من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

اسنوز

نمی دانم چرا صفحه به هم ریخت...جمله ای را اضافه کردم آخر  پست قبلی که کلا پست را هم نشان نداد  و آن جمله هر  رفت سردر وبلاگ نشست...فکر کنم انقدر  بار معنایی اش سنگین بود که طاقت نیاورد این  صفحه!!! 

 

عذر خواهی همیشه بدان معنا نیست که تو اشتباه کرده ایی و حق با آن دیگری است ،
گاهی عذر خواهی بدان معناست که آن رابطه بیش از غرورت برایت ارزش دارد  

 

همه چیز به جای  اولش برگشت با حذف  جمله از  اخر  ان پست...  

و اما من..این روزها اولا که کلا هیچ کس من را نمی شناسد من هم هیچ کس را!!  مدار گوشی ام سوخت و همه شماره ها فعلا در  کائنات هستند تا اقای  موبایلیان درستش  کند و به من برگرداند  هویتم را!! خیلی سخت است..مسیج هایی دارم که نمی دانم چطور  پاسخ دهم چون نمی دانم چه کسی فرستاده است... فقط خدا کند مسیج های  نازنین گوشی مرحومم برگردد..من هیچ وقت جوک و این چیزها نگه نمی دارم...همیشه هم پیام های اضافی را حذف می کنم و ان چه باقی  می ماند  میتواند یک کلمه از  علی باشد  مثل ( کپلی  من! دوستت دارم ) یا دوستی که وقتی با اندوه برایش  نوشتم برایم نوشت همیشه می توانم  رویش  حساب کنم یا مصراعی  زیبا از  عزیزی که بدانم به یاد من هست در اوج دلمشغولی هایش..شماره حساب ها و پین ها و کد های  پستی  لازم و امار  حساب  کتاب  سال قبلم  و هزار  چیز  دیگر...مهم تر  از  همه الان گوشی فلک زده ای  دستم هست که هیچی  ندارد جز یک صفحه کوچک! یعنی  این اسنوز  نداشتنش  من را  از  غصه دیوانه کرده  و علی را به آسمان هفتم برده از شادی ..جریان این طور است که  : 

آقا جان من صبح ها نمی توام با یک تک زنک گوشی  از  خواب بیدار شوم.عادتم هست..عادت پدرم هم بوده و هست..اصلا خانواده ما همه این عادت را دارند و علی  هم نتوانست عوضش کند..من همیشه ساعت خانه..ساعت گوشی ..هر ساعت جلوی  چشم را  پنج تا ده دقیقه!! جلوتر  می برم..الان خانه مامانم هم همه ساعت ها چند دقیقه ای  جلوتر  هستند..بعد من وقتی  صبح بیدار می شوم و میبینم مثلا شش و نربع است بدو بدو  کارهایم را میکنم و ته دلم غنج می رود که آخ جان..هنوز  وقت دارم..این خوشی  زیر پوستی!! و این که می دانم وقت دارم وقی  ساعت  می گوید نداری!! خیلی به آدم می چسبد...صبح ها هم همینطور  است...وقتی  زنگ می زند میدانم وقتش  رسیده بلند شوم ولی  می گویم پنج دقیقه دیگر! انوقت تکرار  الارم  که به گوشم می رسد میدانم واقعا 5 دقیقه دیگر  وقت دارم و این کار  گاهی  سه تا 5 دقیقه تکرار  می شود..انقدر  لامصب  این خواب  به من می چسبد که حد ندارد.این شوهر بی ذوق ما  همش غر  می زند که تو که می خواهی  6 بیدار شوی  چرا از نیم ساعت قبل صدای  وینگ وینگ این ساعتت بلند می شود.اصلا باورش  نمی شود..میگوید مگر  می شود  ادم خودش را گول بزند؟ خب  فیلم بازی کردن  بخصوص بازی زیر پوستی!! اصلا در  وجود این مرد جایی  ندارد! بعد حالا این گوشی  تنظیم تکرار  الارم ندارد و من محروم از  انهمه خوشی و  علی  نقدر صبح ها ذوق  می کند وقتی  می بیند من با اولین صدای زنگ بیدارم و دارم نان گرم میکنم برای صبحانه ام..یعنی می گوید الهی  گوشی ات با همه شماره هایش بترکد و برنگردد دیگر به این خانه...حتما ته دلش هم می گوید یا جای من است یا این مرتیکه  جیغ جیغو(گوشی من  قیافه و عمر  نوح را  دارد فکر کنم به سال 40 شمسی!! بر میگردد مدلش) من دلم نیامده بندازمش  دور .البته این وسط  دو بار  خواستم گوشی نو بخرم ولی مجال نشده  ..در سال جهاد اقتصادی  میخواهم بروم در  این جهاد شرکت کنم..یا من شهید می شوم یا گوشی ام..فعلا که روی  تخت بیمارستان است بیچاره...دعا کنید  حالش خوب شود قول میدهم عادتم را کم کم ترک کنم!!! 
 

نظرات را هم تایید کردم..

نظرات 49 + ارسال نظر
مثقالی مهسا دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 17:11

اصلا امکان نداره ترک کنی
من بهت میگم
پس درست میگم
چون این دقیقا عادت منه کهصد بار اسنوز کنم و تا حالا هم ترک نشده
تازه چون می دونم اسنوز بی فایدس چند تا زنگ برا موبایلم می ذارم
بی خیال بابا
حالشو ببر با خواب
اسم جدیدم اون بالاس
دیگه پایین اسم نمی نویسم
میقات

ای بیل تو دهنت که اینقدر نگی نمیشه و نمیتونی ...

رها@ یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 18:57

:*

فرزانه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 22:07

سلام عزیزم
تصمیم کبرایانه ات خیلی باحال بود!
من هم یه تصمیم صغرایانه گرفته بودم که شبیه مال شماست! خیلی جواب میده!
اما صادقانه بگم بعضی مواقع که خیلی عصبی میشی دوست نداری بهش عمل کنی مثل مواقعی که عشقت بهت قول داده که دیگه سیگار نکشه و به هوای گذاشتن آشغال دم در میره کار خودشو میکنه و با ده تا آدامس توی دهنش می خواد کارش را مخفی کنه !!!!!!!!! بعد اونجاست که حتی یادت میره تسثصمیم را با کدوم سثص مینویسن!!!!!
برای اسنوز هم کار من دیگه از اونم گذشته ۲تا آلارم را باهم روشن میکنم البته با اسنوز اضافه ! D:
به هر حال امیدوارم کل زوج های عالم با هم خوشبخت باشن!
راستی من کارمند امور مشترکین هستم اگه کاری داشتی بگو عزیز....

در مورد ترک این عادات طرف خودش باید به این تصمی برسه ..مثلا من وقتی برای دل کسی دیگه رژیم میگیرم زیاد بهش پایبند نمی مونم ولی وقتایی که انگیزه قوی داشتم خب خیلی خوب نتیجه داده...
میدونم.سخته
انشالله با ارامش متوجه بشه ائل سلامتی خودش ..بهش بگو ترجیح میدی کنار مردی باشی که هفت هشت سال بیشتر طعم عشق رو بهت بچشونه و بخاطر سیگار کشیدنش این رو ازت دریغ نکنه...

ممنونم از محبتت...موفق باشی عزیزم.

پری ناز شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 21:40 http://parinaznazi.blogfa.com

وای منم همینجوریم ساعتم 10 دقیقه جلوئه 10 بارم زنگ میزنه تا بیدار شم ولی خداییش خیلی میچسبه حتی 1 دقیقش :D

واقعا همینطوره.

سعیده شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 17:14 http://www.saeedehallahverdi.blogfa.com

با اجازه ات نوشته عذرخواهی رو تو وبلاگم گذاشتم
راستی من اگه بخوام یه نوشته ی خصوصی برات بزارم چه جوری بزارم اینجا اگزینش نیست؟!

ممنونم سعیده جان.
موقع نوشتن کامنت بنویس خصوصی .چون اینجا تاییدی هست من نمایشش نمیدم.

مریم شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 16:45

سلام صمیم خانم با وبلاگ قشنگتون تازه آشنا شدم و چند تا از پستها رو خوندم. وبلاگهایی مثل وبلاگ شما که آدمو با افراد وزندگیهای دیگه آشنا می کنن رو خیلی دوست دارم، امیدوارم با همسر و پسرتون همیشه شاد و خوشبخت باشید. فهمیدم شما زبان هم تدریس می کنید اگه میشه منو راهنمایی کنید، من خیلی دوست دارم زبان درس بدم و البته یه شغلی هم برام بشه. بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه کار پیدا نکردم چون زبانم بد نبود و یه دوره زبان رفته بودم ترجمه می کنم تو زمینه های زیادی هم ترجمه کردم و ترجمه ام تقریبا خوبه اما هنوز بی نیاز از دیکشنری نیستم. دو سال هم هست Listening کار می کنم و انواع کتابهای صوتی انگلیسی در تمام level ها رو دهها بار گوش کردم و interchange و tactics for listening و person to person و passages و summit و اخبار VOA و چند مورد دیگه رو هم خیلی گوش دادم و مدتیه PRESS TV رو می بینم و گوش می کنم (البته لغتهایی وجود دارن که نمی فهمم اما کل خبرها و مصاحبه ها و لهجه ها رو تقریبا می فهمم). اما speaking رو خیلی روان نیستم. میخواستم لطفا منو راهنمایی کنید چکار کنم چه دوره یا آزمونی رو شرکت کنم تا نهایتا (البته هر چه زودتر) بتونم معلم زبان بشم؟

ببخشید البته برایتون ایمیل هم زدم اما گفتم شاید ایمیل زود زود چک نکنید ایمیل من maahmadi80@yahoo.com
مرسی که راهنمایی میکنین

وای مریم تو که الان با این چیزهایی که خوندی یک پا استادی برای خودت
برای تدریس مهم ترین شرط داشتن اعتماد به نفس و روحیه مدیریتی هست ..بعد سواد کافی و تسلط در صحبت کردن.نه فقط روونی و فصاحت بلکه درست حرف زدن هم..خب شروعش هم از تقویت گوش دادن هست که تو انجامش دادی ..برای تقویت مکالمه در سطح بالا بهت پیشنها میکنم در کنار این خوداموزهایی که کار کردی در کلاس ها هم شرکت کنی .چند ترم کافیه تا خوب دستت بیاد .بعد هم باید در امتحان های موسسات شرکت کنی و در صورت قبولی دوره تریننینگ رو بگذرونی و به مرحله تدریس ازمایشی برسی و بقیه داستان.
برای محک زدن خودت هم در این ازمون های تافل و mche و این جور ازمون ها شرکت کن ببینی کجا ضعف و قوت داری . من برای تقویت صحبت کردن فقط میتونم بگم باید وارد گود بشی و به صورت شرکت در کلاس و کار با پارتنر در اونجا خودت رو نقویت کنی ..
موفق باشی عزیزم

مریم شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 16:43

سلام صمیم خانم با وبلاگ قشنگتون تازه آشنا شدم و چند تا از پستها رو خوندم. وبلاگهایی مثل وبلاگ شما که آدمو با افراد وزندگیهای دیگه آشنا می کنن رو خیلی دوست دارم، امیدوارم با همسر و پسرتون همیشه شاد و خوشبخت باشید. فهمیدم شما زبان هم تدریس می کنید اگه میشه منو راهنمایی کنید، من خیلی دوست دارم زبان درس بدم و البته یه شغلی هم برام بشه. بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه کار پیدا نکردم چون زبانم بد نبود و یه دوره زبان رفته بودم ترجمه می کنم تو زمینه های زیادی هم ترجمه کردم و ترجمه ام تقریبا خوبه اما هنوز بی نیاز از دیکشنری نیستم. دو سال هم هست Listening کار می کنم و انواع کتابهای صوتی انگلیسی در تمام level ها رو دهها بار گوش کردم و interchange و tactics for listening و person to person و passages و summit و اخبار VOA و چند مورد دیگه رو هم خیلی گوش دادم و مدتیه PRESS TV رو می بینم و گوش می کنم (البته لغتهایی وجود دارن که نمی فهمم اما کل خبرها و مصاحبه ها و لهجه ها رو تقریبا می فهمم). اما speaking رو خیلی روان نیستم. میخواستم لطفا منو راهنمایی کنید چکار کنم چه دوره یا آزمونی رو شرکت کنم تا نهایتا (البته هر چه زودتر) بتونم معلم زبان بشم؟

الهه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 15:16 http://www.zizoo21.blogfa.com

سلام عزیزم
وقتی این پستت و خوندم هم تعجب کردم و هم ذوق
اخه اتفاقا خانواده همسر منم اینجورین .
همیشه فکر میکردم این فقط اونان که اینکارو میکنن
و تنها خانواده ای هستن که از این کارا میکنن
خیلیم برام جالب بود
میگفتم هیچیشون مثل مردم نیست
اما الان یکم ذوق کردم
اخرش یچیشون مثل مردم شد
مثل شما
انشاا... گوشت صحیح و سالم برمیگرده
نگرنش نباش
گوشی منم بعضی موقع ها میره تو کما
ولی معمولا هیچیش نمیشه و با شوک برمیگرده
.......

ببین عروس بازی در اوردی ها..یعنی چی هیچیشون مثل مردم نیست... تو الان چون به من محبت داری کار من رو خوب میبینی اگه با من رابطه سردی داشتی میگفتی این دختر هیچیش به ادم نمیره!!!
قربونت بشم
بوس

مریم و علی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:31 http://alidelam.blogfa.com

(..')/♥ ♥('..)
.\♥/. = .\█/.
_| |_ ♥ _| |_

ارغوانی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:34 http://arghavaninevesht.blogfa.com/

آرشیوتون رو خوندم ، خیلی زنده می نویسید ، به من تازه وارد هم سر بزنید ، با اجازه لینک شدید

ممنونم

غزال شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:26

سلام
خیلی خوشحالم که جوابم رو دادی
صمیم جان من هم عاشقانه ازدواج کردم و هنوز هم عاشقانه همسرم و پسرم رو که ۲ ماه از پسر شما کوچکتر هست رو دوست دارم ُ مدتیه که خیلی با همسرم درگیر میشم و بحث داریم هردو به دیگری میگیم که اون تغییر کرده بدترین قسمتش این بود که توی خونه مامانش اینا که خیلی هم با اونا خوب بودم توی عید بحثمون شد و ...................
این چیزی نبود که من تو زندگیم میخواستم حس میکنم من تو زندگی محو شدم و فقط به این پدر و پسر سرویس میدم ولی باز هم همسرم میگه نه (پسرم به شدت به من وابسته است همسرم هم کارش به شکلی است که ۴ روز خونه است و بچه رو میگیره و ۴ روز نیست که ما تنهایم و مادر شوهرم میاد خونه ما واسه نگهداری پسرکُ آخه ما توی یه شهر هم نیستم خانواده خودم هم شهر دیگه ای هستن)
میخوام بهترینها رو واسه خودم و زندگیم بسازم

اوه اوه ببین غزال جای من بودی چکار میکردی؟ ۴ روز همسرت هست بعد هم مامانیش میاد کمکت..خب خیلی خوبه دیگه..منو چی میگی که هیچچچچچچچچچ کس رو ندارم برای کمک و علی هم کلا در امور بچه داری سرگرم کردن وبیرون بردن پسرک رو میتونه انجام بده و گاهی غذا دادن..نه تعویض ..نه لباس پوشوندن..نه خوابوندن..نه اروم کردن موقع گریه شدید..تازه شب ها هم مکنه دیر بیاد و دیگه خیلی خسته است برای بچه داری کردن..
خوشحالم که به خودت حساسی ومراقب روحیه خودت هستی ..میشه وقت های دونفره ائت رو بیسشتر کنی؟ تازه من شنیدم بچه دو سال به بعدش میشه هلو توی گلو..البته برای منی که واقعا کمکی ندارم یک ذره مستقل شدن واقعا عالی میشه .. و به همسری بگو وقتی ازت تشکر میکنه و یادش هست تو چقدر زحمت میکشی باعث میشه خستگی از تنت در بیاد و این خرجی نداره براش ..از حست بهمش بگو ولی با ارامش و با شروع خوب ..و اینکه دلت میخواد باهاش درد و دل کنی چون این چیزها رو به کسی نمیتونی بگی جز خودش..

آروشا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:04 http://mybedroom.blogfa.com/

سلام صمیم جان
من در وبلاگم برایت کوتاه حرف دارم
بیایی خوشحالم کردی

نیکی جمعه 19 فروردین 1390 ساعت 03:49

با 5 دقیقه آخر خواب کاملا موافقم! لذت بخش ترین قسمت خوابیدنه ! اگه اونو نخوابی انگار اصلا نخوابیدی و همسر من هم اصلا اینو درک نمی کنه! تازه پسر فسقلی 3.5 ساله من هم مثل خودمه! ها ها!
باباش صبحا میره بالا سرش هی داد و بیداد می کنه که بیدارش کنه نمیشه! می گم آخه بابا جان بذار بچه 5 دقیقه دیگه بعد از اینکه صداش کردی بخوابه! اینقد رو اعصاب این بچه راه نرو. ولی کو گوش شنوا.
امروز بچمو به زور از تختش آورده پایین گذاشته تو دستشویی بچه هم گریه که مامی من می خوام بخوابم. من بردمش دوباره گذاشتمش تو تخت. چند دقیقه دراز کشید بعد با آرامش برش داشتم!
مرسی صمیم حون . تا حالا فکر می کردم که این یه رفتار غیر عادیه ولی اینجا که خوندم دیدم خیلی خیلی هم عادیه! :دی

چقدر روشت در اروم بیدار کردن بچه رو دوست دارم..افرین

سحر جمعه 19 فروردین 1390 ساعت 02:41 http://sogolosepid.niniweblog.com

سلام ایول خیلی حال کردم بانوشته هات مام زندگیمون مثه شماست بایه کم بالا وپایین منم بلینکhttp://sogolosepid.niniweblog.com

موفق باشی عزیزم.
سپیده و سوگل نازت رو هم ببوس

امیر جمعه 19 فروردین 1390 ساعت 01:09

سلام
امیدوارم هرچه زودتر به شرایط جدید عادت کنید البته نه چنانکه انتظار تغییر دیگری را نداشته باشید بلکه به گونه ای که نگرانی فعلی تان کم شود و دیگر تکرار نشود !
امیدوارم همیشه از کوچکترین چیزها بیشترین لذت ها را ببرید.
خدانگهدار شما و همه ی خوانندگان وبلاگ

ممنونم.

طاطا پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 19:39 http://manvafarzandanam.blogfa.com/

عذر خواهی همیشه بدان معنا نیست که تو اشتباه کرده ایی و حق با آن دیگری است ،
گاهی عذر خواهی بدان معناست که آن رابطه بیش از غرورت برایت ارزش دارد

وقتی این جمله رو خوندم حس نزدیکی زیادی باهات بهم دست داد . چون من هم همیشه به این جمله اعتقاد دارم و تو زندگیم با همسرم بارها این جمله روشنای راهم بوده .
شاد باشی که تنها شادی حق توست .

امیدوارم هر روز بیشتر از قبل راضی باشی از رفتارها و زندگیت..
بوس

پریسا پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 14:16

سلام عزیزم،

سال نو مبارک. امیدوارم سالی‌ پر از شادی و سلامتی‌ در کنار خانواده داشته باشین. خیلی‌ وقت میخونم وبلاگتون رو.راستش بهتون ایمیل دادم ولی‌ جوابی‌ دریافت نکردم.به هر حال خوشحال می‌کنین منو اگه جواب بدین

ممنونم .برایب شما همسال خوبی باشه.من میلی نیددم.به چه نام و عنوانی بود پریسا جان؟

سلام پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 12:53

عادتو عوض نکن.من میخام ۶ پاشم از ۵ ساعت میدم به گوشیم

قربونتون انقوت شما بغل دلتون یک اقای حساس به صدا احیانا نمیخوابه؟

رها@ پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 12:04 http://www.raha8990.persianblog.ir

صمیم عزیزم سلام...اینکه میبینم یکی اینچنین عاشقانه همسرش رو دوست داره و خوشحاله و مثل دختر های دیگه انکار نمیکنه این قضیه رو واقعا بهم آرامش میده...مدتی هست که با خنده هات میخندم و با ناراحتی هات ناراحت میشم...اما خب فکر کنم کم لطفی از من بوده که تا حالا عرض ادب نکردم...آخه میدونی...میخواستم مطمئن شم چیزایی که میخونم اینجا و این عشق آروم و لطیفی که میبینم اینجا ادامه داره و مقطعی نیست...البته باید میرفتم آرشیو رو میخوندم...اما خب دوست داشتم در حال پا به پات بیام...
صمیم عزیزم از اون اعماق دلم خوشحالم که اینچنین مفتخرانه از عشقت به علی مینویسی و اینچنین عاشقانه زندگی میکنی و دوست داری این کار رو و هیچ وقت پس نمیزنی مهربونی کردن رو...

میدونی...یه جورایی دلم آروم گرفت وقتی دیدیم هنوز دختری اینچنین صادق و عاشق هست...خوشحالم از آشناییت عزیز دلم و برات آرزو میکنم که در کنار همسر گل و پسر قند عسلت همیشه شاد و سلامت باشی و همیشه عشق و محبت و آرامش مهمون خونه گرمتون باشه...

الان بیش از یک سال است که عشق نه تنها در روحم که در تک تک سلول های جسمم غرق شده است...


این جمله ات و جملات زیبای دیگرت نشون میده قلب بزرگ و عاشقی داری .من هم از تو ممنونم و خوشحالم هستند ادم هایی که به تو میگن چقدر عاشقی و زیبایی رو دوست دارند.از اینکه حسودی و غرض نیست توی دلشون و برای همه بهترینها رو میخوان..
ممنونم رها جان

مهدخت پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 11:08 http://mamanomaral.persianblog.ir/

در ادامه کامنت قبلی باید بگم که منظورم از خیلی سخته از دست دادن شماره های سیو شده توی گوشی بود نه خود گوشی.چون خودم هم بعد از خراب شدن گوشیم مدتها در گیر جمع آوری شماره تلفن های دوست و آشنا بودم

اخه بعضیهاشون رو نمیشه دیگه پیدا کرد..فعلا که هنوز از درمان گوشی خبری نیست که نیست..

نسیم پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 10:59 http://bardiajeegar.blogfa.com

منم سر خودمو گول میمالم ولی جالبه تا الان بهش دقت نکرده بودم....الان که خوندم متوجه شدم:) وقتی مثلا میخوام 6 بیدار شم موبایلو میذارم رو 5.45 دقیقه!!!! بعد جالبه هزار و بیست بار زنگ میزنه و من متوجه نمیشم تا شوشو بیاد با عربدههههههه بیدارم کنه چون با زمزمه و صدا زدن و اینا هم بیدار نمیشم:)

عربده رو خوب اومدی ..از اینهمه طراوت توی زندگیتون اشک شوق امد تو ی چشمم!!!!
بوس

دق دلی های من از دست شوهرم پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 10:57 http://myhusband1.blogfa.com/

خیلی زیبا مینویسی . نوشتارت خیلی زیباست. لذت میبرم. ایشاله همیشه خوشیتتون پایدار باشه

ممنونم.
اونوقت اسم وبلاگت چرا اینقدر خشنه؟

البته وقتی خوندم و اینکه همسری همش پای کامپیوتره و تو هم چیزهاای دیدی ازش برات ارزو کردم زودتر به نقطه مشترک پر رنگ برسیو هیچ وقت حسرت روزهای قبل از ازدواج رو نخوری ..
میبوسمت .مراقب خودت باش.

aybeniz پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 01:17 http://calendarofmylife.persianblog.ir/

سلام.تازه با وبلاگت آشنا شدم. خیلی خوب و عالیه که اینقدر همسرتو دوست داری.

بانوی اسفند چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 22:07 http://avirgin.blogfa.com

من وقتی سر کار میرفتم از این بازی زیر پوستی ها واسه بیدار شدن خیلی میکردم

و شدیداً جواب میداد :دی

طاطا چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 21:32 http://manvafarzandanam.blogfa.com/

سلام عزیزم . خوبی؟ به تازگی خواننده وبلاگ قشنگت شدم .انشاالله که حال گوشیت هم زودی خوب بشه .از خوندت وبلاگت خسته نمی شم . خیلی خوشحالم که زندگی شیرینی داری. انشاالله همیشه همینطور شاد باشی .

ممنوم عزیزم.

ماهنوش چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 16:55 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

سلام صمیم جون
میبینم که این یه درد مشترک خیلیاست! من فعلن با خواهرم یه همچین مشکلیو دارم از 6:15 کوک میکنم 2 تا خیر سرم واسه نماز صبح پاشم! 3 تا هم ار 7 کوک میکنم تا 7:20 که پاشم اماده شم واسه سر کار! اغلب هم واسه همون 7:20 پامیشم بدو بدو کارامو میکنم (باعث تاسفه نه؟) ولی من شنیدم که اگه دقیقه های ساعت رو فرد کوک کنی راحت بیدار میشی تا زوج! امتحان کن:دی
گوشیتو بیار من درست کنم اینکاره ام ابجی . تازه دست مزدم یه ماچچچ بدی راضیم ؛)
خیلی دوست دارم دارم صمیم،از ته دل میگم.
راستی پوله اون وام 20000000 ماه عقب افتاده فراموش شده رو چکار کردیدددد؟
عشقم افتخار بدی یه تک پا هم سر بزنی به ما خوشحالمان میکنید ..

من اگر بودم الان دیگه خواهر نداشتم..یعنی د رسته کشته بودمت!!!!

هییییییییییییی وای ..از اون وامه نگو دیگه. بذار خوش باشیم اینجا!!!!
قربونت

عقربه چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 16:52 http://www.heartbeat5050.blogfa.com

سلام صمیم عزیز...منم همیشه این گوشیم 5 دقیقه جلوتر ِ . واقعا این گول زدنا مزه میده مخصوصا واسه خواب

خیلی

خاموش چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 16:21 http://taste-of-dust.blogfa.com

واقعا جالبه . منم دقیقا همین عادتو دارم . بعدم که میان بیدارم کنن کلی غر می زنم هنوز زوده ده دقیقه مونده . این جلو پدر جان
مامانم میگه شب یادت میره این ساعت جلو یعنی ؟ منم اینطوری نگاش می کنم . اااا اینجا نداره ازون شکلا که شبیهه منه :-(

سمانه لیسانس زبان-تهران چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 16:10

سلام وبلاگ مربوط به پریسا رحیمی رو خوندم که یکی از بچه ها توصیه کرده بود. چقدر این دو موجود عاشق بودن http://www.parisa-rahimi.blogfa.com

وای جیگر ادم اتیش میگیره با خوندنش/طفلیا بعد کلی مبارزه و تشنگی بهم رسیدن بعد خانوم همسر فوت میکنه دریک تصادف. ادم داغون میشه حرفای همسر عاشقشو میخونه. چه دختر گلی بوده .خدا به همه کسانی که عشقشونو ازدست دادن صبر بینهایت اعطا کنه ایشالا.ایت الکرسی یادتون نره عشاق عزیز

راستی صمیم بانو غرورتو برای عشقت گاهی کنارمیزاری عالیه .
بچه ها همه برای خوشبختی هم و ماندگاری عشقها دعاکنید

خدا رحمتش کنه و به این مرد صبر بده..
ممنونم.

puzzle چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 16:07 http://n-23.blogfa.com/

صمیم جان وبلاگ گیلاسی فیلتره؟

بذا برم ببینم..

puzzle چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 16:05

انگار این موضوع اپیدمیه!!باز شما 3 تا 5 دقیقه اینکارو میکنی...من 1 ساعت زودتر بلند میشم میام میخوابم رو کاناپه...این خواب از کل خواب شب انگار طولانی تره و مزه ش هم بیشتر!!!!

گل گفتی.

متولد ماه مهر چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 15:27

سلام عزیزم
وای صمیم شوهر من هم این خودآزاری را داره البته این کار را می کنه که من بیدار بشم. عجب میچسبه این خواب صبح گاهی تازه بهش غر می زنم بابا بزار بخوابم.

خودازاری نیست عزیزم..دیگر ازاریه این دیگه!!!!

ویدا چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 15:14

سلام
سال نو مبارک.

هی وای من.
تو که اخلاقت مثل شوهر جان من هست و من هم کلی از دست این عادت بدش کلافه. چون من وقتی صبح با اولین صدای زنگ موبایل بیدار میشم دیگه خوابم نمیبره ولی ایشون ده بار هم که موبایلش رو بذاره رو اسنوز و هر ده دقیقه زنگ بزنه بازم میخوابه و خر و پفش هواس و این وسط من بیچاره هستم که خواب دلچسب صبحگاهیم بهم زهر میشه.
صمیم جان به خاطر علی هم که شده تو این سال نو سعی کن این عادت رو از سرت بندازی مثل همسر خوب من که دیگه کلا ساعت موبایلش رو کوک نمیکنه و این امر خطیر رو گذاشته به عهده من و من هم ساعت موبایل رو برای هر موقعی که دلم بخواد تنظیم میکنم. بماند که بنده خدا بعضی اوقات دیرش میشه و نمیفهمه که چطوری حاضر میشه و میره که به کارش برسه.

ویدا واقعا اینقدر کلافه میشی تو؟ یعنی همه این مدت علی واقعا عذاب می کشیده؟ البته حتما می کشیده چون قیافش که صبح ها همین رو میگه به ادم!!
چشششششششششششششششم .من سعی میکنم این اخلاقم رو هم بهتر کنم..

بهناز چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 15:10 http://narin86.persianblog.ir

من اسنوز رو سریع قطع می کنم .:d
مگه تو نمی خواستی ترک کنی عادت وبلاگ نوشتتنتو ؟

بیشتر هدفم ترک گشت و گذار تو وبلاگ ها بود که زمان رو از دستم در میبرد!

ارغوان چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 14:34 http://arghavaninevesht.blogfa.com/

من خیلی وقت هستش که نوشته هاتون رو می خونم ، پراز انرژی ، خستگی آدم در می ره

با اجازه لینکتون کردم

صبا چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 14:15 http://saba1363.persianblog.ir

اتفاقا خانواده ی ما هم همیشه ساعت رو می کشیم جلو یه 10دقیقه ای...آخ آخ که هیچ وقت اون لذتی رو که وقتی ساعتو نگاه می کنم و می بینم 10دقیقه جلوتر از زمانم یادم نمی ره...اینجوری انگار یجورایی آدم از زمان جلوتره

محدثه چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 13:48 http://entezareshirin86.blogfa.com

سلام صمیم جان.با تاخیر چند روزه تولدت رو تبریک میگم.و همچنین سال نو رو.امیدوارم سالی پر از تصمیمات کبرایانه و این چنین جالب داشته باشی.دلت شاد باشه که دل یه ملت رو با این نوشته هات شاد می کنی.علی یارت حق نگهدارت

ممنونم عزیزم.محبت داری همیشه

اطلس چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 13:31 http://www.daky.blogfa.com

از دست تو صمیییییم!خب حق داره علی آقا! توی خونه ی ما برعکسه! جریان اینه که آدمایی مثل من یا علی آقا خوابمون سبک و در طول شب خوابمون خیلی عمیق نمیشه. واسه همینم این مدل بیدار شدن برامون عذاااابه! من می فهمم چقدر سخت می گذره به علی آقا!

علی اقا خوابشون سبکه؟!!!!!!!!!!!!!
یعنی من و یونا دوتایی بغل ذستش وسط اتیش کباب بشیم علی تو خواب با خودش میگه چقدر هوا دم داره امشب!!
ممنونم از درکت..

پاسخ صمیم به ب عزیز چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 11:41

پاسخ ب عزیز
من متوجه نشدم اصلا چرا از رابطه قبلی برای این یکی حرف زدی تو..میخواستی تحت تاثیر قرار بگیره یا اینکه توجهش رو بیشتر جلب کنی؟ به هر حال خود این مساله و اینکه تو ادمی بودی که اجازه می دادی باهات اونطور رفتار بشه میتونه فکر طرف رو مشغول نگه داره و امیتاز منفی برای رابطه ای که تازه شروع شده بوده محسوب میشه ..
الان تو عاشق چی این بابا هستی؟ ظاهرا قهر و ناز و اینا هم که از طرف ایشون فراوون میشه و توهین هم که بهت میکنه.خب من باشم کات میکنم و سعی می کنم یک مدت دوستی نداشته باشم ..با خاطرات و بوی عطرش و صداش و اوازهای مشترک و لحظات خاصش هم یک خاکی دور از جون تو توی سرم میریزم تا این دوره بگذره..بعد میشینم فکر میکنم من چی میخوام؟ دوست دار م باهام چطور رفتار بشه؟ بهتره با توجه به این تجربه های ناخوشایند از اول چطور رفتار کنم و اینکه مواظب باشم با تعریف ضعف هام در رابطه هام برای آدم جدید زندگیم تصور بدی از خودم نسازم توی ذهنش ...
دوست عزیز امیدوارم ارامش رو اول در خودت پیدا کنی ( چون مطمئنت هست و داریش) و بعد در رابطه با ادم های مختلف به چیزهای بهتر برسی..به نظر من ارتباط صرفا به قصد تفنن به هر حال دلبستگی هایی هم همراه داره و بهتره اویل اشنایی تکلیف رابطه مشخص باشه و ادم بدونه تا کجا میشه به طرفش میدون بده...
شاد تر از قبل باشی

موج اف چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 10:54 http://mojf77.persianblog.ir/

سلام وب جالبی دارین موفق باشین

تسنیم چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 10:50 http://www.taninezendegieman.blogfa.com

صمیم جونم اول از همه بگم که اونقدر اون جمله بنفش رنگت به دلم نشست که سریع رو یه برگه نوشتم زدم اینه میز توالتم.
منم عاشق گوشی قدیمیم هستم.واقعا یه چیز دیگن.
اون دلخوش کنت هم واقعا بامزه بود.منم گاهی این کارو میکنم.و همسر اینجانب هم دقیقا مثل علی شما برخورد میکنه.

بوس
مرسی

ملودی چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 10:50 http://melody-writes.persianblog.ir/

صمیم جون به قول خودت انقدر این جمله سنگین بود که کل وبلاگتو ریخت به هم !!!! بدین وسیله مرحوم شدن اسنوز گوشی ات را به تو تسلیت میگویم باشد که زودتر از تخت بیماری به عافیت بلند شود و موجبات لذت خواب ۵ دقیقه ای صبحگاهی شما را فرا هم آورد !!!!اگر هم مرحوم شد که امید دارم یکی بهتر از قبلی به جایش برگردد که تا دو ساعتی برایت اسنوز بزند حالش را ببری !!! من الان یه نقاب زدم که علی اقا هم متوجه نشن که کی بوده که داره این وسط سوسه میاد !!!!!بوووووووس برای خودتو یونا

قربونت بشم که ماهی
اون نقابت خیلی به دل بعضی ها میشینه ..دیگه یک کم راحت میذارنت مادر!!!

gita چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 10:35

vay vay nagoo ke manam delam khone az daste aghaye hamsar aval inke saaat ro kok mikone mizare ye jaye door bad az zange aval miyaram mizare zire balesht va vaghti zang khord dobare man motevajeh misham ke jaye inke zire baleshte khodesh bezare mizare zire baleshte man hala chera ?khoda danad?


این دفعه بنداز توی شلوارش!!! و محکم پایین شلوارش رو هم با نخ از شب قبل ببند که در نیاد..مطمئن باش تا خود اداره اشون بد بدو میره و برمیگرده

غغ6 چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 10:31

این متن و یه ناشناس برام فرستاده: به امام زمان دختری هستم از خوزستان که پزشکان از معالجه ام ناامید شدند شب در خواب حضرت زینب(س) را دیدم در گلویم آب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به 20 نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد، مرد دیگری اعتقاد پیدا کرد 20 میلیون بدست آورد، به دست کسه دیگری رسید عمل نکرد پسرشو از دست داد اگر به بی بی زینب اعتقاد داری این پیامو برای 20 نفر بفرست 20 روز دیگه منتظر معجزه اش باش

من هم مقل بقیه از این طور چیزها برارم خیلی می رسه ..اگر توی گوشی باشه که عمرا..چون این چیزها رو مخابراتی ها می سازن تا پول بیشتری بره توی جیبشون..اگر صلوات و اینا بود خودم ۵ تا یا ۱۴ تا که گفته می فرستم و اصلا و ابدا فوروارد نمی کنم

حرمت انبیا و خوبان هم محفوظه برای من همیشه ..

انشالله خدا همه مریض ها رو شفا بده و درد ومرضی توی تن کسی نمونه

غزال چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 10:05

یادم رفت بگم این جمله عذر خواهی آخخخخخخخخخخرش بودکلی بهم آرامش داد.

غزال چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 10:03

سلام مدتهاست که خواننده بودم و هستم و خواهم بود اون اوایل چند باری برات نوشتم اما جوابی نگرفتم.
دوست دارم هم خودت و هم نوشته هاتو
میشه من رو هم راهنمایی کنی تا بسازم اونچه رو که میخوام واسه زندگیم اگه میشه بگو تا برات بگم مشکلم رو

دوست د ارم بشنوم حرف هات رو غزل

مهدخت چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 09:58 http://mamanomaral.persianblog.ir/

صمیم جان به نظر من برو فاتحه گوشیت رو بخون چون هرچی بیفته دست آقای موبایلیان دیگه سالم برنمیگرده .ما که ندیدیم.خودت رو هم یه جوری با مسج ها ی ناشناخته وفق بده خیلی زود عادت میکنی.ولی بازم امیدوارم که گوشیت هرچه زودتر درست بشه میدونم خیلی سخته.

گوشیه دیگه مهم نیست ..تلفن های توش برام مهمن که برگردن..

مرسی.

ستاره چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 09:27 http://yekmadaryekhamsar.blogfa.com/

سلام صمیم جون. عیدت مبارک. (کپلی من! دوستت دارم) خیلی بامزه است.انشاالله سالهای سال کنار هم شاد و خرم باشید.

مرسی عزیزم

حکیمه چهارشنبه 17 فروردین 1390 ساعت 08:48

سلام صمیم عزیز
ای جانننننننن! همچین عینهونه هم هستیم!!!!!من باید زنگ خودش را بکشد تا راضی بشم بیدار شم!
در مورد پست قبل هم تصمیم واقعا خوبی ست منم اجرا می کنم!
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد