صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟
درباره من
مادری که اول عاشق پدر نی نی است و بعد نی نی ...
پسرکم را دوست دارم به شرطی که...مادری شرط نمی خواهد ...بی بهانه دوستش دارم.
اینجا فقط حقیقت می خوانید.
تماس با من samim8888@yahoo.com
ادامه...
تولد 4 ماهگی یونا جون مبارک منو یادته ؟؟ نظرتو درباره بارداری و زایمان قبلا می پرسیدم و الان باردارم یادم رفت بگم از جواب آن زمانت خیلی خوشم اومد گفته بودی نباید ترسید و اینم عالمی داره الان دارم حرفت و لمس یکنم الان دارم میفهممت
راستی عزیزم بعد از 6 ماه مرخصی میخوای چهکار کنی ؟ به بچه شیشه هم دادی ؟ و ... آخه منم مثل خودت کارمندم منتها توی خراسان شمالی می خواستم ببینم برای بعدت چه ها کردی ؟ منظورم پستانک ،شیشه دادن به بچه . شیر خشک و ....و ....
مهد میذارمش. شیر خودم رو قراراه بدوشم و بدم اونجا با قاشق بهش میدن.
شلااااااااااااااام خوفی؟؟؟از تولد یونا تا حالا دارم وبلاگتو می خونم ...خیلی خوشمل می نویسیااااااااااااااااااااااااااااااا... با اجازت لینکت کردم.... افلا زیادتر می نوشتیااااااااااااااااا.....
سلام وقت شما به خیر کمک بزرگی به من کردید اگر این پرسش نامه رو که برای پایان نامه ام طراحی کردم،پاسخ بدین. لطف تون رو فراموش نمی کنم. http://www.cyberwomen.ir/portal/form.html
سلام صمیم جون چقدر تو ماهی من که نشستم دارم از اول همه ی خاطرات رو می خونم از صفحه ی 22 شروع کردم خیلی ماه می نویسی گلم خاطراتتم خیلی خوشگله مخصوصا اون پلیور تو فصل تابستون که شاهکار بود دارم ازت درس زندگی یاد می گیرم جدیدا هم دارم یه شخصیت داستانی می نویسم که کپ خودته دعا کن خوب در بیاد اولین نفر واسه خودت ارسال می کنم که بخونی البته اگه اجازه بدی آخه من تو رادیو کار می کنم شخصیت تو رو هم خیلی دوست دارم قربونت بشم فریده
سلام عزیزم
تولد 4 ماهگی یونا جون مبارک منو یادته ؟؟ نظرتو درباره بارداری و زایمان قبلا می پرسیدم و الان باردارم
یادم رفت بگم از جواب آن زمانت خیلی خوشم اومد گفته بودی نباید ترسید و اینم عالمی داره الان دارم حرفت و لمس یکنم الان دارم میفهممت
راستی عزیزم بعد از 6 ماه مرخصی میخوای چهکار کنی ؟ به بچه شیشه هم دادی ؟ و ... آخه منم مثل خودت کارمندم منتها توی خراسان شمالی می خواستم ببینم برای بعدت چه ها کردی ؟ منظورم پستانک ،شیشه دادن به بچه . شیر خشک و ....و ....
مهد میذارمش.
شیر خودم رو قراراه بدوشم و بدم اونجا با قاشق بهش میدن.
شلااااااااااااااام
خوفی؟؟؟از تولد یونا تا حالا دارم وبلاگتو می خونم ...خیلی خوشمل می نویسیااااااااااااااااااااااااااااااا...
با اجازت لینکت کردم....
افلا زیادتر می نوشتیااااااااااااااااا.....
ای بابا...صمیم بیا دیگه....
ای جانم.کجایی اخههههههههه
من پست طولانی میخوام..بیشتر از رابطه ات با علی اقا بگو این روزا که پهلوون بزرگ شدههههههههه.
خیلی لوس شدیا دخمره :)
این چه پستیه بچه جون دل به کار بده :) بابا .
تلگرافی مینویسی (:
سلام
وقت شما به خیر
کمک بزرگی به من کردید اگر این پرسش نامه رو که برای پایان نامه ام طراحی کردم،پاسخ بدین.
لطف تون رو فراموش نمی کنم.
http://www.cyberwomen.ir/portal/form.html
سلام صمیم خانوم ببخشیدا!! اما راستش با این پستهای اخیرت تو هم دیگه یه جورایی رفتی رو اعصاب!
سلام
تا من اینجا رو بلد نبودم ماشاالله نوشته پشت نوشته!
حالا که یاد گرفتم دیگه نمی نویسید!
دلم واسه نوشته هات تنگ شده بی انصافی نکن عزیزم
سلام صمیم جون
چقدر تو ماهی من که نشستم دارم از اول همه ی خاطرات رو می خونم از صفحه ی 22 شروع کردم
خیلی ماه می نویسی گلم
خاطراتتم خیلی خوشگله
مخصوصا اون پلیور تو فصل تابستون که شاهکار بود
دارم ازت درس زندگی یاد می گیرم
جدیدا هم دارم یه شخصیت داستانی می نویسم که کپ خودته دعا کن خوب در بیاد اولین نفر واسه خودت ارسال می کنم که بخونی البته اگه اجازه بدی آخه من تو رادیو کار می کنم شخصیت تو رو هم خیلی دوست دارم
قربونت بشم فریده
سلام خوبی
یونا چطوره؟
راستی این چرا دو پست آخرتت را نمیشه خوند ؟
گل پسرت را ببوس
خوبی صمیم جون؟
یونا خوبی؟
چیزی شده؟
خب این درسته که ادم وتو هپروت نوشته هات بذاری؟....دهههه
آخه صمیم جان تو که این کامپیوترو زحمت می کشی روشن می کنی چند دقیقه طوا می کشه بری تو وبلاگت خوب لااقل ۴ خط بنویس...
نامرد...
وا..........صمیم داری ترکمون میدی؟؟؟؟؟؟؟ .....کم کم کمش میکنی تا ترک کنیم............