گزارش پسرک :
این ده روز شبی نبوده که ما زودتر از 2 بخوابیم چون تا اون موقع یا پارک بودیم یا بیرون یا ددر و مهمونی ..دو سه روز اول مدام از من می می میخواست بعد مدام چک میکرد ببینه تلخی اش هست یا راه امیدی باز شده ! الان خواب ظهر رو کمی هوس انگیر ناک با خاطره و یاد می می میخوابه و شب هم اگر خسته شده باشه دیگه خوابه و یادش نمیاد ..
خوب بو د به شکر خدا
خیلی اذیت نشد.
**************************************
هفته پیش مامان جون مهمان داشتند از شمال. دختر دایی پدر چون بودند با دخترک یازده ساله اشان. بعد دخترک وقتی 5 سالش بود یک بار نیم ساعتی ما رفتیم منزل این ها دیدنشان و نمیدانم چه شد که این بچه زد و عاشق ما شد.. آن موقع تیپ ما اساسی بود و مثل الان موهایمان را از دست این بچه بقچه نمیکردیم بزنیم پشت کلمه امان و خلاصه وقتی فهمیدیم این دخترک امده مشهد همچین بدو بدو بعد از روزی خسته کننده کاری رفتیم و برایش کادوهایی که مثلا یک بچه 11 ساله ممکن است بپسندد خریدیم..اگر بگویم چه خریدم کهیر میزنید.آخر بچه 11 ساله امان در فامیل کجا بود. کوچکتر آدمی که آخرین بار برایش هدیه خریدیم ختر عمویمان بود که ان هم الان وقت شوهر کردنش هست!! پس میگویم چه خریدم تا دور هم یک کهیر اساسی بزنیم همگی: یک عدد اسپری دخترانه بنفش صورتی!!! یک عدد عروسک کوچک که اونقههه اینققققهه میکرد !! یک کیف لوازم ارایش صورتی !! و یک عدد لاک اکلیلی یاسی رنگ!! خودم خجالت کشیدم ولی دیگر وقت نبود و خرازی سر کوچه مامان جون هم تازه داشت میبست آن موقع ظهر ..بعد من روزه هم بودم و هی دور و بر دهنم اسپری میزدم که بعد از عمری حالا میخواهیم این ها را ببوسیم مردم آسم نگیرند از فردای این روبوسی!!! تنها مشکل من هم در رورزه های تابستانی همین بوی دهان از دو سه ظهر به بعد است..مسواک هم زدم ها ولی بوی وایتکس گرفت دهانم بعدش!! خلاصه ما رفتیم دیدن این مادر و دختر خجسته و هنوز نرسیده بودیم که بچه مان ما ما را خفت کرد که یالله می می بده..قبلش خوب بود به علی از پشت در مسیج دادم که عزیزم بچه را ببر بالا تا من را نبیند و من مثل آدم با این ها حال و احوال کنم و این بشر آی کیو هم بچه را زده بود زیر بغلش و دم در منتظر من ایستاده بود که یک وفت نکند بچه من را نبیند!! خلاصه هنوز نرسیده بودیم و قر و فرمان را خوب نمایش نداده بودیم که یک وری دراز به دراز روی زمین خوابیدیم تا بچه امان شیر بخورد و ما هی لبخند آنطوری بزنیم و هی لباسمان را بکشیم پاییم این شکممان تابلو نزند بیرون !!
آقایی که شما باشید این ها چند روزی ماندند و بعد گفتند حالا میخواهیم به قولی که به دخترک داده ایم عمل کنیم و او را ببریم موج های ابی! این موج های ابی نمیدانم چقدر طرفدار دارد در ایران ولی ظاهرا به این مهمان های ما از بلاد دور از شهر خودشان هم سفارش شده بود که آن جا را از دست ندهند.. شما که غریبه نیستید ..خب ما هم که فوبیای آب و ارتفاع داریم از بچگی..و انقدر بدمان می امد از این موج های ابی وقتی علی تعریف میکرد میروی بالای سر سره و پرتت میکنند پایین وبا دهن توی آب می افتی و نیمتوانی نفس بکشی و هیچ کی هم نیست دستت را بگیرد ..( نامرد این ها را میگفت تا چشم های من با هر جمله گشادتر شود و لبخند اقا مبسوط تر!!) خلاصه گفتیم به به حتما بروید بهتان خوش میگذرد و اصلا ما خودمان هر ماه با دوستانمان میرویم و کیف دنیا را میکنیم( توی دلمان هم میگفتیم آره جان عمه نداشته امان.. (جیییگرش را نداشتیم برویم) خلاصه دخترک یکهو فکری کرد و گفت آخ جان مامان..با صمیم میروم..من را میگویی ..خشکم زد .گفتم نه عزیزم تو با مامان جون خودت برو ..من کار دارم..بچه دارم..علی هم نامردی نکرد و خودش را انداخت وسط و گفت نه عزیزم حتما برو..بچه با من ..مرخصی ات را هم خودم از سیستم برایت امشب رد میکنم جوش نزن تو...که بدبختی تکمیل شد و مهمانمان که خیلی هم با او رودرواسی دارم گفت پس من هم هستم ..اینطوری بیشتر با صمیم جان خوش میگذرد..نگاه های التماس امیز من و لبخند شیطانی علی در خفا رد و بدل شد و قرار شد فردا صبح ما برویم با جیب مبارک خودمام ایتخر ..نکردند حالا پول ما رهم حساب کنند حداقل دلمان خنک باشد زجر مجانی کشیدیم!!
از بگیر ببند و صف های طولانی و کره خر بازی های این بچه که بگذریم بلاخره وارد فضای موج ابی شدیم..حالا من هم کمی خجالت میکشم با ان ریخت وشمایل جلوی این ها و دختر دایی هم خوب لبخند به لب بازدید میفرمایند از پروژه پیش رو!! چشممان که به سرسره های دویست متری و پیچ پیچ که افتاد اب دهانمان را قورت دادیم و فر مودیم فعلا یک استخر یک متر و ده سانتی برویم تا تنمان گرم شود که دیدم دخترک بدو بدو رفت در یک صف ایستاد و وقتی به بالا نگاه کردیم دیدیم صف مربوط به تیوپ های دونفره ای است که از ارتفاع برج میلاد می افتی پایین و باز میروی از ان ورش بالا و خلاصه یک چیزی بود تو مایه های اب دهان خشک کن!! یکربعی که توی صف ایستادیم برای ما 15 سال آزگار گذشت و وقتی به بالای پله ها رسیدیم و خانمه رو به ما گفت تو بشین اول و نشیمن گاهت را خوب وسط تیوپ قراب بده تا من هلتان بدهم به هم هروزهای زیبایی که کنار این جانور به نام همسر سر کرده بودیم فکر کردیم ..من اصولا ادم جیغویی نیستم و در عمرم 10 بار حتی جیغ منکشیده ام..وقتی چشم هایم را بستم یک آن دیدم روحم دارد پرواز میکند..انقدر بد مصب دلهره داشت ان ارتفاع که صدای جیغ من گوش طرف را کر کرد ..بعد چون وزن من کلا 45 کیلوست!! ایت تیوپ با شدتی بیست برابر بقیه امد پایین و دوباره رفت بالا و من در د لم هی شکر خوردم..غلط کردم..میگفتم و وقتی ایستاد با دست هایی که میلرزیدند از میهمان پرسیدم به به!! چقدر عالی بود..شما خوشتان آمد؟ که بیچاره با تته پته گفت ها..اره خوب بود ... و جالب اینکه دخترک ور پریده خدش نیامد و رفت روی سرسره نیم متری بازی کردن...
حالا ما یک دور همه وسایل را سوار شدیم و کف و خون بود که در دلمان بالا پایین میشد از ترس ..یک جا هم فکر کنم تا دو ثانیه ای جیشی شدن رفتیم که خدا خواست و توانستیم خودمان را نگه داریم و نیمریم از ترس!! یعنی ای تو روح هر کس این دست گا هها را طراحی کرده.. بعد فتیم خیر سرمان بنشینیم کنار دریایش و کمی جان بیریم و ارامش ایضا! نیمدانیکم یکهو چه شد که دریای ارام طوفانی شد و یک موج زد و لنگ های ما را چپه کرد و نصف آب استخر دریایی رفت در خیک مبارک ما..خوب شد خفه نشدیم باز آن وسط! علی هم با هر بار بازی مورد عنایت القابی جدید در دل ما قرار میگرفت ...اخرهایش دیگر قبلم قلق ل میکرد..حالا باز نیایید بونیسید ای بابا صمیم جان نوزاد شش ماهه ما غش غش کنان از ان بالا می انداخت خودش را پایین و کاریش هم نمیشد ..لامصب ها .. من از ارتفاع میترسم...اخرین باری که سوار فانفار! شدم 15-14 سالم بود عکسش هم هست در البوم مامانمان که همچین دستم را گرفته ام دور میله های اطراف که قشنگ معلوم است از جیش و این حرف ها هم گذشته کارم در ان لحظه!! بعد شماها که درک نمیکنید ادم با سرعت از بلندی بیفتد وسط یک استخر و ترس با مغز بخورد کف استخرذ و سیاه کبود شود از ترس خفگی یعنی چه!! خلاصه رفتیم جکوزی کم عمق و امن و تا خواستم کمی ارامش بگیرم دخترک کشان کشان ما را برد چاله فضای که دیگر این تو بمر یاز ان توبمیری ها نبود و من هم دوان دوان رفتم لب دریا و گفتم حاضرم درسته غرق بشوم ولی این بازی را انجام ندهم..جالب تر ناک هم این بود که هیچ کدام نفهمیدند من چه کشیدم تا لبخندارامم حفظ شود در تمام این ساعت ها..ناهار هم جای شما خالی مرغ سوخاری خوردیم و پیتزا که بد نبود و من هم جانم را برداشتم و در رفتم بلافاصله و به غر غرهای دخترک که میگفت من هنوز دلم اب بازی میخواهد هم گوش ندادم و گفتم بدو بیا بریم دنبال یو..نا مهد کودک..تا رضایت داد تمامش کند..
الان هم از ان شب تا همین الان هر شب خواب میبینم با ابدارچی اداره مان رفته ام حمام و او هم دست من را میگیرد و به زور میخواهد سوار سر سره آبی بشوم برایش ..باز در بیداری یک سالن وسیع و شیک بود در خواب که یک حمام نمره با لنگ های قرمز بود!! ولی جای همگی خالی چایی های اقای ابدارچی انجا خیلی چسبید!
تازه مردم چقدر هم اعتماد به نفس دارند به خدا! طرف یک دویست وشش قورت داده وروی شکمش می شود نشست و ناهار سیزده به در خورد و باز هم با مایو دو تکه دو بنده می اید استخر ..هر جایش را نگاه میکردی اعتماد به نفست میرفت بالاتر .. تازه امن ترین بازی اش همان تیوپ های دریاچه بود که من برای اینکه از دست این ها خلاص شوم یک بیست دوری نشستم داخلش و دستشان هم به من نمیرسید که آنجا هم البته یک خانم شوخی گاوی اش گل کرد و با پاهایش من را انداخت از روی تیوپم داخل اب که تا امدم بگویم کمک..کمک ..من دارم غر ق میشوم دیدم پاهایم کف دریاچه است و ملت دارند از روی کله و زیر پای من رد میشوند...یک لحظه حس دروازه قرآن بودن به من دست داد..!!!!
خلاصه که این موج های آبی را از دست ندهید ...ما که چند کیلویی لاغر کردیم ..
تازه به علی هم گفتیم ای نامرد!! تو چرا اینهمه مدت برای من بلیط نگرفتی بروم؟ اینقدررررررررررر خوش گذشت..عالی بود..اصلا هم نترسیدم!! و مادر و دخترک هم تایید کردند و روی این بچه پر رو کم شد که به همه ترس هایش می ارزید..
مراقب خودتان باشید و زودتر هم بروید این ترس های ریشه دارتان را درمان کنید!!
وای صمیم من واقعا نمیتونم با فوبیام روبه رو بشم (عررررررر)
ولی من به تو افتخار میکنم. آفرین آفرین
خواستم کامنت نزارم گفتم حالاکه مطالب رو خوندیم کامنت هم بزارم اخه همه مونث بودن به امیدخوشبختیتون
خوش بحالت
برای عاقبت زندگی من هم دعا کن...
عیدتون مبارک !
همیشه بر فراز باشید![قلب]
صمیم جون تبلیغات موجهای آبی رو برداشتی((((:
سلام صمیم جون خوش گذشته ها!!!!!!!!!!
من کلا از رفتن به استخر چندشم میشه تصور میکنم همه تو یه آب مشترک وول میخورن غیر بهداشتیه!!!!!!!!!!
حالا ارتفاع هم که کابوس منه بهش اضافه شه چه شود!!!!!!!!
یونا گلی رو ببوس
من عاشق آب واستخرم ولی از رو ارتفاع می ترسم
پست جالبی بود
همیشه شاد باشی
البته اوون همه تعریف واقعا درسته ادم وقتی برای بار اول سوار اون سرسره میشه کلا همه چی از یادش میره جز فحش دادن به خودش ..... ولی وقتی جیغ میزنی کلی تخلیه انرزی می شی .....
صمیم قربونت برم که خندوندیمان ! ان شالله یونا و میمی هم حل میشه .این ملت رو دیدی؟ تو استخر هم یارو میاد یه عالم کیلو وزنشه ولی با اعتماد به نفس میاد داخل و با بیکینی جلو ما راه میره !
سلام....اگه تمایل به تبادل لینک دارین مارو با نام اولین بانوی شعبده باز ایران لینک نید و خبر بدین تا در اولین فرصت لینکتون کنم.....مرسی
راستی صمیم جون یه سوال ! یه هتل خوب با قیمت مناسب واسه یه شب میتونی بهم معرفی کنی ؟ چون ما واسه شنبه هتل رزرو کردیم پرواز روز جمعه گیرمون اومد . خییییلی لطف میکنی عزیزم . منتظرم هاااااااااااااااااااااااااا. دهنم باز و چشمام به راهه . مرسی
هییییییییییییییییییین من الان این کامنت رو خوندم..شنبه است ..منو کشتی دیگه الان ! نه
صمیم جون من فوبیای آب دارم. دلیلش هم پیدا کردم. خاطره ی پرت شدن در استخر در سن ۳ سالگی توسط پسر یکی از دوستای خانوادگیمون.
از اون موقع حتی وقتا کلاس شنا هم میرفتم ترس از آب رو دارم. اینجا هم وقتا رفتم دریا سوار سرسره ی روی قایق شدم و حال مرگ رو تجربه کردم. خواستم بگم تنها نیستی
سلام صمیم جونم
خوشحالم از اینکه مرحله ممه رو لولو برد خودتو پسر کوچولوت به خوبی و خوشی پشب سر گذاشتین.
به امید موفقیت در تمامی مراحل زندگی یونا جون . راستی یه چیزی بهت بگم !خیلی دوست دارم ببینمت
آخ جووووووووون صمیم اومد!
منم در دوران طفولیت از این ترسای ریشه دار داشتم اما وقتی مربی شنام اول کاری پرتم کرد تو ۴ متری و تا مرز خفگی رفتم و کار از جیش و اینام گذشت.... ترسم ریخت!!!
صمیم جونم لینکت کردم..
یه سوال دیگه خانومی از کسی ناراحت بشی تو دلت می مونه یا زود برطرف می شه ؟ تو اگه تو جمعی باشی که زیاد از شوخیاشون خوشت نمیاد چه برخوردی می کنی ؟ همرنگ جماعت می شی یا نه ؟ یا مسافرت چی ؟ کلا چه طوری برخورد می کنی تو این موارد ؟ یعنی جایی که زیاد خوشت نمیاد از جوش چه برخوردی داری ؟ تو مسافرت چی ؟ بخشید سوال زیاد دارم خیلی اخلاقاتو دوست دارم و قبول دارم
من محاله از کسی ناراحت شم و تو دلم بمونه..یک جوری بلاخره بهش میگم.ولی مهمیشه حرمت و احترام خودم و طرف رو نگه میدارم ..خیلی وقته ا با شوخی ..گاهی با اخم کوچولو ..گاهی با کمی سرسنگینی و بعدش باز محبت ...کلا زیاده راه و بستگی به شما ونوع ناراحتی و وجود خودت داره و همچنین طرف مقابل...
مسافرت فرصتی هست که تو خوش بگذرونی ..اگر همراهان خیلی رو اعصابت نیستند سعی کن لذت ببری ازش ..تقسیم کار خیلی مهمه با همسرت روی این بخش توافق کنید که مثلا یکهو به تو نگه برو همه کار رر بکنی و بقیه فقط استراحت کنند..
اگه از شوخی کسی خوشم نیاد یک جور سکوت میکنم و سرم رو میگرم ژایین که طرف بفهمه و یا یک لبخند خشک و کوتاه میزنم ..شوخی های غیر اخلاقی به شدت ممنوعه جلوی من و اگه کسی زیادی شوخی کنه من وانمود میکنم نمیشنوم و یا بلند میشم میرم..
ببین اصلا چیز خوب یعنی ندارند این جماعت؟ به این ها فکر کن.حد خودت رو نگه دار و به هیچ عنوان جلوی خونواده همسرت با همسرت بحث نکن و اجازه نده باهات بد حرف بزنه چون بقیه هم به خودشون اجازه میدن..
عزیزم اگر باز هم چیز یخواستی بژرس..من همین ها رو بلدم دیگه..لطف داری به من
پسرک نازت رو ببوس عزیزم . خوبه که زیاد اذیت نشد .
راستی من عاشق این موجهای آبی شهرتونم. . .
سلام صمیم عزیزم مثل همیشه پستت مشحر بود یه سوال ازت دارم اگه ممکنه جواب بدی ممنون می شم سوالم در مورد برخورد با خانواده همسره می دونی خانومی من بعد از 3 سال هنوز نتونستم باهاشون خوب ارتباط برقرار کنم مثلا خواهر همسرم وقتی کاری داره مهربون می شه و برخوردش خوب ولی در غیر این صورت با جاریم خوبه اونم کار خاصی براش نمی کنه ولی همش به اون چسبیده از تبعیض ناراحت می شم برخورد مادر و پدر همسرم خوبه و دوستشون دارم ولی از برخوردهای بقیشون خوشم نمیاد راهنمایی می کنی ؟ میشه فیقه سوالامو ازت بپرسم ؟ مرسی خانومی
ا صمیم جان شما که تجربه بشکه قیر داشتی چرا آخه؟؟؟
بعد الان یعنی فوبیای شما درمان شد؟
یعنی منم برم مارمولک نوازش کنم درمان میشه فوبیام؟؟
قربونت اون عمودی بود این افقه ابش!
من که هنوز نه..ولی یک برنامه دیدم طرف از مار میترسید..به جان خودم یک مار نشوندن رو میز جلوش و گفتن نوازشش کن..طرف داشت سکته میکرد .جالب هم این بود که اون تیم پزشکی همه جور تخصصی داشت و کلی هم به بدن طرف سیم و دستگاه و اینا وصل بود.اخر دوره که فکر کنم یک هفته ای میشد طرف داوطلبانه رفت تو اتاق شیشه ای با مارها خوابید .یعنی به قولی معروف!! انداختنش وسط معرکه ..
همه میگن باید با ترس روبرو شد تا بریزه ..ولی من نیمدونم برم وسط دریا احتمالا با ملک الموت روبرومیشم نه با ترس...
:دی..الان خوووبی...؟اوضا و احوال قلبت مساعده...؟
من فوبیای خفگی دارم...حالا سعی میکنم تا نثل شما باهاش مواجه نشدم یه گلی توسرم بریزم..
نشد کامنت نگذارم و بی کامژلیمنت عبور کنم ...
سرکار خانم صمیم .. به جرات می تونم بگم بی نظیر بود ... نمی دونی چقدر قهقهه زدم تا تونستم همه ش رو بخونم ... اوج کارت آبدارچی توی خواب بود ... صمیم جان .. اگر بهت بگم سبک نوشته ت شبیه شراگیم و فهیم بود به همان قدر قدرتی دروغ نگفتم ... بسیار بسیار کیف کردم بانو ...
اوه اوه من و کشتی تو..شراگیم و فهیم که خدای نوشتن هستند برای من..عاشق این نبوغشونم..مرسی لطف داری ..
همین اتفاق برای من توی دوبی افتادو. تا چند وقت هر شب کابوس میدیدم. تازه من فوبیای ارتفاع و آب ندارم چه برسه به تو عزیزم. حالا خوبی؟
جدا به ترسش می ارزه من خیلی ترسو هستم چند دفعه با همکارا و یا فامیلا میخواستم برم اما ترسیدم
نه برو فوقش غرق میشی تو نیم متری دیگه..یک ذره ابروت میره .!!
بووووووس!
تومحشری صمیم می دونم که می دونستی...
یادم باشه ایندفعه که اومدم مشهد حتما یه قراری باهات بزارم و دوتایی با هم بریم این موجهای آبی ببینیم چه خبر است
نصفه جون شدم بس که خندیدم!
خیلى خوب خودتو کنترل کردى من بودم از همون بالا خودمو ول میکردم !جیش که این حرفا سرش نمیشه دندوناى آدم خارش میگیره!
ها ها ها
من تا حالا چند بار رفتم ، چاله فضایی رو از دست دادی خیلی کیف میده ، فقط اونجاش که از تو چاله فضایی میفتی داخل اب کمی ترس داره که کسی هست اونجا دستت رو می گیره ، وعلا چاله فضایی از بقیه بازی هاش بیشتر کیف داره
ببین روی تابلوش نوشته بود این بازی نیاز به دانستن شنا دارد ..خب من برای همین نرفتم..یعنی گودالش عمق زیادی نداره؟
صمیم جان من مهگلم که چند روز پیش بهت ایمیل زدم.بهم دیگه کتاب و سی دی تعلیم و تربیت معرفی کردیم.
اول مرداد دارم میام ایران و یه ماهی هستم.خیلی دوست دارم ببینمت.اما بسیار بعید میدونم گذرم به مشهد بیفته.گفتم شاید تو تو این مدت برنامه تهران اومدن داشته باشی.داری؟نمیشه داشته باشی؟:)
جوابم رو اگه حوصله داشتی ایمیل بزن اگه نه تو اون ادرس وبلاگ نظر بذار.وبلاگش خالیه.فقط به درد همین کار میخوره که گفتم.:)
مرسی
از معدود وب لاگ نویسهایی هستید که خیلی دوستش دارم و میدونم که مجازی واقعیش یک اندازه ماه.خواستم بعد از این همه مدت فقط خوندنتون بتون اینم گفته باشم.کاش نزدیک من بودید من به دوستی مثل شما واقعا نیاز دارم.موفق و خوشبخت باشید
خدا نکشتت.انقدر خنیدیم که حد نداشت
اون تیکه آخرت که به علی آقا گفتی یعنی آخرش بوداااااا
صمیم خدا بگم چی کارت نکنه دختر....امروز خیلی ناراحت بودم...اینجا رو خوندم انقدر قهقهه زدم که کلی سرحال شدم.منم رفتم موج های ابی..اما توصیف تو یه چیز دیگه است. دل من رو که شاد کردی خدا هم دل تو رو شاد کنه!خوشم میاد جلوی همسرت کم نیوردی!ایول
بابا موج سوار... منم از سرسره هاش میترسم ولی از تیوپ ها نه. اونا امن ترینن
خیلی باحال بود این پست:))))
ای جوووون قربون یونا برم من که با یاد و خاطره ی می می میخوابه ظهرا .نازییییی بووووووووس گنده .خدا رو شکر که کم کم داره می می خوری رو فراموش میکنه .وای صمیم مردم از خنده با اون پارک ابی رفتنت یعنی من الان در حالت نیمه غششش هستم رو صندلی . فکر کنم علی اقا اون موقع که پیشنهاد رفتن داد و نگهداری یونا از اون مدلا شده بود که لینخند این سو تا اون سو میزنن و ابرو رو با شیطنت بالا میندازن !!!! ولی خوشم اومد آخرش رفتی گفتی خوش گذشته ها خیلی با مزه بود .اتفاقا من انقدر تعریفش شنیدم که یکی از انگیزه هام بعد از حرم و زیارت و البته دیدن فامیل شوهر (ملودی که روز روشن داره خالی میبنده !!!!) ؛ رفتن به همین موجهای آبیه .تازه تو الان تعریف کردی باز انگیزه م بیشتر شد که یه خورده هیجاناتمو خالی کنم اونحا. یعنی فکر کن من مثلا با یکی از خواهر شوهرا و حاج خانوم و جاری جان و اینا باشم دو سه تایی اونجا منو خفه میکنن مینذازن گردن استاندارد نبودن تجهیزاتتتت!!!!(خنده) عزیزمممم بووووس گنده برات
یعنی من مرده ی این تشبیهاتتم (تازه مردم چقدر هم اعتماد به نفس دارند به خدا! طرف یک دویست وشش قورت داده وروی شکمش می شود نشست و ناهار سیزده به در خورد و باز هم با مایو دو تکه دو بنده می اید استخر )ماهی به خدا تو دختر
جشن تولد یک شهید
http://www.pejvaknews.ir/fa/pages/?cid=1027
خدائیش این موجای ابی همش عشق و حاله....دست موسسش درد نکنه و خدا به پولش برکت بیشتر بده......منم یه خواهر دارم هر دفعه کلی پول بلیط میده بنده خدا فقط میاد واسه ما تو صف نوبت میگیره و گاهی لب دریا لمی میده.....خدا اونم حفظ کنه برامون!!!!!
خوش حالم که بهتون خوش گذشته
خدارو شکر که پسرکتون زیاد اذیت نشد
چه شوهر خوبی ...
چقد هیجان انگیز ناک تعریف کردی :D
منم از ارتفاع میترسم!
صمیم عزیز من سرچ کردم اینا رو پیدا کردم :
بوی بد دهان روزه دار
برخی از روزه داران در این ایام دچار بوی بد دهان می شوند اما نمی دانند علت آن چیست و چگونه می توان با آن کنار آمد.
در اصطلاح پزشکی بوی بد دهان را halitosis می نامند. علل بروز این عارضه را می توان به دو دسته تقسیم کرد؛ دسته اول علل موضعی هستند که منظور همان بیماری های مربوط به دهان و لثه است و دسته دوم علل سیستماتیک هستند که شامل بیماری هایی مانند دیابت، ناراحتی های کلیوی یا سیگار کشیدن می شود. با آگاهی نسبت به عوامل موضعی بوی بد دهان، روزه داران می توانند باآگاهی از ایجاد آن جلوگیری کنند. بد نیست بدانید درون دهان گونه های مختلف باکتری زندگی می کنند و موادی مانند آمونیاک و سولفید ها را که موجب ادامه زندگی باکتری ها می شوند، تولید می کنند. عوامل متعددی در ادامه حیات باکتری ها و در نتیجه بوی بد دهان دخیل هستند که از مهم ترین آنها می توان به مسواک نزدن یا شیوه اشتباه مسواک زدن، زبان آلوده، سوراخ های درون دهان، بیماری های لثه ناشی از استفاده از پلاک ارتودنسی، دندان مصنوعی و غیره اشاره کرد.
بعد از این که عوامل مؤثر در بوی بد دهان را شناختیم، حالا می توانیم برای مقابله با آن در طول ساعات روزه داری چاره ای بیندیشیم. پس از خوردن سحری، لازم است حتماً مسواک بزنیم. (قابل توجه افرادی که بدون سحری روزه می گیرند)، سپس با نخ دندان فضاهای خالی میان دندان ها را که ممکن است باقی مانده غذا درون آن جا بگیرد، پاک کنید. بله، زبان را باید با مسواک تمیز کنید. از دهان شوی آنتی باکتریال استفاده کنید و بالاخره این که هنگام سحری دو تا سه لیوان آب را، حتماً بنوشید.توجه داشته باشید که وضع ناسالم معده هم می تواند موجب ایجاد بوی بد دهان شود. بنابراین لازم است تا در طول ماه رمضان برای جلوگیری از این عارضه، رژیم غذایی خود را کنترل کنید. شما حتی می توانید یک دهان شوی همراه داشته باشید و در طول ساعات روزه داری به شکلی که آب از گلو پائین نرود، آن را غرغره کنید.
بسیاری از روزه داران در طول روز از مسواک زدن خودداری می کنند و این کار اشتباه است؛ چرا که هیچ مغایرتی میان روزداری و مسواک زدن وجود ندارد. بدن هر یک از ما به عنوان مسلمان باید در ماه رمضان به اندازه ای تمیز و خوش بو باشد که افراد غیرمسلمانی که در کنار ما زندگی یا کار می کنند، به خاطر روزه داری ما را سرزنش نکنند.
______________________________________________
اینم پاسخ شرعیش :
اگر کسی روزه باشد و در دهان خود آب بریزد و آن را خالی کند، اشکال دارد؟
ریختن آب در دهان و خالی کردن آن تا وقتی که آب به حلق نرسد، ضرری به روزه نمیرساند، ولی اگر برای خنک شدن دهان، به گرداندن آب در دهان اقدام کند و آب فرو رود، هر چند بی اختیار باشد، باید آن روزه را قضا کند، مگر فراموش کرده باشد که روزه است.(1)
پی نوشتها:
1. توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 975.
سلام
بازم عالی نوشتی
خیلی جالب بود
ننوشتی اون یو رو هم سوار شدین یانه؟
اون که ترسناک تره وقتی به پشت میندازنت
به هر حال مرسی
خیلی خاطره جالبی بود
صمیییییییییییییییم جانم
مردم از خنده !!!!
الهی تمام ترس های زندگیت به یکباره آب بشن بروند زیر زمین !!!الهی هیچ وقت نه خودن و نه عزیزات با ترسی که راه گریزی نداره روبرونشن!