من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

مرداد ماندگار

.

15 مرداد که گذشت با هم بودن ها و با هم نفس کشیدن ها  ُ با هم خندیدن ها و با هم تاب آوردن های  من و علی  وارد هفتمین سال خود شد.آن روز اشاره ای  نکردم اینجا ولی مگر  می شودیادم نباشد و در گذر پرسرعت این روزهایم کمرنگ شود؟ برای من خاطره های گرم وروشن  آشنایی امان ..خواستگاری و زندگی امان هنوز پر رنگ و زنده است.من دخترکی بودم بیست و چند ساله که مردی جوان که لابلای موهای سیاهش  آن روزها هیچ سفیدی به چشم نمی خورد  دلم را بدجور لرزانده بود و بدون هیچ تردید میدانستم با او همیشه خواهم ماند.آن روزها دست هایم را لای موهای  سیاه وبراقش که فرو میکردم در دلم میپرسیدم ((لا مصب شامپوی چی میزنه این پدر سوخته!؟)) این روزها میدانم شامپویش چیست .میدانم از غذاهای نونی بیشتر خوشش می آید.میدانم قبل از اینکه چای در لیوانش بریزم دوست دارد لیوانش را گرم کنم.میدانم دوست ندارد  هیچ وقت قابلمه بشوید برایم..میدانم وقتی خواب است نباید با سر و گوشش بازی کنم .میدانم خلاصه اخبار را دوست دارد بشنود .میدانم انگشت  هایم را لابلای موهایش  دوست دارد.میدانم مناسبت ها را گاهی  یادش میرودو گاهی  خوب  به خاطر می سپارد و من به مجموع رفتار مهربانانه اش  در طول سال دل بسته ام و نه به روز هایی خاص ....میدانم  پسرک را همیشه تمیز و مرتب دوست دارد .میدانم با آب ولرم صورتش را  می شوید و مسواک میزند. میدانم  دستانم هر وقت روی  موهای  نقره ای که این روزها  انگار با هم مسابقه گذاشته اند  می لغزد  به اندازه تک تک رنگ های  نقره ای  لای آن سیاهی  دلم دوباره و دوباره می لرزد.  میدانم اخبار و خلاصه اخبار ورزشی  چقدر برایش  دلنشین است.می دانم عاشق گز تبریز و سوهان درجه یک است و میدانم به جای  خریدن کادویی گران قیمت  برایش با خرید یک دیس باقلوای دو طبقه چقدر چشم هایش از خوشحالی برق می زند. میدانم املت ربی! را خیلی دوست دارد و نان  املت همیشه باید گرم شده باشد. می دانم از اینکه تعداد قاشق و چنگال های سر سفره کم باشد نگاهش تلخ نمی شود بلکه بلند می شود و خودش  می آورد و با خنده چیزی می گوید تا یادم بماند.من در  مورد او چیزهایی میدانم که مادرش  نمی داند و شاید هیچ کدام از  خانواده اش هیچ وقت ندانستند .من صورتش را وقتی خواب است دوست دارم .آرامش صدایش را ... دل تنگی هایش را وقتی خانه نیستم و او هست وبه من می  نویسد که جایم در خانه خالی مانده است...خنده اتان نگیرد ولی من حتی  انگشت های مرتب و کنار هم چیده شده پاهایش را هم با عشق نگاه میکنم. علی برای من خیلی بیشتر از یک همسر است شاید هم تصور من از همسر قالبش کوچک بوده و علی بزرگ تر ...هر چه هست این زن که این جا می نویسد به عشق او ته دیگ های سیب زمنی برشته  درست می کند و تن ماهی با سیب زمینی  سرخ کرده را با دقت در  ظرف  می چیند تا چشم نوازتر شوند...کسی که این جا می نویسد شب ها هنگامی که به پسرک شیر  می دهد چند بار روی  همسرش را هم چک می کند تا مبادا سرما بخورد حتی اگر مرد هیچوقت نداند این را... این زن وقتی مرغ را ترش مزه میکند می داند همسرش چقدر ته مزه ترش مرغ را دوست دارد و لبخند می زند از یاد آوری  لحن دل نشین مرد : چقدر  خوشمزه درست کردی این را..). 

بیشتر نمی نویسم شاید دوست تر داشته باشد اینجا نوشته نشود و بماند برای خودمان .فقط می نویسم هر شبی که سر بر بالش میگذارم آرزو میکنم بودنش..حضورش ..سایه اش و سلامتی اش  مستدام باشد روی سر من و پسرکمان. 

نظرات 33 + ارسال نظر
صدف پنج‌شنبه 8 مهر 1389 ساعت 19:04 http://dony-e-man.blogsky.com

سلام دوست من.
وبلاگت خیلی خوبه .به من هم سر بزن .
با تبادل لینک موافقی؟؟؟
خبرم کن.

جکیل شنبه 3 مهر 1389 ساعت 15:13 http://jakil.blogfa.com

waow
خیلی جالب و مثبت بود-وقتی دقت کردم دیدم من هم خیلی از این حسها رو به شوهرم دارم ولی توی وبلاگم فقط ازش شکایت میکنم-
این دیدگاهت که گفتی(من به مجموع رفتار مهربانانه اش در طول سال دل بسته ام و نه به روز هایی خاص ....)
خیلی جالب بود -مرسی
شاید من هم باید دیدگاهم رو عوض کنم

قربونت بشم که اینهمه با من صادق هستی .
انشالله .
عشقتون مستدام.
فدات .

[ بدون نام ] جمعه 2 مهر 1389 ساعت 16:52

لازمه هنوزم وقتی از سالگرداتون می نویسی بگم عاشق عشق زیبا و صمیمی تونم؟
معلومه که هست.
عاشششششق عاشق بمونین تا همیشه.
بوس.خاله مهساهه ی یونا جونی.بوس

قربونت مهسا جون..
راستی یادم بنداز یه پست در مورد عتیقه بودن بعضی میراٍ ث فرهنگی ها بنویسم!!!
بوووووووووس با احساس و مودب من!

[ بدون نام ] شنبه 27 شهریور 1389 ساعت 08:32 http://az-ahalie-zamin.blogfa.com/

خوش به حالنت کاش من هم یه همچین حسی
داشتم

دیبا پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 12:56 http://diba1365.blogfa.com

سلام صمیم عزیزم
تبریک میگم سالگرد"ما"شدنتون روتو یه روزداغ مردادی...
مث همیشه لطیف وعاشقانه نوشتی
آرزو میکنم تاابدعاشق بمونین...

لاله پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 08:26 http://andia-khalili.blogfa.com/

این متن رو که نوشتی اول باهات احساس همدردی کردم تا به آخرش رسیدم که ناراحت شدم چون شماره پای من یه سایز از تو هم بزرگتره و همیشه همین مشکل رو دارم

دنیا چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 21:40 http://www.world-of-mine.blogfa.com

وای صمیم مث همیشه عالی بودوبااحساس.

من همیشه این نوع رابطه تون رودوست دارم وواقعاازخدامیخوام که منم نسبت به نیمه ی گمشده م بتونم همین حس روداشته باشم.
ایشالاهمیشه همینطورعاشق باشید وسایه تون بالاسریونای نازباشه

پالتو چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 19:10

برای دعای آخرت می گویم.. انشالله!!!

دل آرام چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 15:36 http://delaram63.blogfa.com/

سلام گلم . مبارکه الآن خوندم . از کجا فهمیدی علی مرد زندگی است ؟ وهمانی که تو می خای به همان مهربانی که نوشتی ؟ چه حرفی باهاش بزنم و چی بپرسم که بفهمم؟

مهناز چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 15:12

سلام عزیزم
خوشحالم که اومدی

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 14:56

خوشحالم که می نویسی....

آرزو میکنم بودنش..حضورش ..سایه اش و سلامتی اش مستدام باشد روی سر تو و پسرکتان.

پریزاد چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 13:54 http://zehneziba16.blogfa.com

عاشقیتان مستدام...

باران مامان ترانه چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 13:43 http://www.tarlanak.persianblog.ir

قلمت خیلی قشنگه

ملودی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 12:29 http://melody-writes.persianblog.ir/

ای جان ای جان الهی من قربون تو و این احساساتت برم که ته قلبت اومده رو این صفحه.الهی به حق تمام آیه های قرآن همیشه و همیشه در کنار هم خوشبخت ترین و عاشق ترین باشین و روز به روزم این محبت تو دلتون بیشتر جاکنه .مبارک باشه قربون تو برم سالگرد این پیوند بینهایت زیبا.
جیگر این مامانو و گوگولی شدن یونا نازدونه . از قول من یه بوس مجکم بکنش.

فروغ چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:56

سالگرد پیوندتون مبارک عزیز جونننننننننننننننننننننننن انساالله عشقتون 120 ساله بشه.

نفیسه چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:47

سلام.من وبتو از اولی که نوشتی می خونم.اون اول اول .زقبل از اینکه هی جاتو عوض کنی .زمانی که واسه سومین سالگرد ازدواجتون هدیه اش کردی به همسرت.نمی دونم اینجا ارشیوت هست یا نه....اما اون زمانا من عقد بودم راه و رسم شوهر داری رو هم خوب بلد نبودم...یه وجه اشتراکایی بین تو و من باعث شد که بیشتر بیام اینجا ....تو مث من زبان خونده بودی ...تو دانشگاهی که من اون زمانا درس می خوندم کار می کردی...مشهدی بودی...و مث من تپل مپل....الانم که ارشد می خونم بازم همون دانشگام و روزز شماری می کنم وقتی فارغ التحصیلیم بشه بیام قسمت فارغ التحصیلان و تو رو از نزدیک ببینم.خودت گفتی اون قسمتی اخه.....شاید خودمو معرفی نکنم.....اما خوشحالم کسی رو دارم می بینم که ازش خیلی چیزا یاد گرفتم.خیلی خیلی....چیزایی که کسی بهم یاد نداد و نمی ده...و همین شد که منم با یاد گرفتن کارای تو احساس خوشبختی کردم...خوش باشی و خوشبخت....این نوشته ات هم مث خیلی های دیگه اشک تو چشام اورد.....هفتمین سالگرد عشق قشنگت مبارک.....

نفیسه جان
اینکه همراه همیشگی من بودی ..اینکه این همه بین من و تو و زندگی مون و خوشبختی مون شباهت هست دلنشین تر میکنه حضورت رو اینجا
ممنونم ازت و امیدوارم اینهمه که گقتی بوده باشم برای تو..
انشالله ارشد به سلامتی تمو م شه و تو زندگیت روز به روز موفق تر باشی .
ممنونم از محبت زیادت.

عسل اشیانه عشق چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:39

سلام خانمی. دلم واست تنگ شده بود. تبریک میگم بهتون. این جمله رو خیلی حال کردم: من به مجموع رفتار مهربانانه اش در طول سال دل بسته ام و نه به روز هایی خاص ....
منم همین نظر رو دارم.
صمیم واقعا مادر شدن یعنی اینایی که تو پست پایین نوشتی؟! میدونی همسری یه مدته مرتب میگه ما هم نی نی دار شیم. مخصوصا بچه ها رو کنار استخر میبینه که چطور با بابا و ماماناشون بازی میکنن. ولی من یه جورایی میترسم. از اینکه از زندگی ساقط بشم. از اینکه دیگه نتونم واسه خودم و خودش وقت بذارم... از همین حسرت خواب که گفتی! حتی شاید احمقانه به نظر بیاد از اینکه یه نفر دائم پیش ماست هم بدم میاد! بعضیا میگن خب پرستار و خدمتکار بگیر. ولی اینجوری مشکل میشه سه تا! چون دو نفر همیشه با ما هستند.هم بچه و هم خدمتکار! ولی خب بعضی وقتا خودم هم دلم میخواد یه بچه داشته باشم که باهاش حرف بزنم! نیست یکم وراجم من!

همه زیبایی مادر شدن به اینه که تو خودت مسوول همه چیز یه کوچولو باشی. میدونی عسلی من مطمئنم تو اونقدر تو کارهات منظم و دقیق هستی که هیچ کس جز خودت نمیتونه مدیریت کنه زندگی و بچه ات رو .حالا کمک کرفتن برای مدتی کوتاه اشکالی نداره ولی من شخصا با پرستار گرفتن برای بچه موافق نیستم چون لبخند من ..صدای من..آغوش و گرمای تنم روی هوش و ارامش و حس امنیت کودک تاثیر میذاره.
تو شجاع تر از این حرفایی. تا آدم توش نباشه نمیدونه چقدر بوسیدن یک لژ نرم و صورتی که مال خود خودشه لذت بخشه....
بوووووووس عزیزکم.

در گوشی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 08:49 http://shooikar50-50.blogfa.com/

عزیزم بهت تبریک می گم نه به خاطر این مناسبت به خاطر عشق پاک و خالصانتون...

ساحل چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 08:20

چه عشقه نابی

آتی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 08:11 http://paeize83.persianblog.ir

تبریک میگم صمیم جون عشقتون پایدار و مستدام ....خ.شجالم که خوبین و عاشق...یوناتو ببوس

مرمر چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 07:28

عشق شادی است
عشق آزادی است
عشق فریاد آدمیزادیست.
صمیم جان سالگرد ازدواجتون مبارک و عشق باشکوهتون مستدام.

مهر چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 04:15 http://mehregana.persianblog.ir

گرمی عشقتون همیشه مستدام و دلتون همیشه خوش باشه صمبم جان. سالگرد ازدواجتون هم مبارک البته با تاخیر.

شیوا چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 01:22 http://shintimes.wordpress.com

همیشه همینقدر خوشبخت باشی:)

منا چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 00:20 http://www.man-o-del.blogfa.com

چه حس قشنگی داشت این متنت
یه جورایی یهو دلم لرزید
خدا کنه منم بعد ازدواج همین حس تو رو داشته باشم
امیدوارم سالهای سال کنار هم باشید

صمیم سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 23:40

خیلی چرند مینوسی

مدیسا سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 23:22

ایشالا ۱۲۰ سال کنار هم دوش بدوش هم نفس به نفس هم سالم شاد و سبز زندگی کنید.

نازی سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 23:14 http://nloonazi.blogfa.com

چقدددر قشنگ نوشتی صمیم جان. حست رو کاملا درک میکنم چون خودم هم دقیقا چنین حسی به همسرم دارم. از صمیم قلب آرزو میکنم دعای هرشبت همیشه و همیشه مستجاب باشه و در کنار هم همواره خوشبت و شاد و سلامت باشید.
تو هم برای ما همین دعا رو بکن خانوم مهربون :)

کیانا سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 21:36 http://newmoon89.blogsky.com

سلام
قلمت افرین داره .خوشحالم به خاطر اینکه زیر این اسمون بزرگ هنوز عشقهایی ناب پیدا میشوند.

علی سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 20:51

سلام.
خوش به حال شما و همسرتون.
زندگی باید هم اینجوری باشه.افرین بر شما

بهار سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 19:43

سلام صمیم خانم خیلی وقته میخونم نوشته هاتو . خیایییییییییییی دوست داشتنی هستی.

لاله سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 19:18

سالگرد ازدواجتون مبارک. عشقتون الگو هست. کا شمنم بتونم یه همچین همسری برای مهدی باشم

الهه سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 18:15

تبریک عزیز....تبریک

mahmood سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 17:20 http://www.eiml.blogfa.com

salam
vaghean az in ke dasti dar neveshtan darid behetoon tabrik migam
kheyli doos daram nazare shoma ro dar khosoose akharin postam ke marboot be aghaye seda ebi va googoosh mishe ro bedoonam
lotf konid va nazare arzeshmandetoono be man bedid
mamnoon az tavajohet

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد