من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

خانم میم

 خانم میم مادر شوهر!!!یا مامان خودم نیست.این نوشته فقط روایت یک داستان واقعی از نگاه یک دانای کل بود.همین.

 

خانم  میم از اون دست زن هایی است که بیشتر کاراش باعث میشن ابروهای شما چند لحظه از تعجب بالاتر از مکان همیشگی خودشون قرار بگیرن و موجب تلاش شدید شما جهت جلوگیری از بروز تعجب و بیشتر افسوس شما میشن.اصلا بذارین واضح تر در موردش حرف بزنیم تا تصور واقعی تری از نحوه این تعجب توی ذهنتون شکل بگیره.

خانم میم هر روز ناهار یا شام حتما یک وعده پلومرغ باید درست کنه.اصولا مرغ نقش اساسی در آشپزی ایشون داره مثل نمک برای آشپزی بقیه آدم ها.مرغ رو هم اینجوری درست میکنه که چند ثانیه بعد از بیرون آوردن مرغ از فریزر اون رو داخل قابلمه ای لبریز از اب میذاره و رب گوجه فرنگی رو هم توش قاطی میکنه و بعد زیر گاز رو روشن میکنه و یکساعت بعد مرغ آماده خوردن میشه!!!برنج هم یا لبریز از روغنه یا اونقدر خشک که از گلوی کسی پایین نمیره.البته همیشه هم اینجوری نیست.چی بشه که از دست خانم میم در بره و مرغش مثلا کمی نمک داشته باشه یارنگ و رویی بگیره.بی انصافی هم نکنیم خوبی غیر قابل چشم پوشی خانم میم در نحوه پذرایی از مهموناش در اینه که همیشه توی خونه ایشون آجیل درجه یک وجود داره و تو هر چقدر هم بهش بگی که عزیزمن!!بهتر نیست بجای اینکه جلوی هر مهمون یه دیس!!پر از انواع و اقسام میوه های  تازه و گاهی نیمه تازه !! بذاری یکمی به ریخت و قیافه غذا برسی که حداقل همین بچه های خودت و شوهر بی زبونت  بتونن بدون بستن چشماشون بخورن؟!!

خب تا اینجاش خیلی ها ممکنه بگن ببین هی هی صبر کن! خانم نویسنده!!اتفاقا گوشت سفید بهتره برای سلامتی بخصوص تو سن و سال خانم میم و شوهرش.ولی مشکل اصلی زمانی پیش میاد که با کارهای دیگه خانم میم هم آشنا بشین.خانم میم اصولا کاراش رو سه سوته انجا م میده مثلا اگه شما برای شستن ظرف های چرب توی سینک اول خرده غذاهای ظرف ها رو جدا میکنین بعد ظرف رو زیر شیر آب گرم میگیرین و با ابر یا اسکاچتون توی یه ظرف دیگه کف درست میکنین و ظرف ها رو بعد از کف مالی دوباره آب کشی میکنین تا اثر چربی روش نمونه بهتره بدونین این کار به روش های دیگه ای هم تو خونه خانم میم هر روز انجام میشه .خانم میم ظرف ها رو با همون ته مونده های غذاشون توی سینک میذارن بعد آب رو با فشار زیاد باز میکنن و کمی!!فقط کمی مایع ظرفشویی روی اسکاچشون میریزن و همزمان میشورن و اب میکشن یعنی ظرف زیر همون شیر آب  کمی اسکاچ مالی میشه و همون زیر شیر هم آبکشی میشه دیگه کف درست کردن و یکی یکی اب کشیدن و از این سوسول بازی ها نداره کار ایشون....خب ممکنه بگین  راه های انجام یه کار خیلی زیاده مهم اینه که نتیجه اش مطلوب باشه...همین جا من حرفتون رو با اجازه قطع میکنم و میگم نه عزیز من!!! نتیجه کار خانم میم این میشه که هیچ وقت  شما ظرف های ایشون روبدون یه لایه چربی بسته شده و جرم گرفته توی جسم ظرف نمیتونین ببینین مگر اینکه همون روز همه رو وایتکسی کرده باشه.مشکل اصلی ما هم وقتیه که خانم میم مهمون خونه امون باشه و با اصرار میخواد ظرف هارو هم بشوره و هر چقدر ما سعی میکنیم منصرفش کنیم و بگیم نه!!راضی به زحمت نیستیم گوش نمیکنه و اینجوریه که فردای مهمونی پدر خودمون و خونوادمون در میاد تا چربی ها و کثیفی های خشک شده لای چنگال ها و تکه غذاهای چسبیده و خشک شده روی ظروف سرو غذا رو دوباره بشوریم و به خودمون فحش بدیم!!

اصولا خانم میم از اول زندگیش اینطوری نبوده ولی خب الان دیگه به سیم آخر زده و اصلا حوصله این کارا رو هم نداره بخصوص از وقتی دختر یکی یدونه اش رو شوهر داد و کسی دیگه نیست که بخواد هی به جونش غر بزنه که مامان اینطوری نه!! ااینطوری بکن .یادمه یه سری خونه خانم میم مهمون بودیم و ناهار قرمه سزی درست کرده بود.از حق نگذریم روی گشاده و لبخندهای مهربونش به مهمون ها چیزی نیست که آدم ازش بگذره و ننویسه در موردش.خب روی باز این دور و زمونه کم پیدا میشه.خلاصه مارو که برای عیادت از  همسرش رفته بودیم به زور نگه داشت برای ناهار و وقتی غذا رو  آورد با صحنه عجیبی روبروشدم...تعدادی لوبیا که در انبوهی از سبزی و آب فراوون شناور بودن و آب سبز و رقیق سبزی ها کاملا قابل مشاهده بود.لبخندی زدیم و من از شون خواهش کردم چون برنج برام خوب نیست!!!! یه کاسه بیارن برام تا توی خورشت قورمه سبزی کمی نون بریزم و به جای ابگوشت بخورم...چون شما که نمیدونین نخوردن غذا و رد کردن اون سر سفره خانم میم چه توهین بزرگیه ....و البته توضیح هم دادم که اینجوری من بیشتر سیر میشم و ضمنا از زیر نگاه های شرمسار همسر خانم میم هم میشد اینجوری فرار کرد.یا یادمه یه شب دیگه خانم میم اومد ما رو صدا کرد و ازمون خواست شام رو بااونا بخوریم چون خودش و همسرش تنهان و بهشون نمیچسبه.خب ما هم رفتیم.جای شما اصلا خالی نبود چون اولین لقمه که از کوکوهای سبزی رو اومدم بردارم توی قاشقم پودر شد سبزی ها یعنی اصلا چیزی به اسم تخم مرغ یا همون چسب کوکو!!! وجود خارجی نداشت انگار.به زور مقداری از سبزی ها رو گذاشتم لای نون و طرف دهنم بردم ولی مجبور شدم سریع قورتش بدم چون حتی دقیقه ای انگار سرخ  نشدن و اصلا خام خام بودن کوکوهای سبزی...خب دستم رو بردم طرف ظرف سالاد الویه ..خدای من !فقط سیب زمینی و تکه های گنده مرغ  بدون سس و ادویه دیگه ای.به زحمت دو سه لقمه ای خوردیم و اومدیم خونمون.دستش درد نکنه ولی من هنوز نیمدونم واقعا خانم میم که مهمونی هم زیا میره و شنیدم دخترش هم خیلی دست پخت خوبی داره واقعا تفاوت مزه ها و شکل غذاهای خودش رو با بقیه نمیبینه و درک نمیکنه؟!!

بذاریم کمی از بحث آشپزی خارج شیم. خانم میم از اون آدم هاییه که توقعش از زندگی در حد دو تافرش ساده و یه دست قاشق چنگال و چهار تا کاسه بشقابه و در عین حال ریخت و پاش بسیار زیادی میکنه از اون ریخت و پاش ها که اصلا توی زندگی به چشم نمیاد ولی کمر آدم رو میشکونه.مثلابرای دیدن مادرش که هر پنجشنبه و جمعه باید تکرار بشه خانم میم آژانس میگیره  و دوروز در هفته میره پیش مادرش.هر سری هم حداقل 5 تومن میده یعنی هفته ای 10 تومن که میشه  ماهی  40 هزار تومن .جالبه بدونین که اتوبوس جلوی خونه خانم میم ایستگاه داره و جلوی محل زندگی مادرش هم ایستگاه دیگه ای داره.مشکل اینجاست که خانم میم اصلا تاکسی و اتوبوس رو قبول نداره و معتقده دو روز عمر اونقدر ارزش نداره که وقتت رو توی تاکسی !!هدر کنی و چه وسیله ای بهتر از اژانس.مادر خانم میم هم البته راضی نیست دخترش هفته ای دوبار بیاد سر خاکش و باهاش حرف بزنه چون از شکایت های بی امان شوهر خانم میم د رمورد این هزینه کمر شکن زندگی کارمندی اونا خیلی بی خبر هم نمیتونه باشه.بلاخره میگن رفتگان هم از عالم ما باخبر میشن .تازه  اینا غیر از رفت و آمدهای چندباره خانم میم به سوپر و بقالی و مرغ فروشیه که خب البته اینام با آژانس انجا م میشه.جالبه همین خانم میم یه خواهری داره که خیلی اهل قر و فر و بزک دوزکه ولی همه چیش به جا  مثلا عروسی که یه بار اومده بودن و ما هم دعوت بودیم من خودم شاهد بودم که ماشین خواهر خانم میم خراب شد و خواهر ایشون با اون قیافه شیک و پیک حاضر نشد آژانس بگیره و با همسرش بره خونه ..خیلی شیک ساعت 11شب کنار خیابون منتظر موند و با یه ماشین غیر دربست!! خونشون رفتن.حالا نه به این شوری شور خانم میم نه به بی نمکی خواهرش اینا ولی غرضم اینه که سرشون تو حساب و کتابه بر خلاف خانم میم. مثلا خانم میم عادت داره وقتی میره خرید برای دو نفر یا سه نفر خونه خودشون پنج کیلو انگور و دو کیلو پرتقال و یک هندونه بزرگ و یک دسته بزرگتر موز بخره.خب اونا که اصلا میوه خور نیستن و این نشون میده خانم میم دلش نمیخواد هیچ وقت جلوی مهمون غافلگیر بشه ولی مگه آدم چند بار در هفته مهمون سر زده داره؟ و اینطوریه که بیشتر این میوه هاراهی سطل زباله میشن و البته پشت سرش هم پول های شوهر خانم میم.درکل چیزی به اسم اقتصاد و نحوه درست و بجای پول خرج کردن و صرفه جویی اصلا برای خانوم میم معنی نداره.از دست و دلبازی زیاد خانم میم هم خوبه یکم تعریف کنم براتون.مثلا خانم میم میره  لبنان یا سوریه .خب از  اونجا یه خروار رژ لب بیست تومنی (تک تومنی) و روسری های گوشه پاره و نخ در رفته و تاپ های لکه دار میخره میاره.بعد مثلا به شما سوغاتی میده.هفته بعدش که شما رو میبینه دوباره از کیف مسافرتش یه چیز دیگه بهتون میده و مثلا اگه فرداش تولدتون باشه صبر نمیکنه همین هدیه رو به مناسبتی چیزی بده بهتون و اونوقت تولد شما که میشه دست خالی میاد ویا  یه پولی چیزی میذاره توی پاکت و فرداش بهتون میده!!!حالا شما به عنوان کسی که همسن و سال دخترشه هر چی بهش بگین خانم میم عزیز!کاش یه چیزی میخریدین که اینجا نمونه اش خیلی نباشه یا کاش دقت میکردین که زدگی و پارگی و در رفتگی هاش رو بهتون نندازن گوشش بدهکار نیست و میگه از اولش که اینطوری نبود..توی راه خراب شده حتما!!!

خودتون قضاوت کنین چه حسی بهتون دست میده وقتی از مسافرتتون برای خانم میم یه شیشه بزرگ گلاب اعلای قمصر به عنوان سوغات آوردین و چند روز بعدش میفهمین چون خونه خانم همسایه نمیشده دست خالی بره همه اون گلاب ها رو براشون برده!!!اونم برای کسی که هیچ وقت جای محبت های خانم میم رو جبران نمیکنه و شما حرص میخورین که مگه توی خونه خانم میم سیخ داره که هیچی نباس توش بند بشه و به بقیه بذل و بخشش بشه و دوباره با قیمتی گرون تر برای خودش خریداری بشه؟!!!از نکات دیگه ای که نویسنده این سطور خودش رو قرچچچچچ جر میده تا به کله خانم میم بکنه البته با لحن جانم عمرم اینه که خانم میم تو رو خدا توی یخچال اسقاطی خونتون که با چند ماه صرفه جویی به راحتی میتونستی یه نوش رو بخری اینهم غذای مونده و کپک زده و خشک شده برای یادگاری نگه ندار چون وقتی ماست جلوی مهمون میذاری خیلی زشته که بوی کوکوی سیب زمینی یا پیاز و ترشی لیته بده .خانم ممی ترو خدا غذاها رو وی ظرف های در دار بذار و سوپ رو توی قابلمه بدون سر نریز و نذار توی یخچال تا خشک شه هفته دیگه!!!البته من و همسرم معتقدیم ما که نمیتونیم خانم میم رو عوض کنیم حداقل خودمون رو اینقدر بابت این کاراش حرص ندیم دیگه ولی خب نمیشه وقتی میبینی  خانم میم تموم زرشک های تازه ای که با سختی و رفتن تیغ توی دستش پاک کرده رو زرتی گذاشته جلوی بخاری و اون زرشک های قرمز خوشرنگ همشون سیاه و خشک و به هم چسبیده شدن و خانم میم خیلی هم خوشحال بود که داره صرفه جویی میکنه.حتما باز میگین اصلا تو چکار داری به زندگی مردم...ولی عزیزم وقتی زندگی خانم میم چسبیده به زندگی ماست و سختی هایی که بخاطر این ولخرجی ها و بی فکری ها میبینن رو نمیتونم ندید بگیرم حداقل اینجا میتون بهش بگم خانم میم عزیز.ترو خدا دو تا از اون لباس هایی که دخترت از بهترین جاها و با بهترین کیفیت ها میخره برات رو تنت کن وقتی میخوای بری مهمونی و اینقدر مثل ننه پیرزن ها نچرخ این ور و اون ور..آخه تو که داری چرا با لباس گریه کن تو تن!!!! میری عروسی دختر خواهرت و اونم سریع از تو کمدش یه لباس شیک سیصد بار پوشیده شده در میاره و میگه اینو بپوش میم عزیزم!!!!خب من طاقت ندارم ببینم بقیه که قرون قرونشون رو حساب کتابه و خواب ولخرجی ها و لارج بازی های تو رو هم نمیبنن زندگیشون روبراهه و کم و کسری ندارن بعد تو ...تو....حتی یه دست قابلمه درست و درمون نداری چون یه هفته بعد از خریدن سرویس جدید تفلون توسط دخترت افتادی به جون قابلمه تفلون و با سیم ظرفشویی سابیدی و الان درش از شدت جرم گرفتگی و کثیفی دیگه رنگش هم معلوم نیست...خانم میم عزیزم من اینا رو میبینم و ازت میخوام یه بارم که شده تصمیم بگیر رنگ زشت  و مزه آب زیپوی سوپ هات رو عوض کنی  حداقل کمی رب بزنی توش و  به یاد اون  وقتایی که جور دیگه ای میشناختمت حوصله بیشتری به خرج بدی و کمی !!فقط کمی وقت بذاری و برای خونواده ات هم ارزش.چون من که نه! همسر و بچه هات معتقدن اگه یه ذره برای حیثیت خونواده خودتون ارزش قایل باشی بیشتر از اینا باید حرمتش رو جلوی غریبه ها نگه داری ...حتی جلوی من......که چند وقته غریبه شدیم  با هم.....کاش اینا رو میشد  رو در رو بهت میگفتم تا این دلم کمی سبک میشد.....حیف....حیف.....کاش قدر خودت وخوبیهات رو بیشتر میدونستی و بلد بودی نشون بدی مدل مهربونیت رو به دور و بری هات.و کاش یه ذره خانومی و کدبانو گری از دست رفته ات رو برگردونی و انقدر از رو بی حوصلگی کار نکنی.خانم میم عزیز من منتظر وقع معجزه ای در زندگیت هستم....پلیززززز

نمیدونم شما هم از این موارد دور و برتون دارین که حرص بخورین یا نه...همه دور و بر یهاتون خانم...کدبانو...و شوهر پولدار کن!!!!!هستن؟

نظرات 22 + ارسال نظر
الناز یکشنبه 19 بهمن 1393 ساعت 04:28

وای وای واااای که این تعریفا دقیقااااا مامان بزرگ منههههه
حدود 70 سالشه قد و بلند و لاغر و حرص دربیاره. ولی خدایی عاشقشیم اما زندگی باش خیلییییی سختههههه

خدا حفظشون کنه...

پرستو سه‌شنبه 12 آذر 1387 ساعت 20:19 http://mp128.persianblog.ir

خانومی تو واقعاً مجبوری با این خانوم میم در ارتباط باشی؟؟ نکنه ناراحتیش مسری باشه!!
ولی جدنی (جداً + ی) فکر کنم طفلکی داره از یه چیزی اذیت میشه که اینجوری رفتار میکنه. ای کاش خانواده اش بهش رسیدگی کنن .

نه عزیزم.هم من چشم ها م رو شستم و هم اون ظاهرا این روزها از طرف خونواده اش بیشتر داره درک میشه.

سلام عزیزم گفتی این خانم میم قبلا این جوری نبود؟ ببینم خانم میم غیر از دخترش توی خونه پسر هم داره ؟ شوهرش بازنشسته شده و خونه نشینه یا نه از صبح تا شب میره بیرون و سرکار؟ خانم میم روزا از خونه بیرون هم میره : منظورم سرکار یا کلاسی ِجایی ؟ خانوم میم توی خونه بیشتر وقتش رو با چی پر می کنه ؟ تو خونه تفریح خاصی داره؟
می دونی تا جواب این سوالها رو تو دست نداشته باشی محاله حتی بتونی حدس بزنی منظور خانم میم از کاراش چیه! چون اصولا ما زنا حرفمون رو مثل آدمیزاد راست و پوست کنده نمی تونیم بزنیم و باید با کارامون نشون بدیم حال روحیمون خوبه یا وحشتناک!
راستی با یک مطلب جدید اومدم دوست داشتی یه سر بزن و نظرت رو بگو . منتظرم !

دختر و پسرش خیلی وقته ازدواج کردن
بازنشسته است شوهرش و خانم میم هم دوست داره که شوهرش از صبح خونه است.میگه حضورش دلگرمم میکنه.
فقط برای خرید بیرون میره خانم میم...اهل مهمونی هم هست و بچه هاش اکثرا خونشون هستن چون همونطور که گفتم خیلی مهمون نوازه و گشاده رو...اکثرا وقتش با مجله و جدول حل کردن یا بیرون رفتن با بچه هاش میگذره
باهات موافقم که شاید میخواد حتی ناخود آگاه چیزی رو به بقیه بفهمونه.

ساره پنج‌شنبه 16 آبان 1387 ساعت 13:15 http://sareheh.persianblog.ir

صمیم جان قصد توهین نداشتم فقط حدسم رو گفتم. امیدوارم ازم دلخور نشده باشی. به هر حال عذر می خوام.

نه عزیزم.
دلخور چیه.
قربونت.

دنیا پنج‌شنبه 16 آبان 1387 ساعت 12:04

ختنوم میم خانوم صاحب خونه س؟

قرار نشد بیست سوالی باشه دیگه!!
چشمک!!

دنیا پنج‌شنبه 16 آبان 1387 ساعت 11:56

خانوم میم خانوم صاحب خونه س ؟ درسته ؟

شیرین طلا از لندن چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 14:24

صمیم خانم
به نظر من چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
چرا ما همش عادت کردیم که همه چیز را از دید خودمان ببینیم و اگر ما خوشمون نیومد یعنی اون چیز و کار بد، یاغلط هست؟
حالا بیا این دفه یه جور دیگه نگاه کن. از نگاه خانم میم.
بیا نگاهمونو عوض کنیم. خانم میم که راضی و خوشحال به نضر میرسه. ما هم راضی و خوشحال باشیم و خودمون رو عوض کنیم و یاد بگیریم که از شادی اونا خوشحال بشیم و همین جوری که هست قبولش کنیم و انتظار زیادی نداشته باشیم.
instead of changing others how about chaning ourselves for once.
this is my view, that if something is not in agreement with you oryour taste may its you that needs the change. lets not be selfish any more.
ولی صمیم جان خیلی قشنگ نوشته بودی.

طلا جون اگه خانم میم راضی و خوشحال بود حداقل روحیه خونوادش هم باید بهتر می شد ولی انگار یه پیله دور خودش بسته باشه ...اونطوری به نظرم میاد .من هم از سر دوست داشتنشون دلم میسوزه و دوست دارم یه کمکی بکنم بهشون.
با جمله ات که همونطور که هست باید قبولش کنیم موافقم...خیلی وقته داره به این جادو فکر میکنم.
ممنونم. امنم لزومی نمیبینم همه دنیا با من و خواست ههام و سلیقه هام مچ باشن عزیزم.

ماری چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 12:58

سلام خانوم میم نمونه تکامل نیافته مادر شوهر منه!!!!!!!

چند لحظه فقط به جمله بامزه ات خندیدم.خدا نکشه تو رو دختر.

شقایق چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 12:42 http://shaghayegh.blogsky.com

بابا جون شام و ناهار نرو خونه این بنده خدا!
واسه یه دیدن کوچولو برو

کرم از منه آخه!!!!
یه جورایی خیلی دوستشون دارم.

مهربان چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 01:24 http://mehrabo0on65.blogfa.com

چه عجب باب
نمی یومدی دیگه!!!

ایول حالا هم که اومدی باید جبران کنی ها
روزی 2تا پست خوبه؟؟؟

راستی صمیم دیگه به من سر نمی زنی؟؟؟؟

پست مهیج در آینده ای نزدیک...

ساره سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 18:34 http://sareheh.persianblog.ir

احیانا این دختر خانوم میم اسمش صمیم که نیست؟ هان؟!!!

مامان من اینجوری نیست.

لیتیوم سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 18:02 http://diwoonehtanhatarin.persianblog.ir/

سلام
معجزه ای که منتظرش هستی
شاید هر گز نیاید

کاش آرزوی بهتری میکردی و امیدواری میدادی به ما.

ترانه سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 12:41 http://zendegihaa.blogspot.com/

عجب . این خانومه زندگی برای خودش ناراحت کننده نشده

حتما شده!!نمیدونم.

مهسا مامان ملودی سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 12:21 http://lovelymelody.blogfa.com

عزیزم این خانمه کیه دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه من جای تو بودم طاقت نمیاوردم بهش میگفتم و یا اینکه حتی خودم ظرفاشو تمیز میشستم که یاد بگیره در مورد غذا هم شوهرش باید تذکر بده !!!یکی از آشناهای ما هم اینجوری بود ما سالی یه بار واسه عید میرفتیم خونشون اونم سوسک از سر و گوشمون بالا میرفت به اون نمیشد تذکر داد چون اگه دلش رو میشکوندی نفرین میکرد و بد مصب نفرینش رد خور نداشت زمین گیر میشدی!!!!ترجیحا حرفی نمیزدیم.اونقدر ثروتمنده که نگو اخیرا شنیدم که این روزا علنا داره گدایی میکنه شوهرم تاجره!!!!!!!اما خاک بر سر مرده از زنه گه تره!!!

میدونی مهسا جون خب همسرش چند بار بگه همش که نمیشه دعوا و جنگ اعصاب داشته باشه اونم...تحمل میکنه و با عشق به همسرش خیلی به روش نمیاره.
نفریننننننننننن!!عجب بد ذاتب بوده اون دیگه!!واقعا بیچاره شوهرش!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 11:44

این که نوشتی...یعنی چه؟؟؟؟

دوست ندارم به کامنت های بی نام جواب بدم.
خیلی سخته اسم بذارین؟

عسل سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 10:43

ای صمییییییم خاله زنککککککککک
واه واه
خداییش اینجور ادما بدجوری رو نرو من هستند و متاسفانه تو فامیلمون کم هم نیستندو از جمله دو تا از زنداییهام که باید چشاتو ببندی و غراشونو قورت بدی. قرمه سبزی می۱زه بدون ابلیمو و یا لیمو عمانی....... اون یکی رو بگو که دفعه اول که با همسری رفتیم خونشون به زور نگمون داشتن واسه شام و فک میکنی بهمون چی دادن؟؟؟ اشکنههههههه.....
ایکون خاک بر سرت کنم!
یه پسر خاله هم دارم که زنش یه قیچی داره که معروفه. لباس ۲۰۰-۳۰۰ تومنی میخره میاره خرچ حاشیه پایینشو قیجی میکنه. اونموقع که پرده های گیپوری مد بود اینا تازه از اون پرده ها زده بودن. پنجره هاشون کوتاه بود ولی خب پرده ها طبیعتا تا کف. اورده بود گیپور پایین پرده رو قیچی کرده بود که کوتاه بشه و شده بودن پرده توری ساده........ فک کن!!!!!

نیششششششششششش
میدونی دست پخت ممکنه ناشی از بی هنری تو آشپزی باشه ولی دیگه ریخت و پاش و ولخرجی به دید آدم نسبت به زندگی و آینده بر میگرده
اون کارش با پرده ها اند خنده و تعجب وبد.
طفلییییییییییییی

من آزادم سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 10:42 http://www.man-azadam.blogfa.com/

این خانوم میم قصه ما بوی مادر شوهر میده..درسته؟؟؟؟؟؟

نههههههههههه مامان جون خیلی به تمیزی و پخت و پز اهمیت میده ..یه جورایی از اون ور بوم افتاده اون یکی!!
نگوووووووووووووو.

عسل سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 10:42 http://http://ashiyaneyeheshgh.blogfa.com/

ای صمییییییم خاله زنککککککککک
واه واه
خداییش اینجور ادما بدجوری رو نرو من هستند و متاسفانه تو فامیلمون کم هم نیستندو از جمله دو تا از زنداییهام که باید چشاتو ببندی و غراشونو قورت بدی. قرمه سبزی می۱زه بدون ابلیمو و یا لیمو عمانی....... اون یکی رو بگو که دفعه اول که با همسری رفتیم خونشون به زور نگمون داشتن واسه شام و فک میکنی بهمون چی دادن؟؟؟ اشکنههههههه.....
ایکون خاک بر سرت کنم!
یه پسر خاله هم دارم که زنش یه قیچی داره که معروفه. لباس ۲۰۰-۳۰۰ تومنی میخره میاره خرچ حاشیه پایینشو قیجی میکنه. اونموقع که پرده های گیپوری مد بود اینا تازه از اون پرده ها زده بودن. پنجره هاشون کوتاه بود ولی خب پرده ها طبیعتا تا کف. اورده بود گیپور پایین پرده رو قیچی کرده بود که کوتاه بشه و شده بودن پرده توری ساده........ فک کن!!!!!

نگاه مبهم سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 10:21

سلام عزیزم.

بارها نوشته بودی که نبوده و حالا این شده.

برای آدمی که یه روال بد رو در پیش می گیره با اون لبخندش فقط می تونم دعا کنم.

نمی خوام خودم یه روزی اینجوری شم.امیدوارم خدا کمک کنه.

گلم برات میل می زنم و جوابت رو بی صبرانه منتظرم. مهمه ها!!!

ممنونم خانومم.
دعای خیرت به قدری خوشحالم کرد حد نداره.
مرسی هزار تا.

سبرینا سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 09:55

سلام صمیم جون چرا در خونت بسته است(کامنتدونی). میتونم احساستم رو درک کنم . خیلی بده بیچاره همسرو بچه هاش. جالبه که من یک عمه دارم درست برعکس این خانم هستش تمام مدت در حال بشور وبسابه . در طول یکسال خیلی بندرت و انگشت شمار مهمون وارد خونش میشه که اونم معلومه فقط بچه هاش هستند. فقط در حد ناهار وشام . چون اگه مهمون تو خونش بخوابه فردا تمام ملافه ها و رختخوابها شسته میشن . بخاطر همین معمولا هرکسی که به خونش وارد میشه چون اخلاقش رو می دونه درحد یک ساعت نشستن وبس . و خدا اون روز و نیاره که تو بری تو دستشویی و کاری انجام بدی . تا دوساعت بعد از رفتنت تمام حموم و دستشویی رو ضدعفونی میکنه و این اخلاقش هم باعث میشه که اگه مجبور شدی از دستشویی خونش استفاده کنی درحد یه جیش کوچیک باشه ونه بیشتر. پنجره های سالنش سه لایه پرده داره تا مبادا گردو غباری وارد بشه تو زندگیش . خلاصه بگم حکایتی داره واسه خودش . البته من فکر میکنم اینطور آدمها سالم نیستند (بلحاظ روانی) چون هرچیزی یه حدی داره و هر چیز خوبی از حدش که بگذره بد میشه . در مورد این خانم هم فکر کنم مشکلش فراتر از این حرفها باشه . صمیم جون رابطه ات با دخترش چطوره . اگه خوبه و میتونی راحت حرفت رو بزنی بهش بگو به مادرش تذکر بده یا شاید خودش پیش یه مشاور شرح حال مادرش رو بیان کنه مطمئنم بی تاثیر نیست . امیدوارم که رفتارش تغییر کنه . میدونم سخته ولی شمام کمتر به اون توجه کن

راهنمایی خوبی کردی ولی نمیدونم بهشون برنحوره یه وقت.چون اونقدرها هم نزدیک نیستیم که پیشنهاد مشاوره بدیم.
عمع تو ه کپی خاله پری منه.میگن وقتی کسی خونشون میرفته تمون بشقاب و کاسه ها رو میذاشته دم در یا به خود مهمونا میداده ببرن خونشون ....والله تا جایی که من یادم میاد هر وقت جایی میرفته اول یه ملافه سفید مثل فرش قرمز!زیر پاش پهن میکردن تا کف کفشش به موکت و فرش مردم نخوره!!!برا همینه که من تا حالا یادم نیا خونه این خالم رفته باشیم!!!!!!!

الهام سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 09:12 http://spicylife.blogfa.com

ما هم از این خانوم میم ها داریم

واییی که کفر ادمو در میارن

و در عین حال یه جورایی هم آدم میخواد کمکشون کنه.

نوشین سه‌شنبه 14 آبان 1387 ساعت 09:03

سلام
عزیزم حرفهایی که می خواهم به تو بگویم تلخ است اما کمی در مورد نوشته هایت فکر کن من تو و خانواده ات را ا ز وبلاگت می شناسم و این شناختن خطای زیادی دار د اما فکر کن مادر تو در زندگی چه دارد؟ شوهری که به خاطر او با تمام فامیل خودش مقابله کرده شغلی که به خاطر بچه هایش آن را کنار گذاشته دختری که دایم از او ایراد می گیرد و رسما اعلام می کند مادر شوهر و شوهر ش را خیلی بیشتر دوست دارد (حتی اگر به او نگویی مطمئن باش فکر های ما در رفتارمان مشخص است ) و داغ یک جوان دیده
برای یک لحظه خودت را به جای او بگذار و به آشپز خانه برو ببین می توانی آنجا را تحمل کنی چه رسد به این که آشپزی هم بکنی نکته دیگر :دخترها دقیقا مانند مادر شان هستند اما با تعصب می گویند که ما شبیه پدرمان هستیم ما به مادر نرفته ایم اما هر کار ی که می کنند ازمادر کپی شد ه اگر این را به هر دختری بگویی معمولا جبهه می گیرد خانواده شوهر هم دوست داردند که بگوییند نه تو شباهتی به مادرت نداری
کتابی به نام مادرم =خودم را بخوانی بهتر توضیح داده است فکر کنم اگر به جای ایراد گرفتن از مادرت با تعریف از او کاری را که می خواهی انجام دهی بهتر نتیجه بگیری اگر کسی همین حرفهای را باهمان عزیزم و جانم به خودت بزند مثلا بگوید عزیزم تو چقدر بد لباسی یا خانه ات کثیف است چه حالی می شوی از او تعریف کن تا بداند که زندگیش بی حاصل نبوده بالاخره می توانی نکته های مثبت را به او بگویی و انتقاد فایده ای ندارد تو می گویی که مادر ت کدبانو بوده است خوب حال به این نتنجه رسیده که کارهایش برای شما فایده ای نداشته و زندگیش را از دست داده باور فقط دشمنان از هم انتقاد می کنند دوستان بسیاری از مسائل را ندیده می گیرند

ممنونم از وقتی که گذاشتی و دقت نظرت
ولی عزیزم شاید شباهت هایی با مامانم داشته باشه ولی اونقدر ها که تو فکر میکنی مامانم بد نیست..اتفاقا من خیلی وقته دیدم رو نسبت به ضعف هاش عوض کردم و به جاش به خوبیهاش که انتها نداره فکر میکنم.قصد من روایت کردن زندگی یک خانم بود...شاید عجیبه روشش ولی در کنارش خوبیهاش رو هم گفتم و از تو هم ممنونم که دلسوزی و توصیه هات رو در مورد رابطه بهتر با مامانم اینا بهم گفتی.
فقط اینو بدون هیچ کس بالاتر و عزیزتر از مامان و بابام در ته قلب من نیست.....عشق به همسرم و خونوادش از جنس دیگه ای هست و با عشق به پدر و مادر و خونوادم کمی فرق داره ....عشق به همسر آدم یه جورایی خودخواهانه است ولی دوست داشتن پدر و ماد فراتر از این چیزاست...یه جور قدر شناسی و شکر نعمته.
امیدوارم جوبت رو گرفته باشی دوست خوبم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد