من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

دوران طلایی

میگم  ماشالله ماشالله خودم رو چشم نکنم اگه بارداری اینقدر کویته و خوش میگذره یه چند تایی ردیف کنیم تا دو سه سال دیگه!!!اینجوری که ما داریم پیش میریم آدم میگه آهههههههه هلو!!!!بپر تو گلو!!شیک و بی دردسر.البته آرامش قبل از بارداری و شادابی روحیه خیلی تاثیر داره فک کنم. فک کن منی که همش به خنده و هر هر کر کر بودم خدا دلش نیومد دولا راستم کنه و خوش خوشانم شد و صاف صاف راه میرم برا خودم!!! بگو ماشالله!!! د بگو دیگه!!!!!!

خوشبختانه من نه تهوع دارم...نه ویار دارم..نه از چیزی بد میاد..نه از چیزی خاص خوشم میاد...نه به شوهرم میگم پیف پیف..نه از آشپزی  دلم یه جور میشه ..زندگی عادیمون رو ادامه میدیم خدا رو شکر و مامانم اینا هم که باور نمیکنن من اینقدر خوش خوشانمه هی هر روز زنگ میزنن و میگن چی برات بیاریم؟چی دوست داری؟ صبا هم هی اس ام اس های قربون نینی گوگولی میفرسته و کلی چیز میز میاره برام.سهیل هم خاک بر سر!! رابراه زنگ میزنه که اگه یوقت خاکی سیمانی  مصالحی چیزی ویار کردی!!بگو سه سوته با وانت بفرستم دم خونه اتون و این بابایی من هم هی زنگ میزنه میگه چطولی مامانی صمیم !!!!!این قدر این کلمه مامانی برام عجیب غریبه و حرصم رو در میاره که نگووووووو!!!بابا بذارین یه نخود بشه بعدا این القاب رو بدین به من.این وسط چیزی که خیلی حال میده و آی جیگرم داره حال میاد اینه که علی خیلیییییییییییییی منو لوس میکنه...نه میذاره ظرف بشورم..نه کار خونه بکنم..نه ناراحت بشم و کلی هم نی نی رو ناز میکنه و میبوسه!!!و تو گوش  ننه نی نی !!! خوشگل ترین جملاتی که بی شرف نمیدونم تا حالا کجاش قایم کرده بود رو میگه!!!من اگه میدونستم اینطوریاس به جان خودم از ماه عسل که بر میگشتیم بچه ام رو میدادم بغل مامانم اینا!!!!از اون طرف جاری جون اینا فردای روزی که فهمیدن (شیر فهم شدن یعنی!!! چون باور نمیکردن!!) طفلی یه دست لباس بچه گوگولی خریده اینقدر این شورتش خوشگله وآدم میخواد بخورتش که حد نداره .نارنجی سفیده و زیرپوش و پیراهنش که دیگه نگووووو.صبا هم یه عروسک خرگوشی کوشولو با یه جفت جوراب بند انگشتی گرفته با کلی خوردنی و آلو!!فرستاده برام .مامانم هم که فک کنم دو هفته ای میشه داره دنبال خوش اب و رنگ ترین سیب قرمز دنیا میگرده برام و هنوز پیدا نکرده ظاهرا!!!

تلفن پشت تلفنه این روزا تو خونه ما.تازه غیر از یکی دو تا از دوستام و خونواده هامون هنوز هیششششکی نمیدونه.به قول بابایی بذار از رو علایم بالینی!!!!بفهمن دختر!!هول نکن!!! مامان گوشی رو میذاره مامان جون زنگ میزنه ..اون قطع میکنه جاری جون پشت خطه.هفته پیش جمعه یه هشت تایی مهمون داشتم انقدر مامان جون دعوام کرد که نگو.خب نمیشد که فامیل نزدیک علی که از شمال تنهایی بدون خانم و بچه اش  سه روزه برا کار اومده مشهد و تازه ما خونه اشون هم یه سر رفتیم رو دعوت نکنم...اونم برا اولین بار ....خلاصه فک کنین من قیمه تو فریزر داشتم!!!در آوردم و خوب به رنگ و رو آوردمش...بعدش برنج از هفته پیش نم داشتم  که درست کردم.یه استامبولی سه سوته هم زدم تنگش و شد یه مهمنونی  خوف!!!به هیچکی حتی علی هم نگفتم کلاه سرشون گذاشتم.ولی دروغ نگم همو ن روز یه دو سه تا حال تهوع کوشولو و بی صدا گرفتم که خودم هم خنده ام گرفته بود.علی هم هول کرده بود و هی میگفت چیزی هم اومد بالا؟!!!احتمالا فک کرده اگه فشار بیاد روم نی نی گوگولی قلپی میفته بیرون از حلقم!!!!! تازه تو مهمونی سالادش رو خواهر علی درست کرد...همه ظرفاشو جاری جون شست. سفره و این چیزا رو مامان جون پهن کرد و تمیز کرد غذاها رو علی جابجا کرد و منم شیک فقط نشستم و تونستم دو لقمه بخورم. این روزا میلم به میوه  بخصوص انار و نارنگی است ولی چون اصولا من میوه خور حرفه ای بودم اصلا کسی نمیفهمه.شیر هم زیاد میخورم ولی اصلا اصلا شام میل ندارم و به جاش میوه میخورم یا فوقش دو سه لقمه به هوای علی.یه جورایی اشتهام به صبح ها افتاده و الهی بگردمش این رییسم هم که یه پارچه خانمه هر روز برام شیر میاره و کلی میوه و بیسکوییت ساده که به دفعات و کم کم بخورم و گرسنه نشم.تازه سر کارم هم یکی دو بار رفتم رستوران اداره و صبحانه یه عدسی مشت زدم تو رگ و حسابی حالم جا اومد.فقط نمیدونم چرا تا الان یک کیلو وزن کم کردم!!!جل الخالق!!!!

و اما بشنوید از شیرین کاریهای من تو مسافرت!! نیمی از بیرون رفتن هامون  با هم و عده ای بود و خوب  همه هم دلشون میخواست تو ماشینی که من بودم باشن!!!! برا همین فک کن یه پسر گوگولی  سوم راهنمایی قد بلند چند بار روی پای من نشست تو راه و منم هی ناخودآگاه جابجا میشدم تا به شکمم که فک میکردم ممکنه به قلنبگی هاش فشار وارد میشه خیلی اذیت نشم.جالبه که یه  بار هم یه هندوونه 7 کیلویی خرس گنده رو هم کلی راه دستم گرفتم و وقتی گذاشتمش پایین دستم از درد بی حس شده بود.بعدشم خب هوای بهاری شمال و ذغال خوب!!!!و رفیق ناباب ور دل آدم!!! معلومه که دیگه چی میشه!!!جیغ هایی که تو قایق سواری تو دریا کشیدم و دل و روده ام بهم اومد رو هم فاکتور بگیریم بهتره!!!بار کشیدن های هن و هن کنانم هم برا ساک سوغاتی ها که به زور  بهمون دادن و انواع وواقسام ترشی ها و مرباها  و رب ها بود هم به کنار!!!! شما بودین واقعا سکته نمیکردین وقتی  میفهمیدین چه کارایی که نکردین و تازه یه ماهه هم بودین!!!؟

تازه الان هم داشتم با خود مفک میکردم که اکهههه هی!!!!دختر  ساده!!! تو مجبور نیستی به  بقیه نشون بدی خیلی حالت خوفه!! یکم فیلم بازی کن دو روز دیگه این شوهره نگه خب اون دفعه که خوش بحالت بود و راحتتت بودی بیا  دومی و سومی رو بذارم تو دومنت که یه راست سمت آسمون و بهشت بپری بالا!!!!! یه ذره ادایی!!! حال به هم خوردنی!!! رنگ زرد و زاری بفوقش به ضرب زردچوبه دیگه!!!!! یه کم هوس های  خارق العاده ای !!!! چیزی بکن!!!! عین ماست نشستی و میخندی و کار میکنی!!!!از او نور وجدان درد گرفته ام میگه به جای این قرتی بازی ها بشین دو صفحه قرآن بخونه بچه ات شبه!!!مسلمون بشه حداقل!!!یا بشین برا اینهمه دوستی که بهت تبریک گفتن دعای خیر بکن. به علی میگم مواظب باشی  ها!!! این روزا دعاهای من خیلی خوب میگیره کار و بارت سکه میشه اسکوند!!!! ما یادت نره!!!!!! میگه بذار یه ذره اون خیکت بیاد بالا بعد بشین چرتکه بنداز برا دعاهای گربه سیاهیت!!!!!!! گریهههههههههههههههه!!!

و اما در مورد خبر دادن به علی.وقتی دکتر گفت جوجو داری  تا یه نیم ساعت بعدش که تو خیابون فقط راه میرفتم و گوشام داغ شده بود به داغی همن روزی که اولین بوسه ها رو بابای نی نی از لبام دزدید!! بعد تازه یاد ماومد علی منتظر تلفنه و نگرانه.بهش زنگ زدم دیدم گوشیش رو جواب نمیده.قبلش گفته بودم پیش دکتر خودم هم دارم میرم تا نتیجه سونو رو بهش نشون بدم و وقتی پرسید نتیجه اش چیه گفتم التهاب داخلی بوده و موردی نداشته دل دردم!!!خلاصه یه سه بار چهار باری پشت سر هم زنگ زدم و آب یخ ریختن رو سرم از بس ذوقم کور شد یهو!!!! بعد دیدم علی زود زنگ زد و گفت داشته با یکی از مشتریهای قلمبه اش صحبت میکرده و نمتونسته جواب بده و همین الانم آقاهه رفته اون ور تر واستاده برا کاری و این زود زنگ زده به من.منم با ذوق  دوباره گفتم وایییییییییییی علی دکتره گفت نی نی داری!!! اونم گفت غلط کردی تو!!! باز منو سر کار گذاشتی!! قشنگ بگو چی گفت منم گفتم جون علی گفت بارداری!!!چندثانیه سکوت بود که توی گوشی پیچید و صدای مخملی علی که ناباورانه میگفت بگو به روح سپهر!!!؟ گفتم خره  میگم به جون علی!! گفت نه بگو به روح سپهر و منم فقط گفتم به روحش!!!! اونم گفت به روح کی؟ چی ؟ مثل آدم بگو تا باور کنم.و یهو غش کرد از خنده وقتی گفتم دکتر گفته یه ماه و خورده ای هست.صدای خنده اش توی گوشم پیچید که گفت خیلی مسخره ای!!!!! یه ماه و خورده ای !!!؟ ها ها ها  حالا مثل آدم میگی یا خودم بیام دوباره به زور بگم سونوت کنه؟!!!!! و چون نوبتم شد که برم تو اتاق دکتر  زود خداحافظی کردم. سریع برا علی مسیج دادم که ها ها ها!! سر کارت گذاشته بودم و میخواستم امتحانت کنم!! بدبخت رد شدی یه ضرب!!!! و اونم گفت خود مفهمیدم چاخان کردی!!!!چاقالو!!!!

توی راه تو تاکسی دستم رو روی شکمم گذاشتم و چشمام رو بستم...به عرض نیم ساعت همه چیز عوض شده بود.نه دل دردی داشتم و نه حال تهوع شدیدی که منو به دکتر کشونده بود.صورتم رو دست زدم..داغ داغ بود ....عکس های نامزدیمون... روز عروسی و  خاطرات ماه عسلمون میومد جلوی چشمم ...خند ه های علی توی گوش میپیچید و صداش که ناباورانه پرسیده بود بگو به روح سپهر؟!! و کلکی که بعدش بهش زده بودم چون حرصم در اومده بود.خدای من حالا چی میشه ؟ یعنی واقعا دیگه فک کردی من آدم شدم؟ الهی بمیرم برات که تو هم منو نشناختی انگار!!!!! و خنده ام میگرفت و آقای بغل دستی چپ چپ نگام میکرد که اینکه قیافه اش موجه و اسلامیه!!(از سر کار رفته بودم دکتر!!) این خل بازی هاش دیگه برا چیه؟ آزمایش بتا اچ سی جی هم داده بودم که گفت عصری آماده است ولی من بعدش که سونو رفتم همه چیز رو فهمیده بودم...خونه که رسیدم با هم ناهار خوردیم و علی کلی دعوام کرد که دیگه سر کارش نذارم!!!و بعد هم وقتی بهش گفتم حالا اگه یه روز!!!! واقعا نی نی داشته باشم چکار میکنی؟ و اونم تو چشمام نگاه کرد و خیلی جدی گفت بیشتر دوستت دارم..خیلی بیشتر و لنگ و لقد های من وسط هوا و زمین خورد بهش که پدر سوخته!!! یعنی بیشتر جا داری که منو دو ست داشته باشی و دوست نداری؟ برا کی گذاشتی اینا رو!! ای نمک نشناس!! خلاصه عصری رفتیم آزمایشگاه و تا علی خواست بیاد داخل سالن بهش گفتم نه!! نیا .یعنی از تو خونه که بودیم بهش گفته بودم به خانمه گفتم شوهرم مسافرته و میخوام زودتر جواب رو بگیرم چون قراره برم پیشش و فردا دیره!! علی هم یه خنده کجکی کرد و گفت باشه.وقتی جواب مثبت رو گرفتم خیلی خونسرد و عادی اومدم پیشش و گفتم بریم. وقتی هم پرسید چی شد ؟ گفنم نکنه میخواستی مثبت باشه!!نه جونم!!! ما اینکاره!!!!!نیستیم و وقتی گفت غلط کردی!!!! ف کردی از همون صبح نفهمیدم داری منو سر کار میذاری و الکی میگی چاخان کردم؟ خر خود چاقتی مامان خوشگل نی نی!!!!!وا رفتم...یعنی بی شرف از صبح دست منو خونده بود و این من بودم که سر کار بودم تا حالا!!!! همون جا کنار دیوار گفتم یالا بزن کنار!!(خوبه پیاده بودیم!!)) و بوسم کن!!! گفت نهههههههههه جلوی اینهمه ملت!!!میخوای نی نی تو زندان دنیا بیاد؟ از من اصرار و از اون انکار که دیدم یه برگه از جیبش در آورد  و گفت از خونه  حدسم رو روش نوشته  بودم و گفتم اگه الان بهت بگم از صبح میدونستم  باور نمیکنی و روش نوشته بود خودم فهمیدم مامان شدی عزیز دلم!!! برووووووووووو بچه جون!!!!منو فیلم نکن....از روی سه بار پشت سر هم زنگ زدنم وقتی گفتم جواب سونو دستمه....از روی صدام...از بیحالیم تو ماشین وقتی عصر داشتیم میرفتیم برا ازمایش.....و مهم تر از همه از چشمام فهمیده بود بهش دروغ نگفته بودم از اول......و اینطوری شد که اون شب به گشت و گذار تو نی نی فروشی ها گذشت و چشم های خوشحال علی که برق میزد  و دستش که گاه گدار روی شکمم میکشید و میگفت سلام نی نی جونم...مامانی رو اذیت نکنی ها......

بقیه اش رو بذارین بعدا بگم چون میترسم این انگشتم کلا کنده بشه!!!!فقط یه چیزی میخوام بگم : واقعا منو شرمنده کردین ....اینهمه تبریک..اینهمه سفارش..اینهمه خوشحالی و ذوق از کسایی که حتی اولین کامنتشون بود بعد از مدت ها خوندن اینجا...همه و همه انقدر منو شارژ میکنه که حد نداره....و وقتی یه علی گفتم یکی از دوستای گلم بهم گفته برا نی نی  شال وکلاه و جوراب داره میبافه و گفته به پست مرکزی مشهد میفرستم برات و فقط برو تحویل بگیر هم اشک توی چشمای خودم جمع شده بود و هم لبخند روی لبای علی و سپاس ویژه از دوست گلم که اینهمه لطف داره.از اس ام اس ها تون خیلی ممنونم  هر چند زیر سه نفر شماره منو دارن ولی مسیج هاشون منو کلی خوشحال کرد.

هنوز هیچ حس مامان شدن ندارم!!!!! فقط ذوق دارم  از این تغییر حالت هام ..علی که میگه خوشگل تر شدی و خواستنی تر..نمیدونم ولی برامون دعا کنین.دعا کنین نی نی قلبش و بقیه جاهاش  سالم باشه و خوب تشکیل بشه ..میدونین که تو سه ماه اول همه چیز ممکنه اتفاق بیفته ....دوست دارم نی نی  رو داشته باشم...حس خوب این روزها رو هم.... خودمون رو به خدا سپردم و دعاهای  شما .

باز هم از اینکه اینهمههههههههههه کامنت تبریک فرستادین ممنونم.و چقدر خوشحالم که اینهمه خاله خوب و عموی خوب داره نی نی مون.قربون همتون.

صمیم

نظرات 91 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 14:21

دختر تو محشری .آدم وبلاگته می خونه پر از انرژی می شه . آدم دلش بچه می خواد :))) آخ که مردم هر کی از راه رسید گفت بچه می خوای چیکار ؟اصلا شوهر چیه که بچش چی باشه؟یکی ژیدا شد که آیه یاس نخونه و عاشق همه چی باشه . والااااااااااااااااا

مهسا چهارشنبه 9 بهمن 1387 ساعت 11:12

واییییییییی خدای من.. باورم نمی شد. من بیش تر از ۷ ماهی که اینجا نیمده بودم صمیم. اما تا قبلش از اول وبلاگت رو خونده بودم و و قتی فهمیدم کلی تعجب کردم و کلی هیجانی. خوشحالم برات و تبریک می گم.

ممنونم عزیزم.
تو ۷ ماههههههههههههههههههههه نیمودی؟
بدم زنده زنده بکشنت؟!!!!!

سمیه یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 14:01

از وبلاگت خیلی خوشم اومد اولین بار بود که می دیدمش ، تو خیلی شاد و موفق هستس و من فکر می کنم این زندگی عاشقانه از اعتماد به نفس مثبت تو باشه با ندا موافقم خیلی مامان با حالی هستی

ندا چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 01:56

مبارکه چه مامان باحالی نی نی کیف میکنه باهات
تو منو یاد دوستم مندازی هر وقت اینجا رو میخونم چهره ی اون جلو چشمم میاد( اونم تپل)
این اولین کامنت منه.دعامون کن

مرسی عزیزم.فدای مهربونیت.
فعلا که من دارم باهاش حال میکنم!!
حاجت روا بشی الهی.

nima یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 16:26

ishallaaaaaaaa khoda ye bacheye khoshgele topoliye salem behetoon bede
mobarake

سبرینا شنبه 25 آبان 1387 ساعت 11:56

سلام صمیم جون . امیدوارم همه دوران بارداریت رو به همین راحتی و آرامش بگذرونی . خیلی خیلی مواظب خودت و نی نی جیگر طلا باش. انشاءاله هرچی زودتر هم صدای قشنگ قلب کوچیکش و می شنوی و هم روی ماهش رو می بینی. فقط یک خواهش کوچولو دارم ازت . تو این مدت برای همه کسانیکه آروزی نی نی دار شدن رو دارند دعا کن و از امام رضا بخواه که که دامن اونام سبز سبز بشه . من چون خودم خیلی سختی کشیدم تو این راه . بخاطر همین وقتی خبر بچه دار شدن کسی رو میشنوم خیلی خوشحال می شم و آرزو میکنم که این سختی رو هیچ زن و شوهری تجربه نکنه و برعکس خیلی راحت راحت به فرشته های کوچولوی خودشون برسند. میبوسمت . ( صدقه واسفند یادت نره )

آخیییییییییی نارزیییییییی باز چقدر تو دل گنده ای که میخوای بقیه به سختی تو دچار نشن.خدا نشالله همسرت و نی نیت رو حفظ کنه برات.
حتما...حتما برای همه دعا میکنم و یک توصیه خیلی مهم: استرس و ترس از باردار نشدن مثل سم هست برای بدن خانوم ها...ریلکس باشن و به خود خدا بسپارن و سلامتیشون رو مرتب چک کنن.به هیچچچچچچچچ عنوان هم دلهره و ترس بیخود به دلشون راه ندن.
بازم ممنونم از لطفت.

ساتین شنبه 25 آبان 1387 ساعت 10:07

خیلی خوشحالم صمیم عزیز
امیدوارم زندگی قشنگتون با بچه صد چندان قشنگتر بشه
منم مثل شما بودم همه فامیل بسیج شده بودند که چی ویار کردی منم مثل همیشه ام بودم نه از چیزی بدم اومد نه خوشم اومد
فقط ماهای اول به نسبت یه کم تنبل و لخت شده بودم همین
به من که این دوران بارداری اینقدر خوش گذشت یهو دیدم داره تموم میشه امیدوارم شما هم این دوره رو با سلامتی بگذرونی
صمیم عزیز مراقب خودتون باشید و بالا غیرتا اگر هم حالتون خوبه احساس پهلوانی نکنید و سعی نکنید خیلی از خودتون کار بکشید.مراقب تغذیه تون هم باشید

چقدر خوووووووووووب بوده پس.خدا کنه برا منم همینطوری راحت باشه.
این آخری رو چشمممممممممممم اگه باز جوگیر نشم!!!

نسیم مامان بردیا شنبه 25 آبان 1387 ساعت 08:43 http://bardiajeegar.blogfa.com

ای جانمممممممممممممم.مبارکه عزیزم. من همیشه میخونمت ولی نظر کم میدم ولی............ برا این یکی که نمیشه نظر نداد;))))))))خیلی خوشحال شدم.بوس بوس

مرسی مامان خانومی.
میگم حالا که اومدی بقیه اش رو هم پایه باش!!منظورم تو توصیه های چی بخورم چی نخورم چکر کنم چکار نکنم بود.شدیددددددددد دنبال اینام.
ممنونم از لطفت.

تارا شنبه 25 آبان 1387 ساعت 07:56

وای صمیم تبریک میگم
عکس نینی ی پست قبلو که دیدم گفتم بازم یکی از اون شوخیاته اونجا که خوندم ( اروم بودی و مطمئن ) مطمئن بودم به نبودنش مطمئنی اصلا باور نمی کنم خیلی خوشحالم عزیزم اشک تو چشام جمع شده انشاا.. به خیر و سلامتی رشد کنه و بپره تو بغل مامانیش
بازم مبارکه عزیزم
عاشق باشی

الهییییییییییی
انقدر من ژانگولر بازی از خودم در می آوردم ننه بابای خودمم باور نمیکردن به جان خودم!!!!!!
فدای محبتت.
بوسسسس

ely شنبه 25 آبان 1387 ساعت 07:27 http://IP: 213.207.235.229

...........

تا کور شود هر آن که نتواند دید.....

سمیه-مامان نگار شنبه 25 آبان 1387 ساعت 01:46

قلم خوبی داری.خیلی خوشحال شدم برات.ولی تا میتونی بخواب که غنیمته.یک عالمه گل مریم و یاس تقدیمت میکنم.خیلی وقته نوشته هاتو میخونم.از خوشحالی اشک تو چشمام جمع شد.

ممنونم. عزیزم.اتفاقا خوب دارم میخوابم این روزاها.

گیسو شنبه 25 آبان 1387 ساعت 00:04 http://gis0o.persianblog.ir/

خوش به حالت صمیم جون ... ان شاالله همین جوری بمونی ... من بیچاره که این نی نی درونم پیرمو درآورده ... همش هی دلم یه چیزایی می خواد که مادرشوهری مو بدبخت می کنم برای پیدا کردنشون ... مث گوجه سبز ... برای نی نی ات هم دعا می کنم ، دعا می کنم همه ی بچه هایی که به دنیا میان سالم باشن ، که نه خودشون درد بکشن ، نه مادر پدراشون غصه بخورن ... بازم تبریکات صمیمانه ی منو بپذیر ...

انشالله
ممنونم عزیزم.
خدا به خیر بگذرونه برا همه .

سلام
امیدوارم یه نی نی خوشگل بیاری ...
منم به روزم .دوست دارم یه سری به منم بزنی .

فدات شم.

بچه کنکوری جمعه 24 آبان 1387 ساعت 18:44 http://maryam70.blogfa.com

به نی نی بگو سفارش من پیش خدا بکنه

نازییییییییییییییییی
چشم.

golbarg جمعه 24 آبان 1387 ساعت 15:02 http://golbarg24.blogfa.com

mobarak bsshe khanuum
lezat bebar az in doran

مرسی فدات شم.

طنین جمعه 24 آبان 1387 ساعت 12:42 http://delbari.blogfa.com/

سلام صمیم جان .از صمیم قلبم بهت تبریک میگم
مواظب خودت باش .

ممنونم عزیزم.
حتما.

mamali_s2 جمعه 24 آبان 1387 ساعت 10:58

خیلی خوشحال شدم تبرییییییییییییییییییییییییییییییییییک
ایشالله سلامت باشین هر سه تاتون بوس بوس
از بچه مچه خبری نیست مگه از هم سیر شدن ؟
نه حالا تازه میبینی عاشق ترم میشین !
عشقتون پایدار دوستان

خیلیییییییییییییییییییی.....انگار علی رو ی جور دیگه میبینم...در هاله ای از نور دور سرش در حالیکه داره پوشک بچه عوض میکنه!!!!!!!!!
نیشششششششش

نوشا جمعه 24 آبان 1387 ساعت 04:50 http://mannosha.blogfa.com

وای صمیم جان هر چقدر بگم چقدر بگم چقدر برات خوشحالم کمه

فدای تو عزیزم.

hasti جمعه 24 آبان 1387 ساعت 00:55

سلام عزیزم تبریک میگم من وبتو خیلی وقت میخوندم ولی نظر نداده بودم راستی همشهریم واسه منم دعا کن دعات میگیره

انشالله خدا هرچی صلاحته برا ت پیش بیاره.نمیدونم آرزوت چیه ولی به خودش بسپار.ممنونم.

ساحل جمعه 24 آبان 1387 ساعت 00:24 http://sahel-daryae-khazar.persianblog.ir

salam .be nazare man aslan jaleb nist ke adam etefagat zendegisho biad benvise in ham injori .o jaye omomi be mardom rabti nadare ke to bardari?shohareto mibosi dastshoye miri ?ye zare sangin tar benvisi behtare adrse weblogam hast khasti sar bezan albate ba webloge to kheili motefavete fekr nakonam bepasandi .

یه سه ثانیه ای اومدم تو وبلاگت (آرامش قبل از طوفان) دیدم از این دست نوشته ها توی هر مجله ای زیاد نوشته شده..برا همین خوشحالم وبلاگم رو جوری مینویسم که به درد دو نفر دیگه میخوره تو زندگی و حداقل تا حالا بعضی از دوستای اینجام گفتن از لابلای همین نوشت ههای به ظاهر بیربط و دسشویی نویس!!!! خیلی چیزها تو زندگی براشون حل شده و تونستن تصمیمات تازه بگبرن در مورد خودشون و زندگیشون.
شما هم به همون ارامش قبل از طوفانتون مشغول شین چون ارامش من در اینجا همیشگیه و طوفانی تو زندگیم در را نیست....
به سلامت.

سمیه پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 19:01

سلام عزیزم .باره اوله وبت رو میخونم.میدونی من خیلی نسبت به ازدواج بدبینم.چه برسه بچه و .....از فکر ازدواج اومدم بیرون یه جورایی....چون ادم خوشبخت نمیبینم.نمیدونی چه کیفی کردم با خوندن وبت.گریه کردم!

ازدواج از نظر من مثل یه ظرف پر از عسله...میذاری روی لبات ومزه مزه اش میکنی و هیچ وقت از شیرینی دل انگیزش سیر نمیشی....من وقتی حس کردم خودم رو میشناسم و میتونم خودم و یه نفر دیگه رو خوشبخت کنم ووطرفم هم همینطور دیگه تردید رو کنار گذاشتم و این ظرف شیرین رو تو دستام گرفتم و به طرف لبهام بردم و ازش سال هاست دارم میخورم.
من همیشه تو زندگیم به لطف خدا و مثبت اندیشی خودم حس خوشبختی داشتم و الان هم خیلی خوشحالم که خوشبخت میدونی منو.ممنونم عزیزم.ممنونم.

یه دختر کرمانشاهی پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 17:23

وااااااااااااااااایییییییییییییییی خدا جونم چی دارم میشنوم
ابجی صمیم داره مامان میشه.......خیلی خوشحال شدم صمیم جونم خیلی.....من خیلی بد شانسم همیشه دیر از خبرایه خوب مطلع میشم(گریههههههههههههههه)...ایشالله که به سلامتی این دورانو سپری کنی....تورو خدا برا منم دعا کن که یه روزی حسه قشنگه مادری رو تجربه کنم
۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تا بوس برا مامان و نینیش

سلامممممممممممممممممممم چطوری همشهری جونم؟
الهی قربونت بشم که اینقدر مهربونی.
بوسسسسسسسسسسس

ثمین پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 15:53 http://begoo.mihanblog.com

سلام همشهری گل و عزیزززززززززززززز
باورنمیکنی چقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم ..
همونروزکه از یه خبرداغ حرف زدی خواستم حدسمو بگم
اما چون سفربودمو دسترسیم به نت محدود البته بخاطر وقت کم اینه که نشد کامنت بذارم ..انی وی واقعا به تو و به همسر
گلت از صمیم قلب تبریک میگم و آرزومیکنم همه ی دوران بارداری به همین خوبی باشی و درنهایت این امانت عزیز رو
براحتی مهمون دنیامون کنی ..
صمیم جون مواظب خودت باش و مارو هم بیخبر نذار نازنین

ممنونم ثمین جان
از تبریکت و دعاهای خوب و قشنگت هم سپاس/

من پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 14:35 http://hesegharib68.blogfa.com/

صمیم خانم شاید شما منو نشناسین ولی من چند باری ازت کمک خواستم و راهنماییم کردی برات دعا می کنم نی نی و خودت همیشه سالم وشاد باشین.

سلام.عزیزمممممممم مرسی.

یه منتظر پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 14:33 http://hesegharib68.blogfa.com/

سلام صمیم خانم خیلی بهتون تبریک می گم امیدوارم 9ماه دیگه سالم وشاد با یه نی نی خوشگل بیای و بنویسی عکسای خوشگله رو هم بزاری حالا دوست داری دختر باشه یا...؟شاد باشی و موفق

انشالله.خیلی مرسی!!
هر چی خدا بخواد.....تصمیم دارم باهاش شاخ نشم!!!
قربونت.

مهسا مامان ملودی پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 13:54

مامانی جدید این اولشه که اینقدر لوست کردن اما تا خرت میره برون ۹ ماه بارداری آخر خرسواریهای دنیاست!!بلانسبت !!خلاصه اینکه تنبل نشی ماههای آخر بیا آخ اوخ کن الان که هنوز خبری نیست!!مواظب خودت باش خوشحالم که ویار نداری!!بوووووووووس واسه تو و نینی

جان مهسا این خری که ما داریم خاک بر سر تو همه این سال ها در حال روندن بوده!!!!!فک کنم زیادیش میشه دیگه!!!!!
باشه حتما و مرسی فدای تو مامانی مهربون بشم.

مریم پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 10:33 http://www.sokut65.persianblog.ir

صمیمممممممممم میگم اگه هوس چیزی از تبریز کردی بگو بفرستمااااااااااااااااااا

الهییییییییییییییییییییی
فدای تو.نه هوس چیز خاصی ندارم عزیزم.

عاشق نی نی پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 09:30

قبل از هر چیز مبارک باشه. مطمئن باش با توکل به خدا بچه تون صحیح و سالم به دنیا میاد. فقط یادت باشه زیاد انار و ترشی جات نخوری. راستش ما نی نی اولمون رو وقتی خانومم (که خیلی عاشقشم) 3 ماهه حامله بود، به خاطر همین بی احتیاطی از دست دادیم.
موفق باشی. منتظر پستهای جدید هستیم.

راستی؟ خدا رو شکر من اصلا ترسی خور نبودم و نیستم و انار رو هم شیرینش رو دوست دارم.
امیدوارم همیشه خودتون و خانمتون و نی ن یتون سالم باشید.ممنونم از این توصیه اتون.

مهدی پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 09:18 http://strong.persianblog.ir

مبارکه
انشاله خوش قدم باشه

ممنونم.( ایکون صورت سرخخخخ!!)

امید پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 06:22 http://omidddd.blogfa.com/

سلام آیا عاشقی بیمار است بهم سربزن

خانومی پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 05:53 http://khoneye-ma.blogfa.com/

الهی قربونت بشم من که ویار هم نداری تو :-*
پیاده روی آروم حتما برو که چاق نشی چون موقع زایمان خیلی سختته بعد
من شنیدم زن حامله سیب و انار خیلی خوبه بخوره الانم که فصل اناره و حسابی استفاده کم :-*
قربون اون نخودت بشم من :-*
خیلی خیلی مواظب خودت باش صمیم جونم
برات یه عالمه آرزوهای خوب خوب کردم

باشه حتما.فقط الان هوا اینجا به شدت سرده و دیشب زیر صفر درجه بود.یه جورایی میترسم زیاد برم بیرون.
من عاشق سیب و انار شیرینم.پس بخورممممممممم!!!!
چشم!
مرسی/

ava پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 02:07 http://avayemohajer

samim joon tabrik migam.khosh bashi hamishe

مرسی عزیزد لم.

پیشول چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 22:50 http://pishool.blogsky.com

صمیییییییییییییم توروخدا مادر آسمونو نیگا کن بگو منم چلوکباب خوردم !
من از مار میترسم به خدا شب تو خوابم بیاد دیگه وا مصیبتااااااااا

به علی آقا بگو شام مهمون من ببردت هر چی دوس داری (چشمک)

نی نی تووووووووو قربون شویم هوااااااااار

لپشووو بکشششششششششم

ای نامرددددددددددددد
به علی بابا و جیب هاش چکار داری تو؟!!!!!!
فدات.
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس

نرگس (تنهایی یک مکمل ) چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 22:38 http://narsis-m.persianblog.ir/

راستش می خوام برای جمعه یک فهرست بلندبالای کتاب های پیشنهادی شما عزیزان (و البته خودم ) رو بگذارم اگه دوست دارید کتاب های مورد علاقه ی شما هم توی لیست باشه پس حتما برام کامنت بذارید.

مهیاس چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 19:39

.........

انشالله عزیز دلم خلی زود به هم برسین.فقط یادت باشه خیلی اصرار نکنی به خدا.چون یه وقتایی خیلی خوشحال میشی که اون موقع که دعا میکردی خدا کر بود!!!!
شوخی کردم.برات دعا میکم عزیزم.

ندا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 19:23 http://dedaee.blogfa.com

واییییییییییییییییییییییییی
صمیم جوننننننننننننننم
من خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم
حالا اومدم میبینم که شما نی نی دار شدین
واییییییییییییییییییییییییییییی
صمیم جونممممممممممممممممم
من خیلی ذوق کردمممم
استلس هم دارم تازه شم
مامااااااااااااااااااااان شدیییییییییییییییییییی

الهییییییییییییییییی بگردمت.
مواظب قلبت باش!!!!
بوسسسسسسسسسس

آنا(روزهای زندگی من) چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 14:19 http://annakhanoom.persianblog.ir

عزیزم خدا رو شکر که حالت خوبه و بهت بد نمی گذره و نی نی هوای مامانشو داره .خیییلیی مواظب خودت باش.بعضی وقتا نازای الکی هم بد نیستا(چشمک)

سفارش خوبی بود.
حتما(چشمممممممک!!)

جوجو(نغمه) چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:59

بدبخت علی گولت زد نمی دونست ............حتما تو اون یکی جیبش هم نوشته بود:ژخودم می دونستم مردود شدم......مچلت کرده بودم/..........دیدی گولت زد..........اون اولشم که ماشالله رو گفتیم ووووو
بریم سر وقت سیبی که مامانت می خواد تهیه کنه.....به احتمال زیاد میشه قضیه ی سفید برفی و مادرش .....که می خواست بکشتش........خودتو بچتو بپا.......ببین کی بهت گفتم............همه دارن گولت میزنن..................چقدری علی ناز.......خیلی گوگولی...........تو هم که بیشتر تر

خیلی بدییییییییییییییییییی(آیکون جیغغغغغغغغغغ زن باردار !!!!!)
غششششششششششششششش
مرسی .
خیلی بلایی ها!!!!

صبا و پرهام چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:57 http://anymoanyma.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام

تبریک در وکنم


اون پست قبلیت اینقدر نظر داره که اصلا باز نمیشه


خوشبختانه اینجا رو خوب رسیدم



منم از دیروز گیر دادم به پرهام که منم مثل صمیم نی نی میخوام


میگه : چطور مگه؟


بلند جیغ زدم: وسط خیابون


پرهاااااااااااااااااااااااااام

صمیم حامله است



=================

خودت تصور کن چهره پرهام و آبروی رفته و این چیزا رو


منم خواسته بودم از اونایی که تو توی مشکت (شکمت) داری


//

ای بی آبروووووووووووووووو
وسط خیابون گفتی یالا منم میخوام!!!!!!!
آبروی من بردی تو!!!!!حداقل بذار برسی خونه نفست در آد بعد سفارش بده به کمپانی!!!!!!
بوسسسسسسسسسسسس

مهرو چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:55

سلام نی نی گولی خوشگل من. چقدر دلم می خواست بیایی و صمیمو مامان کنی. دیگه هم با مامانت هیچ کاری نداریم( ایکون زبان در آوردن)
هرچقدر هم می خوای مامانتو قلقلک بده. هر وقت هم اذیتت کرد به خودم بگو گوششو بکشم. ( باز هم ایکون زبان درآوردن)
گودبای بیبی. بوس.

نو که اومد به بازار صمیم شدش..........
نکن این کارو رو!! از الان بچه چند تربیتی میشه!!!!پدر من در میاد دو روز دیگه!!!!

شکیبا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:53 http://www.shakiba-a.blogfa.com

سلام

مامانی مواظب خودت و نی نی گوگولی باش.
:))

چشششششششمممممم

yasetti چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:53 http://yasetti.wordpress.com/

سلام تازه مامان:
چه قشنگ حرفهات را می نویسی.امیدوارم این سفر را با کودک ات به سلامت طی کنی.براش حرفهای قشنگ،نوازش های عمیق وگرم،ترانه های زیبا بگذار..او تورا حس می کنه روی تابلو روزهای خلقت اش طرحی از مهر وعشق بکش ،بیکارنباش....منو هم دعا کن...

چقدر قشنگ نوشتی...دلمو لرزوند.....
ممنونم.خیلی.

سرو چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:51

سلام خانومی...توروخدا هر روز اسپند دود کن برا خودتو نی نی ات....گاهی وقتا چشم زدنا از رو علاقست

حتما عزیزم.
مرسی.

شراره مامان بردیا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:26

خوبی ننه؟ :))
از الان خودت انتخاب کن چی بهت بگیم...ننه...مامان...مامی
فعلا که به ما هیچکدومش رو نمیگه پسره و راست راست تو چشم آدم نگاه میکنه و میگه : شلولی :))
قربون جوجو کوچولووووووووو برم.....خوب و شاد باشی عسیس دل شلولی.
بوس بوس بوووووووس

ننه پفک!!!!!!!
ا ا خواهر!میبینی!!! چه دوره زمونه ای شده.ما بچه بودیم نگامون از خشتک آقا جونمون بالاتر نمیرفت!!!!!!
بوسسسسسسسسسسسسسسسس

وفا(ترنم عاشقی) چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 11:59 http://vafas.persianblog.ir

تبریک میگم صمیم خانمی ایشالا دوران خوبی داشته باشی واقعا زیبا از مادر شدنت نوشتی امیدوارم این ۸ ماه رابه خوشی سپری کنی قشنگ مینویسی موفق باشی عزیزم

انشالهه
مرسی عزیزم.

سامیا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 10:45

تبرررررررررررررررریک! :-*
نمی دونم کجا خبرش رو خوندم فقط می دونم باورم نشد این صمیم همون صمیم شیطون وبلاگشهر باشه!
پریدم اینجا عکس نی نی رو که دیدم دیگه نیازی به خوندن پستت نبود. (شکلک ذوق)

الهی فدای ذوقت
مرسیییییییییییییییییی

میریام چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 10:06 http://bpanjare.parsiblog.com

سلام عزیزم.
خدا بگم نی نی ات رو سالم و صالح کنه ایشاالله
از اول تا آخرش کلی اشک شوق ریختم که باورت نمیشه اول صبحی سرکار!
خیلی خوشحالم برات
منم داشتم به این فکر می کردم که شماره ات رو بگیرم

مراقب خودت باش
زنده باشی
یا علی!!

نازیییییییییییییییییی
برا من گریه کردی؟ آخیییییییییییی چقدر مهربونی تو.
ممنونم از لطفت عزیز دلم.
قربانت.

مهسا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:59

وایییییی:)
باورت میشه وقتی داشتم می خوندم اشک تو چشام حلقه زده بود؟؟
منم از اونایی بودم که خواننده ی اینجا بودم ولی کامنت نذاشته بودم
ولی وقتی این خبر رو خوندم واقعاااااااا طاقت نیاوردم!
تبریک میگم !!
برای منم دعا کن
تو الان ...واییی خوش به حالتون :******

عزیزمممممممممممم انشالهه...انشالهه ...امیدت به خدا باشه خانومی....برات دعا کردم.

صحرا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:54 http://sahra87.persianblog.ir

چه خوب که حالت تهوع نداری . خییل خوبه که آدم تو دوران بارداری اش حالش خوب باشه و بتونه از اون دوران لذت ببره .

خیلیییییییییییی
البته هنوز شب درازه!!!!!!منتظرم و امیدوار به بقیه اش .

ساناز چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:35

سلام صمیم عزیز
شاید باورت نشه اما من از اینکه تو خوشحالی شادم امیدوارم با توکل به خدا ی مهربون این دوران را به خوشی و سالامتی و شادی طی کنی.
من وقتی نوشته های تو را می خوانم ازت روحیه می گیرم.
برای بار دوم به تو و همسر عزیزت تبریک می گم .
مواظب خودتون باش

مرسی سانازی جونم.
فداتتتتت

سارا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:27 http://attitmani.blogfa.com

اینو برای علی جونت گذاشتم هااااااااااا نه خودت
http://www.seemorgh.com/lifestyle/default.aspx?tabid=2296&conid=15857&mID=7544

خوندم.چه جالب بود.سیو کردن بخونتش.
مرسی.

نلی چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:25 http://www.mehrsis.blogfa.com

سلام خوبی صمیم ، ببین سعی کن غذاهایی که طبعشون گرمه زیاد نخوری مثل عسل یا سیر ، دل و جگر هم اصلا نخور ، البته خودت بهتر می دونی ولی خوب دلم نیومد نگم . ایشالا که سرحال و قبراق باشین ، هم تو ، هم اون فسقل مامانی ...

جدی؟ خوشحال میشم علتش رو هم بدونم.هر وقت از این توصیه ها یادت اومد بهم بگو عزیزم.
قربونت.

سمانه چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:18 http://nafasema.persianblog.ir

سلام صمیم جون
اصلاْ نگران نباش . خوب از خودت مراقبت کن . خیلی خوبه که میوه زیاد میخوری . دیدی چقدر نی نی شیرینه ؟؟؟ انگار عشق توی زندگی هزار برابر میشه . به سایت زیر هم سر بزن :ninisite.com
بابا خوب لااقل به ما هم سری بزن

حتما.ممنونم.
اونجا زیاد میرم خیلی مفیده.
چشمممممم

مهری چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:16 http://mehrovafa.persianblog.ir

ما هم از شنیدن این خاطرات خوشحال میشیم ... من که همه اش یاد خودم در این دوران طلایی می افتم.... امیدوارم تا آخرش همینطور شاد و سلامت باشی ...داشتن یه حاملگی خوب و شاد نعمت بزرگیه ، پس سعی کن از این روزهات کمال استفاده رو ببری

آخییییییییییی برا شما هم خوب بوده؟ خوش به حالت .برا منم دعا کن.

گیلاس چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 08:36 http://monzo.blogsky.com

واقعا آدم عشق رو توی تک تک کلماتت حس میکنه صمیم جون!
هم نسبت به علی هم نسبت به اون نینی گولی
خوش به حال اون به که تو مامانشی و اینجور داری بهش عشق می ورزی!

خوش بحال من که اینهمه آم مهربون دور و برمن و برام کامنت های با حال میذارن.
مرسی.

sam چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 08:07 http://zendegihaa.blogspot.com/

فعلا که اول! بقیه اش هم ماشاالله :-)

چشم های گرد از تعجب!!!!!!!

الی چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 08:05 http://ely58.blogfa.com

انشاءالله سالمه.خیالت راحت راحت.میدونیکه بهترین چیز برات اینه که آرامش خیال داشته باشی.اگه اشتباه نکنم نی نی تیر ماهی میشه.

درسته.اواخر خرداد یا اولای تیر.
من که میگم همون روز تولد باباییش ۲۹ خرداد بکشیمش بیرون و کادوش کنم بدمش به علی خیالم راحت!!!!

noora چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 03:15

Samim me aziz Khoshbakht bashi ta abadddddd kheili khoshhalam barat

ممنونم عزیزم.همچنین همه خوبی ها برای تو گلم.

ساره چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 02:16 http://sareheh.persianblog.ir

واااااای تا این نی نی بیاد ما دق می کنیم... نی نی صمیم و علی چه شود... هورااااااااااا

خدا کنه به سلامتی و راحتی بیاد تو بغلمون ونگ ونگ کنه!!!!

صباـخاطراتونه چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 00:00 http://khateratsa.blogfa.com

سلام صمیم عزیزززززززززززززززززززمممممممم این اولین کامنتی هستش که بهت میدم. انقدر که که ذوق مرگ شدم با این خبر داااااااااااااغ...همیشه وب نازتو میخونم ولی ساکت ساکت...زندگی قشنگتو واسه خیلی ها الگو قرار دادم...کلا خیلی میخوامتتتتتتتتتتتتتتت جیگریییییییییییییییییییی...این بار با این پستت نتونستم ساکت بمونم خیلی خوشحالم که داری مامان میشییییییییییییییییی خیلییییییییییییییییی
الهی که همیشه سلامت و خوش و خرم باشی...بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

قربونت عزیزم.
اتفاقا منم تو رو میخونم.و خوشحال شدم اسمت رو اینجا دیدم.مرسی عزیز دلم.
بوسس

ونوس سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 23:32 http://zendegimoon.blogsky.com

سلام
بعد از اینکه بلاگتو خوندم و فهمیدم مامان شدی خیلی خوشحال شدم.کلا من ذوق میکنم یکی بچه دار میشه.خواهرم هم بارداره.
شب به همسرم میگم محمد من نی نی میخوام میگه تو غلط کردی:(( میگه من تورو میخوام.
البته شوخی میکنه.ولی منم خیلی دلم میخواد زودتر بریم تو خونهء خودمون و نی نی دار بشیم.
مواظب خودت و نی نی باش.:*

عزیزم انشالله زودتر برین خونه زندگی خودتون
خوب از لحظات بودن با هم استفاده کینن تا وقتی نی نی دار میشین بازم روی چشمای هم جا داشته باشین ...
مرسی.

سارا سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 22:41

خصوصی
سلام صمیمم
وایییییییییییییی مرسی صمیمم . مرسی از این همه مهربونی از خوشحالی دارم پر می کشم .
خوبی خانوم گلم ؟ صمیم کوچولوم خوبه ؟ الهی سارا فداش شه .
صمیم کلاهش رو تمام کردم ، دارم دنبال منگوله می گردم که بدوزم بالاش. پیدا نمی کنم ؟
نمی دونی که چقدر هم خودت هم جواهرت برام عزیزه . به علی آقا هم سلام برسون و تبریک بگو .
خیلی دوستون دارم.
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مراقب خودت و صمیم کوچولوت باش
سارا

دلم میخواد علیرغم خصوصی بودن این کامت بذارمش تا همیشه ببینمش.
فدای تو سارا جون.
قربون دستای هنرمندت بشم خانومی.
ماچچچچچچچچچچچچ ابدار گنده روی لپ خاله واقعی نی نی

رونالی سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 21:57 http://www.ronali.blogfa.com

الهییییییییییییییییییییییییییییییییی
تو هم آره؟
مبارکه
ن نی تو چی بشه؟؟؟؟

آرهههههههههههههههه
صفدر قلی!!

مهرگان سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 21:10 http://el.persianblog.ir

نوشته قبلیت برایم خیلی هیجان اور بود.... یکجوری بغض کردم و کلی خوشحال شدم .... انشاا... به سلامتی و خوبی این دوران می گذره و جوجوت به دنیا میاد.....

انشالله
ممنونم از دعاهای خیرت عزیزم.

قزن قلفی سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 20:56 http://afandook.blogsky.com

دختر جون ببین میتونی خودتو چشم بزنی ؟ ...... الهی شکر که فعلا راحتی ولی خیلی مراقب خودت باش .......

چشششششششش ننه قزن جان خانوم!!!
بوسسسسسسسس

سرخپوست سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 20:48 http://nazaka.blogfa.com

خوشحالم میکنی سری بهم بزنی دوست

فرنوش سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 19:35

مبارک باشه صمیم جان هوارررررررررر تا
خانومی، یه سوال علمی تخصصی دارم :) وضعیت رژیمت چی میشه؟ آخه منم مثه خودت از ۱۰۵ کیلو رسیدم به ۸۰ ولی راستش یه جورایی دلم میسوزه اگه بارداری بخواد تموم این بدبختیایی که واسه کاهش وزن کشیدم رو به باد بده :)
میشه اگه بازم رفتی پیش دکتر تغذیه، خبرشو بذاری توی وبلاگ رژیمیت؟
مواظب خودت و نی نی تووچوولوو هم باش
:***************

ممنونم عزیزم.
میدونی ماها که وزنمون هنوز به حد متعادل نرسیده تو ددوران بارداری اونقدری اضافه نمیکینم.من الان خیلی حواسم هست که غذاهای پر کالری بی خاصیت نخورم مثلا خیلی برنج و نون و اینا نمیخورم البته نون سبوس دار مثل سنگگ رو چرا به موقعش میخورم.بیشتر از غذاهای کم کالری با خاصیت مثل میوه ها و سبزی ها استفاده میکنم.اتفاقا یه هفته دیگه باید برم پیش دکترم و ازش میخوام در همین مورد بپرسم که هنوزم میتونم پیش مشاور تغذیه خود مبرم بدون اینکه هدفم کاهش وزن باشه یا نه.
عزیزم حتما خبرت میکنم.
تو فک کن اگه قرار بود با وزن ۱۰۵ کیلوییمون باردار شیم چه فاجعه ای بود.بعبعدشم من مطمئنم اگه درست پیش بریم خیلی راحت بعدش هم کم میشه و هم بعد از شیردهی میشه سریع رژیم رو ادامه داد.
غصه نخور فدات شم.

حسین سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 19:21 http://delneveshtehayehman.blogfa.com/

ممنون که به ما سر زدید

خواهش

سانی سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 18:01

سلام صمیم جون.نمی دونم که منو یادته یا نه.تبریک میگم و برات ارزوی خوشبختی و موفقیت میکنم.امیدوارم خدا یه نی نی خوشگلو سالمو تپل مپل بهت بده

ممنونم سانی جون
یادمه.فدات.

ستاره سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 17:54

سلام خیلی مبارکه
بوسسسسسسسسسسسسسس

آخیششششششششش
چه بوسش چسبید .مرسی.

.×. ستایش .×. سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 17:41 http://e87.blogfa.com

تبریک میگم خانومی . ان شاءاله به سلامتی

مرسی.

نگاه مبهم سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 17:26

سلام

برات خوشحالم.

همسرای گل و محشری برای هم هستین.

ننه و آقای خوبی هم واسه نی نی خوشگل خش لهجمون می شین.

خیلی دوسش دارم ها!

صمیم رو می گم.

بوس.

ننه اقا!!!!!!!!!
غشششششششششششششش
راستی فدات شم اگه میلم بهت نرسید بدون پاسخ من به همه اون سوالا منفی هست.
چند بار فرستادم فک کن گیر داره باکسم!!
قربونت.

مریم سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 16:34

سلام
خیلی واست خوشحالم .و امیدوارم همیشه در کنار هم خوشبخت باشین . واسه منم دعا کن این روزهای شیرین را تجربه کنم .

انشالله عزیزم...زود زود.....

ملیحه (Sev7en) سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 15:47 http://www.sev7en.blogfa.com

مامان صمیم گل
ایقدر زیبا و با احساس می نویسی از این روزهات ، که جمع شدن اشک توی چشمم کمترین عکس العملی که انجام میدم .
صمیم عزیزم ، مطمئن باش که تو یکی از بهترین مامانی های دنیایی و علی آقا هم بهترین بابایی دنیا .
آرزوی بهترین ها رو برای تو مامانی گل ، بابا علی گل و نی نی کوچولوی دوست داشتی دارم .

نازییییییییییییییییی
ممنونم عزیزم.

ملودی سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 15:26

سلام قربون این صمیم نقطه دار برم من الهی.خوبی؟راستی من دیروز دو تا کامنت برات گذاشته بودم نمیدونم رسیده یا نه یکی تبریکات وییییییژه بود یکی دیگه اینی که تایید کردی اگه نرسیده بگو من دوباره از خودم ذوق در کنم مادرررر.فدات بشم هر سوالی داری بگو اول از همه بهت توصیه میکنم با توجه به وزنت یه متخصص تغذیه ی خوب بری که هم کم خوراکی نکنی هم قنبلی نشی.مارال که حرف منو گوش نکرد الان یه گرد و قلنبه ای شده که بیا و ببین .بدیش هم اینه که موقع زایمان وزن بالا اذیت کننده ست.حتما دکتر اسید فولیک و اهن و این چیزا رو برات شروع میکنه.ار پیاده روی اروم و مطمئن غافل نشو مراقب باش جون من زمین نخوری فقط.اصلا هم استرس نداشته باش اون جوجو گوگولی جاش خوبه فداش بشم الهی.هر چیزی هم شد یادت باشه اصلا نترسی من بار اول به خاطر این که بد جور زمین خوردم و ترسیدم بچه سقط شد اگه انقدر نمیترسیدم اونجوری نمیشد. استرسم از ضربه بدتر بود.و در اخر اینکه هر وقت دلت خواست تو اشپزخونه پخت و پز کن مراقب باش تخت خواب نشکنه فقط ننه .باور کن یکی دیگه بخوای بخری کلی جیب شوهر بنده خدات درد میگیره ها.قربونت برم الهی بووووووووس

جوننممممممممممممممممم فدای تو بشم من.
اتفاقا چه خوب شدی اینو گفتی که از چیزی نترسم.دلم خیلی آروم شد.
رابطه پخت و پز و بد روم را تو دانی و من!!!!!
آخرش نفهمیدم اینا قابل تایید بودن یا نه!!من که گذاشتمش .علی للهه!!!

خانم خونه سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 15:21 http://souzan59.persianblog.ir

صمیم جان از این دوران نهایت استفاده رو ببر که خیلی حال میده. با این چیزایی که نوشتی فهمیدم تو هم مثل خودمی . من عاشق دوران بارداریم بودم و اگه ترس از شرایط نداشتم بازم حامله می شدم.
انار خیلی بخور سیب خیلی بخور به و گلابی رو فراموش نکن شیر و خرما هم بخور و موز هم برای سلامتیت تو این دوران مفیده . فقط بدیش اینه که زود وزن و میبره بالا .
دیگه اینکه مواظب به نی نی باش و با بابای نی نی حسابی خوش بگذرون واسه روحیت هم خیلی خوبه بعدن بچت بچه آروم و شادی میشه .

ممنونم عزیز دلم.
موز یه ذره قابض نیس؟ میترسم پیچ هام سفت شن مادر!!!!
انشالله.من ارزومه نی نی شنگول وآرومی داشته باشم.
فدای محبت هات.

حنا سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 15:07 http://www.doosjoon.blogfa.com

اینقده ذوق کردم از نی نی دار شدن تو که نظرم داره نسبت به بچه دار شدن مثبت میشه.
میگم اصن شیرینترهم شدیا. حسابی توی این دوران بهت خوش بگذره. یه کم نقش بازی کن حداقل چش نخوری. سالم و سلامت باشی. روی ماهتو می بوسم.

آخیییییییییییییییی منم خودم خلیی نی نی گریز بودم ولی الان خیلی خوش خوشان م میشه یه جور خاصیه تصور اینکه تو وجودت یکی دیگه دره شکل میگیره و بزرگ و بزرگ تر میشه.
قربونت.

شیرین طلا از لندن سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 14:59

وای خیلی خیلی مبارک
انشا الله یک نی نی سالم و شاد عین مامانش باشه
ما رو هم این روزا دعا کن. مخصوصا امروز که تولد امام رضا هست. ما که از این راه دور دستمون کوتاس.
به نظرم شاید دیگه یواش یواش اسم بلاگتو عوض کنی.
بشه من و همسرم عاشقانه نی نی مونو دوست داریم. D:

هیچی نمیتونه تو قلب من جای همسرم رو بگیره حتی نی نی مون .عنوان رو که اصلا عوض نمیکنم!(نیشششششششش) اول مامان بابای نی نی بعد خودش!اهکی!هنوز نیومده نی نی سالاری یادش بدیم!!؟

آزاده سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 14:39 http://azadeh-mahan.blogfa.com

سلام صمیم جون
ایشالله که حالت تا اخر خوب باشه ولی بقول خودت یکم فیلم بازی کردن عیب نداره اخه ادمهای حسود وچشم تنگ همه جا هست .حالتهایی که تعریف کردین خیلی شبیه دوران بارداری من هست مال ما که پسر شد ولی هرچی باشه فقط سلامتش مهم هست و بس .از راه دور شما و نینی گلو رو میبوسم زیاد

خدا کنه تا اخرش خوب و راحت باشه.
ممنونم عزیزم.

optimist سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 14:08

سلام صمیم جونی!

اما خودمونیم انگار فعلاً و فقط همون بالایی شناختت ها ! ;)

بووووووووووووس

نیششششششششش

عسل سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 13:56 http://http://ashiyaneyeheshgh.blogfa.com/

سلام بر مامان صمیم.بوووووووووس
بابا یه جوری تعریف کردی که دلم قنج رفت.فردا دیدی منم یه کاری دست خودم دادم. خداییش همسری که خیلی پایه است حتی یه بار اینو تو وبلاگم هم نوشته بود ولی من یه جورایی از تنهایی و غربت میترسم. میبینی اینجور موقع ها ادم چقدر به حمایت بقیه احتیاج داره. وقتی برای نی نی ذوق میکنن ادم چه حالی میبره.......
ولی من فکر میکردم یه جور باحالتری به علی گفته باشی.
ولی خب دیگه اون دیگه شناختت و دستت زود براش رو شده. امیدوارم حالت همینجور خوب بمونه و فردا روز نیای زار بزنی که آییییییی حالت تهوع دارم و وااااااای ضعف دارم. نیششش!!
مواظب نی نی باش

عسل جون مطمئن باش از من سر تق تر نیستی تو بچه داری از همین الان گفتم مامانم فقط دو روز میتونه بیاد خونمون!!!! تازه مستقیم میرم خونه خونمون.
من مطمئنم همسرت از اون مرداست که خیلی هواتو داره این جور که من تا الان میدونم نمیذاره اب تو دلت تکون بخوره.
نیدونم هر جور صلاحتونه باید تصمیم بگیری.من هنوز تجربه ندارم عزیزم!!

مهسا سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 13:36 http://myfootstep.persianblog.ir

سلام صمیم خانومی گل . مواظب خودت و نی نی و شوشو خیلی باش. انشاالله نی نی ات به سلامتی میاد .
راستی منم دوران بارداری به غیر از 1 ماه آخر عین تو بودم . انقدر خوش گذشت . بین خودمون بمونه به کل تهران تو اون دوران شاشیدم . آخه می دونی به خاطر فشار بچه هی تند تند جیشم می گرفت و چون تو 3 ماه اول در تدارک عروسی مون بودیم ( من و شوشو 2 سال با هم زندگی کردیم بعد عروسی گرفتیم) بعد هم 4-5 ماه دنبال خونه برای خریدن همش تو خیابون بودیم بعد با شوشو در هر جایی رو می زدیم که بنده بجیشم و همه اولش می گفتن نه ولی بعد تا شکم منو می دیدن می گفتن بفرمایید بفرمایید .
خلاصه انقدر خوش گذشت و همه تحویلم می گرفتن و لوسم می کردن که دلم می خواد هر سال 9 ماهشو حامله باشم .

غششششششششششششش
خدا بگم چکارت کنه. سبک ازدواجتون هم خیلی تهرونی!!!بود.مبارک باشه به هر حال همش !!این جور چیزا تاریخ انتقضا نداره ها!!
اوفففففففف اون آخریش منو کشتوند از شدت تصورش!!!

رویا کریمی مجد سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 12:27 http://royanotes,blogspot.com

خانوم خانوما، یکی از عمده ترین دلایل افسردگی بعد از زایمان، همین ماجرا است که پس از تولد نوزاد، یک باره همه توجه که در 9 ماه متوجه مادر بوده، به سوی نوزاد کشیده می شود. افسردگی پس از زایمان، شایع ترین بیماری مادران جوان است. مراقب خودت باش و خیلی به این توجهات خودت را عادت نده.
با همه این ها قدر این روزها و خوشبختی ها را بدون و ازش لذت ببر، تا می تونی

من البته از اون لوس ها نیستم که خودم رو زود گم کنم ...یه جورایی عادت کردم که مرکز توجه همسرم باشم...فک کنم باید نگران افسردگی پسا زایمانی همسرم باشم!!!!
ممنونم از توضیحاتت.
اتفاقا از همین الان دارم فک میکنم افسردگی مفسردگی تو کار صمیم نیست ها!!!!!!تا خوب یادش بمونه و لوس نشه!!

طلا سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 12:14

سلام وای من تازه فهمیدم تبریک می گم مامانی برات ارزو می کنم بچه ی سالم وصالحی داشته باشی
یه دنیا تبریک من که خیلی خوشحال شدم

قربونت.

هیما سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 12:03 http://hima77.blogfa.com

سلام صمیم جان
باورم نمیشه داری مامان میشی عزیزم
نی نی رو ببوس ار رو شیکمت
مواظب خودت باش نی نی حتما سالم و خوشگل به دنیا میاد
تبریک مامان صمیم و بابا علی !!!!!!

مرسی عزیزم

مریم گلی سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 11:42

دیدم اپ کردی کلی ذو ق کردم از صبح 2 بار باز کرده بودم . صمیم فکر می کنم بخاطر ورزش کردناته که اینقدر شارژی انشااله تا اخرش همینجور می مونی میوه تا می تونی بخور نی نی خوشگل می شه. بوسسسسسسسسسسس

میوه که نگووووووووو
شکل نارنگی و انار شدم این روزا!!!

۱۸۰درجه سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 11:09 http://180degree.blogsky.com

صمیمممممممممممممممممممممممممممممممممممم
وای اگه بدونی چقده خوشحال شدم!!!!!!!!!
خیلی مبارکه!!!!!

جاننننننننننننننم
مرسی.

عادله سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 11:01 http://aeko.blogsky.com

این دفعه دومه که دارم میام اینجا .... من که کلی ذوق کردم مامانش که جای خود داره ... انشالله 8 ماه دیگه عکس نی نی تونو اینجا ببینم خانومی!

آخییییییییییی
انشالله

شوهرجان سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 11:00 http://pws.blogsky.com

عرض تبریک !
موفق باشید

ممنونم.

یاس سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 10:58

تروخدا از خر شیطون بیا پایین این مدتو یکم کمتر بالا پایین بپر یوقت دیدی نی نیت کانگورو شدا:ی شوخی کردم ولی خیلی مواظب باش امیدوارم این دورانو راحت طی کنی و الگوی خوبی باشی برای ما که تشویق شیم و نی نی بیاریم:)

خندههههههههه
باشه حتما.
من اگه بخوام تو زندگیم الگوی کسی بشم از همین حالا قرا الفاتحه مع الصلوات برا اون بنده خدا!!!(نیشششششششششش)

الهام سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 10:53 http://spicylife.blogfa.com/

وای صمیم جون چه روزای جالبی رو میگذرونی

شوشو هم حسابی باهوشه ها

خیلی مواظب نینی طلا باش

مواظب مامان نی نی طلا بیشتر

چشممممممممممم
حتما عزیزم.ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد