من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

این هم عکس...

هفته ای دو سه روز  یونا رو میبرم خونه مامان اینا تا علیا حضرت و  جناب پادشاه !!نوه اشون رو رویت کنند و دستی به سر و گوشش بکشن و خاش خاشان خوشان خاشان!!خشین خوشان خاش  خاش خوشون!!( بابا از خودش  شعر در  میاره میخونه برای  بچه!!) کنن براش  و مامان هر  نیم ساعت یک بار  از ذوق  دیدن سر و ک...ن بچه بره بشورتش و هووجور  وسط گل قالی  بدون زیر انداز مخصوص تعویض  بخوابونتش ...من هم تو دلم و گاهی بلند میگم ای  خدا میشه این بچه روی  فرش  شوما یه ابیاری حسابی  بکنه بلکم ملتفت شین این تشکچه تعویض برا سوسول بازی  نیست و به خدا کاربرد خاص داره !!

مامان خانوم کلا به سبک خودشون بچه میپرورونن ....البته اگه  خدایی نکرده من بالا سرش نباشم.  مثلا یونا رو میذاره روی پاش  تا وقت ناهار  من هم بتونم مثل آدمیزاد ناهار بخورم. بعد این دستش رو  میزنه توی  ماست ها و هی  قایم میکنه  و منتظر فرصته تا بزنه به لب  یونا!! و من نبینم و  منم فقط چشم غره میرم بهش...فقط  کافیه یه دقه ازش  غافل شی...فک کنم اشکنه دوغ !!!! یا مثلا ماست و خیار با چیپس و  خوراک جگر  هم به این بچه بده ..البته  از حق  نگذریم فقط  دوست داره و تا حالا عملی  نکرده و بهش  توضیح دادم تا ۶ ماهگی  این چیزا  و خیلی چیزا کلا قدغنه چون سیستم گوارش  بچه  کامل نیست و  نمیتونه اینا رو قبول کنه و از شیر خوردن می افته ها!!! از او نطرف  بابا که کلا آدم رو دیوونه میکنه!! مثلا تاصدای  اوک و اوک اول گریه یونا در میاد هول میشه و میپره وسط هال و  میزنه توی سرش و میگه پاشو..پاشو..بچه سیاه شد!!!! از بس  گریه کرد...تازه  تا وقتی  یونا خوش و  خندونه هی بغلش  میکنه و وقتی  خسته میشه خودش و  میخواد نوه هه رو دک!! کنه میگه بابا جون بیا این بچه رو بگیر نیاز به تعویض داره!!! حالا مثلا دو دقیقه قبلش  مامان جلوی  چشم خودش  عوض کرده بچه رو ها!!!! منم  مثلا به روی  خودم نمیارم و  میگم اوا راس  میگین..باشه اومدم..

 کلا بابا مدلش  اینطوریه که خواسته هاش رو از دهن بقیه بیان میکنه..مثلا  وسط  مهمونی خودش  شر و شر داره عرق  میریزه  بعد اشاره میکنه به بغل دستیش  که داره از تب و لرز تیک و تیک دندوناش  اونور خونه هم میاد   میگه آقای  فلانی..میشه کولر رو بزنین... فک کنم  آقای  تب و لرزیان خیلی گرمشونه..یا مثلا گرسنه اش  میشه و میاد وسط  آشپزخونه به مامان غر میزنه و میگه این بچه( منو میگه ها!!)  مرد از گرسنگی آخه بی  انصاف!!! یه چیزی بیار بخوره!! و  ما میفهمیم منظورش  اینه که من مردم از  گرسنگی  اون ناهار  رو بیار  زننن!!!

یا مثلا دارم خونه مامان اینا ناهار سفارشی  درست میکنم براشون و قبلش به بابا و مامان نفری یه لیوان بزرگ آب  عدس  آبلیمو زده و نمک دار دادم خوردن و به قول بابا  این معجون از بس سنگین بود تاساعت سه اصلا اسم نهار  رو نیاری  ها!!! بعد من  دارم با خیال راحت برا خودم آشپزی  میکنم و  یهو بابا از تو هال صداش  میاد که داره با خدش  غر میزنه و  میگه ساعت دو شد ( تازه هنوز  مثلا ساهت ۱.۳۰ هست ) و  از  گرسنگی  معده امون داغون شد!! هییییییییییییییی خدا..شکرت!!!! و این خدایا شکرت  آخری منو آتیش  میزنه دیگه!!

 میخواد تلویزیون نگاه کنه میگه بزن کانال سه مامانت این سریاله رو دوست داره( و همه هم میدونیم که مثلا مامان از  همون سریاله حتی پنج دقه اش رو هم ندیده تو عمرش!!!) خلاصه که عالمی  داریم با این مامان و بابا... خیلی دوست داشتنی  هستند و  این کارها هم اگه یک گوشت رو در کنی و کی رو دروازه خیلی  ناراحت کننده نمیشن برات...

مامان جون ( مامان علی ) خودشون میان خونمون برا دیدن یونا و من تا حالا ۵- ۴ بار بیشتر یونا رو نبردم خونشون. علت اصلیش  اینه که همش  فک میکن مبا خودم یه آدم وسواسی  شاید دوست نداشته باشه  توی  همون سینکی  که صورت میشوره و مسواک میزنه  زیر و بالای بچه من هم شسته شده باشه!! یعنی راستش  چون خودم خوشم نمیاد کسی توی  خونه ام پوشک کثیف بچه اش رو بندازه توی سطل  حموم و یا سینک رو برای اون مورد استفاده کنه برا همین سخت میگیرم به خودم... تازه علت اصلی و  عمده اش رو هنوز نگفتم... گوشتون رو بیارین جلو.. این علی یه دادش داره که از بس  این مامان جو ن قربون آدم میشه  همچین حساس شده و یه وقتایی  سلام و علیک سردی  میکنه با آدم..علی  هم به م نتوصیه کرد  اگر بهت سلام  کرد  که کرد وگرنه خودت رو بیخودی  سبک نکن و سنگین رنگین برو و بیا... و  وقتی  گفتم نههههههههههههههه خدا مرگم مگه آدم میتونه با خونواده این کارو بکنه گفت تو گوش  کن به من!! داداش منه و قلقش رو من بهتر از   تو میدونم....دست بالا بگیری  زود خلع سلاح میشه و پس  میکشه.. خلاصه ما هم  سنگین و رنگین شدیم مثلا و  اگه ون وارد جمعی  که م نهم بودم میشد و سلام میکرد جواب  میدادم وگرنه اول من سلام و علیک و چاق  سلامتی  نمیکردم!! نتیجه اش  عالی شد!!!( ای تف تو روحت علی!!)  الان که یونا وارد  ۵ ماهگی شده این عمو جونش  که عشق بچه اش  جهانی بود و همه میدونستن که چقدر بچه دوست داره حتی یه نیگا نکرده به روی  پسرک و  من هم کماکان سفت و سخت  سنگر رو حفظ کردم و اصلا محل نمیدم ..ولی به مامان جون گفتم اگه نمیام خونتون برا اینه که نمیخوام ناراحت بشم... و شما لطف  کنین بیایین دیدن یونا و اون هم گفت صمیم جان!! خونه زندگی  مال منه و صاحب  داره.. هر وقت فلانی  ازدواج کرد و رفت خونه خودش  تو پا نذار تو خونش  ولی  خواهش  میکنم  ازش ناراحت نشو..و بیا همیشه خونه ما ... قبول کرده که  اگر  هم من میرم خونشون به هیچ عنوان اجازه ندم عمو جان!!! پسرک شیرین رو ببینه تا قند توی  دلش  آب شه..چون  نگاه های زیر زیرکی  میندازه به یونا وو من میفهمم که بدش  نمیاد بدیم بغلش..ولی  اول مادر بچه و بعد  خود بچه... مگه نه؟!!! به علی  هم گفتم دیگه به حرف  تو توی  اینجور چیزا گوش  نمیکنم...چون برام سخته کسی بهم بی  محلی  کنه  و واقعیتش  اینه که در  این جور  مواقع خب  خود علی ککش  هم نمیگزه ولی  من دوست ندارم به پسرم و خودم بکم محلی بشه...خلاصه اینم از زندگی این روزهای  ما...


این روزها یونا به شدت وقتی  ذوق  میکنه پاهاش رو به هم میماله..بعد یه جا بودیم که من رودرواسی  داشتم باهاشون. یهو بابا با یونا شروع کردن  به غش  غش  خندیدن و  اونم از ذوق  تند تند پاهاش رو به هم می مالید ..منم گفتم مامان ...مگه تو مگسی  که اینجوری  میکنی  آخه!!؟  مامان خانوم هم نه گذاشت نه برداشت  فورا جلوی   اونهمه آدم گفت .: اگه یونا مگسه حتما تو هم خرمگسی!!!!! فک کن!!!! این دهنم تا چند ثانیه نمیدونسا چطوری  باید بسته بشه و صفت زیبای خر مگس همراه با هر هر خنده بقیه  بوممم بوممم توی کله ام میخورد... خب  مادر  من!! حالا عرق مامان بزرگیت گل کرد دیگه چرا منو  تبدیل به ذرات اتم میکنی  جلو جمع!!!؟


جمعه اول آبان سالگرد  عقد منو علی بود..وارد هفتمین سال  شدیم با هم...هنوز  فرصت نشده بریم برای  هم چیزی بخریم!! ولی  تجدید  خاطره اوهههه تا دلت بخواد ...... میگم این شربت استامینوفنی  که بچه ها موقع واکسن باید مصرف  کنن چه چیز خوبیه!! چون یونا کمی  درد داشت و بهش  دادیم و  بچه کلا چند ساعتی  غش  کرد  و منو علی  هم کلی  آلبوم دیدیم با هم !!( یادتونه قضیه آلبومه رو؟)البته  مدل  خاطراتش  مربوط به یکسال بعد ش  میشد..ولی  خاطر خاطره است دیگه..لامصب  زمان و مکان  یادش  نیست که!!!!



این هم عکس

 عکس ها برداشته شد.


عکاس: باباییش

 بعدی ها ..به زودی...

نظرات 169 + ارسال نظر
KENDRAVelez سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 18:11 http://great-essays.com

Searching for reliable service? This trusty organization has a lot of experience in writing industry, so it will provide you with good quality <a href="http://great-essays.com">Compare and Contrast Essay</a>.

WILDAVance جمعه 22 دی 1391 ساعت 18:15 http://essaysservice.com

So if you lack of skills, you may <a href="http://essaysservice.com/essays/Application">buy application essays</a> of high quality from superb custom paper writing service, and you will never be sorry.

ISABELLEJUSTICE29 دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 13:53 http://www.bestfinance-blog.com

Set your own life time more simple take the <a href="http://bestfinance-blog.com">loan</a> and all you require.

SantiagoKayla30 جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 04:14 http://www.exclusivepapers.com

That can be absorbing to write the <a href="http://www.exclusivepapers.com/academic-custom-essay-writing.php">academic custom essay writing</a> but that demands a lot of hard work anyway. Therefore different people, which are pressured by time, buy <a href="http://www.exclusivepapers.com/custom-writing-services.php">custom writing services</a>. In this way, they get A+. Thence why must you spoil your time?

MunozPamela پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 19:56 http://www.primeessays.co.uk

The high quality of research papers writing of <a href="http://primeessays.co.uk">uk essays online</a> service will impress everybody. You will have to purchase term papers to check that.

WarrenELVIA سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 14:14 http://www.essaysprofessors.com

It very curious how detailed issue on cognition topic has been well enlarge here within this blog. Please keep it up. we like it. I know that you are a well-recognized and honored source on the Internet and I will use this for my <a href="http://www.essaysprofessors.com">college research paper</a> needs. Thanks.

LAMBMia30 دوشنبه 25 مرداد 1389 ساعت 22:10 http://www.bestwritingservice.com

I didn't receive A+ for my tasks, however all changed after I purchased the essay format from the <a href="http://www.bestwritingservice.com">college research paper</a> service. So I had good level, as well.

JOSIEDavis شنبه 26 تیر 1389 ساعت 19:29 http://www.bestfinance-blog.com

Following my analysis, millions of people all over the world receive the <a href="http://bestfinance-blog.com/topics/business-loans">business loans</a> at good banks. Therefore, there's a good possibility to get a financial loan in any country.

سایه چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 22:43 http://saye1photographer.blogfa.com

سلام

از طرف من نی نی کوچولو تو یه ماچ ابدار بکن

خوشحال می شم به من هم سر بزنی

مریم سه‌شنبه 13 بهمن 1388 ساعت 00:56 http://www.sharen-shaskhin.blogfa.com/

منو همسرم نیز عاشقانه همو دوست داریم

نوشین جمعه 29 آبان 1388 ساعت 06:06

akheh asal e maneh digeh oon fesgheli e morvarid neshoon

آیلا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 18:46 http://moon30.blogsky.com

سلام صمیم جونم
(شاذه ی سابقم!)
اوخی نااااااااازی هزار ماشالا به این پسرک:***********

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 15:07 http://http://mydaniel.blogfa.com/

http://mydaniel.blogfa.com/
http://mydaniel.blogfa.com/
توجججججججججججججججججججججججججججججه
http://mydaniel.blogfa.com/

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 15:05 http://mydaniel.blogfa.com/

http://mydaniel.blogfa.com/
دانیال حالش بده
واسش دعا کنید

دلم باز هری ریختپ ایین..خدایا مگر نگفت قلب که استخوان ندارد..چکار میکنی با پدر و مادرش؟ واقعا براش دعا میکنم این روزها...

هوووووووووم سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 20:17

نمیخواین بیاین؟!

عسل اشیانه عشق دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 16:25

نیست که تو خیلی خجالتی هستی...
خدا بد نده. دیدی از شوهر غافل شدی سرما خورد؟! اینه دیگه... همش تقصیر توئه!!
البته فکر کنم سرماخوردگی مصلحتی باشه!! ها؟ جلب توجه و اینا.... نیششششششش

ای بابا قربونت بشم این سرما خوردگی لامصب نیمی ذاره آدم یه ذره به امر خطیر بابا داری!! برسه که...
نه الهی بمیرم براش بچم دیگه از این حرفا گذشته کارش!!!

شقایق دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 11:36 http://zendegioman.blogfa.com

ای جان کوچولوتو بخورم

مطبخ رویا دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 10:04 http://liliangol.blogfa.com/

سلام دوست عزیز .من با وبلاگتون از طریق مسابقه وبلاگ نویسی آشنا شدم حقا که نویسنده خوبی هستید وطرفدارانتون هم خیلی زیادند .از اشنایی با شما خوشحالم .
من هم یک وبلاگ اشپزی مصور دارم .اگه وقت داشنتید بیایید سراغم .البته من شما را ینک کردم شما هم اگه دوست دارید من را لینک کنید .

شوخی میکنی رویا جون؟ من مدت هاست میخونمت و واقعا وبلاگت خوشمزه و اشتها آوره..ممنونم از محبتت.

پیمان یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 23:01

سلام، من اولین باره اومدم تو وبلاگت. ولی عاشق این بچه شدم. خیلی نازه. براش اسپند دود کنین. فوق العاده دوست داشتنیه...

مهسا مامان ملودی یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 18:23 http://lovelymelody.blogsky.com

ای جونم ماشالا این پسرت خوردنی هاااااااااا ببوسش از طرف من

سارا یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 12:48 http://attitmani.blogfa.com

سلام
صمیم جون در مورد غذاهایی که شیر رو زیاد می کنند یکی از خواننده هات یه مطلب مفصل گذاشته بود من هر چی گشتم پیداش نکردم اگه می شه و برات سخت نیست لطفا بهم بگو توی کدوم قسمته؟
ممنونم

سارا جان آرشیو تیر و مرداد رو گشتم نبود..به زودی برات پیدا میکنم.

سارا شنبه 23 آبان 1388 ساعت 13:48 http://www.sara4164.blogfa.com

وای این پسرتون چه نازه خیلی خوشم اومد ازش. خدا برای پدر و مادرش نگه داره.

منم خیلی دوست دارم یه دونه از یونای تو داشته باشم. راستی معنی اسم این شازده چیه؟

آن چه خدا می دهد...نام حضرت یونس...

ماریا شنبه 23 آبان 1388 ساعت 10:58 http://amin-maria.blogfa.com

جیگرشو بخورم . صدقه یادت نره
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووب

عسل اشیانه عشق شنبه 23 آبان 1388 ساعت 08:55

چون میدونم الان وقت برای تو از طلا هم با ارزشتره و تا یه کوچولو پسری رو خواب میکنی میری سراغ علی بابا!!! به خاطر همین هر روز نمیام بگم کجاییییی؟؟
وگرنه که دلم برات شدید تنگولیده.
ایکون قلب شکسته!!

اوا خواهر این حرفا رو تو صندوق خونه دم گوشم بگو نه تو میدون خراسون جلو همه !!!!!!
بووووووووووووووس
نه بابا!!! علی بابا کجا بود...این دل ما مرد از بی شوشویی این روزها...آقا سرما خوردن...

[ بدون نام ] جمعه 22 آبان 1388 ساعت 05:00

سلام . من وبلاگتو خیلی وقتها دیدم اما هیچوقت نخوندمش.
دلیلش هم اینه که همیشه خانومم این وبلاگو میخونه و وقتی میامدم بالی سرش وبلاگ شما همیشه باز بود.
الان هم به یاد خانومم اومدم و وبلاگهایی که اون میخوند را میخونم.

امروز بعد از اینکه برای دومین بار فهمیدم با یک ژسر دوست شده تا جایی که میتونستم زدمش.

داغونش کردم هیجاشو نشکوندم اما اینقدر زدمش که خسته شدم همه جاشو کبود کردم

حدیث پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 22:26

http://news.persianblog.ir/post/429/


صمیم جون یه نیگاه به اینجا بنداز.متوجه منظورم میشی.رتبه ان 9 بود فکرک نم

مدیون محبت شماهاست...

مامان سعاد پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 10:22 http://s380380.blogfa.com

سلام می شه لطفا بگید از چه فضایی عکس می اندازید داخل وبلاگ لطفا در وبلاگم پیام بگذارید متشکرم

صنم چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 23:07 http://httpsanam1366.blogfa.com

سلام صمیم جون.وای که چقدر وبلاگت خوبه کلی ازش چیز یاد گرفتم
من و شوی عزیزم(امید) چند روز پیش زندگی مشترکمون رو شروع کردیم منم به مناسبت این روز فرخنده یه وبلاگ زدم چون دوست داشتم راجع به خودمون بنویسم.من از تو کلی چیز یاد گرفتم به خدا راست میگم من و شوهرم یه مشکل (از نظر خودمون کوچیک و از نظر دیگران فاجعه)داریم اونم اینکه اون فقط11 سال از من بزرگتره بماند که چقدر دیگران اینو چماغ کردن و زدن تو سرم اما ما عین خیالمون نیست خیلی هام میگن تنتون هنوز گرمه حالیتون نیست بذار چند روز بگذره می فهمید دنیا دست کیه البته من امیدوارم هیچوقت نفهمیم دنیا دست کیه.ترو خدا دعا کن زندگی منم به گرمی زندگی تو و علی آقا و پسر گلت باشه.نمی دونم چی میشه.کمی هم می ترسم اما خب.بهم کمک می کنی؟؟؟؟
خیلی دوست دارم از یه آدم با تجربه مثل شما کمک بگیرم.راستی من وبلاگتو چون خیلی قشنگ بود از اول شروع کردم به خوندن.دعا می کنم من و امید هم مثل تو و علی آقا بتونیم همدیگه رو درک کنیم و یه زندگی خوب شروع کنیم.
منتظرت هستم هروقت هم دچار مشکل شدم می یام پیشت آخه من خواهر ندارم مادرم هم که سوای همه ی مادراست یه ضد دختریه که دومیش دوباره خودشه.رسما دیوانه ام کرده رفته
دوست دارم....

عزیزم عشق واقعی که توام با همراهی و احترام متقابل باشه به سن و این چیزا کاری نداره...
خوشبخت باشید همیشه.. در خدمتم.

پگاه چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 18:42 http://www.joox.blogfa.com


از همگی خواهش میکنم شب به شب کمی از غذای خودشون رو روی یک تکه روزنامه یا داخل یک ظرف یکبار مصرف بریزند و کنار سطل زباله های شهرداری قرار بدن.اینجوری گربه های گرسنه هم تو این فصل سرد چیزی گیرشون میاد و مامان گربه ها هم میتونن غذایی به فرزندانشون بدن.از همتون سپاسگزارم.[گل]
ببخشید صمیم جان که اینجا گفتم.

فاطمه انتظار سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 23:07 http://entezar00.persianblog.ir

سلام صمیم بانو...تبریک برگزیده شدن وبلاگت

ممنونم دوست خوبم.

سارا سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 11:32 http://attitmani.blogfa.com

عزیزم بابت راهنمایی هات ممنونم

آزاده دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 17:35

تبریک میگم که وبلاگت برتر شناخته شده و ازش قدردانی شده.

ممنونم. دوستانم محبت دارن همیشه.

عارفه دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 16:18

سلام صمیم جان یه سوال: اون افشره زیره و لیمو بود که موقع رژیمت استفاده می کردی می خواستم ببینم طرز استفادش چه جوری بود؟ قبل غذا یا بعدش؟ چند قطره تو چقدر آب؟ با هم یا جدا جدا؟ ممنون عزیزم.

بعد از هر وعده غذا ۲۰ قطرره داخل آب حل میکنی و میخوری. جداگانه البته ها.

یک زندگی تازه دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 12:32

* خیلی نازه. خیلی خوشگل و بامزه است . هزار ماشاالله*
* عکاسش هم حر فه ای بوده ها*
*‌الهی همیشه سلامت باشین*

لاله دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 08:10 http://mehdijoonam.persianblog.ir

سلام صمیم جان. گمت کرده بودم یه مدت. توی لیست وبلاگهای برتر پیدات کردم و خیلی خوشحال شدم.
تبریک میگم قدم قند عسلتو. خیلی نانازه ماشالا.
کلی هم خندیدم به پستت راستی... مثل قبل

افسانه یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 22:11 http://www.afsaneyeafsoon

من یه پست متفاوت گذاشتم که دوست دارم بخونی و نظر بدی ببینم کجام تو این دنیا؟

سحر یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 13:27

خدا برات نگش داره.خیلی خیلی نازه

پوپک یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 09:05 http://poopaksahra.blogfa.com

اول اینکه کلی به اون تف تو روح گفتنت خندیدم .دوم ایتکه یونا چه خوردنیه اسفند فراموش نشه

مهدخت یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 00:10 http://mamanomaral.persianblog.ir/

سلام صمیم جان پسر خوشکل و وبلاگ جالبی داری من خیلی وقته که میخونم و تو رو لینک کردم زود به زود آپ کن لطفا .مطمئنم وقت نمیکنی به من و مارال هم سر بزنی

روح شنبه 16 آبان 1388 ساعت 23:19 http://rohe-sargardan.persianblog.ir

پسرک خیلی خوشکلی دارین
و زندگی خیلی خوبی
قدرشو بدونین چون کمتر کسی بدونه
من نگفتم ماشالله چون به چشم زدن اعتقاد ندارم
هیچ چیزی به اسفند و ماشالله نیست

جودی ابوت شنبه 16 آبان 1388 ساعت 16:35 http://whenurnot.blogfa.com

وااااااااااااااااااای صمیم من دق کردم از دست تو دختررررررررررر
یعنی هی میومدم هی میودم بعد میدیدم بابا زن و بچه از اینجا رد میشه خوب نیست من فحش های بد بد بدم ! یعنی اگه کامنتدونی رو وا میکردم که کامنت بدم فقط فحش میدادم بهت !!!!!! آخه تو کجا بودی دختر
صمیم که این هوا این هوا پست میذاشت الان میره بعد ۸ ماه میاد دو تا دونه حرف الفبا مینویسه دیگه رفتتتتتتتت تا ۸ ماه بعد ! دهه !
واااااااااااااااااااااااای صمیم یونا به کی رفته این قدر خوشگل و بانمکه ‌؟ آخه به کی رفته ؟؟؟؟؟؟؟ من هی فک میکنم هی نمیفهمم !!!!!!
ای جان چقدر این بچه قند و عسله
بیا دیگه دل ما به تاب تاب افتاد . بیا از این بچه گلت تعریف کن برامون تا خوش خوشانمون بشه !
خدا خفت نکنه که مادر شدی ولی اصلاح نشدی !! دلم واسه این پست های بانمکت یه ریزه شده بودا
بوووووووووووووووووووووس فراوان

یعنی اینقدر تصورت از من و علی زشته توی ذهنت؟!!!!!!!!
بووووووووووووووس
تو فحش هم بدی من بازم دوست دارم خره!!!
بووووس

ساحل شنبه 16 آبان 1388 ساعت 01:18 http://sahel32.blogfa.com/

سلام خدا پسر گلت و برات نگه داره عزیزم سالگرد ازدواجتون مبارککککککککککک

سپیده شنبه 16 آبان 1388 ساعت 00:23 http://tribebride.blogspot.com

سلام صمیم جان. وووی چقدر گل پسرت طرفدار داره ماشالله. تو کامنت قبلیم یادم رفت بکم. من لینکت کردم تو وب لاگم. اگر افتخار میدی شما هم لینکم کن.
زنده باشی...... قند عسلتم ببوس...

حدیث جمعه 15 آبان 1388 ساعت 19:18

صمیییییییییییییییییییم تبریک که جز وبلاگا برگزیده هستی.

وااااااااا کجا؟

آرزو جمعه 15 آبان 1388 ساعت 14:24

سلام، اولین بار وبلاگتون رو می خونم، چقدر عالی نوشتین، چقد ر ماه این یونا جان، بوسی

سارا و سالار جمعه 15 آبان 1388 ساعت 02:29 http://my-star-life.persianblog.ir

سلااااااااااااااااام دوست جون بی وفا
الهیییییییییییییییی چه عسلههههههه.ماشالاااااا.زدمبه تخته هاااااا
نمیای پیش مااااااا؟[ناراحت]میدونم سرت شلوغه ولی خیلی وقته پیش ما نیومدیاااااااااا .اصلا نمیدونم مارو یادت میاد یانه؟بدو بیا که آپیم

دردووونه پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 20:41 http://dordooone.blogfa.com

من نی نی ها رو دوست ندارم یعنی باید اون نی نی اینقد خاستنی و خوردنی باشه که من خودم رو بکشم براش.
با اینکه از نی نی زن بابام متنفرم و دوسش ندارم اصلا دل نشین نیست از نی نی شما که چند روزی از اون کوچیکتره خیلی خوشم اومد و عاشق پسری نازت شدم. خدا برات سالم و سلامت حفظش کنه. براش یه اسفند دود کردم. بس که خودم چش خوردم ترسیدم به خدا. جای من نینیت رو بخورش

ممنونم. بچه ها گناهی ندارند...بهش عشق بده....

سارا پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 12:22 http://attitmani.blogfa.com

سلام صمیم جون خدا نی نی رو برات نگه داره.
من چند تا سوال دارم اینکه بعد از زایمان شما کسی بهت کمک می کرد یا فقط خودت بودی؟با اینکه سزارین بودی چند وقته تونستی پا بشی و کارهتو خودت انجام بدی و آخر اینکه می شه کتابهایی که خوندی و یا می خونی رو که موثره نام ببری؟
ممنون و می بوسمت

فقط یه هفته بعد از زایمان خواهر و مامانم اومدن خونه ما برای پذیرایی از مهمون ها و همه کارهای نی نی با خودم بود..غیر از تعویض تا ۱۰ روز
کاملا بستگی به بدنت داره ..من از روز دوم سوم تقریبا کارهامو خودم کردم.
وبلاگ نی نی سایت خیلی خوب بود.
کتاب پرورش و نگهداری نوزادان و کودکان نوشته و تالیف دکتر احمد شاه فرهت فوق العاده بود. هر سوالی که فکرش رو بکنی توش نوشته با جوابش.
نه ماه انتظار زیبا....کودک من...همه کودکان تیز هوشند اگر... همه مادران سالمند اگر...
این ها اسم بعضی کتاب هایی بود که خوندم و کلی مطلب دیگه توی وب سایت ها و با سرچ هم پیدا کرده بودم.

مادوتا پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 12:21 http://www.madotaa.blogfa.com

صمیم عزیز سلام.چند روزیه که با ویلاگ خوبت آشنا شدم و تقریبا بیشتر آرشیوت رو خوندم.کوچولوی خوشگلت رو ببوس.لینکت کردم و منتظر حضور گرمت هستم.

فریده پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 08:54 http://charminghope.persianblog.ir/

سلام صمیم جون. میتونم بگم یه جورایی مدیونم بهت. با خوندن مطالب زیبات،تغییر زیادی تو روابط من وهمسرم پیش اومد.راستی من یه وب نوپا دارم که جدن اگه بهم سر بزنی خوشحالم کردی ومهمتر اینکه نظر واقعیتو بدی حتی اگه مثبت نباشه که خودمم میدونم ایراد زیاد داره. صمیم منتظرتم ها.
راستی نی نی تون خیلی جیگره.

سعید چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 18:56 http://www.tabe-talkh.blogfa.com

سلام وبلاگ خیلی قشنگی داری

اگه دوست داشتی به منم سری بزن و اگه خوشت اومد خوشحال میشم تبادل لینک کنیم

موفق باشی[گل]

ندا چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 16:29

سلام صمیم جون
یونا خیلی نمکیه ماشاالله
صمیم جون امکان داره بگی برای لوازم بهداشتی یونا چه مارکی خریدی ؟ و خوب بوده

لوسیون و شامپو و صابون و کرم واینا جانسون
دستمال مرطوب پاپا بی بی
بینی گیر و ناف بند ( که دومی ضروری نیست) چیکو
پوشک کامل چند بار جان بب ( ترکیه) ولی غالبا مای بی بی (ایرانی)
ناخن گیر و ست مانیکور که واقعا عالیi برای دست های نوزاد
first years

ست تب سنج و شیشه شیر ( که لازم نشد) نوبی nuby
دندونی زله ای و ساده پلی گرو
برس و شونه فانتزی ساسی

زهرا چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 16:07

سلام.من اولین باره که وبلاگت رو می خونم.احساس کردم که دلت خیلی پاکه برای همین خواستم یه زحمت بهت بدم.یک ساله داریم برای بچه تلاش می کنیم اما نشده.ازت خواهش می کنم دعا کن خداوند هرچه زودتر شرایطش رو برامون فراهم کنه و بهمون بچه سالم و صالح بده

منو شرمنده نکنیند..
حتما.

اعظم چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 15:55 http://www.yass1980.blogfa.com

اصلا هم نمی گم که از روز اولی که این عکس یونارو گذاشتی من بک گروند لپ تاپم گذاشتمش و هر روز نگاش می کنم و قربون صدقه اش می رم نمی تونی تصور کنی من چقدر بچه توی این سن رو دوست دارم اولین لحظه که عکسش رو دیدم جیغ کشیدم جانمممممممممممممممممم خیلی نازه خدا برات حفظش کنه و همیشه خوش باشید کنار هم ... به جای من چند تا بوس ابدارش بکن ...

الهیییییییییییی

نسیبه مامان ساره چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 13:07 http://www.sareh86.persianblog.ir

سلام من خیلی وقته که خواننده شما هستم ماشاا... هزار ماشاا... خیلی پسر نازی دارید براش صدقه بدید

محبوب چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 01:09 http://myrules.blogfa.com

بعد از خوندن پست باید یگم که همه مامانها این طوری هستن تازه صبر کنید یکم بچتون بزرگ بشه مثلا ما به مامانم میگیم بچه فلان کار رو کرد شما محلش نذار نه بگو چی شد نه حرف بزن باهاش تا تموم بشه همچین که بچه اون حرکت رو انجم داد مامانم عکس عمل میکنه دیگه هر عکس العملی که بتونه نشون میده:)))))))
بچتون بسیار زیبا و دوست داشتنیه صدقه فراموش نشه:)

خدا رحم کنه!!
مرسی.

محبوب چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 01:03 http://myrules.blogfa.com

اول عکسها رو دیدم اومدم بگم اسفند دیگه کارساز نیست یه صدقه لطف بفرمایید واسه بچتون .

بی بی گل سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 23:46 http://lifeden.blogfa.com

سلام
الهههههههههههههههههههههههههههههههی
صمیم چقدر نازه
ماشاله
خدا ببخشدش بهتون
واقها بانمک و دوست داشتنیه

هما سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 13:35

ممنون عزیزم یونا رو ببوس

سارا سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 11:24

سلام علکم مامان صمیم خانم!
خوبید؟؟؟؟ دیگه نمی‌شه به این فرشته گفته پسرک و فقط و فقط باید گفت شازده ! خوبه؟؟؟؟

امیدوارم به خوبی و خوشی در کنار هم لحظات زیبایی را بگذرونید
پس این مدل غذا دادن مامان‌بزرگ و بابابزرگ‌ها واسه همه هست! :)
خدا حفظشون کنه.
کف پای این نازنین را ببوسید، لطفاً

ممنونم.

ماریا سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 00:58 http://amin-maria.blogfa.com

سلام صمیمم
خدا خودش از یونا محافظت کنه
هزار ماشا ا...
مواظبش باش
انشاءا... بچه صالحی بشه برات
میبوسمت
بای

مریم سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 00:43 http://www.sokut65.persianblog.ir

وای خدای چقدر ماه شده ! من بچه میخوام :((

عسل اشیانه عشق دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 16:16

ما عکس مامان و بابای بچه رو هم میخواییییییییییم!

فاطمه انتظار دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 15:58 http://entezar00.persianblog.ir

چشم عزیز،

بوس.

هما دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 13:17

هزار الله اکبر بابا اسفند دود کن گلم برای این شازده
صمیم جون یه سوال من یه سفر مشهد برام پیش اومده خیلی دوست دارم بیام ولی از آنفولانزا میترسم اخه دخترم ۱ سال و نیمه س . میگن خیلی شدتش زیاده اونجا میشه بهم اطلاعات بدی قربونت خیلی ممنون

راستش آمار ندارم و دور و بری های من هیچ کدوم نگرفتن...چون هیچ کدوم مدرسه ای نیستیم. من یونا رو همه جا میبرم وی روزی چند بار دست های خودم و پسرک رو میشورم و حتی الامکان با کالسکه میریم بیرون تا صورت به صورت نباشه با ببقیه..
من خودم نگران نیستم چون تماس زیادی ندارم ولی توصیه میکنم اگر حرم میرید دخترک رو با خودت نبر یا بذارش توی بخش نگهداری کودکان حرم و اصلا تماس با در و دیوار حرم نداشته باش و مهرت رو هم خودت با خودت ببر...
خوش بگذره انشالله بهتون.

شیرین دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 11:13 http://shirin-banoo.blogfa.com

الهههههی، چه نااااز، چه عکسای با کیفیتی. البته اولی. دومی کوچیک بود :D خیلی قشنگ بودن.

صحبا دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 10:37 http://www.saye-sahba.blogfa.com

ای جان.خدا نگه داره واست

آرزو دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 09:20

ماشا...
ایشالا همیشه شاد و سلامت باشه
قصهآلبوم چی بود جیگر؟؟؟؟؟;)

برو تو آرشیو بگرد..
چشمک!!

ساناز دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 07:47 http://sanazhooman.persianblog.ir

هزار ماشا... خیلی خوشگل ونازه.عین بچه های کارت پستالهاست.خیلی از نوزادیش تغییر کرده و کلی جیگر تر شده.خدانگهش داره براتون.

سیر ترشی متاهل یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 20:58

ای جانم چقدر عسله این پسر

همیشه سالم و تندرست زیر سایه ی الطاف پروردگار و وبزرگترها باشه .

بولوت یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 17:04

چه پسر خوش تیپی. :*
من برا دخترم ازش خواستگاری میکنم. البته دختر ندارما ولی شما اوکی رو بده من یکی پیدا میکنم. :)

نییییییش

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 16:51

عادت دارم موقع نت رفتن صد تا صفحه اول باز می کنم بعد یکی یکی میبینم.
یهو خوردم به عکس یه بچه ی مامانی که 180 درجه چرخیده
فکر کردم عکس بچه باز کردم .اما یادم اومد که نه.
لینکای یونا رو باز کرده بودم تا بعد که لود شد بشینم وبتو بخونم.
یهو یادم اومد که ای بابا این یوناااااااست.
کلی ذوق مرگیدم.
الههههههههههههههی
صمیم خوش به حالت .
خیلی جیگر شده یونی جونی.
خیییییییییییییییلی ماه و ناز شده.
روزی سه بار براش اسپند دود کنی هم کمه.
جیگرشو از طرف من بخور اونم تازه خام خام.

خاله مهسای یونا اینا.

مهههههههههههههههساا
خجالت نمیکشی بعد از اینهمه وقت تازه نظر هم میذاری؟!!
خره دلم برات خیلی تنگ شده بود..تو کی آدم میشی ؟
بووووووووووووس

رویا یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 15:38 http://weglog.zendehrood.com/setareh

آخه عزیز دلم قربونت برم مگه تو که این چیزها رو در سن شش ماهگی خوردی تا حالا مردی ؟!!!!
هستی و داری زندگی می کنی عزیزم . نشکن دل مامانتو . نترس بچه آدمیزاد اینقده جون سخته که با ماست و خیار و دل و جیگر و کلاْ هر نوع خوراکی نمی میره .
اون آنفولانزا خوکیه که آدما رو ممکنه بکشه !!
تازه اونم اگه خدا نخواد عمراٌْ بکشه.
وای عزیزمممممممممممممممممم چه بچه ی خوشگل و نازی. خدا نگهش داره برات سالم و سرحال و قبراق .
از منم دلخور نشو باور کن تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته چه رسد به اینکه با ماست و آش دوغ بچه کله پا بشه .....
هزار تا بوس تقدیم به تو مامان خوب و مهربون.
نی نی نازی داری جای من هزار تا ماچ آبدار بهش بکن اگه نمی گی بچه الان مث گلبرگ می مونه و اگه بوسش کنیم لپاس سائیده می شه !!!!
البته من خودم رعایت می کنم نگران نباش روی دستاشو بوس می کنم یا روی پاهاشو ولی تو چون مامانشی جای من نوک بینی شو بوس کن ، خوب ؟ مرسی .

رویا جان من خیلی حساس نیستم ولی معتقدم همه چیز به وقت خودش...
میدونی من از وقتی کوچیک بودم باباییم سیگار میکشید و خدا میدونه اون زیر زیرا چه خبراست که خود منم نمیدونم..
بچه گناه داره فدای هوس های گذری مامان باباش بشه..
نه قربونت خوشبختانه روی بوس لپی حساس نیستم.فدات شم.بووس

تنها هستی یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 15:15 http://kaktoseman.tebyan.net

سلام صمیم جونی
خوبی؟>؟؟؟؟؟
یونا جون و علی چطورن؟//
آخه نمیگی نگرانت میشیم....کجا میری بی خبر؟؟؟؟؟؟؟؟
هفته قبل مشهد بودم اما شما که دعوتم نکردی ...میدونم جیم شده بودی که مجبور نباشی تعارف کنی....(شوخی)
امیدوارم سلامت و شاد باشید در کنار هم
راستی شما تو کلبه نظر خصوصی واسم گذاشته بودی که ناشناس بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من نظرات خصوصیم رو همیشه با اسم می نویسم..

هدیه یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 10:12

صمیم نازنین پسرک نازنین تری داری.بهت تبریک میگم.

حنا دختری در مزرعه شنبه 9 آبان 1388 ساعت 23:57

سلام صمیم خانوم، کلی اینجا سر زدم تا بالاخره پست جدید دیدم ازتون. خلاصه از مشتری های پر و پا قرص وبلاگت شدم.
چه جیگرییییییییییییییییییه این یونای شما. امیدوارم همیشه در کنار مامان بابای خوبش سلامت و شاد باشه

الهام شنبه 9 آبان 1388 ساعت 23:05 http://eligoli.blogsky.com

من و علی هم هزار بار ماشالله گفتیم به این گل پسر ناز.
امیدوارم شادیهای پی در پی پسرتو ببینی

[ بدون نام ] شنبه 9 آبان 1388 ساعت 19:58

عکس عزیزم رو هزار بار بوسیدم و سا عتها زل زدم تو چشای قشنگش. لال شه زبونی که لب به شکایت باز کرد . ببخش صمیمم ببخش
مراقب خودتون باشید
دوستون دارم

سارا جون...نگووووو
تو همیشه توی یاد منی..توی تار و پود کلاه و شالگردن نارنجی... میبوسمت عزیز دلم.

مانیا شنبه 9 آبان 1388 ساعت 17:06 http://azavalesh.blogsky.com

صمیم من الان میخورم اینو
الهی خیلی ماشالله نازه
خدا واست حفظش کنه
راستی وبلاگ تاسیس کردم
خوشهال میشم اگه بهم سر بزنی
من یوناتو میخوام.

شادی شنبه 9 آبان 1388 ساعت 11:53 http://khashi-khoda.blogfa.com

سلام صمیم عزیز
من تازه وبلگتو پیدا کردم و با خانواده کوچک اما شیرینت آشنا شدم.
اگه دوست داشتی بهم سر بزن و اگه اجازه دادی لینکت کنم.
منتظر پیغامت هستم.

خواهش میکنم.

ساسالی شنبه 9 آبان 1388 ساعت 11:44 http://shabe-asheghi.blogfa.com/

واااااااااییی خدای من
چه عسلیه این پسمل قند عسلت
اخه دلم ضعف رفت براش
خدا براتون نگهش داره این نفسو
تا عمر دارین خوشبخت باشین. هر روز واستون قشنگتر از دیروزتون باشه.
خیلی دوستون دارم *:

نیایش شنبه 9 آبان 1388 ساعت 09:32 http://www.niayeshmehr.blogfa.com

وای وای وای!
خاله حق داشتی عکسشو نزنی آخه دل همه رو برد.
ای خدا کاش اینجا بود یه فشار حسابیش می دادم.
فدات بشم .
خاله یه کم اسفند بذارید کنار رایانه تون!

حدیث جمعه 8 آبان 1388 ساعت 23:42

صمیممممممممممم چرا مث قبل کامنتا رو جواب نمیدی؟؟

عارفه جمعه 8 آبان 1388 ساعت 23:12

سلام صمیم جان. خواستم ببینم دیگه بی خیال رژیم و وبلاگ رژیمیت شدی؟! آخه خیلی مفید بود!

شش ماه یونا که تمو م شه حتما دوباره...

پرنیان جمعه 8 آبان 1388 ساعت 17:06

همیشه خواننده ی خاموش بودم اما عکسو که دیدم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و نظر ندم واااااااااااااااقعاااااااا خوشگل و ناز و با نمکه پسرتون جزو خوشگل ترین نینی هاییه که تا حالا دیدم خدا حفظش کنه

فریماه جمعه 8 آبان 1388 ساعت 16:35 http://www.sorbi.parsiblog.com

واییی چقده نازه!!!!چه چشمای خوجلی داره!!!بااین عکس مگه میشه ادم خاننده خاموش بمونه!!!من کل وبلاگ قبلی و این جدیده رو خوندم همیشه خودمو کنترل میکردم ولی این بار نشد خودم کنترل کنم کامنت ندم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خیلی خوردنیه!!!!!!

ق جمعه 8 آبان 1388 ساعت 15:30

www.timaa.irلطفا سر بزنید نظر ولینک دهید.

فاطمه انتظار جمعه 8 آبان 1388 ساعت 15:03 http://entezar00.persianblog.ir

یه کامنت گذاشتم دیدم تاریخ پستش سال 87 بود احتمال دادم نتونین بخونینش این شد که دوباره مزاحم شدم...سلام بانو...از طریق لینک وبلاگ دوستم پریا به اینجا کشیده شدم، بعد از خواندن پست لینک شده،اسم یونا به نظرم اشنا آمد . ووقتی عکسش را دیدم یقین کردم که این یونا همان یونای نازنین "سایه روشن " خاطره انگیز است، بسیار خوشحال شدم از اشنایی با وبلاگ قشنگتون..َ

خوشحالم میبنمتون...
دوقلوها خوبن؟

محسن جمعه 8 آبان 1388 ساعت 14:54

سلام آبجی خانوم

من خیلی وقته کامنت نذاشتم شاید منو یادتون رفته باشه...

خدا حفظش کنه خیلی ناززززززززززززه...
ماشالله تپلی هم هستش...

جسارت نباشه ولی این طور که من دیدم اصولا خانومی علاقه ی خاصی به دیدن سر و ک..ن بچه دارن!

معذرت البته

شاد باشید...
یا حق

مهریان جمعه 8 آبان 1388 ساعت 09:21

سلام صمیم جون.
من باره اوله که دارم برات مینویسم.جالبه که اولین نفر هم شدم !!
وااای چه کوچولوی خوشگل و نازی داری .خیلی خوردنیه.. دست عکاسش هم درد نکنه .
برای هر سه تون آرزوی خوشی و سلامتی دارم.

فنچ جمعه 8 آبان 1388 ساعت 08:48 http://baghe-ma.blogsky.com

سلاااام مامان صمیم:* خدا رو شکر که خوبین! چقدر یونا نازه ماشالله. شبیه مامانشه نه؟
مامان و بابای حبه هم ۳ ماهه نوه دار شدن. و انقدر رفتارای جالبی با بچه و ننه بابای بچه دارن که ما انگشت به دهن یه چشم خون و اون یکی خنده ست! یه سرهنگ بداخلاقو تصور کن که بچه رو می گیره بغلش و می گه: آغغغغغو اغغغو... و دیگر اصوات عجیب!

شبنم جمعه 8 آبان 1388 ساعت 00:44 http://shabinik.mihanblog.com

عکس های کوچولو ناز بود خصوصا اولی .
بعد هم دیگه نوه که بیاد بچه رو بی خیال میشن تو به خودت سخت نگیر !

خانوم خونه جمعه 8 آبان 1388 ساعت 00:14 http://man-va-shoharak.blogfa.com/

سلام.بزنم به تخته چه ناز نازیه.انشاا... که همیشه صحیح و سالم باشه و صد البته سایه پدر و مادر گل و مهربونش بالای سرش

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 22:35 http://dr-nahal.blogsky.com

ماشالا.چه جگریه.خوش به سعادتون

هووووووم پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 21:00

آخی چه خوشگلووووو بووووود هووووووم...

شیرین پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 18:59 http://kissodestiny.persianblog.ir

خدا ببخشه خیلی نانازه نی نیتون

ملیحه پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 15:08

سلام مامان خانومی ....دختر من گلنار هم تاره وارد ۵ ماهگیش شده ... درکت می کنم اساس !!! انگار از ته دل خودم داری میگی ... آره قطره استامینوفن عالییییییه ! بالاخره این بچه یه کم خوابید تا ما هم به کار و بارمون برسیم .... نی نی من یاد گرفته غلت میرنه و روی شکمش می خوابه ! بعد هی جیغ میزنه که یکی بیاد منو برگردونه .... از ۸ صبح تا ۱۲ شب کامون همینه ....!!!!

حدیث پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 13:12

وای وای وای این گل پسرو ببین.صمیم بیشتر شبیه کیه؟

ایول آلبوم نیگاه میکنین؟؟:- D

هنگامه پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 12:48

ماشا الله چه بزرگ و خوشگل شده ماشاالله شازده پسرت داماد وار شده یه اسفند براش دود کن عزیزم

خانم شاد پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 08:17 http://www.mrsshad.blogfa.com/

سلام
تازه با وبلاگتون آشنا شدم.تاریخ ازدواجتون نزدیک تاریخ ازدواج منه.
در مورد مامان و بابات هم جالب نوشته بودی.پسر گلت رو ببوس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد