مثلا من رو انتخاب کرده برای تدریس توی کلاس همسرم ..جو ۹ ده سال پیش رو میگم نه الان که خب همه راحتند ..
من با حضور شانس موافقم در زندگی ..ولی بیشتر موافق اینم که افکار و انرژی های پیرامون ما یک سری اتفاقات و انرژی هایی رو جذب میکنند سمت خودشون که باهم همخونی دارند . این قسمتش دیگه شانس نیست و اصل و پایه ما هست ..مثلا توی خونواده خود ما من خیلی از بقیه توی بیشتر اتفاقت زندگیم شانس اوردم..بستر هم یکی بوده تا حد زیادی و امکانات هم مشابه ..یک چیز ظریفی ادم رو مثل رشته ای نامریی به یک جایی و ارزوهاش وصل میکنه اون رشته باید هماهنگی کامل با کائنات وخیر و صلاح جمعی ادم ها داشته باشه ..

موردهایی که تو گفتی هم درسته ..خود من یک اتفاقات خیلی بدی برام افتاد که به ثانیه بستگی داشت اتفاق نیفتادنش ...به قول تو شانس اون موقع باهام نبود ...در مورد همسر آدم هم باهات موافقم..خدا نکنه ادم گیر یک فرد ناتو و بد اصل بیفته...نرود میخ اهنین در سنگ سخت این تیپ آدم ها ...
موفق باشی و مرسی که برام نوشتی نظرهات رو ..

هما شنبه 17 تیر 1391 ساعت 19:19 http://www.alone55555.blogfa.com

ایول به تو میگن صمیم!ببین من شخصا عاشق این شخصیتت شدم ادرس بده بیام خواستگاری!به جون خودم خیلی از این روحیه و اعتماد بنفست خوشم میاد خواهر اون قضه خواستگاری رو هم جدی نگیریا شوخی کردم ابجی!!!

عسل شنبه 17 تیر 1391 ساعت 18:20

چرا کامنتمو نمی بینم؟؟تائیدش نکردی؟؟

faniii شنبه 17 تیر 1391 ساعت 17:52

منم یه بار رزیم گرفتم درعرض2ماه20کیلوکم کردم بعدش که عوارضش اومدسراغم پادردواستخون درد تایه عالمه حالم بدبودحالا که خوب شدم اسم رزیم میارم مامان بابام میپرن بهم تو هم زیادسخت نگیراروم اروم وزن کم کن راستی باشگاه برو خیلی موثره پیاده روی هم یادت نره قندم نخور بایدواسه یه قند چندین کیلومترراه بری تااب شه بعدش ازاین همه انرزیت ممنون پسرکتم یه بوس جانانه بکن

مرسی .
نههههههههههههههه خیلی زیاد روت فشار امده تو دو ماه ..رژیم نهایتا هفته ای یک کیلو ..
مرسی از توصیه هات .

متولد ماه مهر شنبه 17 تیر 1391 ساعت 13:09

موفق باشی صمیم خوش هیکل و مهربون

امیتیس شنبه 17 تیر 1391 ساعت 12:04

صمیم جون حالا که اینقدر خالصانه تجربیاتت رو در اختیار همه قرار میدی میشه جواب این سوال من رو هم بدی؟؟!! مثلا اگه ادم دلش بخواد با فرد ایده آلش ازدواج کنه چکار باید کنه؟ من هزار بار تا حالا از تجسم خلاق استفاده کردم ولی همیشه یه پای قضیه می لنگه بد جوووووررر!!!
من نمی دونم در این مورد چجوری باید به سوالایی که نوشتی جواب بدم!! اصلا این سوالا درمورد همه موضوع ها ثابته؟ یا بسته به موضوع فرق می کنه؟

هر چیزی رو هم واقعا نمیشه با تجسم جورش کرد .. در مورد ازدواج بای صلاح و خیر کار رو دید . من خودم فرد خاص بیرون از ذهنم مد نظرم نبود ولی میدونستم چه جور ادمی میخوام برای ازدواج ..با چه خصوصیاتی ..چه اخلاق های داشته باشه ..چه اخلاقی نداشته باشه .. یک سری سوالاتش میشه اره تطبیق داره ولی مثلا خود هدف اگر ازدواج باشه من میگم بهتره این سوالات رو ادم جواب بده که چرا یخوام ازدواج کنم ؟ هدف ازدواجم چیه ؟ ببین ادم که همین طوری بخاطر خالی نبودن عریضه!! که همسر انتخاب نمیکنه ...
فکر کنم فرق داشته باشه ..من در اینده نزدیک سوالات اهداف بزرگ تر و چشم انداز اهداف رو میذارم اینجا ..
منتظر باش .

صدف شنبه 17 تیر 1391 ساعت 11:50

مرسی
ای کاس زودتر بیای بنویسی
من 5 کیلو میخوام کم کنم

قاصدک شنبه 17 تیر 1391 ساعت 08:42 http://sandoghchehayyam.blogfa.com/

صمیم جان من تمام گفته هات رو باور دارم ..
الان چند روزی هست وقتی به خودم نگاه می کنم و به پوستم .. به خودم لبخند می زنم و میگم چقدر پوستم خوب و صاف و شاداب شده .. و هر روز حس می کنم شاداب تر میشم ..
در مورد لاغری من هم لازم دارم 5 کیلو کم کنم تا ایده آل باشم .. از سال قبل بعد از یک دوره چند ماهه اضافه وزن زیاد، 9 کیلو کم کرده ام .. منم حس می کنم وقتی لباس های خوشگل می پوشم و به خودم میگم وااای چقدر روز به روز داری متناسب تر میشی، روند لاغریم سرعت می گیره ..
ممنون بابت نوشته هات ..
واقعا استفاده کردم ..
و واقعا همراهی ات میکنم تا اسفند 91 برات جشن موفقیت بگیریم ..
بوووس

سلام عزیزممممممممم.زبون ادم قاصره برای ابراز تشکر و تحسین به تو.بمیرم برات دستات درد گرفت اینقدر تایپ کردی.اصن انگار اینجا که میام اون طراوت و شادی و زندگی و موفقیت تو همش یک نسیم و باد خنک و دلپذیر میشه و تو صورتم میزنه،تو وجودم میشینه.ارامش میگیرم اینجا.طراوت و بهجت و خرمی داره اینجا درست مثل نمازه زیبات،مثل دلت مثل باغ خونت.خیلیییییییییی ماهیییییییی

چقد دلنشین بود روش و کمک و حرفات،بی صبرانه مشتاق باقیشم.صمیم جان تو حتما میتونی موفق شی،همه ی برنامه و نقشه ت عالیهههههه،دوست دارم پایت باشم.رو من تا دم عید بعنوان اولین مشوق و حامیت حساب کن.عالیه که باروش خودت به همین زودی 3 ،4 تا کم کردی. ایول

بعد نگفته بودی خیاطیم بلدی کلک.چطور آموختیش؟بگو شاید اینم برامون مفید باشه

مررررررررررررررررسی عزیز دلم برای اینهمه محبت و حرفای خوشگل و شاد
حتما ..باشی ها!!
نه بابا خیاطی کجا بود من یک خشتک ساده هم نیمتونم بدوزم ...!!

الهام فیاضی شنبه 17 تیر 1391 ساعت 00:41 http://contact.blogfa.com

آفرین صمیم عزیز و مهربون. من مطمئنم که تو پیروز میشی. من هم همراه تو هدف گذاری میکنم واسه بهتر شدن زندگیم.

گلاره بانو جمعه 16 تیر 1391 ساعت 23:11 http://banoojanam.blogfa.com

سلام
این که گفتی هدف ۶۰ کیلوئه . با توجه به x-30 یعنی شما 90 کیلو می باشی
خوب خواهر خودت رو لو دادی که

۹۰ و خورده ای !!!!!!!!!!!!

ساره جمعه 16 تیر 1391 ساعت 22:44

به به صمیم کمر باریک بی صبرانه منتظرم منم 6 کیلو میخوام کم کنم . امیدوارم موفق بشی خانم مهربان

elham جمعه 16 تیر 1391 ساعت 20:49

میگما خوشبحالت

آرام(یه مامان از آلمان) جمعه 16 تیر 1391 ساعت 16:35

صمیم جان کجایی؟اومدی و ما رو فرستادی فضا از ذوق کشفیاتت که ممد حیات ماست و رفتی؟ میدونی که تنها سوزی!!!(تنهایی کالری سوزی!!) بدور از مروت و جوانزنی(عمرا اگه برای برای یه خانم بگم جوانمردی!!!!!!!!) هستش .پس بیش از این ما رو مرنجان و بیا....

نازلی جمعه 16 تیر 1391 ساعت 15:35 http://nazligolestan.blogsky.com

سلام صمیم جون..
چقدر حرف های این دفعه ات قشنگ و تاثیر گذار بود...تا حالا این جوری به دعا کردن و رژیم گرفتن و زندگی و ...فکر نکرده بودم. واقعا ممنون.
منم تقریبا یه همچین هدفی برای تابستون داشتم، امنا هنوز نشده بود شروع کنم....الان واقعا ترغیب شدم برم برای خودم همین جوری هدف گزاری کنم و بنویسم...
و با خودم و سلول هام خوب حرف بزنم و دوستشون داشته باشم:)))
فقط یه سوال؟ این های رو که می نویسیم باید بذاریم یه جای دم دست؟ این که از نظر بقیه خیلی ضایع است.....یا مثلا قایم کنیم و هر از چندی یه نگاه بهشون بندازیم؟؟؟
ممنون یه دنیا صمیم جان.
ایشالا همیشه در کنار خانواده ات شاد و سلامت و خوشگل و خوش هیکل باشی:)))

بهناز جمعه 16 تیر 1391 ساعت 14:38 http://narin86.persianblog.ir

محبت تو همه چیز اثر داره حتی بر بدن عزیزمون
واقعا مشتاق شدم منم یه برنامه بنویسم و خودم رو به آرزوهام برسونم.

مهدخت جمعه 16 تیر 1391 ساعت 14:30 http://mahtaban60.blogfa.com/

صمیم جان میشه لطفا بیشتر در مورد کتاب محمود معظمی توضیح بدی.دقیقا اسم کتاب چیه؟از سایتشون خریدی؟و اینکه چطور میشه تهیه کرد ممنون گلم

کتابچه هدف البته من سی دی سمینار هدف فانوس دریایی زندگی رو خریدم و این دفترچه رو هم برای پیاده سازی هدف هام .
اینترنتی خریدم از سایتشون که لینکش رو گذاشتم تو وبلاگم.

faniii جمعه 16 تیر 1391 ساعت 07:30

سلام صمیم جان من فانی هستم چن وقته به وبت سرمیزیم ازلحن نوشتن وشیطنتات خوشم میادخوشحال میشم بیشترباهات اشناشم

لیلا جمعه 16 تیر 1391 ساعت 00:25

ها............ این همه برای یه وزن کم کردن؟؟؟؟ به خدا کار شاقی نیست... فقط یه کم اراده میخواد! همین!نه این همه صحبت!!!! یعنی این همه شکمویی جیگر؟؟؟؟؟؟

ریحان پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 20:46 http://bame87.persianblog,ir

دخترم شعار من اینه: یه سامورایی هرگز شکست نمی‌خوره!!! نمیگم میتونی که میدونم میتونی. میگم از خوندنت خیلی چیزا یاد میگیرم

چه باحال بود این شعار

نیاز پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 20:29

سلام بر صمیم عزیزم . دختر خوب چقدر تو قشنگ می نویسی. تبریک . راستی قبلش عیدت مبارک . امیدوام امام زمان از تو خانوم مومن و خوش قلب و مهربون راضی باشه . من ۴۵ سالمه . الان دلم می خواد ۵ کیلو کم کنم تا برسم به ۶۰ کیلو . ۲۶ ساله ازدواج کردم . اون موقع ۴۵ کیلو بودم و حساب کن یعنی یه دخترک ترگل و ورگل خیلی ترکه و از خودتعریف کردن نباشه زیبا که الانم هستم . البته درسته ۲۵ کیلو اضافه شده خیلی زیاده و الانم از وزنم زیاد راضی نیستم ولی نسبت به سن وسال و قدم هنوزم طبیعی هستم . این مقدارم که می خوام کم کنم از سر کمال گرایی زیادیه وگرنه هیچکی جز خودم حس نمی کنه اضافه هست . حالا چی کارکردم . من همیشه کالری چیزایی که در روز می خورم می شمارم . هیچوقت بیشتر از ۱۲۰۰تا ۱۴۰۰ کالری نمی خورم . همین که رسید به این مقدار فوری خوردن را در آن روز قطع می کنم . اگرم یه روز به دلایلی مجبور شدم بیشتر مصرف کنم فردا جبران می کنم و کمتر می خورم و حتی اگر سلامت باشم روزه می گیرم . خیلی هم از احساس سبکی روزه خوشم میاد . البته از برنامه شما لذت بردم و به عنوان یه روانشناس بهت آفرین میگم . منم سعی می کنم در کنار برنامه های همیشگی خودم از مسیر شما هم استفاده کنم . خدا نگهدارت . موفق باشی .

می نا پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 17:32

یعنی من عمیقا به این نتیجه رسیدم و اصلا باور ندارم که "همه چیز به بهترین حالتش در دنیا وجود داره فقط باید بیاد در ذهن من یا روی کاغذ تا سریع اجابت بشه"
این بخاطر خوش شانسی یا لااقل بدشانس نبودن شما بوده که محقق شده و کلی و همیشگی نیست

لا ادری الا الجمیل ....

می نا پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 17:22

نه صمیم جان همیشه هم اینطوری نیست که هرچی واقعا بخواهیم و اراده کنیم و حتی تلاش کنیم اتفاق بیفته . شانس نقش مهم و تعیین کننده ای تو اتفاقات و رویدادهایی که مسیر اصلی زندگی رو مشخص میکنن داره . یعنی یه بستر مناسب که اگه نباشه همه این تئوریا نمیتونن در عمل چیزی رو درست کنن و تغییر بدن
برای مثال فرض کن تو این شانس‌و پیدا نمیکردی که با مردی با این خصوصیات و خانواده آشنا بشی ، اونوقت چه تاثیری میتونستی روی کاینات بذاری که شرایط زندگیتو بهتر کنن .
درسته که واقعا خانم عاقل و با تدبیری هستی ولی مثلا اگه همسر قدرنشناس و خودخواهی داشتی یا مثل خیلی دخترهای با کمالات اصلا امکان پیدا کردن مرد دلخواهت‌و بدست نمیاوردی با این کاتالوگ ورق زدن و کوشش و خواستن و انرژی ، کاینات تحت تاثیر قرار نمیگرفتند . با چندین مثال واقعی از آدمای با لیاقتی که شانس نیاوردند و زمینه مناسب براشون فراهم نشد نتیجه گیری میکنم نه بر اساس شنیده ها
دوست دارم بدونم به نقش شانس اعتقاد داری

کمرنگ کردن تلاش افراد برای رسیدن به هدف هاشون چیز جالبی نیست به نظرم..و تز : وقتی بدبختیم همه چیز پای بد شانسی و وقتی خوش بختیم همه چیز دست خوش شانسی .

ببین همسر من الان اینطوری هست و این رفتارها رو داره چون ادمی مثل من در مقابلش قرار گرفته پس خوش شانسی من صرفا نیست که این شوهر روپیدا کردم . حداقل همه خوشبختی من به این ها ربط نداره .خوش شانسی من اینه که این رفتارها رو در خودم عادت کردم و لزومی هم نداره اینجا بقیه بدونن من چه بحران هایی رو گذروندم که اگر این صمیم نبودم زندگیم که هیچ...کل روح و روانم خاکستر میشد ..
من مرد دلخواهم رو پیدا کردم چون تو ذهنم میدونستم از زندگیم و همسر اینده و خودم چی میخوام..چون دقیقا میدونستم چه تیپ مردی دوست ندارم ..چون میدونستم چه اخلاق و رفتاری حتی با جزییات رو دوست دارم داشته باشه همسرم..

افراد میتونند نظر خودشون رو داشته باشند و البته محترم خواهد بود .

لازم نیست من به همه سوالات پاسخ بدم.

بذار ما کاتالوگمون رو ورق بزنیم یک عده هم به ما بخندن .. مهم جنس اصل هست که دم خونه ما تحویل میشه ..حالا با شانس یا بی شانس ...

مریم توپولی پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 11:39 http://man-va-to-ma.blogsky.com

میگم یعنی یه نفر که باردار باشه هم میتونه صمیم؟؟؟؟منم میخوام نی ناز بشم خب جیگر بشم

مینسک پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 10:45 http://morgheminx.blogfa.com

صمیم جون من الان وزنم ۵۷ کیلویه یعنی ۲ کیلو اضافه وزن دارم ولی خودم دوست دارم ۵۳ کیلو باشم. با احتساب ماهی ۴ کیلو از ۱۵ تیر تا ۱۵ مرداد منم همراهتم.
ایشالا جفتمون و هر کس دیگه ای که میخواد لاغرتر و خوش هیکلتر باشه به خواسته هامون برسیم. البته من شک ندارم که میرسیم...

حافظ کوزه شکسته پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 04:05


سلام؛

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

- از هلاکت جستم،زین پس بهتر از این خواهم نوشت...
- نیمه ی شعبان ولادت امام زمان(ع)،نزدیک شدن ماه مبارک رمضان،تولد خودم(مهمترین مناسبت ثابت 15 تیر هرسال!!) تبریک.
- ظاهراً دوتا تولد رو جا موندم! علی آقا،یونا جان تولدتون با تاخیر تبریک!
حالا بریم سراغ کادوها:
با توجه به اینکه صلیقه ی من به دوره ی قلقلی میرزا برمیگرده و خیلی کم علاقه مند پیدا میکنه، هدیه های خودم رو تقدیم می کنم:
_ برای علی آقا:
لیلی افشار(گیتار) :
http://www.persianpersia.com/music/p/nakissa.php?artistid=33&Albumid=142&trackid=1074
حسام احتشامی(پیانو) :
http://www.persianpersia.com/music/p/nakissa.php?artistid=36&Albumid=145&trackid=1119
-------------------------
_ برای یونا:
داستان صوتی «خروس زری پیرهن پری» ،نوشته ی «احمد شاملو»:
http://www.uploadbaz.com/qugh9g6b6i27
حجم این دو فایل نسبتا ً زیاده (52.8 MB ) ولی ارزش حداقل یکبار گوش دادن رو داره!
- بر می گردم.

مونا پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 03:07 http://asheghe68i.blogfa.com

خوشبحالت. . .

آرام پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 03:02

وأى صمیم جان من بشدت به این مطالب نیاز دارم واقعا ازت ممنونم خیلى خوب و کامل مینویسى .بازم ممنون و به امید موفقیت کامل همه مون!

آفتابگردون پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 03:01 http://golesorkhekhorshid.persianblog.ir/

صمیم جان من هم مدتی شروع کردم به دوست داشتن خودم و بدنم. چند وقتیه یه وبلاگ رژیمی ورزشی هم درست کردم تا انگیره ام بیشتر بشه یه مدت از جدول کالری های وبلاگ رژیمی شما هم استفاده کردم. این روزها من هم قربون صدقه تک تک سلولهای بدنم میرم. زانوهام و قلبم برای همراهی در ورزش، معده ام برای صبوریش و ... . باور میکنی احساس میکنم همشون روز به روز با هدف من هماهنگ تر میشن!
خیلی دوست دارم زودتر ادامه مطالبت رو بخونم .
به خاطر همه نوشته های قشنگ و امید بخشت ممنون. لینکتون کردم و خوشحال میشم به وبلاگ ها من هم سر بزنی.

پگاه پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 02:35 http://pegah.blogfa.com

من یه سوال اضافه کردم، اینکه چه چیزایی بهم انگیزه میده، از تماشای عکس یه خانوم خوش هیکل تا تصور پوشیدن لباسای کوچیک شده و ... برای من لازمه جداگونه بهش جواب بدم.
مرسی، اگه من لاغر بشم یه کادوی خوب برات میخرم که زندگیمو تغییر دادی :************

عالی .
آخ جان...من مرده جایزه ام

ثنا پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 02:30 http://www.sana-khanoomi.blogfa.com

به قدری از نوشته هات انرژی می گیرم که می تونم بعد از خوندنشون کل جزوه ی یه درس و دوره کنم!
گوله ی انرژی = صمیم

نگار پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 02:16

صمیم چرا یک وب رزیمی راه نمیندازی تو که هنوز چاقی منم چاقم خوب همه حلقه بشیم کم کنیم دیگه! وب بزن

مامان بردیا پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 01:17 http://bardiamaykhosh.persianblog.ir/

صمیم جان
منم با شما میخوام شروع کنم !
منم میخوام به زیبایی و وزن سابقم برسم .

مهسا(خاطرات خارجه) پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 00:13 http://kharejeh.blogfa.com

سلام صمیم جون

خیلی ازت ممنونم
واقعا کلی درس توشه این پست و قبلیش

حسابی به دردم خورد
خدا خیرت بده

بابای عبدالقادر چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 20:20 http://tftanha.mihanblog.com

ما میریم به همون رژیم physically بپردازیم این mentally ها رو ما جواب نمیده

پای منبر تااخر بشین ببین روضه علی اصغره یا علی اکبر ..بعد بزن تو صحرا برادر!!!

Mahgol چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 19:52

صمیم جون من چند بر تا وزن ایده‌آل پیش رفتم اما سریع برگشتم به چاقی.ذهنم درگیره با خودم و حتا وقتی‌ رو وزن مناسب هستم انگار اون رو نفی میکنه....من هم پا به پای تو جلو میام.موفق میشیم هممون ایشالا.

مرسی‌ بابت نوشته هات.

پیراشکی عشق چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 18:27 http://metoyou10.blogfa.com

صمیم من میخام ببینمت. ۹-۸ ماه دیگه که اومدم مشهد باهات هماهنگ میکنم حتما!!! ببینمت. یه صمیم خوشگل و خوش هیکل و خوش تیپ ۶۰ کیلویی! (دیگه تجسم خلاق از این قوی تر دیده بودی؟! من از تو جو گیر تر شدم!!!)
ولی جدی گفتم اینا رو.
اینم یکی از آموزه های راز تقدیم به تو :
|| کلید تجسم سازی این است که تصویر را در ذهن متحرک نگه دارید و خودتان نیز در تصویر حرکت کنید. اگر تصویر را همچون یک فیلم سینمایی متحرک نگه دارید حقیقتا می توانید به سرعت تجسم سازی را استاد شوید.اگر تصویر ثابت باشد حفظ آن به مراتب در ذهن مشکل تر خواهد بود.
تجسم سازیتان را با حرکت های بیشماری مشغول سازید، آنگاه ذهن آنچنان مفتون آن می شود که به هیچ چیز دیگری نخواهد پرداخت.||

نکته مفیدی بود ..مرسی

مهدخت چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 17:05 http://mahtaban60.blogfa.com/

صمیم جان واقعا دستت درد نکنه.اینهمه نوشتی برای ما .من میدونم که چقدر نوشتن سخته من حتی حوصلم نمیشه خاطرات خودم رو هم بنویسم.ولی مطمئن باش اون چیزی رو که میخوای در عوضش از ما میگیری منظورم همون انرژی مثبت و دعای خیرمونه ان شاالله به زودی یه عکس خوشگل از یه صمیم خوشگل و مانکن بذاری برامون.منم از حرفات خیلی انگیزه لاغری گرفتم و الان که کامنتم تموم بشه میخوام برم تو آینه نگاه کنم و با سلول های بدنم حرف بزنم مخصوصا که منم خیلی به کائنات و انرژی اشیا اعتقاد دارم. منتظر دنباله نوشته هات هستم.ممنون و بوس عزیزم

روزگار سبز من چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 16:54 http://www.mygreenlife.blogfa.com

بسیار ممنون که این همه حرف خوب و مثبت و پر انرژی زدی. کلی انگیزه گرفتم...

هانا بانو چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 16:50

صمیم عزیزم یک دنیا ازت ممنونم نوشته ات رو من خیلی اثر گذاشت از خدا میخوام که تو هم به هدفت برسی:*

مینا چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 16:41

سلام
نمیدونم قبلا واست کامنت گذاشتم یا نه ولى چند وقتیه که میخونمت(خیلى بى انصافم نه؟ ببخش منو)
خواستم بگم که خیلى شهامت میخواد نوشتن اینا و خیلى مهربونى میخواد که اینقدر وقت بذارى و تجربه ات رو اینجا بنویسى.
ممنون از تو
شاد باشى و استوار دوست من

دنیا چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 16:38

صمیم جونم منم با شما شروع می کنم با این تفاوت که وزن من از ایده ال شما هم پایین تره . من الان 57 58هستم ولی ایده الم زیر 55 هست اما من خیلی سخت لاغر می شم. ولی در طو هفته همین یک کیلو رو اضافه یا کم می کنم واسه همه هم عجیبه !! یا 58 یا 57 !!!

نازنین چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 16:01 http://mylovelythings.persianblog.ir/

سلام
اضافه شد. ممنون که توجه کردید.

نیکول چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 15:50

عاشققققققققققققققتم صمیم جووووووووووونم... برات آرزوی موفقیت میکنم...بووووووووووووس

یه دوست جدید چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 15:40 http://shekastedel868.blogfa.com

salam samim jun
manam daghighan ham vaznet hastam va yek haftas rejim ro shoroo kardam
tooye in safare 8 mahe manam hamrahet hastam
har hafte miam va barat migam chtor pish raftam
be omide residan be arezumun ke motmaenam behest mires
rasti man ye duste ghadimi hastam
chand bari barat mail gozashtam azizam

نرگس چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 14:58

موفق باشی صمیم جان :)

نور چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 14:47

مرسییییییییییییییییی صمیم جون گل که وقت میذاری برامون و مارو توی دانشت شریک میکنی...با شناختی که ازت دارم مطمئنم به این هدفه زیبات میرسی.....

-هی بچه های صمیم جون صمیم جون خیلی دوستون داره...دوسش داشته باشین و همراهیش کنین:* :*

عیدت مبارک عزیزدل....مارو از دعای خیرت فراموش نکن :**

تسنیم چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 14:42 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

صمیم جان بی نظیییییییییییییییییر بود.عالییییییییییی بود.مرسی از اینهمه انگیزه ای که تو قلب آدم میریزی.مطمئنم در اواسط اسفند اونقدر زیبا به هدفت رسیدی و اونقدر خوش هیکل هستیییییییییییی که رو هر لباسی دست میذاری که با ذوق بخریش میبینی انگار فقط برای تو دوختنش.

مهسا چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 14:39

صمیم جان من از اون خواننده های خاموشت هستم میخواستم ازت تشکر کنم من یه چیزی میخواستم و مدتی بود با قهر و عصبانیت میخواستمش و دستم بهش نمیرسید چیز خیلی خیلی مهمی نبود ولی من برای اینکه خیالم راحت باشه میخواستمش مادی بود امروز که این پستتو داشتم میخوندم اون وسطای پست که از نوشتن خواسته گفتی با مهربونی خواستمو نوشتم و رفتم ناهار خوردم برگشتم داشتم بقیه پستو میخوندم که تلفن زنگ زدو گفت اون خواستم 90% حل شد و ایشا... شنبه کلا" تو دستمه مرسی دوستم

کیمیا چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 13:43

مرسیییییییییییی صمیم عزیز.مرسی که اینقدر خوب و راحت مینویسی و تجربیاتت رو با مابه اشتراک میذاری؟؟
من3-4 کیلو کم شم عالیه..

مهرسا مستقل چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 13:27 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

عاشقتم که چندین ساله تجربیاتت رو براحتی در اختیار هممون قرار میدی. خیلی از ماها با تو رشد کردیم خواهر مهربون... :-)

صوری چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 13:15 http://soorii.blogfa.com/

http://www.ladanoil.com/page.php?id=42&nav=2KjYpyDZhdit2LXZiNmE2KfYqiDZhdinINiz2YTYp9mF2Kog2KjYp9i02YrYryPZhduM2LLYp9mGI


تقدیم با عشق برای خوش اندام ترینو خوش قلب ترینو باربی ترینو یکی دو تا سایز کوچکتر بیار آقا ئه بلاگستان

مرسی عزیزم.

یه اسم جدید چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 13:10

صمیم جون منم هستم. من قبلا94/300 بودم که با رژیم رسوندم به60. یه مدت خودمو ازاد گذاشتم. راستش بیش ترین سختی رژیم برا من بحث روحی و روانیش بود. الان چند سالی میشه که تصمیم دارم10 کیلو کم کنم اما مگه میشه!!! حالا با شما شروع میکنم. تا برسم به 50. فقط قول بده وسطاش هر وقت کم آوردم و از حرصم دلم خواس یه سانودیپ گنده با یه عالمه سس سفید بخورم، دستمو بگیری و نذاری...
شروع از امروز
موفق باشی

صوری چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 13:05 http://soorii.blogfa.com/

صمیمممممممممم خوششششششششگلم مرسی از این همه انرژی ای که بهم دادی با این پستت
من هم مثل جوجه مرغابی دنبالت راه میفتم و امیدوارم وقتی داریم با هم از روی پل رد میشیم من از شیاراش نیفتم پایین و تا آآآآآآخر آخرش باهات باشم
صمیم تو باربی منی منم به زودی این بیست و شش کیلو رو با ماهی چهار کیلو کم میکنم و پنج ماه دیگه میشم یه باربییییی
هیبیییییییب هورااااااااااا

نازنین چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 12:55 http://mylovelythings.persianblog.ir/

سلام خیلی لذت بردم
با اجازتون مطلبتون رو در وبلاگم گذاشتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد