من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

داداش محبوب من!!!

سهیل رو هفته پیش بردم پیش مشاور رژیم !!!! پسره خرس گنده میگه با تو دوست ندارم بیام اونجا!!میفهمن خواهر برادریم و بعد تصور میکنن که چه خونواده غول دریاچه ای!! باید داشته باشیم.!!!! میگم آخه مردک ناقص عقل!!!!خوبه با خانمت که کلا  شیش تا استخون با یه  روکش پوست!!داشت!!!( به این فعل داشت خوب دقت کنید!!)میومدی تا کلا مخشون هنگ کنه!!!!؟ خلاصه کشون کشون بردمش اونجا.الهییییییییییی بمیرم که از در که پامون رو گذاشتیم تو مسخره بازی های این نره غول!! شروع شد تا وقتی که خداحافظی کردیم از مشاور!! یعنی رسما آبروی من جلوی اون مشاور و منشیش در حد باقالی قاتوق!!!! شده الان!!

تو ماشین رو به راننده آژانس ( مهمونای کرمانشاهی که یادتونه؟ همون رانندهه!) کرده و میگه حاجی! میگی من چند کیلوام؟ و به من چشمک میزنه!!حاجی بدبخت (همون اقای صاد ) هم یک نگاهی به طبقات برج مانند شیکم این کرد و گفت فک کنم صد رو داری!!!! منم پقی زدم زیر خنده و گفتم قربونتون آقای صاد!!چند وقت پیش من خودم 100 بودم!!! و یهو جلوی دهنم رو گرفتم و مردم از خجالت!!!!!!ولی دیگه دیر شده بود.آقای صاد همچین به سرفه افتاد و آب دهنش ته حلقش گیر کرد که گفتیم الانه که بترکه جلومون!!!! خلاصه سهیل باهاش شرط بست که اگه زیر 120 بود به اقای صاد شیشلیک بده و اگه بیشتر بود ازش بگیره!!!! منم مرده بودم از خنده و میگم  آخه نفله!!!! خوبه داری میری رژیم بگیری !بعد باز میای و شرط غذا و سور چرونی میبندی؟!!!!!

قبل از اینکه وارد مطب بشیم بهش گفتم اونجا که بریم تو توی چاق ها گم میشی!! بس که آدم های چاق و گنده تر از تو میان.پس بیخود نگران نباش.آقا از پله ها که رفتیم بالا توی راهرو دو تا دختر نی قیلون رو دید که داشتن از زور لاغری همن جا جون میدادن انگار!!!! یعنی حتی استخون هم زیر اون پوسته نداشتن فک کنم.سهیل برگشته میکه اینا رو میگفتی دیگه!!!آره؟!!! به میز منشی که رسیدیم آقا سرش رو انداخته پایین و میگه سلام! دختره یه نیم نگاهی کرد و تا اومد بگه سلام یهو چشماش دوباره روی شکم سهیل زوم شد و با لبخند کج کج گفت به به!!! خانم فلانی!! برادرتون که میگفتین هواشونو داشته باشیم ایشونن دیگه !!نه؟!!! و نگاه خشمگین سهیل روی من دو ثانیه موند و گفتم ممنون!!( اند بی ربطی به سوالش بود!!)

خلاصه فرم رو دادن که پر کنیم با سهیل.فرم  عادات غذایی و بیماری خاص و غیره بود.میگه یزن وقتی غذام دیر میشه ممکنه منشی های زشت رو هم بخورم!!!!! بعد به خانم های چاق که به تنها آقای اونجا( جناب مستطاب سهیل خان!!) داشتن خیره خیره نگاه میکردن  رو کرده  بلند به من میگه یعنی واقعا تاثیر داره این دکتره؟!! پس چرا من نمیبینم چیزی اینجا!!!!! و اونقدر با مسخره بازی و ادا اصول اون فرمه رو پر کرد که به غلط کردن خودم راضی شده که چرا آدوردمش تو در و همساده!!!!!

خلاصه تا توی اتاق مشاور رفتیم اول پرسید ببخشید!این وزنه تون تا چقدر جا داره؟!!!! باسکول ندارین اینجا؟!!!! اون بنده خدا هم خندید و گفت نه! خیالت راحت.رفت روی وزنه و یک بسم الله بلند گفت و چشماش رو هم بست!!! مشاوره به من نیگا میکرد و فقط میخندیداز خل بازی های این!!! به به! قد 181  سانت! وزن 127.500 گرم!!!!!! داداشی ما هم اومد پایین و با پوزخند گفت آخیش!!!! فک کردم 500 گرم اضافه کردم !!!! خیالم راحت شد!!!!!!بقه اش ادامه مکالمه باور نکردنی این دو تا بودوجواب های سهیل که واقیت محض بود منو شوکه کرد!!! بعدش میگه فک کردی واسه چی خونه شما زیاد شام و ناهار نمیام!!دلم برای پس اندازاتون میسوزه  آخه!!!!

مشاور : خب عزیزم! ناهار چند کفگیر برنج میخوری معمولا!!؟

سهیل : به کفگیر نمیدونم!!!!! ولی دو تا دیس میشه!!!!!!

-( با چشم های گرد ) اونوقت نوشیدنی چند لیوان؟

-والله من با  همون بطری  1.5 لیتری سر میکشم!!! تا حالا به لیوان حساب نکردم اقای  دکتر!!!

-خب خب!!(کمی عصبی) بگو ببینم عصرونه هم میخوری؟

-آره.دو سه تا ساندویچ و یکی دو کاسه آجیل.بخصوص بادوم و پسته که مامانم گفته برای کم خونیت خیلی خوبه!!!!!!!!!!!

-من : پخخخخخخخخخخخخخخخ( خنده ام گرفته بود چون مامان همیشه از جلوش برمیداره و اونم میره دوباره پیدا میکنه!!!!)

مشاور: مگه شما کم خونی هم داری ماشالله ؟!!!!

سهیل : اون موقع ها یکی از دوستام گفت پوستت رتگ پریده است.شاید کم خون باشی( من و سهیل ذاتا سفید پوستیم)

-          خب بگو ببینم عادت دیگه ای هم داری ؟

-     آره.قبلانا با دوستام..... م ش روب....... میخوردم ولی  خیلی وقته نمیخورم.و سیگارم رو هم کم کردم!!( اینا رو عمرا اگه من میدونستم!!! چپ چپ نیگاش کردم و اونم گفت من بیمارم عزیزم!!! چرا منو درک نمیکنین؟!!!!)

خلاصه به مشاور قول داد هر دوش رو کلا بذاره کنار تا روند کاهش وزنش مختل نشه و بعد رفتیم سراغ غذاهای برنامه سهیل!!!! والا صبحانه  رژیمی اش نصف نونه  با خیار و گوجه و پنیر و گردو و شیر و ....ناهارش هم 200 گرم گوشت و سالاد و گوجه کبابی سیخی و نون و ماست و نوشابه است!!!!! اینا مال یه روزشه!!سهیل هم تا دید گفت آخ جون!!! یعنی با اینا لاغر میشم؟ خلاصه با لبخند های آقای مشاور و دلگرمی ها و تشویق هاش اومدیم بیرون! تا رفتم از منشی خداحافظی کنم  یهو دیدم سهیل غیبش زد.میبینم تو پله ها واستاده و با یه پسره همسن و سال خودش داره حرف میزنه و فقط به من یه چشمک زد که یارو سر کاره!!!!! به پسره میگفت تو فک میکنی من لاغر میشم؟ اونم میگفت آره داداش!!! غیر ممکن وجود نداره .تو میتونی!!! فط کافیه مثل فیل نخوری!!!!!( از دهنش در رفت!!!) و بعد سریع گفت منظورم اینه که خوب بجوی غذاتو!!!!!خیلی مهمه به مولا!!!!! بعد گفت من داداشم دو تای تو بود!!(اند چاخان!!) ولی الان نصف منه!!(خودش 45-40 بود) خلاصه که کشیدمش  پایین  سهیل و گفتم بیماری شما آخه؟!!! چکارش داشتی؟ اونم گفت میخواستم انرژی مثبت مجانی بگیرم ازش!!!!!!

بعد هم رفتیم و خرید کردیم براش و منم گوشت ها و مرغ هاش رو تو بسته های 100 و 200 بسته بندی کردم و روش برچسب زدم و بقیه مواد غذاییش رو هم آماده کردم و دادم برد خونه!!! اونجور که من از بابا اینا شنیدم به شدت داره برنامه اش رو رعایت میکنه و به قول بابا بچه تو هیم یه هفته  نصف شیکمش ریخته!!!!! آقا امشب هم مراجعه داره و باید ببینیم چند کیلو کم کرده.خودش میگفت اگه جلوش غذا میذاشتن میخورده و اگه نبوده نمیخورده!!! یعنی چشم هاش رو بیشتر باید کنترل کنه تا شکمش!!!خلاصه که فعلا هممون تو فاز هورا و دست و سوت و تشویقیم براش!!! تازه خودش هم آشپز خودش شده و با دقت بدون یه گرم کم و زیاد غذاهاش رو آماده میکنه و به احدی هم نمیده!!!!خانومش طفلی میگه الان میفهمم سهیل چقدر!!! میخورده چون اون موقع به اسم اینکه با هم از تو یه دیس غذا میخوردیم !!! معلوم نمیشده من  چقدر میخوردم !! سهیل میگه خانومم هم میخوادبره رژیم بگیره واسه عروسی لاغر شه!!!! احتمالا فک کنم شبحش دو تاییشون  باید تو مراسم ظاهر شه دیگه!!!!!نازیییییییییی!!!!خانوم سهیل وقتی عقد کردند به حدی لاغر بود که کنار این پسره اصلا محو می شد !!!!الان ماشالله تپلی شده که بیا و ببین.همش هم تقصیر این داداش شکموی ماست که تناسب دختر مردم رو ریخت به هم و البته برای اینکه نگین چه خواهر شوهر مهربونیییییییییی!!!! یه ذره هم تقصیرخودشه که به بخور بخورهای شوهرش گوش کرد و شام یک لیوان شیر  تبدیل شد به یه دیس پلو و خورشت!!!! جالبه که مامان خانوم ما تو همچین خونه ای و د ر مجاورت همچین قبیله ای!!!!فک نکنم 60 کیلو هم باشه.اونم با قد 170 سانتش.

از اون هفته هم بابا هر وقت زنگ میزنم بهشون همش آفرین میگه بهم که سهیل رو انداختم تو راه رژیم!!! و این حرفا.فقط امیدوارم این داداشی ما ما رو پیش شوهرمون ضایع نکنه چون علی از همین الان مطمئنه که به 10 کیلو نرسیده سهیل ول میکنه!!! منم گفنم اگه ول کنه هم اصلا مهم نیست چون خود من 14589753245 بار رژیم گرفتم و بلاخره از یه جایی محکم و قاطع ادامه اش دادم!!!!( ماله کشی رو حال میکنین فقط!!!)

 

پ.ن.

 

دقت کردین همین دیروز بود که گفتم میخوام کوتاه بنویسم!!!!!!ای بسوزه پدر روده دراز!!!!البته  گفتم تو این تعطیلات شاید نرسم زیاد  اپ کنم بهتره ذخیره اتون رو بذارم کنار.!!!!

قربونتون.

 

 

نظرات 34 + ارسال نظر
علی یکشنبه 28 فروردین 1390 ساعت 21:07 http://maryam206.blogfa.com/

سبد سبد بیارید گلهای نیلوفری رو
بیاید عزا بگیریم روزای بی مادری رو
بگید چاووش بخونه غم از دلا امون برده
بگید حجله بیارند آخه مادر جوون مرده

سلاممممممممم

نگاه کن
تو

کارتون•●•°°•. موش اشپز•●•°°•.

و دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من 3بار دیدم

محشره
برو ببین حتما

باشه؟؟؟؟؟؟؟
بری ها[قلب][قلب]

دیدم عزیزم.

فاطمه یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 10:09

خاله خانم یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 09:48 http://matbakhchi.blogfa.com/

سلام عزیز خاله
حالت خوبه ؟
دلم برات تنگ شده بود اومدم یه حال و احوالی کنم با شما..
موفق و شکمو باشید ..
فعلا ...{گل}

فدات خاله جون.اتفاقا همش میومدم سر میذم میدیدم هنوز اون املته روی میز آشپزخونه اس و هی حرص میخوردم تا اینکه امروز مجله رو دیدم روی میزت.
قربونت خاله خوشمزه!!( صمیم آدم خوار !!!)

خانومی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 03:33 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

چرا لینکات کم شدن
گربه خوردتشون
آله صمیمی؟

نه عزیزم.گلچین کردم.به بقیه گل ها میرم تو باغ سر میزنم!!! نکندم و بیارم تو خونه خودم فدات!!

اندیشناک شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 21:56 http://www.andishnak.blogfa.com

مطالب وبلاگتون را می خوانم.ظرفیت خوبی برای نویسندگی دارید.امیدوارم ادامه بدهید
راستی می تونی از وبلاگم اندیشناک دیدن کنی و نظر بدی

Maryam, Me & Myself شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 19:30 http://maryami-myself.blogfa.com

الان من از این بی شعورام که پست رو نخوندن اما کامنت میدن بگن تبادل لینک :دی
خب میخوای طبیعی تر باشم؟
وب خوبی دارید. به من هم سری بزنید. :دی :دی

یاسمن شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 15:21 http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/

خوب برادر منم تپل بود ولی الان خبلی بهتر شده

رونالی شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 01:52

..........................
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی من میام!!

خانوم مارپل پنج‌شنبه 16 خرداد 1387 ساعت 15:46 http://www.missmarpel.blogfa.com

یادش بخیر!!
آپمو میگم..!
قدیما از تو نظر میدیدیم خوشحال میشدیم که صمیم اومده چی چی آورده!!
الان که دیگه مفقود اللینک شدیم امیدی به اومدنت نیست...!

عزیزممممممممممممم

نخودی پنج‌شنبه 16 خرداد 1387 ساعت 02:52 http://www.nokhode-ash.blogfa.com

چه داداش باحالی داری شما D-: حالا کدوم مشاور تغذیه رفتین؟ اگه این کرمانی مرمانی اینا رفتین باید بگم چرته واقعا...
ولی قد ۱۸۰ فکر نکنم ۱۲۰ زیاد چاق باشه...فکر کنم یه ۲۰ کیلو کم کنه بشه ماه!

کرمانییییییییییییی که خدا به دور!!!! یه بار ۴۰ تومن رو ریختم تو جوب!!!! بسش بود دیگه!!!!تو رژیم کرمانی محاسبه کالری ها رو یاد میگیری که بد نیست ولی همه چیز نیست!!
مشاور من سبحانی یه.به سهیل گفته به ۹۰ برسه برنامه رو خیلی آروم آروم پیش میبره براش بعدش.کلا ۱۰۰ بازم زیاده براش .

ژ یگولو پنج‌شنبه 16 خرداد 1387 ساعت 01:37

صمیم...

دستت درد نکنه دیگه...

احسان چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 23:39 http://hal-e-sadeh.blogspot.com

در عجبم تو کی آپ کردی که این گوگل ریدرم منو خبر نکرد.
از طرف منم یه هفت هشت کیلو انرژی مثبت به داداش با پشتکارت بده.
کلا خانوادگی تو کار مصمم بودن هستید. یعنی خانوادتا کارتون درسته.
موفق باشی

نهال چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 23:08

صمیم! من بد چاق شدم بد!!! (آیکون خودکشی ندارید این جا؟؟؟)

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 21:41

واقعا تو کاش در مورد سهمیه ی پست ما مث احمدی نژاد می بودی....
والا به خدا.
ولی یه خوب رژیم به هر حال خیلی می ارزه.
زن امیر جعفری رو دیدی؟ اسمش ریما رامین فره.احتمالا اگه توی نت سرچ بزنی پیداش کنی.خییییییییییلییییییییییییییی چاق بود الان شده سایز یکی مث مریلا زارعی مثلا.تو جذابیت هم تاثیر داره.خوشمل می شه آدم.حظشو می بره خلاصه.
ببین من چگده خوبم.بهت دلگرمی می دم در مقابل غذا ها.
قدرمو که می دونی.مگه نه؟
دییییییییییییییی گشاد.
مهسا

مشتی ماشالا چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 14:38 http://mashtimashala.blogspot.com/

به نظر من فقط ترکیب ورزش و رژیم باعث کاهش وزن بدون بازگشت میشه. در باقی حالات وزن برمیگرده

خوب خوشبختانه من هم رژیم دارم هم میرم شنا و هم ورزش.
آخیششششششششششش!!!

ساره چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 11:39 http://sareheh.persianblog.ir

به به خواهر و برادری با اراده های آهنین. امیدوارم آقا سهیل هم مثل خودت پابند تصمیمش بمونه صمیم جون... من موقعی که دبیرستان می رفتم ۱۵ کیلو از الانم چاقتر بودم! البته الان دیگه اصلا نمی شه بهم گفت چاق یا حتی تپلو حتی می گن لاغر بهم!! ولی کلا هرگز هرگز هرگز حاضر نیستم به اون دوران برگردم! این اثر روانی مقایسه ای خودش بهترین عامل بازدارنده واسه پر خوریه!

ژ یگولو چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 02:44

سلام صمیم...

واییی چقدر این داداشت بامزه هست مث خودت...

کلی به کاراشو حرفاش خندیدم...

راستی بابات چه جوریه..مث مامانته یا مث شماهاست؟؟ به کی رفته بابات..خندهههه...

ایشالا که هر دوتون تو رژیمتون موفق باشین...

راستی..میدونم شاید واست مهم نباشه..ولی تو بازی دعوتت کردم...تو وبلاگم نوشتم...اگه خواستی انجامش بده...

خوش باشی..فعلا..

asal&hasti سه‌شنبه 14 خرداد 1387 ساعت 23:16 http://bebinbego.iranblog.com

سلام
خوبی؟
با تبادل لینک موافقی؟ اگر موافقی خبرم کن
به ما هم سر بزنیین
هر روز اپیم

قزن قلفی سه‌شنبه 14 خرداد 1387 ساعت 12:48 http://afandook.blogsky.com

مااااااااااااماااااااااااان ! خب یکی نیست به من جواب بده ! ؟
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟آخه چرااااااااااااااااا ؟
من یک بیستم این چیزایی رو که داداشت میگه میخوره ( توجه داشته باش میگه ! جلوی تو احیانا روش نشده بگه باقیش رو !) نمی خورم ولی وزنم همین حدود هاست ! آخه من دردم رو به کی بگم ......... به خدا از یه آدم ۶۰ کیلویی من کمتر میخورم .خیلی هم خود دارم توی غذا خوردن و عزت نفس دارم .
تو نمیدونی چرا من اینطوری ام ؟ البته یه خرده خودم میدونم چرا . برا هورمونهامه ! ولی دیگه تا اینقد ؟

اگه هورمون تو بدن یه آدم!!!!!!!!!! بود میگفنیم مگه چه قد آخه!!!!!!!!!!!؟ ولی قربونت تو که فرشته ای برا من!!

فوزیه دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 22:29

سلام.خیلی وقت بود نظر نداده بودم.اما همش می اومدم سر می زدم.دیگه کنکور دارم تند تند میام می خونم و میرم.برام دعا کن کنکورمو خوب بدم باشه؟؟؟؟؟؟؟
من هم باید بعد کنکورم رژیم بگیرم.اخه این مدت که داشتم برا کنکور می خوندم ۳ـ۴ کیلویی اضافه کردم
راستش صمیم جون خیلی دوست داشتم که یه وبلاگ مثه وبلاگ تو داشتم و هر چی دلم میخواست توش بنویسم.خیلی وقتا خیلی چیزا تو زندگیم اتفاق می افته که دلم نمی خواد با هیچ کدوم از دوستام صحبت کنم.دلم می خواست یه وبلاگی مثه وبلاگ تو داشتم و برای کسایی که منو نمیشناسن مینوشتم.که بیان نظری/راه حلی /تشویقی یا هر چیزی بذارن.بیشتر دلم می خواد این کار رو بکنم که خودم سبک شم.ولی....می ترسم.که مبادا کسی این وبلاگ منو پیذا کنه و اون چیزی رو که نباید یه اشنا بدونه رو بفهمه...
خلاصه اینکه خیلی دوست دارم.فکر می کنم اخلاقت خیلی شبیه منه....
best wishes
bye

من دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 20:40 http://you-and-me.blogfa.com

قربون شکلت شاید نخواد تصمیم بگیره
گاهی یه کمی خشانت هم لازمه :)

سارا دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 15:45 http://sarar.persianblog.ir

صمیم کاش نزدیک هم بودیم یه خورده منو به رژیم گرفتن تشویق میکردی. من میخواستم مثلا واسه عروسی لاغر کنم خودمو.کلی رژیم گرفتم و کلاس درد( بعدا میگم چیه این کلاس درد) رفتم همش ۷ تا کم کردم که البته ۴ تاش دوباره برگشته!
آخه خدائیش سه تا لذت بیشتر تو دنیا نیست به نظر من :
یکی خوردن اون یکی خواب اون یکی هم یه چیز دیگه!

صبا دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 14:28 http://www.hichkare.wordpress.com

علامت تعجب * بینهایت

نرجس دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 14:17

کاش این همسر من هم تنش بخوره به آقا سهیل شما.....

فرزانه دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 13:46 http://lahzehayezendegi.blogfa.com

سلام عزیزم

ممنون از راهنماییت و اینکه وقت گذاشتی.

منم دارم سعی می کنم غذام رو کنترل کنم. قدم ۱۶۵ و وزنم هم ۶۰ کیلو است یه زمانی ۵۴ کیلو بودم البته صورتم خیلی زود لاغر میشه و متاسفانه شکمم میلیمتری.

راستی من امروز صبح از ۸ تا ۱۲ درس خواندم تو در چه حالی؟

روزی ۵۰ تا فیش!!!!فقط!!خاک تو سرم!!

مریم گلی دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 13:29

والا منم فک می کنم داداشت ول کنه با این توصیفاتی که تو کردی بعید می دونم .بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس

این بار بحث رو کم کنی !!!! پیش اومده!!خفننننننننن.

X دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 13:28 http://stillness.blogfa.com

وای چقدررررررررر عقب موندم از پستات! برم بخونم....این روزا سرم شلوغه....بچه کنکوریم دیگه....ببخشید اگه وقت نمی کنم کامنت بذارم....سه هفته ی دیگه که این کنکورو بدم میام مفصلاً اینجا پلاس میشم!

راستی دعا یادت نره....

گیلاس دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 13:06 http://monzo.blogsky.com

توی حکمت روزگار موندمااا!!!
من با وزن ۵۰ کیلویی جرات ندارم سرمو جلو دوستامو در و همساده بلند کنم!!! میگن چاقی!!!
ولی اگه جای شما بودم با هر ترفندی شده نمیذارم این داداشم رژیمشو ول کنه!! حالا لاغری هیچی. با این وضعیتی که میخوره برای سلامتیش مضره!!
فک کنم ایندفعه کامنتمو درست گذاشتما :دیییی

یاردبستانی دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 12:22

سلام صمیم خانوم
همیشه از خوندن نوشته هاتون لذت میبرم و از مشتری های پرو پا قرص وبلاگتون هستم و امیدوارم همیشه موفق و موید باشین .
صمیم خانوم قراره یکشنبه برای یه کار اداری مشهد باشیم به امید خدا.فکر میکنین با اتومبیل شخصی بیایم راحت تریم یا با اتوبوس ؟و این که تو مشهد موسسه مالی اعتباری عسگریه داریم ؟؟؟ میدونین به کدوم نهاد وابسته است ؟
ببخشید که از شما پرسیدم اخه غیر شما اشنایی تو مشهد نداریم :)

بستگی به خودت داره عزیزم.اتومبیل شخصی خوب صفاش بیشتره ضمنا پادر د و خستگی کمتری داره.
موسسه عسگریه رو شنیدم.یک شعبه اش هم خ معلم است.(آزاد شهر)
نه! نمیدونم وابسته به کجاستوشرمنده عزیزم.

ک دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 10:46

واقعأ بیمزه ای

من دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 10:26 http://www.you-and-me.blogfa.com/

سلام صمیم جان
منم یه "توی توپولو" دارم که اصلا و ابدا حاضر نیست رژیم بگیره .
اگر فکر میکنی این مشاوره می تونه قانعش کنه آدرسش رو به منم بده .
جالبه که منم اول ازدواج مثل خانم برادر تو لاغر بودم و الان یه 10 کیلویی اضافه شدم :)

عزیزم داداشی من خودش تصمیم گرفت و برای ادامه راه مشاور تشویقش کرد.مثل اینکه بخوای کسی رو به زور ترک بدی!!! خب نمیشه خیلی روشحساب کرد.اگه خودش به این نتیجه رسید که لاغر شدنش لازمه بگو تا آدرس و تلفنش رو بدم.
فدات.

مدی دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 09:51

وااااای صمیم منم میخوام رژیم بگیرم... هوس کردم ها....
سهیل مصمم هم دارین دیگه نه ؟؟؟؟
تعطیلات خوش بگذره

شاذه دوشنبه 13 خرداد 1387 ساعت 09:49 http://shazze.blogsky.com

سلااام
داداش منم نامزد کرده رفته تو ریجیم! خدا رو شکر داره خوب لاغر می کنه.
حالا بگو من خاک بسر که نامزدم نمی تونم بکنم چه جوری لاغر شم!
رفتم دکتر هی واسش قسم و آیه می خورم که بابا من الان تیروئیدم خیلی کم کاره که اینجوریم و اون جوریم. میگه نه خانم! تیروئیدت خوبه. خودت چاقی!
ایششششش این دکتره خیلی بدجنسه:(((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد