من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

چقدر دلگرمم الان...

  

سلام  

 دکتر  نبود اخر هفته... ... قراره حداکثر  تا دو شنبه  ۶/۱۰ / مشخص شه  ..امروز صبح جواب  ازمایش رو از  ازمایشگاه  گرفتم در  ظاهر  همه چیز  منفی  هست .  چشم به راه  دعای  همه ام...هنوز .. 

 

 و قنوت این روزهای  من:

 تنت به ناز  طبیبان نیازمند مباد ... 

 تنت به ناز  طبیبان نیازمند مباد

 کامنت ها رو  حتما تایید می کنم..کمی فرصت فقط ..

 

واقعیتی که خیلی ها شاید در  مورد ما ندونند- ولی شماها قطعا می دونید- اینه که من  و خونواده ام خیلی تنهاهستیم...کلا فامیلی هم نداریم که گرم و مهربون  و دور همی باشن..سال به سال هم جز دو سه تاشون بقیه رو نمی بینیم. یا فیس و افاده دارند که با گروه خونی من جور  نیست یا اینجا نیستند و دورن یا هستند و  نبودنشون  هم فرقی نداره .دوست و اشنا هم زیاد نداریم...فامیل شوهر هم شکر خدا یک ادم هم حتی  نداریم توی این شهر (جز خونواده مهربون خودش) . مثلا من وقتی مثل چند شب پیش که درد وحشتناکی در  دندونم رو تحمل کردم و متاسفانه هیچ کلینیک شبانه روزی  دندانپزشکی هم نبود در  دسترس و از  درد واقعا اذیت شده بودم حتی به مامانم هم فرداش نگفتم... علی  نشسته بود کنارم و بهم نگاه میکرد و کاری جز  اوردن  مسکن قوی و  اب  نمی تونست انجام بده...بگم بهشون که چی بشه؟ بگن الهیییییییییی بمیرم...!! ...حالا برادرم ممکنه تا موردی  داره زود مطرح کنه و  دلسوزی و همراهی های  اینطوری رو از بقیه   داشته باشه ولی من این جور  چیزها رو نمیدونم چه مرضی دارم که خیلی شخصی می دونم..تو خودم و خصوصی  میدونم..انگار از  شخصیتم کم میشه به کسی رو در  رو بگم من درد دارم...من این مشکل رو دارم..و اینجا تنها جایی  هست که رو در  روی  شما راحت میگم چمه و گریه می کنم این پشت ... 

 

این بار در  این مساله - که هنوز پرونده اش بازه  و قراره این هفته نتیجه ازمایشات بیاد - وقتی نوشتم با خودم فکر کردم اصلا چرا این ها رو باید این جا بنویسم تا بقیه دلگیر شن ؟ مردم به امیدی میان اینجا که یک ذره خوب تر شن..دلشون باز شه..مثل خودم که وقتی از  خنده و شوخی  می نویسم حال خودم بهتر از  همه تون میشه ..بعد منتظر  10 یا فوقش  15 نظر  بودم که بگن اخی ..خوب  میشه حالا ..چرا الکی  نگرانی بابا ..ولی وقتی  روز بعد صفحه رو باز کردم فکر کردم الان همه دوستای نداشته ام..همه فامیل های  گرم و خوب که توی  بقیه مردم میبینم همیشه..انگار  همه مال منن..دور و بر من اند ..گرمی  دست هاتون رو حس کردم روی  پشتم..روی دستام...حتی اونی که رد شده بود و ی صلوات فرستاده بود و رفته بود...دعاهاتون..محبت حرف زدن هاتون... این که من رو تجسم کرده بودید که یام و خبر  سلامتی کامل رو می نویسم برای من یک رویا نبود . واقعیتی رو نشونم داد که چند روز دیگه میام و مینویسم پوووووووووووووووف ..اینم تموم شد ..شکر خدا حله..موردی نبود ...( بغض دارم الان) انگار  دور از جونتون مرده ای بودم بی نام ونشون که یکهو کلی ادم اومدن سر خاک و دور وبرم  پر از نور وگرما و  عشق شده یکهو.. نخندید ..گریه هم نکنید ..این ادمی که این ها رو می نویسه یک روزی حس میکنه شادترین و  قوی ترین ادم روزگاره ...یک روزایی هم هست که فکر  میکنه تنهاترین و دردمندترین ادم روی  زمینه..من توکل کردم به خدا..و سپردم به تشخیص و مهارت ادم های  متخصص...براتون می نویسم چی بود و چی شد.  

 

الان حالم خیلی بهتره..شاید اگه حتی  همسرم هم اینجا رو بخونه اصلا متوجه نشه من چطور این چند روز نه غذام کم شده بود نه برخوردم..نه رفتارم ..و نه نگرانی  خاصی  رو نشون دادم..ولی  این همه تحت فشار بودم..من همیشه کوه هستم برای  دور وبری هام..ولی گاهی هم  از وسط دلم یک تونل رد میشه ..توی کوه خالی میشه ولی  ظاهرش درست و پا بر جاست.. 

 

اسم هایی  دیدم که ذوق کردم از بودنشون...خوشحال شدم از  همراهی شون..از بودن تک تک تون ممنونم..الان دیگه خیلی امیدوارم خبر های خوبتر و بهتری  براتون خواهم داشت .. 

 

کلی  تعریفی دارم. از  بازی درمانی که دیروز رفتیم و  انقدر این بچه من رو ضایع کرد جلوی دکتر که حد نداشت!!! مردم از  خنده و خجالت... حالا فکر  نکنین به قول ملودی   دور سر م همش قلب  عاشقانه داره بال بال میزنه ها!! نه ..این وسط ها یک وقت هایی هم هست که به علی میگم منو نگاه ! فقط بخوابون این بچه ات   رو وگرنه....  

فک کردید برای چی انقدر  دندون درد گرفتم او نشب؟!! از بس  کاظم غیظی شدم! 

 بچه نیست که..کروکودیله ..والله.  

سوتی : یک عمره من فکر  میکردم این ملا صدرای  خدا بیامرز  لقبش   صدر  المتاهلین هست!!!  نگو بهش  صدر المتالهین می گن..تازه داشتم وسط بحث به دوستم می گفتم این بنده خدا مگه چند تا زن داشته که صدر  همه  متاهل ها کردنش!!! فک کن( باعث خجالته واقعا!!)  اونم چشماش رو گرد کرد و گفت دوباره اون کلمه رو تکرار کن...و نیم ساعت  همین جوری از  خنده به ریشه های فرش داشت چنگ میزد پدر سوخته... 

بعد من توقع داشته باشم این ها بیان با من همدردی  کنن؟  اصلا توی  مغز شون  جا میشه که من با این سطح سواد و علم ومعرفت!!( متاهل..متاهل..) ممکنه از  چیزی غصه دار هم بشم؟  

 

پاسخ سوال صدر المتالهین   رو اینجا بخونید اگه برای شما هم سوال هست .  

 

آخیششششششششششششششش..دلم باز شد اینجا حرف زدیم با هم  

واقعا دوستتون دارم. 

 

 تنت به ناز  طبیبان نیازمند مباد ...

نظرات 154 + ارسال نظر
فاطمه جعفری سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 17:05 http://www.avin-gallery.blogfa.com/

سلام.گالری آوین به روز شد!خوشحال میشم به وبم سری بزنید1

مهدیه جمعه 16 دی 1390 ساعت 17:16 http://hameyedoostaneman.blogfa.com

دفعه ی اوله اینجا میام. چقدر نوشته هاتون به دل میشینه...
امیدوارم چرخ زندگیتون به خوبی بچرخه. تو مسیر بندگی دوست...

سهیلا چهارشنبه 14 دی 1390 ساعت 10:23

تبریک به این عشق......
اما من و حسین هم همدیگرو بی نهایت دوس داریم و هزاران بار سپاس خدا

ستاره یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 14:33

خدارو صد هزار مرتبه شکر...

محبوبه چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 09:00

سلام صمیم عزیز
صمیم جان کجایی ؟ بخدا دلم شور می زنه برات. چرا نمیای خبر سلامتی پسر کوچولوت رو بدی و خیالمونو راحت کنی.

سمانه مترجم تهران چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 02:16 http://angizehzendegi.blogfa.com/

سلام
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
وز کجا ، وز که خبر آوردی ؟

شیطون بیا - خوبه بچت ؟ چی شد؟

ندا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 23:57 http://butterfly28.blogfa.com

سلام صمیم جان من همیشه می خونمت و لذت می برم قبلا هم پیام گذاشته بودم
امیدوارم مشکلت به زودی زود برطرف بشه عزیزم

samira سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 20:21

صمیم جان
سلام. من خواننده ی خاموش وبلاگت هستم. فقط خواستم بگم که امروز که 6 دی هستش به فکر شما و یونا افتادم و منتظرم که از دکتر که برگشتی بنویسی و (به امید خدا) از نگرانی درمون بیاری :)

ریحانه سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 19:15

من بیش از 5 بار اومدم سر زدم ببینم بالاخره جواب آزمایش چی شد

زهرا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 16:00 http://tahaandmaman.blogfa.com

امروز پنجمین بار هستش که میام اینجا!!!
و البته قبل از کلیک روی اسم صمیم توی پیوند ها:
خدایا خبر سلامتی یونا ثبت شده؟؟؟
.
.
.
دعا میکنم از صمیم قلبم ...

مهسا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 14:46

لحظه ای مکث نما...

آرزویم اینست: نرود دلخوشی از عمق وجودت هرگز.


صمیم جان با تمام وجودم امیدوارم حال یونای قشنگت خوب خوب خوب باشد. من ازت خیلی چیزا یادگرفتم و خیلی دوست دارم.ایشالا هر چی زودتر با خبرهای خوش بیای.

مهسا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 13:19

بیا بگو خوب شده باشه؟؟؟؟بیا بگو از خبر بد خسته شدممممممممممممممممممم

مهشید سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 12:57

سلام صمیم جون.من از خواننده های قدیمیت هستم.یه مدت فاصله افتاد که به خاطر بچه دار شدنم بود.واقعا بهت تبریک می گم به خاطر این دل پاکت.از خدا میخوام همیشه سلامت باشین که هیچی بهتر از سلامتی نیست.یه درخواستی ازت دارم.یه هفته میشه که پسر 3 ساله دوست صمیمیم سرطان خون گرفته اونم از نوع بدش.از ته دل ازت خواهش میکنم هم خودت براش دعا کنی هم اگه برات زحمت نمیشه یکی دیگه از اون ختم قرآن هایی که برای علی کوچولو برپا کرده بودی براش بذاری.تو رو خدا همه براش دعا کنین.نمی دونم چطوری ازتون بخوام.

خدای من..
سه ساله...

به علی می گم حتما برای سلامتیش نیت کنه در قران خوندن هاش

آرزو سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 12:09

صمیم جان سلام
نگرانم. یک خبری از خودتان بدهید. انشاالله که با خبرهای خوب ما را خوشحال کنید.
یا شافی و یا شافی و یا شافی

مریم سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 11:36 http://www.maryamkhanoomi.blogfa.com

هیچیش نیست.من مطمئنم.

مامان بردیا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 10:54

صمیم جان
نگرانتم چرا آپ نمیکنی ؟؟؟
من از صمیم دل برای پسرت دعا میکنم.

آنیتا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 08:28

صمیم مهربونم فرشته ی قشنگت سالم و تندرست مطمئن باش خدا انسان مهربون و پاکی مثل تورو اینجور آزمایش نمیکنه. تو خیلی وقته پیشه خدا شاگرد اولی
منتظر خبرهای خوبتیم
دوستت داریم بوس نهرابونه زیبا

نسیم سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 00:25 http://bardiajeegar.blogfa.com

الهییییییییی....چقدر من دور بودم این چند روز از اینجا....امیدوارم جواب خوب خوب بوده باشه عزیزم...فردا بازم سر میزنم تا خبر خوبت رو بخونم.

آهو دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 22:39 http://www.lahzehayeman1.blogfa.com

دعا میکنم خانومی براش هیچ چیش نیست ایشالله

رودابه ایرانی دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 21:15

امیدوارم بیای وبگی نگرانیت تموم شد...دعامیکنم عزیزم.

رودابه ایرانی دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 21:12

امیدوارم بیای وبگی نگرانیت تموم شد ...دعا می کنم عزیزم.

رها@ دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 19:36

تا وقتی که داریمش همه چی داریم صمیم عزیز...این همه دعا...حتی اگه یکیشم با اطمینان باشه که وقتی داره دعا میکنه مطمئنه خدا جواب میده کافیه...که من مطمئنم همشون با اطمینان و ایمان دعا میکنن...پس خیالت راحت عزیز دل...همه چی آرومه... :)

میبوسمت عزیزم...

فهیمه دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 18:39

سلام صمیم جان منم این روزا حال خوبی ندارم و همش از خدا میخوام آرامش رو به من برگردونه توی دعاهام همیشه یاد شما و پسر کوچولوت هستم امیدوارم خدا زودتر دوباره روی خوش زندگی رو بهت برگردونه.

س دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 15:59

صمیم عزیز سلام. من حدود ۷-۸ ماه قبل کامنت دادم و خواستم به عنوان یک همشهری که از شهرش و امام رضا دور افتاده برای پسرم که توده ای در قلبش تشخیص داده بودن دعا کنین.امروز که دوباره به وبتون سر زدم و پستتون رو دیدم خیلی غمگین شدم. ماجرای پسر من با اون همه ازمایش و ام ار ای و سونو و ...به جاهای خیلی باریکی کشید اما خدا ازهمه ی اون تشخیص ها بزرگتر بود و پسر منو دوباره به من بخشید. منم همیشه از خدا می خواستم که منو بابچه هام ازمایش نکنه . و البته خیلی هم شرمسار از این ازمایش بیرون اومدم ولی خود خدا هم در قران گفته که کسی رو بیشتر از توانش ازمایش و تکلیف نمی کنه. من هم مثل شما برادر نازنینی رو از دست دادم و میدونم رنج و اضطراب از دست دادن یعنی چه. میدونم بهت بگن نازنین پسرت فلان بیماری رو داره یعنی چه . منم خیلی از رنج ها رو تو خودم ریختم و حرف نزدم ولی حالا میدونم که اونچه که باعث شد خدا صدای منو بشنوه له کردن غرورم بود و اینکه به هر دامنی چنگ زدم که دعا کن دعا کن و شاید خدا بالاخره دعای یکی ازادمهای خوبش رو شنید وبه من رحم کرد. من با تمام وجودم برای پسرتون دعا میکنم. شما هم از معجزه ی ۷ حمدغافل نشید. به امام رضا هم که بگید براتون درستش میکنه. موفق باشید.

الهی بمیرم برای دلت...

معصومه دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 14:56

امروز ششم دیه
شدیدا منتظر نتیجه دکتر هستم و دعاگوی یونای عزیز

مهرو دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 14:47

سلام
برای شلی دریچه ی معده یا به اصطلاح ریفلاکس معده داروی آنتی اسید لازم است معمولا رانیتیدین یا امپرازول می دهیم و تحت نطر مگیریم . به مرور خوب میشه.
فولنس یا پری حالب و لگنچه به علت عدم دفع کامل ادرار از کلیه به مثانه هست که می تواند علتش ریفلاکس ادرار از مثانه به کلیه یا انسداد جزیی باشد باشد . آزمایش ادرار ماهیانه و اسکن یا عکس رنگی از کلیه می دهیم. درجات شدیدش بد است ولی در این حدی که در این سونو دکر شده باید خفیف باشد و تا 5 سالگی برطرف می شود. اگر علتش انسداد بود در سونو گزارش شده بود که نشده ؛ پس نیست.
در ضمن احتمال این که هم شلی مری و هم فولنس کلیه به طور گذرا ( مثلا بعد از یبوست شدید )دیده بشه و در یک سونوی دیگر کاملا طبیعی باشه هست.

ممنونم..
من اینها را با بدبختی از اینترنت در اوردم
جامع و کامل بود
دقیقا همانی که بود
برای رفلاکس رانیتیدین تجویز شد که به شکر خدا خیلی خوب جواب داد

ازمایش و اسکن هم خوب بود
دکتر هم گفت گذرا بوده و دیگر نیست ..

مرضیه دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 10:54

صمیم جان! سلام، امروز دوشنبه 5 دی ماه است! زود باش! ما همه منتظریم که بگی:
پووووووووووووووووف.......اینم تموم شد........شکرخدا حله...... موردی نبود!

آرزو دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 09:21

صمیم جان
سلام
نتوانستم طاقت بیاورم. پست قبلیتان را خواندم اما نتوانستم کامنت بگذارم دقیقا مثل مواقعی که فرزند خودم بیمار می شود و من آنقدر ضعیفم که دست و پایم شروع به لرزیدن می کند. چگونه می توانستم با این روحیه ی ضعیف که به محض خواندن پستتان خودم را باختم برایتان پیام بگذارم با خودم گفتم نه صبر می کنم تا خبر خوب بشنوم اما امروز دیگر طاقت نیاوردم آمدم که بگویم شما تنها نیستید تمامی دوستانتان دعا گوی یونای عزیز هستند من نیز به عنوان بنده ای ناچیز دست به دعا برداشته ام که انشاالله جواب آزمایش مشکلی نداشته باشد نازنینم یادتان باشد که این ذکر دوای بسیاری از بیماری هاست. یا من اسمه دوا و ذکره شفا

alma دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 09:04 http://alia2.loxblog.com

با سلام توی وبلاگهای زنانه ،همش خبر از آزمایشگاه،زایدن،ارتباطات زندگیه
به وبلاگ (انجمن ضد زنان شلوغ )سر بزن دلت واشه خواهر

چوب شور دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 02:52

وای صمیم اینقدر من دلم می خواد بیام یه روز ببینم تو قالب وبلاگت رو عوض کردی که نگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو!
نایت اسکین
و روز گذر قالب های قشنگی دارند

رویا.روزهای رویایی دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 01:05

بلا دوره ان شاالله واستون دعا میکنیم. به امید خدا چیزی نیست

یاسمن یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 20:30 http://khoneye-kochike-ma.blogfa.com

سلام صمیم عزیز خوشحالم از سلامتی دلبندت
ایشالا که همیشه شادو سلامتو خوشبخت باشید.
باز هم از ته دل دعا می کنم هیچ مشکل دیگه ای دیگه براتون وجود نداشته باشه.من خیلی وقت بود نبودم ولی دوباره برگشتم. خوشحالم از اینکه تورو دلگرم و خوشحال می بینمت و ناراحتم از اینکه کاش موقعی که نیاز داشتی بودم تا بهت دلگرمی بدم

ثمر یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 20:05

خدای من... صمیم عزیزم از وقتی این پست و پست قبل رو خوندم فقط دعا کردم... کاری که خیلی وقته حتی برای خودم نکردم... تنها کاری که از الان دستم برای یونای عزیزم برمیاد...

کمالی یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 15:45

سلام قبلاآمده بودم مطلب تربیتیتوخونده بودم چندوقتی پیدات نمیکردم الان که دوباره آمدم نگران شدم
امیدوارم گل پسرت مشکلی نداشته باشه وسالم باشه
شماتهران هستی؟
مشابه آموزششهاتو توآبیه دیدم اونجاکلاس بودمن شرکت کردم خیلی مطالب خوبی بودامامن نمیتنم همه اش رااجرامنم درعین حال من 2قلودارم توهمون کلاسا هم میگفتن برای 2قلوهاشرایط متفاوت میشه بعضا
تست بازی درمانیو کجاباشرایط فیلم برداری انجام دادی
میتونی مرجعی برای 2قلوهام بهم معرفی کنی

من تهران نیستم
مشهدم
بازی در مانی باید با فیلمبرداری انجام بشه تا والدین ببینند و بفهمند مشکلشون چیه در بازی با بچه و نقاط ضعف و قوت خودشون رو متوجه بشن..

به وبلاگ سوشیانس ( لینکش هست در وبلاگم سمت چپ صفحه ) ارجاعتون میدم.

لیلا یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 14:53 http://ourstars.blogfa.com

تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد

هیچ چیز برای یه مادر سخت تر از دیدن مشکل فرزندش نیست می دونم چی کشیدی ولی خدا بزرگه و متوکلیم به او. انشاالله که هیچ مشکلی نیست و همه چیز عالی خواهد بود.

دنیای آرام یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 14:24

سلام صمیم عزیز
مطمئن باش هیچی نیست و فقط نگرانی مادرانه است. همه ما دعات میکنیم . ما هم تو دعامون میگیم : یونا جان تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد مباد

فرناز ( مامان دینا ) یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 13:28 http://hilga.blogfa.com

صمیم خیلی غصتو خوردم . ایشالا زود خوب میشه یک پست شاد میذاری براتون .

آفرین یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 12:57 http://afarin55.persianblog.ir/

ان شاالله به زودی هممون با شنیدن خبر سلامتی یوناجون شاد میشیم.توکل کن به خدا

سارا یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 12:52 http://behtarinhesedonya.persianblog.ir

سلام صمیم جان
امیدوارم مشکل خاصی نداشته باشید از صمیم قلب آرزومند سلامتی تو هستم

آتوسا یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 11:40

عزیزم من برات دعا می کنم و ... دلم روشنه ... دوستم ..

حکیم باشی یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 11:11 http://delikhoun.blogfa.com

فقط بسپار به خدا و امام رضا
ایشالله که کمکت می کنه

هنگامه یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 10:01

سلام عزیزم امیدوارم یونا جون زودتر خوب بشه اگر چه به نظر من الان هم خوبه و فقط یک کم شما را آزمایشات مذخرف نگران کرده
امیدوارم بزودی خبر سلامتیش را بیای و برامون بیاری و بشی صمیم شاد قبلی
راستی برو خداتو شکر کن که همون متاهلین را میدونستی من تا همین حد هم نمی دونستم الان دارم از تو میشنوم مادر وا اللا
فکر کن من کارمند دانشگاه هم هستم و اطلاعات عمومی ام 0(خنده)

مهتاک یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 07:16 http://www.manvamaman.blogfa.com

سلام
انشالله زودتر پسری خوب بشه و صمیم بشه همون صمیم قبلی.

حوریا یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 00:27 http://boooyesib.blogfa.com

تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد .
این روزا منم مریض دارم . براش دعا می کنم شمام واسه بیمار من دعا کن .

سلام صمیم جون
ایشالا که همه چیز منفیه و یونا خوبه خوب. خدا رو شکر که اومدی نوشتی، الان چند روزه مدام میام چک میکنم، میبینم خبری نیست. ایشالا که خوش خبر باشی عزیزم.
و نگران نباش؛ خدا خودش مواظب همه چی هست و ما رو به آرزوهای خوبمون میرسونه سلامت پسر کوچولوی تو که جای خودشو داره :)

خداروشکر.ایشالا چیزی نیس.دعامیکنیم

ریحانه شنبه 3 دی 1390 ساعت 23:13

ما دعا گو هستیم انشاالله که درست میشه مطمئن باشه

مهره شنبه 3 دی 1390 ساعت 22:43 http://pichomohre.blogfa.com

ایشالله که عزیزم چیز خاصی نباشه و خیالت مثل قبل پر از آرامش بشه...

راستی خدا داره نگات میکنه (فقط جهت یاد آوری گفتم) پس قوی باشیـــــــــــــــــــــــد.

مهرداد شنبه 3 دی 1390 ساعت 19:21 http://liveforlove.blogfa.com

سلام صمیم بانو
اومدم به وبلاگتون سر بزنم ازتون باخبر بشم
که متاسفانه فهمیدم حال یونا جان خوب نیست ...
نمیدونم پیش خدا چقدر اعتبار دارم ولی از صمیم قلبم براش دعا میکنم که حالش خوب بشه و شما هم خوشحال بشین
............
حتما خدا به قلب نازنین و مهربان یک مادر نگاه میکنه
قلب بی نهایت دوست داشتنی یک مادر ...

پیراشکی عشق شنبه 3 دی 1390 ساعت 18:27 http://metoyou10.blogfa.com

انشاا... نگرانیهات برطرف میشه گلم...

[ بدون نام ] شنبه 3 دی 1390 ساعت 18:26 http://metoyou10.blogfa.vom

انشا... نگرانیهات برطرف میشه گلم...

مریم مامان فاطمه شنبه 3 دی 1390 ساعت 18:15

سلام عزیزم. انشالله که به دکتر هم نشون بدی و چیزی نباشه. همیشه واست دعا میکنم صمیم مهربونم.
مرسی که اومدی همین چند سطر رو نوشتی به خدا فکرم هزار جا که نرفت.
دوستت دارم.
منتظر اومدن دوباره ات با خبرای خوش هستم.

مامان آرتمیس شنبه 3 دی 1390 ساعت 16:24

صمیم جان عزیزم کجایی تورو خدا بیا مارو از نگرانی در بیار حال بچه ات چطوره جواب آزمایشات چی شد خیلی نگران شدم

نگاه مبهم شنبه 3 دی 1390 ساعت 15:34

صمیم جان سلام

یک هفته شد غیبت شما! کجایی عزیز؟

دوست ندارم فکر بد بکنم و یا نگران باشم می زارم به حساب کمبود وقت که ان شاالله همینطوره.

مامان طاها شنبه 3 دی 1390 ساعت 13:59 http://taha138705.persianblog.ir/

شما به بازی وبلاگی دعوت شدید.بهم سر بزن

آهو شنبه 3 دی 1390 ساعت 13:57 http://www.lahzehayeman1.blogfa.com

صمیمی کجایی خانومی؟یونا جون حالش خوبه؟

سمیه شنبه 3 دی 1390 ساعت 08:19

صمیم جان نگرانم کجایی میدونم گرفتاری ولی اگه تونستی یه خبری از خودت و پسرت بده

ندا شنبه 3 دی 1390 ساعت 03:50

خدانکنه صمیم جون غصه داشته باشه .انشاالله با خبرهای خوب بیای.

امی جمعه 2 دی 1390 ساعت 21:38 http://weineurope.blogsky.com

صمیم جان خوبی؟ یونا حالش خوبه؟ چی شده این چند وقت؟ خدا کنه الان حال بچه خوب خوب شده باشه، یه خبری از خودت به ما بده عزیزم نگرانت شدم ...

نور جمعه 2 دی 1390 ساعت 11:54

صمیم جون خوبین؟؟

مریم مامان فاطمه جمعه 2 دی 1390 ساعت 11:41

صمیم جان سلام. دیگه واقعا دارم نگران میشم عزیزم. کجایی آخه شما؟ سابقه نداشته که کامنتای یک پست رو این همه وقت تایید نکرده باشی. بیا و یک خبری از خودت بده فدات شم. دوستت دارم.

لاله پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 23:32

پسر گلت چطوری صمیم؟ جواب آزمایشات اومد؟
من میگم یه ختم قرآن راه بنداز دوباره به نیت سلامتی کامل عزیز کوچولوت

میترا پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 23:17

منتظریم که بیای و بگی

ساره مامان گل پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 17:59

انشالا که حال فرشته‌ی زندگیتون خوب باشه

مریم مامان فاطمه پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 12:32

صمیم جان کجایی عزیزم؟ خبری از یونا نمیدی؟ منتظریم.

ریحانه چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 18:48

برات قوت قلب از خدا میخوام تو هم ما رو بی خبر نذار یلدات مبارک

رها چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 14:35 http://newvision88.blogfa.com

خدا رو شکر عزیزم که حال پسرت خوبه و ایشالله تا چند روز آتی همه نگرانی هات هم رفع میشه. و تو دوباره بشی همون صمیم شادو سرزنده

memol چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 12:42 http://hobotdarkavir.blogfa.com

صمیم عزیز وبلاگتو همیشه می خونم اما بی صدا
پست قبلی رو که دیدم دقیقا حست رو فهمیدم، آخه منم باردارم تو آخرین سونو برام نوشته بود اکتازی در سیستم پیلوکالیس کلیه
همه شیرینی که همیشه از سونو داشتم به باد رفت، حس اینکه کوچولوی من ممکنه بعدها درد بکشه، نابودم می کرد
حالا چشم امید و دست تمنا به خدا و حضرت رقیه دارم که کوچولوم مشکلش برطرف بشه
امیدوارم پسرک تو هم مشکل خاصی نداشته باشه، کاش همه دردهای اونا برای ما باشه و به قول حافظ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
منم جز خواهرم نتونستم به کسی بگم، لااقل بذار اونا زجر نکشن بیچاره ها که کاری از دستشون برنمیاد

در گوشی چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 09:33 http://shooikar50-50.blogfa.com/

سلام صمیم جون اتفاقا صبح تو فکرت بودم گفتم یونا چی شده؟ خوشحالم احساس میکنم اضطراب اون پست رو نداری و حال بهتره زود با خبرای عالی بیا

زهرا چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 08:57 http://tahaandmaman.blogfa.com

سلام صمیم جان.
حال پسر گلت چطوره؟؟؟
جواب آزمایش ها رو گرفتید؟

ندا چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 07:19

Khoda kheily mehraboone,,, be khoda nemizare dele mehraboon va sineye vasiet ghose toosh biad,,,bara doa mikonam Samim aziz

محیا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 19:51 http://mahighermez72.blogfa.com

عزیزم ... :) من دیر رسیدم ولی امیدوارم تا این هفته بیام و بخونم که اصلا" چیزی نبوده و به خیر گذشته :) جوجه رو ببوسید :* شاد و سلامت باشید :*

نازلی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 19:34 http://nazligolestan.blogsky.com

فقط دعا می کنم.
مرسی که هستی صمیم :)

آرام سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 17:12

صمیم جان گه گداری میخونمت، از پست قبلیت خیلی زیاد ناراحت شدم، امیدوارم و دعا میکنم هییییییچ مشکلی نباشه، امیدوارم خیلی زود بیای و خبر سلامتی یونای عزیزت و بدی.

شمسی خانوم سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 17:07

سلام منم چنوقته در به داغونم حالا اومدم میبینم اینجا چه سوت و کوره ،آزمایش؟ خدا سلامتی بده نبینم غصه دار باشی رفیق خوش بحالت که اینقد رفیق فابریک داری

فریادها مرده اند ، سکوت جاریست ، تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است ، میگویند خدا تنهاست ، ما که خدا نیستیم پس چرا از همه تنهاتریم

مینا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 16:38 http://m-khoftehblogfa.com

صمیم عزیزم، سلام.
ما هم چشم انتظار و دل نگران یونای عزیز با اون چشمای براق و نگاه معصومش هستیم. گرچه مطمئنم به زودیه زود میای و از این نگرانی درمون میاری. فقط دوست داشتم یه کوچولو دینم رو به صمیمی که مدتهاست ازش درس میگیرم ادا کنم، شرمنده که کار دیگه ای از دستم بر نمیاد به جز دعا برای سلامتی نی نی، مامانی و باباییش!

وفا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 15:31

صدر المتالهین خیلی عالی بود خوشم اومد

ویدا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 15:14 http://vidache.persianblog.ir

خوشحالم که حالت بهتره. همچنان منتظر خبرهای خوب بیشتر ازت هستم.
.
مواظب یونای عزیز باش.

سمیرا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 14:53

خیلی خوشحالم که این خبرو شنیدم
ایشااللله همیشه همه چه به خوبی و خوشی باشه

عسل اشیانه عشق سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 14:28

جیگرت رو برم من. منم خیلی وقتا با خوندن اینجا ریشه های فرش رو چنگ ردم...!
یونا جونم چطوره؟! کروکودیل کوچیک!!! اوا چی؟ اونم خوبه؟ بزرگ شده... دخمل من که عسلی شده واسه خودش.
ببخشید که وقت نمیکنم بهت سر بزنم. ممنون که تو منو فراموش نکرده بیدی! شب یلدا بهتون خوش بگذره.
بووس

یک اشتباه معمولی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 14:14 http://injamilan.blogfa.com/

خانوم جان ! ماها که می آیم حرفامونو تو وبلاگامون می نویسیم ، هر کدوم تنهاییم لابد . واسه همینه که می فهمیم همو . شدیم خانواده ی همدیگه . خانواده ی مجازی همدیگه . که خیلی به هم اعتماد دارن ، بدون این که اسم و نشون همدیگه رو بدونن . ما خانواده ی مجازی همدیگه هستیم ، ولی هر کدوممون ، خودمون رو حقیقی تر از اون چیزی که تو واقعیت ما رو می شناسن معرفی می کنیم .
به امید خدا ، همه ی غصه هات از دلت می پره ، دود می شه می ره هواااااااا !

محدثه سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 13:18 http://entezareshirin86.blogfa.com

سلام صمیم جانم! حال یونا خوب شد؟

سمیه سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 12:55

صمیم جان امیدوارم هرچه زودتر با خبرهای خوب بیای
من و پسرکم براتون دعا میکنیم

لاوین سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 12:26 http://narin86.persianblog.ir

شدیدا منتظر هستیم..........

ساناز سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 12:23

سلام عزیزم
اتفاقی افتاده ؟ نگران شدم.
زبونم لال گل ژسرت چیزیش شده؟
امیدوارم هر مشکلی داری به خوبی و خوشی حل بشه

رهگذر سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 10:05

سلام صمیم جان ؛ خیلی خوشحالم که اولین نفری هستم که برایت پیام میذارم . شاید سال گذشته بود که یک پیام کوتاه از من داشتی و از شما رمز میخواستم که بماند . حقیقتاً چند سالی است که نوشته هایت را دنبال میکنم من وبلاگ ندارم ولی هفته ای دو سه بار بهت سرمیزنم . و از نوشته هایت لذت میبرم . از مخصوصا از تربیت کودک که می نویسی با اجازه ات کپی میکنم تا در آینده استفاه کنم . این را صادقانه می گویم که خیلی دوستت دارم و برایت دعا میکنم که همیشه زندگیت به بلندای شب یلدا و به شیرینی دانه های انار باشد یلدایت مبارک عزیزم

عاطفه سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 10:02 http://ashiyaneati.persianblog.ir/

خداروشکر ...
الهی همیشه شاد باشی ...
راستی خیلی جذاب مینویسی ...
بیشتر بنویس ...

مریم و علی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 08:23 http://alidelam.blogfa.com

خوشحالم صمیمی...

مهتاک سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 07:49 http://manvamaman.blogfa.com

صمیم جان خوشحالم که نسبتا رو براهی.
از وقتی یونا خیلی کوچیک بود می خوندمت.
یه جورایی میام تو وبت دلم باز میشه.
اسشالله اون پرونده باز هم خیلی زود و به خوبی بسته بشه.

فاطمه،مامان اهورا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 00:47

منتظر ادامه مطالب تربیت مرد کوچک هستم.منتظر ادامه مطالب تربیت مرد کوچک هستم.منتظر....................................
فقط منتظر خندیدننیم صمیم جان.ببووووووووووووووووس یونای گل رو و البته بابایی رو هم زیاااااااااااااااااااااااااااااااد.
ایام به کام
برامون دعا کن.

فروغ و علی دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 21:38

سلام.اون روز که نوشته هاتو خوندم تو مدلاین بیمارستان بودم آخه من دانشجوی ترم آخر پرستاریم.........اما با این که این همه مریض دیدم ولی وقتی یه بچه مریض میشه پاهام شل میشه آخه منم خودم یه مادرم درد مادرهارو میفهمم.....وقتی رفتم اورزانس توی چشمام اشک نشسته بود دوستام گفتن اتفاقی افتاده چیزی نگفتم دوست صمیمیم گفت ولش کنید بابا ختما یه بچه آوردن فروغ دلش گرفته که بعد براشون گفتم همونجا بود که بچه ها برای گل پسرت دعا کردن.انشاالله هر چه زودتر خبر سلامتیشو بهمون بدی.آمین

این دعاها من رو همیشه نگه داشته روی پا...
مرسی فروغ خوبم

خواننده خاموش دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 21:18

خواننده خاموش وبلاگتم صمیم جون خوشحالم که سالمی و سر حال خدا همیشه سایه ات رو روی سر گل پسرت و همسر مهربونت حفظ کن

نسیم سامان دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 20:31

بله یونا خود خود کروکودیله.حتی اژدهاس...گودزیلاس...همونقدر قویه.روز به روزم قویتر میشه.هم از نظر جسمی هم از نظر روحی.

خیلی از ما بچه داریم و نگرانیاتو از ته دل درک میکنیم.به معجزه دعا اعتماد کن.یونای تو رو حداقل دعاهای ما حفظ میکنه.

در مورد ملا صدرا

خدا میدونه دیگه چه چیزایی رو اشتباه میدونیا...ایشالا همش رو بشه ما بخندیم!

امیدوارم از این به بعد تنها دکتری که مجبور باشی بری پیشش همون متخصص بچه تربیت کنی(همچین چیزی بود دیگه؟!)باشه.

مریم مامان فاطمه دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 19:19

سلام به صمیم عزیزم.
فدای دل پاکت بشم. این همدردی کمترین کاری بود که من و بقیه خواننده هات واست انجام دادیم. کی گفته که ما هر موقع میایم اینجا باید نیشمون باز بشه و شنگول شیم فدات شم. مگه تو چه وظیفه ای در قبال ما داری. اینکه نهایت خودخواهیه که ما فقط رفیق زمان شادیت باشیم و موقعی که دلت گرفته وغصه داری به روی خودمون نیاریم.
ما تو رو واسه خاطر خودت میخوایم. اگه من و بقیه اومدیم واسه اینه که دوستت داریم و تو صمیم عزیزم لایق این همه دوست داشتنی که بلکه حتی بیشتر وبیشتر...
من که فقط خودمو میگم با اینکه ندیدمت و فقط از طریق این دنیای مجازی باهات در ارتباطم ولی عاشق دل پاکتم، بقیه هم جای خود. خوش به حالت که این همه خوبی و همه خوبیها ومهربونیها رو به سمت خودت میکشی مهربونم..
دوستت دارم . منتظر خبرهای خوب از نتیجه ازمایشات یونای عزیزمان هستیم....
بووووسسسس.

هدهد دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 19:13

صمیم جان هفتا حمد خوندم براش..توهم بخون ایشالا که چیزی نیست

مرجان دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 18:51 http://kavir-semnan

۳۳

zohal دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 17:48

سلام صمیم جان ! مثل اینکه نظر قبلیم ثبت نشده به هرحال امیدوارم نگرانیت بابت عزیز کوچولو رفع شده باشه !بعدم اینکه تو همه تنهایی خدا با ماست اصلا غصه نخور !همیشه شاد و سربلند باشید انشا اله

نادیا دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 16:26

سلام صمیم جان
دو سه روزی به وبلاگت سر نزده بودم و الان اومدم و دیدم که نگران پسرکت هستی.
نمی دونم من رو یادت هست یا نه ولی من خوب یادمه که وقتی در مورد یه موضوعی خیلی خلیلی مستاصل شده بودم بهت ایمیل زدم و باهات درد دل کردم و در کمال تعجب چند روز بعدش ایمیل مفصل تو رو گرفتم که پر بود از دلگرمی و راه حل های عالی.
به هر حال من خودمو خیلی مدیون تو می دونم و افسوس می خورم که چرا زودتر تو این چند روز بهت سر نزدم. من پزشکم و این دو تا چیزی که نوشتی چیزهای خیلی عجیب و غریبی نیستن و می تونن کاملا پیش پا افتاده باشن. البته نمی خوام امید الکی بدم بهت. امکان بد بودنشون هم هست ولی به نظر من توی بچه ای به سن یونا میشه قسمت مثبت قضیه رو پررنگ تر دید. به هر حال امیدوارم هر چه زودتر این دوران سخت انتظار برای جواب آزمایش بگذره (منم از سر گذروندم و می دونم که آدم رو کاملا فلج می کنه) و با خبرهای خوب به اینجا برگردی. ایمیلم رو هم برات میذارم تا اگه فکر می کنی می تونم کمکی بکنم حتما بهم خبر بدی.

ممنونم نادیای خوبم
تو هیچ وقت مدیون من نیستی و نبودی .

مگه میشه تو رو فراموش کنم؟
میبوسمت

ashna دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 15:55

من چندروزی بهت سر نزده بودم.خوشحالم که به خیر گذشت.در پناه خدا

نگار دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 15:36 http://nafasemamanobaba.persianblog.ir/

عزیزم خوشحالم که نگرانیت برطرف شده. از روی یونا جونم ببوس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد