من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

زندگی...

حال من و بابایی و یونا خوبه و سالمیم شکر خدا.

.

.

.

زندگی یه روزهایی افتابی هست و یه روزایی پرده تور جلوی آفتاب رو گرفته و نمیذاره دستات گرم شه...زندگی یه جاهاییش سر بالایی هست و یه جاهاییش سر پایینی با شیب های خطرناک و تند و سنگی...زندگی یه روزایی سازش کوک کوکه و یه روزایی فقط صدای  جیغ از سازش در میاد..زندگی یه وقتایی باهات راه میاد و یه وقتایی باید بدویی و زمین بخوری  و سر زانوهات زخمی شه تا بهش برسی...زندگی یه شب هاییش پر از ستاره هست و یه یه شب هایی فقط تاریکی داره...

این روزها توی سر پایینی پر شیبی هستیم..انقدر نفس گیره و انقدر باید دستات رو محکم بدی دست همراهت که با کوچک ترین شنی که از زیر پات در بره خطر سقوط  هست و آسیب دیدن...به چشم های نگران  همسرم  که نگاه میکنم فقط آهی هست که توی سینه حبس میشه و لبخندی هست که به هزار ترفند میشینه روی لبهام تا فکر نکنه من بریدم یا خسته شدم...بد شیبی داره این سر پایینی.... هر چند وجود لطیف و کوچولوی پسرک قوت قلبمون هست ولی امان از زخم  زبون ..امان از حرفهایی که یه دقیقه توی دهن نچرخیدن و  فقط از ذهن به بیرون پرتاب شدن ..صاف و مستقیم توی قلب ما...بدون یک ذره خطا... تا کی بشه این تیرها و پیکان ها رو در آورد و جاش رو باز دوباره نرم و نازک کرد نمیدونم...

برای من و همسرم دعا کنید..این روزها بیشتر باورم میشه جز خدا و همدیگه کسی رو نداریم...بودنش برای من کافیست ....

دعا کنین این سراشیبی و امتحان زودتر تموم شه...نمیدونم این خدا توی من چی دیده که بعضی وقت ها شوخیش میگیره و تا اشکم رو در نیاره  دست بر نمی داره..اون وقت مجبورم مثل این بچه لوس های دبستانی برم و بزرگترم رو بیارم براش ...بزرگترم رو که فکر نکنه ما همچین هم بی صاحابیم..بزرگترم با همه دم و دستگاهش..با گنبدش ..با بارگاهش ..با کبوتر هاش..با دست های مهربونش که دور شونه من حلقه کرده و میگه اوس کریم.! قرار نشد  گوش این بچه ما رو بتابونی ها!!! همون اخمت کافیه اوس کریم...حساب کار دستشه این بچه....

و من لای ردای سبزش پنهون کنم صورتم رو و آروم آروم اشک بریزم  و اون دونه دونه اشک ها رو برداره و بگه چقدر زشت میشی وقتی گریه میکنی...آبرو م رو جلوی مهمونام بردی دختر....

.

.

.

فقط کمی دعا کنید....

نظرات 75 + ارسال نظر
مریم شنبه 12 دی 1388 ساعت 09:21

سلام صمیم جون
خدانکنه تو غمگین باشی وقتی تو غمگینی خدا میدونه که چی شده و موضوع چی بوده که تونسته صمیم شاد رو غمگین کنه
من همیشه به وبت سر میزنم و با نوشته هات کلی می خندم و به جونت دعا میکنم
آخه تو زندگیم یه غم بزرگ دارم که تا حالا حل نشده
دوستت دارم و بابت اون خنده هایی که بهم هدیه دادی تشکر میکنم و از خدا می خوام هر چی زودتر مشکلت حل بشه و همینطوری که تو دلم رو شاد کردی خدا هم دلت رو شاد کنه

behnaz یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 12:52

delet pake azizamm, khoda ham hamrate hamishe,negaran nabash, doaye doosatnet hamishe hamrahete

بیتا یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 12:40

برات دعا کردم هرچه زودتر مسئله ای که نگرانتون کرده رفع بشه.مراقب خودتون باشید

لیلا یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 11:25

از اون وقتاییه که احساس می کنم هممون به دعا احتیاج داریم.... ایشالله همه چی درست می شه

منصوره یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 09:33 http://ashpazierangin.blogfa.com

سلام دوست عزیزم
خانه پدری برایم پر از آرامش بود و مهر و صفا , شروع زندگی ما با آغاز جنگ داخلی و خارجی وپر از دلهره و اضطراب در یک منطقه جنگی شروع شد و سایر مشکلات و ... آخر اون ها هم تمام میشد ولی شکل عوض میکردند . اما در کنار این مشکلات زیباییها را هم باید دید و از همه مهمتر حکمت خداوند
بعد از رفع مشکلات آدم میفهمه که تاخیر در حل مشکلات حکمتی در آن بوده که گذشت زمان آنرا ثابت میکنه ، کمی صبر کن انشاا...بزودی مشکلت حل میشه

هما یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 09:04

صمیم عزیزم از ته دل دعات میکنم حالت رو میفهمم چون منم تو یکی از اون سراشیبی ها هستم . به حق این روز عزیز خدا آرامش بهت بده

پریزاد یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 08:54 http://zehneziba16.blogfa.com

الهی فدات شم صمیم جان.کی اذیتت کرده؟عکس سیاه و سفید بده رنگی تحویل بگیر....
مواظب خودت باش صمیم جان.خانم ها بعد زایمان خیلی مستعد ابتلا به افسردگی هستن.

آذر یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 08:11 http://kuchehdusti.blogfa.com

سلام امیدوارم زندگیت دوباره آفتابی آفتابی بشه و آرزوی سلامتی و شادی دارم براتون.

هلیا یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 01:32

صمیم به نظر من که اگه این مشکلات نباشه آدم از یه نواختی زندگی دق میکنه گاهی واسه تورو نمی دونم ولی واسه من یکی خیلی لازمه تا قدر خیلی چیزارو بیشتر بدونم
من حتما حتما واست دعا میکنم و امیدوارم تو این مشکلات یه دفعه دست اونی که روش حساب میکنی ول نکنی .
مطمئنم که چند روز دیگه میای و میگی همه چی آرومه و روزای خوبی داریم هممون و من که تورو دوست خودم می دونم تا روزی که این جمله رو بگی دعا میکنم.
عزیزم مواظب خودت و یونا و علی باش.(چه کار سختی بهت دادم)بوووووووس

بهناز میم شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 23:39 http://narin86.persianblog.ir

عزیزم واست دعا میکنم .

آس خشت شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 14:41 http://story-of-my-life.persianblog.ir

این پست بد جوری تکونم داد. خیلی قشنگ بود... فکر می کنم این روزا خیلی ها به یک درد دل حسابی با خدا احتیاج دارن... امیدوارم بتونی مشکلاتت رو پشت سر بذاری صمیم جان ...حد اقل خوبیش اینه که به خودت ثابت میشه چقدر ظرفیت و توانایی هایی داری که شاید قبلا ازشون بی خبری بودی...

بیطرف شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 14:01 http://taranomedeltangi.blogfa.com

دلم پر زد واسه گنبدش هزار هزار ادرکنی با همه ی فاصله ای که دارم ...دل خیلی هوای حرمش و کرده /که با خوندت پر کشید... اکه قابل باشم دعا میکنم تو اگه میشه برای من دعا کن و اینکه زودتر بیام تو صحن و سراش ...

شیرین شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 13:57 http://shirin-banoo.blogfa.com

نگفتی که چی شده ولی ان شالله که همه چی درست می شه و بازم میای و برامون از خاطرات خوبت می نویسی.

یک خواننده خاموش شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 13:27

صمیم جان سلام من همیشه مطالب وبلاگ رو دنبال میکنم و میخونم با شادیهات همیشه شاد میشدم ولی امروز با غمت خیلی غمگین شدم به حدی که گریه م گرفت مخصوصا قسمت امام رضا و گنبدش وقتی میری حرم ماروهم دعا کن امیدوارم تا الان مشکلت حل شده باشه و شادو خندون مثل همیشه باشی قربانت

آنا شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 12:47 http://annakhanoom.persianblog.ir

صممیم جون کلی نگرانم کردی.حتما دعا میکنم.زودی روزای خوش برگردن.‏

مهسا شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 12:37

عزیز دلم امیدوارم هرچه زودتر به روزای خوشت برگردی

سبرینا شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 12:04

سلام صمیم جون . تورو خدا خودت رو ناراحت نکن . میدونم خیلی سخته . از قدیم گفتن جای زخم شمشیر خوب میشه اما زخم زبون نه. باور کن منم یه موقعی از یه آدمهایی زخم زبون شنیدم که هنوز که هنوزه نتونستم هضمش کنم. من که واگذارشون کردم به خدا . خدام که میدونی از حق خودش میگذره ولی از حق الناس نه. پس تو هم خودت رو ناراحت نکن کون لق یونای عزیز. مطمئن باش این آدما اول خودشون رو اذیت و داغون میکنند تا بتونند دل کسی رو بشکنند پس مطمئن باش ضرری که به خودشون میرسه خیلی بیشتر از طرف مقابلشون هست. امیدوارم هرچه زودتر دوباره آرامش به زندگی عشقولانتون برگرده و مثل همیشه دله همه رو با نوشته هات شاد کنی. خدا همسرو گل پسرت رو برات حفظ کنه . میبوسمت .

یاس شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 11:31 http://www.hoorafarin.blogfa.com

صمیم عزیزم تو قوی تر از اونی هستی که در مقابل مشکلات کم بیاری اونقدر هم دلت پاک و بزرگه که خدا کمکت میکنه امیدوارم در کنار همسر و نی نی نازت زندگی شادی داشته باشی

حمیده شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 10:37

سلام عزیزم.
چند جا تو مکه یادت افتادم و واسه سه تاتون دعا کردم.با این مطلبت اشکمو دراوردی.
راستی منم مثل خودت کارمندم و موندم اگه بچه دارشم بچه رو بعد از ۶ ماه پیش کی بزارم؟بهش فکر کردی؟راستش من که دلم نمیاد نی نی مو تنها بزارم.موندم چه کنم؟(تازه من هنوز تصمیم دارم بچه دارشم تا کی عملی شه خدا می دونه)

ارکیده شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 09:34

خدا یه نی نی خوشکل داد و از یه جای دیگه یه غم داد تا زیاد یادت نره! میدونی خدا همیشه این کارو میکنه که ما یادش باشیم..مطمئن هستم که روزای آفتای منتظرت هستن صمیم جون
مطمئن باش

رها(ستایش) شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 08:24

من جای تو بودم زودی می رفتم ان بزرگتر رو می بردم نزد اوس کیم تا شفاعتم کنه

خدایا مشکل همه رو خودت حل کن امین

تحلیل گر شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 01:55 http://roydad-ir.blogfa.com/

پر بازدیدترین ها

* مشایی از مقامش کناره گیری کرد
* فرمان رهبر معظم انقلاب درباره برکناری مشایی
* در صورت عدم عزل مشایی در میدان پاستور تحصن می‌کنیم
* رئیس جمهور در اسرع وقت به نظر رهبری درباره معاون اول خود تمکین کند
* یک مقام اطلاعاتی پاکستان خبر مرگ پسر بن‌لادن را "بی‌اساس" خواند
* معتادان فارس روزانه 500 میلیون تومان دود می‌کنند
* شرح تصویری 10 اعجـوبـه کوچک دنیا
* خنثی شدن چند بمب‌گذاری در سیستان و بلوچستان
* عکس های جدید از جامیونگ گو (جومونگ 3)
* عکس محمدرضا شجریان و دخترش مژگان شجریان
* کتاب فارسی راهنمای وردپرس
* ربودن 11 دختر بعد از مصرف قرص اکستازی
* کیهان: فرزندان برخی علما در پروژه مخملین قم و تهران!
* گزارشی‌که دروغ قرن را رسواتر کرد
* جرات داری بزن !!!

سیندریلا جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 21:43 http://sendrela209.blogfa.com

صمیم شما دیگه چرا؟شمایی که همیشه نوشته هات شادی آور بود.. منو نمیشناسی..ولی من چرا..من خیلی وقتا با یه دل پر از غصه میومد اینجا ولی آخرش با یه لب خندون میرفتم
ولی دعا میکنم باز بشی همون صمیم شاد:-)

pegah جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 10:39


salaam hamshahriam
vaghty khoda behet mige bashe ,be to hamun chizy ro
mide ke mikhay .vaghty mige na ,behet chiz behtar mide ,va vaghty mige sabr kon ,dar tadarok behtarin ha baray e tost .be lotf e khoda omidvar bash

آنیتا جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 07:18

صمیمم عزیزم چی شده مگه؟؟؟؟ مردم از غصه ):

مونس جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 03:09

به بههههههههه یونا جان هم که بسلامی مرررررررردی شده برا خوش. بابا مامان منطقی خوبه دیگه٬ ایول
راستی میشه شوما رو بخیه های سزارینت دولا نشی لوفا؟اصلا خود دکتره خوشش میومد تو اون حالت کسی بهش چلوکباب بده که گفت به بچه با خاصیت کشسانی شیر بده و صمیم ما رو اذیت کرد؟
مردم دیوونن بابا٬ سر هر چیزی انگار باید یه چیزی بگنو تو علی خان و یونا جان رو دریاب فقططططططط از همه بیشتر هم شوهرتو داشته باش
بووس. مواظب خودت باش گلم. یه عااالمه دعات میکنم خانومی. چقدر خوب دعا کردن تو حرم رو توصیف کردی. دلم ریخت یهو

رفیق جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 02:32

صمیم عزیزم سلام
دیشب توی خواب دیدم وبلاگت رو که میخونم، پست جدیدش فقط یه خط نوشته بودی.
غمناک بووووووووود..............
اتفاقی افتاده؟؟؟؟؟
بحث و جدال و بگو مگویی شده؟؟ واسه اینکه تو خواب دیدیدم میپرسم؟
چیزی که به اون یه جمله ربط داشت؟:(
انشاا.. که اوضاع روبراه
عزیزم به یادت هستم

سوده جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 00:48

صمیم عزیز...
خودت نوشتی که زندگی هم خوشی داره هم ناخوشی. صبر داشته باشید و به خدا و رحمت بی کرانش امید داشته باشید که به قول خودت این امتحان با خوبی پاس کنی.
گل پسر نازتو ببوس

[ بدون نام ] جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 00:26

صمیم جان سلام
این روزها و شبها و غمها میگذرن تنها چیزی که برات میمونه یاد خوش همدلی هاست که برات میمونه برات دعا میکنم که به سلامت طی کنی این طریق و یاد همدلیهات به اندازه تمام دوستهات باشه تو هم برامون دعا کن

الی جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 00:04

صمیم جون بعد پستی که راجع به شیرین دوستت نوشتی البته اگه اسمشو اشتبا نگفنته باشم اولین لتره میام اینجا و نمیخندم.از خدا میخوام خنده رو بهممون برگردونه

غزل پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 22:09 http://www.baraneghazal.persianblog.ir

صمیم گلم نگرانم کردی! چی شده؟ برای دعا می کنم که هر چه زودتر مشکلت هر چی هست حلشه.

زیبا پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 20:33 http://delo-din.blogfa.com

خوب بلدی چیکار کنی... همین دم اشک توی چشمام حلقه زد.... با جاری شدنش اول از همه برای خودتون دعا کردم... خاطرتون جمع... خیلی سلام برسون... از طرف من بهشون بگو دلم خیلی تنگ شده براشون...
دعا گوی شما هستم
التماس دعا

میلاد پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 18:18 http://justhere.blogfa.com

when you sad and no one knows it i will send you black roses
when your heart is dark and frozen i will send you black roses

محسن پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 16:37

سلام آبجی خانوم

طوری شده؟؟

من همیشه دعاگوی همه هستم.

فاطمه پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 16:28

صمیم عزیزم
هر وقت وبلاگت رو میخونم یه چیزی توی دلم تکون میخوره یه جور حس مشترک عزیزم تو که بزرگترت کارش درسته نگران چی هستی پس؟به بزرگترت بگو که هوای ما رو هم داشته باشه

naji پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 12:51

doa mikonam azizam,delam gereft:(

مهسا پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 12:36

عزیزم امیدوارم از این امتحان سربلند بیرون بیای

نگاهی نو پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 10:17

امیدوارم هر چه زودتر مشکلت حل شه
در لیست دعای من هستی عزیزم

najma پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 10:08

الهی فدات شم صمیم مهربونم.مامانی صبور...
درکت میکنم و برات دعا میکنم و خودمم الان دعا لازم شدم.
میگذره عزیزم، میگذره...

contrast پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 09:22 http://www.specially.blogfa.com

سلام صمیم جون
ان شالا که همه چی درست می شه!!
منم رفتم دعا کوتون هستم
2 نفری بیشتر تاثیر داره:دی

دریا پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 00:45

صمیم جان نگران شدم اشالا مشکلتون حل شه واست دعا میکنم زود زود بنوس و با خبرای خوب برگرد

زهرا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 22:52 http://www.shabe-niilofari.persianblog.ir

عزیزم !!!!!
چقدر قشنگ نوشتی
ایشاالله امام رضا به تو و یونا و همسرت کمک می کنه سلام ما رو هم بهش برسون بگو دلتنگشیم....

یلدا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 22:50 http://khaterestoon.blogsky.com/

صمیم جان توضیحی ندادی که چی شده که اینهمه شما را غصه دار کرده .
ولی در هر حال امیدوارم که هر چه زودتر مشکلتون حل بشه و دوباره شاد و خندان باشید .
حالا چرا کمی دعا کنیم !!!! زیاد دعا می کنیم .

محیا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 20:16 http://www.mahighermez72.blogfa.com/

صمیم جونم ایشالا همه چی به خیر و خوشی تموم شه :)

Don fery چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 20:08

امشب عازمه مکه هستم دوست قدیمی (اولین باریه که بعد از سالها کامنت می ذارم)
برای صمیم
علی
و یونای کوچک دعا خواهم کرد
قول می دهم

خیلی دلم میخواست من هم اونجا باشم..خیلی....

shadi چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 19:56

yani chi shode khanom khoshgele
negaranet shodam. toro khoda vazeh benevis
moraghebe khodeton bashin

لیلی و مجنون چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 19:56 http://faghatma.persianblog.ir

اگه گذرت به بزرگترت افتاد تو هم ما رو دعا کن. منم مشکل دارم و سر این پیکانه بدجوری نشونه ام گرفته :(
از خــدا میخوام مشکل شما هرچه زودتر برطرف بشه. انشاالله

ف چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 19:13 http://famin.blogsky.com

با این حساب بازم دلم میخواتش.
شیرین ترین جای سختیا همین تنها بودنش کنار خداس

میتیل چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 18:54

سلام... از لنگ دراز خبر نداری؟

راحله چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 18:52

سلام.
نوشته‌تون بوی غم می‌داد ولی امیدوارم وقتی این پیام رو می‌خونید دیگه اثری ازش نباشه.
امیدوارم همونی که همون نزدیک خودتونه زودتر از همه به کمکتون بیاد و همه چیز به خیر و خوشی حل بشه.
آره حرفها اثر بدی دارند ولی خدا رو شکر که خودتون و خانواده‌تون سالمید این مهمه.بقیه گذراست.
موفق و خوشبخت باشید. براتون دعا می‌کنم

مرجان چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 18:25 http://coral-life.blogsky.com

وای صمیم جان اولین باره از تو میشنوم اینجوری میحرفی!
همیشه حرفای تو یه جورایی قوت قلب بود واسم. اینجوری که گفتی یکم گریه ام اومد!
ولی میدونم که تو از پسش بر میای گل خانومی...

نازنین چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 17:51

من که رو سیاهم اما از ته دل گفتم خدایا کمکش کن
فقط نوشتم بدونی تنها نیستی

نگاه مبهم چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 15:45

سلام عزیزم!

امان از این حرفایی که نشنیدنشون چقد بهتر از شنیدنشونه.

حرفایی که واقعیت نیستن که آدم به خودش دلداری بده که حرف حق تلخه!!!

خدایا همه آدم ها رو به راه راست هدایت کن تا بدونن که حق الناس ادا کردنش خیلی سخته.

توی دنیایی که گاهی فک می کنی جز خودتون 3 نفر شاید کس دیگه ای رو نداشته باشی، محض یادآوری دوست خوبم فقط می خوام بدونی که برات خیلی دعا می کنم.

ان شا الله که دوباره با مقاومتت با افتخار توی روی زندگی لبخند بزنی که: دیدی بازم من بردم!

دوستت دارم و برات آرامش و صبر رو آرزو می کنم.

مرجان چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 15:27 http://kavir-semnan.com

صمیم عزیز من یکى شک ندارم که زندگى شدیدا بالا و پایین داره، از صمیم قلب آرزو میکنم و دعا میکنم که همه چیز به خوبى پیش بره و دوباره روز هاى آفتابى سر برسه. این هم بگم که امکان نداره خدا از بنده هاش یادش بره با واسطه یا بى واسطه فقط بعضى از کارهاش حکمتى داره.

میبوسمت، محکم باش

شیما چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 14:26 http://shima1985.persianblog.ir

سلام خوشگله خسته نباشی میدونم سخته شب بیداریهاش و ..اما نباید از مامان بابای به این شیطونی ادم انتظار یه ماه کوچولوی ساکتو داشته باشه قربونت برم من یعنی قربون تو و کوچولوت برم مواظی خودتو شوهرتو پسرکوچولوتون باش عزیزم

سارا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 14:24

صمیم جون ان شاا... هر چی که هست ختم به خیر بشه.
تو رو خدا دیگه اینطوری ننویس دلم ما می گیره.
دلمون می خواد باهات همدردی کنیم اما چیزی نمی فهمیم.

سمیرا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 14:10

خوش بحالت که پیش امام رضا هستی . برای من هم دعا کن که خیلی گرفتارم.التماس دعا

هستی شمال چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 13:43 http://www.red888.blogfa.com

سلام عزیزم نبینم غمتو غمگین نوشتنت هم به دل ادم میشینه امیدوارم زودی مشکلاتتون حل بشه ودوباره شاید بیاد به خونه ی قشنگتون
خوشحال میشم به خونه کوچیک منم سری بزنی
بای عزیزم

مریم چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 13:30 http://yohoho.blogfa.com

چی شده؟
چشم..حتما :)

یه کارمند چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 13:15 http://edarehyema.blogsky.com

سلام صمیم جون.. نبینم ناراحت باشی.. نکنه افسردگی پس از زایمان گرفتی! مواظب خودت باش

راما چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 13:00 http://missymemol.blogfa.com

میدونی خانمی وقتی دلت میگیره و مینوسی چقدر دل ماها هم میگیره و با خوندن نوشته هات غصه میخوریم
آخه چی شده صمیم جان؟
میدونی همه میگن خانم ها موقع شیر دادن به بچه هاشون هر چی از خدا بخوان برآورده میشه
بخواه از خدا
توی زمانی هم که حرم میری با این خلوص نیت و صافی و سادگیت مطمئن باش امام رضا دست رد به سینه ات نمیزنه
یه جوری شدم دختر وقتی قسمت مربوط به حرمتو خوندم
برات دعا میکنم عزیزم
تو هم با اون دل پاکت ما رو دعا کن

مهسا مامان کورش چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 12:44 http://myfootstep.ir

چی شده خانومی ؟ نگرانتون شدم . بگو قضیه چیه ؟

خانوم گل چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 12:37 http://khan0o0mgo0ol.blogfa.com

ناراحت نبینمت خانومی. مثه همیشه قوی باش.
مطمئناْ‌میتونی مشکلت رو حل کنی خانومی. برات دعا میکنم.

شیوا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 12:29 http://www.mahekhoone.persianblog.com

صمیم عزیز سلام
خیلی وقته خواننده بیصدای نوشته هاتم و عاشق نوشتنت این دفعه بد جوری دلمو درد آوردی من با همه شادی هات زندگی کردم روزهای بارداریتو تولد یونای قشنگتو باهات بودم فقط میخام بگم بعضیا از زخمی کردن بقیه لذت میبرن ولی آدما قویتر از اونند که بشکنن قوی باش و عاشق

X چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 12:14 http://stillness.blogfa.com

ایشالله درست میشه همه چی....بچسب به بزرگترت! خودش حلش میکنه....

گلی چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 12:06

سلام عزیزم
دلم گرفت!!!!!!
چی شده ؟ کی تورو اذیت کرده بگو بیام یه جیغ بنفش سرش بکشم تا دیگه صمیم مهربون و عزیزمونو اذیت نکنه.
نبینم ناراحت باشی.. خدارو شکر که یه همسر خوب و فهمیده داری. این به اندازه ی همه ی دنیا و آدماش ارزش داره.
میبوسمت.

صحرا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 12:02 http://sahra87.persianblog.ir

چقدر دلم هوای امام رضا رو کرده

شادی چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 11:46

ارزو میکنم که هیچ موقع اسمون زندگیت ابری و بارونی نباشه...بامید روزهای افتابی...بینهایت زیبا مینویسی . با این نوشته هات الان خودمو جلوی حرم حس میکنم امیدوارم که امام رضا حاجت همه رو بده... امین

north چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 11:44

سلام خودت اینقدر عاقلی که احتیاج به نصیحت نداری . بوسسس

شیما چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 11:42 http://shima666.persianblog.ir

چیزی شده صمیم جان؟ قوی باش.

سپیده چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 11:20

سلام صمیم جان امیدوارم که هرچی زودتر حال تو ومهربون همسرت خوب بشه ومن ازته دل دعا میکنم که این ادمای ناجور که نمیتونن خوشبختی تووسعادتت رو ببینن از جلوی چشمات نیست بشن . امیدوارم باوجود یونا قشنگه این سراشیبی مثل یه کوه برفی باشه که شما سه تایی دارید روش اسکی سواری میکنید ولذت میبرید .بدن هیچ سختی ومصیبتی .موفق باشید بوسسسسسسسسسسسسسسس

ساناز چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 10:56

سلام صمیم جان عزیزم خوبی
عزیرم نمی دونم چه اتفاقی برات افتاده که ناراحتی
اتفاقاتی توی زندگی پیش می آید که شاید خارج از ظرفیت ما ست اما خدایی داریم که مهربان و دانا است باید به خوش توکل کنیم
عزیزم من که قابل نیستم ولی دعا می کنم روزهای زندگیت همیشه آفتابی و بهاری باشه
یونای گلت را ببوس

الهه چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 10:53 http://myeli.blogsky.com/

واسه ی خودت،همسرت و کوچولوت دعا می کنم که همیشه در کنار هم باشین،سالم و سلامت
امیدوارم مشکلتون حل بشه و از این امتحان سربلند بیرون بیاین مثل همیشه
صمیم جون میشه از بزرگترت بخوای که واسه من هم بزرگتری کنه؟
تو اونجا بهش نزدیکی
ازش بخواه به خدا بگه هوای ما رو هم کمی بیشتر داشته باشه

یه دوست چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 10:22

سلام باید اعتراف کنم که وقتی اومدم اینجا توقع همچین پستی رو نداشتم هر وقت میومدم اینجا که از همه جا بریده بودم ، می اومدم تا با خوندن نوشته هات یه لبخند رو لبم بشینه بعضی وقت ها حتی چنیدین بار آرشیوت رو می خوندم تا یکم بیشتر بخندم ولی امروز تو هم با خودت غم آوردی ، خانومی همیشه لبت به خنده باز باشه و منم با نوشته هات دلشاد
زود بشو همون صمیم خوش خنده خودمون
در ضمن می تونی بگی واسه چی ناراحتی

آدینه چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 10:10

دعا می کنم برای همه حتی خودم که این روزها بدجور دارم امتحان میشوم. اما میدونم یک خدایی داریم که اونقدر دوستمون داره که نمی گذاره مردود و شرمنده بشیم آخه اون خداست.موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد