من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

خوش خبری

آقا فک کنم یکسال پیش بیشتر بود که ما کلاس رانندگی ثبت نام کردیم..خب چیه مگه؟ تا اون موقع لزومش احساس نشده بود. این مامان خانومی ما هم که خدای آژانس و ایناست و همون ژن جهش یافته اش به ما هم رسیده بود انگار ..خلاصه با علی رفتیم کلاس  .مرتیکه مربی مون رسما دیوانه بود ...فک کنین کاری کرد که آخرش وقتی همه جلسات تموم شد و اقای  طمع کار چند دفعه جلسه اضافی نوشت و بازم ما رو تو خیابونا دور دور میداد و چیز خاصی یاد نمیداد  من و علی  پرونده هامون رو انداختیم توی  ماشینش و تا مدت ها به اسم رانندگی الرژی پیدا کرده بودیم..از تحقیرهاش و اینکه به من می گفت اگه یه بار دیگه!! خاموش کنی  باید پیاده شی و ماشین رو تنهایی هل بدی و مدل مسخره یاد دادن دور سه فرمونه و دوبل و اینا  هم که نگم بهتره....خلاصه زد و چند ماه پیش یه موقعیتی پیش اومد و مام ماشین خریدیم!!! به عبارتی خاک خور!!!! خریدیم چون هیچ کدوم گواهینامه نداشتیم  و این ماشین بدبخت همین جور زیر برف و بارون وخاک و خول!!! برای خودش  دم خونه زندگیشو میکرد..

.تا ااینکه موقعیت و وقتش جور شد و ما رفتیم آموزشگاه ثبت نام کردیم...خیلی هم تاکید کردیم که ما دو تا  احساس و روحمون!!!! توسط مربی قبلیه  زخم و زیلی شده و الان در اوج حساسیت هستیم!!  این آموزشگاه فعلی با اون قدیمیه تو یه محدوده و رقیب سر سخت هم هستن.خلاصه که مسوول پذیرش با نیش باز  در حالیکه مطمئن بودم تو دلش داره به رییس اون یکی آموزشگاه میگه حالتو میگیرم بد فرم!!!! از ما ثبت نام کرد...خب اولش که خیلی توی ذوقمون خورد چون مثلا مربی فنیش عینهو این شاگرد مکانیکی ها بود و همچین تند تند از دل و روده ماشین حرف میزد انگار ما یه عمره موتور پیداه میکنیمو  سوار میکنیم سه سوته!!!! و رسید به کلاس های عملی. روز اول که سر موعد رفتم دیدم یه خانوم خوشگل و سانتال مانتال  اومد جلو و دستد اد و گفت صمیم جون شمایین؟!!!!  و ما رو هدایت کرد ...انقدر آروم و مهربون و ریلکس بود و انقدر خوب باد میداد که توی دلم  هر چی میتونستم به اون مربی  وحشیه قبلی حرف های خوشگل و گوگولی!!!!!! زدم....تو راه کلی با هم حرف میزدیم .مربی  مهربونم ازمن یه سال کوچیکتر بود و یه خانوم به تموم معنا..هم اقتدار و هم  مهربونی و صمیمیت..فقط نمیدونم تا من حرف میزدم چرا این غشششششششش میکرد از خنده...خب من فقط کمی از موضوعات روزمره و کارهای خودم رو علی رو براش تعریف میکردم..ضمنا چون باردار هستم هم خیلی هوامو داشت....آقا  گذشت تا اینکه وقت امتحان با افسر شد....افسر نگو بگو عزراییل.... این خانوم های  خنگول هم هی موقع انتظار توی دل هم رو خالی میکردن..جالبه که مثلا یه افسره از دم این دختر قرتی ها رو رد میکرد..مثلا اوج ایمانش رو به خدا ثابت میکرد..اون یکی  همچین با چشم اش توی صورت بچه ها میخ میشده که چند نفرشون زدن و خودشون و ماشین رو درب و داغون کردن..اون روز هم شانس من یه افسر بداخلاق اومده بود ...فقط فک کنیم از 8 تا 11 من سر پا استاده بودم تا نوبتم شه و کمرم داشت میشکست دیگه...شب قبلش هم به پسرک گفته بودک اگه باری مامان و باابیی دعا کین تا قبول شن خوم یه چیز خوشگل نذرت میکنم ماما نفدات شه!!!!!( اوج معنویت من همین هاست دیگه!!!) خلاصه که اسم ها رو خوندن و منم توشون بودم و افسره گفت سوار شین...یک ساعت قبلش هم علی بدو بدو اومد و جلوی اونهمه چشم  منتظر نوبت امتحان بغل کرد منو و گفت قبول شده و افسره هم خیلی شوخه و با نمکه!!!! اقا ما هم با دل قرص و محکم  نشستیم

آقا نشستیم  ولی هر چی نیگای این یارو کردیم دیدیم خبری از شوخی نیست و این علی هم چه حرفا میزنه  ها!!!! خلاصه نفر اول صاف ماشینو  موقع دنده عقب پارک دوبل  انداخت تو جوب سی سانت و خووووووووب  تا ته جوب رفت!!!( همون جوی منظورمه )بعد اسم من نفر آخر بود و خوش و خرم که آخ جون نوبت من نیست و بدبخخخخت نفر بعدی که باید اینو از تو جوب در بیاره!!!! افسر هم یه نیگا به لیستش کرد و گفت صمیم  فلانی بیا جلو...!!! دهنم سرویس شد!! گفتن ببخشید جناب سرهنگ!! اسم منو آخر خوندین تو این نوبت  نیستم ظاهرا !!!!!!!سرهنگ جان!!!! خلاصه که من با لبخندی که پشتش گوله گوله اشک بود اومدم نشستم  پشت فرمون و نفر قبلی هم با گریه و هق هق  هنوز داشت به افسره التماس میکرد....گفت راه بیفت!!! منم هول شدم  از دهنم در رفت که از روی این خانومه؟  خب بره کنار  تا من راه بیفتم دیگه؟‌!!! افسره نیشش باز شد ولی زود خودشو جمع و جور کرد و با اخم گفت برو دیگه!!! منم  آقا گازدادم!!!! گاز دادم تا لعنتی رو از تو جوب دربیارم و خاموش هم نشه که خوشبختانه ماشین در اومد  و کسی رو هم زیر نگرفتم...برگشنتم با خنده گفتم  جناب سرهنگ!! میشه کاری کنین  روی این شوهر ما کم بشه و در حالیکه نیشم باز بود بهش نیگا کردم!!!!آقا یککککک اخمی کرد که اسم خودم و ننه بابام هم یادم رفت!! گفت دور بزن!! سه فرمونه اش کردم و گفت دنده عقب اومدم برم دنده عقب بهو عین این خنگ ها نمیدونم چی شد پام از رو گاز برداشتم و خیلی شیک ماشین خاموش کرد!!! یهو یاد حرف مربیم افتادم که میگفت این جور وقت ها وا نستا مثل ماست به افسر نگاه کن زود بگو با اجازه و روشن کن و ادامه بده منم  سریع اجازه گرفتم و تا طرف بیاد بگه نه!! با سرعت 200 تا دنده عقب رفتم  و نمیدونم چی شد که این پشت سری ها چشماشون هی سفیدیدش فقط میموند..فک کنم سرعت دنده عقبم یه خورده!!!میزون نبود..خلاصه گفت بسه!!!! ماشین جلویی رو  دوبلش کن!! ای بر روحت...!!!! و بعد  از دوبل تقریبا خوب!!!( آخه مربی خودم به اون مدلی میگفت تقریبا خوب!! و واقعا سخت گیری میکرد!!)  گفت خیلیه خب!!!!.... نفسمم داشت خفه میشد !!! خب بگو  د لا مصب..قبول یا مردود؟!!!! یهو برگشت گفت راهنما هم که نزدی..(.ای خاک تو سرت صمیم!!!!) چلچلی هم که میکنی!!!!( ای  تف تو زبونت صمیم!!!!!!!!) برو پایین !!!  نفر بعدی زود بیا جلو!!! خب بلاخره قبول یا مردود؟

 دیدم تیک زد قبول (یوووهوووووووووووووووووو) و گفت حواست  به راهنماها همیشه باشه !!!!!!ای خدا!! اون لحظه میخواستم بپرم بغلش و ماچش کنم...با احتیاط  پیاده شدم چون چند نفر قبل از من یکی بود که قبول شد و یهو عین ملخ!!!! از ماشین پریده بود بیرون که افسره داد زده بود هوییییییی!!! چه خبره!! مردود!!! و یارو تا چند دقیقه باورش نمیشد که افسر مردودش کرده باشه به خاطر همین ملخ بازیش!!!!! خلاصه شنگول منگول اومدم بیرون و دیدم هیچ کس نیست که ذوق کنم براش ..علی هم خیلی وقت بود که رفته بود..فقط چند تا آقا منتظر  نوبتشون بودن..منم دویدم طرفشون و با نیش باز گفتم: آخیییییییییی امتحان دارین شومام!!؟!!!!  آقاهه گفت قبولت کرد با اون پارکت؟!!!!  لا مصب همچین زد تو ذوقم منم گفتم کسی رو الکی قبول نیمکنه ها!!! حواستون به راهنما هم باشه!!!!! مثلا چه نکته کنکوری و مهمی رو بهشون یادآوری کرده بودم انگار!!!!! خلاصه در مقابل چشمان گرد اونا شلنگ تخته کنان رفتم طرف قنادی  تا  از خجالت آموزشگاه در بیام! آخه ظاهرا سیستم ها شون سراسری یه دو هفته ای قطع بوده و انقدر  شلوغ بود و نوبت ها طولانی که نوبت ما بعد از عید میشد و  مربیم پارتی بازی کرده بود و گفته بود من باردارم و بعد  عید قراره بزام!!!!! ( چقدر از فعل زاییدن بدم میاد!! یاد گربه میفتم!!) و مجبورم الان امتحان بدم با این شیکمم!!!! البته شکمی که هیچ کس حتی فک نمیکرد حامله ام!!!!!چه برسه به 7 ماه چون مانتوی سر کارم تنم بود و بلند وگشاده... و بازم به خاطر من علی رو هم آورده بودن توی لیست  و دوتامون هم او نروز قبول شده بودیم ....

خلاصه که اون آقاهه رو روی پله ها دوباره دیدم موقع برگشتن و گفتم قبول شدی؟!!!!! اونم سوت زنان گفت نه!!!! راهنما یادم رفت!!!!! و منم عین ایناای که چهل ساله راننده بیابونن!! گفتم دفعات بعدی انشالله...طوری نیست که حالا!!!!! و بعد هم تیلفون به مامانم که یاالله جایزه چند هزار تومنی من و علی رو بذار کنار که قبول شدیم و اونم گفت کیک بیار تا جایزه ببری!!!!! ای نامرد!!!!

خلاصه بر ما ثابت شد که این نی نی گوگولی ما امام زاده ای چیزی باید باشه....و ضمنا نذرش هم رد خور نداره!!! علی میگه کاش چند تا شمع هم نذرش میکردیم !!! شمع ها رو میکاشتیم توی نافت و روشن میکردیم و  از نی نی   حاجت میخواستیم...مسخررررررررررررررر میکنه منو!! میبینی ترو خدا؟!!!

و خبر بعدی هم اینکه حکم قطعی قطعی قطعی قطعی استخدام رسمی رسمی رسمی من اومد چهارشنبه  14 اسفند !! اونقده خوشحال شدم.... البته من رسمی بودم ولی ازمایشی و تا این ها منو رسمی کنن داشتم سکته میکردم جون خودم..بس که هر روز یه بامبولی در میارن سر ا آدم و تازه منم  چادر رو چند ساله گذاشتم کنار و برا خودم مانتویی هستم!!! ضمن اینکه دلم میخواست تا قبل از مرخصی زایمانم حکمم  اومده باشه.....خب تویاین مملکت نمیشه به فردات خیلی مطمئن باشی با این اوضاع و  همن برگه حکم  رسمی  دل من رو محکم میکرد که یه جایگاهی برام در نظر گرفته شده و ثابته...خوبیش هم اینه که حکمم با درجه کارشناس ارشد قطعی شد و  ارتقایی که داشتم رو هم لحاظ کردن برام....یوهوووووووووووووووو همه این ها  از وجود نازو پر برکت نی نی  خوشگل گوگولی مامانه به جون خودم..... آها این روزها نی نی زیر حلق و حلقوم من بازی میکنه انگار!! فقط من موندم پس این معده و امعا احشای من کجان پس؟ آخه نمیشه که اینهمه نی نی بالا باشه و چیز میزای منم سر جاشون باشن؟‌آةایییییییییی یکی  آناتومی نی نی  و اعضای منو بگه لطفا!!!! اگه نی نی  توی جناغ سینمه پس قلب و معده ام کجامه؟ نکنه توی گردنم رفتن اونام؟!!!! از همه اینا بگذریمواسه اونایی که میپرسن حالت ها تو کلا بارداری چطوره باید بگم هلوووووووووووووووو...اصلا بگو باقوا!!!! بابا لا مصب فک کردن به اینجور دوران بیشتر به آدم استرس میده..خودتون رو پرت کنین توی استخر و حالشو ببرین..البته شنا بلد باشین نزنین همون شب عروسی دو قلو .......خلاصه که  به جان خودم انگدههه حال داره..انگده خوبه وقتی با نی نی  بازی میکنی...وقتی براش  صدای قلبش رو میذاری و مثل موج زیر دستات تکون میخوره....وقتی  یه طرف شکمت سنگ میشه و انقدر نازش میکنی تا رضایت میده به سوراخ سنبه های دیگه هم سر کشی کنه....کلا خیلی باحاله....البته اگه از او نآدمای غر فرو و  دم به دم ناله ونفرین کن نباشین مطمئن باشید بهترین حالت ها رو دارین..تازه خوشگل تر هم میشین.... موهاتونم براق تر میشه..پوستتون هم شفاف تر.... ما که خوشمون اومد ننه!! شومام الهی خیرشون ببینی  اگه به دو نفر دیگه  از خوبیها و حالتهای خوبت بگی و ملت رو نترسونی... یعنی چی آخه  خوش خوشانتون مال خودتونه و در و بلاهاش رو برای بقیه تعریف میکنی؟  مثل روحیه دادن خانومها موقع امتحان رانندگی  نباشه که هی دل همو خالی میکنن.....بسپار دست خدا و برو جلو.... تا آخرش توی بغل خود خودشی....باور کن....

نظرات 87 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 18:40 http://www.maghzekhali.blogfa.com

اخرین پست امسال ...منتظرم..

خانوم گل دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 12:32 http://www.khan0o0mgo0ol.blogfa.com

تصدیقت مبارک مامان صمیم
خانومی با اجازه تو وبلاگ جدیدالتاسیس خودم لینکت کردم
به ما سری بزن

یک دوست دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 01:08 http://www.gharib123.blogfa.com/

سلام صمیم جون یک مدت وبت را می خواندم بعد دیگه ژیدات نکردم بعد سرجت کردم تو گوگل همین دیشب و آرشیوت را از آبان به بعد که نخونده بودم را خوندم باورت می شه این چند وقت اینقدر دلم گرفته و احساس تنهایی میک نم هیچی نمی تونه شادم کنه و از همه چیز و همه دلگیر شدم دیشب که خواندمت اینقدر از نوشته هات خندیدم که نمی دونی واقعا برای دو سه ساعت با نوشته هات شاد شدم خیلی خوشحالم بابت نینیت ورسمی شدنت و گواهینامه و ... و تبریک برا همشون راستش صمیم بهت حسودیم شد یعنی حسودی که نه حسودی بده بهت غبطه خوردم به محبتت به عشقتون به قشنگی هایی که همش به خاطر عشق صمیم جان دلم عشق می خواد زندگی همسر دوست دارم سرو سامان بگیرم و یک زندگی عاشقانه داشته باشم از تنهاییی خستم رفتی حرم به منم دعا کن بلکه اما رضا دعای تو ایی که این قدر نازنینی را اجابت کنه به من که محل نمی گذاره وبت را لینک کردم خوشحال می شم اگه حرفی باشه با گوش جان می شنوم التماس دعا

عزیزم تو فقط کافیه مشخصات همسرت رو تو ذهنت بدونی....تجسمش کنی..حتی اسمش رو...رفتارش رو و دیگه کاریت نباشه...باور کن خودش پیداش میشه..عین همونی که تو همیشه خ.واستی...خیلی چیزا هم به صلاح ماست و ما بی خبر و باید به همه چیز به دیده شکر و مصلحت نگاه کرد و البته تلاش و تجسم خودت رو هم کنار نذاری..آرامش و دنبال شاد کردن دیگران بودن هدیه ای داره که همون برآورده شدن ارزوهای خودته..موفق باشی و کامیاب عزیز دلم.

نازنین شنبه 24 اسفند 1387 ساعت 16:39 http://man1360.blogfa.com

صمیم جون
ایشالا به سلامت فارغ شی
میشه هر وقت رفتی حرم منم دعا کنی
یا هر وقت یادت بود
بهترین ها رو برات دعا میکنم

فاطیما شنبه 24 اسفند 1387 ساعت 02:56 http://fanusekochak.blogfa.com

سلام صمیم عزیز
خوبی؟نی نی خوبه؟
میدونم منو نمیشناسی.......شرمنده همش میخونم ولی کامنت نمیذارم تا اینکه تو خواب خفتم کردی!!!!
عذاب وجدان گرفتم گفتم بیام بگم منم خوانندتم
وقت کردی به منم سر بزن......خوشحال میشم. نی نیتم بیار شاید بختمون وا شه{نیشخند}

گنجشک جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 16:47 http://shakavak-nmp.persianblog.ir/

من مدتی هست که وب شما رو می خونم ... انصافا قشنگ می نویسید ... تو دوران امتحانات با خوندن نوشته هات واقعا خستگی ام در می رفت ... و به این همه شور و انرژیت حسرت می خورم
من هم یه وبلاگ دارم . خوشحال میشم سر بزنی و اگر دوست داشتی لینکم کنی ... امیدوارم که حال نی نی هم خوب باشه

هلیا جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 16:33 http://bargriz.blogsky.com

ما

هم چنان

دوره می کنیم

شب را

و روز را

هنوز را...

صمیم خانم و نینی چطورن؟؟ عید دیدنی پیش ما بیای عزیزم خوشحال میشیم.

*pegi جمعه 23 اسفند 1387 ساعت 02:36 http://pegasus-gh.blogsky.com

اووووووووووووووووووووووووووووووووووه
چه همه خبر خوش:)
من یادمه اولین بار که امتحان رانندگی دادم خودم بیشتر از افسره معتقد بودم که رددددددددددددم دربست
اینقدرم خوشحال شدم که نظرش با نظر موافقه که موقع پیاده شدن یه لبخنـــــــــــــــــــــــــــــــد گنده تحویلش دادم و لیمو شیرینانه گفتم "خسته نباشید"
اون بیچاره هم از اینهمه ادب!!!!!!! من اینقدر شرمنده شد که چرا ردم کرده که نگوووووو

خدا رو شکر که اینهمه اتفاقای خوب برات افتاده و خوشحالی
خوشحالم که بالاخره راه قربون صدقه رفتن نی نی رو هم پیدا کردی و دیگه ازش خجالت نمی کشی;)

مراقب خودت و نی نی گوگولوت باش:)

پی براه پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 22:05 http://paybarah.blogfa.com

عزیزم میشه بگی فید وبلاگت چیه چون گوگل ریدر نمیتونه برام پیداش کنه راستی منم هفت ماهه حامله بودم که گواهیمو گرفتم اولش که سوار شدم به افسره گفتم من حامله هستم بهم استرس وارد نکن که خطرناکه ولی شکم افسر از من گنده تر بود مبارک باشه

آنیتا پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 20:01

che jaaleb ...eshghe manam khordaadie...23 khordaad!! pas vaase hamin take;) nemidoonestam:-*samim pesare goleto vaase dokhtare nadaashtam mikhaad [نیش]

میدونی الان خیلیها!!!! تو نوبت انتظارن برای این شازده..!!!!!!!!!.ولی خب باید ببینم نظر خودش چیه...ما تو خونمون دموکراسی داریم شدید!!!!
حالا روی مخش کار کنم ببینم چی میشه...ولی دخترت حتما باید خوشگل باشه تا جلو مادر شوهرش!! کم نیاره!!
اوکی؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 16:08

باورم نمیشه.............وااااااااااای
یعنی نی نی گوگولیت خردادی میشه با توجه به روزشماری که زدی اون گوشه؟
اگه اینطوره که خیلی عالیه.
پسرای خردادی تکن.
ممنون از اینکه یه پسر خردادی به دنیا هدیه می کنی.
بوس بوس
مهسا

بابا مگه تو نمیدونی علی هم خردادیه؟ از تک هم بهترن...فک کن یکی مثل باباییش بدم تحویل دخترای مردم..چه شود؟!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 16:06

تبریک بابات گواهینامه و ماشین و شغلت.
خیلی خوشحال شدم صمیم جان.
راستی تو از گیلی خبر نداری؟وبش رو که باز می کنم فقط یه صفحه سفید داره.همین.حذف کره وبشو؟
مهسا

ممنونم عزیزم.
نه فک کنم ترکونده وبلاگش رو..از این گیلی بلا همه چیز بر میاد..فقط همش دعا میکنم خونواده اش وخودش سالم باشن و فقط یه مدت استراحت لازم داشته باشه. خبر خاصی ندارم.

نگین پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 10:45

بسی محظوظ گشتم از خواندن نوشته هایت!
خیلی باحالی

بسی متشکریم بانو.

سارا پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 10:39

صمیم سلام
خوبی ؟ یاذی از ما نمی کنی خوش می گذره ؟ مبارکه عسلم . ایشالا همیشه خوش باشی . نی نی جونم چطوره ؟ یاذت نرفته گاهی بهش بگی خاله واسش میمیره ؟؟
مراقب خودت و نینی جونم باش
دویتون دارم
سارا

سارااااااااااااااااااااااااااا
به جان خودم فک میکنم همش ممکنه مزاحمت بشم .... نمیخوام دم به دقیقه کارات رو ول کنی و جواب بدی..فک کنم حسابی دلخوری از دستم؟
نی نی هم سلام میرسونه....
شرمنده ام..

بهناز پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 09:09 http://bghahremani.blogfa.com

صمیم فکر کردم بهت تبریک گفتم ولی ندیدم نوشته مو
بازم مبارکا باشه عزیزم
راستی چطوری پاسخ کامنتها رو میدی؟به منم یاد بده.

مرسی.
عزیزم من هر وقت میام تو نت کامنت های جدید رو میخونم و تو قسمت (پاسخ به نظر) جواب میدم و تایید میکنم تا نمایش داده بشن.
هنوز قبلیت رو پابلیش نکرده بودم عزیز دلم.

نسرین پنج‌شنبه 22 اسفند 1387 ساعت 01:31 http://nasrinbb.blogfa.com

واااااااای ... اسم وبلاگت رو خیلی شنیده بودم ولی نمیدونم چرا نمی اومدم بخونمش تا اینکه اتفاقی گذرم خورد این ورا !! فک کن !! سه ساعته دارم مو به مو آرشیوتو میخونم و غش و ریسه اس که همییییییینجوری هی بافتمو هی بافته شد ... همیشه شاد و شیطون باشی با این عشق قشنگی که من عاشق اینجور عاشقانه زیستنم ... لینکت کردم تا همیشه دم دستم باشی ... حیف که خیلی دیر قدم بدین جا نهادم تا اینجوری از خنده دل درد نگیرم !!

آخی الهی بمیرم دل درد گرفتی؟ خب فدات شم لقمه لقمه میخوندی...
ممنونم از لطفت..کامنت خودتم دست کمی از طنز نوشته نداره .
بوس

بهناز چهارشنبه 21 اسفند 1387 ساعت 15:35 http://bghahremani.blogfa.com

عزیزم مبارکت باشه رسمی شدنت گواهینامه رانندگی خودت و علی آقا نینیت خیلی خوش قدمه

قربون قدماش بشم من...
مرسی فدات شم.

هلیا چهارشنبه 21 اسفند 1387 ساعت 13:03 http://bargriz.blogsky.com

نه مراقبم٬ بلا خره یه چیزایی هم باید واسه بعد وصال بمونه دیگه.... موافقی؟؟؟؟؟

کاملا!

رضا چهارشنبه 21 اسفند 1387 ساعت 11:22 http://zanashui-eslami.blogsky.com/

با سلام
من مدیر وبلاگ آموزش روابط زناشویی هستم
در صورت تمایل به تبادل لینک من را با نام "آموزش مسائل زناشویی و فروش فیلم آموزش روابط جنسی و زناشویی و مطالب دیگر جنسی و محصولات زناشویی" در وبسایت خود قرار دهید (لینک کنید) و ما را در قسمت نظرات یا با ایمیل با خبر سازید تا شما را با نام دلخواهتان در وبسایت خود قرار دهیم.
با تشکر

ستاره پاپ کرن چهارشنبه 21 اسفند 1387 ساعت 10:54 http://sam2.mihanblog.com

سلام . من یه سال بیشتره میام وبلاگتو می خونم ولی نظر ندادم تا حالا
من محل کارم همون جا نزدیک اموزشگاه جمهوریه و اون اموزشگاه دیگه ام باید پارسیان باشه !! درسته ؟
اگه کاری داشتی تو زمینه اینترنت و ثبت نام و ... در خدمتیم.
اینم ایدیمه
setare2_popcorn

ممنونم عزیزم از پیشنهادت..
شاد باشی.

نلی چهارشنبه 21 اسفند 1387 ساعت 09:25 http://www.mehrsis.blogfa.com

خوشم میاد که استرس هیچی رو نداری ...

ممنون.

آنیتا چهارشنبه 21 اسفند 1387 ساعت 08:48

salam samim joonam
baavaret mishe man hamishe negaraane maashin nadaashtanetoon boodam chon midoonestam nini ke be donyaa biyaad kheili laazemetoon mishe, hamishe ham migoftam inshala ke betoonid zoodtar maashin bekharid. hamishe vaghti az rafto aamadetoon baa taxi harf mizadi naaraahat mishodamo migoftam ey kaash zoodtar maashin begirid raahat shid. in postet kheili khosh haalam kard, baraaye har setoon doaa mikonam hamishe saalemo shaad baashid. ey kaash iran boodam, delam mikhaast miyoomadam didanet. dooset daaram kheili bishtar az hameye oonaayi ke toro didan :-) boos boos

ممنونم آنیتا جون از توجه و دلسوزیت...راستش نبودن ماشین تا الان ما رو اذیت نمیکرد چون همونطور که در پاسخ یکی از بچه ها گفتم کلا یه وقتایی تحمل ترافیک و شلوغی پشت ماشین خیلی بیشتر به آدم فشار میاره تا راحت نشستن تو صندلی عقب و همه چیز رو به راننده سپردن..ولی موافقم باهات که واقعا با داشتن نی نی ماشین کمک حال زیادیه و وجودش لازم.ممنونم که چیزهای خوب برام میخوای و منم دوست داشتم ببینمت. موفق باشی . بوسسسسسسسس

آنا سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 16:58 http://annakhanoom.persianblog.ir

وااای صمیم جون چه پست پر انرژی بود مثل همیشه. تبریک میگم .خوشحالم که خوشحالی عزیزم.این قده تعریف میکنی ‏منو هم به فکر مامان شدن انداختی.البته لحظه ای!!!!!!!!‏

ممنونم.
هر وقت آمادگی داشتین اقدام کن...با این چیزا هم دهنت آب نیفته دخترم!!!( بووووووووس)

مهسا مامان کورش سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 16:27 http://myfootstep.ir

خرجش چقده خواهر ؟ تضمینیه یا نه ؟
بدو بیا که دعوتت کردم بازی وبلاگی

والله برای شما خرجش فقط یه خنده از ته دلتونه...
تضمینیه خفن!

پیتی سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 15:00

مامان کپلی جونم مبارکه...بوس!

بوس.مرسی.

هنگامه سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 13:48

سلام ممنون که بهم روحیه دادی
در دست اقدام هستم فک کنم تو همین یکی دو ماهه منم به جمع .... اضافه شم (خجالت)
عالی می نویسی ادامه بده زود زود آپ کن
راستی بهت تبریک میگم هم گواهینامه و هم رسمی شدنت را ُ دعا کن منم رسمی شم

به به ..صدا میاد صدا میاد..صدای ونگ و وونگ میاد!!۰ البته از خونه ما چند ماه دیگه!!!)
به سلامتی و تندرستی انشالله
مرسی عزیزم.

چای سبز سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 12:49 http://pisces.persianblog.ir

مبارکه، به سلامتی

مرسی.

مهسا سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 12:47

مبارکه خداییش شیرینی رو باید بدی
در ضمن ابرو نداشتم رفت من الان کافی نت هستم حواسم نبود بلند خندیدم تمام نگاه های ملت که سرشار از شماتت و تاسفه برگشت طرفم از دست تو

ای خدا نکشه تو رو!! آبرو نذاشتی برای خودت....

نارگل سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 11:38 http://www.zane30saleh.blogfa.com

گواهینامه و رسمی شدنت هر دو مبارکت باشه. خبرهای خیلی خوبی بود.
منم شنیده بودم که بعضی مربی ها بداخلاق هستن برای همین روزی که رفتم ثبت نام گفتم وارد بودن یا نبودن مربی انقدر برام نیست که خوش اخلاقیش برام مهمه. اتفاقا مربی منم یه دختر خوب و نازنین و زبل بود که یه سال از من کوچیکتر بود.

ممنون. دقیقا! برای من هم تبحر و اخلاقش مهم بود و آموزش ساده و روون.

راما سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 11:20 http://missymemol.blogfa.com

خب خوشگلم من که اسم واقعی و فامیلی تو رو نمیدونم!!!!

بدونی هم مشکلی نیست.....
با این فرق چندانی نداره...
آموزشگاه جمهوری رفتم.

شکلات تلخ سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 11:08

سلام عزیزم
مبارک است هم گواهینامه و هم استخدام
کجا استخدام شدی که اینقدر سخت میگیرن ؟

ممنونم.مرسی.
وزارت علوم..آموزش عالی

هلیا سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 10:57 http://bargriz.blogsky.com

راستی صمیم این هلیای بیچاره هنوز همسر رسمی نداره در حد یه نامزدیه.پدر شوهر٬مادر شوهر که ندارم دعا کن این خواهر شوهرای بنده یه تکونی مغزشون بخوره انقدر ادا در نیارن تکلیف ما هم معلوم شه. واسه همینه دنبال یه جا می گردم سریع حاجت بگیرم فدات شم آخه.

انشالله حاجتت روا!!!!!! فقط شیطونی نکنی زیادیش خوب نیست.
بوووووووووس

هلیا سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 10:51 http://bargriz.blogsky.com

ما ندانیم بهتر است آیا؟؟

sama سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 10:09

سلام صمیم جان
من خیلى وقته که وبلاگتو میخونم،،من هم باردارم و الان هفته 22 هستم.نینى منم پسره ،،،،
خیلى با نوشته هات کیف میکنم ...همیشه شاد باشین

آخی به سلامتی تموم شه انشاله برات.
لطف داری.مرسی.

- سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 09:33 http://dont-see.blogfa.com

سلام صمیم جون.
من تازه اومدم وب تو. بخونم برات نظر میذارم. موفق باشی و پیروز.

ممنونم.کاش اسمت رو هم میذاشتی برام.

نگاه مبهم سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 09:06

سلام مامان جون!

اون تاریخ تولده شده ۹۸.

خیلی ذوق دارم.

میبینی؟ حدود سه ماه دیگه...
وووووووووووووووی میشه من لپ های گل منگولیشو زودتر ببینم؟

مریم ناز سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 08:29

سلام صمیم جون. وبلاگه زیبایی داری.
اگه تونستی به منم سر بزن خوشحال میشم.
موفق باشی عزیزم.

متشکرم.

نی نی سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 01:10

ما اینیم دیگه.
هوامو داشته باشی کارای گنده منده هم می کنیم. کجاشو دیدی.مثل دو قلوهای افسانه ای.


من مهرو ام.

خوش اومدی

مهیاس سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 00:44

سلام قربونت بشم
خوبی
؟
ببخشید این چند روز نتونستم برات کامنت بذارم
هنوز نخوندمت
برم بخونم
تو رو خدا مواظب خودت و نینی باش
اگه تا عید نتونستم بیام موقع سال تحویل برام دعا کن مشکل منو که یادت هست؟
میبوسمت
بای

انشالله برطرف میشه مساله ات..نگران نباش

مرجان دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 22:53 http://kavir-semnan.com

خوب خیلى مبارک باشه صمیم جان، به سلامتى انشا الله.

دیگه حالا که نى نى بیاد راحتین با ماشین براى اینور اونور رفتن و گرما و سرما.
شاد باشى، میبوسمت

فدات مرجان عزیز..انشالله همه آخر سالی از این خبرهای خوب خوب بهشون برسه.
با نی نی خیلی لازم بود دیگه...مرسی .

گل خانوم دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 21:11 http://http:manbaazizam.blogfa.com/

سلام عزیزم
وبلاگ خیلی قشنگی داری.خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم
خوشحال میشم به منم سر بزنی
امیدوارم همیشه موفق باشی

مهسا مامان ملودی دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 20:04

همه این خبرای خوب مبارکت باشه عزیزم اینم از وجود نی نی ها قدرشو بدون !روی ماهتو میبوسم

ممنونم مهسا جون..راستی من نتونستم صدای ملودی رو گوش کنم...گریههههههههه

مهسا مامان کورش دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 18:29 http://myfootstep.ir

مبارکه مبارکه مبارک . مادر یه نذری هم برای ما به اون امامزاده ات بکن .

خرج داره ...(نیشششششششششش)

نیشابور دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 16:21

سلام واسه اولین بار کامنت میذارم خواستم بگم سوار ماشین خودتون که شدین یه بوقم به افتخار ما بزنین

الهییییییییییییییی

مهسا دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 14:21

سلام می گم توجه دارین که شمارش معکوس روزها دو رقمی شده دیگههههههههه ... ! :)

خیلی مهیج شده برای خودم....مرسی که یادته

ریحانه دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 13:38

گواهینامه هر دوتون مبارک

ممنونم.

هلیا دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 13:34 http://bargriz.blogsky.com

آخ صمیم جان دلت خوشه ها فکر نمی کنم اونم بگیره
ولی امتحانش ضرر نداره
عاشق اون نذر خوب خوبام ولی چه کنم ...چشششششم.
مواظب خودت و نی نی گلت باش.
راستی تو انتخاب اسم واسش چیکار کردین؟؟

انشاله میگیره...!!
اسمش که ماه هاست انتخاب شده نی نی گوگولی ما...

سحر دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 12:53

آره والا عجیبه الان دختراشم از دبیرستان عشق رانندگی دارن. پسراش که گواهینامه نگرفته ماشین باباهرو کش میرن. شایدم شهرستانا اینجوری نیست.

یه پوزخند....و دیگر هیچ .....بیشتر ارزش نداری .....

رهگذر دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 12:30

آره خیـــــــــلی عجیبه آدم تو ۳۰ سالگی گواهینامه نداشته باشه این اوج ...!!!!!!
تازه بی زحمت غلط غلوط املایی تون رو درست کنین !!

ساتین دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 12:25

مبارکه صمیم
در مورد حاملگی باهات موافقم
خیلی هم جالب بود
با خانمهایی که همش از حاملگی و پریود و زایمان و این چیزا می نالند موافق نیستم
برای من که همش لذت بود

انشالله همه چیزت همین طور راحت و خوب پیش بره...

فرزانه دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 11:58

سلام خانومی مبارک مبارک به اندازه و توان n خدایش بزنم به تخته جونت هر سه تون سلامت پاقدمه نازی جونت خیلی پربرکت انشاءالله همیشه خوش و خرم باشی بخا خیلی خندیم راستی داشتم مطالبت رو می خوندم یهو در باز شد همکاران من رو در حال غش فراوان دیدن تو باعث این بی آبروی شدی :) بازم ممنون خدا دلت رو همیشه شاد کنه همه مورد ها خوش و موفقیت برات پی در پی باشه برا ما هم دعا کنید خیلی لازم

خدا نکشه تو رو بلا...
چشمممممممم.حاجتت روا انشالله

علی-سرای فردا دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 11:03

سلام. مدت زیادیه که اینجا میام. تبریک می گم هم بابت نی نی کوچولویی که قراره بیاد. هم بابت گواهینامه و هم بابت رسمی شدنت. همیشه از خوندن وبلاگت لذت بردم.

لطف دارید.مرسی

سبرینا دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 10:55

سلام مامان صمیم گل. بابا راننده . بابا دست فرمون . خیلی مبارکه ولی توروخدا مثل من با اومدن بچه اون گواهینامه رو یه وقت نبوسی بزاریش کنار. چون خیلی لازمت میشه . من با اومدن پسرم دیگه رانندگی نکردم همین باعث شده نزدیک چهار ساله که دیگه پشت فرمون نشستم ولی الان پشیمونم حالا اگه خدا بخواد بعد از عید میخوام دیگه جدی شروع کنم . بابت رسمی قطعی شدنت هم خیلی خیلی تبریک میگم . امیدوارم همچنان بخاطر قدم مبارک نی نی گلت خیروبرکت روونه خودت و زندگیت باشه. دوست دارم خیلی زیاد.

سلام.قربونت.
اصلا من بخاطر وجود نی نی مجبور شدم گواهینامه بگیرم.راستش من وعلی زیاد عشق ماشین نیستیم..ترافیک و شلوغی و .. واقعا اذیتمون میکنه حالا این وسط بگرد دنبال جای پارک..... معمولا هم همیشه راحت توی آژانس میشیینیم و غصه این ها رو میذاریم برای راننده اش...ولی با حضور نی نی و رفت و امد هاش دیگه نمیشه ..
ممنونم و از دوستی تو خیلی خوشحالم عزیزم.
بووووووووووس

نگاه مبهم دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 10:53

سلام

ایول ایوله ای ول

محشر بانو!

تبریکات بی شائبه مار ار هم پذیرا باشید.

در باره امتحان رانندگی خودت و مهربون همسر.

درباره حکم قطعی استخدامی ات هم خیلی خوشحالم.

خوش به حالت که یه نی نی داری که دعاهات رو زود بالا می بره.

حالا من چکار کنم برای زودتر حاجت گرفتنم؟!

دست به کار بشم آیا؟!



استاد عشق! بازم تبریک.

ان شاالله همیشه خبرای خوب خوب باشه.

بوس.

مرسی.
والله امازاده درست کردن خیلی خوبه ولی توی شرایط خودش!! دست به کار شی ضرر نمیکنی مادر!!!!
قربونت و ممنونم از محبت های همیشگیت.

نگاه مبهم دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 10:51

سلام

ایول ایوله ای ول

محشر بانو!

تبریکات بی شائبه مار ار هم پذیرا باشید.

در باره امتحان رانندگی خودت و مهربون همسر.

درباره حکم قطعی استخدامی ات هم خیلی خوشحالم.

خوش به حالت که یه نی نی داری که دعاهات رو زود بالا می بره.

حالا من چکار کنم برای زودتر حاجت گرفتنم؟!

دست به کار بشم آیا؟!



استاد عشق! بازم تبریک.

ان شاالله همیشه خبرای خوب خوب باشه.

بوس.

راما دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 10:21 http://missymemol.blogfa.com

صمیم شوماخر هی هی
تبریک بابت استخدام تبریک بابت گواهینامه تبریک بابت گواهینامه همسرت
میگم ما میشه بیام به شکمت دخیل ببندیم شاید نی نی به ما هم لطف کنه
راستی کدوم اموزشگاه رفتی که خوب بود؟

ممنونم عزیزم.
راستش از گفتن اسم آموزشگاه معذورم چون تا اسم منو کسی اونجا ببره دیگه جد و آبادم هم رو میشه به سه سوت!!!! ولی اولش ج داره !!!
نیشششششششششش

فرام دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 09:46 http://faram60.blogfa.com

خیلی باحالی

متشکرم.

ساناز دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 09:45

سلام صمیم جون
تبریک می گم ۱- خرید ماشین ۲- گرفتن گواهینامه۳- رسمی شدنت
یک سوال تو قبل از بارداری زیاد به این موضوع فکر می کردی؟ یا بیخیال بودی ؟ نمی ترسیدی
راستش من خیلی برای این موضوع استرس دارم و فکر می کنم

ممنونم عزیزم.
به موضوع بارداری؟ اصلا فکرش رو هم نمیکردم و دغدغه هیچی نداشتم...یه دفعه باهاش مواجه شدم البته تصمیم داشتیم ولی در حد نیت قلبی...!!!!
اصلا استرس نداره...همش خوبی و راحتی و حس های شیرینه...به من اطمینان کن و به خودت و بدنت هم..
موفق باشی

عسل اشیانه عشق دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 08:58

نههه مثله اینکه حسابی بهت ساخته این صمیم زاده! ولی با این رحفا نمیتونی ما رو اغفال کنی! ما زرنگتر از ایناییم. نمیزاییم نمیزاییم. وقتی زاییدیم سه قلو میزاییم! فک کنم که کاملا از فعل زاییدن مستفیذ گشتی!
ولی واقعا جای بسی خجلت یا با لهجه لبنانی خژلت داره!!!! هم سن ننمی گواهینامه نداشتی؟ من خودم پا یه یکم رو ۱۰ ساله قابش کردم زدم به دیوار!
ولی خدایشش من هم تو ایران دفعه اول قوبل شدم هم اینجا که ۴-۵ بار رد شدن رو شاخشه. اینجا خیلی سخت گواهینامه میدن. ولی خدا رو شکر دفعه اول گرفتم!
به شما هم تبریک میگم.شیرینی رو حالا چجوری ارسال میفرمایی؟!

انقدر گفتی زاییدن زاییدن که چشمام سیاهی رفت!!!!!
نکنننننننننننننن این کارا رو با من....
بابا ایول به تو دیگه...رو سفید کردی همه خانوم های ایرانی رو/
در خدمتیم..هر جور امر بفرمایید.

هستی دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 08:30

خوش به حالت صمیم
که اینگده جوکی(نیشششششششششششششششش)
صمیم بگم خدا چیکارت کنه مگه نگفتم نقطه سر خط بذار بابا.
آی چشااااااااااام(گریههههههههه)

فدات شم.
باور ن بخاطر خود خودت من پاراگراف بندی هام رو دقت کردم این بار..از فونت درشت ه خوشم نمیاد.گور خری میشه انگار!!!!!
ولی باشه ببینم چکار میکنم دفعه بعد برات...

حنا دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 07:03 http://www.doosjoon.blogfa.com

ایولا.. صمیم جون. میگم حالا که تو و نی نی با هم رفتین امتحان دادین این گواهینامه ه واسه نی نی هم صدق می کنه دیگه؟! یعنی الان نی نی هم گواهینامه داره دیگه. مگه نه!

آره نی نی اون تو الان یاد گرفته دنده کشی و لایی رفتن رو پدر سوخته ....

پویان و مامان دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 01:02 http://puyanemaman.persianblog.ir/

خیلی باحال بووووددددد. مبارکه. با بچه آدم خیلی به رانندگی نیاز پیدا می کنه. در مورد دوران بارداری هم باهات موافقم صد در صد. شاد باشی.

ممنون.واقعا لازم بود دیگه بگیرمش...مرسی.

مینا دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 00:44

سلام میشه خیلی جدی و مفصل راجع به دلایل و نکات خاص روابط ویژتون با همسرتون بنویسید

رابطه ویژه؟!!!! متوجه منظورتون نشدم...
میشه جدی و مفصل نوشته های این وبلاگ رو بخونید؟ خیلی واضحه همه چی....

مامان ستایش یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 22:53

سلام صمیم جان .تبریییییک فرااااااوان.می دونم چه حسی داری اخه منم تازه گواهینامه گرفتم... چه خوب احساساتتو گفتی منم موافقم که دوران بارداری بهترین دورانه اگه ارامش روحی داشته باشی مخصوصا از طرف شوهرت . همیشه خوش باشی و موفق .بووووس

مبارکه پس مامان خانومی

وحید یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 22:14

سلام
خیلی باحال بود
ببخشین دیگه ما مرد هستیم ولی مطالب شوما رو میخونیم
شما توی جامعه هم اینطوری جوک هستین ؟؟؟

با دوستان و فامیل بله...ولی با بقیه مسلما عقل اقتضا نمیکنه اینطوری باشم..نه؟!!!

بهاران یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 18:56

اخ یادم رفت بگم من بهاران بودم... از بس دور از جون شما حول شدم...

[ بدون نام ] یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 18:54

سلام.. امیدوارم این بار اولین باشم..تبریک رسمی شدنتون...شیرینی یادتون نره.. بی خود قدیمیا نگفتن ...بچه که میاد با خودش برکت و نعمت میاره.. در هر صورت مام خوشحالیم...همین.و بیشتر مواظب اون نی نی بچه باشید... مامانش.

واقعا برای ما که خوشقدم هست انشالله

علی یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 17:42

بسیار زیاد مبارکه.رانندگی و زسمی شدن دو تاش. خوبه که خوبی صمیم خانوم. حالتو می گم!چرا شکلک نداری اینجا بابا؟

متشکرم.

سمیه یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 17:29 http://roozhayeabiyeman.blogfa.com/

مبارک باشه گواهینامه گرفتن خانومی!پس قبلش ماشینو واسه در و دیوار گرفته بودین؟نه جدا ماشین واسه چی خریده بودین؟مبارکه قطعی رسمی شدنت هم باشه.چه خبرای خوفی.یه عالمه ذوق در وکردم.

میدونی ما قصد خرید نداشتیم ولی یهو جور شد خریدنش...برای همین تا وقت کافی پیدا کنیم و اقدام کنیم یه چند ماهی گذشت...ماشین هم دم در بود و برای خودش حال میکرد...

خانومی یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 16:42 http://khanoomiiiii.blogfa.com

مبارکه خانوم راستی اگه مشکلی چیزی واسه دریافت گواهینامه پیش اومد میتونی رو من حساب کنی پیغام بذاری شماره موبایلمو میدم بهم زنگ بزنی موفق باشی

مرررررررررررسی عزیزم.ما مشهد هستیم و گفتن بعد از عید میاد..ولی گفتن اگه خودمون پیگیری پستیش رو انجام بدیم شاید زودتر هم بیاد..از محبت و لطفت خیلی ممنونم عزیزم.

دیناخانومی یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 16:29 http://baghche87.parsiblog.com

سلام
خدا مردم از خنده!
راستش یادمه حدود ۳ سال پیش بود من هنوز وبلاگ نداشتم! میومدم از تو آزمایشگاه دانشگاه موقع بیکاری می خوندمتون! خیلی نوشته هاتون را دوست داشتم! حالا باز پیداتون کردم و دارم می خونمتون! یادمه اون موقع ه از بچه دار شدن خوب نمی گفتید براتون پیغام گذاشتم و تعریف کردم! حالا که دیدم باردارید خیلی جا خودم و خوشحال شدم!

آخی چقدر خوب که دوباره هم رو پیدا کردیم.
ممنونم و محتاج دعای خیر همه.

ممول یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 16:25 http://memolejigholo.persianblog.ir

مبارک باشه صمیم جون . قربون اون نی نی خوش قدم برم من .

فدات شم.مرسی.

نسیم مامان بردیا یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 15:42 http://bardiajeegar.blogfa.com

تبریک میگم عزیزم. دیگه با این اوصاف فکر کنم نی نی گوگولی که بدنیا بیاد برا خودش گواهینامه هم داره.نه؟

فعلا که اون تو داره تریلی میرونه.....بیاد بیرون خدا ختم به خیر کنه انشالله

آزی یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 15:22 http://nariazi.blogspot.com

سلام صمیم جون! تو این چند روز که چیزی ننوشته بودی همش داشتم مطالب قبلیتو میخوندم و بقول خودم فوضولیم گل کرده بود! خانوم تبریییییییییییییک! بابا مبارکه! هر دوشون مبارکه! هم گواهینامه گرفتنتون! (هر دوتون رو میگما!!!!) هم رسمی شدنت! دستت روی سر ما شاید ما هم به همین زودی ها رسمی بشیم خانوم! راجع به نی نی هم نگو که ما رو هوس نندازی! بابا یعنی میگی اصلا درد نداره؟! البته حالا که واسه ما خیلی زوده اما خب ما هر دومون خیلی بچه دوس داریم! ایشالله خدا یه نی نی ناز و سالم و گوگولی بهتون هدیه میده! (همه با هم بگیم اییییییییششششاااالللللله)

آزی جون هر چی سختیخودش رو داره حتی برگزاری مراسم عروسی ولی دیدی خیلی ها چقدر با خاطره خوب و حس قشنگ از اونهمه استرس و کار تعریف میکنن....؟
انشالله برای همه راحت و بی درد سر باشه.
ایشششششششششششاللههههههه

آزیتا یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 15:17 http://nariazi.blogspot.com

سلام صمیم جون! تو این چند روز که چیزی ننوشته بودی همش داشتم مطالب قبلیتو میخوندم و بقول خودم فوضولیم گل کرده بود! خانوم تبریییییییییییییک! بابا مبارکه! هر دوشون مبارکه! هم گواهینامه گرفتنتون! (هر دوتون رو میگما!!!!) هم رسمی شدنت! دستت روی سر ما شاید ما هم به همین زودی ها رسمی بشیم خانوم! راجع به نی نی هم نگو که ما رو هوس نندازی! بابا یعنی میگی اصلا درد نداره؟! البته حالا که واسه ما خیلی زوده اما خب ما هر دومون خیلی بچه دوس داریم! ایشالله خدا یه نی نی ناز و سالم و گوگولی بهتون هدیه میده! (همه با هم بگیم اییییییییششششاااالللللله)

آلما یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 14:41 http://www.almaa.blogsky.com

جمله آخرتو خیلی دوست دارم. منم می خوام اینکارو کنم.

بپری بغل خدا یا بغل آقا؟!!!!!!!!!!!!!!
نیششششششششش

Asal یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 14:36 http://aksblog.blogspot.com

ای جانم ، نینی ای که از حالا اینقد قدمش خوبه وای به حاله وقتیکه به دنیا بیاد،صمیم حسابی خوش خوشانته ها، بزن به تخته (زدم:)))
مواظب خودت باش مامان صمیم جیگری،بوس بوس بوس

ماشالله الام باشه ننه!!!!!
قربون لطفت...بوس

صبورا یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 14:30 http://saboorajanam.persianblog.ir

مبارکه

ممنونم.

مریم گلی یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 14:18

سلام مبارکههههههههه صمیم درایور استخدامتم مبارکههههههههه راستی تو مگه فوق قبول شدی بد جنس بی سرو صدا می گفتی اینجا واست جشن می گرفتیم. بوسسسسسسسسسس

فدات شم اینجا ردیف سازمانی برای کسانی که ارتقای خوب بگیرن و به امتیاز حد نصاب ارشد برسن کارشناس ارشد لحاظ میشه ...
مدرک تحصیلی من همون لیسانسه منتها مزایا و همه چیز کارشناس ارشد برام حساب شده...
بوس.

آـی یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 13:43

ای جااان تبریک!
ولی باور کن نی نی ها هر چی بهشون بگی برآرده میشه.
چقدر عالی که رسمی هم شدی.......آفرییییییییییییین!

قربونت.

هلیا یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 13:41 http://bargriz.blogsky.com

خدایی صمیم من بیچاره رو هم موقع امتحان رانندگی خیلی ترسوندن. ولی آخرش گرفتم دیگه.اقا تو نی نی داری را به را نذرش می کنی من که ندارم نذر کی کنم که مطمئن باشم می گیرم حاجتمو؟؟
آخه خدایا تبعیض چرا؟؟
راستی رسمی شدنتم تبریک میگم شانس بزرگیه به قول تو تو این مملکتی که هروز یه قانون داره.عجب روز قشنگیم اومد ۱۴ اسفند روز تفلد عشق من.
موفق باشی عزیزم.بوووووووووس.

تو نذر بابای نی نی کن از اون نذر خوب خوبا!!!!!!!
تولد همسرت هم مبارک باشه .
ممنونم.

حمیده یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 13:29

سلام
از صبح تا حالا چند بار اومدم ببینم مطلب جدید نذاشتی.هر دفعه مطلب قبلیتو می خونم خب حفظ شدم دیگه
تو رو خدا این قدر دیر دیر نیا.باشه؟
بابا این نی نیه فسقلی هنوز نیومده چقدر هوای مامانی شو داره خدا شانس بده هوار تا.مبارک باشه مبارک باشه مبارک باشه
ندیده خیلی دوست دارم

مرررررررسی عزیزم..دل به دل راه داره.

صبا و پرهام یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 13:12 http://anymoanyma.blogsky.com

الههههههههههههههی


الهییییییییییییییییییییی


اللللللللللللللللهیییی


مبارکه عزیز دل عمو قناد !!!!!!


یه برنامه ببینین


یه برنامه


+

{ حرکت دست}

خدا نکشت دختر...نکن این کارو رو دو روز دیگه نی نیت یاد میگیره...

پرنده یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 13:03 http://barghaye-ashegane@blogfa.com

صمیم جون....مردم بس که خندیدم...خیلی با مزه تعریف کردی...خوشحالم حکم رسمیت اومد...دست راستت رو سر من ....راستی برا نی نی اسم انتخابیدید آیا؟
اولم؟ فکر نکنم....

انشالله برای شما هم به زودی بیاد...
اسمش رو انتخاب کردیم. اومد اعلام رسمی میکنم.

یاس یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 12:50 http://www.hoorafarin.blogfa.com

مبارکه مامان درایور :) اتفاقا منو همسرمم با هم رفتیم امتحان با همم قبول شدیم:) راستی رسمی شدنتم مبارکه این جوری که نی نی سبب خیر شده فک کنم ۲ سال یه بار بزایی( مثل گربه:)) و مدارج ترقی رو ان شاالله تعالی تا رسیدن به مقام ریاست جمهوری طی کنی.موفق و شاد و خندان باشی

نه بابا دیگه تصمیم ندارم به مملکت گند بزنم که( با پرزیدنت شدن منظورمه!!!)
قربونت.

سحر یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 12:28

بر ام عجیبه یه مرد به سن و سال شوهر شما چه طور تا حالا رانندگی بلد نبوده

دیگه حالا ۳۰ سال شده سن و سال؟!!!!!
خب تا حالا لازمش نشده چون ماشین نداشتیم... به برکت این آژانس ها کارش هم رو زمین نمونده هیچ وقت...خیلی عجیبه؟

alma یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 11:59 http://almaa.blogsky.com

این گواهینامه گرفتنم یه داستانیه برا خودش. منم بار اول برا راهنما نزدن و یه بار خاموش کردن یا به عبارتی هول شدن رد شدم. باز تو رو خوب قبول کرده. در ضمن استخدامتم مبببببببببببببببببببببارککککککککککککک.

مرسی.فک کنم اونقدر زبون ریختم که افسره دیگه حاضر نشه منو ببینه باز بغل دستش!!
مرررسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد