من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

جل لخالق

میگم تا حالا شده یه ریزه به اتفاقات دور و برتون دقت کنین و وقتی خوب دهنتون باز موند تو قدرت خدا بمونید!!!!حالا میگم قضیه چیه. 

آقا از زمانی که من لیسانس گرفتم ( فک کنم دور و بر سال ۱۳۴۲ اینا بود!!!!) پروژه های سنگینی هم برداشتم برای درس خوندن واسه ارشد.یعنی یه جورایی همیشه ته دلم میخواستم فوق بگیرم نه برا اینکه بگن فوق داره !!فقط واس دل خودم بود.خلاصه چون برنامه ریزیم و مدیریتم تو دوستای دور و برم تک بود!! همیشه از من میخواستن که باهاشون پایه شم برا درس خوندن و خب از دوستان صمیمی من هم  بودن و منم دوست داشتم تنها نباشم.حدودا چهار -پنج سال پیش با بهار تصمیم گرفتیم بخونیم برای تیچینگ...یعنی گرایشی توی رشته خودم که تئوری  در حد خورشت بادمجون!!!ازش اطلاع داشتم هر چند سال ها سابقه تدریس داشتم ولی اسم و مسم از تکنیک ها حالیم نبود و حسم میگفت فلان جا فلان کارو بکن که لا مصب رد خور نداشت.خلاصه من و بهار رفتیم کلی با هم پیاده راه رفتیم و از آیندمون گفتیم و حرف زدیم و کتاب خریدیم و دقیقا هنوز مهر کتابفروشی روی کتاب هامون خشک نشده بود که بهار گفت بارداره  و اون سال من باس خودم تنهایی بخونم...چون به هر حال استرس!!!!براش خوب نیست.خب اشکالی نداشت اونسال خودم خوندم و یه ضرررررررررب رد شدم.من و بهار سابقه درس خوندن با هم رو داشتیم منتها اون سالی که با هم خوندیم من رتبه ام شد ۶۰  تو کنکور ارشد سراسری و با اختلاف خیلی جزیی با نفر آخر رد شدم و یه جورایی خیلی به خدم مطئن بودم.سال بعدش اومدم با سارا قرار گذاشتیم درس بخونیم و نمیدونم باز چی شد که سارا ترکوند!!!! و حامله شد و قرارامون به باد فنا رفت.سال بعدش دوست دیگه ام که کلاس کنکور اسم نوشته بود منصرف شد وبا اینکه پولش نسوزه به من پیشنهاد داد بجاش برم کلاس و شهریه ام رو به اون بدم. و البته یه مدت بعد حامله شد!!!!منم رفتم کلاس و فک کن از صبح تا ساعت ۴  سر کار بودم از ۴ تا ۶ کلاس زبان و از ۶ تا ۱۰.۳۰ شب هم کلاس کنکور و ابین وسط شام و ناهار هم درست میکردم!!!!! و تنها کاری که وقت نمیکردم خوندن کتاب هام بود!!!!!!خلاصه اونسال قبول نشدم ولی بهترین سال زندگی درسی من بود.آقا دوباره امسال برای پیام نور زنگ زدم به بهار که بیا با هم بخونیم که گفت امسال نه و باز من خودم قبول نشدم ولی برنامه ربزی هام دست دوست هام دست به دست میگشت و همه کف میکردن !!!! امسال باز رفتیم با سارا کلی کتاب و فلش کارت وردز و ...خریدیم و دقیقا یه هفته بعد من فهمیدم حامله ام و خوش و خندون کتاب ها رو شوت کردم  تو کتابخنه ام و برا کمکور ثبت نام هم نکردم.دیروز بهار بهم زنگ زده که صمیم!! بیا امسال برا تیچینگ بخونیم ومن خیلی پایه ام و الان دارم میمیرم برا درس خوندن  و هی گفت و گفت!!!!! منم  گفتم یادته اون سال که با هم تصمیم گرفتیمم چی شد؟!!! گفت خب اون گذشت و الان من بچه ام بزرگ شده و میره مهد و وقت دارم و ...گفتم نه!!صبر کن!چی شد که تو نتونستی بخونی؟ گفت خب باردار شدم!!!!وقتی بش گفتم منم به همن دلیل امسال نمیتونم و دوست د ارم همه تمرکزم رو نی نی باشه اول باور نکرد!!! بعد اینقدر جانمممممممممم و ای جوووووووووون و اینا کرد که من رسما بریدم پشت تلفن.خلاصه که فک کن من با هر کی درس خوندم طرف حامله شد و  وقتی کا از فکر درس اومدم بیرون  تشت حموم ترققققققققققق تو سر خودم خورد!!!(این مثل  من در آوردی بود ها!!!) خدمتتون عر ض کنم که از دوستان هر کی آرزو داره نی نی داشته باشه فقط کافیه تو دلش نیت کنه با من درس بخونه  و بره دو سه تا کتاب  همچین گرون و خانمان برانداز بخره و بذاره کنر حتی اگه شوهرش  ماه به ماه هم ماموریت باشه من تضمین میکنم از راه دور هم حامله بشه و به آرزوش برسه...فقط پورسانت ما یادتون نره!!!!! 

 

پی نوشت:  

۱-یادمه یکی دو سال پیش یه روز با چند تا  از استادای خانوم و همکارای اداری رفتیم بیرون شهر پیک نیک خانمانه مجردی و جالبه که همشون از چیپس و ماست های من خوردن و هفته بعد دو تاشون که قصد قبلی هم نداشتن حامله شدن!!!! خلاصه که چیپس و ماستم هم جواب میده ولی به اندازه درس خوندن با من روش حساب نکنین.....تضمین نمیکنم این یکی رو.....  

۲- اقا من از چهار شنبه پیش تا الان دارم میمیمرم برا یه کاسه اش رشته و اونوقت باس تا آخر هفته صبر نم تا ماما اش پارتیش رو راه بندازه!!!آخه درسته که من نی نیم چشماش کج وکوله بشه تو این مدت!!!!من اششششششششششششششش رشته میخوام با کشک و نعنا داغ رو سیر داغ روش که بخار ازش بلند شه و کشکش هم زیاد باشه.آششششششششششش!!!!  

 

بعدا نوشت: 

بچه ها باورتو ن  میشه من دو ساعت بعد از نوشتن این پست  آش خوردم!!!!دلتون نخواد رفتم رستوران اداره و دیدم برا اولین بار داره آش سرو میکنه !!! مردم از خوشی ....همون جا وارد روح و روانم شد اولین قاشقی که خوردم...مممممممممم جای همگی خالی.

نظرات 80 + ارسال نظر
عسل یکشنبه 3 آذر 1387 ساعت 09:32

بعلههههه میبینم که حاملگی یواش یواش داره اثرشو میذاره و ناپیدا شدی

سر گرم وبلاگ نی نی کوشولوم بودم این روزا....

غزل یکشنبه 3 آذر 1387 ساعت 08:31

یه چیز جالبتر من وبلاگتو خوندم الان یه بچه قد نقطه دارم

تبرییییییییییک

[ بدون نام ] یکشنبه 3 آذر 1387 ساعت 08:11

۱۱۱۱

امید یکشنبه 3 آذر 1387 ساعت 08:04 http://omidddd.blogfa.com/

سلام با این مطلب به روزم
(عالم وبلاگ عالم ارواح)

سارا شنبه 2 آذر 1387 ساعت 23:01 http://my-star-life.persianblog.ir/

سلام سلام
بدو بیا ببین چه آپی کرددددددددددم خدایی.

ظاهرا که خیلی خوش گذشته(نیشششششش)

سمیه-مامان نگار شنبه 2 آذر 1387 ساعت 16:34

وای نکنه خدایی نکرده وقتی پست ها تو میخونیم حامله بشیم.اونوقت تو خیلی از مارو از دست میدی.اگه میتونی یه تضمینی بده.

یوهووووو هااااا هههاااااااا!!!(صدای شیطانی من!!!)
تضمین مضمین نداریم...حتما تا حالا دو قلو باردار شدی از این وبلاگ


یوووووووووووووووهاااا ها ها ها

قلمو شنبه 2 آذر 1387 ساعت 08:34 http://ghalamoo.blogsky.com/

می گن خدا حاجت شکم و زود می ده ؛)

(خجالت!!)

مهتابی خانوم جمعه 1 آذر 1387 ساعت 20:10 http://saaaraaa.blogfa

:(( ۵۰ صفحه کامنت نوشتم همش رفت .....

با این بلاگ اسکای شما :((

امکان درج نظر وجود ندارد دیگه چه صیغه ایه؟ مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان :((

فک کنم یه حرفی کلمه ای بوده که برا اینا فیلتر گذاشتن...برا خودمم تا حالا پیش اومده.
نازییییییییییییییییییییی .......
گریههههههههههههههههههههه من ۵۰ صفحه کامنتت رو میخوامممم

زهرا جمعه 1 آذر 1387 ساعت 19:02

سلام راستش وقتی گفتی منم حوس آش رشته کردم.
البته من حامله نیستما(چشمک)
باورت نمیشه به فاصله ۴-۵ ساعت بعد رفته بودیم خونه مامان ایناکه دیدم آش آوردن در خونه مامانم اینا. جات خالی


من خیلی وقته وبلاگت و میخونم ولی بدون نظر . خیلی خوشحالم که مامان شدی . بوس بوس خوش به حال نی نی که همچین مامان بابایی داره

نوششششششششش جونت
قربونت عزیزم.

مهسا مامان ملودی جمعه 1 آذر 1387 ساعت 15:01

به قول شیرازیا مروا زدم مروارید بشه یعنی برات نیت کردم که بشه.بذار یکی دوماه بگذره ازت چنتا سوال میپرسم بعد میگم دختره یا نه ملودی رو خودم تو ماه ۴ حدس زدم دختره و درست بود.مواظب خودت باش

آخییییییییییییییی فدا تشم که اینهمه فکر منی.
ملودی گلت رو ببوس.راستی میدونی خیلی وقته دعا میکنم بتونی از نزدیک خونوادت رو ببینی عزیزم؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 21:35

راستش منم دلم بچه می خواد ولی شوهرم مخالفه . واسه منم می تونی کاری بکنی یعنی بیام قرار بذارم کنکور بدیمم؟؟؟
بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
شاد باشی گلممممممممممممممممممممم

اول اقا تو ن رو راضی کن درس خوندنش حله!!!!!!
اگه همسرت آمادگی نداره جدا توصیه میکنم اول به توافق برسین بعد نی نی بیارین.چون بیچاره میشی دست تنهایی
مرسی.بوسسسسس

پویان و مامان پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 20:21 http://puyanemaman.persianblog.ir/

سلام خانم. من خیلی وقته که نوشته هاتو می خونم. نمی دونم تاحالا برات یادداشت گذاشتم یا نه اما عاشق این شیطنتا و نثر روونت هستم و شدیدا به رابطه گرمی که با همسرت داری احترام می ذارم و لذت می برم. با اینکه هیچ رابطه مستقیمی با هم نداریم اما خبر بارداریت بیشتر از این جهت که به خواشت خودتون بوده و خیلی خوشحالید منم خوشحال کرد. تبریک می گم بهت. یه تجربه جالب هم برات بگم. اینجا یه عروسکهای کوکی هست برای خانمهای باردار که وقتی نخشو می کشی یه موزیک ملایم (معمولا کلاسیک) پخش می کنه. مادر در طول بارداری می ذارتش رو شکمش بعدها که بچه به دنیا میاد هربرا که گریه می کنه با صدای اون عروسک آروم می گیره . پسر منم دارتش. سوره واعصر هم یادت نره واقعا بچه رو صبور می کنه. شاد و سلامت باشی.

چه جالب!!
اتفاقا من دارم سی دی های لالایی مخصوص بچه ها رو از الان گوش میکنم ...فک کنم بد نباشه برا بعدا
سوره والعصر!! چه جالب.مرسی از توصیه هات عزیزم.
قربونت.

ندا پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 16:30

سلام صمیم جون
منم هر وبلاگی سر میزدم یکی یکی دارن حامله میشن
(فقط مونده آسیت روزمرگی)

اون زبل خان هم رو نمیکنه!!!!! یهو دیدی اومد نوشت بچم تو بغل زنمه و داریم میریم سوار کشتی شیم بریم آفریقا!!!!!از این بشر همه چیز بر میاد.

شادی پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 15:50 http://raz-e-zendegi.blogfa.com/

در چه حالی مامان کوچولو؟؟ خوب میخوری یا نه؟؟ مواظب خدت هستی یا نه؟؟؟

توپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
مرسی.

هیلدا پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 15:16 http://banoo62.blogfa.com/

عزیزم مبارک ایشالله سالم باشه نی نی نازت....
من تولد دیگری را تجربه کردم
آنگاه که تن و جانم شیفته ی انسان دیگری شدند...
دوستی مجال کمی است...هرچند کوتاه...بیا !

ممنونم.

شیرین پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 14:39

سلام صمیم جون..ایشالله که خودتو نینی خوبین..
صمیم جون من خیلی وبلاگتو خوندم حتی وبلاگ رژیمتو هم خوندم...صمیم میشه برای منم دعا کنی..خلی زیاد دعا کن..الان که دارم مینویسم اشک تو چشامه..خیلی خوشحال شدم دیدم بارداری..صمیم جان احساس میکنم خیلی به خدا نزدیکی..میشه دعا کنی برام..که منم یه نینی داشته باشم..جایی هستم که نمیتونم گریه کنم ...توروخدا برام دعا کن..منم دعا میکنم واست که صحیح و سالم نینی خوشگلتو بغل کنی..
صمیم جان خواهش میکنم من خیلی دلم میخواد بیام مشهد ولی جور نمیشه برامون..امام رضا نمیطلبه مارو..توروخدا اگه رفتی برای منم دعا کن...خواهش میکنم..من خیلی به درگاه خدا دعا میکنم تو هم برام دعا کن...
من احساس میکنم نینی دختره..ایشلله واسطه منم بشه..

عزیز دلم انشالله به زودی. فقط استرس به دلت راه نده و آروم باش ...خیلی زودتر از اونکه فکرش رو بکنی نی نی تو دلته....خیلی ها رو دیدم که اینطوری به آرزوشون رسیدن.
حتما.برم حرم از امام رضا میخوام فرصت زیارتشو بهتون بده وخودت از نزدیک جلوی ضریحش حاجتتو بگی و برآورده شه.

yasetti پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 14:02 http://yasetti.wordpress.com/

سلام نومامان:
فکرکنی برعکس اش هم امکان پذیرباشه؟منظورم اینه که بخواهی باردارشی اما بعد ارشد قبول شی؟:) اگرمیشه من با سرمیام پیش ات...
الهی کارهات واین روزها به آسانی انجام بشه ،دعاهای تو نومامان خیلی زودترازمابراورده میشه پس یادت نره منو...

آخییییییییییییییییی انشالله به زودی.
باور میکنی هر روز صبح برای همه اونایی که ارزوی نی نی دارن دعا میکنم؟
حتما.

مهیاس چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 23:58

سلام مامان گل گلی
خوبی؟
خدا همیشه حاجت شکمو زود میده
چه برسه به تو که بارداری
دنیا به کامت باشه عزیزم{بوووووووووووووووووووووووووووس}

نیشششششششش

سارا چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 22:08

سلام صمیمم
راستش یه تصادف کوچولو کردم ، دستم ۱۰ تا بخیه خورده. یه پام هم ترک برداشته . اون یکی هم بخیه و ....
اصلا ولش کن خودت خوبی ؟
نی نی جونم خوبه ؟
مراقب جفتتون باشید
دوستون دارم
سارا

برات ایمیل دادم.
خدا بگم چکارت کنه سارا.....خب سوار میشدی دیگه!!!(نیششششششششش)
جون صمیبم مواظب باش.خوب؟

نازنین چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 19:53 http://mahdoone.blogfa.com

واااااااااااااااااااااااااای صمیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی خبر نداد؟!! مبااااااااااااااااااااااارکه. فعلن وقت کردم همین پست آخر رو بخونم. حسابی مراقب خودت باشیا. دختی من کمتر از ۳ ماه دیگه به دنیا میاد :) نکنه من و تو هم با هم برنامه ی درس خوندن گذاشته بودیم؟!!

نازیییییییییییییییی سه ماه دیگه؟
شاید!!چشمک!!!

گیلاس چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 15:46 http://monzo.blogsky.com

از این ویار و تعجیل در برآورده شدن خواسته های ویاری که میگین آدم دلش میخواد حامله بشه!!!
والا!

اگه چیزای دیگه اش رو بشنوی که دیگه با کله میپری تو بخش زایمان!!!
کلا دوران خیلی خوبیه....میدونی که من شیش شکم زاییدم!!!!

مهسا مامان ملودی چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 14:33

نوش جونت که آش قسمتت بوده صمیم جونم.احوالت دخترت چطوره؟

قربونت.
مههههههههههههسا!!!!!!!! تو مطمئنی دختره حالا؟!!!!! من تازه ماه دو رو تموم کردم ها!!!

مستانه چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 11:55 http://baadbadak.blogsky.com

صمیم جان واقعا از شنیدن این خبر خوشحال شدم و سریع رفتم اون بالا ببینم جمله ی بالای وبلاگت رو عوض کردی یا نه. که دیده بعله...

الهیییی مرسی عزیزم.

ماریلا چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 11:42

سلام صمیم جون
خوبی خانوم ؟
مبارکت باشه عزیزم ایشاا... که قدمش برات پر از خیر و برکت باشه و زندگی عاشقانه تون هر روز بهتر از قبل بشه
راستی من می خوام باهات درس بخونم :))
نی نی فینگیلیت رو ببوس ! اگه تونستی :D

قربوووووووونت
جدییییییییییی.خب من که کمووردی نداره شما از کی شروع میکنی؟
بوسسسسسسسسسسسسسسس

X چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 10:57 http://stillness.blogfa.com

دیر اومدم ولی از صمیم قلب حضور اون نی نی رو تبریک میگم! (فعلاً حضور در شما!) ایشالله که سالم و سلامت به دنیا بیاد.

مرسییییییییییییییییییییییی

سارا چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 10:54

خوبی سارا؟

عروس چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 09:25 http://www.doostetnadaram.blogsky.com

کاش میشد با منم درس بخونی !!!!!!!!!!!!!!!

اما منم میگم نی نی تون پسره . نمیدونم به دلم افتاده . نی نی ملودی هم به دلم افتاده بود پسره
ایشالا هرچی هست سالم باشه .

آرههههههههههه شمام بچه درخونی؟!!
باشه.از کی کتاباتو میخری؟
اتفاقا توی وبلاگستان ظاهرا به دل همه افتاده که پسره...خیلی دوست دارم بدونم بلاخره چی میشه...چون حس ششم خانم ها قویه...
مرسی.

خانومی چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 03:17 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

صمیم
میگم روش واسه شوهر دادن نداری این وسط مسطا ؟:دی

والله من خودم به مدد بیست تا سمینار شوهر یابی و اینا تونستم یکی برا خودم به چنگ!!!! بیارم .این یکی رو شرمنده ولی خواستی بیا با هم درس بخونیم این وسط دیدی یه هو بابای بچه هم خودشو نشون داد دیگه!!!

نسیم مامان بردیا چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 00:41 http://bardiajeegar.blogfa.com

سلام.ببین من دیگه پررو شدم همش میام.پستت خیلی باحال بود.منم داشتم برا ارشد میخوندم که بردیا اومد تو دلم.با همون بردیا تو دلی هم رفتم کنکور دادم.اینقده که لگد پرانی کرد نفهمیدم چی نوشتم.نکنه انتظار داری قبول شده باشم؟؟؟؟؟؟؟نخیرم رد شدم.برات بقیشو خصوصی مینویسم.خوب؟

الهییییییییییییییییییییییی
مرسی نسیم جان. خیلی خوب بود توصیه هات. اتفاقا من دوست دارم تجربه های بقیه رو بدونم.
خدا خیرت بده که اینقدر امیدواری میذی بهم ..چون از الان دارم غصه اضافه وزنه رو میخورم.پسسسسسسسسسس حله خودش؟!!!!
آخخخخخخخ جون.قربونت.

امید سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 23:16 http://omidddd.blogfa.com/

سلام با این مطلب به روزم
(تا هرزه نشم قبول نمیشم)

سارا سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 22:58

سلام صمیمم
این کامنت رو بدون پا با یه دست برات می نویسم . دیدی سارا ناکوت شد ؟
خوبی تو گلم ؟ نی نی خوبه ؟ مراقبش باشیا . چیزای خوشمزه بخور .
دوستون دارم
سارا

وایییییییییییییی دستت کاری شده سارا؟ ترو خدا چیزی شده؟
قربونت بشم مواظب خودت باش گلی گل من.
بوسسسسسسسسسسسسسس

وکیل نی نی ها سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 19:40

به به می بینم کودک آزاری شروع شده
اولندش نی نی گولیت میگه هر چی کمتر آواز بخونی بهتره البته دلیلشو نگفت
دومندش نی نی گولیت میگه وقتی آش می خوری فکر نمی کنی من نقطه چه جوری اون تو نفس بکشم؟
سومندش با هق هق میگه من کجام شبیه ترب و لواشکه؟ مگه به کی رفتم؟
میگه من الان مغز دارم قلب دارم و البته گوش هم دارم که می خوام سالم بمونه در ضمن این قدر هر شب تو سر من ضربه نزنید . بعدشم کلی آرزو برا آینده دارم می خوام مشکل انرژی هسته ای و حل کنم و.......


بقیه حرفاش سانسور شد . متوجه ای که؟

آواز که نگوووووووووووو شدیدا حس خوانند ه بودن بهم دست داده این روزا!!!!
آش هم کم میخورم فوقش یه پیاله کوشولو تا نی نی نقطه ای خفه نشه اون تو!!!!
الهیییییییییییی قربونش بشم که شبیه گل منه نه ترب و نه لواشک!!!!
بلهههههههههههههههههه مگه بچه از سر راه اومده که تو سری خور بشه!!!!!!؟ باز داری اون ور خط میای ها!!!!!!!!
بلههههههههههههههههههه متوجه ام وکیل جان!!!!

آست - روزمرگی سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 19:28

سلام صمیم جان

به نظرم مشکل همراهی با تو نیست که بقیه رو حامله !! میکنه. به نظرم یه خائن اون اطراف هست که . . . !!

ماشالله ! چه نی نی خوشبختی. نیومده یه وبلاگستان خبر دارند و همه براش سر و دست میشکونن. وای بحال وقتی که بیاد .

خدایی بعد ها که این نوشته ها رو میخونه چقد شاد خواهد شد . میفهمه که از کی انتظار ورودش و می کشیدن.

شاد باشید همیشه

خندههههههههههههه
خدا بگم چکارت کنه آستتتتتتتتتتتت!!!!یه چیزایی به اون کله ات میرسه که به مغز جن هم نمیرسه!!!!
دعا کن زیر سایه شما به سلامتی بیاد و من از شرمندگی دوستان در بیام!!!!!!!!( چه ربطی داشت؟!!!!)
البته فک کنم به عقل من که سعی میکنم نقش یه مامان معقول رو داشته باشم شک میکنه و دستم رو میشه !!!!!!
قربانت.مرسی

آنا(روزهای زندگی من) سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 16:24 http://annakhanoom.persianblog.ir

اولا که خدا نکشتت.مردم از خنده.دوما نوش جونت.من هم عاشق آش رشتهام.یعنی کلا هر شبم آش بخورم سیرایی ندارم.فک کنم بیام با تو درس بخونم . نتیجه اشو ببینم!!!!به خوبی روزی یه دیگ آش می خورم:دی

ای شیطووووووووووووووووون بلا!!!! حالا هوس آش داری یا درس خوندن با متعلقاتش!!!!!

ایده سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 15:53 http://h0ly.persianblog.ir

آخییییییییییییییی.
نوشه جونت !
درمانه نازایی هم ظاهرا کشف شده آره ؟!

فچ کنم!!!!!!!!
بوس

ساسان سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 15:51 http://kg.persianblog.ir

سلام هموطن خوبم
.....
((من می توانم ساعت ها در مورد خصوصیات ِ آن کسی یا چیزی که دوستش می دارم صحبت کنم.اما در یک "آن"در "یک لحظه "ی تاریخی عاشق ِ کسی شوم که همه ی ایدئال هایم،همه ی آنچه گفته ام و خواسته ام با وجودش به فنا می رود.))
این یک "آ ن"ِ تاریخی چیست که با آمدنش کلیت ِ گذشته ام را محو می کند.این چه لحظه ایست که تسلطم بر خواسته هایم و همه ی آنچه در ساعت های خلوت و تنهائی در نا امیدی ها و رخوت ها برای خود ساخته بودم با وجودش به هیچ مبدل می شود؟دست از همه چیز کشیده ،گردابی ست بی آنکه بخواهم و بی آنکه متوجه اش باشم مرا باخود می برد.بی آنکه بدانم از کجا آمده است و مرا چنین حقیرانه و سر افکنده به کجا می برد در پی ِ اش می دوم.چرا؟

این همان"آن"ی ست که متاسفانه یا خوشبختانه هیچ وقت به من رو نکرده است.در تمام زندگی ام مدام در پی ِ تسلط بر خود بوده ام.در هر چیز که برایم پیش آمده است آنقدر موشکافی کرده ام،آنقدر تحلیل و بررسی و صغرا کبرا چیده ام که هیچ چیز نتواند بی آنکه خواسته باشمش بر من وارد شود و چیز هائی را جابجا کند.از هیچ چیز فرار نکرده ام .اما به همه چیز فکر کرده ام.در ذهنِ من هر چیزی تاریخ دارد.هیچ چیز ِ بی سابقه اجازه ی ورود پیدا نمی کند.هیچ چیز برایم نا گوار تر از ناشناخته هائی که به من هجوم می آورند نیست.هیچ چیز ناگوار تر از آن نیست که در "آنی"عنان از کف بدهم .خودم،تاریخ و گذشته ام را فراموش کنم.در پی ِ ارزش گذاری نیستم.بد ها و خوب ها مدت ها ست دیگر در طبقه بندی های من جائی ندارند.من فقط سعی می کنم به ورودی های ذهنم نظم بدهم.دسته بندی می کنم که از هم تشخیصشان بدهم.که خودم انتخاب کرده باشم.که بر خودم تسلط داشته باشم .که تنها مرز های خودم را مشخص کرده باشم.و گرنه کدام ابلهی ست که در این دنیا هنوز به حقیقت ِمطلقی معتقد باشد که تضمین ِ خوب ها و بد هایش شود.

سربلند باشیددر پناه الطاف اهورامزدا

ساسان سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 15:38 http://kg.persianblog.ir

سلام ....
بهتون تبریک میگم مطمئنا یه سرباز به سرباز های هخامنشی اضافه میشه ....
در پناه الطاف اهورامزدا 3 نفرتون شاد و سربلند باشید ...
هموطن زرتشتی - ساسان از تورنتو کانادا

هخامنشی و غیرش مهم نیست...مهم اینه که انسان باشه به معنای واقعیش.....حالا هر اسمی و عنوانی روش باشه
ممنوم از لطفتان

دهقان فداکار سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 15:32

سلام به خانمهای محترم .....
.
.
.
.
.
.
در ادامه فرمایشات خانم محترم خدمتتئن عرض کنم راه دیگه ای که پیشنهاد میکنم اینه
راه 989: شما اراده کنید و منو در ذهن خود مجسم کنین ...
اونوقت من میام تو ذهنتون و از اونجا میرم تو اون ذهنتون و کم کم میرم .....
ببخشین داره قطار میاد باید لباسهامو در بیارم اتیش بزنم ... برمیگردم
..
.
.
..
.
125

خندههههههههههههه
لحن شوخت آشناست..اما اسمتو اولین باره میبینم.....نه آدرسی...نه چیزی......
مرسییییییییی

هاله سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 15:16 http://mohammadandhaleh.blogfa.com/

ببخشید کار مردم

اوکی

هاله سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 15:15 http://mohammadandhaleh.blogfa.com/

الهی که عاقبت به خیر بشی که کار کردم را راحت میکنی و از دوا دکتر و بقیه چیزا راحت میشن عزیزم
انشاله که نی نی خودت هم سالم و سرحال و تپل مپل باشه

هههههههههههههههههه خندهههههههههههههههه
مرسی

ساره سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 14:42 http://sareheh.persianblog.ir

می گن فلانی دستش تو فلان کار خوبه ها زیادم شنیدیم اما اینکه تو دستت تو حاملگی مردم خوبه چیز جدیدیه که فقط از خودت بر میاد!

نیشششششششششششش

شمسی خانوم سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 13:12

صمیم جان تبریک می گم عزیزم! تو مامان شدی بلا؟ تبریک می گم مامان کوچولوی نازنین! بوس.

وایییییییییییییییییی ببین کی اومده؟!!!شمسی خانوم گل وبلبل من..خوبی تو خواهر؟!!!!!!
فدای لطفت عزیز دلم.مرسیییییییییی

پیشول سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 12:49 http://pishool.blogsky.com

صمیم جون مادر ببینم این یارو که آدرسش رو پائین گذاشتم احیانا به شما ایمیل نزده بیا بشینیم با هم درس بخونیم؟؟؟ من دارم یه ژن جدید تو شما کشف میکنم که خیلی نادرههههه نه از اون نادر شاه افشاریاهاااا یه مدل دیگه !!! http://jahannews.com/fa/pages/?cid=35916

خدا نکشه تو رو !!!!!آخه من به شوهر مردم چکار دارم که حامله شده!!!!! ولی خودمونیم انگار آقاهه خیلی بهش خوش گذشته که دومیش هم تو راهه!!!!

شراره مامان بردیا سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 11:21

نووووووووووش جوووووووووووووووووووووووووووووون
ایشالا گوشت بشه به تن نی نی...بوس بوس بوس

شلولی چسسسسسسسسبید همچین بد جور!!!!!
چه آشی بود ها<<

شادی سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 10:03 http://raz-e-zendegi.blogfa.com/

صمیم جن خیلی کم پیش میاد که بیای بلاگم اما من تقریبا هر دو سه روز در میون بهت سر میزنم! اون روز وقتی پستی که واسه حاملگیت نوشتی رو خوندم رسما ترکیدم! از خودتون بیشتر ذوق نکرده باشم کمتر نبودّ! اینقدر قربون صدقه ی نی نی نیم وجبیت رفتم که خودم مردم از خنده با این قربون صدقه هام! خیلی خوشحال شدم! مامان کوچولو:دی

ای جاننننننننننننننننننن
قربون اینهمه محبت بشم من.
مرسی شادی جون.حتی اسمت منو یاد بهترین خاطرات زندگیم می اندازه.

الهام سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 09:34 http://spicylife.blogfa.com

سلام صمیم جون

دارم وبلاکمو عوض میکنم اونجا زیاد راحت نبودم چون یه عده ادرسشو داشتن اگه خواستی خبرم کن واست خصوصیش کنم

حتما منتظرم بهم بگی آدرس جدیدت رو.

خانمه سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 08:35 http://he-and-she.blogfa.com/

صمیم جون اینجوری اگه یه دختر مجرد باهات درس بخونه که آبروش به باد میره !!!! بابای بچه رو از کجا بیاره ؟؟؟
راستی این روش رو جنس مذکر هم جواب میده :))

من حواسم به اونجاهاش هم هست... با هر کی هر کی که نمیشینم سر درس و مقش!!!!!شرایط اولیه رو باید دارا باشه طرف....

حاج باران سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 02:15

بابا مبارکه... مامان مبارکه
اساسی تبریک.... فکر کنم بتونی یه مرکز درمان نازایی راه بندازی

خندهههههههههههه

پونی خانوم سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 01:40 http://poni.blogsky.com

اگه نی نی هم بدونه که آش رشته چقدر باد داره :)) خودش میگه مامان بی خیال تورو خدا بزار توی این 9 ماه عصابمون راحت باشه

خوشبختانه من اصلا به اش و غذاهای این مدلی حساس نبودم و نیستم.در حد یک ملاقه مشکل ایجاد نکرد برا من.
ممنون از تذکرت عزیزم.

صباـخاطراتونه سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 00:12 http://khateratsa.blogfa.com

الهی بگردم ..اون آشششششششششش نوش جوووونت توو اون نینی گوگولیت عزیزمممممممم...میگم صمیم جان ممکن از تو نتم اثری چیزی داشته باشی؟؟؟واسه نی نی دار شدن میگم؟؟؟نیششششششششششش باز تا بناگوششششششششششششششششش

آره فدات شم از شت کامی هم اثر داره فقط ممکنه احیانا دو قلو شه میدونی که ......

مریم دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 22:26 http://www.maryamdays.blogspot.com/

:)

سامیا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 17:16

به اینجا هم یه سر بزن صمیم جان
در مورد بارداری و زایمان

http://zaymanlinks.blogfa.com

اوفففففففففف مشتری دائم اینجام چند وقته
مرسی.

لبخـند پنـبه ای دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 16:43 http://www.viv.blogfa.com

جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
صمیمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
فقط 1ماه نبودممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

باورم نمیشههههههههههههههههههههههههههه
صمیمممممممممممممممم
صدای هق هق گریه مو میشنوییییییییییییییییییی؟؟؟

صمیمممممممممم؟؟؟
خیلی خوشحالممممممممممممممممممم
صمیممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
تبریکککککککککککککک

دستام رو کیبورد نمیان
چشام تاره

وای خدای من
......
صمیم...
نمیتونم بگم چقد خوشحالم ......
2ساله که روزانه خبرت رو دارم
2سال باهات زندگی کردم
2سال با انرژی و عشق پاک و دوست داشتنیت لذت بردم
2سال با اون خنده های شیرینت غرق شادی شدم

2سال یکی از بهترین دوستای من بودی
صمیم ....
مواظب خودت باش....
خیلی خیلی خیلی مواظب خودت باش دوست کدبانوی تُپلم

صمیمی خیلی خوشحالمممممممممممممم :********************************************************

آیکون سقط نی نی نداره اینجا!!!!؟
بابا من که مردم از شدت هیجان و جیغغغغغغغغغغغغغغغغ و لوس شدگی!!!!!
قربونت.
الهی بگردم دورت که اینقدر بهم انرژی میدی فدات شم من.
همراهی تو برای من هم خیلی خاطره انگیز هست همیشه.
بوسسسسسسسسس

asal دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 16:39 http://aksbelog.blogspot.com

مصب=مطب(خجالت)

asal دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 16:39 http://aksbelog.blogspot.com

ای جانننننننننننننننننننننننننننننننننننن

نوش جونت صمیم جون(بووووووس)

صمیم یه مصبی چیزی بزن برای بارداری ها خوبه کسب درامد می شه(خنده)

تو فکرشم.....

رونالی دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 16:02 http://www.ronali.blogfa.com

اش نوش جووووووووووونت
منم همیشه تو هوس آشم!!

مممممممممممممممم خیلی چسبید.

مهسا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 15:40 http://myfootstep.persianblog.ir

گویا که اول می شویم آیا .
کاش یه چیز گنده تر از خدا خواسته بودی .

خدایا من با این ذوق اول شدن این کودکان چه کنم؟!!!!!!
واقعا کاش.

ترانه دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 15:13 http://zendegihaa.blogspot.com/

اما من فک کنم برا کنکور دکترا اینجوری بشم :p

انشالله

نگاه مبهم دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 14:38

سلام صمیم

چقد خدا می دوسته این مامانایی که تو شکمشون یه هسته دارن.

خیلی خوشحال شدم که دیدم آش رو برات رسونده.

می بوسمت خداجون که مراقبشی.

صمیم می دونی من اصلن قصد درس خوندن ندارم ها!

اصلن هم کتابای گرون مرون نخریدم ها!

اصلن هم واسه ارشد ثبت نام نکردم ها!

ولی دوست دارم با تو درس بخونم. یه چند سال دیگه.

خوب؟

پورسانتت رو هم نقد و یک جا پیش پیش می دم.قبول؟

مراقب خودت باش.

بوس از این به بعد فقط صفدر علی.

نه دلم نمی یاد. بوس ننه ی صفدر علی.

حاضری پروژه رو شروع کنیم؟
۱
۲
۳
چشماتو ببند...نفس عمیق بکش...اقاتون اینا رو هم بذار دم دست!!!!..خب حالا تا ده بشمار... تمرکز کن!!!!!.مبارکه شما الان حامله اید...آقاتون رو هم بنداز بیرون از خونه حالا!!!دیگه لازمش نداریم!!!!!

وفا(ترنم عاشقی) دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 13:30 http://vafas.persianblog.ir

من بهای این ماست و چیپس را هر چقدر باشه میپردازم
تورو خدا صمصم بیا با هم واسه ارشد درس بخونیم من برات کتابهاتو میخرم

عزیزم انشالله زود زود نی نی تو دلت میاد.

سارا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 13:05

سلام صمیمم
اللهی فدای آش خواستنت بشم . کاشکی سارا نزدیک بود تا برات آش میفرستاد
نی نی خاله خوبه ؟ بهش گفتی دوسش دارم
مراقب خودت و الماست باش
دوستون دارم
سارا

قربووووووووووووووووووونت بشم من.چطوری با زحمات ما..
میلم بهت رسید سارا؟

سارا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 13:02

خانم خونه دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 13:00 http://souzan59.persianblog.ir

اینم بگم و برم
ببین صمیم جان من شدیدا منتظرم وقتش بشه تو بری سونو ببینم بچه دختره یا پسر . حالا برای بعضی ها اگه اشتباه بشه خوب شده دیگه پیش میاد دستگاه سونوگرافیش هم اشتباه می کنه اما در مورد تو اصلا دوست ندارم اشتباه بشه . نمی دونم چرا . الان داری فحشم میدی دیگه آره ؟ چون دلت بیشتر دختر می خواد. زود بشه چهار ماهت دیگه بابا

عزیزم جدا الان فرقی نیمکنه برامن.چون سلامتش مهم تر از همه چیزه و خب دختر داشتن به هر قیمتی رو هم نمیخوام.تندرستیش خیلی مهم تره.
انشالله رو سفید شی ننه!!!!!!

سمیه مامان ایلیا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 12:58 http://somy1359.persianblog.ir

ببین صمیم جان چرا اینقدر با آب و تاب نشوتی منم الان دلم آش رشته می خوادحالا چیکار کنم ؟ اگه چشم خواهر ایلیا که الان تو دلم چپ بشه باید واسه پسرت بگیریش ها . چون تو باعث چپ و چول شدنش شدی (گریه)

خوبببببببببببببببببببب به من چه!!!!
چی؟ تو حامله ای ؟ راس میگی؟!!!!!!

مریم گلی دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 12:45

وای صمیم چه خطرناکییی یادم باشه هروقت خواستم نی نی دار بشم بیام با هات درس بخونم

فک کنم از بغل من هم رد شی باد بگیرتت..البته منظو.رم باد لحافه!!!(خجالت!!!!)

سارا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 12:06 http://sarar.persianblog.ir

صمیمممممممممممم وایییییییییی باورم نمیشه حامله ای!
یه ماهی بود که نبودم. الان گفتم بیام یه سری بزنم اینجا و برم! رفتم آخرین پستت رو خوندم رسیدم آخراش دیدم نوشتی .... یه هفته بعد فهمیدم من حامله ام.... چند بار جمله ات رو از اول خوندم با چشمای گرد شده! دیدم نه بابا درسته نوشتی حامله ام! فقط با سرعت رفتم پایین ببینم اولین بار کجا نوشتی که حامله شدی. دیدم عکس نینی گذاشتی و خوندمش. هنوز باورم نمیشه صمیم جون. اونجا که علی گفت میدونسته و یادداشتش رو نشونت داده موهای تنم سیخ شد!
واقعا بهت تبریک میگم.امیدوارم سالم و تپل و خوشگل به دنیا بیاد. بووووووووووووسسسسسسسسسسسس

سارا تو کجایییییییییییییییی دختر؟ نه آپی نه خبری..مردم از بس آخرین نوشته ات رو بیست بار خوندم.
مرررررررررررررررسی سارا جون.
برامون دعا کن خوشگل خانومی.
بوسسسسسسس

نسیم دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 11:28 http://mypazzel.blogsky.com

سلام
دررابطه باپست قبلیت که واسه نینی چه کارهای فرهنگی !انجام بدی ساعت تقریبا20دقیقه به 11صبح رادیوروروشن کن بذاررورادیو ایران برنامه سلام کوچولو وای که برنامه گوگولی ونازیه.

تو اداره؟ نمیشه که!!!

سبرینا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:46

سلام بر مامانی گل. عجب جریاناتی داشتن دوستان شما . من پیشنهاد میدم دوستان از ادامه تحصیل منصرف بشن . چون اگه بخوان هردفعه که نیت کنند برا فوق بخوان حامله شن که دیگه سنگ روسنگ بند نمیشه مادر . حتما به همشون این توصیه رو بکن که قید درس وبزنند مگه اینکه قصد داشته باشند دومیش رو بیارند . ( توصیه های ایمنی رو جدی بگیرید) . در مورد آش هم که قربونت برم من منم خیلی پایم . کاش اینجا بودی بخدا مامانم تا عصر که از سرکار برگردی برات آماده میکرد . اونم چه آشی پراز پیاز داغ و نعناع داغ و کشک فراوان . در ضمن به مامان جان بگو شرایط الانت با قبل فرق میکنه بهش اولتیماتوم بده که هرچی هوس کردی باید ای کی ثانیه برات آماده کنه .شاید هنوز باورش نشده که تو حامله ای . ای بابا

خندهههههههههههه
الهی قربون لطفت عزیزم.
مرسییییییییییییییییی
به مامانم دیشیی گفتم آش میخوام و چون دوست داریم دور هم با مامان و علی و خواهرم اینا باشیم و اون ظهر ها نمیتونه بیاد و منم ساعت ۴ میرسم خونه مامان اینا و از طرفی چون تا اون موقع باباییم از گشنگی سنگ رو هم قورت داده!!! و تازه من آخر هفته تعطیلم دو روزی ....(نفس تازه میکنم!!!) برا همین منتظر آشششششششششششش میمونم.

آلما دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:45 http://almakhanoom.blogfa.com

سلام صمیم جان
اولا که مبارک باشه
ثانیا من همین الان با مامانم صحبت کردم گفت داره آش رشته می پزه... فردا هم دارم میام مشهد... اگه خواستی میتونم برات بیارم تا آخر هفته صبر نکن و خدای نکرده چشم نینیت چیزیش نشه...

عزیزمممممممممممممم
مرسی.

شراره مامان بردیا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:42

:)))))))))
یعنی میخوای این طشت حموم رو شترق بکوبی تو ملاج یکی دیگه....آش نوش جوووووونت ننه پف پف :))
فدای تو و نی نی دربسسسسسسست.
بوس بوس بوووووووووس

ماچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ مالی میکنمیم شلولی مان را!!!

ملودی دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:33 http://www.ruzmarreha.persianblog.ir

صمیم جون برات خوشحالم عزیزم راستی منم ساکن مشهدم شوهرم اهل مشهده .راتش صمیم جون منم اقدام واسه بارداری کردم این ماه خیلی حالم بعد حالت تهوع و این جور چیزا ولی تا امروز به خاطر کلاسام وقت نکردم برم تست بدم می خوام پس فردا برم برام دعا کن عزیزم تا امروز هم صداشو در نیاوردم راستش

آخییییییییییی احتمال زیاد بارداری.خبرم کنی ها....

مهربون دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:32

سلام صمیم جون
خوبی مامانی؟ خیلی خوشحال شدم داری مامان میشی خیلی مراقب خودت باش خانومی

چشم.

مرجانه دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:08 http://marjaneh.blogsky.com/

چند ساله ازدواج کردین؟
من مامانم دقیقا زمانی که می خواست بره فوق لیسانس حامله شد
شاید اون موقع خیلی خوشحال بود
اما الان ناراحته
میگه باید صبر می کردیم
البته شما چند سال امتحان دادی این فرق می کنه
کسی که اصلا به خودش این شانس را نداده بعدا افسوس می خوره که اگه فوق گرفته بودم چی می شد و چی نمیشه

۵ سال
نه من حسرت هیچی رو نخوردم و مطمئنم نمیخورم.چون کار مناسبی دارم که فوق گرفتن هیچ فرقی برام نداره توی کارم.فقط برا دل خودم . چون تا الان اونجور که باید و شاید ننشستم پای درس خوندن حرفه ای...تازه قتی نی نی انشالهه بزرگ تر شد و فرستادمش مدرسه یا مهد حتما تصمیم دارم بخونم.
مرسیب

پریسا دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:03

به خدا دقیقا" همین اتفاق برای من و 3 تا دیگه از دوستام افتاده اولش من حامله شدم بعد هم اونا و بعد از 6 سال که دیگه تصمیم جدی بود دوباره خودم شدم .آخرین بار هم دقیقا" برای ارشد 86 تصمیم جدی بود که دوستم دوباره .... دیگه هم برای تنظیم خانواده تصمیم گرفتیم که ارشد رو کلا بی خیال شیم ................

واقعا تصمیم بجایی گرفتید!!!!!!!
خندههههههههههه

الهام دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 10:00 http://spicylife.blogfa.com/

میگم صمیم میای با هم درس بخونیم واسه فوق؟

اخه منم نی نی میخوام

ماست و چیپسه رو حاضر کن که دارم میام.

رها(ستایش) دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 09:59 http://setayesh07.blogfa.com

من پایه ام اتفاقا لیسانس زبانم دارم :دی

اومدممممممممممممممممم

عسل دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 09:55 http://http://ashiyaneyeheshgh.blogfa.com/

درمان نازایی با اخرین متد و کمترین روش. بدون درد و خونریزی در کمتر از یکهفته حتی از راه دور. چیپس و ماست بخورید و حامله بشید. کتابهای کنکور ارشد کودکیاری هم فروخته میشه. تحت نظر مامان صمیم. علاقه مندان به کسب اطلاعات بیشتر اول با عسل بانو تماس حاصل نمایند تا با مامان صمیم هماهنگی کنم.........
در ضمن منم میگم نی نی پسره.نیشششششششش!

غششششششششششششششششش
خدا نکشتت عسل.

آزاده مامان ماهان دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 09:52 http://azadeh-mahan.blogfa.com

سلام
ایده جالبی من هم دوست دارم با شما درس بخونم ولی ............
در ضمن هر وقت هوس چیزی کردی شده از همسایه بگیری بگیر من بعد چند سال هنوز بعضی هوسها رو دلم مونده
در ضمن نینی گلوی ناناز رو هم ببوسش ناراحت نشی ولی حدس منهم پسره البته اول سالم بودنش وتپلی بودنش مهمه بعدپسر ودختری

اوخ اوخ از همسایه که نگو وو نپرس...من با مامانم هم تو این چیزا رو درواسی دارم چه برسه به غریبه ها...خوشبختانه هنوز هوس خاصی نکردم.
نههههههههههههه!!!

نازنین دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 09:29 http://adatmikonimm.blogfa.com/

وای مادر تو همچین از این اش رشته گفتی ما هم چشمام لوچ شد ببین صمیم جونم امسال سال بی بی ییر شده ..باورت نمی شه ویروس حاملگی همه جا پخشه دوستم تو یک شرکتی کار میکن ۱۵ نفر پرسنل داره ۶ نفر از خانمها با هم حامله شدن ...نمیدونم رییس میخواد چی کار کنه یا تو دستورالعمل یا ایین نامه چیزی اورده در اینمورد ..ایشالله حال نی نی و مامانش خوب خوب باشه

اهههههههههههههههههههه که هی!!!!! فک کن چه اداره ای شود.

میریام دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 09:23

سلام.

خوبه که!

راستی من امسال هم قصد درس خوندن دارم هم.. نیششششششش

ای بلا!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد