من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

ما که رفتیم....


وقتی حتی فرصت نداری مثل ادم بری دسشویی!!!!!! و شسته نشسته!!!! میپری بیرون ببینی چرا صدای سنجاب کوچولو نمیاد دیگه وبلاگ نوشنت  چی بود مادر جان؟!!!


وقتی قیافه ات مثل هندی های ۵۰ سال اصلاح نکرده شده چون وقت نداری بری ارایشگاه و سنجاب کوچولو  رو هم نمیشه تنها گذاشت و کسی هم نیست بیارتش اونجا دیگه وبلاگ نوشتنت  چی بود مادر جان ؟!!!


 وقتی درست کردن یه املت ۳۸۴۵۲۰۰۵۴۲ ساعت  وقت میبره  و  اخرش هم پیاز داغش وقتی داری به سنجاب کوچولو برای بار شونصدم شیر میدی می سوزه و جزغاله میشه و نون سنگگ تازه رو خالی سق !! میزنی و هوس املت موهاتو سفید میکنه دیگه وبلاگ نوشتنت  چی بود مادر جان ؟!!!


وقتی مثل ادم به دورها شدی و دقیقا دو ماه و نیمه که رنگ مهمونی درست و حسابی ندیدی به خودت چون در روز کلا ۲۰ ثانیه وقت شونه کردن مو داری و نه سوسول بازی بیشتر!!! وبلاگ نوشتنت چی بود مادر جان؟!!!


وقتی کم مونده خونه زندگیت رو بازیافت بیاد و ببره از بس شلوغه  و بوفه هات قد انگشت وسطی!!! خاک گرفته و تار عنکبوت نشسته رو  کریستاله ات دیگه وبلاگ نوشتنت چی بود مادر جان؟!!


خداحافظ


خداحافظ

خداحافظ













خب میگم ابژین بنده خدا چقدر مشکل داشت ها...من که میگم بچه داری یعنی هلو پوست کنده تو گلو از بس راحته...ما هم که از این مشکلات نداریم شکر خدا..!!!!!!!.پس ادامه میدهیم تا اینقدر غرهای این مامان سوسول ها وجهه زیبا و خوشبوی!!! بچه داری رو خش نندازه!!!

همین الان که دارم با یه دست تایپ میکنم و یونا با دقت به مانیتور نگاه میکنه توی اون دست دیگم یکککککککک صدایی در امد از اعضا و جوارح بنده خدا که گفتم پمپرز و شورت و مورت و همه چیش با هم پاره شد بچم ناقص شد رفت!!!! جدا این بچه زوووور داره ها!!!!!

اوه اوه دارم خفه میشم برم بشورمش!!!!!

تا بعد

( هییییییییی روزگار  دیدی اخر نوشته هات به جای دعای خیر و انرژی مثبت با چی تمم شد ننه!!!!)


بابا من نه قصد رفتن دارم نه بچه داری  اینقدر سخته...فقط شوخی بود و نگاه آدم های دیگه به بچه داری  وگرنه به این شوری هم نیست و مطمئن باشین به همه کار از جمله درست کردن کتلت داغ با سوپ خوشمزه برای  افطار همسرتو ن ظرف  یکساعت راحت میرسین....




نظرات 73 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 16 شهریور 1388 ساعت 10:57

سلام

اگه میشه وبلاگ زیر رو توی وبلاگتون لینک بدین.
برای یکی از دوستان دانشگاهیمه که تازگی وبلاگ زده.

مرسی...

www.40pareazeshgh.mihanblog.com

لطفا با اسم "چهل پاره از عشق" لینک کنین.

آرام چهارشنبه 11 شهریور 1388 ساعت 12:47

ای ول به تو مامانِ خوب و همسرِ خوب تر. خوش باشین با هم. من و عدسک رو هم سر افطار دعا کن. دعا کن فرشتۀ منم راحت و سالم به دنیا بیاد و خونۀ عشقمون رو رنگین تر و زیباتر کنه.

انشاله

مهدی چهارشنبه 11 شهریور 1388 ساعت 02:09

من مهدی هستم مجردم خیلی خیلی عاشقم با محبت شاد وبسیار با گذشت اهل دوستی خیابانی هم نیستم
ولی دوست دارم خدا کمکم کنه همسرم اینده ام خصوصیات شما رو داشته باشه چون خودم هم خصوصیات خیلی خوبی دارم
همه برام دعا کنن

محبوبه یکشنبه 8 شهریور 1388 ساعت 00:10

ایول! این دفعه من اول شده بودم :دی !!! با گوشیم کامنت گذاشته بودما !!! یونای خاله چطوره ؟! بزرگ شده حسابی ملوسی؟!

نینا شنبه 7 شهریور 1388 ساعت 23:46 http://NINA2.BLOGFA.COM

دختر تو دیگه کی هستی!!!!!!!!!!!
ایول
دارم آرشیو خونی میکنم
یه تازه واردم
هم تو وبلاگ شما هم تو زندگی جدیدم
یه مدتی یه جور بیحسی و کرختی اومده بود سراغم اما از وقتی مهمونت شدمو هر بار که میخونمت یه جور انرژی از کلمه های ساده ات میگیرم
مرسی گلم
بازم میام

یک دانشجوی پزشکی شنبه 7 شهریور 1388 ساعت 02:36

فکر کردم دارین جدی خداحافظی می کنین!داشتم ناراحت می شدم!ممنون که می نویسین

ریما جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 22:19

صمیم جان کجا میری ما تازه پیدات کردیم و از خوندن نوشته هات لذت می برم بهت گفتم تموم وبلاگت رو می خونم پروژه خیلی سنگینیه ولی ادم کلی حظ می کنه الان زمستون وبلاگ قبلیتو می خونم۸۵ این وبلاگتم تا زمستون ۸۶ رفتم.وای ادم نیشش باز می مونه و کلی خنده و حظ می کنه از این همه انرزی انقدر قشنگ مینویسسی درسهای خوبی هم میدی.دوست داشتم یه دوستی عین خودت داشتم یعنی خودت دوستم بودی ولی حیف که شما شرقین و ما غرب.خانوم ما منتظر جواب سوال قبلیمون تو نظرات ژست قبل هستیم ها. اینقدر منتظرمون نذار گناه دارم
دوست دارم ار روی ماه یونا هم ببوس

ترانه جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 17:31

نرووووووووووووووووووو!! تو میتونی!! تو با بقیه فرق فوکولی! تو ماهی

ماهی جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 13:56 http://azad-mahi.blogsky.com

سلام.خسته بچه داری نباشی،لحظات شیرینی رو داری تجربه میکنی،قدرشون رو بدون .چند سال دیگه حسرت این روزا رو میخوری.بچه ها هر چی بزرگ تر میشن مشکلاتشون هم بزرگ تر میشه.من که دوست دارم برگردم به 8سال پیش.هر چند همون موقع هم میگفتم کاش این روزا زودتر بگذره.

منصوره جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 09:39 http://ashpazierangin.blogfa.com

سلام
وای عزیزم اینقدر خندیدم از این بچه داریت که اشک از چشمام راه گرفته

سمیرا پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 19:44 http://www.yaddashthayeman1.blogspot.com

امیدوارم خدانگه داره برات این شازده پسررو.مطمئن باش کم کم همه چیزمرتب می شه ووقت پیدامی کنی به خودت بیشتربرسی.

سپید پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 19:00

یه وخ از این کارا نکنیا! ما دلمون به وبلاگ شما خوشه!

دنیا پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 17:02

وای . کلی خندیدم اون آخرش.
یاد خاطرات بچه داری خودم افتادم!

مریم پاییزی پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 16:13 http://man0o-del.blogfa.com

مییییییییییییییییییییی کشمت صمیم خانووووووووووووم
داشت اشکم درمیومد خوب

بهاران پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 14:01

الهی........کجا رفت اون آنتایم بودن و دیسیپرین گذشتت.....؟؟؟حالا که کوچیک هوز صبر کن بزرگتر بشه....یک دونده قابلی بشی..وقتی بچم راه بیفته...(با روزهاش تواین شرایط هم حال کن)بزرگ میشه تلافی میکنه..

سحر پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 13:51

امروز وب لاگتو خوندم واقعا لذت بخش بود.ولی فقط اینو بگو واقعا همین طوره که میگی؟تا حالا با شوهرت دعوا کردی؟فقط همینو بگو.میخوام یاد بگیرم یه کمی لزت.مرسی.

شکلات تلخ پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 11:55 http://shocolatetalkh.blogfa.com

تو گرفتاریاتم به آدم انرژی میده

سحرلر پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 11:40 http://saharlar.wordpress.com

وبلاگت رو ول نکنی به امون خدا..عادت کردیم به اینجا..حاضرم بیام کمکت ولی وبلاگتو ول نکن خدایی :)

شکلات تلخ پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 10:15 http://chocolatnoir.persianblog.ir

یه وقت نکنه بذاری بری هااااااااااااااااااااا واقعا !!
بنویس کم بنویس اما بنویس

محمد پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 09:37 http://WWW.MESTANEH.BLOGFA.COM

سلام صمیم خانم
بعضی پست های وبلاگت رو خوندم کلا و بلگ خوبی داری و من این رو نتیجه ی عشقی می دونم که بین تو و همسرت حاکمه که امیدوارم برای همیشه باشه به حق این ماه عزیز.
اما یه انتقاد کوچولو هم دارم و اون لحن خاطره نویسیته که بعضی وقتا از عباراتی استفاده می شه که خوشایند به نظر نمی رسه چون وبلاگ یه مکان عمومیه به نظر خودتون آیا بهتر نیست از تشبیهاتی از قبیل مثل گاو مراد و بزغاله وووو....
استفاده نکنین ؟؟!!
یا نمونه اش همین پستتون !!! که من فکر می کنم تحت تاثیر نظراتی که براتون گذاشتن این گونه نوشته شد یعنی شما می خواستین روحیه ی امیدواری و آموزگاری رو که در نظرات پست قبل به شما گفته شد و به حق هم همین طوره در این پست هم نشون بدین و چقد ر خوبتره که در عین صمیمی بودن و تقدیم امید به دلهای تمام خوانندگان عزیز این وبلاگ
به هم با نگاهی عاشقانه بنگریم و می دونید که :هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.
دوستتون دارم و امیدوارم که هر روز بهتر از دیروز باشی تو و شوهر عزیزت و همچنین یونای عزیز و مرد.

محمد پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 09:36 http://WWW.MESTANEH.BLOGFA.COM

سلام صمیم خانم
بعضی پست های وبلاگت رو خوندم کلا و بلگ خوبی داری و من این رو نتیجه ی عشقی می دونم که بین تو و همسرت حاکمه که امیدوارم برای همیشه باشه به حق این ماه عزیز.
اما یه انتقاد کوچولو هم دارم و اون لحن خاطره نویسیته که بعضی وقتا از عباراتی استفاده می شه که خوشایند به نظر نمی رسه چون وبلاگ یه مکان عمومیه به نظر خودتون آیا بهتر نیست از تشبیهاتی از قبیل مثل گاو مراد و بزغاله وووو....
استفاده نکنین ؟؟!!
یا نمونه اش همین پستتون !!! که من فکر می کنم تحت تاثیر نظراتی که براتون گذاشتن این گونه نوشته شد یعنی شما می خواستین روحیه ی امیدواری و آموزگاری رو که در نظرات پست قبل به شما گفته شد و به حق هم همین طوره در این پست هم نشون بدین و چقد ر خوبتره که در عین صمیمی بودن و تقدیم امید به دلهای تمام خوانندگان عزیز این وبلاگ
به هم با نگاهی عاشقانه بنگریم و می دونید که :هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.
دوستتون دارم و امیدوارم که هر روز بهتر از دیروز باشی تو و شوهر عزیزت و همچنین یونای عزیز و مرد.

ساره پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 06:30

پس خلاصه ادامه می دهید دیگه؟
خدا خیرت بده! من شیفته ی استقامت توام صمیم جان!D:

پرستو پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 01:10 http://mp128.persianblog.ir

انشالا زود روند زندگی جدید میاد دستت و دوباره وقت میکنی بشینی مفصل برامون بنویسی ، مادر جان!

همسایه بالایی چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 23:41 http://hotel123.blogfa.com

سلام...
عجب وبلاگی رو پیدا کردم... تووووووووپ بود!.......20!
خیلی صادقانه می نویسید...
به امید اون روزی که همه خونه ها فضاشون مثل خونه شما مقدس و گرم باشه!
یا حق


صبا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 18:52 http://roozhayema3ta.blogfa.com

اشکال نداره. بزرگ میشه یادت میره. اینا شیرینی زندگیه.
خوبه یه وقتایی مثل پسر من شکمش کار نکنه التماسش کنی ؟

tara چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 18:01

akharin bari ke webeton sar zadam niniton be donia naiomade bod omidvaram hamishe dosesh dashte bashin na faghat alan.

ماریلا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 16:46

:)

پرنده خانوم چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 15:46 http://purelove.blogsky.com/

وااااااای صمیم اولش فکر کردم که جدی جدی داری خداحافظی میکنی
:)))))))))))))
یوناتون چقدر زورمنده ماشالله:دی
:*صمیم ببوسش از طرفم
راستی
صمیم چرا دیگه عکس نمیذاری از یونا کوچولو؟؟؟

شیرین چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 15:44 http://shirin-banoo.blogfa.com

الان این یعنی خداحافظی؟

سپیده چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 15:17

اخ قربون تو برم صمیم جان ، چی میکشی ،من یکی که بی خیال بچه مچه شدم.

آذین چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 15:07

این چی بود بی مزه؟
ترسیدم!گفتم صمیم کرکره رو کشید پایین!!!!!!!

دنیا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 14:37 http://www.world-of-mine.blogfa.com

سلام/نمازوروزه تون قبول/خدایی فک کردم داری میری .داشتم ناراحت می شدم.موفق باشی .التماس دعا

آزاده چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 14:27

سلام خوبی خسته نباشی خدا نکشه تورو با این نوشتنت مادر جان اولش همینطوریه برای اینکه مدیریت زمان نداری و این طبیعی است کم کمک یاد میگیری اساسی اصلا نگران نباش خواهشن خداحافظی هم نکن

یاس چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 14:15 http://www.hoorafarin.blogfa.com

حال سنجاب چطوره؟ انفجار که خسارت زیادی به بار نیاورد؟؟:)) بیخود نیست بهشت زیر ژاتونه دیگه مامان خانوم . ولی تورو خدا برامون بنویسیا ما مامان شدنو میخوایم از شما یاد بگیریم بوس

hapali چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 14:00 http://www.jadoogari3.blogfa.com

سلام دوست گلم
یک راست بگم اول
من فقط و فقط اولین مطلب وبلاگتون رو خوندم
آخه اصلا وقت ندارم
اینا چی بود نوشتی
مساله ای که میخوام بگم یه جورایی به سادگی نیاز داره
به راستگویی
به دوستی
دارم یه حرکت بزرگ میکنم
آخه خسته شدم از دروغگویی ها
بی عشقی ها
دشمنی ها
میتونی این پیغام منو به عنوان یه فراخوان عمومی محسوب کنی
ولی اصلا تبلیغاتی نیست
حتی اگه شد شما هم این حرکتو تو وبلاگت بکن و به گروه ما بپیوند
و هر مطلبی که فکر میکنی میتونه تو دلا رخنه کنه
رو هم خودتون استفاده کنید هم به ما بدید تا بتونیم
ازش استفاده کنیم
ازت عاجزانه خواهش میکنم
بیایید کمک کنیم همه ساده بشن
به سادگی عشقشون رو بروز کنن
خواهش میکنم کمک کنید
شرمنده شکلک نذاشتم
تا نگاههای قشنگتون رو نوازش کنه
من دوست شما هستم

نگاه مبهم چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 13:41

زنده باد صمیم کمر مشکل شکن!

عاشق این سروصداهای بچه ها هستم ها!

یه بار یه بچه ای از فامیلمون که زورش خیلی زیاد بود ماشالله یه صدایی ازش اومد که خود بچهه ترسید و زد زیر گریه.

اینجوریه دیگه. من که فقط این لحظه ها برام کر کر خنده است.

پایدار باشی استاد.

راما چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 13:19 http://missymemol.blogfa.com

ترسیدم اول پستتو خوندم صمیم جون
تو که میدونی قوی تر از این حرفایی
چرا توی دل ما رو خالی می کنی؟
قربون یونای جیشو بشم من

سارا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 13:15

سلااااااااااااااام مامان صمیم خانم!
خوبید؟؟؟؟ پسرک ؟؟

یه دونه هستیدها» می‌دونستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهار چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 13:02

سلامو
اخیرا مطالبتون رو می خونم و لذت می برم.مخصوصا از قسمت بچه داریش.من هم تصمیم دارم بچه دار بشم ولی مثل اینکه خیلی سخته نه؟؟؟

najma چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 13:00

میدونم این پست فقط واسه پشیمون کردن من بود!!! مرسی عزیزمممممممم!!! :دی

پریزاد چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 12:11 http://zehneziba16.blogfa.com

میگم تو متخصص سکته دادنی نگو نه....
دق کردم تا فهمیدم خداحافظیه مال تو نیست...
دوست دارم والتماس دعا..

دیبا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 11:54 http://www.diba1365.blogfa.com/

سلام صمیم جون.واقعاداری میری یا اوناحرفای یه صمیم سوسول بود؟

راستی سلااااااااااااااام

سارا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 11:26

بمیرم برات مادر.
تور و خدا بیشتر نگو که همون یه ذره حس مثبتی که نسبت به مادر شدن پیدا کردمو از دست می دم.
یعنی واقعاْ عمق فاجعه تا این حده؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وای نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

می می چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 10:59

صمیم جون خسته نباشی
من عاشق نوشته هاتم
واقعا امیدوارم خوشبخت و شاد باشی
سر افطار واسه ما هم دعا کن

عسل اشیانه عشق چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 10:14

همه که مثله شما تیز و بز نیستند که.......!! نیششش
ولی خداییش به نظر من بچه داری هیچ وقتی برای ادم باقی نمیذاره.

پرند چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 10:02 http://gipsymoonn.blogfa.com

نه حیفه ادامه بده تو میتونی

هنگامه چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 09:14

الهی خاله فدای اون قدرت یونا جونش بره آخه حیف نیست بچه به این ماهیی را اینطوری میگی
راستی واقعا یه لحظه دلم گرفت گفتم نکنه واقعا داری ترکمون میکنی(غمگین)؟؟!!!
تو رو خدا از این فکرا نکنی که خودم خفت میکنم ها !!!!!!!!! و به یونا میگم حسابی حالت و بگیره آخه ما توی نت دلمون به تو خوشه دیگه بچه پر رو

یه دوست-یزد چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 09:03

راست راستی که آدم دق بده هستی تو
نی نی رو ببوس

ت چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 08:26

می شه اکسش بزاری من ببینمش

Shishi چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 06:41 http://shishi66.blogfa.com/

nari samim jooniiiii:( ma be eshghe khoondane bloget har rooz miam:( didam kheyli vaghte neminevisi ghosam gerefte bood:( vali bia naro:( khob ghol bedeee:(

نگین چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 04:13

همیشه می خوندمت.. وای خدا نمی دونستم یه نی نی به این کوچولویی انقدر می تونه زندگی آدم و عوض کنه.. خسته نباشی مامان گل (:

قزن قلفی چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 01:27 http://afandook.persianblog.ir

منکه میگم رفتارها و عادتهای بچه مستیقما مربوط میشه به حال روخی مادر در دوران بارداری .هرچی اونموقع خوب و ریلکس باشی و بی استرس بچه هم صبور و بی اذیت میشه . درست نمیگم ؟ منکه تجربه ندارم تو بگو !‌

امور روزانه و مراقبت های عادی ربطی زیاد به ارامش ننه نداره و یکسان قربونت....پدر در ار و وقت گیر

عاطی چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 01:18

صمیم جان درکت میکن ..چون من این کامنت رو در حالی می نمویسم که آقای پدر در حال شستن پسر گرامیشان هستند!!و بنده فرصت کرده ام نفس بکشم.....مسیحای من 1 ماهه هست.

سارا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 00:42 http://sedayebiseda.blogfa.com/

میگم عجب حس جالب و خوش بوییه این مادر شدنا!دیییییییییی

بهاره از آستارا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 00:12 http://bato-3tareh-mishavam.blogfa.com/

سلام صمیم عزیز
این بار اول شدم.... خیلی خوشحالم. آخه شما که میون این همه دوست قدیمی.. ما جدیدا رو به حساب نمیاری .از بد شانسی منم که تازه با وبلاگت آشنا شدم داری خداحافظی میکنی . یه دونه هم برام پاسخ ننوتشی .. بعئش میگن که چرا ملت رو عقده ای می کنین؟؟!! خوب همین کارا رو میکنین دیگه .. ( شئخی می کنم عزیز)
میخوام بدونی که یه حسی ته دلم بهم میگه که خیلی خانوم دوست داشتنی ای هستی
با اینکه هنوز مجردم اما حدس میزنم ماه های اول خیلی سخته .. شب بیداری و ... از نزدیک دیدم که چقد زحمت داره.. اما به قول خودت می ارزه و شیرینه.
موفق باشی. بازم چونم گرم شد.
لپ یونا کوچولو رو از طرف خاله بهار ببوس

هووووووم سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 23:19

:d

حدیث سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 23:18 http://garfyld.blogfa.com

یه مدت بود به وبلاگت سر نزده بودم وقتی دیدم نوشتی خداحافظ انقدر ناراحت شدم اما تا آخر که خوندم دیدم نه بابا سر کاریه بسی خوشحال گشتم

مهسا مامان کورش سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 23:09 http://myfootstep.ir

وای خدا نکشه تورو . ترسیدم فکر کردم جدیه

پروانه هیچستان سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 22:42 http://poshtehichestan2.blogfa.com

خدا خیرت بده .. زهره ترک می کنی ها ... اولش دهنم باز شد این هوااااااا .. گفتم ای وای سه تا خداحافظی .. با آن زوووووور دهنم پکید از شدت خنده ... شما خانوم مادر وبلاگی بودنتون هم با بقیه فرق داره .. اینش خوبه.

شهرزاد قصه گو سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 22:35 http://shahreomid.blogsky.com

فقط روزی هزار بار خدا رو شکر کن که بچه سالم داری!من تو حسرت دارم می سوزم!از طرف من حسابی بچلونش یونا قشنگت رو!

*pegi سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 22:24 http://pegasus-gh.blogsky.com

صمیم جون ببخشیدااااا
اما قضیه یه مو از تن مادر و از صوبتاست
سوووووووت
;)

غزل مامان قصیده سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 22:12

صمیم جان با وضعیتی مشابه دارم این کامنتو می زارم با قصیده ای که داره تند تند شیر می خوره قربونت

هستی دخت سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 21:38 http://sweetacride.blogfa.com

خیلی بانمک بود...خسته نباشی مامان کوچولو...

مژگان سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 21:29 http://ninijon.persianblog.ir

بچه به کی رفته اونوقت ؟...هان ؟....صورتک نیش باز....

هستی شمال سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 21:25 http://red888.blogfa.com

تو که پاک مارو کشتی دختر گفتم حتما جدی جدی داری خداحافظی میکنی
ولی این اپت کم بودا ما منتظریم

زبل خان سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 21:21 http://kimiaaa.blogfa.com/

پیف چه بویی اومد....هـــــــــــ..هـــــــــــــــــــــ...

roza سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 20:37

ey jan.....
yonaro migam
ghiyafasho mitonam tasavor konam vaghti be pc nega mikone

حدیث سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 20:10

نمیدونم چی بگم مادر جان:-&

مارال سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 19:48 http:// 1338455.blogfa.com

http:// 1338455.blogfa.com با سلام خسته نباشی مامان کوچولو

آنیتا سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 19:44

آخــــــــــــی الهی بمیرم برات مامان خانمی. بــــــــــــــوس
مردم از خنده :دی

X سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 19:06 http://stillness.blogfa.com

ترسیدم!!! فک کردم داری خداحافظی میکنی! ولی آخرش گفتی فعلاً هستی دیگه.....صمیم، من به جان خودم مشکل دوهزاری و آی کیو و این جورچیزارو دارم! امیدوارم درست مطلب رو گرفته باشم! که قضیه رفتن نیست؟ نه؟

شلیل خانومی سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 19:01 http://avisa65.blogspot.com

اییییییییییی صمیم منو که ترسوندی!
داشت باورم میشد که دیه نمیخوای بنویسی
خدا رو شکر
تو بری من که سالی یه بارم نت نمیام :دی

محبوبه سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 18:05

badjens!ashk to chesham jam shode! Taze mikhastam begam komak mikhay man hastam! Khoshhalam ke kam nemiari:) boo0os(va3 YoNa)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد