من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

میووووو

چند وقتی بود کامنت هایی داشتم مبنی بر کمک به حیوانات و بخصوص تاکید بر اینکه کمی از  غذای خود را هر شب برای  گربه ها بگذارید.خب ایده زیبا و منصفانه ای  بود.  فقط مشکل این بود که علی شب ها دیر می اید  خانه و حتما گربه های  مادر مرده یا تا آن وقت شب  مرده اند از  گرسنگی و یا کسی مهربان تر که شوهرش هم سر شب  خانه می آید برایشان یک فکری  کرده است لابد! یک شب  حدودا یازده شب بود و یونا و علی  خواب بودند و من داشتم برای مهمانی مرغ تمیز میکردم و کیسه پلاستیک هم پر شده بود. یادم افتاد با این ها چه سور و ساتی  خواهند داشت گربه های  محل. دست هایم را شستم و رفتم علی را بیدار کنم دیدم از بس  خسته است دست و پاهایش  طبق معمول به صورت  زاویه 180 از  هم باز  شده و همانطور  خوابیده.خنده ام گرفت و دلم خواست همانطور ببوسمش  که ترسیدم یونا از  خواب بیدار شود. رفتم پلاستیک را برداشتم و داخل راهرو شدم. پنجره ای  دارد رو به  کوچه .خلاصه دیدم بیرون هیچ خبری نیست انگار  مثلا گربه ها الان باید صف  میکشیدند و برایم دم تکان میدادند. ساعت نزدیک دوازده شده بود و کوچه خلوت بود. پلاستیک نازک فریزر را گره زدم و نمی دانم با کدام عقلم دو بار  چرخاندمش و کنار سطل اشغال همسایه روبرویی را نشان گرفتم و شوت کردم!! چه کرد صمیم!! رد شوتم را هم تعقیب کردم و دیدم دستان خسته ام انگار  قوت نداشتند و پلاستیک مثل هواپیماهای توپولف  هنوز به مقصد نرسیده یکباره وسط  کوچه فرود آمد و پلاستیک پاره شد و همه محتویات آن وسط  کوچه  پخش شد. حالا ان همسایه های  ما آنقدر به این چیزها حساسند که نگو.مثلا یک بار ما که هنوز  اثرات نی نی  آوردن از  وجناتمان پیدا بود زودتر از  ماشین حمل زباله داشتیم از منزل خارج میشدیم و پلاستیک سیاه ضخیم و بزرگی را که پوشک های  نی نی  داخلش بود را هم گذاشتیم بیرون در  محل همیشگی و برای محکم کاری  سرش را هم محکم تر از  همیشه گره زدیم و وقتی  نیمه شب برگشتیم دیدیم  نامردها پلاستیک را گذاشته اند صاف  پشت  در خانه ما و حتی  نگذاشته اند  ماشین  حمل زباله ببیند تا ببرد ..حالا زاغ سیاه ما را کی و کجا چوب  میزندند و فهمیدند پلاستیک مورد نظر بین آن همه خانه متعلق به ماست را دیگر  نمی دانم . از ترس  اینکه آن موقع شب چند نفر بریزند و آنقدر زنگ خانه را بزنند که مجبور شوم بروم با دست همه را جمع کنم و کف  کوچه را هم لیس بزنم داشتم میمردم. واحد بغلی  هنوز بیدار بودند و مانده بودم چه کنم ..بروم یا نروم..خلاصه صبح خروسخوان بیرون را نگاه کردم و دیدم گربه های  پدرسوخته مرغ ها را با پلاستیکش  بلعیده اند. یک طرف  وجدانم بابت کار  دیشب و  کثیف شدن کوچه ناراحت  بود و یک طرفش  بابت گربه ها که دیشب  غذای  گرم و تازه!! داشتند  خوشحال . صدایش را درنیاوردم تا اگر احیانا کسی  جلوی  علی را بگیرد و بگوید همسرتان دیشب  مرغ شوتینگ کرده اند بتوانم حاشا کنم و بگویم عزیزم من که کنار تو از  خستگی  غش  کرده بودم!!  کوچه کثیف کردنم کجا بود  آخر!! و مثل آدم های  معصوم نگاهش  کنم ودو بار پلک بزنم و با زور  چشمانم را کمی  نم آلود نشان دهم!! او هم گول بخورد وباور  کند!

وقتی به یونا نگاه میکنم که  خراب کاری  میکند یا مثلا وسط  ناز  کردن من آنچنان محکم موهایم را میکشد که از درد  چشمانم سیاهی میبیند فقط    انگار  خودم را در  آینه میبینم.پدر سوخته زود لبخند  معصومانه میزند و چشمانش را به آدم می دوزد و  دو بار پلک میزند و کمی هم نم الود میشوند چشمانش !! خنده ام میگیرد و به قدرت خدا!!بیشتر پی میبرم.بعد دلم به حال علی میسوزد که یکی کم بود دوتا شدند آدم های  معصوم منزل!

  

نظرات 26 + ارسال نظر
عسل یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 16:22 http://eshgh-asal.blogfa.com/

_¶¶¶¶¶¶______¶¶¶¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _¶¶¶¶¶
_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
___¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_________¶¶¶¶¶¶¶¶
___________¶¶¶¶
____________¶¶
_____________¶
____________¶
___________¶
__________¶
________¶__¶¶¶_________¶¶¶
________¶_¶___¶_¶¶¶¶¶_¶___¶
______¶__¶__¶__¶_____¶__¶__¶
_____¶___¶_¶¶¶_________¶¶¶_¶
_____¶___¶_________________¶
______¶___¶_______________¶
______¶¶___¶__¶¶_____¶¶__¶
_____¶__¶__¶__¶¶_____¶¶__¶
_____¶__¶__¶_____¶¶¶_____¶
_____¶___¶_¶____¶___¶___¶
______¶______¶___¶¶¶___¶
_______¶______¶¶_____¶¶
________¶_______¶¶¶¶¶__¶¶
_________¶______________¶
___________¶¶¶¶___________¶
_____________¶________¶____¶
_______¶¶¶___¶_________¶____¶
______¶___¶¶¶¶________¶¶¶¶__¶
______¶______¶_______¶____¶_¶
______¶______¶______¶_____¶¶
______¶_______¶_____¶_____¶

سیلام

من آپــــــــــــــــــــم

خوشحال میشم بیا

منتظرتم

بابای

مارگزیده دوشنبه 18 مرداد 1389 ساعت 12:04 http://madarshohareman.blogfa.com/

ببخشید به یک دوست خنک آدرسی برای لینک کردن در ریدر می دهید؟
ممنون

یعنی چکار کنم؟ متوجه نشدم.

ستوده یکشنبه 17 مرداد 1389 ساعت 00:33

حالا یه چیزی بگم نترسیاااااااااااااا....می دونی استخوان و ضایعات گوشت رو جن ها در عرض 3 سوت میرن بالااااا؟!
خرافات نیستااا...واقعیه... ما چند روز پیش آشغال گوشت گذاشتیم پشت در که صبح بذاریم بیرون...پشت در خونه طبقه هشتم!
و صبح فقط یک پلاستیک پاره پشت در بود!!! بدون هیچ آثار اضافه ای!!!
آخه گربه که نمی یاد بالااااااااااااااااااااا!!!!

پالتو دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 12:09

حالا یونا بیدار می شد! اشکالی نداشت که!

نیلوفر دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 11:46 http://nilgoon1360.blogfa.com

همسایه های ما که هر چی گیره میان به ما میدن مثلا آب زباله از طبقه ما راه افتاده بود و راه پله رو کثیف کرده بود اومدن گیر دادن به من! نمیدونم کجای وضعیت ظاهری من به شلخته بودن میخوره! بهشون توپیدم و گفتم مال همسایه روبروییه!
بترکین الهی!

زن ذلیل یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 15:18 http://1zanzalil.persianblog.ir

خیلی خندیدم از تصور یه بچه که 180 درجه زده...شاید بی ربط باشه اما متاسفانه این صرفه جویی ها شده بهانه ای برای غفلت از بهره وری...سود درست مصرف کردن خیلی بهتره از کم مصرف کردن. (کلا من همین یک جمله رو در مورد مباحث جدی بلدم!و البته کاملا از خودمه)

پری دریایی یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 15:07 http://pd2010.blogfa.com

سلام قربونت برم چند تا نکته کنکوری دارم برات!
۱.ندیده دوستت دارم!
۲.اومدم بگم حلالم کنی خواستی بیشتر بدونی بیا اپمو بخون!

آهسته و آرام یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 15:03

صمیم جان تو که ما رو پخخخخخخ می کنی و نمی زاری یه آشغال مرغ راحت از گلومون پایین بره، خب پز نده بخاطر پیشی ها ساعت 12 شب! زدم تو کوچه و .... آره داداش

بهار یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 14:26

اشکالی نداره.سیر کردن اون کوچولوهای معصوم ارزش کثیف کردن کوچه رو داشت.دستت درد نکنه.بازم از این کارا بکن.البته نه از نوع شوتینگیش!

نعیمه یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 12:58 http://bahar-banoo.blogfa.com/

سلام صمیم جان
چند وقتیه کاملا اتفاقی! رسیدم به وبلاگت
از خودتو و نوشته هات خوشم اومده
امیدوارم مثل همیشه سرشار از زندگی باشی
به منم سر بزن خوشحال میشم

عسل اشیانه عشق یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 11:53

حالا از کجا میدونی گربه ها خوردن؟ شاید شهرداری اومده جمعش کرده؟!! من جای تو بودم تا خود صبح بیدار میشستم ببینم بلاخره کی خورده و کی برده جوجوهای نازنینم رو...

اگه شهر داری بود که تا صبح زنگ همه خونه هارو میزد ببینه کی بوده که ریخته!!!
جوجهه ا رو ما خوردیم و اضافه هاش رو ژپیشی ها
بوووووووس

نگاه مبهم یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 11:28

صمیم عزیزم سلام.

منم مدافع حقوق پرندگانم.

نمی دونم چرا از دست این گربه ها حرصم می گیره. اگه یه دفعه بهش از سر لطف غذا بدی می شه رفیق خونه و گرمابه ات.

همش چشمش به دستته.

من همیشه پرنده ها رو ترجیح می دم.

بوس از نوع شوتینگ. امیدوارم که وسط راه نصیب کس دیگه ای نشه و به خود صمیم خوشگلمون برسه.

اه اه برو کنار ..فک کنم یه اقا سبیلو از این زیر پوش دار ها!! تو راه خورد بوست رو ..برو صورتت رو بشور بیا!!

آهسته و آرام یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 09:46

موووو...... منم پیشی ام.... مووو.....
از این به بعد میخوای تو کوچتون مهمونی گربه ای بدی اینجا ما رو هم خبر کن....مووو

یادت هست که من همیشه پیشی ها رو پخخخخخخخخخ میکردم...؟

آهسته و آرام یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 09:46

موووو...... منم پیشی ام.... مووو.....
از این به بعد میخوای تو کوچتون مهمونی گربه ای بدی اینجا ما رو هم خبر کن....مووو

آتِمُیا یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 08:34 http://atemoya.blogfa.com/

بیشتر از ۲ سال هست که وبلاگت رو می خونم و واقعن لذت می برم. همیشه خاطره هات رو طوری می گی که آدم کامل می تونه اون لحظه ها رو تصور کنه.
موفق باشی و همیشه پر خاطره.

محبت داری .مرسی.

طیبه یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 08:20

صمیم جون!
بوسس! خیلی قشنگ بود مثل همیشه!

ممنونم.

علی یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 00:07

سلام.
فکر میکردم فقط من و خواهرم هستیم که تنها مدافع حقوق گربه های بی خانمان هستیم.ولی الان میبینم که شما هم ...اره
شما خوبی ما تو محلمون یه پیشی پشمالو داریم که دختره و خواهرم اسمشو گذاشته(فرزانه) ۲۴ساعته دم در منتظر غذا هست باور کن.یه پیشی هم داریم که اسمش (مستان)هست اینم دختره و ۳تا بچه داره.خلاصه ما همه جوره مدافع پیشی های مظلومیم.
امیدوارم موفق باشید.درضمن پسرتو ببوس.
شاد باشید.یاحق

به به چه همه گربه خوشبخت اونجا زندگی میکنن.
غذا دادن به حیوانات اونقدر کار بزرگیه که پدر من ۳۰ ساله فراموش نمیکنه و پدرش هم در تمام عمرش فراموش نکرد.

پسری از کلاردشت شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 22:09 http://kelardashthefaz.blogfa.com

سلام وبلاگ جالب و قشنگی ساختید
امیدوارم تو و همسرت مال هم باشین نه در مقابل هم مثل ما
و انشالله پسر خوشملتو دوماد کنید
اگه لایق دونستید به کلبه کوچک ولی سر سبزم سربزنید خوشحال میشم

معصومه شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 18:24 http://sogoli2020.blogfa.com/

سلام صمیم جان
من خیلی وقت نیست وبلاگتو می خونم
شاید یک ماه
ولی تقریبا همه ی پستاتو خوندم
حتی وبلاگ قبلیت و وبلاگ رژیمیت
خیلی باحالی
انشالله همیشه سلامت باشی و خوشبختیت هم مستدام باشه
پسر کوچولتم خدا برات نگه داره
چون گفته بودی ازت نپرسیم منم هم بدون اجازه لینکت کردم
از خوندن مطالبت لذت می برم
شاد باشی

سلام ..ممنونم از لطفت.

من بی من شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 17:48 http://www.manebman.blogfa.com

موفق باشی

پرطلا شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 17:44

خوش به حال گربه ها

سحر شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 16:21

سلام
صمیم جان آدرس یا اسم چند تا فست فود خوب تو مشهد رو میدی؟ البته اگه از این رستوران های مدل بوفه مثل اردک آبی تهران باشه که بهتره، شرمنده دیگه
اگه طرفای سجاد، احمدآباد، راهنمایی باشه که خیلی عالیه
نمایندگی های بوف کجاست؟ من حتی یه دونش رو هم ندیدم
بازم ممنون

فست فود کیان سنتر نرسیده به پروما خوب هست. سوخاری هاش رو دوست داشتم.
بوف را تا به حال نرفتم .راستش نمیدونم اصلا هست یا نه . تو جاده طرقبه نوشته هاش ر دیدم ولی نمیدونم همون بوف که تو میگی یا نه .
ایران ایتالیا لازانیاهاش خوشمزه است شنیسلش هم خوب بود.( خیابان فرهاد )
مشهد مدل بوفه برای فست فود نمیدونم اصلا داره یا نه .فک نکنم فوقش سالاد اینا هست تو بوفه اش.
خانه اسپاگتی رو هم دوستان تعریف میکردند. احمد آباد هست.

خوش باشی عزیز مهربون

خانوم شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 15:36 http://khanoomstory.blogsky.com

اگه بهشون نگفتم کار تو بودههههههههههههههه...می رم لوت می دم که جیزززززت کنن!...این ماجرای پایین کشت منو از خنده

(راستی من تا حالا اینجا کامنت نذاشته بودم)


خوش امدی .

پری دریایی شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 11:09 http://pd2010.blogfa.com

صمیم جونم شما استعداد پرتاب دیسک فوق العاداه ای داری!
با ما تماس بگیر(شرکت کشف استعداد های درخشان)


راستی چه تیتر خوشمزه ای انتخاب کردی!

ضمنا اون ترفنده هم عالی بود!خصوصا برا جنس مونث...

پرنده خانوم شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 10:15 http://purelove.blogsky.com

:)))))))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد