من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

اعتراف

 

 

کامنت های   بعد از  از سه شنبه  هنوز  تایید نشده اند.. 

 

 

 

1-اعتراف  می کنم  هنوزهم با این سن و سال!! هر وقت کلاس یا دوره ای  کنسل می شود و ما میتوانیم برویم خانه  ، مثل بچه ها ذوق  می کنم حتی  اگر بدانم با تشکیل نشدن کلاس  ضررش  فقط به خودم می رسد. بدتر  اینکه  ذوق  من حتی  وقتی  خودم مدرس  کلاسی  باشم هم با من هست! این مدلیش  را دیگر زیاد نشنیده بودم از بقیه!!

 

 2- اعتراف  می کنم یک عادت خیلی  خنده داری  دارم: قاطی  کردن همه چیز با اب !!!  یک بار کمی اب  داخل شیر پسرک ریختم . به محض  اینکه  کمی  از شیر را خورد شیشه را گرفت سمت خودم و گفت این شیر  نیییییییییست!! آبه!!  بگیرش ..شیر بده... فقط  دو سالش بود!  مردم از  خجالت...خب  دست خودم نیست ..تازه وقتی  مهمانی  ها تمام می شود من  یکی  دو لیوان   آب  به دوغ داخل پارچ اضافه می کنم  و  می گویم ای  وای یخ هایش  آب  شده چقدر  بی مزه شده این دوغ ها!! علی  می فهمد و نگاهی  مملو از   تاسف به من می اندازد ..به قول  او بلاخره یک روز  یا در  دریا غرق  می شوی یا در  همین آب بندی هایت!!    

 

3- اعتراف  می کنم  وقتی  راهتمایی بودم کارنامه هایم را خودم امضا میکردم به عبارتی  امضای  مادرم را جعل میکردم  انقدر شیک که خودش  هم یک بار  باورش  نشد و گفت چرا یادم نمیاید  ثلث قبل کارنامه ات را دیده ام!! و اعتراف  وحشتناک تر  اینکه این جعل کردن با من باقی  ماند  به طوری که چند بار  همکارانم از  من خواستند  امضای  رییس بزرگ را جعل کنم تا  کارهای  یک ملت روزی که ایشان نیامده اند سر  کار راه بیفتد!! نه فکر  کردید  جعل کردم !؟  نخیییییییر  ..گفتم من شرافت کاری ام را به دوستی با شماها نمی فروشم! البته تقصیر خودم بود که چند روز قبل ترش  مسابقه  گذاشتم و  امضای  همه اشان را بهتر  از  خودشان! جعل کردم  و چشم های  گشاد همه از  این هنرنمایی  اداری  من!!  تا مدت ها خیره به میز من و کاغذهایم  مانده بود!  

 

4- اعتراف  می کنم  یک بار  دسته چک امضا شده  همکارم  را  من باب  تذکر و تادیب  دوستانه! از روی  میزش برداشتم چون در  اتاقش باز بود و خودش  هم نبود!  بعد  هی  من می دیدم این بیچاره  روزها دستش را روی  شقیقه هایش  می گذارد و سبیلش را می  جود و  هی  آه می  کشد  همش فکر  میکردم شاید با همسرش  بحثش  شده است ..!  خب  حافظه من که  معرف  حضور  هست!!؟ آنوقت یک روز که نزدیک بود  گریه کند  از  ناراحتی  من گفتم : میگم  شما احیانا چیزی  گم نکرده اید؟ لازم به توضیح  نیست دیگر که بعدش  هر  جا من می روم مردم تا خودکارهایشان را داخل جیب های داخلی  کتشان میگذارند و هی  دور و برشان  را نگاه می کنند ببینند  چیزی  روی  میز  تغییر  کرده است یا نه>؟!!! 

 

5- اعتراف  می کنم  از  وقتی  فهمیده ام خانم برادرم  در  عین آشپزی بسیار  خوبش  ، در درست کردن استامبولی  ( لوبیا پلو ) مشکل دارد هر  وقت برادرم را دعوت می کنم استامبولی  جزو  غذاها  هست!! و خوش  خوشانم می شود  وقتی  با هر  قاشقی  که میخورد  هزار بار  تعریف  می کند و من با گوشه چشم  خنده   مصنوعی  خانمش را میبینم !! البته خودش  گفته که این یک غذا به دستش  نمی چسبد ! که درست کند .من هم اعتراف  کرده ام که میزرا قاسمی های  شما  را  با دنیا عوض  نمی کنیم از بس  خوشمزه است  خانم ! و  باز هم با گوشه چشم   خنده از ته دل و  خوش خوشانش را  دیده ام!  خب  این به آن در.  

تازه اگر  این آقای  خانه ما دائم از  دست پخت ما تعریف  کند و ما حسرت به دل نمانیم دچار این اختلالات رفتاری  نمی شویم. حداقل خودمان که خودمان را می توانیم روانشناسی  کنیم !!

 

6-اعتراف  می کنم مثل همه خانم ها   به شدت از بوی  نامعطر  عرق اقایان چندشمان می شود. تا به حال چند بار  خواسته ایم به همکار  اقایمان بگوییم جان جولی! بیا و این اسپری  کوفتی را از ما هدیه قبول کن.ولی  هزار  تصور بعدی که  احتمالا در  ذهنش  می اید ما را منصرف  می کند.تنها کاری  که می کنیم هی  به خدماتی ها می توپیم که این اتاق  چقدر  بو می دهد!! و همکار  باز هم نمی گیرد موضوع را ..خب   بینی  ما معروف است به  دماغ هاپویی!! تقصیر آن ها  نیست آنقدرها هم ...اخرین بار  کلی  اسپری   را روی  صندلی  همکار  خالی  کردیم  تا حداقل فضا کمی   قابل تحمل شود. کلی  هم با کلاس  هستند  مثلا  ولی  خب  با کلاسی یک مرد از  نظر من به صورت اصلاح شده و دوش  هر  روز و  اخلاق  جنتلمنی و  برخورد نرم با خانم ها و ...است ..ببینید چقدر  بیچاره ایم که این حداقل ها برایمان شده  نشانه جنتلمنی!! 

 

7- اعتراف  می کنم  دلم هزار بار  خواسته یکی  از  نوشته های  این وبلاگ را که در  مورد  مادرم هست را پرینت بگیرم و بدهم بخواند..تصور  چشم هایش که  زیر عینک نزدیک خوانی اش  کوچک شده و با دقت دارد میخواند راحت هست ولی  عکس العملش را ..طاقت ندارم حتی فکر  کنم... یک فاصله خاصی بین ما هست ..چیزی که از  جنس  صمیمیت ما کم نمی کند ولی  نزدیک تر  نمی توانم بشوم. من هنوز  سختم هست وقتی  مادرم دستم را می گیرد..حس  خجالت می کنم..از  خودم... برای شروع شایددام برادرم بخواند و بعد به مادر م بدهد.نمی دانم فقط می دانم از  مهم ترین کارهایی  هست که دائم برایش  بهانه می اورم و به تعویق  می اندازم..یک روز  به او خواهم  گفت ..نوشته هایم را .. 

 

8- اعتراف  می کنم   تا همین  چند ماه پیش  یک نفر در  خانه ما محال بود لباس  راحتی  مثل  پیژاما بپوشد ..بعد زد و نمیدانم از  کجا یک عدد  از  این شلوار  راحتی های  بالا  کش دار( نه مامان دوز  )  که نمیدانم کی  مامانم در  جهاز  ما قایم کرده بود   پیدا کرد و شد خار در  چشم ما..من نمیدانم به چه زبانی  بگویم من از شلوار راحتی نخی  کش دار  متنفرم.. نپوش  عزیزم..نپوش  قربانت..نپوش  اله۰ در  حال کوباندن به تخت سینه!) .نپوش  بیب   بیب بیب ..  

 دلم می خواهدبا قیچی شلوار را جرررررر  جرررررررر کنم فقط  نمی دانم برگردم منزل پدری ! چه رفتاری با من خواهند داشت؟ 

 

9- اعتراف  می کنم  دلم با کامنت ها و نوشته  های  محبتی  شماها خیلی  خوشحال  می شود ..چرا نباید یگویم؟  خب  خوش خوشانم می شود  این همه آدم اینقدر  اینجا را دوست دارند..( صلوات!) 

 

10- اعتراف  می کنم شب  ها با کتک و چماق و ترس بی دندانی  در  اینده ای  نزدیک !! باید بروم مسواک بزنم..به خدا من ادم کر و کثیفی  نیستم ولی  این یک قلم در  تربیت من  جا نیفتاده ..حاضرم بروم دور  خانه چند دور بدوم ولی  پروسه طولانی!! مسواک زدن را انجام ندهم. قبلا که هنوز  بچه مچه نداشتیم الکی خمیر  دندان میزدم روی  دندان جلویی ام  به علی  میگفتم مسواک زدم! چون شب به شب  چک میکرد  من را!! حالا هم به ضرب و زور اینکه بچه من را الگو قرار می دهد و باید ببینید من را ،  میروم و مسواکی  در  دهانم میچرخانم..انوقت این همسر ما تا نخ دندان را هم فراموش  نمی  کند هر شب ..پووووووف .. 

 

منتظر  چی  هستید  دیگر؟ مگر  کلیسا باز  کرده اید ؟  کم به من خندیده اید  اینجا که باز  هم بنویسم و  بشوم  ابر قدقد  وبلاگستان!!؟  اصلا ادم به صداقت من کجا پیدا می کنید؟ همان  ایش و ویشی ها انگار  بهتر و  محترم تر هستند .. اصلا کی  گفت من اعتراف  بنویسم؟ ها؟ خودم نوشتم..؟ خب   اصلابه شما چه؟!!!   

  

اصلا من دیگر  اعتراف  نمی کنم!!

نظرات 118 + ارسال نظر
رز چهارشنبه 23 فروردین 1391 ساعت 15:19

خیلیییییییییییییی با حالی صمیم خیلی

Mahshid سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 12:23 http://www.Roozmenu.com

منظورم اینجا بود:
http://www.roozmenu.com/showthread.php?t=2343
هیجانی شدم یادم رفت لینک رو برات بذارم
بووس

Mahshid سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 12:22 http://www.Roozmenu.com

صمیم جان بیا اعترافاتت رو اینجا هم بذار
خیلی دوستت دارم
وبلاگت حرف نداره
درضمن این رو هم بهت بگم که مادر شوهر من منهای بعضی چیزها خیلی شبیه مادر شما هستن
تو روزمنو منتظرتم
پسرکت رو از طرف من ببوس
موفق و سربلند باشی عزیزم

فاطمه چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 14:56

سلام ، منم اعتراف میکنم که از خیلی وقت پیش میام به وبلاگت و کلی میخندم و شاد میشم ولی هیچوقت حوصله م نمیاد برات کامنت بذارم
ولی خیلی دوست دارم هم خودتو هم نوشته هاتو

شبناز ماندگار شنبه 23 مهر 1390 ساعت 10:40 http://shabraz.persianblog.ir/

سلام صمیم عزیز
چه اعتراف های بامزه ای
خصوصا قسمت قاطی کردن همه چی با آب
به منم سر بزن

عسل جمعه 22 مهر 1390 ساعت 18:12

سلام صمیم عزیز واقعا مرسی خیلی جالب بود.خیلی دوستت دارم عریزم.
راستی میشه بپرسم عکسات رو چه جور باید ببینم؟

مریم و علی جمعه 22 مهر 1390 ساعت 08:21

مرسی صمیم جون جیکرمان بسی حال آمد. همیشه شاد شاد باشی با اعترافات جدیدتر‏!‏

ندا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 02:26

سلام صمیم جون جیگردار هرکسی نمیتونه ها
صمیم چرا جواب ایمیل عکس منو ندادی هی میرم چک میکنم میبینم خبری نیست .
همیشه و همیشه شاد وسلامت باشی.
راستی اسم نی نی صبا همون آوا شد ؟(هم اسم دخملی من)

آره همونه
باباش جو گیر شده بود یادش رفته بود قبلا با خودش هماهنگ کرده خواهرم برای اسم نی نی

میس ای تی ان چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 21:39

میدونم که دیگه نظر گذاشتن اینجا دیره ولی خواستم بهت بگم من که از زور تنبلی هیچ جا کامنت نمیذارم حتی وقتی از همه عکس میخواستی تا رومز بدی این دفعه رو دیگه نتونستم ساکت باشم و میخوام بگم همیشه باش و بنویس وانرژی بده به این همه خواننده که دوستت دارن
اعتراف میکنم جوابی که نزدیک دو سال پیش با توجه و دلسوزی به کامنتم دادی (چون تازه فهمیده بودم نامزدم که عاشقش بودم معتاده) جزو معدود دلداری هایی بود که اون زمان خیلی به دلم نشست و آرومم کرد :) ممنونم

وفا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 08:36

خیلی مرسیییییییییییی با اینکه اجازه ندارم و آقات منو میزنه اما بوسسسسسسسسسسسسسسس

صوری سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 21:01

سلام صمیم بانو
پس کوشی؟
تو چرا یهویی غیب میشی؟
خوبی انشالله
هر هفته که هیچی من هرروز سر میزنم تا بخونمت خودتم یه سری اینجا بزن بابا!!!!!!
بووووووووس
بای

ترنه سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 14:22 http://torneh60.blogfa.com/

ایشالا همیشه دلت خوش باش صمیم جان
فدای مهربونیت

فروغ دانا دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 14:04 http://luminouse46.blogfa.com/

سلام. با اجازه لینکتان کردم.

اطلس دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 12:59 http://www.daky.blogfa.com

صمیم جون نمی دونم چطوری ازت تشکر کنم که با وجود کمبود وقتت بازم برام وقت گذاشتی. خیلییی خیلییی ممنونم از محبتت. حتما یادم می مونه راهنمایی هات

هنگامه دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 12:05

بنویس عزیز منتظریم
چرا نمی نویسی؟

گیتا دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 10:39 http://nimrokh62.blogfa.com/

چا اعترافات خوب و جالبی ای کاش ته اعترافات همه این همه مزه پنهان باشه و همیشه پشت اعترافات خودت نیز عزیز مهربان

بهار یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 09:53

صمیم جون سلام.عیدت مبارک.حرم رفتی ماروهم دعا کن عزیزم.

مهسا شنبه 16 مهر 1390 ساعت 17:45

سلام صمیم جان.من دلم خیلی گرفته بود وقتی نوشته هات رو خوندم خیلی حالم خوب شد.این تشکر من شاید ربطی به این موضوع اعتراف نداشته باشه کلا خیلی از نوشته هات رو خوندم و حالم بهتر شد. من تازه 4 ماهه زندگی مشترکم رو شروع کردم. از خدا میخوام همیشه شاد شاد و خوشبخت باشی. برا منم دعا کن عزیزم.

عروسک شنبه 16 مهر 1390 ساعت 14:32

عکس العملش را ..طاقت ندارم حتی فکر کنم...
فقط نمی دانم برگردم منزل پدری ! چه رفتاری با من خواهند داشت؟

حسنابانو جمعه 15 مهر 1390 ساعت 23:46 http://lanochestrellano.blogfa.com

به من سر بزن.شاد میشم.

Najma جمعه 15 مهر 1390 ساعت 22:47

خوب به سلامتی کامنت من رو هم که کامنت دونی گرسنت خوردش!!!! :-W

سهیلا جمعه 15 مهر 1390 ساعت 18:24

سلام صمیم جان. من از خوانندگان خاموش قدیمی وبلاگت هستم. مشکلی دارم که یادم افتاد به شما که ساکن مشهد هستید و روز یکشنبه که روزولادت امام رضا هست دلم م یخواد اگر زحمتی براتون نیست و تشریف بردین حرم آقا حتما واسه منم دعا کن تا مشکلم حل بشه. میدونم که زحمته براتون اما حخواهش میکنم اینکارو برام انجام بده واقعا نیاز دارم به این دعا و طلب حاجت از امام رضا که انشالله به لطف خدا و نیت و ذل پاکتون حاجت من برآورده بشه. قبلا از لطفی که در حقم می کنی بی نهایت سپاسگزارم.

رویا پنج‌شنبه 14 مهر 1390 ساعت 21:37 http://royabakhtiari.persianblog.ir/

همیشه شاد باشی

نازی چهارشنبه 13 مهر 1390 ساعت 17:59

سلام صمیم جون وب قشنگی داری من از سال 88 مطالبتو دنبال میکنم. { به نظر شما کسی میتونه بدون رفتن به کلاس زبان انگلیسی اونو خوب یاد بگیره ؟ برای یادگیری تلفظ صحیح وازگان به جز دیکشنری از چی خوبه استفاده کنم؟ ممنون میشم راهنماییم کنی عزیزم. }

بستگی به وضعیت زبانت داره . در سطوح بالاتر شاید بشه سلف استادی یاد بگیره آدم ولی من خودم تاکیدم روی حضور در کلاس هست . چون گاهی یک چیزی رو با خاطره ای که سر کلاس داشتی یا تن صدای مدرس کلاس یا چیزیهای دیگه ادم به خاطر می اره ..

الان تو نت سرچ کنی خیلی خیلی سایت های اموزشی آنلاین دارند برای اصلاح تلفظ و اینا ..من یک سرچی بکنم بهت کامل تر جواب میدم.

وفا چهارشنبه 13 مهر 1390 ساعت 16:46

سلام صمیم

یه سوال البته ربطی به پستت نداره

می خواستم بدونم تو می دونی اصطلاح کاری رو دوباره انجام بدی (دوباره کاری) که ما ایرانیا زیاد انجام می دیم تو انگلیسی چی میشه می دونم کلمه اش duplication اما اصطلاحشو می خوام؟

سلام
فقط خواستم بدونی هنوز دنبال جوابش هستم برات. به یکی از دوستام تو انگلیس میل زدم بپرسم ازش .
میشه یاداوری کنی بهم دوباره؟
همین جا جواب میدم بهت.

نور سه‌شنبه 12 مهر 1390 ساعت 17:18

سلام صمیم جون اول از همه ممنون بابت محبتت....راستش نشد بیام بپرسم....هتلمون اینترنت داشتا...دیتکت میشدااااااا بعد پذیرشه راست راست میگفت وصل نیست...ولی ایشالا دفعه بعد حتما حتما مزاحمت میشم

دیگه اینکه...دوست من بارداره...ماه نهمشه و فعلا تا زایمانش کلاسای دانشگاه رو میاد....امروز طفلی داشت از مسئله ای که ماه های آخر پیش میادمیگفت(همون.....جاکفشی....فشار و اینا) همونجا یادت افتادم ومیخندیدم....
البته وقتایی که میخواد نماز بخونه دلم براش کباب میشه!!

الهی که شما مامانای جوون مهربون و عاشق چقدر دوست داشتنی هستین!!!! دلم خواست(خدایا توبه)


+یعنی من انقدر اینجا رو با دقت میخونم الان پا شدم میبینم رو شارژر نشستم متوجه نشدم...

عزیززززززززززززززززم
چه خاطرات زیبا و اشک در چشم جمع کنی!!! از من دارید شماها
بریم درسته و قالبی بمیرم من!

بوس
مراقب خودت باش

شوکا سه‌شنبه 12 مهر 1390 ساعت 10:56

واقعا موندم چرا تو دوغ و شیر یونا حتی آب میریزی؟؟
عاشق اون پیژامه پوشیدن علی آقا شدم که حسابی تلافی آب بندی هات رو در میاره! :دی

بسیار لذت بردیم
اعترافات جالبی بود
ببوس گل پسرو

زهرا دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 22:50 http://az-be.persainblog.ir

صمیم منم از شلوار پیژاما بدم میاد!! ولی مجید الان که رفته و من پیشش نیستم یه دونه از اینا که ازمغازه ها میخرن و قیافه اش به نسبت خیلی بهتر از این دست دوزاس و مامانش براش خریده گذاشته تو چمدونش رو میپوشه... همشم میگه تا نیستی بذار زندگی کنم!!! بعد که اومدی نمی پوشم و در ادامه اضافه میکنه و ما ادراک شلوار پیژاما!!!!!

مارال دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 09:42

سلام صمیم جونم، منو یادته؟؟؟!!! (چشمک)
خوبی عزیزم؟؟
واااااااااااااای صمیم خیلی باحال بود. یعنی من مُرده این صداقتت ام. خیلی جیگری.
میگم برای بقای خانواده هم که شده این چاپ کتاب رو بیخیال شو (آیکون به من چه مربوطه!!!) همینطوری گفتم. تو که ماااااااااااهی حالا با اعتراف یا بی اعتراف.
می بوسمت

بووووووووس

نسرین دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 02:09

اعتراف میکنم صمیم رو خیلی خیلی دوست دارم و وبلاگش رو چندین ساله که میخونم ولی زیاد اهل کامنت گذاشتن نیستم:)

اعتراف می کنم خوشحالم که الان اینا رو گفتی

مهستا یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 18:40 http://mahasta.com

کلی حندیدم.خوش باشی

همیشه شاد باشی

شکوفه یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 13:29

صمیم جون ممنون از نوشته های زیبات و صداقت مثال زدنی ات! همه ما عادتهایی کم و بیش شبیه شما داریم ولی مهم اینه که جرات بیان کردنشو داشته باشیم. حالا وقتی اینها با زبان طنز و شیرین شما بیان می شه واقعاً خوندنی می شه. پیشنهاد می کنم در صورت امکان و تمایل هر از گاهی این اعترافات سلسله وار عنوان بشه! (تا جایی که منجر به دلخوری مادر و همسر محترم نشه و کار به جاهای باریک نشه) بنده شخصاً عاشق اخلاقهای منحصر بفرد مادر گرامی و برخوردهای جالب شما با ایشون هستم. خدا برای هم نگهتون داره.

مرسی شکوفه عزیزم از این همه محبت
ایده خوبیه .

حمیده یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 12:21

سلام
منم رممممممممممممممممممممز میام.من هفته ای یکی دو بار میام می چکمت عکس میییییییییییییییییییییییییییییییییام من مردم از بس که فکر کردم این صمیم چه شکلیه مخصوصا اون موقع ها که از رژیمات می نوشتی یااله منم رمز می خوام.............داد هوار رممممممممممممممممممممز

سحر خیز باش تا...

چی شد که به فکر اعتراف افتادی بانو؟

هوویجوری گفتیم بشینیم دور هم یکم دلمون باز شه ...

رضوان یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 08:44

نتونستم دوباره نظر بدم.اما این پستت و این کامنت ها و پاسخ ها درست شده مثه یه مهمونی شاد شاد که همه با هم خوشند. اصلا انگار یه عالمه انرژی مثبت پاشیده اینجا ...

منظورم این نبود تو اعتراف کن ما بخندیما !!! این بود که انگاری روح اومده تو تک تک کلمه ها .

مگه نه ؟؟؟!!!

ممنونم گلم

من حتی از اسم مهمونی شاد شاد هم دلم پر از خوشی میشه ...
تشبیه زیبایی بود.
مرسی

من با حال خیلی خوبی این ها رو نوشتم..برای همین تو حسش میکنی ..

سعیده ن یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 07:52

ای جان صمیم جون خیلی وقته می خونمت. خیای شیرین می نویسی و من واقعا با خوندن نوشته هات اترژی می گیرم

من هم با شماها

پاسخ به سمانه عزیز یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 07:16

ببین عزیزم مهریه من بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ سکه بود( ببخشید دقیق نمی گم. متوجه معذوریت های من که هستی) + حدود ۱۳۶۰ شاخه گل سرخ + به تعداد سکه ها ( همون ۵۰۰ و تعدادی!) کتاب به سلیقه و انتخاب خودم
حق اشتغال با من بود ..یعنی زوجه شاغل می باشد درج شد در سند ازدواج. حق مسکن و انتخاب مکان اون هم با توافق دو نفر .

من باید طرف رو بشناسم برای قبول ۱۴ سکه طلا.. من اگه باشم میگم : خب ممکنه رسم خونواده ما ۱۴ تا سکه نباشه و یا بگم ما هم ۱۴ سکه رسم داریم به اضافه یک سند ملک یا زمین یا چند دونگ اپارتمان یا هر چیز ارزشمند که حتما باید روز عقد به نام خانم زده بشه تا صیغه جاری بشه ..خب نمیشه به راحتی گفت که قبول! یا اینکه باشه اگه شما رسم ۱۴ سکه دارید من در قبال پذیرش این رسم و احترام به اون مهریه دیگه ای نمیخوام ولی حق طلاق و حضانت بدون قید و شرط فرزندان احتمالی و نیمی از دارایی مشترک و مسکن و نداشتن حق ازدواج مجدد و عقد دائم یا صیغه برای مرد( تعجب نکن! این ها همه حقوق زن میتونه باشه که هست چون اجازه دارند که با توافق هم هر چیز که خلاف شرع وو عرف نباشه رو بنویسند . ولی مثلا نیمتونی بگی اگه مرد رفت زن دوم گرفت دست راست و پاس چپش رو قطع کنن بده به تو!!!) و ...اینا با خودم باشه..به هر حال اگه طرف از شما میخواد با دل مطمئن و ضمیری ارام ۱۴ سکه طلا رو قبول کنی باید این حق وحقوق مسلم!! رو هم با رضایت کامل بده به شما...اگر نه بیاره یعنی او ن هم از چیزی میترسه که شما حق دا ری خیلی بیشتر بترسی ..

هر چقدر هم طرف خوب و گل باشه این حقوق قانونی که کاملا همه چیز درش مشخص باشه رو حتما باید در قبال ۱۴ سکه بر عهده طرف بذاری ..تازه مهریه هم عندالمطالبه باشه نه عند الاستطاعه ..فرقش روز مبادا معلوم مبشه ..
تازه به نظر من برای این مقدار مهریه باید گفت ۱۴ سکه رو نقدی لطف کنید موقع اجرای صیغه عقد

من همین الان با همسرم هم این مورد رو مطرح کردم و ایشون هم گفتند کاملا درسته..به ازای مهریه کم و ۱۴ سکه ای این عدالت هست که حقوق مشخص و امتیازاتی مثل اینایی که گفتم برات به خانم داده بشه

نوع مطرح کردنش هم مهمه..به عکس العمل اون اقا بسیار دقت کن وقتی این چیزها رو شمرده و منطقی بهش میگی..کمکت میکنه ببیشتر بشناسیش ..

صوری یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 00:30

الهی بمیرم برای اون زن برادر که گیر این خواهر شوهر افتاده
نکن خب اینکارو
خب نکن اینکارو
اینکارو نکن خب
آخه صمیم از تو بعیده
پس فردا نزاشت داداشت بیاد خونت نگی چراهااااااا
نگی من که کاری نکردم هاااااا
گناه داره صمیم


ت. نمیدونی من از چه استراتژی های خاص خودم استفاده می کنم در جهت هر چه بیشتر صمیمی شدن جو موجود خواهر شوهری!!!

خو منم گناه دارم که داداشم اینقدر تعریف میکنه ذوق میکنم!!

یسنا شنبه 9 مهر 1390 ساعت 23:40 http://www.ranginkamoon.persianblog.ir/

صمیم عزیزم منم با خوندن نوشته های قشنگت آرامش می گیرم..نوشته هات پرن از حس قشنگ زندگی پر از عشق صفا و صمیمیت..خوشحال می شم منم دوست خودت بدونی

ممنونم عزیز دلم
محبت داری

رضوان شنبه 9 مهر 1390 ساعت 12:54

صمیم جون شرمنده کردی ... اینهمه جواب....راضی نبودیم به زحمت .........
(اتحادیه حمایت از کامنت گذاران !!!! و ایضا کامنت پاسخ بده ها )

بووووووووووس

خواهش میکنم
تلاش ما رضایت شماست

رییس اتحادیه حمایت از حقوق مصرف کنندگان!!!

نگین شنبه 9 مهر 1390 ساعت 12:38

سلام
بعد از سالها خووندن وبلاگتون دیگه سکوت رو جایز ندونستم البته این سکوت از باب تنبلی بوده ونه چیز دیگه !!!
خیلی قشنگ صمیمی وبی تکلف می نویسین
مرسی
مثل همیشه خیلی خوب بود صمیم جون

ممنونم نگین عزیزم

صنم شنبه 9 مهر 1390 ساعت 11:18 http://spiranza.blogfa.com/

ای جونم!
چه نوشتنی داری! از ترکیباتی که استفاده کردی خوشم اومد!
یعنی الانم دارم میخندم از نوشته هات!
شاد باشی در کنار خانواده ات!
+راستی!انقد آب نریز تو همه چی!!!!!!!
(گل)

آب روشنایی هست!!!

چششششششششششم

عسل شنبه 9 مهر 1390 ساعت 10:28

سلام صمیم جون . چرا کامنتمو نمیبینم ؟ تاییدش نکردی؟

همین الان همه رو دارم تایید میکنم.
بوس

مهسا و بهزاد شنبه 9 مهر 1390 ساعت 08:48

صمیم جان برای من هم دعاکن تو خیلی خوش بختی خوش به حالت

بوووووووووووووووووووووووم
پودر شدم من الان!!!

انشالله همه مون خوشبخت بودن و موندن رو یاد داشته باشیم.

ممنونم

مینا شفیق شنبه 9 مهر 1390 ساعت 08:29

قشنگ نوشته ای خانمی!

متشکرم عزیزم

سارا جمعه 8 مهر 1390 ساعت 20:47

سلام خیلی باحال و صادق و شجاعی
2تاسوال به شدت ذهنمو مشغول کرده اول فرق مامان دوز و بالا کش دار و پیژامه کردی چیه؟و اینکه قبلا علی تو خونه چی میپوشید از این ست ورزشی ها
و بعدی اینکه از بوی عرق و ته ریش بدت میاد خدایی از بوی دهن بدت نمیاد؟

مرسی

بالا کش دار از این بازاری های اقا بزرگی و راه را م می باشد!!
مامان دوز معمولا گلمنگولی و راحت و ازاد تره و معمولا به نیمه که رسیده پارچه هه تموم شده یکهو!!

حالا من هر چی بگم شماها میخندید!! تو فکر کن از همون ورزشی ها..البته الان آپشنی هم داده به خودش که همون بگی راحتی های تو خونه ای هست .. حداقل آدم بتونه تا دم در باهاش بره آشغالا رو بذاره بیرون خواهر!!!

منظورت از بوی دهن خودمه؟ من گفتم مسواک رو با زور میزنم نگفتم که کود میدم دهنم رو قبل از خواب که!!!!!
من همیشه بیسکوییت کنار تختم دارم تا صبح ها به محض بیدار شدن یک ذره بذارم توی دهنم مزه دهنم عوض شه..بابا ما شب مسواک زدیم نیم ساعت!! صبح باز بوی گلاب و عطر رویایی نداد لامصب دهن ما!!

شمسی خانوم جمعه 8 مهر 1390 ساعت 18:23

وای حالا خوبه قبل مهمونی آب نمی بندی به شکم ملت
(نیییییییششش)
همچین خواهر شوهری خدا نصیب دشمن آدمم نکنه (شوخی میکنم ها به دل نگیر)

ببین من انقدررررررررر پذیرایی مهمونی ام افتضاحه که حد نداره..فک کن چایی داغ تو دست ملته دارن میسوزن از داغیش بعد من با سینی لبریز از جام های بلور بستنی میوه ای میام جلوشون و میگم بفرمایید تورو خدا!!!
علی میگه کوففففففففففففففت..بذار از حلقشون داغی بره پایین بعددندوناشون رو بریز بیرون!!

یا مثلا شام اماده است من یکهو بدو بدو با ظرف شیرینی خامه ای میام میگم به خدا ناراحت میشم از اینا نخورید!!! ملت هم با اشک چشم برمیدارن و با حسرت به شام اماده نگاه میکنن!!

من یک وضعی دارم که اگه برات بگم های های میزنی توی سرت!!!
کلا هول میشم انگار موقع پذیرایی!!!

مهرگان جمعه 8 مهر 1390 ساعت 16:17

میشه بگی پس اقای همسر چی توی خانه می پوشند؟ یا باید بپوشند؟؟؟

نظر من رو بخوای به نظرم اقایون بهتره پرده ها رو محکم بکشند!! نور اضافی نیاد تو خونه!!
بابا هر چی می پوشند از این شلوارهای خشایاری نپوشن دیگه!!

شبنم جمعه 8 مهر 1390 ساعت 14:18

سلام
خیلی خوب می نویسید حدود یک سال ونیم میشه مطالبتون رو می خونم خیلی برا من آموزنده بودن
ایشالا همیشه شاد وموفق باشید

مرسی شبنم جان

صدرا پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 16:42 http://www.roozha88.blogfa.com

هه،آدم دلش می خواد اعتراف کنه :دی

بفرما وسط

سلام

سلام علیکم و رحمه الله

تینگ تینگ پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 11:49

وای که گفتی ته ریش ما از وقتی همسر شدیم زیر یه سقف آرزوی دیدن شوهر بدون هاشور خوردگی مشکی رو دلمون موند. بعدم میگه این جوری قشنگ تره هیییییششششششش

حالا هاشور به کنار ..کاکتوس های امریکای جنوبی رو چکارش کنیم!!!

آرامیس پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 10:00 http://nightday.blogsky.com

صمیم جان مدتهاست خواننده وبلاگتم ولی انگار نظر نذاشتم.ممنون ه خنده رو تول دلم میکاری وقتی میام اینجا

دلت همیشه شاد

احمد پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 09:35 http://sarlohe.blogfa.com

سلام دوباره.
البته همراه با یه پیشنهاد.
حتما نسخه ی پشتیبان بگیرید از وبلاگ تون.

سلام
باور میکنید بلد نیستم؟
چکار باید بکنم؟

فری پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 09:01

اعتراف میکنم همیشه اینجا رو میخونم و همیشه هم از خدا میخوام همینجور که خنده رو به لب من میاری لبهای خودتم ژر خنده باشه خنده هایی از ته دل

ممنونم از این دعای خوب

نیلوفر پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 02:38

یه اعترافم برای من بکن.

تا حالا شده از توجه علی آقا به خانمی ناراحت بشی؟

اگه لازم شد این رو تو اعترافت بعدیم مینویسم..

سها چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 20:41

صمیم خیلی وقته میخام بهت بگم اگه فیلم نامه ها مهران مدیری رو بنویسی فیلماش از اخراجی ها هم بیشتر فروش میکنه ها

با صدای خسروشاهی بخون

میدانی ملاک من اخراجی ها نیست . دغدغه من فرهنگ و تمدن این مرز و بوم است که به تاراج می رود ..
پقققققققققققققققققققققققققققققققق

لطف داری تو

نگار چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 17:00 http://bir-bakhish.blogfa.com

اعترفات جالبی بود
احساس می کنم یکم شبیه هم هستیم.
تبادل لینگ؟؟؟؟

بزن قدش



لطف میکنید برای لینک
آدم لطیفی نیستم

ویدا چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 15:13

وااااااییییییییی صمیم یعنی تو عین همسر من هستی. بند 2 رو که خوندم فورا یاد اون پستت افتادم که درباره کوک کردن ساعت برای صبح نوشته بودی . اونجا هم گفتم شما دو تا عین همید.
متاسفانه همسر من هم هر چی میخوره فوری توش آب میریزه و سر میکشه و کلی هم کیف میکنه و اصلا هم به عکس العمل من کاری نداره و کار خودش رو میکنه.
خدا شما دو تا رو برای همسراتون حفظ کنه.
اما تو رو خدا این عادتهاتون رو ترک کنید.

اهههه نمیدنی چه کیفی داره ابکی و بی مزه میشه همه چی !!! بعدلیوان بعدیش رو بدون اب میخوری قدر عافیت رو میدونی!!!

فکر کنم تو زندگی های قبلیم آسیابانی ...آب حوض کشی .. مدیر پروژه ای ..چیزی بودم!!!

خدا حفظشون کنه..معلومه مرد نازنینی هستند!!!

سمانه مترجم تهرران چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 14:41

سلام فکرمیکنم به خاست من اینارو نوشتی. توهمه دیگه بزاررر داشته باشیمش ! توهم حکمفرمائی در سرزمین انگیزه پستهای صمیم.

سری نزدی به ماها،فرش قرمز میخای رفیق؟ قربونت

چرا توهم؟
خب راست گفتی ..یک بار رمضون بشه دیگه!

ماهی قرمزتیم...فرش میخوام چکار؟!!!

متولد ماه مهر چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 14:15

سلام عزیزم
خیلی زیبا می نویسی معمولا برات کامنت می گذارم ولی اعتراف می کنم این اعترافاتت خیلی زیبا بود.

مرسی

اوه من انقدررررررررر حرف ناگفته و اعتراف ننوشته دارم که حد نداره

ندا-آسمون ریسمون چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 12:15 http://caffi88.blogfa.com/

میگم اون دسته چک خیلی بد بوداااااااا گوناه داشت خووو

ببین حواسش ر جمع میکنه دفعه بعد زندگیش رو به باد نمیده!

اینم آدرس خانمی

مرسی عزیزم.

عسل چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 11:15

بذا ر منم اعتراف کنم چققققققققققققققد شبیه خودم بودی که فکر کردم نوشته های وبلاگت یه جورایی حرفای دل خودمه که با خوندنشون بعضی وقتا آروم مشدمو و بعضی وقتا خیییلی چیزا رو فراموش می کردم .

کوچیکیم

ملودی چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 11:00

یه خصوصی داشتی راستی من بسی خوشحالم که این دفعه اول بودم تو نظرات .ملودی ذوق زده که داغ داغ به نوشته های صمیم رسیده (نییییییش بازززز)

عاشق مادر چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 10:56 http://madar1992.blogfa.com/

اعتراف میکنم که خیلی زیبا بود

مایا چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 10:27 http://www.bodaneman.blogfa.com

حالا که اعتراف کردی از دیدن کامنت ها خوشحال می شی منم دلم نیومد این شادی رو ازت بگیرم و بعد از چند سال مفت خوری تصمیم گرفتم کامنت بذارم و بگم من از قدیمی ترین خواننده های خاموشت هستم و اینکه تو بی نظیــــــــــری!!

نازیییییییییییییییی
اون مفت خوریه چه اعتراف زیبایی بود!!!!

هدهد چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 09:38

وای صمیم جون خیلی خوب بود:)مخصوصن مسواک زدن منم دقیقن همینجوریم!!!

راستی ؟
چه جالب

یه دوست جدید (زینب) چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 09:04

فقط میتونم بگم : خیلی دوستت دارم .
تو بهترین دوست من توی این دنیای مجازی هستی (کاش بیرون از این دنیا هم با تو دوست بودم)
حرفهات خیلی بهم آرامش میده . باور کن صمیم جان
چون خصوصی برام نظر گذاشتی تایید نکردم » گفتم شاید راضی نباشی .
اگه اجازه بدی تاییدش می کنم تا از حرفهای مفیدت همه استفاده کنن . (البته وب من که جذابیتی نداره و تو که سر زدی امیدوار شدم که یه پیشکسوت بهم سر زده)
بوووووووووووووووووووووووووووووووووس

عزیزم..خواهش میکنم...حتما. اگر صلاح میدونی تاییدش کن. از نظر م اشکالی نداره ..

میشه ادرست رو دوباره بذاری برام؟

احمد چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 08:57 http://sarlohe.blogfa.com

سلام
خیلی قشنگ می نویسید شما.
اتفاقی دیدم تون و به تون تبریک می گم.
موفق باشید بانو

ممنونم از محبت شما

پیراشکی عشق چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 08:52 http://metoyou10.blogfa.com

درمورد شماره ۶ به نظرم باید یکی دوبار جلوی روی همکارت اسپری بزنی تو فضا تا هوا معطر شه. اینجوری شاید به خودش بیاد.
درمورد شماره ۷ هم باید بگم هرچه زودتر اینکارو بکن.اگه برات سخته و خجالت میکشی پرینتو برسون به دستشون و لازم نیست زمانی که دارن میخونن در کنارشون باشی .
راستی این یونای شما ماشا... خیلی بچه ی باهوشیه که آب بندیای تو رو میفهمه!
((خیلی خوب است آدم پست شماره ای بزند :دی))

مثل پریدن توی استخر میمونه..وسط زمستون..
باید جیگرش رو داشته باشی ..روش فکر میکنم.

بچه باهوشه...ننش ماشالهه ضایع هست ..

مهتاب چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 07:52 http://www.az-ahalie-zamin.blogfa.com/

ای خدا با این اعترافهات بگم چیکارت کنه.... منم از این اعترافها زیاد دارم

خب رو کن دیگه کلک!

مبتدی چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 07:25 http://www.hamechinemidunam.persianblog.ir

منم مسواک رو دوست ندارم اما همسرم کشته مارو اعترافاتت عالی بودن

اصلا این شوهرا چکار دارن؟ دلمون میخواد دهنمون بوی سیر ترشی بده اصلا!!!!
اه اه

مامان نیکان چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 02:36

خیلی دوستت دارم صمیم جون.

قربونت بشم..چقدر به دلم نشست

مهسا مامان ملودی چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 01:57

اینقدر خلافکار بودی لو نمیدادی خودتو. چی شد یهو این همه اعتراف کردی صمیم جونم. ولی واقعا کاش همه ... داشتن اعتراف کنن . با همه اعترافاتی که کردی بازم دوست داشتنی هستی و از دوستی باهات کیف میکنم.

داشتم فکر میکردم چی بنویسم که جالب باشه و زیاد در موردش نگفته باشم اینجا..
مهسا یه چی بگم؟ اینا هنوز یک درصد ضایع بازی های من هم نیست هنوز!!!!!!!!

بوس

ازدواج اشتباهی! چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 00:56 http://hopeless2088.blogfa.com

اعتراف شماره 2 عالی بود
به همش می ارزید.
شماره 3 هم که مقوله کاملا آشناییه برام

این مقوله ات من رو کشت ...
مثل اینکه هر چی ضایع تر باشه ارززش بیشتره!!!

پندار چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 00:22

سلام! اینجا تهران است، صدای پندار!
خیلی خوب بود. اینقدر که از گودر پاشدم اومدم کامنت بذارم، برگردم!

خسته نباشی
عذر زحمات !

مهربان سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 23:27 http://0098021mehraban.blogfa.com

با کنسل شدن کلاس خیلی موافقم!! حتی اگه کلاس خودم هم نباشه!!!
حالا شما آب بندی می کنی!! خواهر من توی هر غذایی یکمی نعنا خشک میریزه!!! دلم می خواد بزنم خودمو وقتی اینکارو می کنه!!!

با کار خواهرت انچنان قهقه ای زدم که تمام داره لرزید..
تا چند دقیقه همینطور نیشم باز بود
خیلی با حال بود
حالا بعدا میگم مامان من چی ها قاطی غذا میکنه..

دنیاخانوم سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 22:56

قربون اون دل نینینگولی ایت برم. نازی نازی. اعترافاتت واقعا خوندنی بود. میدونم تکراریه ولی بازم میگم : خیلیییییییی باحالی.

رودابه ایرانی سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 20:54

حقاکه خوب می توانی دیگران رابخندانی.به فکر نوشتن نیستی بانوجان؟یعنی کتاب نوشتن ها.

منظورت اینا این حرف ها رو چاپ کنم؟ اصلا مجوز میدن به نظرت؟!!!

میس میم سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 20:04 http://www.mahaguni.blogfa.com

سلام صمیم خانوم.خوبی؟من خیلی وقته وبلاگتو میخونم.از وقتی نی نی به دنیا اومد یه ذره از دستت ناراحت بودم.آخه من از اینکه خانمها بچه به دنیا بیارن خیلی متنفرم.البته خوب هرکی یه نظری داره دیگه.الان که اینا رو نوشتی میخواستم یه چیزایی بهت بگم اما قسمت نظراتت خصوصی نداره که به طور خصوصی بهت بگم.به هر حال من میخونمت و عاشق این طنز بامزه ای که داری و صداقت و جسارتی که توی این صداقت به خرج میدی،هستم.گاهی عکسهای یونا فسقلک رو هم بگذار.

آخه من از اینکه خانمها بچه به دنیا بیارن خیلی متنفرم


هنوز تو شوک این جمله ام
خیلی دلم مخیواد بدونم چرا...

ممنونم از محبتت

تو نظرت رو بنویس و بعد جلوی اسمت بنویس خصوصی باشه من نمایشش نمیدم.

بهار سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 19:21

عاشق صداقتتم صمیم.خیلی ماهییییییییییییییی. حالا برو کمی خوش خوشان باش :)))

مرسی عزیزم

خانوم مدارا سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 18:42 http://lajomodara.blogfa.com/

صمیم بانو تو عالیییییییییییییییییییییی مینویسی!
کلی خندیدم....
راستش من از اون موقع که حامله بودی و دم در افتادی و رو کفشا و خانوم همسایه و.... اینا دیگه میخوندمت!
ولی امروز ظاهر شدم!

عجب فرست ایمپرشن زیبایی داشتم روی شما !!!


خوش اومدی

دوست مشهدی سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 18:32

ایییییییییییییییییه ؛چی همه اعتراف داشتی؛حالا انقدر اعتراف کردی پول ویزیتش رو داده بودی

ها؟

mahtab سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 18:15 http://shomakegharibenistid.blogfa.com

اینا اکثرش بین همه مشترکه ها
فقط کسی جرات اعتراف نداره

سحر سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 17:19

میگم شما چقد وقت اضافه داری
نکنه سر کار ادای کار درمیاری و میشینی اینا رو مینویسی؟
خیلی باهالی
میکم چرا کشورمون اینقد عقب مونده است
البته خیلی خوب مینوسی
بوس

نه عزیزم
من معمولا توی درفتم میذارم نوشته هام رو البته فی البداهه مینویسم معمولا و بعد سیو میکنم.

سر فرصت آپ میکنم نوشته رو

ناراحت نشی ایشالا سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 16:49

اون پنج خط آخر به شدددددددددددددددددددت لوس بود

لاله سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 16:31

اعتراف میکنم که نوشته هایت بس دلنشین و آموزنده هستند در عین سادگی و بی شیله پیلگی.

ممنونم عزیزم

الهام سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 16:08 http://manoeshghama.blogfa.com

سلاااام عزیز دلم خوبی ... هر وقت پست هاتو می خونم لذت می برم ... الهی قربون خودت و اعتراف کردنت بشم من مهربون عاشق ..راستی حالا نمی شه عکس پسر کوچولوتو بزاری من ببینم ....

مرسی ..چقدر تو مهربون با آدم حرف میزنی ..

اگر گذاشتم بدون رمز هست .

افروز سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 16:02

سلام مامان پسرک، وای که چه قدر بامزه می نویسی ،راستش اینایی که بهش اعتراف کردی خیلیهاش عادت خیلی از ماها هم هست ،فقط یکی اینجا پیدا شد که صادقانه بهش اعتراف کرد . بازم اعتراف کن عزیزم . راستی برات کامنت گذاشتم که بیشتر خوش خوشانت بشه!‏

اینها که چیزی نیست هنوز ...

اعتراف به اینا مثل اب خوردنه در مقابل نگفتنی هام!!!

نگاه مبهم سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 15:54

عزیز دلم صمیم.

بدون شک و مث همیشه عاشق این پست و اعترافاتت شدم.

یعنی کشته شماره های 2 و 4 شدم. یعنی خداست.

حتما پست رو برای مامان پرینت بگیر و حتما اون شلوار رو سر به نیست کن.

واسه همکار هم می تونی مترو رو مثال بزنی. تهران که متروی آقایون وحشتناکه. خدا نکنه من با همسرم سوار مترو قسمت آقایون بشم. باور کن چند بار از تو کیفم اسپری رو درآوردم و به خودم زدم. باید بدونن تا یه چاره ای برای انکار پیدا کنن. اگه بفهمن.

بوس. مراقب خودت باش. می دونستی از شیرینی های یونا دیگه چیزی نمی نویسی؟؟؟!!!

برم ببینم ۲ و ۴ کدوم ها بودن؟
ها دیدم.. اب بندی و دسته چک!

کر تر از اینه که با این چیزهای غیر مستقیم هدایت بشه ..

میشینه روبروی من و علی و وقتی داریم با هم دوتایی حرف میزنیم دستش رو میاره بالا به من میگه استپ! شما ساکت باش ..من میخوام با بابایی حرف بزنم..
بعد به علی میگه خب بیا صوبت کنیم..دزده اومد..بچه رو برد..اوخ اوخ... مقارب باشی ها(مراقب) ..تنهایی نری بیرون.. ییهو نپری تو ماشین( جلوی ماشین) ماشین میزنه تفادص ( تصادف) میشه دستت کنده میشه ..غصه میخوری ..


من چی بگم به این وروجک آخه!

ارزو سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 15:50 http://hant83.blogfa.com

خیلی باحالی

یو بیشتر

وفا سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 15:26

اعتراف می کنم از وقتی با وبلاکت آشنا شدم حدود 1 ماه قبل هر موقع بیکار بشم دوست دارم بیام به وبلاکت سر بزنم و مطلبای دوست داشتنیتو بخونممممم

و اعتراف مهمتر اینکههه............ دلم برای عزیر دلم تنگ شده 55 روز بدون اون گذشت سخته به خاطر دوست داشتن زیاد جدا شدن از کسی نه!!!!!!!!!!!!!!!

مرسی

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

رها باربی سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 15:13 http://tolop.blogfa.com

سلام صمیم جان
خوبی گلم
امیدوارم از دست ما دلخور نباشی
خواستم بگم سیسمونی نینی رو گذاشتم تو وبلاگم که تا دوماه و نیم دیگه دنیا میاد
سر بزنی نظر بدی خوشحال می شم
http://tolop.blogfa.com

به سلامتی
دیدم.زیبا و دوست داشتنی هست هه وسیله هاش
سبد گیفتش بامزه بود خیلی

پریسا از استرالیا سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 15:02

ای خوانندگان،بینندگان،نویسندگان،دوندگان،شنوندگان محترم ،

علت اینکه من صمیم جون رو دوسش دارم براتون مشخص شد؟ همین صداقت کلام و مهربونیشو بامزه بودنش منو کشته :) یه بوسه گنده گنده از نوع توف کاریو این چیزا =)

یاد خبر ازاد سازی خرمشهر افتادم...

قربونت بشم مهربونم..
بووووووووووووووووس

مریم توپولی سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 14:50

سلام عشقم خوبی چه با مزه منم از مسواک زدن بدم میاد
منم از بهم خوردن کلاس لذت میبرم
منم یه بار کارنا مه ام رو خودم امضا زدم البته من مامانم فهمید
منم عاشق اینم که از دستپختم تعریف کننند البته منم تعریف از خود نباشه دستپختم خوبه
و خیلی خوشحال میشم کسی ازم تعریف کنه عزیزم اینا اصلا غصه نداره فدات شم هرکس بهت خندید عکس بده جنازه تحویل بگیر مطمئن باش بدخواه مدخواهات رو خودم از رو زمین برمیدارم گلم فدات بوووووووس
اصلا هم از اعتراف نترس خوبه باز جرئت داشتی اعتراف کنی من که ندارم

لا مصب تو این همه اشتراک رو از کجا داری با من؟

جنازه رو خوب اومدی ..دلم قرص شد خواهر ...

نه بابا!

یه دوست جدید سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 14:49 http://shekastedel868.mihanblog.com/

همه ما اعترافات زیادی توی زندگی داریم . مهم اینه که آدم جرئت داشته باشه بگه !
منم کوچیک که بودم بعضی وقتا که میترسیدم نمرمو به مامانم نشون بدم ، از طرف اون امضا میکردم ، یه بار که امضاء کردم گفتم بزار یه جمله هم اضافه اش کنم تا ملاتش بیشتر بشه .
امضا
دختر عزیزم گل باش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


اون اخرش ته شاسکول بازی بود!!
ببخشید منظورم سادگی بچگانه هست ..

در گوشی سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 14:41 http://shooikar50-50.blogfa.com

اعتراف می کنم صمیم جون منم اصلا با مسواک زدن آخر شب میونه خوبی ندارم ولی بعد از این که خدا تومن خرج دندونام کردم به خاطر حیف و میل نشدنشون یه برشی روشون می زنم

ببین به جاش من محاله مسواک ناشتای صبحم فراموش بشه

اوخ اوخ که همین الان چند میلیون بدهی تو دهن ما خوابیده!!

تینگ تینگ سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 14:39

آخ از دست این پیژامه. مال ما رو این برادر گرام از یزد آوردن از نوع راه راه . حالا این رو کجای دلم بزارم؟
امان از دست این شوهرای زیادی مسواک زن نخ دندان کش . این لوس ازیا چیه؟

به جان خودم یک اداهایی در اوردم که این شلواره خودش جر بوره! مثلا اروم هی با ناخنم سر زانوش رو تراشیدم تا زودتر پاره بشه ..عمر نوح داره لامصب !

چه می دون..همش بهداشتی ان برای این چیزه بعد وقتی میگی اون ته ریش رو بزن من دوست ندارم دستی میکشن روش و میگن اصلا حس نمیکنن این ادعای کذب تو رو!!!! پووووففف

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد