من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

خوبیم

ممنونم از  احوالپرسی های  همگی  

 خوبم..روبراهم 

 کمی گرفتار  مهمونی و  چند تا عروسی بودم 

بعد از  پست شب  قدر  انگار یک بارون تازه اومد و همه چیز رو شست و تمیز کرد.. 

نشستم ام  روبروی  این همه تمیزی و نمیتونم ازش  چشم بر دارم.. 

بهم فرصت بدید .  

نوشتنم بیاد ..

حتما میام 

 

مرسی از  همراهی  همه

نظرات 16 + ارسال نظر
سمیرا دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 09:34 http://bahar-sard.persianblog.ir/

با سلام به دوست عزیز.خوشحال میشم به من سر بزنید

Emeli پنج‌شنبه 31 شهریور 1390 ساعت 11:37 http://delnegari.loxblog.com


سلام صمیم جوون .

یه تولد کوچیک گرفتم ... دعوتت میکنم بیای و شادم کنیییییییی...

دوست دارم!

X جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 13:18 http://stillness.blogfa.com

رمز و نمیدی؟ :(((

گرفتی ما رو ؟
عنوانش هست

صوری شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 23:53

خدارو شکر که خوبی
کاش منم تغیری ببینم تو زندگیم
خیلی نا امیدم
دعام کن

آزاده شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 11:42 http://apireyar.persianblog.ir

صمیم جون خدا رو شکر که خوبید. من منتظر میمونم تا بیای و تعریف کنی.

محدثه شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 10:13 http://entezareshirin86.blogfa.com

هر جا که هستی سلامت و در آرامش باشی.

نگاه مبهم شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 08:34

آخییییییییییییییش!

مبتدی شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 08:19 http://www.hamechinemidunam.persianblog.ir

خوشحالم که خوشحالی

هنگامه شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 07:50

سلام عزیزم نگرانت شدم کجایی پس زود بنویس هر روز دارم سر میزنم بهت ولی تو مدتی که عکس گذاشتی نبودم (هیف شد) ولی نظرها رو خوندم و تقریبا دستم اومد شکل ماهت
یونا را ببوس برام دعا کن و از امام رضا بخواه شوهرم سر عقل بیاد و بجای اینکه فکر و زندگیش خونه مادرش و فوت باباش باشه یکم بفکر زندگی خودش و کمک کردن توخونه به من باشه
آخه منم کارمندم و شوهرم دست به سیاه و سفید نمیزنه

مریم توپولی جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 23:42

سلام صمیم جونم خوبی من الان مشهدم فکر کن الان تو هتل اپارتمان اگرینم با گوشیم دارم واست نظر میزارم واسه همین نمیدونم به دستت میرسه یا نه ولی نمیدونی چقدر خوشحالم که هم به امام رضا نزدیکم هم به تو دوستت دارم هوارتا تازه امشب رسیدیم همین امروز که تو یه کامنت جدید گذاشتی بوس زیاد واسه یونا که تا حالا ندیدمش ولی میدونم دوستش دارم

به به به سلامتی ..خوش اومدید خانوم

نازلی جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 20:49

خدا رو شکر که هستی.
همین که باشی و سالم برای ما یه دنیاست.
ما منتظریم.

شمسی خانوم جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 19:16

سلام وای نه نه خوب شد اومدی یه خبری دادی گفتم چی شد این دختر زبون بسته نکنه چشمش زدن باز ،حالا الهی شکر خوبین هروقت نوشتنت اومد بنویس خواااااهر

سمانه جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 18:32

صمیم جونم سلام ممنون از این همه ذوق بابا تو که مارو حسابی عاشق خودت کردی شروع کردم با اجازت همه ی نوشته هاتو از اول دارم میخونم
بیصبرانه منتظرم آپ کنی هر روز بهت سر میزنم روی پسر گلتم ببوس عزیزم

مهرداد جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 18:07

سلام صمیم بانوی عزیز
منم از همون شب تغییر رو دارم حس میکنم :) خداروشکر
و خداروشکر که خوبین
راستی اگه خواستم باهاتون مشورت کنین فرصت دارین؟

خواهش میکنم.
بله

هدهد جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 15:26

خب خداروشکر
ایشالا این پاکیا همیشگی باشه صمیم جون

مامان آرتمیس جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 15:19

صمیم جان تو که مارو جون به لب کردی خوب زودتر می اومدی اینا رو می گفتی فکر کردم از خیر وبلاگ نوشتن گذشتی ولی بازم خوشحالم کردی که خبر سلامتی تو دادی ولی تو رو جون بچه ات دیگه از این کارا نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد