من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

از شیر گرفتن پسرک

 نظرات در  حال تایید هستند.  با پاسخ تایید شدند

ممنونم از  اینهمه همراهی و  محبت..واقعا عالی بود.یک مرجع درست حسابی  هست خودش.عنوان رو عوض  کردم تا سرچش  بعدها راحت تر باشه.

 

دیشب که برای چک آپ یونا رو پیش دکترش برده بودیم به من پیشنهاد کرد تا پایان اردیبهشت یعنی  اتمام 23 ماهگی  یونا اون رو از شیر بگیرم. با در  نظر  گرفتن اینکه خرداد فصل خیلی شلوغ کاری من هست و ضمنا هوا هم معمولا گرم میشه به نظرم پیشنهاد مناسبی بود/. تصمیم سختی  هست .من مشکلی  ندارم( نه مطمئن نیستم..بهتره بگم مشکل زیادی  ندارم ) و  این جور  مسایل بچه رو معمولابا عاطفه مادری  قاطی  نمی کنم.وقتی  بچه درد داره دل من هم از درد فشرده میشه ولی میدونم گاهی  دردها برای   بچه ها و رشدشون لازمه  مثل واکسن.. یا هیچ وقت نمیشینم پا به پای  بچه گریه کنم . من خیلی  دوست دارم و معتقدم وجه مادر باید مقتدر و در  عین حال مهربون باشه.الان این وروجک با یک نگاه مامی  سرش رو می اندازه پایین و از زیر  چشم نگاه میکنه ببینه مامی مهربون شد دوباره یا نه... کلا پسرک خیلی  اهل  موندن تو بغل  و غرق شدن تو اغوش آدم نیست ..به قول علی  بچم به باباش رفته!!! باید به زور بغلش  کنن!!( خوبه خوبه این وسط  هم اقا کیلو کیلو ناز  دارن برای  ما) 

 

این تصمیم  از  این جهت سخت هست که پسرک میخواد از یک مرحله سخت بگذره و وارد بخش  جدیدی  از  زندگیش بشه.بخشی که شب هاش  کاملا با الان فرق خواهد داشت.مدونم بزرگ میشه ..میدونم این روزها میگذره .من با تمام وجودم این مدت به پسرکم شیر  دادم و دارم میدم..شب هایی که به قول یکی از  مامی سایتی ه یک ور بدنم خشک شد از بس  اونطرفی  خوابیدم..شب هایی که هر  چند دقیقه یک بار  از  من می  می  میخواست... به نظرم وظیفه مادری  من هست و باید بتونم این نعمت رو درست تحویل بدم به خدا... شیر دادن زمانی  پر ارامش  هست برای من... انگشت هام لای  موهای  پسرک..بوسه بر پیشانیش ..نوازش  صورتش ..کلا این بچه دقیقا مثل پدرش  وقتی  نوازش  میشه عمیق  ارامش  می گیره.. البته زمان هایی هم هست که حتی  نمیذاره من لباسم رو عوض  کنم و تا میرسیم خونه دلش  میخواد با اون حالت و ارامش  ناشی از  می می  بخوابه..بی خوابی هم داشت ..خستگی  هم داره ولی  عشقی بزرگ  توی  همه این لحظات بود وهست ..گاهی فکر  میکنم من فقط  همین یک بچه رو میخوام پس  همه این مراحل فقط یک بار  در زندگی من اتفاق  می افته ..دیگه اغوشی  برای بچه دیگه ای  نیست  و وقتی  این دوره تموم بشه  دلم تنگ میشه ..این رو مطمئنم. 

 

روی  کمک علی  خیلی حساب  میکنم. شما میدونید که من کمکی  در بچه داری ندارم. یکی  از راه ها برای  از شیر  گرفتن تدریجی  سرگرم کردن بچه در  روز هست تادفعات شیر  خوردنش  کمتر بشه ..خب  من تا ظهر  که سر کارم و مشکلی  ندارم بعد اگر  مهمونی و بچه  های  دیگه باشند یونا اصلا به م نگاه هم نمیکنه ..این یعنی کم کردن  دفعات شیر خوردن در روز رو میشه یک کاریش  کرد.میمونه شب  ها که هنو ز راهی به ذهنم نرسیده. یعنی  چی که کم کم کمش  کنم؟ پسرک بیدار  میشه و  اگر شیر  نخوره گریه میکنه..خب  با شیشه و  لیوان نی  دار و استکان و این حرف ها  هم لب  به چیزی  حتی  اب  نمیزنه ..یعنی مم باید  بغلش  کنم؟ میگن اینجور وقت ها باید  پدر ، بچه  رو اروم کنه تامادر و بوی  بدنش  داغ دل بچه رو تازه نکنه!!خوندم که مامان ها  گفتن بچه ما دو سه شب بی تابی کرد و بعد عادت کرد..یعنی  من روی  همین سه شب بیقراری  حساب  کنم؟ اگر به جیغ زد چی؟ پسرک از  اون مدل هاست که اشکاش  گوله گوله میریزن ..یعنی  تا صبح چشم های  مهربونش  خیس از  اشک میشن؟ یعنی  صبح راحت میتونم برم سر کار و توی  بغلم اروم میشه ؟ اگر  توی اژانس  بی تابی کرد چطوری  ارومش  کنم؟  

 

پسرک به شدت فیلمه و  بازی زیر پوستیش از  مامانش  هم بهتره!! بنابراین با داروی  تلخ و صبر زرد و  بتادین و  چسب و این چیزها که به بچه شوک عاطفی  وارد میکنه نمیشه از  شیر  گرفتش .به قول خواهرم مردم به می می شون رب گوجه میزنن بچه اشون طفلک باور  میکنه و  نمیخوره این بشر  اگه خون واقعی  هم بریزی دستت رو میگیره و میبره و میگه بشورش وهمون جا  مجبورت میکنه بهش  شیر بدی!!!داشتم تو نت سرچ میکردم یک چیزی  خوندم که از  خنده مرده بودم.خانمه میگفت خواهر شوهرش  روی  می  می  پشم گوسفند چسبونده بچه هه وحشت کرده دیگه نخورده!!! جان من آخه این چیزها از کجا به ذهن ملت میرسه؟ قربونتون برم  دیگه این قدر نبوغ! 

خب  اینها الان برای  من جای  تامل داره و باید فکر  کنم روشون و براش راه حل داشته باشم قبل از  شروع این پروسه. برای  همین واقعا دوست دارم تجربه های شخصی  شماها رو بدونم..توصیه هایی که مفید بوده براتون و  روش های  ابتکاری  (غیر  پشم گوسفندی!!البته) .کسانی  هستند که بچه رو گذاشتن خونه مادر یا یکی از  اشناهای  نزدیک..من این امکان رو هم ندارم..این پست درخواست من هست برای  بیشتر دونستن و یاد گرفتن از  شما..میشه مثل پست قبلی  هی چشمم خشک نمونه به این در؟ به بهترین پیشنهاد به شرطی که اون موقع عملی هم بشه جایزه ای  از طرف صمیم تعلق خواهد گرفت  

 

 

بعدا نوشت :  

دلم نیومد این کامنت خاص و سراسر  تلنگر و نکته رو تنهایی بخونم..ممنونم از  غزال عزیز بابت این  ریزبینی  

قبلاها، وقتی می‎شنیدم یا می‎خواندم که خداوند گفته بابت کاری یا عبادتی، همه گناهان یکی را می‎بخشد، تعجب می‎کردم. یعنی فکر می‎کردم این طوری که نمی‎شود؛ طرف هر گناهی می‎کند، بعد در 80 سالگی یکی از آن کارها را می‎کند و لوح دلش مثل کودک تازه متولد صاف می‎شود! به نظرم حتی از عدالت هم به دور بود! یعنی چه که کاری ناگهان آدم را پاک پاک کند؟
از همه عجیب‎تر این بود که این کار همیشه یک عبادت طولانی، یک قطره اشک خالصانه یا ایستان در یک میدان سخت جنگ نبود. گاهی کاری بود که خیلی‎ها آن را انجام می‎دهند؛ چیزی مثل تولد بخشیدن. روایت پیامبر است که وقتی بچه به دنیا می‎آید (و در برخی روایات، وقتی دوران شیردهی کودک تمام می‎شود) تمام گناهان زن بخشیده می‎شود، انگار دوباره متولد شده است. با خودم می‎گفتم، پس آن همه گناه قبل از آن چه می‎شود؟ این طوری یعنی اگر چند روز بعدش بمیری، بی هیچ گناهی مرده‎ای؟!
این روزهااا بیشتر از هر وقت دیگر می‎بینم که چه حکمت عظیمی در عبارت‎های این روایت است. بخشیده می‎شوید. گناهان‎تان بخشیده می‎شود. اما شما مثل یک کودک بی‎گناه نیستید. او هیچ سابقه‎ای، نه در کارنامه اعمالش و نه حتی در ذهن و دل خودش و اطرافیانش، ندارد. ما نه. دیگران ما را در حال گناه‎هایمان دیده‎اند و شنیده‎اند. ما خودمان را وقتی گناه می‎کردیم، به یاد داریم. ما لذت گناه‎های کوچک و پشیمانی گناه‎های بزرگ‎مان را به یاد داریم. ما همان آدمیم، با همان وسوسه‎ها، با همان تنبلی‎ها، با همان ناتوانی‎ها در صبر و نماز، با همان بی‎عرضگی‎ها در پس زدن شیطان، با همان حماقت‎ها و با همان گستاخی‎ها. حتی اگر مهربانی باشد که همه -همه‎ی همه- گناه‎هایمان را ببخشد، باز از فردای آن روز ما باید با همان بدن، با همان فکر، با همان خاطره، با همان منطق زندگی کنیم که می‎کردیم.
باید خیلی اراده‎مان محکم باشد که بتوانیم بعد از آن مهربانی بزرگ، پا روی خودمان بگذاریم و نگذاریم دوباره لوح سفید دل‎مان همانی شود که بود. وگرنه، یک زن مگر چند تا بچه می‎تواند به دنیا بیاورد؟ از این دست مهربانی‎ها مگر چند تا فرصت به‎مان می‎دهند؟

نظرات 80 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 11 فروردین 1397 ساعت 03:16

سلام مامان یونا جون. خیلی دوس دارم بدونم بعد این همه سال چه جوری آخر بچه ات رو از شیر گرفتی. شاید خنده دار باشه برات. آخه الان دارم پسرمو از شیر میگیرم. دقیقا مثه یونای شماست. کاش باشی و جوابمو بدی که بالاخره چی شد.

تو پست خودش هست.سرچ کن عزیزم

ندا فتحی شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 16:45

سلام من پسرم ۲۱ ماهشه الان سه روزه ک از شیر گرفتمش شب اول ک شیر دادم بعد خوابش کردم ولی صبح دیگه ندادم دوباره شب بعدش بدون شیردادن خوابش کردم ولی نصفه شب ک بیدارشد دادمش ولی شب بعد خیلی بی اروم تر بود اصلا ب هیچ عنوان خواب نمیرفت لج کرده بود و هیچی نمیخورد ولی ب هرحال خوابش کردم ولی تب کرده و خیلی بی حاله عصبی هم شده غذایی هم اصلا نمیخوره لطفا راهنماییم کنین

زهراعباسی چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت 14:29

سلام پسرم. عید 2 سالش میشه ولی نمیدونم عید فصله خوبیه یانه .اصلا خیای نگرانم خیلی وابسته ات به شیر نگرانم

زهرا عباسی چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت 14:24

سلام منم مشکلم اینکه عید فصله خوبیه برا جدا کردن خیلی نگرانم .من الانم شیر دادنمو کم کردم ولی خیلی نگرانم بعصی وقتا به حالش گریه میکنم .به نظرتون عید خوبه :ن

لیدا سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 00:45

مادرم فوت شده پدرم هم معموردت 3 ساله است 2 ساله با بسری دوست شدم ی شب ازم خواست ب خونشون برم منم قبول کردم و رفتم ازم تقاضای سکس کرد قبول کردم شب بعد اومد خونمون ازم خواست تا لخت لخت برم بغلش من قبول کردم اون سکسش رو انجام داد اون شب خیلی سینه هامو مالید بعد تا صبح سدنه هامو موکید بعد2 روز اومد ازم تقاضا کرد که برده ام رو باره کنه قبول کردم سینه ام تا صبح توی دهنش بود و میمکید شب بعد ساعت11 بود بهم گفت بیا حاملت کنم گفتم باشه صبح ک از خواب بیدار شدم دیدم از سینه هام داشت شیر میریخت بیدارش کردم دوباره درازم کرد و ب طور کامل روم دراز کشید و سینه ام رو کرد توی دهنش و شیرامو خورد .اینقدر بهم نزدیک شده بود ک وقتی لباس میبوشیدم و کنرش میشستم لباسمو در مداورد و سوتینمو باز میکردو سینه هامو میخورد الان هم ی بجه4 ماهه ارش دارم و هرشب باهم سکس ممیکنیم الان هم سینه هام خیلی بزرگگ شده اون هرشب تقاضای سکس لای سینه ای هم ازم میکنه منم قبول میکنم حلا ب نظر شما جی کار کنم

الهام سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 15:18

سلام دوستان عزیز
من پسرم تا چند روز دیگه دوساله میشه
و وابستگی شدیدی به شیشه داره
شبها چندبار پا میشه و شیر میخواد
من چطوری میتونم ترکش بدم
توروخدا کمکم کنین
از طرفی شنیدم همزمان نمیشه بچه رو هم از شیر گرفت . هم از پوشک
درسته؟؟؟؟

به نظر من همزمانی ممکنه بچه رو تو فشار بذاره ..برای ترک هر چیز حتی رابطه های عمیق و وابستگی ها باید جایگزین پیدا کرد ..فعالیت ..حرکت ... بازی .یک چیزی که بچه کمتر به فکر اون شیشه بیفته . آب میوه محبوبش توی لیوان های خوشگل و رنگی و نی های طعم دار و خوشمزه ....

بهار چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 ساعت 23:05

سلام بچه ها کسی هست که دندونای نینیش تو یک سال ونیمی خراب شده باشه

کوثر شنبه 22 فروردین 1394 ساعت 18:16

سلام من پنج روزه که بچمو از شیر گرفتم مهدی من ۲۲ ماهشه با ماژیک ررنگش کردم واسه محکم کاری یه کم با دوا تلخش کردم صبح فرستادم خونه مادرم تا شب وقتی رفتم دنبالش تا منو دید اومد بغلم خوابید شیر خواست منم نشونش دادم گفتم سگ خورده کثیف شده صالح بیچاره تا دیدش زود از بغلم پا شد دیگه اصلا نخواست. بیتابی میکنه؛بهونه گیری میکنه؛لج بازی میکنه ولی شیر نمیخواد. دوشب چند دفعه بیدار شد بعد از ده دقیقه دوباره میخوابید حالا دیگه بیدار نمیشه .ح

alireza شنبه 8 شهریور 1393 ساعت 10:25

من بچه ام بعد از چهار ماهیتش دیگه شیر نخورد الان هشت ماهه بهش شیر ندادم ولی بازم سینه هام شیر داره 'چیکار باید کنم که شیرم خشک بشه

نمیدونم عزیزم ..

فاطیما جمعه 9 اردیبهشت 1390 ساعت 22:55 http://fatimapic64.blogsky.com/

صمیم خانم
من مامایی خوندم. در مورد ازشیر گرفتن بچه ها نظریه زیاد هست. یعضیا میگن تدریجی بچه رو از شیر بگیرین بهتره، بعضیا هم میگن یهویی. من خودم روش تدریجی رو قبول دارم. از شیر گرفتن برای کودک از لحاظ عاطفی سخته، چون مادر براش منبع شادی، نشاط و غذا بوده. وقت گرسنگی در آغوش گرم مادر آروم گرفته و شیر خورده، که این عمل علاوه بر اون که اونو سیر کرده، لذت بخش هم بوده. به همین دلیل هم ترکش براش کاری سخت و نگران کننده است. پس این عمل نباید سریع و ناگهانی و یا با اعمال خشونت همراه باشه. بلکه باید به تدریج، با جانشین کردن غذاهای مناسب و کم کردن تعداد دفعات شیردهی، زمینه رو برای این کار فراهم کرد. بهتره به این نکته هم توجه داشت که از شیر گرفتن کودک براش چنین تصوری به وجود نیاره که هاز عشق و محبت مادرانه محروم شده. بنابراین در مراحل از شیرگیری به کودک توجه بیشتری نشون بدید.
محروم شدن از گرمای محبت مادری باعث میشه تا بچه با انجام فعالیتها و رفتارهایی مثل بد اخلاقی و گریه اعتراض خودشو اعلام کنه و به خاطر اون تنبیه بشه. روش های ازشیر گرفتن ایناست:

1- روشهای سنتی از شیر گرفتن
یکی از روشهای معمول برای از شیر گرفتن کودک، استفاده از داروهای گیاهی تلخ است. مادر قبل از اقدام به شیر دادن، موضع شیردهی را با داروی تلخ گیاهی نظیر صبرزرد، کلپوره و... آغشته کرده، به محض اینکه کودک شروع به شیر خوردن می کند، به جای طعم شیرین شیر، دهانش تلخ و از شیر خوردن منصرف می شود. از جمله آثار نامطلوب این روش آن است که گیاهان دارویی مصارف درمانی خاص خود را دارند و هر دارو در جهت درمان یک بیماری به کار می رود. به عنوان مثال صبرزرد جزو داروهای مسهل است و در صورت مصرف زیاد ممکن است کودک را دچار اسهال کند. مصرف بیش از اندازه کلپوره نیز به ویژه برای کودکان حالت مسموم کننده دارد.

* در مواقعی نیز مادر با زخمی یا بد نما جلوه دادن سینه، حس ترحم کودک را بر می انگیزد. در نتیجه شیرخوار برای اینکه مادرش احساس ناراحتی نکند شیر نمی خورد. از جمله معایب این روش نیز می توان به آثاری که این کار می تواند بر روح کودک بگذارد، اشاره کرد. در این حالت کودک قلباً برای مادر متأسف می شود. گاهی هم ممکن است کودک از این وضعیت بترسد و مشکلی بر مشکلات بیفزاید. ضمن آنکه بعد از رفع مانع، کودک مجدداً جهت خوردن شیر اقدام می کند و بعد از آن، حرفهای مادر را دروغ می پندارد و برای حرف او ارزش قایل نمی شود.

2- روش تدریجی اما قاطع
روش تدریجی اما قاطع، برای از شیر گرفتن کودک موفق ترین روش است. برای کودک 6 ماهه اجرای برنامه شیردهی هر چهار ساعت یک بار مناسب است. ضمن اینکه می توان به تدریج غذای کمکی را در تغذیه کودک وارد کرد. با اعمال این روش مادر می تواند برنامه ریزی غذایی برای کودک داشته باشد در نتیجه با اعتماد به نفس در پیشرفت و پیش بینی مسایل به پیش برود. شروع به دادن مایعات در لیوان مخصوص کودک و یا با قاشق، بغل کردن عروسک، خرس کوچولو یا قطعات پارچه ای دیگر جانشین خوبی برای دلبستگی کودک به شیر مادر شمرده می شود. وقتی فواصل شیردهی مشخص شد مادر می تواند حذف تدریجی وعده های شیر را شروع کند. حق انتخاب با مادر است. بعضی ها ابتدا حذف شبانه را در نظر می گیرند، برخی ترجیح می دهند، شیر دادن وقت ناهار را اول قطع کنند. چون اطمینان دارند کودک به جای شیر، غذای کافی برای خوردن دارد. اما اغلب بهتر است مادر بعد از خوردن یک غذای سفت، یعنی زمانی که کودک سیر است به او شیر بدهد.
این مسأله مهم است که وقتی یک نوبت شیر دادن حذف شد مجدداً در لحظه های بی تابی کودک برقرار نشود. ممکن است کودک با صدای بلند اعتراض خود را بیان کند ولی مادر باید هدف نهایی خود را به خاطر داشته باشد چون هر گونه تردید موجب تشدید تقاضاهای کودک می شود. وقتی مادر تصمیم خود را گرفت، قاطعیت تصمیم او، به کودک انتقال می یابد. تغذیه قبل از خواب و یا هنگام صبح آخرین نوبتهایی هستند که باید حذف شوند پس مادر می تواند این نوبت را تا زمانی که کودک علاقه خود را از دست بدهد، حفظ کند.

* توصیه های کاربردی
از شیر گرفتن کودک نارس باید دیرتر از کودک عادی و سالم انجام شود.- در صورت امکان برای حذف هر وعده شیر خوردن کودک، یک هفته فاصله زمانی در نظر گرفته شود.
زمانی که مادر فرصت بیشتری برای بیرون بردن و سرگرم کردن فرزندش دارد، بهترین زمان از شیرگیری کودک است، زیرا محدودیتهای محیط بیرون، مانعی برای شیر خوردن کودک محسوب می شود و سرگرم بودن او، اشتیاق به شیر خوردن را کم می کند.
زمانی را برای قطع شیردهی انتخاب کنید که حوادث تنش زای دیگری برای کودک در شرف وقوع نباشد. برای نمونه قطع کردن شیر، قبل از زمان بازگشت مادر به محل کار، رفتن به مسافرت و یا همزمانی آن با آموزش کنترل ادرار نباشد.
بهتر است اطرافیان مادر، در خلال دوره از شیرگیری کودک پیشرفتهای او را در این کار، هرچند جزیی باشد، گوشزد کنند، و با این عمل، به اعتماد به نفس مادر کمک کنند.
برای از شیر گرفتن به هنگام شب، هفته ای را انتخاب کنید که دیگر افراد می توانند کودک را در تخت بخوابانند.
پخش کردن نوار مخصوص کودکان که آهنگ ملایم دارد، خواندن قصه، عروسک پشمالو و اسباب بازیهای متعدد که کودک بتواند در آغوش بگیرد یا در تخت خود قرار دهد، از جمله روشهای آرامش بخش هستند.
در هنگام از شیر گرفتن کودک و تا مدتها بعد از آن، بهتر است مادر با لباس کودک را استحمام کند تا کودک دوباره به شیر خوردن تشویق نشود.


* نتیجه اینکه برای از شیرگیری کودک تنها تلاش مادر کافی نیست. بلکه همکاری همه اطرافیان، به ویژه پدر، در این زمینه بسیار مهم است. به عنوان مثال: هنگامی که مادر می کوشد کودکش را از شیر خوردن منع کند و او به شدت مقاومت نشان می دهد، پدر می تواند با تشویق کودک به خوردن غذا و سرگرم کردن او به انواع بازیها، وی را از این کار منصرف کند. این مسأله به خصوص در نیمه های شب که کودک بهانه گیری و گریه بیشتری می کند، حایز اهمیت است.
اغلب پدران خود را از این مسؤولیت بر کنار می دانند و از شیر گرفتن کودک را وظیفه مادر تصور می کنند. در حالی که موفقیت هرچه سریعتر در این امر، به نفع آرامش مادر، کودک و محیط خانواده است.


نکته دیگر آن است که به کودک القا کنیم که او به اندازه کافی بزرگ و مستقل شده است، بنابراین خود می تواند مانند بزرگترها از غذای سفره استفاده کند.
خلاصه آنکه مادر قبل از اقدام به از شیرگیری، باید بیندیشد که چقدر تحمل شنیدن گریه کودک خود را دارد. اگر بچه کاملاً آشفته است و آرام نمی شود، تصور نکند که بازی را باخته است، بلکه بعد از چند ماه که فرزندش بزرگتر و مستقل تر شد دوباره در مورد از شیرگیری او اقدام کند این بار حتماً موفق می شود.

مجتبی جمعه 9 اردیبهشت 1390 ساعت 00:28

salam man ye mardam va mojarad vali be onvane ye ensan az shoma mikham sobortar bashi va bedoni ke vagti ezdevaj kardi in ham jovesh bod dar kol barat arezoye lahazate khobi ro daram .movafag bashi

ندا پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1390 ساعت 02:49

سلام صمیم جان
امیدوارم خیلی راحت از پسش بر بیای.حتما تدریجی باشه تا خدای نکرده به بچه فشار نیاد من گفتاردرمان هستم توی کیسهای لکنت من از بچه های ۲-۳ ساله مواردی بودند که بر اثر استرس از شیر گرفتن بود.
من هم این پروسه رو چند ماه دیگه واسه دخترم خواهم داشت.
یونا جونو ببوس

پریزاد چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 16:06 http://zehneziba16.blogfa.com

صمیم عزیز امیدوارم در این مرحله از زندگیت هم موفق باشی.
کامنت غزال برایم خیلی اشنا بود.مطمئن بودم که ان را قبلا جایی خوانده ام.بله حدسم درست بود.
http://www.motherlydays.blogfa.com/post-137.aspx
ای کاش غزال عزیز به منبع ان نوشته هم اشاره می کردند.

گیتا دوشنبه 29 فروردین 1390 ساعت 08:47

قربونت برم کلی به جوابت خندیدم
میدونی این بستگی به بدن خود فرد داره و مقدار شیرش خوب به هر حال تا اونجا که اذیت نمیشی از یکی نده همین که فواصل شیر دادن طولانی بشه کم کم ترشح شیر هم کم میشه تا قطع کامل مسلما زمان میبره که باز بستگی به مادر و بچه داره ولی اینطوری خودت هم اذیت نمیشی

لردولدمرت یکشنبه 28 فروردین 1390 ساعت 15:19 http://Mani11.Persianblog.IR

سلام
منکه مجردم هنوز(پسر)
ولی یادمه وقتی مادرم میخواست خواهرمو از شیر بگیره فقط از یه سینه اش شیر میداد.مثلا یه روز از راست و روزه دیگه از چپ.
بعد خواهرم میگفت اون یه تی (اون یکی) مامانم میگفت اون یکی رو دادم پیشی خورده D: اونم شیر میخواست.
این بنده خدا هم باور میکرد و خلاصه شب ها قبل شام شیرشو میخورد و سهمیه اش هم کمتر میشد ....

ندا مامان نهال یکشنبه 28 فروردین 1390 ساعت 09:37 http://neda.yasgig.ir

سلام بلاخره پسرک را از شیر گرفتی یا نه ؟
خسته نباشی میدونم کار سختیه ولی باید کاملا سرگرمش کنی که کمتر یاد ممه بیفته مثلا من خودم حدود یک هفته رفتیم مسافرت با مامان و چند نفر دیگه یادمه اومدیم مشهد چون دورش شلوغ بود و تقریبا خسته میشد سریع میخوابید و کمتر یادش میکرد البته بهونه میگرفت ولی تقریبا راحت بود ولی بعد از اون عادت کرد که گوشمو بگیره و بخوابه که این عادتش هم کم کم داره از سرش می افته

ندا جون اخرهای اردیبهشت حدودا یک ماه دیگه تصمیم دارم. تا اون موقع دارم راه ها رو بررسی میکنم.

رها@ شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 23:35 http://www.raha8990.persianblog.ir

صمیم جان خدا عمرت بده مادر D: میگما اگه این پست رو نمیخوندم پس فردا بچه ی نداشتمو چه جوری از شیر میگرفتم؟
جداً که دستت درد نکنه ...کلی اطلاعات مفید یاد گرفتم...

وصال شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 17:02

دخترم بیست روز از یونا بزرگتره.مشکل من اینه که با دلم چکار کنم؟وقتی فکرشو میکنم که دیگه اون قیافه نازشو وقت شیر خوردن نمیبینم جیگرم کباب میشه...وای الانم دلم یهو فشرده شد.یکی باید بیاد خودمو از شیر دادن بگیره.

طاطا شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 15:57 http://manvafarzandanam.blogfa.com/

سلام عزیزم . اولا که مطمئن باش کوچولوی 21 ماه تو همه چیز رو می فهمه . و قتی که با مدرک (فیلم و عکسهای نوزادیش ) باهاش حرف بزنی بهتر هم متوجه می شه .
یک کار دیگه هم که من کردم این بود که می گفتم بچه ها وقتی بچه ها بزرگ مشن می می تلخ می شه . وقراره که می می تلخ بشه .و از صبر زرد استفاده کردم . اما دو سه روز فقط یکیش رو تلخ کردم تا تدریجی باشه . و بهش می گفتم اون یکی هم تلخ می شه و وقتی می خواست بخوره می گفتم شاید تلخ شده باشه .

فرانک شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 13:30

سلام صمیم جان
من بگم که دارم تقلب می کنم از رو دستت. من یک دختر ۱۳ ماه دارم که می خوام از شیر بگیرمش. ولی با این نظراتی که من خوندم همه بالای ۱۸ ماهگی از شیر گرفتن. شاید من هم صبر کردم.
یک جا گفته بودی که اگه شیر ندی شیر تو سینه جمع میشه. معمولا این جور وفتا سینه رو میدوشند تا راحتتر بشی. ولی خوب سینه رو خالی نکن. چون معمولا هز چی شیر مصرف کنی بدنت عادت کرده که همون مقدار شیر دوباره تولید کنه.
دیگه اینکه خیلی پسر باحالی داری خوشم میاد از قدرتش. بوس فراوان

ماهنوش شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 12:49 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

راستی صمیم جون هیچکی مثل من پدر مادرشو در نیاورد .. من خیلی می می دوست بودم تا 5 سالگی هم باید پیش مامانم میخوابیدم و دستم تو می می یای مامانم بود و باهاشون بازی میکردم D: از مامیم که پرسیدم داغ دلش انگار تازه شد! گفت تو پدر منو دراوردی بخاطر همین فلفل زده بوده اصلنم دلشون نسوخته برام :(
فک کنم واسه همینم الان عاشق غذاهای تندم
تازه اینجورم که از ج دادن به کامنتات دیدم خودت بیشتر دوس می می بدی به جوجت! از توجیهاتت خندم گرفته بود
ولی کلن تجربیات خوبی بود . فک کنم یه 7،8،10 سال دیگه عمری باقی باشه باز رجوع کنم به این کامنتای اموزشی،. راستی وبلاگتو داری تا اون موقع دیگه؟؟ یوقت نزنی زبونم لال بترکونیش!!!

[ بدون نام ] شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 11:50

سلام .براتون نوشته بودم که به تدریج این کارو انجام بدید منظورم این بود که خیلی سریع و دو روزه فکر نکنید میتونید این کار و بکنید. چندشب اول فقط یک دفعه شیر بدین و برای دفعه دوم به هر شکلی که ممکنه دوباره بخوابونیدش تا کم کم خودش بفهمه که دیگه خبری نیست مطمئن باشید ظرف یک هفته کاملا با موضوع کنار میاد بچه ها خیلی باهوشن بازم میگم حتما شب سیر سیر باشه یه غذای سنگین مثل تخم مرغ بخوره.اصلا کار سختی نیست عزیزم راحت از پسش بر می ایید.

صبا و پرهام شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 10:18 http://anymoanyma.blogsky.com

سلام صمیم جون

یاسین من از یونا 3 ماه کوچیکتره ولی از الان دارم از شیر میگرمش

کلا یه مدتی بود که روزها فقط 1 بار شیر میدادم بهش

اونم برای عصرا

الانم عصرا رو ازش گرفتم.

فقط شبها شیر میخوره ولی نمیخوابه

و بعد شوهرم میخوابوندش و به من میگه برو زیر پتو نبیندت
و خودش هم میبردش توی یه اتاق دیگه

خیلی وقتها پیش پرهام میخوابه و اون وقتها بهترین خواب رو داره

و اینه که یه کم تجربه داره


آخر شب بهش ماست دوغ و اینجور چیزا بده که شب رو بیفته تا صبح

یه عرق گیاهی هست که مطمئنم توی مشهد گیر میاری

عرق سیاوشن

آخر شب بهش نصف استکان بده

آب قاطیش نکن و اگه دیدی اصلا نمیخوره یه کم قند و نه شکر باهاش قاطی کن

soso شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 08:19

سلام صمیم جان
نی نی من هنوز دنیا نیومده اما شنیدم که واسه از شیر گرفتن بچه به هیچ وجه نباید ترسوندش (حالا با پشم یا بتادین یا هر چیز دیگه) چون توی روحیه بچه و ارتباطش با مادر در آینده (سنین نوجوانی و بالاتر) تأثیر می ذاره .
فکر می کنم بهترین راه همون طور که گفتی سرگرم کردن و دور نگه داشتن بچه از سینه مادره
باز هم می پرسم و اگه به نکته جدیدی رسیدم بهت خبر می دم
موفق و شاد باشی عزیزم

مرسی عزیزم.

چقدر مادر بودن شیرینه... .



موقع عربده های مادرانه ..اونوقت هایی که زبون کوچیکه مادر گیلی گیلی گیلی تکون میخوره اون ته مه ها یادم باشه جاتون رو خالی کنم..

lotus پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 22:38 http://my-beloved-prince.blogfa.com

سلام خانومی. من عادت دارم با هر وبلاگی که آشنا میشم تمام آرشیوش رو بخونم .(البته اگه از وبلاگ و نوشته ها خوشم بیاد) تا بیشتر با خواننده و روحیاتش آشنا شم و یه چیزایی هم یاد بگیرم. الانم که دو سه تا پست اول شما رو خوندم تصمیم گرفتم برم و از اول شروع کنم. ولی دیدم یا خدااااااااااااااااااااا!!!! از 86 داری مینویسی! اونم چقدر زیاد!!!! ماشالا هر پست به اندازه یه ربع وقت میگیره. اگه بخوام آرشیوتو بخونم فکر کنم باید ترک تحصیل کنم! به هر حال...خوشحالم که باهات آشنا شدم. دوست دارم از تجربه هاتون استفاده کنم. شاد و خوشبخت باشی :-)

[:S005:

خانوم معلم پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 19:17 http://kudakiha.blogfa.com

صمیم جان این دفعه چشم ما به در خشک شد از تایید نظرات.نفهمیدم اخر به درد شما خورد..

بععععععععععععع له عزیزم.انشااله تا یک ماه دیگه به اجرا در میارم این نکات دوستان رو و مرسی بابت این همفکری

س پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 18:48

سلام. من پسر کوچولوم رو دقیقا۲۱ ماهگی از شیر گرفتم اونم به خاطر بارداری مجدد. یادم هست که یک صبح که از خواب بیدار شد گفتم عزیز دلم مامانی حالش خوب نیست میشه امروز شیر نخوری( یا همون می می). همون دیگه پسرم مثل یک مرد قبول کرد و دیگه شیر نخورد با وجود اینکه در این زمینه چیزی شبیه معتادها بود!! خوب البته تلافی این از شیر گرفتن راحت رو دخترم بعد ها در اورد!! شاید بد نباشه حرف زدن رو هم امتحان کنید . موفق باشید.
راستی حالا که مشهد هستید برای یک همشهری دور از وطن یک لطفی می کنید؟ حرم رفتید برای همین پسرم دعا کنید تا مشکل قلبش بر طرف بشه. باز هم ممنون

واقعا این بچه دست هر چی مرده رو از پشت بسته ..بابا فردین
انشالله امام مهربان نظری خاص به همه مریض ها داشته باشند ..به کوچولوی تو هم سلامتی کامل عطا بشه انشالله دوباره..
ممنونم عزیزم.

ماهنوش پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 15:50 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

صمیم جون بوی پاکی و لطافت روحتو تا اینجا به مشامم میرسه و حسش میکنم ، باور کن که راست میگم ، حتی اگه باورش نکنی .. میدونم که خیلی سخته که ادم همش تعریف بشنوه اما من قصدم تعریف از شما نیست حسه عمیقیه که هر موقع میام تو وبت از تو نوشته هات میره تو یاخته های تنم ! مادر مهربونه کپلی جیگر تو حتما پاک هستی و میمونی !
راستی به می می ات چسب بزن من تو تجربه های 3 شیکم زاییدنم میگم اینارو :دی P:

مهرداد پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 14:44 http://liveforlove.blogfa.com/

بانو یه سوال
شما دو روزه دارین نظرات رو تایید میکنین؟ :))
بیام کمک؟
فک کنم دارین نظرات رو تجویب میکنین

پ.ن: تجویب به معنای جواب دادن بوده و اصولا چنین مصدری وجود خارجی ندارد. خودم اختراعش کردم

این کامنت فقط شوخی بوده و فاقد هر گونه ارزش دیگریست

من با دقت این ها رو میخونم و روشون فکر میکنم..تایید نمیکنم تا همه هر چی به ذهنشون میرسه بگن ..
ممنونم از صبوریتون

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 08:27

عزیزم بهتر اینه که به تدریج این کارو شروع کنی ،خیلی راحت میتونی کم کم بدون اینکه بچه ضربه بخوره قطعش کنی .در طول روز وقتی میخواد سرگرمش کن موقع خواب هم اگه قشنگ سیر سیر باشه دیگه تا صبح برای شیر بیدار نمیشه .گلم اصلا نگران نباش مطمئن باش پسر نازت همراهی میکنه .من خودم همین کارو کردم و پسرم اصلا اذیت نشد.

این به تدریجش بیشتر ذهن رو درگیر میکنه... با سرگرمی روز موافقم. در مورد اینکه شب سیر باشه و نخوره فعلا نظری ندارم چون الان حداقل شبی دو بار بیدار میشه و مصرانه می می میخواد..ثانیه دیر بشه منو ریز ریز میکنه!!!

یاسی پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 01:09 http://yasijooon.persianblog.ir/

عزیزم منم چسب زدم و 2 تاشونم دیگه نخوردن شیرمو الهی شکر مشکلی نبود ایشالله تو هم بدون مشکل این تجربه رو میگذرونی البته من بچه هام به اینکه شبا هم شیر بخورن عادت نداده بودم مادرم بهم یاد داده بود اونا هم اخر شب شیر بخورن حدود 12 تا مثلا 5 صبح برا همین راحت شدم و راحت بود برام
به هر حال اذیت خودشو داره ولی میگذره

چسب...خب من فک نم باید یک لباس سفید پزشکی اویزون کنم زیر می می تا بچه یخده یادش بیاد اوف یعنی چی!!!
شوخی کردم..چه ایده خوبی دشتن مادرتون..از چه سنی دیگه شب شیر نخوردن؟ فک کنم بعد از یکسالگی بوده..

mina پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 01:01 http://www.moj1364.blogfa.com

azizam man az chan nafar porsidam ke bachashono cheto az shir gereftan va oona daroye talkho emtehan karde bodan va javab gerefte bodan shoma ham in karo bokon zarar nadare ke

میدونم مظورت صبر زرده شایدم کلپوره ..یک ذره اش آره ضرر نداره..روش دارم فکر میکنم به عنوان یک راه اگه تدریجی جواب نداد..مرسی عزیز دلم.

بیگولی خانوم پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 00:52 http://bigooli.blogfa.com/

وبلاگتو دوس دارم
عاقل بودنتو تو زندگیت دوس دارم
چند ساله می خونمم وبتو
و از این که می بینم خوشبختی خوشحالم
می بینم عشقتو داری خوشحالم چیزی که من نتونستم داشته باشم
همیشه خوشحال و خوشبخت بمونی


قربونت بشم. مرسی

ریحان چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 19:34 http://bamesabzelahijan87.persianblog.ir

دخترم بهترین کاری که میتونی بکنی اینه که اون جیگر نازنینت رو بذاری بین دندونات!!!!!!(:

اول فک کردم منظورت اینه که بچه رو بذارم لای دندونام از بس باحاله این شیر خوردن هاش!! بعد دیدم منظورت صبوری کردنه که
هیییییییییییییییییییییییی مادر جان...

طاطا چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 18:16 http://manvafarzandanam.blogfa.com/

سلام صمیم جان . من توی بهمن ماه پسرک خوشگلم رو از شیر گرفتم . تمام احساسهایی که داری من هم داشتم . چند تا تجربه:
یکی اینکه اگه شبها پیش خودت می خوابه حتما از همین حالا جداش کن . چون اگه پیشت بخوابه بیشتر از اینکه گرسنگی باعث خوردن شیر بشه ,بوی بدن مادر می تونه باعث شیر خواستن های شبانه بشه . من تجربه کردم .
اگه کارهایی رو که می تونه انجام بده , تشویق کنی و بگی آفرین پسرم دیگه یزرگ شده . ببین خودت شلوارت رو در آوردی . دیگه داری بزرگ می شی .آفرین که راه می ری . کوچولو که بودی نمی تونستی راه بری. از خاطرات و فیلمهاوعکسهای زمان نوزادیش استفاده کنی و از اون روزها براش قصه بگی . قصه دنیا اومنش و اینکه دندون نداشت و نمی تونست چیزی بخوره و فقط می تونست می می بخوره ولی کم کم دندوناش در اومد و نون می خوره . هر وقت چیزی می خوره تشویقش کنی و به دندونهاش و تواناییش توی خوردن غذا اشاره کنی .
کم کم شد یه جلسه مشاوره .
شاد باشی

مشاور خوبی هستی عزیزم.

حالا میگم بچه ۲۱ ماهه اینهمه سخنرامی بکنم براش به نظرت مودب وامیسته گوش میکنه؟ قربونت بچه ما خیلی اهل دل نیست ..
راست میگی ..باید براش بگم بزرگ شدی ..ولی خب واقعا متوجه میشه منظورم ؟ نه اینکه خنگ باشه ولی درک میکنه و یادش میاد قبلا ها رو ؟

نور چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 14:27

سلام

کامنت غزال واقعا واقعا زیبا بود....

مممنون از غزال و ممنون از شما که تکخوری نکردی!!!

سین چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 12:04 http://mylifedays.blogfa.com

سلام صمیم جوون نظرم ربطی به پستت نداره شرمنده ام چون من هنوز مجردم و بی تجربه . خیلی وقت وبتو میخونم ارشیوتم موفق شدم بالاخره تموم کنم . طوری که از نوشته هات برمیاد شما اموزشگاه زبان تدریس میکنی . من هم مثل شما دوست عزیز شاغل هستم و میخوام زبان رو تو برنامه ریزی هام قرار بدم که مسلط بشم اگه خدا بخواد. خواستم راهنمایی کنی کدوم موسسه از نظرت معتبرو خوب در ضمن من همشهریت هستم اگه ادرس یا تلفن هم ازش بدی یه دنیا ممنونت میشم باز شما تو این زمینه واردتری . با تشکر اگه لطف کنی تو وبم پیام بذاری ممنون میشم چون ماشاا... اینقدر اینجا پستات شلوغ که پیدا کردن جوابم بین اونهمه بسی سخت خواهد بود !

موسسه برای تدریس یا برای آموزش خودت؟ اگر برای اموزش خودت بخوای اموزشگاه جهاد دانشگاهی ( مجتمع اموزشی) سه راه ادبیات یامثلا کانون زبان خیا بان دانشگاه..خ گلستان خوبه.
موسسه حافظ تو احمد اباد و زبانسرا هم در همون حوالی (سه راه راهنمایی) هم خوبند. زبانسرا از این جهت که مصاحبه های خوبی داره برای سنجش سطح شما خوب هست و دوره انتظار نداره..کیش ایر تو سجاد هم ازش خوب شنیدم.
موفق باشی عزیز دلم.

سحر چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 12:03

صمیم جان برایت دعا میکنم به بهترین شکل ممکن از این مرحله بیرون بیایی.من به طرز معجزه آسایی این مرحله را پشت سر گذاشتم.اولین شبی که به پسرم شیر ندادم فقط ۲ بار در طول شب بیدار شد و مثل آدم بزرگ ها گفت آب! و تا آب را می خورد میخوابید.اصلا انگار نه انگار که این بچه میداند می می چیست!اون شب ها من به جای اون گریه میکردم که چقدر این بچه مظلوم است!باباش میگفت ۲ سال از دست گریه های این بچه نتونستم بخوابم حالا هم از دست گریه های تو؟؟؟
کارهایی که من کردم و میگویند موثر است:۱.آخرین بار شیر دادن باید همراه با خواندن سوره یاسین باشد۲.بعد از اتمام شیردهی آخر باید بچه را از بالای سر رد کرد(البته هنوز حکمت این کار را نفهمیده ام)۳.یاسین خوانده شده باید به سیب دمیده شود و کودک بعد از آن سیب بخورد۴.در طول روز باید چندین مرتبه کودک در معرض تلخی و بد مزگی می می قرار بگیرد تا ضمیر نا خودآگاهش در شب کاملا این موضوع را باور کند.۵.از در آغوش گرفتن و ناز و نوازش کودک نباید غافل شد.به نظر من کودک داغدار می می هست دیگه نباید اون را داغدار بو و آغوش مادرش کرد.امیدوارم با توکل به خدا و توسل به ائمه به راحت ترین شکل این مرحله از زندگی اش را بگذارند.از غذاهای خیلی مقوی و مایعات کافی قبل از خواب هم نباید غافل شد.

یعنی من این قضیه حرف همسرت رو برای هر کی گفتم ترکید از خده..خیلی با حال بود..
من هم به معجزه معتقدم.... نمیدونم در این مورد به این راحتی که تو گفتی برای من هم اتفاق می افته یا نه..
نکات خوبی بود با یاسین و مهر بیشتر به بچه خیلی موافقم..راستی یاسین چی داره که در این مورد کابرد هم داره؟

پری چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 09:30

سلام من پری هستم من خودم اسفند ماه دخترم و از شیر گرفتم خیلی سخت نبود روش رژ لب زدم با چسب نواری واقعا قیافش افتضاح بود دخترم وقتی دید گفتم خون آمده با چاقو بریده طرفش نیومد فقط گاهی اوقات می آمد می گفت بریده من نازش کنم ولی شبها چون همیشه شیر می خورد بلند میشد ولی باباش می خوابوندش شاید تا یک هفته یادش بود ولی دیگه یادش رفت ولی هنوزم که هنوزه شبها بلند میشه نق نق میکنه میگن وقتی بچه را از شیر گرفتی یک چیزی بهش بده بشکنه

من این تیر غیب! بر می می رو باید حتما امتحان کنم..فک کنم اگه یونا باشه که میاد میگه بده بوسش کنم خوب بشه بعد گند کار در بیاد!!!
ببین توی همین بابا میخوابوندش یک دنیا حرفه..چه جوری؟ اخه بچه ای که به می می عادت دراه چجوری به باباهه دل میده که بخوابونتش؟
باید این ها رو امتحان کنم..مرسی عزیزم.

آذر چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 08:39 http://kuchehdusti.blogfa.com

صمیم جان دکتر دختر من پیشنهاد مسافرت داد البته مسافرتی که بچه سرگرم باشه و تو روز آنقدر فعالیت داشته باشه که شب خسته باشه و بخوابه. به نظرم حموم آخر شب که خواب بچه رو سنگین تر میکنه هم خوب باشه.

اوه اوه از مسافرت نگو که یونا توی سفر آخر شده بود رسما گل سینه!! از بس تو ماشین به من وصل بود..
حموم و خستگی رو خوب اومدی .مرسی.

گیتا چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 08:17

صمیم جان یکهو اینکارو نکن اول روز رو قطع کن اما شب رو بهش بده تا کم کم ترک بشه در ضمن اول میتونی فقط از یکی بدی تا اون یکی کم کم خشک بشه بعد دومی رو هم کم کم خشک کنی

چه مدت زمان میبره تا به قول تو خشک بشه؟ من یک روز که طولانی بشه فاصله شیر دادن سنگین میشه می می و نمی دونم دو سه روز اگه ندم چی میشه.. میگم نترکه یک وقت؟ ده نخند جدی میگم..

مامان نیکان چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 03:13

صمیم جون اصلا نگران نباش. خیلی راخت تر از اونیه که فکرش را بکنی. مسلما کمک پدر خیلی لازمه. موقع شیر گرفتن نیکان وقت خوابش که میشد یه مدت باباش میذاشتش تو کالسکه و میبرد اونقدر می چرخوندش تا خوابش میبرد.
اصلا لازم نیست بهش بگی می می اخ و اینا سرش را با یه چیزی گرم کن. اگه شیشه شیر هم می خوره بهش بده. یه شام مفصل بهش بده که سیر باشه و قبل از خواب هم یکم آب بهش بده بخوره . بعد بده باباش بخوابوندش.
موفق باشی مامان گلی
تازه 1 سال دیگه اگه بهش بگی وقتی نی نی بودی می می می خوردی خندش میگیره و میگه نه ماااااااااااااااماااااااااااان .

این کالسکه خوبه..ولی بابا فک کنم تو خواب باید راه بره..چون بابایی ما که سرش رو بالش میره خوابه..
یونا بچه تر که بود وقتی میرفتیم پیاده روی ..باد خنک و ملایم که بهش میخورد قشنگ میخوابید ولی الان اگه بخوام بلندش کن از تو کالسکه بیدار نمیشه به نظرت؟ اگه اونوقت می می خواست چی؟

با سیر بودن قبل از خواب موافقم.
چه بامزه .مرسی عزیزم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 18:29

سلام صمیم خانوم.من چند ماهیه خواننده خاموشتونم.الان یا مشکل کوچولو داشتم گفتم شاید بتونم از شما کمک بخوام.چند روزه که بعد از سالها وبلاگ خوانی تصمیم گرفتم خودم وبلاگ بزنُم.ولی الان دو روزه وبم هیچ بازدیدکننده ای نداشته.راستش نمیدونم ملت از کجا باید بفهمن چنین وبلاگی وجود داره!باید کار خاصی بکنم تا کسی گذرش به وبلاگم بخوره؟

هدف وبلاگت چیه؟ چیز بدر بخوری داره برای ملت یا مثل من جنبه خاطره نویسی داره؟ باید بری وبلاگ هایی رو بخونی و مشتری دائمیشون بشی و مرتب بهشون سر بزنی تا بلکم بیان خدممتتون..
خیلی ذهنت رو درگیر این چیزا نکن اول کار .

ارغوانی سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 13:45 http://http://arghavaninevesht.blogfa.com/

من که تجربش رو ندارم ، ولی دیدم بچه هایی رو که در بحران از شیر گرفتن بودن ، صبر کنی یک هفته ای تموم می شه

خدا از دهنت بشنوه

رها@ سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 12:14 http://raha8990.persianblog.ir

ای جانم...یونای کوچولوی قصه ما دیگه نباید می می بخوره
:(‌اینکه سخت میشه...

تجربه ای ندارم راستش در این زمینه D: اما کاش تجربه داشتم...هییییی...


قربونت برای این درک. مرسی.

غزال سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 12:06

این فکر(از شیر گرفتن آراد)مدتهاست که ذهن من رو هم درگیر کرده ولی هنوز نتونستم دراین مورد تصمیمی بگیرم بیبینم شما چه میکنی؟منم میخوام با دکترش مشورت کنم

من هنو ز تصممی قطعی نگرفتم..دکتر یونا روش تدریجی و جدا خوابیدن رو گفت که هنو ز مطمئن نیستم بشه یا نه

غزال سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 12:01

قبلاها، وقتی می‎شنیدم یا می‎خواندم که خداوند گفته بابت کاری یا عبادتی، همه گناهان یکی را می‎بخشد، تعجب می‎کردم. یعنی فکر می‎کردم این طوری که نمی‎شود؛ طرف هر گناهی می‎کند، بعد در 80 سالگی یکی از آن کارها را می‎کند و لوح دلش مثل کودک تازه متولد صاف می‎شود! به نظرم حتی از عدالت هم به دور بود! یعنی چه که کاری ناگهان آدم را پاک پاک کند؟
از همه عجیب‎تر این بود که این کار همیشه یک عبادت طولانی، یک قطره اشک خالصانه یا ایستان در یک میدان سخت جنگ نبود. گاهی کاری بود که خیلی‎ها آن را انجام می‎دهند؛ چیزی مثل تولد بخشیدن. روایت پیامبر است که وقتی بچه به دنیا می‎آید (و در برخی روایات، وقتی دوران شیردهی کودک تمام می‎شود) تمام گناهان زن بخشیده می‎شود، انگار دوباره متولد شده است. با خودم می‎گفتم، پس آن همه گناه قبل از آن چه می‎شود؟ این طوری یعنی اگر چند روز بعدش بمیری، بی هیچ گناهی مرده‎ای؟!
این روزهااا بیشتر از هر وقت دیگر می‎بینم که چه حکمت عظیمی در عبارت‎های این روایت است. بخشیده می‎شوید. گناهان‎تان بخشیده می‎شود. اما شما مثل یک کودک بی‎گناه نیستید. او هیچ سابقه‎ای، نه در کارنامه اعمالش و نه حتی در ذهن و دل خودش و اطرافیانش، ندارد. ما نه. دیگران ما را در حال گناه‎هایمان دیده‎اند و شنیده‎اند. ما خودمان را وقتی گناه می‎کردیم، به یاد داریم. ما لذت گناه‎های کوچک و پشیمانی گناه‎های بزرگ‎مان را به یاد داریم. ما همان آدمیم، با همان وسوسه‎ها، با همان تنبلی‎ها، با همان ناتوانی‎ها در صبر و نماز، با همان بی‎عرضگی‎ها در پس زدن شیطان، با همان حماقت‎ها و با همان گستاخی‎ها. حتی اگر مهربانی باشد که همه -همه‎ی همه- گناه‎هایمان را ببخشد، باز از فردای آن روز ما باید با همان بدن، با همان فکر، با همان خاطره، با همان منطق زندگی کنیم که می‎کردیم.
باید خیلی اراده‎مان محکم باشد که بتوانیم بعد از آن مهربانی بزرگ، پا روی خودمان بگذاریم و نگذاریم دوباره لوح سفید دل‎مان همانی شود که بود. وگرنه، یک زن مگر چند تا بچه می‎تواند به دنیا بیاورد؟ از این دست مهربانی‎ها مگر چند تا فرصت به‎مان می‎دهند؟

مرسی از کامنت زیبات غزال جان.

بیتا سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 11:18 http://www.raziyane.persianblog.ir

من تجربه ای تو این زمینه ندارم اما تو اونقدر قشنگ این حس مادرانه رو به ادم انتقال میدی که واقعا خوندن پستت لذت میده به ادم

zanjebil سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 11:13

sسلام صمیم خانم.من از تجربه پسرم میگم .موقعی که از شیر میخواستم بگیرمش اول یه ماه فقط روزها ندادم بعد کم کم بعد 1 ماه شب رو هم قطع کردم
بابا از وقتی چشم واکرده این تو دهنش بوده خوب یهو نگیر ناراحت میشه

اخ قربون دهنت...اون جمله اخری رو خوب امدی

ستاره سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 11:02 http://yekmadaryekhamsar.blogfa.com/

سلام صمیم جون... اول از همه امیدوارم این پروژه با آرامش و راحتی برای شما و یونا جون به اتمام برسه... من هم همون حدودا باید پسرمو از شیر بگیرم... تیرماهیه.. فکر کنم اگه شبها با شکم سیر بخوابن مثلا یه دمپختک باحال بهشون بدیم بخورن کمتر گرسنه و اذیت میشن..پسر من هم شبها بقول خودش برای نونو بیدار میشه .. من هم استرس دارم و همون راههایی که خودتون گفتید رو شنیدم.. مثلا بزاریمشون خونه کسی.. یا نمیدونم داروی تلخ و بدمزه بزنیم و اینجور کارها..

برات دعا میکنم عزیزم...

نسیم سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 09:54 http://bardiajeegar.blogfa.com

آخیییییییییییییی...عزیزم....جیگرشوووووو....ببین صمیم جونم بردیا آویزوووون بود به می می .... بعد من از قبلش کمش کردم....یعنی یکماه مونده بود به زمانی که میخواستم از شیر بگیرمش....مثلا فقط دو نوبت شیر دادم....بعدش فقط شبها شیر دادم...بعد از یک شب دیگه شیر ندادم...اینقدر مظلوم بود....یعنی معلوم بود میخواد ولی نمیدونم چرا روش نمیشد انگار بگه....الهییییییییی مادرررررررر!!! فک کنم فقط یکشب ننه من غریبم درآورد و تمام....اونم شوشو آرومش کرد.

ولی در مورد یونا....حتما با شوهرت مشورت کن حدودا یک هفته ای رو که سر هردوتون خلوته در نظر بگیرین و شروع کنین....نمیدونم علی آقا چقدر میتونه باهات همکاری کنه....باید وقتی گریه میکنه اون بغلش کنه و بخوابونه....پارک بیشتر ببرش که خسته بشه بخوابه و موقع خواب می می نخواد....اگه تو تاکسی ممکنه خفتت کنه خب اون یکهفته رو خودت نبرش....یا یه چیزی که دوست داره باهات بردار سرش گرم شه یا خوردنی که بچه ها دوست دارن بذار دم دستش که می می نخواد.سختی داره ولی باورت نمیشه وقتی تموم میشه....اونقدری که فکر میکنی سخت نیست. بگو می می درد میکنه و نمیشه بخوری...من دردم میاد. حالا زخم و زیلی نکن خودتو که روحش جریحه دار شه.

الهی قربونت بشم که اینقدر با حوصله و خوب برام توضیح دادی .مرسی . حتما یادم میمونه.

لیلا سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 09:41 http://imleila.persianblog.ir/

من مامان نیستم و اصلا هم تجربه ای ندارم ولی به نظرم بخاطر اینکه ساعاتی از روز تورو نمیبینه و تشنه ارامشه تو بغل شماست و مسلما یه قسمت مهم و خوب این تو بغل بودن شیر خوردنه براش ، پیشنهاد میکنم وقتی بغلش میکنی و فکر میکنی میخواد شیر بخوره با یه بازی که تو بغلته و باهاش انجام میدی جایگزینی برای شیر خوردنش هم باشه سرشو گرم کنی . حالا این سرگرمی که آرامش هم بهش بده چی باشه نبوغ من بی تجربه الان قد نمیده .

به محض این که من ر ببینه که رو زمین خوابیدم حتی وسط یک بازی هیجانی ..چشماش گرد میشه و یادش میاد ..می می ..می می بده...
فدات.

مادرخانومی سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 08:35

پسر من تقریباً 2 ماه از پسر شما بزرگتره و من توی تعطیلات عید این پروژه سنگین را انجام دادم واقعاً برام مثل کابوس بود ولی خیلی راحت قبول کرد البته از این نظر که گیر نداد بخواد بخوره ولی خب بهونه هاش سرجاش بود و شبها مخصوصاً سه شب اول بیدار میشد و گریه می کرد و هرکاری می کردم شیر پاستوریزه نمی خورد در طول شب!!!! جالبیش اینه که شب که می خواد بخوابه بهش شیر می دم می گم شبم بیدار شدی گریه نکن و شیر بخور میگه آب !!!! میگم هم آب و هم شیر ، میگه : دش (چشم) ولی باز کار خودشو می کنه ، راستی من صبرزرد استفاده کردم
اینم بگم که بچه با بچه فرق میکنه همکار من میگه پسرش تا 4-5 شب تو بغلش بود و راه می رفتن و گریه می کرده شدید!!! سرشو می کوبیده به دیوار و ....
امیدوارم شما و یونای عزیز این مرحله را با سلامتی و راحتی سپری کنید

الهییییییییییییی بمیرم برای اون بچه دوستت..یعنی ادم باید چکار کنه وسط این غربت بازی ها ی بچه های معصوم!!؟
فدای چشم گفتنش ..نازیییییییییییی

خودم سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 07:48

سلام خانمی
منم هنوز بچه ام رو از شیر نگرفتم اما چون در آینده باید اینکارو بکنم پرسو جو کردم و میگن وقتی شب ها بیدار میشه آروم بزن پشت کمرش تا دوباره بخوابه اگه جیغو داد راه انداخت بغلش کنو یه چرخی باهاش تو خونه بزن خودش نابود از خوابه دوباره میگیره میخوابه.

این بچه یک ثانیه دیر بشه منو نابود میکنه..بعد تو میگی نابود خوابه...
اناشلله اروم و خو ب باشه شب ها..

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 05:19

Samime aziz,
Man hamin ehsase to ra dashtam vaghti dashtam do ta pesarham ra az mimi na vali shisheh migereftam ,moshkel daghighan chand shabe avale keh bayad jigh va faryad ha ra tab biyari,vali beh hamin ja khatm nemisheh .agar yoona adapt dashteh keh ba mameh bekhabeh ta modatha (shayad chand mah shabha ta saate 10-11 bidar va mehmoonetoon basheh, va shayad khabe zohr ra ham digeh faramoosh koneh vali bad az chand vaght in ham rutine zendegish misheh va behesh adat mikoneh vali persistency kheyli mohemeh masalan az roozi keh mimi ghat shod tahte hich sharayeti nabayad dobareh behesh bedi , man aslant beh in keh bacheh ra miferestan dyek jaye door az madar eteghad nadaram fekr kon cheghadr in bacheh traumatized mishe ham mommy ra nabineh va ham mimi nakhoreh. adame bozrgha ham dar sharayete bohrani mamaneshoon ra mikhan cheh bereseh beh bache va dar enteha.good luck.

من هم خیلی موافق همین روی حرف ایستادن مادر هستم. من هم تحت هیچ شرایطی تصممی ندارم از شیر گرفتن رو شل بیام تا دوباره از اول..جاری جونم سه بار بچه رو از شیشه رگفت برگردوند بهش ..میگفت دلم می سوزه!! بچه واقعا دیگه سختش بود.تازه سه سالگی شیشه رو کنار گذاشت.
ممنونم عزیزم...ا

مهلا سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 01:22

سلام صمیم جان من یه دختر 5 ساله دارم
ما دخترک را حسابی خسته میکردیم
عصر یه پارک پر تحرک شب هم حمام یه شام کامل هم همراهش
این باعث میشد شب خواب کاملی داشته باشه
از سوی دیگه نی طمع دار هم که تازه اومده بود برای روز خوب بود

خسته کردن..سیر بودن..نی طعم دار .. خوبه همش ..
مرسی .

پانیذ سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 01:15 http://malachite_ls@yahoo.com

سلام صمیم جون.من دوقلو دارم و ۶ ماه پیش وقتی ۲۲ ماهه بودن از شیر گرفتمشون.برای خودم خیلی سخت بود نگاهشون میکردم دلم کباب میشد ولی دو روز بود شبا هم که یک الی دو بار بیدار میشدن و بازم روی پا می خوابوندمشون.اگه سرگرم باشن که اصلا بهونه نمی گیرن.ولی من باهاشون حرف زدم و گفتم می می من درد میکنه و اگه بخواین بخورین من دردم میاد و ممکنه ازش خون بیاد و دیگه لب نزدن.به هر حال برای خودم خیلی خیلی سخت بود

چه بچه های فهمیده ای داری.

مامان قدیمی سه‌شنبه 23 فروردین 1390 ساعت 00:57 http://www.fereshteha76.blogfa.com

سلاام صمیم جون
این پستو که حوندم عجیب یاد دوره ای که می خواستم پسرمو از شیر بگیرم افتادم منم دقیقآ همین مشکلاتو داشتم
بعلاوه اینکه پسرم ۲۷ ماه شیر خورده بود چون به فصل سرد برخوردیم دکتر پیشنهاد کرد تا قبل از بهار صبر کنیم وفوق العاده وابسته بود از شیر گرفتنش برام کابوس بود شاید باور نکنی ولی یه خانم دکتر به من پیشنهاد کرد که از صبر زرد استفاده کنم گفت خودش هم همین کارو کرده من باور نکردم چون پسر من خیلی زبله نه اینکه مامانشم بگم کلآ گول نمی خوره برای اینکه به اون خانم دکتر ثابت کنم نمیشه این کارو کردم باور نمیکنی بگم وقتی برای بار اول خواستم بهش شیر بدم قیافه اشو که دید وبوشو فهمید جوری از ممه متنفر شد لب که نزد هیچ دیگه سراغشم نگرفته تا حالا
ولی شستنش مکافات داره میدونم گفتی غیر از صبر زرد ولی این تجربه من بود

میگم نکنه این وسط بابای بچه هم از دست بره!!!
مرسی عزیزم. قربونت بشم.

علیرضا دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 21:37 http://www.tayareh.blogsky.com/

سلام راستشو بخوای من پسرم و قاعدتن نباید از این چیزا سر در بیارم ولی خب به خاطر خواهر زادم یکمی کوچولو تجربه دارم و یه چیزایی دیدم...
خواهرم توی اون مدت از هر 3بار در خواست بچه یک بار بهش شیر میداد و باز هم کمتر میشد و اون دوبار دیگه چون پسر ها بازی گوشن بازی هایی باهاش میکرد که پسرک هیجان زده بشه مثلا مسابقه دو باهم توی آپارتمان!!!!!

چه دایی خوبی که یادش مونده..
دقیقا..سرگرم کردن رو همه گفتن.مرسی از محبت شما

sadjad دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 19:35 http://sadjad.blogfa.com

یک پنجره برای من کافیست

یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت

اکنون نهال گردو

آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش

معنی کند

از آینه بپرس

نام نجات دهنده ات را

آیا زمین که زیر پای تو می لرزد

تنهاتر از تو نیست ؟

مهرداد دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 18:35 http://liveforlove.blogfa.com/

آخی بمیرم
من که طبیعتا هیچ راهکاری بلد نیستم
ولی امیدوارم یه راه حل خوب پیدا بشه تا هیچ کدوم اذیت نشین
چقدر قلب مهربون مادرهایی مثل شما قشنگ و با ارزشه

مثقال دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 17:22

فلفل شنیدم
ولی نامردی
نامادریه
حالا پشم گوشفند نشد پر مرغی، پوست گاوی چیزی بزن درست میشه
رد کن جایزه رو که شرکت کننده ی عزیز صبرش کمه

بدم ژوست تو رو بکنن از کاه پرش کنن بدم بچکم ببینه دیگه کلا نیا طرفم؟
خیلی پوستت کلفته ها مثقالی!!
بخشید ولی نمیدونم چرا یاد chos مثقال افتادم!!!!
مهسا عشششششششششششق منی با همه خری هات!!

gelaram دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 16:58

salam Samim jan, man alan 2 sali mishe ke weblogeto mikhoonam vali hichvaght commenti nazashtam vali in bar chon khodam tazegi in marahelo rad kardam tasmim gereftam ke behet pishnahad bedam ke rooye kari ke man kardam fekr kon, man 2 shab raftam khoone mamanam va uno pishe mamanam khaboondam vali khodam too otaghe digei khabidam vaghti gerie mikard mamanam baghalesh mikard va ba shishe behesh shir dad aval nemikhord vali bad ghabool kard va aroom shod, to ham mituni uno pishe shoharet bekhabooni va azash bekhai ye 2- 3 shabi ba shishe shir sar garm kone ta yadesh bere

اخه این مرد خوابش اینقد ر سنگینه که باید بیام با لقد بیدارش کنم بگم ژاشو بچه بیدار شد بغلش کن!!!!

وی خوبه..فقط شب دور بودن ازش برام سخته.مراقبم همیشه که روش پوشیده باشه و درست خوابیده باشه و مشکلی نباشه ..باباش که بخوابه دیگه رفته تا خود صبح!

خانوم معلم دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 16:15 http://kudakiha.blogfa.com

صمیم جان در این وبلاگ بعضی مامانها از تجربه ها و راهکارهاشون گفتن ..شاید بتونید نکته ی مناسبی در بین اینها پیدا کنید..http://kuudak.blogfa.com/
ضمن اینکه خوندن این پست هم به نظرم مفید باشه
http://ayandehma.blogfa.com/post-205.aspx
یک نفر هم تعریف میکرد که شیر خشک(از اون خوباش) درست میکرده و در شیشه شیر میریخته و بچه رو به حالت شیر دادن بغل میکرده ولی به جای می می ، شیشه شیر رو دهن بچه میزاشته.خوب جواب داده بوده.مخصوصا بین خواب و بیداری که بچه خیلی هوشیار نیست..
امیدوارم گود لاگ بشید..

قربونت عزیز..خوندم.مرسی.

puzzle دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 15:56

من میگم که قیافه تو وحشتناک کن بترسونش که اصلا بترسه بیاد سمتت!!! :)))
والا مامان من وقتی می خواسته منو از شیر بگیره دو روز رو می می هاش با ماژیک دون دون کرده بوده!!منم دیگه سمتش نرفتم!

ای موش بشی تو با این ترسیدنت!!!
با اون قیافهه موافقم...کلا اگر سکته زد بچه اونوقت دیگه یک وری با لب و دهن کج چطوری شیر بخوره آخه؟!!!!!!!!!!

پرنیان مامان مانی دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 14:46 http://www.parnian55555.blogfa.com

سلام صمیم جون من گهگاهی وبلاگتونو میخونم الان لازم دیدم براتون کامنت بذارم چون پسرم ۵/۲ سالشه و دقیقا تو ۲۳ ماهگی از شیر گرفتمش با وجود وابستگی زیادش به شیر مادر ولی خیلی کار سختی نبود این پروسه احساس میکنم خدا خیلییی خیلی به ادم کمک میکنه که همه چی خوب پیش بره چون اصلا انتظار نداشتم اینقدر راحت و بدون دردسر بتونم مانی رو از شیر بگیرم. من از صبر زرد استفاده کردم و از قبل هم براش توضیح دادم که بهتره دیگه شیر نخوره چون تلخ شده و خوب نیست و اون هم خیلی منطقی قبول کرد همش میگفت تلخه و نمیخورم اصلا هم بهانه نگرفت. من از روش تدریجی استفاده نکردم چون به نظرم اون طوری بیشتر اذیت میشد. یه روز عصر که از سرکار اومدم بهش شیر دادم و خوابید و وقتی بیدار شد قبل از اینکه دوباره هوس شیرخوردن بکنه براش توضیح دادم که تلخ شده و بهتره دیگه نخوره اون هم قبول کرد حتی امتحان هم نکرد که ببینه واقعا تلخه یا نه فقط بو کرد... شب اولش یکم سخت بود و کلافه بود من دور ازش خوابیدم و باباش پیشش خوابید از فرداش هم شیر پاستوریزه خورد تا الان . امیدوارم راحت و بی دردسر این پروژه رو تموم کنی

مرسی از اینهمه ارامش و مهربونی .
من خودم به این صبر زرد عجیب گیر دادم ها..نیمدونم چرا فکر میکنم تنها نجات دهنده من همینه!!
مرسی عزیزم.

مامان طاها دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 14:28 http://taha138705.persianblog.ir

سلام صمیم جونم..
آخی میئونم خیلی سخته.یعنی برای خود من که خیلی سخت بود راستش گاهی فکر میکنم خودم بیشتر از طاها به شیر دادن عادت کرده بودم و آرامش میگرفتم...
و اما در مورد شیر ندادن باید بگم که من هم چند ماه پیش این تجربه رو پشت سر گذاشتم و اما اینکه طاهای من خیلی دل رحمه و به محض اینکه ببینه جایی قرمزه یا زخمه کلا غصه میخوره..
من که کمی رب گوجه زدم روش و طاها طفلکی فکر کرد که زخمه و لی شب ها همچنان اصرار داشت که بخوره ...
برای شب به پیشنهاد دوستان چند شب طاها رو دور از خودم خوابوندم ..یعنی طاها با پدرش رو تخت بودند و من زمین میخوابیدم..اینطوری وقتی بوی تن مادر به بچه نخوره راحتتر میخوابه..ضمنا سعی کن چند روز عصر نخوابونیش و شب خسته بشه تا صبح راحتتر بخوابه..
ولی اینکه چند روزی با همسرت بخوابه و نزدیک تو نباشه جواب میده...پسرک من بطور وحشتناک معتاد بود اما خیلی خوب کنار اومد...
فقط دو یا سه روزه ...در پناه خدا...
وقت کردی سر بزن صمیم خانم

انشااله برای من هم به زودی تموم بشه. روش دور خوابیدن از مادر جالبه خیلی ...
رب گوجه؟ بچه ما درسته من رو قوطی رب میکنه اگه بهش دیر شیر بدم..!!

فرزانه دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 14:16

سلام
من که نی نی نداشتم اما از اونجا که نی نی های خواهر و برادرها را بزرگ کردم (اوف چاخان) اطلاعاتی دارم!
** یکیشون صبر زرد را نم کرد و زد به .... البته هر دفعه این کار را میکرد ! نینی بیچاره هم که دید بابا این خیلی تلخه گفت ماله خودت ! اما اون چند وقت حسابی به بچه رسیدن یعنی هر چی خواست بهش دادن بیشتر بستنی و شیر کاکائو و ....
** خواهر من از رژ لب استفاده کرد که البته بگم بچش دختر بود و حسابی برای مامانش گریه میکرد که ماما اوف شده و بوسش میکرد !
** یا اگه برات سخته صبر زرد تهیه کنی اگه یونا از قطره ی آهن یا مولتی ویتامین بدش میاد به جای صبر زرد ازش استفاده کن!
خوب حالا جایزه ی منو کی میدی ....؟!

یونا عاشق قطره اهنشه..این بچه چیش به ادمیزاد رفته؟..بگو مادرش چی هست که توقع داره بچش ادم باشه!!!!
قربونت بشم. بوسسسس عزیزم.
ها؟ جایزه؟ برو تا نزدمت ها

الهام دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 13:37 http://nagoftehanadideha.persianblog.ir/

صمیم عزیز،
پاسخ سوال تو نمکه.نخند.بهترین وسیله برای ترک می می بدون درد و خونریزی و مشکلات روانی در آینده همین نمک است.فقط از چند روز قبل برایش تو ضیح بده که وقتی بچه های کوچولو بزرگ می شن شیر ممی دیگه مثل قبل خوش مزه نیست و بدمزه میشه واین نشان میده که پسر کوچولو دیگه بزرگ شده.بعد هم باخیال راحت سینه ای را که حسابی بهش نمک مالیدی تعارفش کن.فقط یادت نره این داستان دو سه روز طول می کشه و می می نمکی باید همیشه برای اثبات ادعات حاضر و آماده باشه.من دوتا بچه ام را با همین روش از شیر گرفتم بسیار هم موفقیت آمیز.شیر با نمک فقط بدمزه میشه نه تلخ و نه مضر و نه ترسناک.چون من هم مثل تو برایم این چیزها خیلی مهم بود.
موفق باشی

واییییییییییییییی چه بامزه ..نمک! مطمئنی با این روش بدش میاد..؟ نره دستمال بیاره بگه پاکش کن یا کشون کشون ببره بگه بشورشون؟

غزل دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 13:21 http://www.manevesht.blogfa.com/

چه خوب که نوشتی حرفایی که زدی ذهن منو هم مشغول کرده منم تصمیم دارم دخملیو از شیر بگیرم و شدیدا می ترسم و اصلا نمیدونم چطوری
دقیقا شرایط یونا و مدل شیر خوردناش مثل قصیده ست ایشالا راحت بتونی از شیر بگیریش و منم از رو دست تو تقلب کنم :)

انشالله
بوس

لاله دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 13:20 http://andia-khalili.blogfa.com/

آبلیمویی چیزی بزن که طعمش براش عوض بشه و خوشش نیاد.بی رنگ هم باشه که نگه برو بشورو.دختر من به بو خیلی حساسه.بهش بگو هوا گرمه شیرم خراب شده.باید یه توجیحی حتما پیدا کنی

پسرک عاشق ابلیموست!!
نمک رو هم پیشنهاد دادند..توجیه رو متوجه میشه یعنی؟ چرا من به درک این بچه اینقدر نامطمئن شدم سر این موضوع؟

باران مامان ترانه دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 13:03 http://www.tarlanak.persianblog.ir

اولا اینکه یه مژده بهت بدم که بچه از اونجاییکه واقعا بچه است به طرز مهجزه اسایی م را کنار میذاره
دختر من بدجوری وابسته م بود و منم شاغل و از عصر که میومدم تا موقع خواب بدجور اویزون من بود
عزا گرفته بودم چجوری بگیرمش
ولی در نهایت راحتی یه روز با ماژیک و خودکار ابی خط و خطوط کج و کوله کشیدم رویش و بهش نشون دادم و گفتم اخ شده و نشون به اون نشون دیگه نخورد که نخورد .
حتی شبها هم بهونه نمیگرفت و گاهی فقط که میگفت میخوام میگفتم دیدی اخ شده میگفت نشونم بده و میدید میگفت نچ نچ نچ وبه همین راحتی از شیر گرفته شد

نوشا دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 13:02 http://mannosha.persianblog.ir

من که اطلاعات ندارم ولی دوست مامان میگفت وقتی دخترمو می خواستم از شیر بگیرم یه شب بهش گفتم دیگه بسه مامان جان دیگه نمی تونم بهت شیر بدم اونم پشتشو کرد به من تا صبح خوابید بعدم بهونه نگرفت ... میگفت من همش فکر میکردم کلی دردسر دارم ولی مشکل با گفتمان حل شد ... البته دلخور بود میگفت دختره ی بی چشم و رو این همه شیر بهش دادم یه ذره نق نزد ... :دی

چه بامزه..چه بچه عاقلی ..چقدر زود دست از تلاش برداشت..این بچه من رو قطره های شیر میکنه اگه بگم ندارم و نمیتونم و نیمشه و نخور!!

صبورا دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 12:46 http://saboorajanam.persianblog.ir

سلام صمیم جون
یونا از شانی من دو سه روز بزرگتره
منم تقریبا دو هفته ای میشه که شروع کردم به جدا کردن دخترم از شیر
البته شیرکاکائو و بادوم و بیکوییت کوچولوهای نسکوئیک را فراوون دورو برش می ذارم.
خوشبختانه شانی روزا که من اداره بودم عادت داشت از شیشه شیر بخوره ولی وقتی با من بود مطلقا به شیشه لب نمی زد.
تو پرانتز....یه روز از حموم که در اومدم یه چند تا از تارها موهام روی سینه ام بود ومن متوجه نبودم شانی که خواست با عجله شیر بخوره ، یهویی سرشو کشید عقب و وزبونشو در اورد وگفت که شیر مو داره ، از اون روز همین روش را استفاده کردم وهر وقت خواست شیرمو بهش گفتم شیر مو داره ...
فقط چند تا نکته : این روزا تا میتونی میوه ابدار بده بهش مثل هندونه و.... تا تشنه نمونه
می دونم هوا داره گرم میشه ولی تا وقتی شیر از سرش بیفته تاب نپوش....چون تا سینه ها تو ببینه عصبی می شه ...
بلوز یقه دار بپوش...
اول شیر روزانه اشو قطع کن ولی چند روز شبا بهش شیرتو بده ...درسته که خودت اذیت میشی ولی یواش یواش عادت می کنه که شیر دیگه نباید بخوره...
دیگه اینکه مثلا من خودم وقتی شانی شیرمو می خواست سعی می کردم با حالت خنده طوری که شانی هم همراهم بشه هی بگم که شیر مو داره که اونم حواسش پرت بشه و با من شروع کنه به خندیدن و....
اهان راستی من الان بهش شیر خشک تو لیوان با نی هم می دم تا یهویی بدنش افت نکنه

مو داره..
چقدر نازن این بچه هها و دنیاشون..
اتفاقا یونا هم مو میشناسه و بهش حساسه بخصوص لای انگشت هاش اگر بره..

تسنیم دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 12:44 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

کاش عزیزم تجربه اش رو داشتم که کمکت کنم.ولی حیییییییییییییییییفففففففففففففففففف.

مهتاب دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 12:19 http://az-ahalie-zamin.blogfa.com

صمیم دقیقا و دقیقا ذره ذره دلواپسیهات رو درک میکنم و خوب میفهممت منم تموم دغدغه هات رو داشتم عین خودت تجربه من فقط صبره شاید چند وقت هم طول بکشه اما به یه جایی که برسه خودش دیگه نمیخوره فکر نمیکنم هیچ بچه ای به قدر بچه من به شیر وابسته بود تقریبا ۳ ماه طول کشید تا کامل از شیر گرفتمش اما واقعا به مرور خودش دیگه نمیخواست که بخوره انگار بدش اومده باشه دیگه نمیخورد اصلا ذهنت رو زیاد درگیر نکن و به حرف این و اون هم زیاد گوش نکن همین تجره پشم گوسفند رو به من هم گفته بودن ولی من نکردم. سعی کن زیاد سیر نگهش داری با غذا یا شیر گاو که زیاد احساس گرسنگی نکنه و طرفت نیاد موفق باشی به من هم سر بزن دختر همیشه میخونمت اما نمیدونم چرا قابل نمیدونی

سههههههههههههههه ماه؟!!!
مرسی. چیزهای خوبی گفتین همگی...
اختیار دارید..ما سعادت نداریم خانوممممممممممم

آتی دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 11:55

اینجا نمی شه خصوصی نظر فرستاد؟

ممنونم اتی جون از محبتت.

آرام دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 11:44

دلم همیشه برای بچه ها که می خوان از شیر بگیرنشون میسوزه....برای خودم هم وقتی یادم میوفته مامانم از شیر گرفتتم هم میسوزه
البته یادم نیست ولی بالاخره بوده که....حتما خیلی بهم سخت گذشته...آخی......

فرناز ( مامان دینا ) دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 11:37 http://hilga.blogfa.com

سلام صمیم جونم . مرحله سختی رو پیش رو داری . منم تو عید دینا رو از شیر گرفتم و تو روز سرش با کارتون و خوراکی گرم میشد اما اصل کاریش شب بود و موقعی که میخواست بخوابه .من آبلیمو زدم چون دینا از چیزای ترش خیلی بدش میاد.پسرک هم باید خودش بدش بیاد وگرنه هی میخواد تست کنه.حدود یک هفته دینا تو خواب خودشو میزد و اینقده گریه میکرد که دلم کباب بود . هی ماساژش میدادم تا خوابش ببره . سختیش یک هفته است خدا کنه پسرک زود عادت کنه

الهی بمیرم..بچه من هم ناراحت باشه میزنه تو کله خودش ..بخصوص نق نق شبش رو اگه زود برطرف نکنیم.. خیلی نه ها ولی تا حالا دیدم که لنگ و لگد زده و یک دونه هم زده توی سر خودش!!
انشالله زودئ تموم شه ..
البته الان قصد ندارم..یک ماه دیگه خدا بخواد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد