من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

کشف الاسرار 1

 

سلام به همگی و یک تشکر  حسابی  از  همه اون ها که اومدند و دست من رو گرفتند و همه اون هایی که تو راه هستند و خواهند اومد.واقعا ممنونم بچه های  گل ..مرسی .   

 

وایییییییییییی عجب برف زیبا و رویایی اومد  دیشب   

خدایا مرسی از  این همه خیر و زیبایی ...فوق العاده بود منظره دیشب و امروز صبح ..تا بالای  نیم بوت پاهام توی برف بود.حس خوب پاکیزگی و تمیزی همه جا بود امروز اول صبح.

 

چند روزه یک صفت خیلی  جالب  در  خودم یکهو کشف  کردم. من همیشه با آدم هایی که  زیادی  خاکی  هستند و به قول معروف  تو خاک غلت میزنن(از اون ور بوم و یک چیز تو مایه های دختر خاله در سه سوت!!)  مساله دارم..بخصوص تو رفتار و  اداب  اجتماعی . مثلا تا چند دقیقه این دهن من باز مونده بود که چطور  تونست  اقاهه اون حرف رو بزنه..یک راننده تاکسی داشت در  مورد گیر کردن ماشین تو برف حرف میزد با من و وسط  حرفاش گفت فلان مدل ماشین خیلی بده و  یک ذره ترمز رو ول کنی   ک..و....ن  ماشین  میچرخه و  چپ میشه..حالا می دونم منظورش ته ماشین بود ولی  چرا یک ذره فکر  نکرد این حرف  حرفی نیست که آدم بزنه به یک غریبه .!! و تازه ظاهرا ادم باشخصیتی هم بود و از این کرمو ها نبود!!

حالا این کشف من این بود که من فهمیدم یه وقتایی  بعضی  آدم ها در  ذهن من خیلی بیشتر از  اون چه که لایقش  هستند  بالا قرار  میگیرند(منظورم تو روابط اجتماعی  است)  . یعنی  اون آدم معمولی  هست و  خیلی خاص نیست  مثلا رییس  فلان موسسه هست بعد من چون توی ذهنم ادم ها  هر چه  درجه اجتماعی شون  میره بالاتر  خود بخود  انتظار  دارم که  رفتارشون هم با اتیکت تر و  به مراتب بالاتر از  حد  قبلی یا عادی باشه  برا همین  یکهو اون آدم رو خیلی  محترم میبینم و رفتارهاش رو هم دقیق تر  نگاه می کنم و بعد سرخورده میشم وقتی  تفاوتی  نمی بینم ... 

 

بارها به من گفته شده تو  واقعا جون میدی  و کارت همینه که بشی  رییس دفتر  یک آدم  کله گنده شدن!!!  من بطور  اتومات میتونم به ادم ها شان و منزلت بدم حتی در  نگاه بقیه بدون این که اون ادم عوض شده باشه ..  یادمه همیشه مدیرم  رو دعوا میکردم که دکتر  تو چرا وقتی  کسی باهات کار  داره  همین جور  سرش رو می اندازه میاد تو اتاقت ..دکتر جان! من وقتی  دانشجو بودم و  یک ربع پشت در اتاق  رییس دانشگاه منتظر  می نشستم ناخوداگاه حس می کردم چقدر  ایشون خوب اند که به من فرصت دادند  وقتشون رو بگیرم..ولی  همچین حسی وقتی  ملت تو  اتاق تو میان  بهشون  دست نمیده..غش غش خندید ..گفتم من با سیستم  سنگ انداختن  برای  ارباب رجوع موافق نیستم ولی  خیلی از  ماها عادت داریم وقتی  لطف بی منتی بهمون میشه درکش  نمی کنیم و  میگیم طرف وظیفه اش  هست ..  این مدیر  من از بس آدم به شدت والایی  هست  و من در  خیلی چیزها قبولش دارم و یکی از سالم ترین اخلاق های  سیستمی و سازمانی رو داره  که معیارهای   ذهن من رو کلی  برده بالا ..یعنی بعد از ایشون من واقعا به سختی  تونستم رفتار  مدیریتی بقیه رو تحمل کنم..از  اونطرف  یعنی  چی که میری تو  اتاق  فلان طرف و ده دقیقه می ایستی برای گزارش کار  طرف انقدر  شعور  نداره بگه بفرمایید  بنشینید ..من احترام میذارم و احترام انتظار دارم که خب  خیلی وقت ها  به این خواسته خیلی ساده نمی رسم.     

داشتم میگفتم این یک ضعف  در  من هست به نظرم...تازه  من  اون چه که در  خودم هست رو سریع نسبت میدم به بقیه .دقیقا  اینجا بود که یادم اومد یک زمانی من خیلی به این که یک عده میرن رستوران و  از  خود بیخود میشن تو بخش  بوفه ازاد و  ریخت و پاش  میکنن تو خوردن ، گیر  میدادم اینجا هم نوشتم و  خیلی ها هم گفتند  واه واه به تو چه..فکر   کردی  خودت خیلی آدمی .خب  انتقادشون و لحن بعضی ها  برای  سازندگی و  کمک به من نبود پس اصلا اثری هم در  من نداشت ..بعد الان اعتراف میکنم  دقیقا خودم این کار رو کردم..یعنی  چند وقت  پیش  با همکارام رفتیم رستوران  اداره  و من که خیلی خیلی به ندرت میرم اونجا  اصلا نمی دونم چی شد  که یکهو دیدم تو بشقابم انواع کباب ها رو گذاشتم کنار هم !! و یک ظرف سالاد و خیارشور و  زیتون و  اینا هم برداشتم با ماست اضافه و دو تا نی!!!! البته برنج در حد دو سه قاشق  کشیدم ولی من توی  خونه مون هم این همه نمی خورم که!   خب همراهی با جمعی از آقایون خوش اشتها رو نباید دست کم گرفت ولی راستش  همون لحظه خجالت کشیدم و تو دلم گفتم هولی  مگه تو!! خب  این صفت در  من بود  و من  قبلا انکارش  میکردم و به بقیه نسبتش میدادم و میگفتم ببین اون ها اینطوری ..اونطوری ..بعد که کشفش کردم یکهو  شرمنده شدم از  اون فکر های قبلیم به بقیه ..و دفعات بعد واقعا آگاهانه و نه  از روی  کلاس  گذاشتن و رو درواسی با دوستان  و همکارهام  به اندازه خودم غذا کشیدم تو ظرفم...   

اعتراف به  این چیزها  آسون نیست و بخصوص اگه تو جمعی  گفته بشه به آدم اتیکت بی کلاسی و شکمویی میزنند ولی خب  برای من خیلی خوب  قضیه باز شد  و برطرف شد ..نمیدونید چقدر خوشحالم ..نمی دونید چقدر  خوبه وقتی  متوجه شدم باید و موظفم افکار و قضاوت هام رو کنترل کنم...همش یاد این می افتادم  یک میز میذارن و چند نفر  آقای مودب و  با وقار  میشینن پشتش و من رو هم وارد اتاقی  بزرگ و شیک و تشریفاتی  می کنند و روی  پرده بزرگ و زیبای  اون سالن یا اتاق   اول قضاوتی که در  مورد بقیه کردم رو نشونم میدن و بعد خودم رو در  حالی که در  خفا یا اشکار  دارم همون کار رو انجام میدم رو نشون میدن  و  بعد یکی از  آقایون محترم فیلم رو پاز  میکنه و  همه با  نگاه های  پرسشگر به من نگاه می کنند ..وای  خدایا  خیلی  حس بدی  خواهد بود...نذار  اینطوری  بعدها قضات بشیم. 

مثلا من ممکنه همش به یک دوستی که واقعا از  من بریده و  دیگه تمایلی به ارتباط  نداره هی  زنگ بزنم..از  خودش و بچش و همسرش بپرسم ..دفعه بعد باز بگم آخی ..حتما کار  داشته.حتما نرسیده.باز من زنگ میزنم   هی  توجیه درست می کنم برای خودم...هی  میگم منظوری  نداره در  حالی که اون آدم ممکنه مدت ها منظورش این باشه که کات!! و من بعد که متوجه میشم حس  حماقت بهم دست میده..حس این که که اون  توجیه های من رو که نمی دونسته و چی فکر  میکرده و الان من چقدر   کوچیک شدم..البته خیلی وقت ها این تماس های من  شروع دوباره  و تقویت دوستی قبلیم میشه خودش و نقش خیلی مثبتی داره ولی وقتی  از   ذهن یک نفر رفتم  کنار به هر  دلیلی  این رو حق خودم میدونم که بهم مستقیم و واضح گفته بشه  تموم شد ! و من همش توی دور باطل  توجیه و  انکار  نیفتم.  

صداقت چیز خیلی خوبیه .. من دارم این روزها عیب های  خود رو با دقت بیشتری  نگاه می کنم .تو یک لحظه خاص متوجه میشم و اینطور  نیست که اول یک عیبی رو روی  خودم بذارم بعد برم تا ثابتش کنم...از روی  نسبت هایی که ادم به بقیه میده میشه فهمید نقاط ضعف خودمون چیه. مثلا اگه من یکسره فکر کنم همه ادم ها  می خوان تو کارم فضولی  کنند و دشمن من هستند  حتما حتما یک جاهایی خودم به شدت دارم  همین کار یا مشابه اش رو می کنم منتهی  مثلا به این کار  میگم مشورت دادن به افراد !! شاید هم قضاوت ما فقط یک حس گذرا باشه و  نمودی در  خودمون نداشته باشه که انشالله اینطوری باشه صفات بدی که در  موود بقیه میگیم. منظورم اینه که خط  ظریف و باریکی بین لحظه  یافتم یافتم!! و لحظه قبلش وجود داره . 

  

ادم هایی رو دیدم که از  دوستشون مدام پشت سرش گله می کنند و شکایت و این که خنجر و شمشیر و  تیرآهن میزنه بهمون    و تو هم میگی آخی ..الهی بمیرم برات..چقدر  استثمار  میشی توی رابطه و واقعا هم انرژی  میذاری و غصه میخوری براشون   ...بعد یکهو میبینی  مثلا تولد  همون دوستش که شده این برداشته  همه رو برده فلان رستوران و شخصا هزینه ها رو پرداخت کرده تا تو دل طرف بیشتر  جا باز کنه!! یا بهش گفته حواست باشه این صمیم خیلی نظر  مساعدی به تو نداره ...فکر  کنید  سال ها برای این دوستتون دل سوزوندید و غصه اش  رو خوردید یکهو این پرده برداشته میشه و اون حس  تاسف و حماقته که گفتم میاد سراغ آدم..البته من خوشحالم  که طی  همچین قضایایی به نقطه ضعفی از  خودم پی بردم  و قبولش کردم و قبول کردم صمیم  ادمی هست که این خوبی ها رو داره و  این ها رو هم باید قبول کرد در  وجودش ..یا حلش  می کنم یا مثل آدم با مهربونی  همچنان خودم رو دوست دارم  چون میدونم سعی خودم رو کردم و میکنم هنوز ..    

پ.ن.

صمیم فرصت آدم ها زیاد نیست تو این دنیا  ..خوشحالم سعی می کنی روح و ذهنت رو پاک و آروم کنی..که سعی  می کنی آماده روبرو شدن با عشق  مطلق و محض باشی  هر وقت  اون موعد شیرین رسید .خدا این نعمت رو به کسانی میده که اولین قدم رو خودشون بردارند ..من تحسینت می کنم وقتی شجاعانه روی کاغذ می نویسی عادات نازیبات رو و در موردشون فکر می کنی و خوت رو برای کوچک ترین کارهایی که در این مسیر انجام میدی تحسین میکنی ... تو باید اونقدر  خوبی هات حتی  کوچیک رو یادآوری کنی به خودت تا باورت بشه میشه بهتر و بهتر شد  از  الان.مثل دیروز که تا مسیر صحبت  به انتقاد از یک آشنا کشید ، فوری حرف رو عوض کردی نگذاشتی غیبت و از بدی بقیه گفتن تو رو آدمی  در ظاهر بهتر و در واقع پوشالی تر نشون بده..افرین برای اون کار.برای اون بی تفاوت نبودن . 

صمیم ..خب  خوبی  دیگه که من اینقدررررررررر  دوستت دارم. ..

نظرات 52 + ارسال نظر
فاطمه از مشهد دوشنبه 28 فروردین 1391 ساعت 11:06

صمیم جان سلام
چند جزئی بیشتر نمونده که ختم 11 تموم بشه
به من 5 جزء بده
انشاء اله که خدا همه رو شفا بده
واسه من هم دعا کنین
یه دنیا آرزوی خوب واسه توی مهربون از خدا دارم

عزیزم جزء ۲۶ الی ۳۰ رو بخون ..مرسی از بودنت با ما

مریم یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 03:37

صمیم جون دوره ۳ برا ختم ۱۱ منم هستم باز :)

بی نام شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 23:58

گاهی گمان نمی کنی ولی می شود، گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود؛ گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است، گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود؛ گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست، گاهی تمام شهر گدای تو می شود... دکتر علی شریعتی

بسیار زیبا ..
ممنونم.

مریم شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 22:07 http://negare82.blogfa.com

سلام خانمی میخواستم یه جزء بخونم ولی نمیدونم چه طوری و کذوم جزء مال من میشه اگه میشه بهم بگو ممنون میشم

گ.ن شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 21:01

سلام صمیم جان
اگه امکان داره یک جز دیگه برای خودم یک جز هم برای مامانم در نظر بگیرید.
مرسی.

مریم شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 19:17

من از وبلاگ رژیمیتون اومدم اینجا.شما به وزن دلخواهتون رسیدین؟با کلی تاخیر نی نی تون هم مبارک

در اون زمان و با اون رژیم بله رسیدم.
مرسی.

مطهره شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 19:04

سلام صمیم جونم میشه واسه منم ۱جز درنظر بگیری بوس بوس

نرگس ف شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 11:27

منم یک جز می خوام میام همین جا چک می کنم جز چندم را باید بخونم

سها شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 02:21

سلام صمیم جون . من همیشه می خونمت. خیلی بامزه هستی و به نظرم آدم مهربون و خوبی هم میای. اینها رو گفتم که از اول گفته باشم نظرم چیه. یه مدته که می بینم یه پی نوشت برای همه ی پست هات داری که خطاب به خودته. نمی دونم قضیه اش چیه. یعنی راستش نفهمیدم از کی شروع شد. هدف این قسمت چیه؟ از وقتی واسه یونا رفتی پیش مشاور تربیتی اینها رو می ذاری یا نه ؟ فلسفه پشتشه یا فقط برای خودت صحبت می کنی و روحیه می دی؟ راستش به نظرم این پی نوشت خیلی عجیب و جالبه. دوشت دارم بدونم هدفش چیه ؟

برای خودمه... تا یادم باشه اینقدر با خودم خشن رفتار نکنم..اینقدر خودم رو برای اشتباهاتم شماتت نکنم..کمی مهربون تر ..کمی با محبت تر با خودم باشم ..تا خودم باورش بشه لایق همه چیزهای خوب و زیبای دنیا هست ... من که اینهمه عشق دارم به دیگران چرا اول از همه این عشق رو به خودم ندم تا منبع من پربارتر و ادامه دار تر نباشه ؟

بحثش طولانیه ..اساسش دوست داشتن خود هست و بس.

مینسک جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 21:50 http://morgheminx.blogfa.com

صمیم جون اگه هنوز ادامه داره واسه منم یه جز بذار

رویا جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 20:29 http://royabakhtiari.persianblog.ir/

صمیم جان ممنون از راهنمایی هات ایشالا از همه کا های خیری که انجام میدی عوض خیر ببینی خدانگهدار

بهار شیراز جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 18:28

صمیم عزیزم
دو جز برای مرضیه و بابک
مرسی

سحر پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 22:26

سلام صمیم جون ازت خواهش میکنم مامان بزرگم رو دعاکنید اگر چیزیش بشه خالم ومامانم وهمه ی ما میمیریم التماس دعا

خادم قرآن پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 19:11 http://learningquran.blogfa.com/

با عرض سلام
از شما دعوت می کنم از وبلاگ " دارالقرآن حکیم " ( آشنایی با حفظ و درک مفاهیم قرآن کریم ) بازدید بفرمایید.
ضمنا با توجه به اینکه وبلاگ شما پر بیننده است از شما تقاضا دارم این وبلاگ رو لینک کنید تا افراد بیشتری
بتوانند با آن آشنا شده و از مفاهیم قرآن بهره ببرند.
با سپاس فراوان
در پناه خدا موفق باشید.

ستاره مهتابی پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 16:02 http://www.delnevshtee.blogfa.com

سلام !!!!!
اخ من هلاک شدم تا کل ارشیوتونو خوندم !!!! چقدر زیاد بود .... راستشو بگم وبتونو خییییییییلی خیییییییلی دوست دارم ....
می گماااا .... واسه ختم قران می شه من رو هم درنظر بگیرید ؟ دعا می کنم حال نیوشا بهتر بشه .....چون به معجزه اعتقاد دارم ....
اگه دوست داشتید به وب من سر بزنید ... خوشحال می شم ....
شرمنده من اینقد تیکه تیکه ! حرف میزنم اخه یه کوچولو هول شدم !!!!!!! اجازه هست لینکتون کنم ؟

عزیزم اجازه لازم نیست
محبت داری .

برات جزء تهیین کردم.

ریحان پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 12:39 http://bame87.persianblog.ir

صمیم من دلم گرفت آخه جا موندم.

هما پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 11:33

خواهش میکنیم عزیزم ... مرسی

فاطمه چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 23:01 http://fate

سلام بر صمیم عزیز خودمان:)یه مدت نیاومده بودم به شدت دلم تنگ شده بود.در کمال شرمندگی هم باس عرض کنم اون معرفی رو هم که خواسته بودی ندادم:(پستو خوندم ها ولی تنبلی و کمبود وقت و پشت گوش انداختن باعث شد هی به خودم امروز و فردا کنم.حالا نه اینکه شخصیت مهمیم از اون نظر همش ذهنم درگیره که بالاخره از خودم یه معرفی بدم.اول اینکه یه لطفی میکنی واسه من هم 1 جزء مشخص کنی.دومندش هم اینکه در کمال شرمندگی و رونشدن میخواستم ازت واسه یه مشاوره وقت بگیرم.هرجور خودت صلاح دونستی ایمیلی,چتی .جدا روم نمیشد بگم ولی گفتم پرروبازی دراوردن بعضی اوقات در ازایی چیزی که بدست میاری میارزه.خلاصه اینکه یه خورده قضیه فوری هم هس.قربون محبتت پیشاپیش.

مریم چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 14:40

این پست واقعا به دلم نشست.برای همین از حالت خاموش دراومدم.برای منم درنظر بگیرید بی زحمت.

سارا چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 13:16 http://sara_alinejad25@yahoo.com

سلام مجدد صمیم جان
ماجرا رو برای خواهرم تعریف کردم
خواست که سه جز هم ایشون بخونه
دوست داشت جز ۱و۱۵و۳۰ باشه
اما اگه نمیشه
سه جز ۲۸و۲۹و۳۰ رو براش در نظر بگیرید
التماس دعا دارم

سارا چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 13:11 http://sara_alinejad25@yahoo.com

سلام مجدد صمیم جان
ماجرا رو برای خواهرم تعریف کردم
خواست که سه جز هم ایشون بخونه
دوست داشت جز ۱و۱۵و۳۰ باشه
اما اگه نمیشه
سه جز ۲۸و۲۹و۳۰ رو براش در نظر بگیرید
التماس دعا دارم

ملودی چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 13:08

سلام صمیم جون گلم اول از همه ممون که بازم ختم قرآن گذاشتی و باعث و بانی خیر شدی ایشالا که این حاجت روا بشه و بیای خبر سلامتیشو بدی . بعد هم ممنون که سنتتت و سال منو درست نوشتی و دل مادری رو شاد کردی که هنوز کم و سن و ساله !!!!! من و مسعود خوندیم صمیم جون اگه برای دور اخر کسی نبود و ختم تمومنشده موند ؛برای ما بذار دوباره . آره صمیم دقیقا همینطوره اینکه آدم نذاره دیگران لطف رو به جای وظیفه بگیرن تو سیستم اداری . وای صمیم منم خیلی میترسم از این مدل قضاوت شدن و بارها شده که کاری رو که گفتم بده و مثلا فلا و بیساره ؛ خودم هم انجام دادم تازه شهامت اعتراف هم نداشتم !!!! صمیم تو خیلی خوب داری نگاه میکنی و بررسی میکنی و مرسی که این تجربیاتو با ما هم تقسیم میکنی تا درست تر نگاه کنیم و یاد بگیریم . منم خیلییییی دوستتت دارم قربونت برم بوسای شدیدا ابدار و چلوندنی برای خودت و یونا

Najma چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 11:27

عااااااااشق این کشف الاسرار هاییم! :-*
اکثرا هم آخر سال رخ میدن!!! نمیدونم چرا :-))

نگاه مبهم چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 11:24

سلام عزیزم.

سال نو رو پیاپیش تبریک می گم. امیدوارم هر چی از خدا می خوای و به خیر و صلاحت هست بهت داده بشه.

بوس

مامان اهورا چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 09:50

...صمیم جان من در پست "هدیه آخر سال" برای گرفتن جزء،کامنت گذاشتم.
بزم عشقت همیشه پر سرور

هما چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 09:24

نه عزیزم اون یه همای دیگست! به اسم هما میم برام جز بدین مرسی

عسلی چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 09:09 http://honeymoon89.blogfa.com

سلام صمیم صمیمی عزیز.لطف بفرمایید یک جزء هم برای من در نظر بگیرید.(با التماس دعا برای سلامتی پدر و مادرم)سپاسگذارم

آرزو چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 08:33

صمیم عزیز
سلام
من الان چند پست اخیرت رو دیدم. می شه برای منم به نیت پنج تن پنج جزء بدی. خودمم یه مشکل بزرگی دارم. محتاجم به دعا

نازگل چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 08:28

منم تو قرآن شریک دوست دارم باهاتون باشم،منم شریک

sara چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 04:51 http://ATTITMANI.blogfa.com

mishe lotfan be manam joz bedin bos

سرور سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 23:09 http://kamysury.blogfa.com

سلام صمیم جونی
برای منم یه جزء بذار
هر روز میام چک میکنم
بذاریا حتما
سرور ایران

شمسی خانوم سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 22:38

نوشتن رو کاغذ خیلی جواب میده عالیه اما اگه پشتکارت مثه من باشه که.... هیچی

ها خب منم دوست میدارم خواااااااهر

آفرین سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 21:33 http://afarin55.persianblog.ir/

5[جزء رو خوندم.لطفا برای برطرف شدن گرفتاری منم دعاکنید.

مرسیییییییییی

مامان صبا سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 14:02

سلام صمیم جان من هم الان دقیقاً یک سال است یک مشکل بزرگ در زندگیم پیش آمده و 100میلیون پول ما رو کلاه برداری کردند درسته خیلی سخته خیلی پوله ولی هیچی جای سلامتی رو نمی گیره امیدوارم غزاله خانم با دست پر برگرده اگه میشه یک جزء هم برای من درنظر بگیر و برای حل شدن مشکل من هم دعا کن ممنون از لطفت

انشالله به بهترین صورت ختم به عافیت بشه مساله...

مش مشک سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 12:45

سلام
سلاممممممممممم
عزیزم ممنون بابت جزء
دوست دارم ابجی گلمممم
خیلی خوبی
می بوسممممممممممممممت ولی فق یه دونه

محدثه سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 09:56 http://entezareshirin86.blogfa.com

واقعا فکر خوبیه که آدم تمام عادات بد و خوبش رو روی کاغذ بیاره و بهشون فکر کنه و البته بتونه عادات بد رو به خوب تبدیل کنه.
مخصوصا این لامصب غیبت اینقده شیرینه که واقعا یه اراده فولادین میخواد که بتونی بزاریش کنار.
راستی صمیم جان! همین خوبیهاته که ما اینقدرررررررررررر روست داریم دیگه

مریم مامان ماهان سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 07:50 http://mahanema.blogsky.com

موفق باشی

مامان نیکان سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 06:23

صمیم جان می خواستم بگم نمی دونی وقتی یه کامنت برای من میذاری چقدر زیاد خوشحال میشم. این بار اولت نبود. ممنون از اینکه وقت میذاری و ممنون از اینکه دل منو اینهمه شاد می کنی حتی با یه کامنت کوچولو.
من هم یه جا خونده بودم که نکاتی را که در اطرافیانمون نمی پسندیم ایراد میگیریم در واقع درون خود ما هستن!
ولی من هم خیلی خیلی زیاد به این باور رسیدم که به هیچ عنوان و هیچ کجا نباید دیگران را قضاوت کنیم و این یه نکته ی خیلی خیلی مهم هست که اگه خیلی ها بهش برسن خیلی از مشکلات و سوءتفاهم ها حل میشه.

مهرداد سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 01:42 http://liveforlove.blogfa.com

شما آدم خیلی خوبی هستین و خیلی با شخصیت :)
اینکه آدم بعضی اوقات قضاوتهای اشتباه میکنه شاید گریزناپذیر باشه ولی خب با این روندی که شما دارین طی میکنید مطمئنم که هر روز از قبلتون بهتر هم خواهید شد

لطف دارید . ممنونم

دختر خونه سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 00:59

سلام صمیم جونم خوبی؟
عزیزم واسه منم یه جز در نظر بگیر و بهم بگو حتما
قربانت
اللهم اشفع مرضانا

تسنیم دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 19:33 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

سلام صمیم عزیزم.امروز ظهر سهم قرآنم رو خوندم و نمیدونی چه حس خوبی داشت.خواهشا از حال و روز اون دختر هروقت خبری داشتی بهمون بگو.
صمیم جان قدر روح بزرگی که داری رو بدون.آدمهای کمی پیدا میشن که اینطور موشکافانه به تجزیه تحلیل خودشون بنشینن.و تو صادقانه میای اینجا و از عیبهات حتی مینویسی.مرسی که یادم انداختی این آخر سالی بشینم یکم خودم رو تحلیل کنم.

ممنونم از محبتت عزیزم.

من همیشه این تحلیل های اخر شب و اخر سال از کارهای خودم رو پشت گوش می انداختم...الان وقتش بود دیگه.

نگاه مبهم دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 18:48

صمیم عزیزم سلام

از بچگی این توی ذهنم شکل گرفته که وقتی قیامت میشه و به کارهات رسیدگی می کنن هرجا بگی من این کارو نکردم فیلمی از همون کار توی زندگیت رو پخش میکنن.

مدت ها بود که این تصور و ذهنیت رو کنار گذاشته بودم و تبدیل به همین آدم گندی که هستم شده بودم.

این پست یه تلنگر شد برام. چقد باید مواظب افکارم باشم. چقد سخته خدایا.

بوس

نه تا جایی که من میدونمت...تو خیلی به رشد خودت اهمیت میدی
سخته..درست میگی.

No One دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 18:35 http://12-04-88.mihanblog.com

صمیــم عزیزم از خدا برات یه دنیا خوبى مى‌خوام که باعث و بانى این کارا میشى .. ختم قرآناى ماه رمضونا هنوز مزه ش زیر زبونمـه عزیز دلم .. دیر رسیدم یه کم !

براى خودم و دوستم سارا اگه لطف کنى دو تا جزء در نظر بگیرى ممنونت میشم !

بیطرف-ر دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 18:31

سلام خوبین صمیم جان لطفا میخواستم درخواست جز کنم

مریم مامان فاطمه دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 17:53

سلام عزیزم...
بابت خوندن قرآن عزیزم من که به نوبه خودم کاری نکردم..باید از تو متشکر باشیم که وسط خونه تکونی و خرید شب عید و کارای دیگه که اگه به خودم بود شاید با عرض شرمندگی فرصت خوندن حتی یک صفحه از این کتاب عزیز رو هم پیدا نمیکردم ولی از طریق تو و محبتت این توفیق نصیبم میشه...و سال جدید رو با خوندن قرآن شروع میکنم...دستت درد نکنه عزیزم..خودت و نامت اینقدر واسمون اعتبار داره که توی طرح ختم قران تنهات نذاریم....
در مورد عیب یابی که در مورد خودت شروع کردی فقط میتونم بهت بگم احسنت عزیزم...خدا بهت توفیق بده...دوستت داره که این کار رو بهت القا کرده... جملاتی که در پی نوشت نوشتی همش درسته عزیزم و حرف منم هست فدات شم... در ضمن خوب خوبی که ما هم دوستت داریم...

محبت داری عزیزم

من هم نظر لطف خدا بود که این تصمیم رو گرفتم و از برکتش همه مون انشالله بهره میبریم.

پدیده دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 17:32

سلام صمیم بانو....منم چند روز نیومدم از غافله عقب نمونم یه هو!!
یه جز هم برا من می داری لطفا

آذی دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 15:55

موفق باشی خانمی

مهگل دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 15:51 http://golmah.persianblog.ir/

وای صمیم یاد یه خاطره افتادم که سرش خیلی خندیدم.یه بار یه آقای دکتر استاد یک دانشگاه بسیار معتبر تعریف میکرد که تو شهر ما به ته هر چیز میگن ک....و....ن و اصلا کلمه بدی نیست و من وقتی تازه رفته بودم تهران و یهو وسط حرفام میگفتم ک....و...ن یهو میدیدم همه یه جوری نگام میکنن.بیچاره میگفت نمیفهمیدم چرا.آخر یکی لطف کرده بهش توضیح داده.:))))

مینا باواریا دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 14:55

سلام عزیزم. لطفا برای من هم یه جزء کنار بذار. مرسی.قبول باشه.

~مریم~ دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 14:54

سلام صمیم جان. من چند روزی درگیر بودم و نتونستم وبت رو بخونم. لطف می کنی برای من هم یه جزء در نظر بگیری. کار خیلی قشنگی کردی .. ایشاا.. همه ی مریضا شفا پیدا کنن. مخصوصا نیوشا جون. برات آرزوی سلامتی و خوشبختی همیشگی دارم.

سمیه دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 14:32

یه جزء برای لیلا دوست مامان امیرحسین

ترانه دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 14:14

صمیم جان نوشته هاتو و شخصیتت رو خیلی دوست دارم،میبوسمت عزیز:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد