من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم.

صمیم-۲۹و اندی سن!- 12ساله ازدواج کرده-همسر و پسرکش رو میپرسته- عاشق تر از اونا کسی هست؟

شب بارانی ........

مدیر موسسه  دیروزیه برنامه گذاشته بود و خانم و مادر خودش  رو هم دعوت کرده بود.جالبه که مامانش که یه پیرزن خیلی شیک و خانومه با مانتو  سفیدی شبیه لباس عروس (تور توری ) و بلند اومده بود.روی سن نشسته بودن و این بنده خدا ضمن تشکر از همه معلم ها داشت از این ها هم تشکر میکرد.این آقاهه یه جورایی دوست خونوادگی ما محسوب میشه و برای همین هم اون شب به اتفاق خونوادش همه رفتیم خونه بابا اینا و چون هوا اینجا  خیلی گرم بود من و صبا و خانوم اون و مامانش روی تراس خوابیدیم و داداشی و بابا اینا هم توی اتاق تو خونه.آقای مدیر هم تو هال خوابید .با تعجب نصفه شب از خواب بیدار شدم و دیدم داره بارون میاد اما قضیه وحشت آور این بود که اون بارون انگار بارون اسیدی بود چون به محض اینکه روی صورت آدم میخورد گوشت رو سوراخ میکرد و گوشت قرمز آویزون می شد از روی پوست.منم با عجله از روی تراس پریدم تو اتاق و به بابا گفتم بیاد بیرون و کمک کنه.خانمه پیرزنه کل گوشت های  صورتش  ریخته بود و حدقه چشماش خیلی تابلو دیده می شد.صبا یه قطره روی صورتش ریخته بود و  سوراخ کوچولو شد و خیلی هم ترسیده بود.من هم فقط یه کم زیر چشم چپم قرمز شد که کم کم اثرش محو شد. آقای مدیر اینقدر دست پاچه شده بد که نمیدونست چکار کنه.مادرش رو آوردیم تو خونه و همخه با تهعجب نگاش کردن.واقعا صحنه مشمئز کننده و بدی بود.خانم مدیر هم تقریبا سالم بود.دلم بیشتر برای لباس عروسی که مادره تنش بود و حالا تیکه تیکه شده بود سوخت و در حالیکه تمام تنم خیس شده بود چشمام رو باز کردم و نفس بلندی کشیدم.

خواب بسیار ترسناکی بود ولی دونستن این ها شاید سر نخی بده تا اگه کسی میتونه به من کمک کنه بدونم چرا این خواب رو دیدم.

۱- اون آقای مدیر  رفتارش خیلی با من خوبه  و تنها مدرسی هستم که ساده و بی تکلف و بی چاخان باهاش رفتار میکنم و خیلی هم به قول همکارام جسارت به خرج میدم  و حاضر جوابی میکنم براش.ولی دوست خونوادگی نیست.

۲-مادر ایشون پارسال فوت کردن در حالیکه آقای مدیر و خونوادش تازه به مکه رسیده بودن که ایشون سریع از طرف مادر نایب میشود و بعد هم برمیگردن.خانم  مسن مومن و خیلی خوبی بوده.

۳-چند وقته یک کم کوچولو از دست  کارهای شوهر صبا دلگیرم.ولی به روش نمیارم.

۴-تمام خواب های من در این سال ها به طرز عجیبی توی خونه ای اتفاق میفته که ۷ خاطرات  سالگی تا ۱۷ سالگی من اونجا بوده و بعد که به خونه دیگه ای رفتیم علیرغم عدم دلبستگی آگاهانه خودم ، تمام خواب هام در اون خونه هست .گاهی آدم ها سن الانشون هستن و گاهی سن کودکی من ....

کسی میدونه اینایی که دیدم یعنی چی؟

 

پ.ن بی ربط :

 وبلاگ رژیمی ام   هم آپ شد.

******************

نظرات 13 + ارسال نظر
آنیتا یکشنبه 24 آذر 1387 ساعت 09:08

salam samim joonam
man daaram archive haato mikhoonam:">hamooniam ke too oon poste "samim writes" ke neveshte boodi, baraat comment gozaashte boodam.khandam gereft az tabire khaabi ke yeki az doostaan in baalaa baraat neveshte boode ke doomanet sabz mishe :D raastam goft, alaan ye saal bade oon maajaraa to nini too shekamet daari naanaaz khaanomi
kheili dooset daaram samim, nemidooni cheghad mikham bebinamet. man az canada-ottawa hastam.

آنیتا یکشنبه 24 آذر 1387 ساعت 09:07

salam samim joonam
man daaram archive haato mikhoonam:">hamooniam ke too oon poste "samim writes" ke neveshte boodi, baraat comment gozaashte boodam.khandam gereft az tabire khaabi ke yeki az doostaan in baalaa baraat neveshte boode ke doomanet sabz mishe :D raastam goft, alaan ye saal bade oon maajaraa to nini too shekamet daari naanaaz khaanomi
kheili dooset daaram samim, nemidooni cheghad mikham bebinamet. man az canada-ottawa hastam.

[ بدون نام ] یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 18:41

ترسیدم بابا.زهرم ترکید.دختره ی دیوانه.حداقل یه ندا می دادی.داشتم کپ می کردم که آخه این دیگه چه بارونی بود!!!
من تعبیر خواب و اینا نمی دونم.اما میگن اگه بدون فکر کردن به کسی خوابشو ببینی به حقیقت نزدیک تره.اما شام شب که سنگین باشه یا اینکه روز سختی که داشته بوده باشی خواب همش اضغاث احلام و پریشون هست.
مهسا

اتفاقا شامه که سنگین بود ننه!!!!

پریسا یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 11:04 http://ashiyaneyeheshgh.bloghfa.com

take it easy

رونالی یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 09:52 http://ronali.blogfa.com

سلام.ای بابا!چه خواب عجیبی!من خودم وقتی علی تو خواب غلت زده و کنارم نیست از این خوابا میبینم..کلا فیلم ترسناک میبینم!رزیدنت اویل !!حتما علی تو هم اونشب محکم مثل همیشه بغلت نکرده بوده خواب بد دیدی گلک!
میگما ...شاید خیلی فکرت مشغول بوده..لامسب اخه خواباتم مثل ادم نیست!
مثل فرشته هاست...

قله نشین یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 08:02

سلام سلام سلام
قله نشین برگزار میکند : " ختم قرآن ویژه شهادت دخت نبی (18خرداد ماه 1387) "
التماس دعا http://bluemountain.blogfa.com/

قزن قلفی یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 02:12 http://afandook.blogsky.com

در کل بارون تو خواب یعنی رحمت حالا چون اسیدی بوده خدا می خواد یه حال اسیدی خفن بهت بده ! مواظب دومنت باش یهو سبز نشه ! :))

ای کوففففففففففففت بگیری تو!!! من میگم گوشت کنده شده !! حتما منظورت هم اینه که شیش تای اول رو سقط میکنم بعد سبز میشه!!!!!!
تو نمیخوای یه کم انسان باشی؟!!!!(نیششش!!)

ژ یگولو یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 01:07

سلام صمیم جونی...

خداروشکر که رو دیوار دلت هست اسمم به عنوان دوست...همین واسم ترزشمنده...ترسیدم از دلتم رفته باشمو فراموشم کرده باشی...
تو هم همیشه تو دلمی...خواهرمی...دوستمی..عزیزمی...


وایی چه خوای دیدیا...
متاسفم که نمیتونم کمکت کنم در این زمینه..چون خودمم هیچی از این خواب و اینا حالیم نیست...
پیش یکی که واقعا از خواب و تفصیرشو اینا سر در میاره بپرس...نمیدونم والا...

دلتنگتم صمیم..

مواظب خودت خیلی باش...فعلا عزیز...

مریم گلی شنبه 11 خرداد 1387 ساعت 17:33

من تعبیر خواب بلد نیستم اما فکر کنم پیرزن روحش در اعذاب هستش

خدا نکنه...........

کفشدوزک بدون کفش شنبه 11 خرداد 1387 ساعت 17:11 http://www.eham.blogfa.com

مامااااااان ...بغضضضض
چقد ترسناک بودش .گریهههههههه.
من که استعدادی در تعبیر خواب ندارم .. ولی هرچی هست ایشالله خیر باشه تپلی دوست داشتنیه من:*

××××

میدونی چقده خوجحال شدم اسمت رو تو کامنتا دیدم ؟:*دلم برات کلی تنگلویده بود
...
خودم هم احساس کردم نوشته ام یکم گنگه ...
میدونی؟؟ اون نوشته درباره ی کسایی بود که لباس عروسک میپوشنُ جلوی مغازه و فروشگاه و رستورانا میمونن
اوهوممممم؟؟؟
1بار دیگه بخون ببینین بهش نزدیک تر شدی؟؟

####

تو کفشدوزک دوس داری؟؟
منم عاشق آدمای تپلی ام
:****************
امان از دست شما که رژیم میگیرین :****

صمیم؟؟ "شما" پارک آبی رفتین :پی؟؟؟
همین که تبلیغ میکنه...
؟؟

من نه ولی یه داداش دارم که اونم نرفته!!!!!
علی با دوستاش رفتن.بیشتر جای بازی و ورجه وورجه است.از ظهر تا پاسی از شب گذشته !!! میری اون تو و سرسره و تاب آبی و نمیدونم چی چی بازی میکنی و سرحالا برمیگردی!برای یه بار تجربه بد نیست.

سارا شنبه 11 خرداد 1387 ساعت 16:05 http://sarar.persianblog.ir

صمیم جون راستش من که از تعبیر خواب و این چیزا سر در نمیارم.اما به نظرم خوابت باید یه معنی درست حسابی داشته باشه. حتما تحقیق کن راجع بهش. بعدم اینکه شبی که این خواب رو دیدی رو حتما یادت باشه و همین طور زمانش رو که شب بوده یا دم صبح. آخه میدونم این چیزا تاثیر داره تو معنی خواب.
به هر حال خیره ایشااله عزیزم

پازل زندگی شنبه 11 خرداد 1387 ساعت 15:45 http://puzzledemavie.blogfa.com

من نمیدونم.هیچ سررشته ای ندارم اما شاید سهیل بتونه کمکت کنه.
عقاید یک دلقک رو میگم.
اولی که خوندم نفهمیدم خواب است.
شاخ درآوردم که مشهد که همچین بارونایی نمیاد.دیشب بارون نیومد!! خداروشکر من بیرون نبودم و ....
خیلی جالب نوشتی.
از سهیل بخواه.
موفق باشی

مدی شنبه 11 خرداد 1387 ساعت 13:41

وای چه خوابی ...
من که از تعبیر خواب چیزی سردر نمی ارم... راستی این خواب و کی دیدی ؟؟؟ من شنیدم خواب های نیمه شب قبل از اذان صبح تعبیر دارند معمولا...

همون دم دم های صبح بود فک کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد