من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

شصت..

سر صبح تو  ماشین نشستم و دارم میرم سر کار.تبلیغات رادیویی قبل از ساعت هفت بلند تو ماشین میپیچه..تبلیغ این شصت میلیونی  هست که سس یا چمدونم رب  دل پذیر برای  شصتمین سال حضورش به خریدارها میده..به زور دارم خنده ا م رو قورت میدم و جدی و  محترم عقب  نشستم..طرف  از  ته دل  اون ته ته ها داره داد میزنه..شصت...شصت میلیون تومان...به یک نفر...شصت میلیون..شصصصصصصصت ( با صدایی  کشدار) و ..... 

تو ذهنم یک میز  چهار گوش  تصور  میکنم که این اقاهه پشتش نشسته و میکروفون هم روبروشه ..بعد  کلی  پول و تراول و  ایران چک!! و اینا ه م روی  میز  جلوشه و  اقاهه دو تا دستاش رو انداخته  دور  پول ها و بغلشون کرده و تو میکروفون چشماش رو خمار  میکنه و  میگه شصت ...شصت میلیون به یک نفر...و همزمان شستش رو هم  به روبرو نشون میده و  ها ها ها ( بی صدا) میخنده برای  خودش ... 

 

آخرهاش  دیگه خنده ام پقی پرید بیرون و راننده از  تو آینه نگاه کرد و من طبیعیش  کردم و به بیرون نگاه کردم و یک نفر توی  کلم داد میزد : ...شصصصصصصصصصصصصصصصصصت....شصصصصصصصصصصصصت.... 

 

 

نظرات 20 + ارسال نظر
عسل دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 08:23

سلام،خواستم تو پست آخریت نظر بدم نشد اینجا میدم ای کاش بخونی،میشه بیای؟میشه ندید بگیری و بر گردی؟میشه ببخشی؟من پست شکستن سر یونا رو هم خوندم .... عالی بود.... یعنی هیچ کس نمی تونست انقدر زیبا همچین ماجرایی رو با صرف نظر از احساسات تکراری مادرانه تعریف کنه....این خودش یه هنره..... تو توی پستت هم خنده رو در نظر گرفتی هم عاقل بودن خودت و و هم تا اندازه ای دفاع و دلسوزی مادرانتو،خنده دارشم کرده بودی که اون حالت ناراحتیش از بین بره،که موفق هم شدی ولی فهم و درک می خواد،من از طرفی به خاطر یونا ناراحت شدم و هم از حرف های تو افتاده بودم رو میز کامپیوتر بعدش هم رو فرش وسط اتاق از خنده،صمیم....بیا،دیگه چه جوری بگم؟بابا بیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییاااااااااااااا.
ا.....بیا دیگه
من اصلا اهل نظر نوشتن نیستم،ببین من و هم به نظر دادن دراوردی!تازه کلی آدم مثل من نه اهل نظر دادن هستن و نه رو شو دارن،اگه همه می خواستن نظر بدن که نظردونه پستات میترکید از کم جایی!صمیم نیای میشینم انقدر گریه می کنم تا بمیرم...فمیدی؟؟اصلا اون بی شعوری که نظر داد تو رو آزرده کرد غلط کرد....بیجا کرد.....من میدونم و اون....تو برگرد،خودت داری میبینی میگم بی شعوره،راستی کی گفته که هر کاری دوست داری بکنی و هر تصمیمی که بگیری ما باید قبول کنیم؟؟؟؟؟نه!مگه تو مال خودتی؟تو در مقابل آحاد (یا همون آهاد) مردم ایران مسئولی،نه جدی میگم تو فقط مال علی آقا و یونا که نیستی....مال هممونی...هممون،پس چون حتی اگه بخوای نمی تونی از علی و یونا دور بشی .... نباید بتونی از ما هم دور بشی،دستم درد گرفت ....منم نظر دادن یاد گرفتم انقدر نوشتم برات....خوب پاشو بیا دیگه.....من که منتظرم،منتظر چیه مگه دست خودته؟فقط اگر خوندی نظرم و یه جوابی ... فحشی....لنگه دمپایی .....چیزی بده در جواب،که من بدونم خوندی دلم آروم بشه،خوب؟

یعنی رسما دیگه من نمیتونم ننویسم با این تهدید های تو!!
بوووووووووووووووووووس

42643 شنبه 25 دی 1389 ساعت 17:59

اسیرزدذشزشرذدئشیازیزاتدئیرذدئودباغاتبتنتتدزئات
ینتننبددئرئدزئرذدسشیاتنمتغقابل
یبزدردذئرذئطزدلباتبسیالعثقلبععععععععععق

ino pesar kocholom bara shoma neveshte va khaste ke ebraz ehsasat kone
kam az kocholoye shoma nadare
movafagh bashid

سما چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 14:21

قضاوت مهسا و خیلی های دیگر از روی درک نکردنه. زندگی هر آدم عادی مملو از تغییر و عوض شدنه . اوج گرفتن و فرود آمدن به نظر خودم صمیم خیلیم خوب مینویسی من به عنوان خواننده قبل و الان می فممم که صمیم نویسنده چه قدر مسائلش فرق کرده . با بهترین آرزوها برای تو ..

آنیتا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 09:39

salam samime khoobam
nabinam az daste baziaa beranji :* be yaadetam har ruz check mikonam vali bishtare mavaaghe chize khasi bezehnam nemirese ke barat benevisam...vali aarezoohaaye khoob kardan bara hare setoon hamishe bargharaare :* miboosamet
yaadete yeki dobaar gofti ke behet saabet shode to va ali gheyr az ham hich kaso nadaarin...daghighan heset mikonam...delshekastam...kheili darhagham naamardi kardan khaanevaadam



ممنونم عزیز دلم...
نبینم غصه ها ت رو ...

شیراز سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 09:02 http://planula.blogsky.com/

سلام گلم
من با اجازه ات تو رو لینک کردم که به وبلاگت دسترسی آسون داشته باشم . در ضمن اول لینک کردم بعد اجازه گرفتم. عذر خواهی می کنم!!!

تینگ تینگ سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 08:31 http://tingting.blogfa.com

در پاسخ به مهسا. متاهل هستی یا نه؟ بچه رو که منم ندارم. ولی می دونم توی زندگی متاهلی فازا تغییر میکنه. نحوه احساسات آدما تغییر می کنه. آدما همین جوری که پیش می رن برداشتاشون از هم کامل تر می شه دیگه بعدش معنی هر کلمه و رفتار و حتی یه سر تکون دادن رو میفهمن. می خوام بگم که زبون هم رو یاد می گیرن. دیگه لازم نیست که مثه ولا اقا هر روز صبح زنگ بزنه به خانم بگه دوست دارم. همین که آقا وسط یه روز کاری شلوغ یه اس ام اس مس ده که کجایی؟ کلی حرف از توش می شه خوند. یعنی حالت خوبه؟ سرت درد می کرد خوب شد؟ و این یعنی دوست دارم. حالا می شه این رو صاف آورد و ریخت تو وبلاگ؟ اگه من بیام تو وبلاگم بگم امروز شوهرم به من اس ام اس داد تو چی می گی؟ فکر می کنم که وقتی یه مساله مهم مثله بچه بیاد وسط دیگه کلا؛ همه چی تغییر می کنه.

از تحلیل و وقتی که گذاشتی ممنونم عزیزم..
خیلی جیزها ور نمیشه نوشت..این رو نیمدونم چرا درک نمیکنن...

شارلوت سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 01:20

سلام دوست عزیز
خوشحال می شوم از بلاگ ما نیز دیدن فرمائید[گل]
Charlotteiran.blogfa.com

نسیم دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 19:49 http://bardiajeegar.blogfa.com

صمیم تو رو خدا اینهمه خودت رو اذیت نکن...ما حواسمون از اون پست رمزیه پرت شده عزیزم ( آیکون سوت زدن و رد شدن!!!!) :)))) نمیخواد هییییییی پست بذاری تند و تند!!!

بهاره دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 19:25 http://greenhouse 3000.blogfa.com

خواننده خاموشم. ولی از خواندن نوشته هاتون بی نهایت لذت می برم. من خودم عاشق این سبک نوشته هام و در وبلاگ خودم خاطرات روزانه ام را بصورت طنز می نویسم. به همین دلیل وبلاگ شما جزو اولین وبلاگ هایی ست که هرروز بهشون سر می زنم. خداییش خیلی حال می کنم وقتی غرق میشم تو اینجور نوشته ها(مثبت و به زبان طنز). به همین دلیل دو سه روزه همه آرشیوتونو خوندم
اگه رمز رو بهم بدین ممنون می شم

محسن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 18:30 http://ganjesookhte.blogfa.com

سلام
قالب و مطالب زیبایی دارید
موید باشید و شاعر[گل]

(بالهای شکسته) دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 17:21 http://balhayeshekasteh.blogfa.com

:)

قاصدک دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 14:45 http://ghasedakha.blogsky.com/

(اینجا چرا آیکون نداره؟؟؟)
آیکون یه بچه عینکی که دستش را برده بالا اجازه میگیره که:
خانم اجازه میشه لینک اینجا رو تو گوشه وبلاگمون داشته باشیم تا آدرسش یادمون نره؟؟؟؟

قاصدک دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 14:27 http://ghasedakha.blogsky.com/

شصصصت شصصصت واقعن اون آدم خوش شانس کی میتونه باشه؟

ستاره دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 14:18

سلام . میشه رمز اون پستتونو به منم بدین.... توروخدا.........

پروازه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 13:31 http://parvazeh.persianblog.ir

سلام. ببخشید می‌خواستم ببینم اجازه دارم شمارو لینک کنم؟

خوشحالم که همچین همسری داری.
برات آرزوی خوشبختی می کنم.

مهسا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:48

سلام صمیم جان...من از خواننده های همیشگی و پروپا قرص وبلاگت بودم...ولی نمی دونم بعد از بچه دار شدن نوشته هات و طنزت یه جوری شده ؟..بانمک نیست..به دل نمیشینه...زورکیه...ببین این نظر منه و منم بعنوان یه خواننده وبلاگی که دوسش داشتم حق دارم نظر بدم پس جبهه نگیر

یکی دیگه از دلایلی که از چشمم افتادی کم شدن فضای عاشقانه نسبت به شوهرت از تو نوشته هاته ..ببین صمیم جان به من یا به امثال مینا که نو پست قبلیت کامنت گذاشته بود خرده نگیر این حسیه که من به نوبه خودم از نوشته هات میگیریم وگرنه شاید در واقع اصلا اینجوری نباشه که امیدوارم نباشه ..ولی اون عشق و علاقه و محبت زلالی که بین تو و همسرت بود منو به وبلاگت میکشوند و ازت الگو میگرفتم ولی مدتهاست به جای اسم علی یه اسم دیگه رو تو نوشته هات میبینم...حس بدی بهم دست میده...بازم میگم شاید و انشالله اینجوری نیست ولی داری با نوشته هات اینو انتقال میدی بخدا....
امیدوارم اگه مشکلی هم هست بزودی حل بشه ...

مهسا تو فکر میکنی کسی که اینجا نشسته و مینویسه آدم نیست؟ دغدغه نداره؟ مساله ریز و درشت نداره ؟ اصلا حق نداره از غم هاش ..از دلخوری هاش ..از چیزهایی که نبوده و هست بنویسه ؟ اگر کسی دنبال نمک زورکی میگرده دیگه به من ربطش ندید لطفا..چون توقع شما اینکه که اینجا یک جور باشه همیشه ولی من یک آدمم و یک جور نیستم همیشه ...

من از قضاوت های عجولانه دلخور میشم نه از حرفی که حس طرف باشه..ببین به نظرت اگر به قول تو و یا حست رابطه ما به اون زلالی نیست و یا کس دیگه ای باشه من اینفدر خرم که همسرم اینجا رو میخونه و من هی تو بوق کنم اسم طرف رو ؟ یعنی اینکه من هی بنویسم علی ..علی علی ..یعنی همه چیز خوبه؟ شما این چیزها رو راحت تر هضم میکنی یا زندگی بالا و پایین یک آدم معمولی رو؟

بچه داری یا نه ؟ نیمدونم..ولی دغدغه های من با قبل از بچه داشتن فرق کرده..وقت من ..فرصت شادی و حتی نوع شاد بودن های من فرق کرده ...من بیشتر تو خونه و مشغول پسرکم هستم و قاعدتا مهمونی و ماجرا و اتفاق های قبلی که می نوشتم کمتر شدن ولی به این معنیه که من بدبخت شدم؟ که من دارم جدا می شم و حس م کنین که آدم یا آدم های دیگه ای اومدن چون اسم همسرم رو به حرف کمتر می نویسم ؟
این کاملا طبیعی هست که من فرق کنم با چند سال قبلم و بخوام یک زیبا یی هایی از رابطه من و همسرم نانوشته بمونه...حالا اینجا کسی رو مثل چسب نمی کشونه به وبلاگم مشکل من نیست..چون من دارم زندگی مو میکنم و گاهی جنس شادی هام و خوشبختیم جوریه که ترجیح میدم خیلی ننویسم..و حتی ترجیح میدم بشم یک بلاگر بدبخت توی ذهن بعضی ها ولی دور از جون تو دماغشون توی زندگیم نباشه...

و مورد آخر : مدت زیادیه که بعضی ادم ها که م ن رو می شناسند و زندگیم رو و همسرم رو اینجا رو میخونند ..دلم نمیخواد سبک سر بنویسم..دلم نمیخواد همه چیز رو باز کنم از خودم و همسرم ..از خوشی هامون..از غصه هامون... من توی چهار چوب و فشار حضور اون ها هستم...لطفا این رو درک کن...

اگر میبینی به این جور کامنت ها و نظرات جواب میدم نه اینکه حساسم میکنه یا ازرده بلکه میخوام نظرتون درست باشه و بدونید زیر سوال بردن حیثیت آدم ها اصلا چیز ساده ای نیست و من اگر باشم با زندگی و دنیا و اخرتم همچین ریسکی نمیکنم...
موفق باشید

خوشبخت دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:42 http://www.daky.blogfa.com

مملکته داریم؟ واسه یه رب گوجه ۶۰ میلیون جایزه میدن! بابا مک دونالد با او عظمتش از این جایزه ها نمیده! :))
از تخیلاتت در مورد گوینده خوشم اومد! خبیثانه بود اما باحال

گلبانو خاتون دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 10:47 http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

شصت میلیون پول بی صاحاب؟؟؟؟؟
اما خب میتونی امیدوار باشی به مدد آبگوشت ها و کتلت ها به چنین رویایی دست پیدا کنی

معین دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 09:40 http://rayanetasvirmatin.blogsky.com/

سلام خسته نباشی خوشحال میشم به من سر بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد