من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

درد دل

   

روی  حرفم با دوستانم..مادرهایی که بهتر از  من هستند و موفق تر  .. همه اون هایی که از سر دلسوزی  به من چیزی رو  میگن و تذکر  میدند نیست ..

 

چند کلمه حرف دارم با همه اون هایی که   تو  دلشون گفتند یا روشون نشد به من بگن چقدر  ادم سنگدل و بی عقلی  هستم که همش از روی  کتاب ها میخوام  بچه بزرگ گنم  و  اینطوری  دسته گلم رو میخوام  سرد وخشک و بیروح و خشن و  اسیب پذیر  تربیت کنم !!  (  تازه نه اون هایی که از سر مهربونی  گفتند .بلکه  اونایی که من حس منفی رو از  تک تک کلماتشون گرفتم)

  

به همه اون هایی که فکر  می کنند بچه  در  هفت سال اول  فقط  محبت و نوازش  میخواد و دیگر  هیچ  ..فکر  می کنند  هر  چقدر  ادم  در  مورد تربیت کودکش  شیرینی  خامه ای  بخوره هیچ اتفاقی  نمی افته و  هیچ فسادی در ریشه  تربیتی بچه  رخ نمیده..  

 

که منظورشون اینه که گیرم تو حالا خودت رو بکشی و بچه مثلا تربیت کنی ..دو روز  دیگه با لات و  لوت های  جامعه چکار  می کنی؟ به اون ها هم قانون یاد میدی  دور و بر  بچه ات نیان ؟ 

به اون هایی که شاید  متوجه نشدند که صمیم   همیشه از  پر رو بازی  بچه در  هر سنی  خوشش  نمی اومده و  دسپلینش  هم اینه که احترام و بزرگتری  کوچکتری   هنوز  نمرده و باید  در  حد سن بچه رعایت بشه .. . 

 

که صمیم  ادم عقده ای  نیست و نمی خواد  کمبودهای  بچگیش!! رو جبران کنه 

 

که صمیم متاسفانه یا خوشبختانه در  مورد بچه و در  مقابل اون  مثل موم نرم نمیشه و  منطقش  خیلی وقت ها به احساساتش  می چربه..که حاضره اشک بچه رو ببینه ولی  سرشکستگی و  مشکلات اینده اش رو بعدا نبینه و  انگشتش رو  نگزه ... 

  

دکتر یک حرف خوب  زدند: گفتند  اگه آدم این کار  نیستید  و سختتون هست بچتون گریه کنه و  شما تحمل ندارید یا اعصاب  ندارید و  به خودتون هم سختی  نمی دید یا همسرتون کلا و  ۱۸۰ درجه مخالف  روش  تربیتی  شماست   اصلا شروع نکنید ..برین همون زندگی و روش  عادیتون رو در پیش بگیرید ..ولی  اگه دو روز  دیگه تو دبستان و  دبیرستان و  دانشگاه به بچه های  مردم غبطه خوردید فکر  نکنید  این بچه ها خودشون با اجی  مجی  لا ترجی  بزرگ شدند ..( البته واقعا بعضی ها کار  خاصی  نمی کنند ولی  ژن خوب  و  عادات عالی  و ارامش  ذاتی رو به بچه ها میدن که همون ۵۰ درصد قضیه است در  مواقعی ..) 

 

که از  سر  دلسوزی  به صمیم    هر  چی  میخوان نگن و اخرش هم یک  عزیزم  بذارن و  تموم!!  

کامنت های  تایید نشده زیاد دارم 

چون تایید نمی کنم اینجا به همشون میگم که من  نگفتم و   ادعا نکردم بهترین راه تربیت کودک رو یاد گرفتم..بلکه گفتم این روش  در کیس های   متعدد  جواب  داده و  خود من با اعتماد بیشتر  به این روش   نگاه می کنم تا روش  تربیتی  اطرافیانم...  

 

قرار  نیست کودک من یا خیلی بچه های  دیگه  ۱۰۰ در صد  بدون مساله بزرگ بشن ..ولی  اگه  ریشه ها رو بشناسم و  حلشون کنم در  اینده و یا اصلا نذارم شکل بگیرند خب  برنده واقعی  من هستم..   

 

این ها مقدمه بود تابگم:  ( یا  خدا..تازه مقدمه بود اینا؟!!!!)

 

  بابا  این نویسنده بیچاره اولش اومده و  گفته این ها  رو یکجا روی  بچه پیاده نکنید ..چون بچه ظرفیت نداره و  سخختش  هست .. نویسنده بیچاره  گفته  هفته ای  یا دو هفته یک قانون فقط با یک ریز قانون.. 


وقتی  یونا کمتر  از  دو ماه بود و خوابش نه روز  ها و نه   شب   ها تنظیم نبود  دکترش  گفت  بذاریدش  روی  تختش تا اروم باشه و اگر  گریه کرد  نادیده بگیرید و  بعد از سکوتش  بهش  توجه کنید ( که میدونستم  گریه بچه از سر  مشکل نیست و الکی  هست و برای  توجه و مطمئن بودم که کمبود ی هم نداره و  خاله خان باجی های  دور وبر  بغلیش  کرده بودند)  اونوقت همین مامان خانوم من اومد  عین حرف های تو روزد و رفت!!!گفت یزید ..ستمکار ..بی لیاقت ...چرا بچه بدبخت رو اینطوری  می کنی..بغلش  کن..راش  ببر ... بعد میدونی  چی  دردم اورد؟ این که حتی یک شب  کمکم نکردند ای بچه بی خواب رو نگه داری  کنن  و فقط  حرف و حدیثش بود و شب  توی  رختخواب  گرم و نرمشون میخوابیدن و من  تا شش صبح خواب  نداشتم و  مریض شده بودم توی همون مدت از بی خوابی ...

سه روز ..فقط سه روز  این داستان انجام شد و پسرک کلا خوابش    تنظیم شد ..( دکتر یونا فوق  تخصص   نوزادان بود و مسلما میدونست گریه زیاد تا چه  حدی باید  توجه بشه و نمی خواست بچه ما رو به کشتن بده و  چیزی هم بهش  نمی رسید از  این توصیه ها)  از  اون موقع تصمیم  گرفتم خیلی  دلم رو ندم به دل این هایی  میشینن و میشن   لنگش  کن!  دور  از  جون شما البته 

 

پدرم همیشه هر جا که میشینه میگه تربیت این بچه نتیجه زحمت ها و صبوری های  اول مادر و بعد همراهی  و  همفکری  پدرشه ..پدرم همیشه به همه  میگه کتک زدن و  دعوا کردن و  فراری دادن بچه از  خونه و زندگی که کار  سختی  نیست ..ولی  جلوی  خود رو گرفتن و  خونسرد بودن و   دغدغه تربیت بچه رو داشتنه که کار  هر  کسی  نیست ... 

من با این حرف های  بابا  سرشار  از انرژی  میشم..   

پسرک بچه خیلی  خاصی  نیست ولی توی  ۹۰ تا بچه مهد  و  بین ۲۰ بچه همسن و سال خودش  اداب  اجتماعیش  و مهربونیش  خیلی مشهوده..بچه گرم و عاقلی  هست ...هوش  هیجانی  خیلی  خوبی  داره به نسبت سنش ... تاکید دارم با بزرگتر  جمع  صحبت کنه و هر وقت  میگه تو  ..تو...  من نمیزنم  توی  دهنش ..میگم باشه عزیزم..شما  ..شما بگیرید  ..بفرمایید ... 

 خب  خدا رو شکر و  خوشحال میشم بشنوم همه بچه های  دیگه هم اینطوری اند 

 

 من   آ دمی  نیستم با بچه ام پز بدم به ملت... تازه اینم بگم که خودم تصممی  دارم برای بعضی  چیزهای  خودم از  همین  دکتر  مشاوره بگیرم..حالا وقتی  اومدم و  در  مورد  ترس ها و اضطراب های  بچه ها و روش های  درمانش  نوشتم بعد بینید  حق  دارم خودم دنبال همین ها برای  خودم باشم یا نه...؟  نمیخواستم بهتون بگم ولی توی  دلم می گفتم ای  خدا ..دمت گرم..بذار من برم این دوره ها رو ..وای  چقدر  خوب  میشه برای  دوستام هم بنویسم ..مطمئنم خیلی به دردشون  میخوره ..  

 

اگه میگم آخ انگشتم..نه اینکه بخوام منت بذارم..نه ..میخوام خنده  اتون بگیره ..دلتون شاد شه... من رو تصور  کنید با انگشت باد کرده روی  کیبورد افتادم..!!! خوشحال بشید.

 

همین.

 

 

تاکید می کنم این چیزهای رو که این چند روزه نوشتم قراره در  طی  ما ها و هفته ها به بچه اموزش  داده بشه و  اگر  کسی سخته براش  هضم این ها  خب  هفته ای  یک پاراگراف  بخونه ... 

 

و در  آخر  یک کتاب  معرفی  می کنم   که به من خیلی  کمک کرد تصورم از  بچه و  رفتارهاش  به واقعیت نزدیک تر  باشه   

کتاب :  چگونه با کودکم رفتار  کنم  

  نوشته دکتر  گاربر   

و زیر نظر  دکتر  محمد ولی  سهامی که کم آدم معروفی  نیست در  این زمینه    

بیش از  ۱۲۰۰  راهکار  عملی و کاربردی و موثر برای  حل مشکلات  کودکان از تولد تا ۱۲ سالگی

نظرات 59 + ارسال نظر
yasamin شنبه 17 دی 1390 ساعت 01:32 http://lovelynotes.blogfa.com

salam samim jan
be inke injur madare ba fekro tadbiri hasti behet eftekhar mikonam
man hamishe migam ta agahiye kamel az bachedari peida nakonam bardar nemisham ta betunam juri tarbiyatesh konam ke tu hame zaminehaye tarbiyatesh movafagh besham
vaghan azat khosham umad
omidvaram hameye zahmatat be natije beresano sar afraz beshi azize delam'

نگار چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 13:12 http://nafasemamanobaba.persianblog.ir/

مرسی عزیزم.
از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم

پریزاد چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 11:03 http://zehneziba16.blogfa.com

صمیم جان من با دیگران کاری ندارم.ولی خودم ممنونم که اینارو مینویسی.

شکوفه یکشنبه 13 آذر 1390 ساعت 12:17

صمیم جون سلام. یک خسته نباشید می گم بابت زحمتی که برای به اشتراک گذاشتن تجربیاتت با خوانندگان وبلاگت کشیدی. متأسفم که بعضی ها قادر به سکوت نیستند و حتماً باید مخالفت خود را اعلام کنند! خب کسی ما را مجبور به خوندن این مطالب نکرده و هرکسی بنا به سلیقه خودش می تونه به این مطالب ایمان بیاره یا منکرشون بشه. یاد بگیریم به نظرات همدیگه احترام بذاریم. کتابی رو که گفتی مدتی پیش خریدم ولی به دلیل کمبود وقت فقط موردی به سراغش می رم ولی واقعاً مفیده. گفته بودم که دخترم 20 روزی از یونا بزرگته و من هم در مورد با ادب و مرتب بودن اون و برادرش خیلی سختگیرم ولی نتیجش اینه که پرستارشون می گه از همین کوچیکی خیلی مؤدبانه حرف می زنند و کاش می تونستم به عقب برگردم و بچه هام رو دوباره تربیت کنم. دلسرد نشو و ادامه بده. یونای عزیز رو هم ببوس از جای من. :-)

آذر- کوچه دوستی شنبه 12 آذر 1390 ساعت 12:37

صمصم جان ممنون تماس گرفتم با شماره اش گفت تهران دفتر نداره. ولی آدرس سایتش رو گرفتم. آخه من تهران یه پیمان هاشمیان می شناسم که مشاوره در زمینه مالی میده. جوونه و تو آمریکا درس خونده گفتم نکنه اون باشه. ممنون بازم بنویس

اتفاقا من هم اون سایت رو قبل از اینکه برم پیشش پیدا کردم..
جلسات مشاوره مالی و موفقیت و ثروت
همونی که گفته نفری ۴ و نیم میلیون
گروهی ۵ نفره هم داره نفری ۹۰۰ هزار تومن
تو همون سایت رو دیدی؟

آرینا شنبه 12 آذر 1390 ساعت 10:33 http://www.sofrekochakeman.blogfa.com

سلام عزیزم
ممنونم از اینکه دانسته هات را با ما به اشتراک گذاشتی
عزیزم من هم چند تا کتاب جالب در مورد تربیت بچه ها خواندم البته شاید شما هم خوانده باشی که مفید بودند .
مادر کافی
تربیت بدون فریاد
راز کودکان شاد

نه نشنیده بودم.
مرسی از معرفی

رزا جمعه 11 آذر 1390 ساعت 03:30

با تمام وجود سپاسگذار این همه زحمتت هستم بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی کمک بزرگی کردی ممنونتم صمیم عزیز و مهربان

فروغ و علی پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 19:48

سلام عزیزم. به حرفهای الکی گوش نده من که هم خودم میخوام از این روشات واسه دخترم که شش ماهشه استفاده کنم هم آدرس سایتتو به خواهررشوهرم دادم که پسرش ده ماهشه.عزیزم بازم برامون بنویس.یونا جون هم از طرف ما ببوس

زهرا پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 18:35 http://11sobh.blogfa.com

ممنون از جواب کاملت

لبخند پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 16:20

صمیم جون واقعا ازت به خاطر زحمتهایی که میکشی ممنونم
من خیلی خوشحالم که به موقع وبلاگت رو بیدا کردم تا از راهنمایی هات استفاده کنم اخه بسر من ۵ ماهشه..
سعی کن با حرفای بیهوده بعضیا سست نشی که میدونم نمیشی
کسی که وبلاگت رو به من معرفی کرد در مورد تو اینطور میگفت که تو یه خانم بسیار مهربونی که میخوای همه اطلاعاتت رو در اختیار دیگران بذاری و طرز فکر جالب و مورد بسندی داری من از وقتی که بسرم رو باردار بودم یه سری کار ها رو حتما رعایت میکردم تا از دوران جنینی روی اون کاررده باشم !
راستی وبلاگت خیلی طرف دار داره والبته فکر کنم اگه یکم درشت تر تایب کنی و فاصله خطوط بیشتر باشه تا راحت تر بشه خوندش طرف دارا خیلیییی بیشتر میشه!
منم مثل خانم زهرا خیلی دوست دارم و امید وارم از گفتن این نکات از من دلگیر نشی

بهار پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 15:45

سلام خانم مرسی از مطالب خوبتون
من واقعا سوال برام پیش اومده
یه مشاور بزرگسال به خودم می گفت که آدمابهتره بایدهای زندگی شون رو کم کنند, می گفت نگید من باید این کار رو بکنم من بهتره این کار رو انجام بدم. مثلا نگید من باید سوناتا بخرم بگید من باید یک ماشین خوب بخرم.
به نظرت با این کار ما باید های تو ذهن بچه رو زیاد نمی کنیم؟
یه نکته دیگه اینه که ما نباید بچه رو بخاطر برخی کارهاش دعوا کنیم. مثلا آقای دکتر سلطانی (برگرفته از apireyar.persianblog.ir) معتقده که اگر یه بچه 2-3 ساله لیوان آب را از دستش انداخت می خواد بفهمه که نتیجه ریختن آب چیه و چه اتفاقی برا آب و محیط اطرافش می افته و هدف بچه صرفا دریافت واقعیت هاست؟
میشه نظرتو در مورد این موارد بهم بگی.
خیلی ممنون ازت.

بله من با اقای دکتر خیلی موافقم یعنی ایشون کاملا درست میگن ولی بعداز چند بار تجربه بچه در لیوان پلاستیکی و بعد شکستنی حالا وقت این هست که بچه بدونه باید مراقب وسایل خونه هم باشه .. تا چند سالگی میخواد قضیه اب و حجم رو امتحان کنه .؟ میتونیم براش وان رو اب کنیم و بهش ظرف های مختلف بدیم تا تو حمام تجربه کنه.. ما باید شرایط رو برای تجربهه ای بچه اماده کنیم نه اینه رنگ نقاشی رو روی فرش هم ریخت بگیم نههه..اشکال نداره بچه باید تجربه کسب کنه...
من انقدر در مورد کثیف شدن وسایل حستس نیستم ولی ادابی داره هر کاری ..

بچه در سنی نیست به نظر من تا یازده سالگی که بخواد به نیروی مثبت اندیشه به این شکل نگاه کنه.. نفی اش نمی کنم و مخالف اموزشش نیستم ولی به این شکل که شما گفتید منظورم هست ..مابه ذهن میگیم من یک ماشین خوب میخوام( نمیگیم سوناتا) چون ممکنه کائنات بهتر از اون رو برامون در نظر داشته باشن ..چون ذهن رو نباید در مورد ثروت محدود کرد .. نباید بگیم خدایا به من صد میلیون پول بده..باید بگیم خدایا از رحمت بی کرانت و از جاهایی که گمان هم ندارم برای من ثروت همراه با خوشبختی و برکت بفرست..اون وقت چند صد میلیون میادخودش ...

من وقتی میخوام رژیم بگرم نمیگم من باید ۱۰ کیلو کم کنم.. میگم خدای مرسی که کمکم میکنی ده کیلو کم بشه و مرسی که بدنم رو هماهنگ میکنی با این خواسته ام...
من هم موافق کم کردن بایدها هستم در مرود بچه ها هم مثلا نباید بریم مستقیم بگیم خب دیگه نباید تلویزیون نگاه کنی ..چشمات درد گرفت بچه جان!!!
بهش می گیم عزیزم فکر کنم چشمات دارن خسته میشن از بس نگاه کردن..بیا با هم بازی کنیم تا یک کم استراحت کنن..
بریم با هم نقاشی بکشیم مثلا؟!!

من خوشحالم اینقدر با دقت هستید تا متوجه بشم چطور بنویسم تا درست منظورم رو برسونم.
مرسی عزیزم.

ساناز پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 12:09

"سلام این لینک پرسشنامه آنلاینی در مورد امنیت فرهنگی است. ممنون می شم اگه آن را تکمیل و ارسال کنید. http://fws.ut.ac.ir/rtl/winquestion.aspx?path=http://bakhshaei.com/mo3/default2.html "

آیلار پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 11:04

سلام صمیم جون
مرسی بابت این دانشته ها که ما رو هم شریک کردی با اجازه ذخیره اش کردم که بعدا ازش استفاده کنم
یونا رو ببوس

ندا پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 07:06 http://koodakanebartar.blogfa.com

بسیار هم مسیری که می ری عالیه خانمی ... من مدرس و مشاور کودکان هستم و همیشه به مامانها می گویم همه کودکی مهمه ولی golden time ابندا سال اول تولد و بعد تا سه سالگی هست. موفق باشی و از این حرفهای مدم ناراحت نشو... کتابی بزرگ کردن بچه حرف اونهایی است که حوصله ورق زدن یک کتاب رو هم ندارند . بچه ها امانت هستند باید به تغذیه جسم و روحشون خیلی توجه بشه.

مرسی
خوشحال میشم از تجربیات و نظراتت اینجا به ما هم بگی ندا جان

ندا پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 02:57

مرسیییییی دستت درد نکنه . ممنون که وقت میذاری .

لاله... پنج‌شنبه 10 آذر 1390 ساعت 01:42

به نظر من که خیلی داری کار قشنگی میکنی که آموخته هاتو در اختیار ما میذاری. نمیدونم اونایی که انتقاد میکنن فقط تا حالا تو عمرشون یه بار نشستن این همه تایپ کنن تا دستشون بیاد چقدر وقت و انرژی میبره؟؟
من که ممنونتم و همه رو با لذت میخونم و امیدوارم که در آینده بتونم بهشون عمل کنم

مریم چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 23:38 http://www.yekzan4.blogfa.com

سلام عزیزم
انقده خوب و جالب نوشتی که منو پابند وبت کردی ا
با اجازتون می خونمتون فکر کنم یه دو سه ساعتی طول بکشه

نازنین چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 23:18

ببخشیدها مادرتون زحمت چند تا بچه رو کشیده بزرگ کرده حالا شما می خواید اون شب تا صبح بیاد بچه شما رو نگه داره شما که جوونی گاهی اوقات خسته میشید حالا از ایشون چه انتظاریه الان شما باید کمک مادرتون باشید .خیلی ببخشید که رک گفتم ولی احساس کردم بگم بهتره .

عزیزم مساله من با مادرم خیلی وقته حل شده
نیازی به باز کردنش نیست ایجا دیگه...

این ها رو برای مثال به اون ادم هایی گفتم که نه زحمتی کشیدند نه رابطه ای قوی با من دارند نه حقی به گردنم دارند ..و فقط زهر کلامشون هست و بس

یک چیزهایی پشت نوشته من در مورد کمک های مادرم بود که شاید توی ارشیوم هم نتونید پیداش کنید .قضات وقتی درسته که اگاهی کافی باشه
مرسی از وقتتون

پروانه پشت هیچستان اسبق چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 21:58

خانوم خانوماااااااااااااا... بازم از حرفهای این مردم نازنین ناراحت شدی؟‌هنوز ضد ضربه نشدی ها ... سعی کن وقتی به خودتُ‌کارتُ شخصیتت مطمینی اجازه ندی که حرفهای زاید روحت رو آزار بده ... تو بارها مورد الطاف دیگران قرار گرفتی ... دیگه باید بدونی که ما کلی متخصص و فوق متخصص در کلیه زمینه ها داریم که نخونده نظر می دن و به اندازه ی اپسیلون صفری فکر هم نمی کنند ... صمیم خانوم .. لطفا خوب باش و به خودت شک نکن .. هیچ وقت هیچچچچچچچچچچچچچچ وقت

حتما..
سعی می کنم ضد ضربه بشم..
قوی تر
محکم تر
با ایمان تر به کارم
و جا برای انتقادهای سازنده هم همیشه باشه
مرسی عزیز دلم از قوت قلبت

تسنیم چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 19:03 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

سلام صمیم مهربونم. همیشه تا نوشته هات رو میخونم تموم میشه اونقدر تو دلم احسنت احسنت میگم به روح قوی و سرشت پاکت که نگوووووو.
واقعا تعجب میکنم چطور میتونن بیان چنین حرفهای احمقانه ای بزنن.چرا خدا اینهارو شفا نمیدهههههههههههه؟!!!!
منی که هنوز مادر نشدم چنان خط به خط اینهارو با دقت میخونم که انگار همین الان قراره روی بچم پیادشون کنم.همش میگم خدایا خودت سلامتی به این صمیم عزیز بده بیاد همه چیزهایی به این خوبی رو زحمت بکشه بنویسه یاد بگیریم.چون من واقعا دغدغه فکری دارم برای تربیت کودکی که شاید روزی نه چندان دور داشته باشم.دستگاه پرینتر ندارم که اینها رو پرینت کنم و امیدوارم اینها همیشه تو وبلاگت محفوظ بمونه تا همیشه قابل استفاده باشن.
بابت معرفی کتاب هم یه دنیا ممنون.
تنها تشکری که میتونم ازت صمیمانه کنم دعا برای سلامتی خودت و یونای گلت و همسر عزیزت هست.بوسسسسسسس.

اقدس خانوم چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 18:39

الان فهمیدم برای این پست تو نظرات پست پایینی در فشانی کردم :)
قربون مادر حواس جمع !!!

عزیزم همون جا جواب دادم من هم

آتوسا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 16:22

واقعا که .. ! حالا هم که یکی پیدا شده که داره نکات مثبتی که خودش با صرف وقت و زمان و کم کردن وقت ددر و تفریح و گردش و... یاد می گیره , مفت و مجانی و بی منت , میذاره وسط , اون وقت یه عده جای تشکر شونه ! هنوزم کسایی هستن که فکر می کنن بچه رو با بی قانونی بزرگ کردن هنره ! اصلا فکر می کنن قانون وقانونمندی تربیت مساوی هس با سنگدلی و بی محبتی ... اینا همونایی هستن که فکر می کنن : تربیت از روی قوانین روانشناسی و علمی یعنی خشکی و سردی . فکر می کنن محبت یعنی در بست تایید کردن هر کار بچه . خوب همینه که تو جامعه ما این همه آدم هستن که اگه ازشون انتقاد کنی بلافاصله احساس می کنن شخصیتشونو زیر سوال بردی ! خوب طبیعیه چون با تایید های کورکورانه بزرگ شدن . طبیعیه که تو جامعه ما خیلی ها قانون رو مساویه زور می دونن , چون از اول حالیشون کردن که هر کاری دلت خواس حق داری انجام بدی , خوابیدن و بازی و درس و .... که نباید زمان و قانون داشته باشه ! اینا همونایی هستن که تنبیه رو مساوی تحقیر می دونن چون از بچگی با مفهوم دقیق و واقعی اون اشنا نیستن و یا حتی فکر می کنن , تنبیه بعنی کتک یا متلک یا بی محلی ... . صمیم جون من می گم تو راه درست خودتو ادامه بده . بوووووس .

اتوسای عزیز
من هم امیدارم بچه های ما و بچه های گل این دوستان به روشی بزرگ شن که دو روز دیگه مجموع بچه ها و نسل اینده مون باعث افتخارمون بشن و دو دستی تو سرمون نزنیم...

مرسی از محبتت
خوب مقایسه کرده بودی ..
به این مسایل و تاثیر کودکی هامون روی برگسالی ها مون

Fahimeh چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 13:53

صمیم جان لطفا بنویس... حتما ادامه بده...
می دونی کاربردی خوندن خیلی بهتره... اینا رو می شه تو کتابا هم خوند... ولی اون کتابا از زبون یه مادر نیست...
ذهن منم مث تو خخیلی منطقیه... و همیشه هم خیلیا با من مشکل دارن! ولی خب من کاری رو می کنم که فکر می کنم درسته.
راستی اگه مساله ای نیست می تونم ماه تولد خودت و همسرت و بپرسم؟!
ممنون عزیزم

من فروردین
همسرم خرداد

لطف داری . حتما

آهوو چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 13:46

صمیم جون واقعا ازت به خاطر زحمتهایی که میکشی ممنونم
من خیلی خوشحالم که به موقع وبلاگت رو بیدا کردم تا از راهنمایی هات استفاده کنم اخه بسر من ۵ ماهشه..
سعی کن با حرفای بیهوده بعضیا سست نشی که میدونم نمیشی
کسی که وبلاگت رو به من معرفی کرد در مورد تو اینطور میگفت که تو یه خانم بسیار مهربونی که میخوای همه اطلاعاتت رو در اختیار دیگران بذاری و طرز فکر جالب و مورد بسندی داری
من از وقتی که بسرم رو باردار بودم یه سری کار ها رو حتما رعایت میکردم تا از دوران جنینی روی اون کار کرده باشم
والبته من به تربیت اسلامی هم توجه دارم و سعی کردم نکات کارشناسای مذهبی هم یادداشت و رعایت کنم و از اینکه نکاتی راجع به اینکه بچه خدا رو احساس کنه گفته بودی خیلی ممنونم البته همه نکاتی که گفتی عالی بودند از جمله این نکته!
راستی وبلاگت خیلی طرف دار داره والبته فکر کنم اگه یکم درشت تر تایب کنی و فاصله خطوط بیشتر باشه تا راحت تر بشه خوندش طرف دارا خیلیییی بیشتر میشن!
منم مثل خانم زهرا خیلی دوست دارم و امید وارم از گفتن این نکات از من دلگیر نشی.

ممنونم از محبتت

من هم خودم روی مساله خدا و دین برای پسرم خیلی دارم دقت می کنم .. تربیت دینی برای من خیلی خیلی مهمه ..من نقش پیشگیری کننده دین رو واقعا لازم میدونم.. باورهای درست دینی و نه عامیانه و بدون پشتوانه رو ...

همیشه وقتی با هم نماز میبخونیم بهش میگم حالا خدا بیشتر دوستمون داره ..یعنی اینکه خدا همیشه ماها رو دوست داره از مامان صمیمش هم بیشتر ..
وقتی وضو میگیریم میگم حالا تمیزتر شدیم تا بریم مهمونی ...
شروع غذای ما حتما با بسم الله الرحمن رحیم( یا به قول یونا رحمن حلیم!!) هست ..
بعد از غذا با هم میگیم مرسی خدا جون که به ما غذاهای خوشمزه دادی ..به همه بچه های دنیا هم بده ..به همه برکت بده و اون امین میگه..
بعد از نماز میشینه زیر چادر من و اینطوری دعا می کنیم:
خدایا
سلامتی امین .. برکت و مال حلال .. امین
و اون وقت اسم خونواده هامون و فامیل رو میگیم و پسرم امین میگه.. یاد گرفته برای همه دعا کنه اون موقع ..

اینا حداقل هایی هست که میشه در خونواده به طور عملی یادش داد ..
من خیلی روی تصور بچه ام از خدا میخوام دقت کنم .انشالله خدا کمک همه مون کنه ..

آرزو چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 12:43

مهربان عزیز
ببخشید شرمنده از این همه مزاحمت چشم فقط قسمت های تربیتیش رو کپی می کنم تو ورد و براشون پرینت می گیرم .مطمئن باشید نمیگذارم حتی رد شما را پیداکند . من یه دختر ۱۵ ساله دارم به نام پرنیان .
بوسه ام بر دستهای مهربان شماو صورت نازنینتان

ارزوی خوبم
ممنونم از تو
پرنیان گلم راببوس

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 12:32

ممنون صمیم جون
واقعا قوت قلب بود.یه حرفی قبلا زده بودی خیلی دوست داشتم و اینکه اول سعی کنیم خودمون نرمال بشیم.بچه داری برای مادر افسرده واقعا سخته.اما من می خوام خودم هم با بچه ام رشد کنم.
ممون.همیشه موفق باشی.

ویدا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 12:19

مرسی صمیم جان
ایشالا موفق و موید باشی
مرسی از پدر جان که دلگرمت میکنه
و همسر جان که همراهیت میکنه

محبوبه چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 12:12

سلام صمیم عزیز
واقعا خسته نباشی . من تلاشت رو برای تربیت صحیح بچه به شدت تحسین می کنم. تو اطرافیانم هستند کسایی که فکر می کنند بچه همیشه همین سن می مونه و خواسنه هاش همیشه همین چیزاست که فقط با پول می شه حلش کرد و وقتی خراب کاری می کنه می خوان همه چیزو با پول درست کنن و اگر بی ادبی می کنه می گن وای بچه ام یه روز خونه شماست مراعاتشو بکنید کاری باهاش نداشته باشید و اصلا به خاطر تربیت درست بچه به خودشون زحمت نمی دن ، درحالی که برای تربیت غلط کلی هم زحمت می کشن و اصلا به آینده بچه شون فکر نمی کنن.
من که هنوز بچه ندارم و لی خیلی خیلی برام مهمه و آرزو دارم بتونم بچه ام رو درآینده درست تربیت کنم هرچند می دونم کار سختیه. من به شدت نوشته های شمارو در مورد تربیت کودک دنبال می کنم و احساس می کنم حرفهات با منطق جور در میاد.
دعا می کنم که در راهی که پیش گرفتی موفق باشی.

مرسی از اینهمه انرژی خوب

آذر چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 11:58

صمیم جونی یه لحظه استرس گرفتم از اینکه تربیت بچه چقدر سخته و جزئیات داره:))) صمیم جونی یه سوال: خب واسه آدمی مثل من که اگر خدا یه بچه بهم ناز بهم بده متاسفانه مجبورم بیشتر ساعت روز رو توی مهد بذارمش این قوانین رو چطور اعمال کنم و یاد بچه بمونه وقتی از صبح تا مثلا ساعت ۵ و ۶ بعد از ظهر توی مهده؟؟؟؟مربی های مهد که اینهمه وقت و انرژی واسه این کارا نمیذارن.چه بد:((((

توقعمون رو از بچه مون اون وقت باید در حد وقتی که براشون میذاریم بیاریم پایین..

آرزو چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 10:16

عزیز نازنین
دوباره آمدم که بگویم همین الان یکی از آقایون همکار در مورد فرزند پسرش نگران بود من هم خیلی خوشحال از وبلاگ شما گفتم اگر راضی هستید آدرس وبلاگتان را بدهم اگرنه فقط مطالب را برایشان کپی کنم . این مزاحمت مجدد من را ببخشید راستش می خواستم دو مرتبه تشکر کنم و خستگی سر انگشتانتان را بدر کنم .

ارزو جونم..
مرسی از لطفت .. عزیزم مطالب این وبلاگ خیلی بعضی هاشون خصوصی هست ..ممنون میشم بدون ذکر ادرس و منبع بهشون کپیش رو بدی ..البته یادت باشه بگی باز هم مشاوره های لازم رو خودشون و بچه برند و بعد تصمیم بگیرند ..
انشالله گل پسر ۱۵ ساله ات تا ۱۵۰ سالگی عمر سالم و خوب کنه با شما و قدر این مامان با دقت و مراقب رو هم بدونه

میبوسمت ارزوی عزیز

رضوان چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 10:09

صمیم عزیزم
من همیشه وبلاگ شما رو میخونم و بدون تعارف لذت میبرم
این چند پست اخیر شما راجع به تربیت کودکان بسیار بسیار برای من مفید بود و من با توجه تمام آنها را خواندم و سعی در به کارگیری دستوراتش دارم . کودک من یک پسر ۳ ساله هست که مثل یونای شما به مهد میره و مامان کارمند داره . نمی دونی چقدر خوشحال شدم که در بعضی از جاها با بچه درست و اصولی رفتار کردم ( بعد از خوندن پست های شما) و جاهایی هم متاسف شدم واسه رفتارهای خودم . تو رو خدا این بحث رو ادامه بده و ناراحت و خسته نشو از اون عده ای که فقط نوک انگشت رو می بینند.
باز هم مرسی به خاطر نوشته های خوب و مفیدت .
در ضمن این یه نعمت خیلی بزرگه که تو آدم حسودی نیستی و دوست داری دیگران هم بدونند. موفق باشی خانوم

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 10:06

سلام صمیم جان
در مورد بچه های زیر یه سال همین کتابی که معرفی کردی کامل و خوب هست؟
سوال بعدیم اینه که من واقعا خسته شدم.بچه داری ایا اسونه یا سخته؟بعضی وقتا از دست بچه هشت ماهه ام خسته می شم.وبلاگای مامانا هم که همه راضی و خوشحالند و کسی مشکلی نداره.ایا این فقط مشکل منه که گاهی خسته و مستاصل می شم تروخدا بهم بگین
ممنون.

نوشتم عزیزم از بدو تولد تا ۱۲ سالگی اون کتاب پاسخ سوالاتت رو داره توش

نههههههههههه بابا کی میگه بچه درای همش راضی بودن و خوشحالیه..باور نکن..اصلا... همش اینا نیست هر چند بر ایندش واقعا شیرینه .. من یک وقتایی میخوام این کله ام رو بگیرم گوپ گوپ بزنم به زمین و رو سرامیکا از دست این بچه..کی گفته این حرف ها رو ..
هم تیغ هست هم گلبرگ زیبا ..همش میشه یک غنچه رز قشنگ.. یک بچه ..یک نعمت دوست داشتنی .. مراقب نباشی تیغ هاش پدر ادم رو در میاره ...

پریسا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 10:02

صمیم جان
همیشه در راهی که میری منتقد داری و وقتی حرف منطقی و حساب میزنی بیشتر! چون وقتی مساله ای رو اینقدر دقیق و زیبا آنالیز و بررسی میکنی مثل اینه که دری رو باز بذاری و با احترام و ادب بگی بفرمایید. خوب بعضی ها نمیتونن با این روش کار کنن. تو یه پست بذار درباره آب دادن به گلها میان همینا رو میگن. یه پست بذار درباره رنگ مسواکت میان همینا رو میگن :) اینا رو برای کسانی گفتی که واقعا من هم از خوندن کامنتهاشون شاد و پر انرژی شدم چه برسه به صمیم گل. نمیدونم منو یادت میاد یا نه. 2 سال پیش خواهر شوهر نازنینم در 30 سالگی خیلی ناگهانی از دنیا رفت. پسر نازش دو سال و نیمش بود و همه در شوک به آینده و تربیت این بچه فکر میکردند. پدر این عسلی که خیلی دلبسته و وابسته همسرش بود، بعد از تموم شدن مجالس ختم پدر، مادر و خواهر برادرهای خودش و همسرش رو تو همون مسجد دور هم جمع کرد و خیلی قاطع و محترمانه ازشون خواست به خاطر عشق و احساسشون در روش تربیت این بچه دخالت نکنن و بذارن اون جوری که خودش و همسرش میخواستن این بچه تربیت بشه. خودت بهتر از من میدونی تربیت یه بچه در شرایط نرمال با این معیارها چقدر حساس و مشکله چه برسه به بچه نازپرورده ای تو یه خانواده ایده ال که یه روز بیدار میشه میبینه مامانش نیست . بچه ای که تنها یادگار خانواده داغدار همسرم از دخترشون بود و تمام نگرانی اونها متوجه این مساله... بچه بینهایت شیرین و باهوشی که تا چند ماه پیش بغض از خنده اش جدا نبود. و این بچه چنان خوب تربیت میشود که گاهی من به همسرم میگم ما هم باید اینجوری باشیم :) تو این موقعیت اینو بگیم، اینکارو بکنیم :) خوب اگر من 2 سال پیش فکر میکردم که واقعا باید معجزه ای اتفاق بیفته که پسرک ملوس ما تو این شرایط روحی و تربیتی باشه پس معجزه اتفاق افتاده. شوهر خواهر شوهرم اینقدر باهوش و فهیم و دلسوز و فرهیخته بود که بدونه تجربه مشاوری که با دقت انتخاب کرده بود چقدر براش کمکه. تجربه خوب بزرگ کردن کودک دو سالش و بیرون رفتن دو تاییشون از این بحران یه بار، تکرار نشدنی و جبران ناپذیر بود ولی تجربه اون مشاور به اندازه بزرگ کردن صدها بچه و دیدن نتیجه اش!
صمیم بهت افتخار میکنم. ما هنوز بچه نداریم ولی پدر و مادریم! زندگیمون رو با فزض داشتن بچه برنامه ریزی میکنیم. من لینک تمام بحث های تربیت کودکت رو برای همسرم ایمیل کردم. ممنونم خیلی ممنونم که با این همه لطف حاصل باارزش مسئولیت و احساست رو با ما شیر میکنی عزیزم. مادری رو در حق یونا تموم میکنی که علاوه بر ساختن یه شخصیت و خانه ایده ال، به همقطاراش و جامعه اش هم فکر میکنی. الهی همیشه سایه تو و همسرت رو سر یونای عزیز باشه و خدای مهربون اونو براتون حفظ کنه. (دعاهای من همیشه مادربزرگین :))

این کامنت رو برای خودم مخصوص سیو می کنم بس که انرزی بود و انرژی و انرژی ..خدا مامان اون کوچولو رو تو اغوش رحمت خودش بگیره و پدرش رو زیر بال های حمایت خودش نگه داره الهی ... افرین به اون پدر و افرین به همه شماها که با درک و فهم زیاد همراهیش کردید با صبوریتون..
موق باشی .بوس عزیزم...

وفا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 09:57

صمیم من که چون پسرم و هنوزم متاهل نیستم زیاد این روش ها برام کاربردی نداره و نخوندمش اما فقط برای دل گرمی به تو نظر دادم

خیلی علی حرف می زنی و میشه از کلماتت درک کرد که فقط و فقط برای اصلاحهههههههههههههههههههههه
مرسی

محدثه چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 08:55 http://entezareshirin86.blogfa.com

وای صمیم جان! اولش که مقدمه رو خوندم گفتم نکنه صمیم دیگه نخواد این روشهای تربیتی رو بنویسه و نصفه کاره رها کنه.ولی خوشحالم که صمیم بانو مصممتر از همیشه ادامه روشهای تربیتی رو برای ما که خیلی خیلی مشتاقیم بیان خواهند نمود.بی نهایت ممنون از این سعه صدرتون

آرزو چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 08:29

صمیم عزیز ، مادر مهربان
سلام
شاید دو ماه از آشنایی من با وبلاگ شما نگذشته باشه اما انقدر مجذوب شخصیت فوق العاده ی شما و نوشته هایتان شده ام که روزم را بدون سرزدن به وبلاگ شما آغاز نمی کنم . عزیزم وقتی پست های اخیرتان را دیدم افسوس خوردم که چرا فرزندم 15 ساله است و آنچه نباید بشود شده است . افسوس خوردم که چرا زمان فرزند من صمیمی نبود که مرا راهنمایی و کمک کند . ولی با این وجود پست های اخیر را حتی با دقت فراوانتری خواندم که هم در اختیار دوستان و آشنایان قرار دهم و هم برای نوه ام به کار گیرم . مادر نمونه شما کار خودتان را بکنید و کاری به کوته فکران نداشته باشید . منتظر هستیم .

زهرا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 02:34 http://11sobh.blogfa.com

و یه مورد دیگه! شاید خودت بدونی ولی چون من در زمینه صفحع بندی و چینش متن در صفحه آدم گیکی هستم این رو میگم
چون وبلاگت پر طرفداره و حیفه نمای صفحه ات نامرتب باشه
یه پیشنهاد دارم، البته قصد جسارت و فضولی ندارم، متنت رو اول توی یه ورد بنویس، فاصله خطوط رو فونت و چینش خطهات رو مخصوصاً درست کن، بعد کپیش کن تو صفحه اصلییت، اینطوری هم آرشیو وبلاگت دمه دستته روی سیستمش هم تمیز میشه نوشتت
خطوطت کمی نامرتب هست و فاصله اش از دوطرف صفحه میزون نیست
امیدوارن منه گیک رو ببخشی، باور کن وبلاگت رو دوست دارم که اینارو گفتم، اماده هر نوع راهنمائی بیشتر هم هستم :)

مرسی زهرا جون
راستش اکثر وفقت ها توی ورد می نویسم اولش ..بعد این چند تا پست تربیت کودک نیمدونم چی شد که من توی ورد با تاهامای مثلا ۱۲ مینوشتم توی و بلاگ که میذاشتمش و سایز مثلا دو رو برای اون فونت انتخاب میکردم یکهو سیاه تر و لابلای هم و درهم میشد ..در صورتی که قلا اینطوری نمی شد و وردم هم همن قبلی هست ..
باز هم مرسی برای ایت تذکر خوب ..

البته اینم بگم گاهی وقت ازاد من داره تموم میشه و سریع باید برگردم سر کارم و با عجله پابلیش می کنم که خب درست نیست خیلی ...
چشم.
زیبایی ظاهرش مهم هست مسلما.

زهرا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 02:28 http://11sobh.blogfa.com

صمیم جان من تمام وجود به تو افتخار میکنم :)
چند تا پست آخرت رو با هم خوندم، کلاً اهل تعریف کردن مداوم عارف تیکه پاره کردن نیستم ها
ولی تو جزء معدود آدمهایی هستی که واقعاً هنوز به طور کامل آدم موندن
من که هنوز بچه ندارم، ولی روش تربیتیت رو مبپسندم، تحمل نکردن گریه ساده بچه، دلسوزی به حالش نیست یا نشانه دل رحمی یه مادر نیست به نظرم نشانه یا ناآگاهی و یا تنبلی اون مادره
و یه سوال دارم از جناب کارشناس :دی
من خیلی نگران این هستم که با اومدن بچه شغلم چی میشه؟
اصلاً اینطوری نیستک که شغلم رو به همه چی ترجیح بدم!
ولی فکرمیکنم وقتی بچه دار شدم تا حداقل سه سالگیش کار تمام وقت نکنم!
راستش یه دید منفی به مهدکودک دارم که سوغاتی حضورم توی یه مهدکودک بد توی بچگیم هست!
شما راحت تونستی زمانت رو تقسیم کنی؟اونطور که لازمه و میخوای پیشه بچه و شوهرت هستی و میتونی برنامه هایی که خودت داری رو اجرا کنی؟
اصلاً به نظرت خوبه که یه مادر بعد تولد بچه اش کارش رو ترگ کنه؟
با تشکر از کارشناس برنامه :دی
فقط وقتش رو بیشتر کنید :دی

من خودم توصیه می کنم اگر تواناییش رو داری و از نظر مالی خیلی بهت سخت نمیاد و کارت هم جوریه که ادری رسمی نیست که خیلی بهت زور بگن!! حداقل تا سه سالگی با بچه توی خونه باش و حالش رو ببر و با هم برید کلاس های خلاقیت کودک و با هم کاردستی درست کنید و صبح ها با هم صبحانه بخورید و با هم شادی و سر و صدا کنید و بچه با تو نهار بخوره و شب باا رامش که فردا تو هستی کنارش بخوابه و از تک تک روزهای بزرگ شدنش لذت ببر ...

من اگر میتونستم می موندم خونه این سه سال اول رو...
بهتره اگر همسر توانایی مالی خوبی داره حقوقی که باید میگرفتی رو هر ماه بده بهت جدا ز همه هزینه ها تا شما حساب کتاب های مالی خودت به هم نریزه ..دور از جون از یه پرستار تمام وقت که کمتر نیست این کار ..( بازم به روحیه شوهره برمیگرده که حرف بی جا نزنه یه وقت )

کسانی رو می شناسم که جسورانه کارشون رو رها کردند تا ارامش و اسایش بچه فراهم بشه و من اصلا اون ها رو ادم های بی فکر و عقب مونده نمیدونم و واقعا تحسینشون می کنم..این یک فداکاری نیست ..یک وظیفه هست برای مادر بودن..

من مهدی میذارم یونا رو که شاید سه تا مثل اوم مهد تو شهرمون نباشه..نیمدونی چی کشیدم تا خدا این فرشته ها رو به من معرفی کرد ...
بزرگترن لطف به م ن بود..
الان هم پدرم ماهی کلی هزینه می کنند و برای من راننده گرفتند تا بچه رو همون مهد بذارم و مهد رو عوض نکنم تا سه ساله بشه حداقل و اسیبی بهش نرسه ..

تردید نکن در مادری کردن برای بچه ات...

مهدخت چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 01:15 http://mamanomaral.persianblog.ir/

صمیم جون .اول از همه و با تاخیر میخواستم از اینهمه اطلاعات مفیدی که اینجا مینویسی تشکر کنم.واقعا خسته نباشی.میدونم که تایپ اینهمه نوشته چقدر سخته.دوما :قدم نو رسیده مبارک.سوما:واقعا بعضی ها در مورد هر چیزی که بنویسی کامنت های مسخره مینویسند؟حتی در مورد روانشناسی و تربیت بچه؟

نهال چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 00:34

من هنوز ازدواج نکردم ولی حتما تصمیم اینه که این نوشته هاتو بذارم توی وورد و سیو کنم چون به کارم میاد...
همیشه یه عده هستند که عوعو کنند...اصلا در حد اهمیت دادن نیستند...

میترا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 00:31 http://kimiya-farhid.persianblog.ir/

سلام. از وبلاگ بهناز اومدم اینجا. این اولین مطلبی بود که خوندم و هنوز بقیه مطالبت رو نخوندم ولی امیدوارم بتونم ازشون برای تربیت بهتر دخترکم استفاده کنم

مریم توپولی سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 23:33 http://man-va-to-ma.blogsky.com

سلام صمیم جون من هنوز سر همون حرفم هستما؟؟!!
عکس بده جنازه تحویل بگیر!!
آلبوم بده قبرستون بگیر؟!
فکراتو بکن واسه شما هم مجانیه چون خیلی باهاتون حال میکنیم

مه ناز سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 22:56

به حرف دیگران اهمیت نده. من پسرم رو با همین روش ها تا اینجا که دوسال و چهارماهشه تربیت کردم و بسیار هم موفق بودم. پسرم مودب, مهربون, قانونمند و باهوشه.این نظر مامان خاله سوسکه نیستا, نظر همه ی آدم هایی هست که دیدنش و بدون حب و بغض نظر دادن. پسرم کم وزن به دنیا اومد و تو تغذیه اش خیلی حساس شده بودم. تا یک مدت خوب غذا می خورد, بزرگ تر که شد بدقلقی می کرد, با روش تشویق و بازی و کارتون و آهنگ درستش کردم. الان هم بی دردسر سر هر ساعتی که خاموشی بدم می خوابه. البته من هم رعایت می کنم. مثلا اگه بعداز ظهر دیر خوابیده گیر نمی دم ساعت 8 بخوابه. با کمی درایت و دقت و مهمتر از همه حوصله میشه بچه ی همراهی داشت. با بی قانونی و فرزند سالاری هیچی درست نمیشه. بچه با قانونمندی یاد می گیره برای هر کاری باید وقت بزاره و بهش توجه کنه. به من هم میگن سخت می گیری, اما من محصول تربیتی اونها رو که می بینم, راسخ تر میشم. من اگه یک هفته هم با پسرم تنها باشم هییییییییییچ اذیت و آزاری برام نداره. بچه هایی رو می بینم که نمیشه حتی ده دقیقه تحملشون کرد. راستی من از سی دی های دکتر هولاکویی استفاده می کنم, فوق العاده است. تعلیم و تربیت کودک از صفر تا 18 سالگی.موفق باشی عزیزم.

افرین به تو
و تبریک برای این همه پشتکار

نسیم سامان سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 21:49

تعجب کردم صمیم

این چیزایی که تو گفتی نه بی رحمانه بود نه بچه رو اذیت میکرد...راه و روش زندگی کردنو به بهترین شکل و با بازی به بچه یاد میداد...من واقعا تعجب میکنم اگه کسی اینا رو بی رحمی بدونه و بگه بچه فقط به ناز و نوازش احتیاج داره!شخصیت بچه تو همون چند سال اول شکل میگیره و بعدا عوض کردنش خیلی سخته.چقدر خوبه که از همون اول و حتی در دوران بارداری به فکر تربیت بچه مون باشیم و مثلا از استرس و تنش دوری کنیم.

من و خیلیای دیگه حرفاتو با دقت خوندیم.سیو کردیم و در آینده ازشون استفاده خواهیم کرد.کسایی که قبول ندارن میتونن بچه شونو طبق نظر خودشون تربیت کنن.کسی تو رو مجبور نکرده بری پیش متخصص...کسی مجبورت نکرده ستاره بخری و قانون وضع کنی.ولی وقتی مادر شدی و همچین مسئولیت مهمی رو به عهده گرفتی داری سعی میکنی به بهترین شکل ممکن از عهده این کار بر بیای.داری از متخصص، از کسی که این کارو بلده کمک میگیری...یونا، همسر آینده یونا، دوستان یونا و اطرافیانش در آینده قدردان این زحمتهای تو خواهند بود.گرچه میدونم هیچ چشمداشت و انتظاری نداری.
دلسرد نشو.ناامید نشو.عوض کردن عادتها و باورهای قدیمیا سخته.مثلا بیشتر مادرای ما این روشها رو قبول نخواهند کرد!

هر چقدر ازت تشکر کنیم کمه...دستت درد نکنه.انگشتتم درد نکنه.

موفق باشی...هممون موفق باشیم.

صوری سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 21:23

صمیم ترو خدا یه وقت دلتنگ من نشیا
من هستمو سر میزنمو میخونم
ولی راستش نی نی ندارم در ادامه نظریم ندارم
به هر حال من خوبم خیالت تخت
اعتماد به نفسو داشتی؟
هههههههههههه

parnian سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 20:46

خانم صمیم
من وب شما رو می خونم،به خاطر سرخوشی مهربانانه ای که با وجود دشواری های زندگی درش هست و حسش میکنم از نوشته ها کمابیش لذت می برم . اما اهل نوشتن نیستم،اینبار اما مسئولیت ایجاب می کرد که بنویسم.
استفاده از دانش در تربیت و آموزش پایه ریزی درست روان و کنش اجتماعی فرزند شماست،و تحسینتون می کنم که اجازه نمی دید تفکر عامیانه و اظهار نظر های بی مایه بعضی دلسردتون کنه ، و استوار هستنید در انجام آنچه درسته.
بله ،هنوز بعضی ها فکر می کنند که تربیت باری به هر جهت و بدون اصول نتیجه بخش خواهد بود.برای این دست از افراد می گم : والدین عزیز مطالعه بر روی اطفال و نوجوانان نشون می ده استفاده از سیستم تربیتی درست و علمی یک عضو شایسته برای خانواده و جامعه می سازه ، اگر به هر دلیلی اعم از نداشتن پتانسیل یا انرژی و گاهی مسوولیت لازم قادر نیستید عالمانه و شایسته فرزندتون رو تربیت کنید،لااقل دست از انتقاد از اونکه پا در راه درست می گذاره بر دارید .

دوست جدید سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 20:22

صمیم خانوم فقط میخواستم بگم من ۳۹ سالمه و کوچولو بچه ی شماست.موفق باشی

کامنتتون خیلی مودبانه نبود خانم محترم

لازم دونستم اون کلمه رو بنویسم تا متوجه بشید به من اسیب زدید .

اریانا سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 19:48 http://www.kherse63.blogfa.com

سلام وقتتون بخیر
من خیلی وقته خوانندتون هستم ولی خاموش خاموش... و راستش باید بگم روش زندگیتون رو خیلی میپسندم... خیلی از رفتارهاتون رو با همسر و گل پسرتون دوست دارم و به نظرم منطقیه. دوست دارم اگر ازدواج کردم و بچه ای داشتم از راهکارهای شما استفاده کنم. واقعا برای موفقیت و خوشبختی هرچه بیشترتون دعا میکنم عزیز

آنیتا سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 18:57

صمیم جان کتابی که معرفی کردی رو انگلیسیش اینه
Good Behavior, Stephen Garber
برای دوستانی که خارج از ایران دنبالشن
باز هم ی دنیا ممنونم از وقتی که میزاری

مرسی انیتای خوبم..
مرسی عزیزم

ماری سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 17:47

راستی من مریمم. همسر مصطفی تو کامنتای دو سه تا پست قبل :دی
ماری صدا میشم برای همین تو کامنت قبلم ماری نوشتم. ولی چون خواننده به اسم ماری داری، از این به بعد به اسم ماری مصطفی کامنت میذارم :*

رعنا سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 17:45

سلام صمیم جان
خسته نباشی خانم
راستش دلم نیومد فقط هی تند تند این مطالبو بخونم و تو ورد کپی کنم تو سیستمم نگهدارم و تشکر نکنم ازتون
من ازدواج نکردم ولی به عنوان یه دختری که دور و برش یا تو فامیل بین دوستای متاهلش یا بچه های دخترخاله و پسرخاله کلی بچه دیده، کاملا معتقد شدم به این جمله مامانم که بچه عزیزه ولی تربیتش عزیزتره
چند روز پیش یکی از دوستان خودم با بچه ش برای گرفتن یه پروژه درسی اومدن خونه مون
یه دختر بچه ی چهار ساله
ظاهر آروم و زیبا
البته بماند که در مقابل سلام و علیک من و بابا و مامان عکس العملی نشون نداد و ما گذاشتیم به پای خجالت بچه
حالا اونم بچه ای که مهدکودک و باشگاه میره طبیعتا انتظار میره برخورد اجتماعی بهتری داشته باشه
برای راحتی کارم رفتم و کلیه وسایل پذیرایی رو آوردم از میوه و چایی و شکلات و پسته و خلاصه با مامانش نشسیم پشت لپ تاپ
دیدم بچه یه خرمالو رو گرفته و داره به سختی سعی میکنه پوست کنه واقعا وحشت کردم وقتی دیدم اینطوری چاقو رو گرفته دستش
به مامانش گفتم و مادرش هم براش میوه رو پوست کرد و آماده خوردن کرد. دخترک یه قاچ کوچولو خورده نخورده گفت نمیخورم و اینو خودت بخور و نارنگی برداشت.
حالا هی پشت سر هم مامان مامانش به راه بود . دوباره از اول نارنگی هم پوست کنده شد و تو یه ظرف دیگه دست نخورده باقی موند.
بعد رفت سراغ شکلات.
بینش دوباره مامان آب مامان آب.
(من کلا دوست ندارم وقتی خودم مهمون دارم مامان و بابا رو به زحمت بندازم هر چند مامان خیلی مهربونن و خیلی کمک میکنن ولی ترجیحا کارهامو خودم انجام میدم)
مامانش به بچه ش میگه برو تو آشپزخونه بگو خاله بهت آب بده. منظورش این بود که مامان من آب بده بهش
خودم دست دختر کوچولو رو گرفتم و بردم بهش آب دادم.
حالا این دوست من خودش دختر فوق العاده ملاحظه کاریه و خیلی توی رفتارهاش مراعات میکنه
آب خورد و برگشتیم و با پسته خوردن مشغول شد.
باز شکلات خورد
چایی خورد
مامان چایی سرده!
آب میخوام
جیش دارم.
مامان فوق الذکر هم توی سرویس دهی به بچه از هیچ کاری فروگذار نمیکرد
اونا سر جمع دو ساعت نموندن تو خونه ی ما
ولی من واقعا سرسام گرفتم
با ملچ ملوچ خوردنش و .... بماند
حالا ممکنه خیلی ها بگن بچه است و نمی فهمه و و و بزرگ میشه خوب میشه و ...
ولی من واقعا اینو قبول ندارم
نمیخوام هم بگم اولین باره بچه اومده خونه مون یا اینکه من صبرم کمه در مقابل رفتارهای بچه ..به هر حال بچه ای که یه مقداری اصول و روش رو یاد گرفته و مثلا تو یه مهمونی شیطنت میکنه با بچه ای که مشخصه هیچ آموزشی ندیده کاملا فرق داره
برای همین مصمم شدم که این حرفهای شما رو دنبال کنم و درآینده خودم هم به فکر راهکارهای درست باشم
صمیم بانو نمیدونم شاید من در مورد این بچه ی مهمون کم طاقت شدم و واقعا بچه باید اینطوری باشه
ولی به نظرم یه مادر خوش فکر میتونه خیلی بهتر بچه شو برای یک ساعت مهمونی معمولی بار بیاره و اینا همش به تربیت اون بچه برمیگرده.

مرسی که می نویسین.
به همه ی اون مادرهایی هم که ایراد میگیرن باید بگم بچه ی شما اگه هر کاری میکنه و عزیزه، برای شما عزیزه و واقعا دیگران مجبور به تحمل رفتارهای دلبند شما نیستن.
پس بهتره که کاری نکنیم که پس فردا دیگران کم کاری ِ ما رو تو اخلاق بچه، سر اون خالی کنن و اون بچه ی کوچولو نفهمه که چرا رفتارش مشکل داره و ندونه که ضعف از پدر و مادرش بوده.

ببخشین خیلی نوشتم :(
یونا رو ببوسین

رعنا جون بعضی چیزها برای بچه ۴ ساله طبیعی هست ..این که شکلات بخوره و فکر کنه نارنگی میخواد و اینا ..ولی راست میگی .معلوم بوده زیاد در مورد اداب مهمونی باهاش صحبت نشده.. من اگر بودم به دخترم می گفتم مامانی ..اول نارنگی رو بخور بعد میتونی یکی دیگه فقط بخوری ..
بخشید ماها کارگر بچه که نیستیم دیگه...

ممنون از مهربونی هات

Najma سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 17:32

دمت جیلیز ویلیز صمیم جونم.
ایشالا 120 سال دیگه که عروس شم و بعدشم مادر شم همه این چیزا رو رعایت میکنم و هی واست دعا میکنم... :-)

ماری سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 17:30

صمیم جان سلام
من هنوز مامان نی نی نشدم ولی همیشه ته ذهنم فکر چطور خوب تربیت کردن بچه هست. تو اطرافیان دقیق میشم و فکر میکنم و تحلیل میکنم که فلان ویژگی احتمالا چرا توی این آدم هست و تو بچگی آیا میشده کاری کرد که این ویژگی تو این سن و سال تو این آدم دیده نشه؟
خدا رو شکر من پدری داشتم که به تربیت ما خیلی اهمیت داده و با وجود علاقه زیادی که به ما داره مدام اصول تربیت صحیح رو روی ما پیاده کرده و به موقع دعوامون کرده و ...
من خیلی دلم میخواد حتی همون ایرادایی که پدرم تو تربیت ما داشته رو من تو تربیت بچه ام نداشته باشم.
اینا رو گفتم که بگم خیلی خوشحالم که میبینم کسی از هم نسلای من به این موضوع اینقدر جدی و خوب فکر میکنه و حاضر با همه سختی هاش این شیوه تربیتی رو به کار بگیره تا فردا که بچه اش بزرگ شد لااقل پیش دل و خدای خودش شرمنده نباشه که چرا نکردم؟ :) چرا به خودم و خودش یکم سختی ندادم که الان اینا رو نبینم یا کمتر ببینم. چرا نکردم که الان پسرم یا دخترم اینقدر سختی نکشه به خاطر این رفتار بدی که بهش عادت کرده؟
ممنونم صمیم خوبم
ممنونم از این دغدغه های خوب مادرانه ات
دوستت دارم
زیاد!

ashna سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 17:08

صمیم جان آفرین بر شما.شما یک زن با فرهنگ و فهمیده و متشخص هستی که می فهمی تربیت بچه با لوس کردنش فرق داره.من اقوامی دارم که به مدرک دکترا و یا مدل چند صد تومنی ماشینشون می نازند اما بچه 12 سالشون اندازه یک الاغ ادب و شعور نداره.هروقت دعوتشون میکنم تا یک ماه بعد از رفتنشون در حال تمیز کردن کثافتکاریهای دختر 4 سالشون هستم یا چیزهایی رو که داغون کرده جایگزین کنم.مادرشون هم راه به راه میره و میاد میگه همه بچه ها همینند یا باباش داره براش میخره؟انگار بقیه ندارند یا بقیه بچه ها هم معذرت میخوام تو طویله بزرگ میشند.کار بسیار خوبی میکنی.این درسی که تو به ملایمت به بچت یاد میدی بعدا جامعه به سختی و درشتی به بچه هایی که یاد نگرفتند یاد میده.

شمیم سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 17:04

من که ازت ممنونم و خوشحالم که این مطالب رو می نویسی. من تازه باردارم و تجربه ای در این زمینه ندارم اما اینقده بدم میاد از بچه های لوس. به نظر من باید توی تربیت بچه قاطع عمل کرد. اگه ما هر چی خواست مفت و مجانی در اختیارش بذاریم فردا توی جامعه باهاش این کارو نمی کنن و همش بهش چشم نمی گن اونوقت ضربه می خوره . بهتره از اولش همه چیزو درست یاد بگیره .

raha سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 16:03

ba kamale meyl raveshhato mikhonam va hatman be kar khaham bast,kolan jamaate iraani dahan goshaad ziyad darann ke ba har chizi az khob ya bad mokhalefan,
payandeh bashi

مستانه سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 15:58 http://baadbadak.blogsky.com

صمیم جان، من نوشته های تربیت کودکت رو کامل خوندم و ذخیره کردم برای روزی که بتونم ازشون استفاده کنم. من در این زمینه هیچ تخصص و تجربه ای ندارم ولی راستش از روش معامله با بچه خوشم نمیاد. یعنی خودم وقتی که بچه بودم و مامان و بابام ازم می خواستن فلان کار رو بکنم تا فلان چیز رو برام بخرن، به هیچ وجه به اون کار تن نمی دادم و از خیر اون تشویق هم می گذشتم. از اینکه محبتشون به صورت معامله دربیاد بدم میومد و همیشه فکر می کردم هیچ وقت یه همچین کاری با بچه ام نمی کنم.
الان که نوشته های تو رو خوندم و ستاره ها و ... حس کردم این یک کمی با اون متفاوته. یعنی یه جور معامله غیرمستقیمه تا مستقیم. ولی باز هم فکر می کنم شاید راه های بهتری جز این روش معاملاتی برای تربیت بچه وجود داشته باشه تا بچه از اون سن کم یه آدم معامله گر بار نیاد.

خب ممکنه ما به بچه ۱۰ ساله اینطور ستاره ندیم..و بگیم عزیزم اخر هفته میخواهیم بریم جشن تولد فلانی .. اگه انشالله بتونی دو تا امتحانات این هفته رو خوب بدی و معلمت از درست راضی باشه ( که باز هم نمره اصلا به نظر من ملاک نباید باشه و فهم بچه رو در نظر می گیریم..) میتونیم بریم اونجا .وگرنه شما با مامان بزرگ می مونی خونه و بیشتر درس میخونی ... یا همچین چیزی مثلا..

محبت داری ..

ملودی سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 15:14 http://melody-writes.persianblog.ir/

صمیم جون قربونت برم همین الان داشتم برای پست قبلی کامنت میذاشتم که فهمیدم آپ کردی اومدم اینو خوندم . واقعا آدم چی بگه صمیم ؟ یعنی من موندم این به جای تشکرشون بوده که بگن صمیم خیلی ممنون دستت درد نکنه که نشستی از تجربیات خودت از دانسته های خودت و روشهای درست توی رفتار با کودک برامون نوشتی ؟ تو انقدر زحمت کشیدی و رفتی دکتر اونوقت بدون منت و با خوشحالی و با مهربونی اومدی برای ما هم نوشتی که یاد بگیریم . من که از ته دلم ازت ممنونم و افتخار میکنم که تو رومیشناسم و اینکه همیشه ازت بهترینا رو یاد میگیرم . این روشها هم ربطی به دوست داشتن و دلسوزی مادرانه نداره . اتفاقا من فکر میکنم پدر مادرایی که به فکر همه حالات بچه هاشون هستن و اون دلسوزی مقطعی رو به اینده و روحیه ی قوی بچه در اینده تو زندگی ترجیح نمیدن » موفق ترین خواهند بود تو تربیت . اینکه یه بچه تو نوجوونی و جوونی و بزرگسالی از نظر فکری و روحی وتربیتی موفق باشه ارزشش هزاران برابر اینه که مثلا تو بچگی دو دقیقه تو اتاق هم گریه کرده باشه .دوست داشتن ازاد گذاشتن بچه و قربون صدقه نیست . متاسفم برای بیانصافی و قضاوت سطحی خیلی ها و ممنونم هزاراااااان بار ازت که اینا رو نوشتی و از معرفی این کتاب . بازم بوساااای ابدار برای خودت و یونا

لاله سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 14:56 http://andia-khalili.blogfa.com/

مرسی ُ ما که استفاده کردیم.خیلی به درد من خورد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد